بنیثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←جایگاه اجتماعی در دوران جاهلی
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
از نکات قابل توجه دیگر در این باب این که، رواج کشت انگور در منطقۀ [[طائف]]، [[فرهنگی]] نزد ثقیف پدید آورده بود که حتی پس از [[مسلمان]] شدن آنان، تنها قدری از اهمیت آن کاسته شد. مردی ثقفی به هنگام [[دیدار]] [[پیامبر اعظم]]{{صل}}، خمی از شراب به [[حضرت]] [[هدیه]] کرد، بدون آنکه به [[حرام]] بودن آن توجه داشته باشد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۴؛ دارمی، سنن، ج۲، ص۱۵۶، ۳۳۳؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۳۶.</ref> [[خلیفۀ دوم]] نیز همواره با نبیذ ثقفیان مشکل داشت و [[نوشیدن]] آن را دور از [[احتیاط]] میانگاشت<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۰؛ بسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۷؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۰۵.</ref> و گاه نامی جز «خمر» بر آن نمینهاد.<ref>صنعانی، المصنف، ج ۶، ص۷۷.</ref> [[ابومحجن بن حبیب]] از بنی [[عقده]] در [[عصر پیامبر]]{{صل}} [[شاعری]] بود که به شراب [[دوستی]] و سرودههایش در [[وصف]] شراب [[شهرت]] داشت.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰؛ ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۴۱۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸-۲۶۹</ref> در سدههای متقدم، [[ثقیف]] به سبب [[دل]] نبریدن از شراب و گاه [[افراط]] در [[مصرف]] آن مورد [[نقد]] بود<ref>مثلاً نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۷۲.</ref> و شدت علاقهاش به شراب، تا آن حد که به رغم [[تولید]] آن در طائف، گونههایی از آن را از [[شام]] وارد میکرد، [[شگفتی]] [[همسایگان]] را برانگیخته بود.<ref>ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۴۵؛ ابوهلال، کتاب الصناعتین، ص۹۶.</ref> حتی آن طیف از ثقیف که از شراب [[پرهیز]] داشتند، در [[تولید]] انواع مختلف از نبیذ که با طعمهای متنوع تهیه میشد، [[شهرت]] یافته بودند.<ref>جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۱۶۶؛ طیالسی، مسند، ص۱۲۰؛ بزار، المسند، ج۹، ص۱۳۵؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۱۰.</ref> از سوی دیگر، قرار داشتن بنیاد [[اقتصاد]] [[ثقیف]] بر [[کشاورزی]] و [[تجارت]]، و نیز [[ارتباط]] گستردۀ آنان با سرزمینهای دیگر -به خصوص [[ایران]]- زمینه ساز [[رشد]] برخی [[علوم]] مانند [[پزشکی]] و اخترشناسی،<ref>سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۱۹۳ بب.</ref> و شرایط خاص زیستی، موجب رشد علومی مانند [[دانش]] استخراج آب در این [[قبیله]] بوده است.<ref>سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۱۲؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۷.</ref> در [[تاریخ]] پزشکی ثقیف، [[حارث بن کلده]] که یک [[نسل]] پیش از [[پیامبر]]{{صل}} میزیست و گفته میشد [[طب]] را در ایران آموخته بود، به شخصیتی اسطورهای مبدل شد.<ref>ابوداوود، سنن، ج۴، ص۷؛ ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۵۴؛ قفطی، اخبار العلماء، ص۱۶۱.</ref> دربارۀ دانش اخترشناسی ثقیف نیز افسانههایی نقل شده که از جمله آن میتوان به این خبر که [[بنی ثقیف]] نخستین گروهی بودند که به دنبال [[رمی]] [[شیاطین]] و [[انقطاع]] [[اخبار]] [[آسمان]]، بر این امر واقف شدند، اشاره کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۲۴۰.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | از نکات قابل توجه دیگر در این باب این که، رواج کشت انگور در منطقۀ [[طائف]]، [[فرهنگی]] نزد ثقیف پدید آورده بود که حتی پس از [[مسلمان]] شدن آنان، تنها قدری از اهمیت آن کاسته شد. مردی ثقفی به هنگام [[دیدار]] [[پیامبر اعظم]]{{صل}}، خمی از شراب به [[حضرت]] [[هدیه]] کرد، بدون آنکه به [[حرام]] بودن آن توجه داشته باشد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۴؛ دارمی، سنن، ج۲، ص۱۵۶، ۳۳۳؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۳۶.</ref> [[خلیفۀ دوم]] نیز همواره با نبیذ ثقفیان مشکل داشت و [[نوشیدن]] آن را دور از [[احتیاط]] میانگاشت<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۸۷، ۴۹۰؛ بسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۷؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۰۵.</ref> و گاه نامی جز «خمر» بر آن نمینهاد.<ref>صنعانی، المصنف، ج ۶، ص۷۷.</ref> [[ابومحجن بن حبیب]] از بنی [[عقده]] در [[عصر پیامبر]]{{صل}} [[شاعری]] بود که به شراب [[دوستی]] و سرودههایش در [[وصف]] شراب [[شهرت]] داشت.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰؛ ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۴۱۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸-۲۶۹</ref> در سدههای متقدم، [[ثقیف]] به سبب [[دل]] نبریدن از شراب و گاه [[افراط]] در [[مصرف]] آن مورد [[نقد]] بود<ref>مثلاً نک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۳۷۲.</ref> و شدت علاقهاش به شراب، تا آن حد که به رغم [[تولید]] آن در طائف، گونههایی از آن را از [[شام]] وارد میکرد، [[شگفتی]] [[همسایگان]] را برانگیخته بود.<ref>ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۴۵؛ ابوهلال، کتاب الصناعتین، ص۹۶.</ref> حتی آن طیف از ثقیف که از شراب [[پرهیز]] داشتند، در [[تولید]] انواع مختلف از نبیذ که با طعمهای متنوع تهیه میشد، [[شهرت]] یافته بودند.<ref>جاحظ، الحیوان، ج۳، ص۱۶۶؛ طیالسی، مسند، ص۱۲۰؛ بزار، المسند، ج۹، ص۱۳۵؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۸، ص۳۱۰.</ref> از سوی دیگر، قرار داشتن بنیاد [[اقتصاد]] [[ثقیف]] بر [[کشاورزی]] و [[تجارت]]، و نیز [[ارتباط]] گستردۀ آنان با سرزمینهای دیگر -به خصوص [[ایران]]- زمینه ساز [[رشد]] برخی [[علوم]] مانند [[پزشکی]] و اخترشناسی،<ref>سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۱۹۳ بب.</ref> و شرایط خاص زیستی، موجب رشد علومی مانند [[دانش]] استخراج آب در این [[قبیله]] بوده است.<ref>سالمی، قبیلة ثقیف: حیاتها و فنونها و العابها الشعبیه، ص۲۱۲؛ دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۲۹۷.</ref> در [[تاریخ]] پزشکی ثقیف، [[حارث بن کلده]] که یک [[نسل]] پیش از [[پیامبر]]{{صل}} میزیست و گفته میشد [[طب]] را در ایران آموخته بود، به شخصیتی اسطورهای مبدل شد.<ref>ابوداوود، سنن، ج۴، ص۷؛ ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۵۴؛ قفطی، اخبار العلماء، ص۱۶۱.</ref> دربارۀ دانش اخترشناسی ثقیف نیز افسانههایی نقل شده که از جمله آن میتوان به این خبر که [[بنی ثقیف]] نخستین گروهی بودند که به دنبال [[رمی]] [[شیاطین]] و [[انقطاع]] [[اخبار]] [[آسمان]]، بر این امر واقف شدند، اشاره کرد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۲۴۰.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | ||
[[حیات]] [[اقتصادی]] [[ثقیف]] در دوران [[جاهلی]] | === [[حیات]] [[اقتصادی]] [[ثقیف]] در دوران [[جاهلی]] === | ||
[[خوشی]] آب و هوا و وجود زمینهای مرغوب کشاورزی، زمینهای مناسب فراهم آورد تا ثقفیان، اقتصاد خود را بیشتر بر کشاورزی -که در آن تبحر داشتند-، بنا نهند. انگور، کشمش، موز، خرما و عسل از مهمترین محصولات کشاورزی [[طائف]] به شمار میآمد که مازاد آن را در [[مکه]] میفروختند. بدینسان، طائف به تأمین کننده میوه مکه بدل گشت.<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۱۵۳؛ ج۱۳، ص۳۱۵.</ref> طی سدههای پنجم و [[ششم هجری]]، مهمترین درآمد ثقیف در طائف، از طریق [[کشاورزی]] بود و پرورش انگور مهمترین [[اشتغال]] آنان محسوب میشد،<ref>دارقطنی، سنن، ج۲، ص۱۳۲؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۸؛ ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۷۷.</ref> رویهای که در دورۀ [[اسلامی]] نیز ادامه یافت. به دلیل وجود انگور مرغوب، این [[شهر]] به یکی از مراکز مهم تهیه شراب در پیش از [[اسلام]] بدل گشت. تأکید [[نمایندگان]] [[ثقیف]] در نخستین حضور خود در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} بر [[نیازمندی]] به شراب،<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۳-۵۰۵.</ref> بیانگر نقش شراب در معادلات [[اقتصادی]] [[طائف]] است. پس از آن نیز، در [[منابع تاریخی]] به شراب ثقیف بارها اشاره شده است.<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۹۰؛ نسائی، سنن النسائی، ج۸، ص۲۳۶.</ref>- <ref>حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> در ۵۷۵ میلادی، پس از [[تصرف]] [[یمن]] توسط [[ایرانیان]] در [[زمان]] انوشیروان، [[تجارت]] گستردهای در مسیر یمن [[شام]] پای گرفت که [[هدف]] آنان جابهجایی کالا میان اقیانوس [[هند]] و حوزۀ مدیترانه بود. در این تجارت نوپا، [[ثقیف]] به رقیبی بزرگ برای [[قریش]] بدل شد و تا عصر اسلامی و تغییرات اساسی در اوضاع [[سیاسی]] منطقه، این [[رقابت]] ادامه داشت.<ref>ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳</ref> بسیار رخ میداد که در کاروانهای [[تجاری]]، بازرگانان ثقفی و [[قریشی]] همدوش یکدیگر سفرهای خود به شام و یمن را انجام میدادند.<ref>من باب نمونه ر. ک. ابوهلال، الاوائل، ص۴۴۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۵۴؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۶، ص۲۱۷؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳.</ref> ثقیف در تجارت با [[همسایگان]] [[قدرتمند]] خود نیز میکوشید. به همان اندازه که قریش توانسته بود پایگاههایی تجاری در [[مصر]] و [[حبشه]] به دست آورد، ثقیف نیز توفیقاتی در گسترش تجارت با [[ایران]] کسب کرده بود. [[غیلان بن سلمة]] بن معتب شاید در همان زمان [[ریاست]] عمویش- مسعود-، در رأس هیئتی از ثقیف به حضور شاه ایران -ظاهراً خسرو انوشیروان (سل ۵۳۱-۵۷۹م)- رسید.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.</ref> او با دربار [[ایران]] رابطهای [[پایدار]] داشت<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۵۷۸.</ref> و فضای [[تجاری]] مناسبی در [[عراق]] و ایران گشود.<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۴۴۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۵۴؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳.</ref> تحصیل [[طب]] از سوی [[حارث]] بن کلدۀ ثقفی در جندیشاپور حاصل همین گسترش [[روابط]] بود.<ref>ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۵۴؛ قفطی، اخبار العلماء، ص۱۶۱.</ref> میدانیم که افزون بر ایران، [[ثقیف]] در این دوره، با [[دولت]] [[حیره]] نیز روابط [[حسنه]] برقرار کرده بود.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> علاوه بر حضور تجاری در ایران و حیره، گزارشهایی هم از روابط تجاری بازرگانان ثقیف در [[مصر]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۸۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۰، ص۲۲.</ref> و بیزانس<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۹۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.</ref> در دست است. همچنین نجاری و آهنگری -که نزد [[عرب]]، شغلی [[پست]] شمرده میشد-، و نیز دباغی،<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۲؛ ج۱۴، ص۲۳۴.</ref> از مهمترین صنایع و حرفههای این [[قبیله]] به شمار میرفت. [[رشد اقتصادی]] و انباشت [[ثروت]] [[ثقیف]]، [[مردم]] آن دیار را بر آن داشت تا ثروت خود را در [[معامله]] [[اقتصادی]] شایع در آن [[روزگار]]، یعنی [[ربا]]، به کار گیرند. رباخواران ثقیف بعدها همانند دیگر رباخواران در توجیه [[رفتار]] خود ادّعا میکردند که ربا همانند بیع است و از این رو، آن را [[مباح]] میدانستند.<ref>ماوردی، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.</ref> برخی از [[مفسّران]] [[آیه]] ۲۷۵ بقره را در باره بطلان همین [[باور]] میدانند.<ref>ماردی، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.</ref> در این آیه، [[خداوند]] رباخواران را همانند کسانی میشمرد که بر اثر [[ارتباط با شیطان]] [[عقل]] آنان نابود گشته است و [[داد و ستد]] را کاری [[حلال]] و [[ربا]] را [[حرام]] میشمرند: (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا). <ref>حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> | [[خوشی]] آب و هوا و وجود زمینهای مرغوب کشاورزی، زمینهای مناسب فراهم آورد تا ثقفیان، اقتصاد خود را بیشتر بر کشاورزی -که در آن تبحر داشتند-، بنا نهند. انگور، کشمش، موز، خرما و عسل از مهمترین محصولات کشاورزی [[طائف]] به شمار میآمد که مازاد آن را در [[مکه]] میفروختند. بدینسان، طائف به تأمین کننده میوه مکه بدل گشت.<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۱۵۳؛ ج۱۳، ص۳۱۵.</ref> طی سدههای پنجم و [[ششم هجری]]، مهمترین درآمد ثقیف در طائف، از طریق [[کشاورزی]] بود و پرورش انگور مهمترین [[اشتغال]] آنان محسوب میشد،<ref>دارقطنی، سنن، ج۲، ص۱۳۲؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۸؛ ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز دلو، جزیرة العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۷۷.</ref> رویهای که در دورۀ [[اسلامی]] نیز ادامه یافت. به دلیل وجود انگور مرغوب، این [[شهر]] به یکی از مراکز مهم تهیه شراب در پیش از [[اسلام]] بدل گشت. تأکید [[نمایندگان]] [[ثقیف]] در نخستین حضور خود در [[مدینه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} بر [[نیازمندی]] به شراب،<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۶۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه، ج۲، ص۵۰۳-۵۰۵.</ref> بیانگر نقش شراب در معادلات [[اقتصادی]] [[طائف]] است. پس از آن نیز، در [[منابع تاریخی]] به شراب ثقیف بارها اشاره شده است.<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۵، ص۴۹۰؛ نسائی، سنن النسائی، ج۸، ص۲۳۶.</ref>- <ref>حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> در ۵۷۵ میلادی، پس از [[تصرف]] [[یمن]] توسط [[ایرانیان]] در [[زمان]] انوشیروان، [[تجارت]] گستردهای در مسیر یمن [[شام]] پای گرفت که [[هدف]] آنان جابهجایی کالا میان اقیانوس [[هند]] و حوزۀ مدیترانه بود. در این تجارت نوپا، [[ثقیف]] به رقیبی بزرگ برای [[قریش]] بدل شد و تا عصر اسلامی و تغییرات اساسی در اوضاع [[سیاسی]] منطقه، این [[رقابت]] ادامه داشت.<ref>ابن عبدالمنعم، الروض المعطار، ص۳۷۹؛ نیز جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳</ref> بسیار رخ میداد که در کاروانهای [[تجاری]]، بازرگانان ثقفی و [[قریشی]] همدوش یکدیگر سفرهای خود به شام و یمن را انجام میدادند.<ref>من باب نمونه ر. ک. ابوهلال، الاوائل، ص۴۴۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۵۴؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۶، ص۲۱۷؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳.</ref> ثقیف در تجارت با [[همسایگان]] [[قدرتمند]] خود نیز میکوشید. به همان اندازه که قریش توانسته بود پایگاههایی تجاری در [[مصر]] و [[حبشه]] به دست آورد، ثقیف نیز توفیقاتی در گسترش تجارت با [[ایران]] کسب کرده بود. [[غیلان بن سلمة]] بن معتب شاید در همان زمان [[ریاست]] عمویش- مسعود-، در رأس هیئتی از ثقیف به حضور شاه ایران -ظاهراً خسرو انوشیروان (سل ۵۳۱-۵۷۹م)- رسید.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.</ref> او با دربار [[ایران]] رابطهای [[پایدار]] داشت<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۵۷۸.</ref> و فضای [[تجاری]] مناسبی در [[عراق]] و ایران گشود.<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۴۴۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۲۵۴؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۳.</ref> تحصیل [[طب]] از سوی [[حارث]] بن کلدۀ ثقفی در جندیشاپور حاصل همین گسترش [[روابط]] بود.<ref>ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، ص۵۴؛ قفطی، اخبار العلماء، ص۱۶۱.</ref> میدانیم که افزون بر ایران، [[ثقیف]] در این دوره، با [[دولت]] [[حیره]] نیز روابط [[حسنه]] برقرار کرده بود.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> علاوه بر حضور تجاری در ایران و حیره، گزارشهایی هم از روابط تجاری بازرگانان ثقیف در [[مصر]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۸۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۰، ص۲۲.</ref> و بیزانس<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۴۹۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.</ref> در دست است. همچنین نجاری و آهنگری -که نزد [[عرب]]، شغلی [[پست]] شمرده میشد-، و نیز دباغی،<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۵۲؛ ج۱۴، ص۲۳۴.</ref> از مهمترین صنایع و حرفههای این [[قبیله]] به شمار میرفت. [[رشد اقتصادی]] و انباشت [[ثروت]] [[ثقیف]]، [[مردم]] آن دیار را بر آن داشت تا ثروت خود را در [[معامله]] [[اقتصادی]] شایع در آن [[روزگار]]، یعنی [[ربا]]، به کار گیرند. رباخواران ثقیف بعدها همانند دیگر رباخواران در توجیه [[رفتار]] خود ادّعا میکردند که ربا همانند بیع است و از این رو، آن را [[مباح]] میدانستند.<ref>ماوردی، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.</ref> برخی از [[مفسّران]] [[آیه]] ۲۷۵ بقره را در باره بطلان همین [[باور]] میدانند.<ref>ماردی، تفسیر ماوردی، ج۱، ص۳۴۸.</ref> در این آیه، [[خداوند]] رباخواران را همانند کسانی میشمرد که بر اثر [[ارتباط با شیطان]] [[عقل]] آنان نابود گشته است و [[داد و ستد]] را کاری [[حلال]] و [[ربا]] را [[حرام]] میشمرند: (الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا). <ref>حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> | ||
برپایی بازار موسمی [[عکاظ]]<ref>نک: ه د، ج۱۱، ص۱۱۵-۱۱۶</ref> در حومه [[طائف]]<ref>ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.</ref> که جایی برای تبادل کالا میان [[قبایل]] بود، حکایتگر رونق [[اقتصادی]] و [[تجاری]] [[ثقیف]] و گامی در جهت فعالیت [[تجار]] ثقیف در [[داد و ستد]] قبایل درون شبه جزیره بود؛ بازاری که طولی نکشید به مهمترین بازار موسمی در کل شبه جزیره مبدل شد.<ref>من باب نمونه نک: ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.</ref> در سالهای پایانی سدۀ شش میلادی، [[در آستانۀ ظهور]] [[اسلام]] طائف همچنان محلی برای [[سرمایهگذاری]] [[قریش]] بود؛ اما این بار، سرمایهگذاری نه بواسطه خرید [[املاک]] بلکه با وام دادن ربوی بود. [[ولید بن مغیره]]، -[[رئیس]] قریش در [[زمان]] خود،- از اصلیترین کسانی بود که به ثقیف وامهای ربوی داده بود.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۸.</ref> اما نباید از نظر دور داشت که در همین سالها، در میان ثقیف نیز صاحبان سرمایههای بزرگ پدید آمده بودند؛ از آن جمله وهب بن [[خویلد]] از بنی [[عقده]] بود که افراد خاندانش دربارۀ [[میراث]] او دچار [[اختلاف]] شدند. اختلاف آنان تا زمان اسلام آوردنشان ادامه یافت و برای حل مسئله از [[پیامبر]]{{صل}} [[داوری]] خواستند.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۱۵؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۹۴.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | برپایی بازار موسمی [[عکاظ]]<ref>نک: ه د، ج۱۱، ص۱۱۵-۱۱۶</ref> در حومه [[طائف]]<ref>ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۷۰.</ref> که جایی برای تبادل کالا میان [[قبایل]] بود، حکایتگر رونق [[اقتصادی]] و [[تجاری]] [[ثقیف]] و گامی در جهت فعالیت [[تجار]] ثقیف در [[داد و ستد]] قبایل درون شبه جزیره بود؛ بازاری که طولی نکشید به مهمترین بازار موسمی در کل شبه جزیره مبدل شد.<ref>من باب نمونه نک: ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.</ref> در سالهای پایانی سدۀ شش میلادی، [[در آستانۀ ظهور]] [[اسلام]] طائف همچنان محلی برای [[سرمایهگذاری]] [[قریش]] بود؛ اما این بار، سرمایهگذاری نه بواسطه خرید [[املاک]] بلکه با وام دادن ربوی بود. [[ولید بن مغیره]]، -[[رئیس]] قریش در [[زمان]] خود،- از اصلیترین کسانی بود که به ثقیف وامهای ربوی داده بود.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۸.</ref> اما نباید از نظر دور داشت که در همین سالها، در میان ثقیف نیز صاحبان سرمایههای بزرگ پدید آمده بودند؛ از آن جمله وهب بن [[خویلد]] از بنی [[عقده]] بود که افراد خاندانش دربارۀ [[میراث]] او دچار [[اختلاف]] شدند. اختلاف آنان تا زمان اسلام آوردنشان ادامه یافت و برای حل مسئله از [[پیامبر]]{{صل}} [[داوری]] خواستند.<ref>ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۱۵؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۹۴.</ref>- <ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> |