پرش به محتوا

بنی‌ربیعه: تفاوت میان نسخه‌ها

۹۵۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[مردم]] [[ربیعه]] هم بسان بسیاری از [[اعراب جاهلی]] دیگر، [[بت]] می‌‌پرستیدند. آنان بت‌های «الکعبات» یا «ذوالکَعَبات» –واقع در سنداد [[عراق]]-<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۵. نیز ر. ک. ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱.</ref> و «بَلْج»<ref> منسوب به بلج پسر ‌محرق. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۷۹.</ref> را می‌پرستیدند. ضمن این که مردمانی از [[قبایل]] [[بکر بن وائل]] بتانی چون «عوض»<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۷۰.</ref> و «محرق» –واقع در موضعی به نام [[سلمان]]-<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱. ابن حبیب این بُت را معبود همه طوایف ربیعه معرفی کرده است. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۷.</ref> و [[بنی تغلب]] بت «اوال»<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۶۷.</ref> و [[بنو عبدالقیس]] بُت معروف «ذو اللبا»<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.</ref> را به خدایی گرفته بودند. برخی نیز خدای مشترک قبایل ربیعه را "[[الرحمان]]" عنوان کرده‌اند و آورده‌اند که دارای [[کعبه]] مخصوص به خودش در یمامه بود.<ref>ایلیا پتروشفسکی، اسلام در ایران، انتشارات پیام.</ref> تمامی قبایل ربیعه بر [[کیش]] حِله بوده ‌اند. بر این اساس، آنان در موسم [[حج]]، شکار، استعمال روغن و [[عطر]]، و خوردن گوشت و غذاهای روغنی را [[حرام]] نمی‏دانستند و برای [[احرام]] اگر جامۀ‏ حمس<ref> جامۀ قبایلی از عرب که در دین خود بسیار سخت‌گیر بودند.</ref> نمی‌یافتند، برهنه [[طواف]] می‏‌کردند. لبیک‌گویی آنان در [[مناسک حج]] هم با دیگران اندکی تفاوت داشت.<ref> ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۲؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref> آنان [[دختران]] خود را در [[جاهلیت]] زنده‌به‌گور می‌کردند؛ چندان که برخی [[مفسّران]]، [[شأن نزول آیه]] {{متن قرآن|قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ}}<ref>«به راستی آنان که فرزندان خویش را از بی‌خردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بی‌گمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.</ref> را در مورد دو [[قبیله ربیعه]] و مُضر دانسته‌اند که از روی [[سفاهت]]، دخترانشان را به سبب [[ترس]] از [[فقر]] و ننگِ [[اسارت]]، زنده به [[گور]] می‌‌کردند.<ref> طبری، جامع البیان، ج۸، ص۶۸.</ref> با این حال، [[ربیعه]] و دیگر [[فرزندان]] معد به بقایای [[دین]] اسماعیل [[ایمان]] داشتند.<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳.</ref> و جمعی از آنان –همانند [[قبیله عبدالقیس]]- که به جهت قرار داشتن [[بحرین]] بر سر راه هیات‌های [[تجاری]] و [[تبلیغی]] [[مسیحیان]] [[رومی]] و [[حبشی]]، تحت تاثیر آنان به [[آیین نصرانی]] در آمده بودند که از چهره‌های مشهور آنان می‌‌توان به مثقب [[عبدی]] -شاعر پُر آوازه [[عصر جاهلی]]-، [[رئاب بن براء شنی عبدی]] و [[بحیرای راهب]] -که نامش در نزد [[نصارا]] [[جرجیس]] بود- اشاره کرد.<ref> مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.</ref> [[مسیحیت]] در میان [[عبدالقیس]]، تا [[پیش از ظهور]] [[دین مبین اسلام]]، کم و بیش برای خود پیروانی داشت.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳.</ref> علاوه بر عبدالقیس، جمعی از [[مردم]] [[بنی تغلب]] هم، بر اثر اقامت در دیار [[ربیعه]] و تماس مداوم با [[رومیان]] مسیحیِ [[شام]]، به مسیحیت گرویده بودند.<ref> ابن رشیق، ج ۲، ص۱۹۴؛ یاقوت حموی، ج ۱، ص۶۳۱ـ۶۳۲</ref> گروهی از تغلبیان [[مسیحی]] در جزایر فَرَسان دارای [[کلیسا]] بودند و آیین‌های خویش را در آنجا [[اجرا]] می‌‌کردند.<ref> ابن حائک، صفة جزیرة العرب، ص۹۶؛ یاقوت حموی، ج ۳، ص۸۷۴.</ref> همچنین، [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرای منطقه بحرین –محل اسکان [[قبایل]] عبدالقیس- از [[حکومت]] [[ایران]] و وجود [[ارتباط]] وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به [[آیین]] زرتشتی [[گرایش]] یافته باشند، دور از [[ذهن]] نمی‌نمایاند به خصوص این که این احتمال بواسطه وجود برخی [[اخبار]] تقویت می‌‌شود. در نامه‌ای که [[منذر بن ساوی عبدی]] به [[رسول خدا]]{{صل}} ارسال داشته از وجود [[یهودیان]] و مجوسیانی که از [[پذیرش اسلام]] سر بر می‌‌تافتند، خبر داده شده که بیان از وجود شمار معتنابهی از [[مردم]] [[یهودی]] و [[مجوسی]]-علاوه بر [[مسیحیت]]-،در [[سرزمین]] [[بحرین]] و به تبع در میان [[عبدالقیس]] دارد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref>
[[مردم]] [[ربیعه]] هم بسان بسیاری از [[اعراب جاهلی]] دیگر، [[بت]] می‌‌پرستیدند. آنان بت‌های «الکعبات» یا «ذوالکَعَبات» –واقع در سنداد [[عراق]]-<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۵. نیز ر. ک. ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱.</ref> و «بَلْج»<ref> منسوب به بلج پسر ‌محرق. حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۴۷۹.</ref> را می‌پرستیدند. ضمن این که مردمانی از [[قبایل]] [[بکر بن وائل]] بتانی چون «عوض»<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۷۰.</ref> و «محرق» –واقع در موضعی به نام [[سلمان]]-<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۷۱. ابن حبیب این بُت را معبود همه طوایف ربیعه معرفی کرده است. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۷.</ref> و [[بنی تغلب]] بت «اوال»<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۶۷.</ref> و [[بنو عبدالقیس]] بُت معروف «ذو اللبا»<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.</ref> را به خدایی گرفته بودند. برخی نیز خدای مشترک قبایل ربیعه را "[[الرحمان]]" عنوان کرده‌اند و آورده‌اند که دارای [[کعبه]] مخصوص به خودش در یمامه بود.<ref>ایلیا پتروشفسکی، اسلام در ایران، انتشارات پیام.</ref> تمامی قبایل ربیعه بر [[کیش]] حِله بوده ‌اند. بر این اساس، آنان در موسم [[حج]]، شکار، استعمال روغن و [[عطر]]، و خوردن گوشت و غذاهای روغنی را [[حرام]] نمی‏دانستند و برای [[احرام]] اگر جامۀ‏ حمس<ref> جامۀ قبایلی از عرب که در دین خود بسیار سخت‌گیر بودند.</ref> نمی‌یافتند، برهنه [[طواف]] می‏‌کردند. لبیک‌گویی آنان در [[مناسک حج]] هم با دیگران اندکی تفاوت داشت.<ref> ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۲؛ ابن هشام، التیجان فی ملوک حمیر، ص۲۲۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref> آنان [[دختران]] خود را در [[جاهلیت]] زنده‌به‌گور می‌کردند؛ چندان که برخی [[مفسّران]]، [[شأن نزول آیه]] {{متن قرآن|قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ}}<ref>«به راستی آنان که فرزندان خویش را از بی‌خردی به نادانی کشتند و آنچه خداوند روزی آنان کرده بود با دروغ بافتن به خداوند حرام دانستند زیان کردند، بی‌گمان گمراه شدند و رهیافته نبودند» سوره انعام، آیه ۱۴۰.</ref> را در مورد دو [[قبیله ربیعه]] و مُضر دانسته‌اند که از روی [[سفاهت]]، دخترانشان را به سبب [[ترس]] از [[فقر]] و ننگِ [[اسارت]]، زنده به [[گور]] می‌‌کردند.<ref> طبری، جامع البیان، ج۸، ص۶۸.</ref> با این حال، [[ربیعه]] و دیگر [[فرزندان]] معد به بقایای [[دین]] اسماعیل [[ایمان]] داشتند.<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳.</ref> و جمعی از آنان –همانند [[قبیله عبدالقیس]]- که به جهت قرار داشتن [[بحرین]] بر سر راه هیات‌های [[تجاری]] و [[تبلیغی]] [[مسیحیان]] [[رومی]] و [[حبشی]]، تحت تاثیر آنان به [[آیین نصرانی]] در آمده بودند که از چهره‌های مشهور آنان می‌‌توان به مثقب [[عبدی]] -شاعر پُر آوازه [[عصر جاهلی]]-، [[رئاب بن براء شنی عبدی]] و [[بحیرای راهب]] -که نامش در نزد [[نصارا]] [[جرجیس]] بود- اشاره کرد.<ref> مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.</ref> [[مسیحیت]] در میان [[عبدالقیس]]، تا [[پیش از ظهور]] [[دین مبین اسلام]]، کم و بیش برای خود پیروانی داشت.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳.</ref> علاوه بر عبدالقیس، جمعی از [[مردم]] [[بنی تغلب]] هم، بر اثر اقامت در دیار [[ربیعه]] و تماس مداوم با [[رومیان]] مسیحیِ [[شام]]، به مسیحیت گرویده بودند.<ref> ابن رشیق، ج ۲، ص۱۹۴؛ یاقوت حموی، ج ۱، ص۶۳۱ـ۶۳۲</ref> گروهی از تغلبیان [[مسیحی]] در جزایر فَرَسان دارای [[کلیسا]] بودند و آیین‌های خویش را در آنجا [[اجرا]] می‌‌کردند.<ref> ابن حائک، صفة جزیرة العرب، ص۹۶؛ یاقوت حموی، ج ۳، ص۸۷۴.</ref> همچنین، [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرای منطقه بحرین –محل اسکان [[قبایل]] عبدالقیس- از [[حکومت]] [[ایران]] و وجود [[ارتباط]] وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به [[آیین]] زرتشتی [[گرایش]] یافته باشند، دور از [[ذهن]] نمی‌نمایاند به خصوص این که این احتمال بواسطه وجود برخی [[اخبار]] تقویت می‌‌شود. در نامه‌ای که [[منذر بن ساوی عبدی]] به [[رسول خدا]]{{صل}} ارسال داشته از وجود [[یهودیان]] و مجوسیانی که از [[پذیرش اسلام]] سر بر می‌‌تافتند، خبر داده شده که بیان از وجود شمار معتنابهی از [[مردم]] [[یهودی]] و [[مجوسی]]-علاوه بر [[مسیحیت]]-،در [[سرزمین]] [[بحرین]] و به تبع در میان [[عبدالقیس]] دارد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref>


== تاریخ جاهلی ربیعه ==
==[[تاریخ]] [[جاهلی]] [[ربیعه]] ==
بنابر مشهور، ربیعه به مانند مضر، در تهامه و نجد تحت سلطه تبابعه به سر می‌‌بردند<ref>. گویا این تبعیت، در پی لشکرکشی تبع بن ملکی کرب –پادشاه یمن- به عراق، اتفاق افتاده است.(قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۱۴-۲۱۵؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الادب، ج۱۵، ص۲۹۷)</ref> و آنان افرادی را برای اداره امور قبایل مختلف مضر و ربیعه می‌‌فرستادند.<ref>. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۸۷ و ۴۰۵</ref> حجر بن عمرو معروف به آکل المرار کندی -بزرگ قبیله حمیری کنده- یکی از این افراد بود. وی از سوی برادر مادری‌اش -حسان بن تبع- بر بنی معد در حجاز فرمانروایی یافت و تا هنگام پیری، با حسن سیرت بر آنها حکومت کرد.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۸-۳۶۹؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة و السلام، ص۱۱۱.</ref> حجر در ایام حکومت خود، میان کنده و ربیعه اتحادی را بر پا کرد.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref> از این رو، آنان همراه با کندی‌ها، حجر بن عمرو را در لشکرکشی به بحرین و شام همراهی کردند.<ref>. مفضل ضبی، امثال العرب، ص۸۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۳۵۴-۳۵۷</ref> ربعی‌ها در جنگی که به "یوم بیداء" معروف است، با مضر و قضاعه متحد شدند و با قبایل یمنی مذحج که قصد تجاوز به تهامه را داشتند به رهبری عامر بن ظرب عدوانی در ناحیه بیداء –بین مکه و مدینه- وارد کارزار شدند و آنان را شکست دادند. برخی این جنگ را از کهن‌ترین جنگ‌های معدیان با یمنی‌ها و به روایتی، قبایل حمیر با کلب دانسته‌اند.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۶؛ میدانی، مجمع الامثال، ج۴، ص۱۹.</ref> پس از مرگ آکل المرار، پسرش عمرو -معروف به قصیر-، برای حکومت بر قبایل ربیعه و مضر تعیین شد. اما قبایل ربیعه او را نپذیرفتند و عمرو به کمک مرثد حمیری با سپاهی بزرگ در ناحیه "قنان" به جنگ ربیعه رفت اما شکست خورد و کشته شد و بدین ترتیب ربیعه از سلطه حاکمان کنده آزاد گردید.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲.</ref> تبع بن حسان پس از کشته شدن عمرو، پسرش حارث را برای اداره قبایل معد تعیین کرد.<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref> برخی از مورخان هم علت تعیین حارث بن عمرو را به ریاست امور بنی معد را پراکنده شدن قبایل معد و ظلم آنها به یکدیگر و در نتیجه در خواست برخی از آنان از صَهبان بن ذی حرب –پادشاه یمن- برای تعیین حاکمی بر آنان تا عدالت را میانشان برقرار نماید، دانستند. حارث پس از استقرار در آنجا، پسرانش را به ترتیب بر بنو معد ریاست داد و بدین ترتیب "حجر" را حاکم اسد و کنانه، "شرحبیل" را حاکم قیس و تمیم، و "معدیکرب" –جد اشعث بن قیس- را بر ربیعه حاکم نمود.<ref>. دینوری، اخبار الطوال، ص۵۲؛ مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، ج۳، ص۲۰۲.</ref> -<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.</ref>ربعی‌ها دست کم در دو نبرد بزرگ با مضری‌ها علیه یمنی‌ها با یکدیگر متحد شدند که "یوم السُلان" یکی از آن جنگ‌ها بود. در این جنگ، آنان صهبان –پادشاه یمن- را که از قیام فرزندان نزار بر ضد عمال خود در تهامه، خشمگین شده بود و سپاهی را در اواخر سده پنج میلادی<ref>. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.</ref> جهت سرکوبی آنان فرستاده بود، به رهبری ربیعة بن حارث بن مره تغلبی یا کلیب بن ربیعه وائلی شکست دادند.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۶۹-۷۰.</ref> در دیگر جنگ، موسوم به "یوم خزّاز" نیز که میان مجموع قبایل عدنانی ربیعه و مضر و قضاعه به فرماندهی کلیب بن ربیعه از یک سو و قبایل مذحج و سایر قبایل یمنی از سوی دیگر در کنار کوه خزاز در گرفت، عدنانیان به پیروزی دست یافتند.<ref>. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۵۰-۲۵۱؛ ابوعبیده، دیوان النقائص: نقائص جریر و الفرزدق، ج۲، ص۲۶۱.</ref> این نبرد که به احتمال پیش از جنگ "بسوس" و در اواخر قرن پنجم میلادی به وقوع پیوست،<ref>. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.</ref> مهمترین جنگ دوره جاهلی محسوب می‌‌شد.؛ چراکه پس از آن ربیعه و مضر از زیر سلطه حکام یمن خارج شدند و تا ظهور اسلام، با اقتدار بر یمن چیره بودند. سایر جنگ‌های مهم قبیله ربیعه از جمله "بسوس" -که چهل سال (۴۸۵-۵۲۵میلادی) طول کشید-، "داحس"، ر"َحرَحان"، "شعب جبله"، "اَوارَه اول و دوم"، "جبله"، "کلاب اول و دوم"، "صَفقَه"، "وَقیط" و ایام الفجار<ref>. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۳-۶۰۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۹ و ج۲، ص۱۵-۱۶.</ref> -چه با مضری‌ها و چه با یمنی ها- با انگیزه‌هایی نظیر تصرف آب و زمین کشاورزی، چراگاه، انتقام جویی و تعصب قبیله ای و به طور عمده در سده ششم میلادی و بعضی همزمان با تولد پیامبر اکرم{{صل}} در سال ۵۷۰ میلادی رخ داده است. علاوه بر آن، نبرد قبایل ربعی با ایرانیان نیز از دیگر وقایع مهم تاریخ این قوم است.<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.</ref> قبایل ربعی -از جمله عبدالقیس و بکر بن وائل- در کنار دیگر قبایل عرب ساکن بحرین در اوایل قرن چهارم میلادی، با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی-پادشاه ایران- از خلیج فارس عبور کردند و شهرها و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی طول کشید تا این که با بزرگ شدن شاپور ملقب به ذی الاکتاف، -شاهنشاه ساسانی ایران،- در سال ۳۲۶ میلادی تصمیم به قلع و قمع و سرکوب قبایل یاغی گرفت. پس به ناگاه بر آنان حمله برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به اسارت گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر" الخط" پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از مردمان قبایل بکر بن وائل، بنی تمیم و عبدالقیس را به هلاکت رساند و به نقلی مشهور، کتفهای یاغیان را به هم دوخت<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در تاریخ به "ذو الاکتاف" شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده خون کشته شدگان بر زمین جاری شد و چاهها رنگ خون به خود گرفتند.<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref> شاپور دوم با بنای شهر شاپور در بحرین، جهت دفع طغیان احتمالی، قبایل بنی حنظله را در بیابانهای اهواز و بصره اسکان داد و بنی عبد القیس را در کرمان و به روایت دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قناتها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این قبایل را آواره و بیچاره ساخت.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref> شاپور این بلا را نیز بر سر بنی ایاد آورد؛ مگر آنان که در خاک روم بودند. امام علی)ع(، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸.</ref> -<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.</ref> جنگ بنوشیبان –از قبایل مشهور ربیعه- با سپاه ساسانی در حدود سال دوم هجری که در تاریخ به جنگ "ذوقار" معروف است هم، از دیگر ایام مشهور این قبیله با ایرانیان است.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref>
بنابر مشهور، [[ربیعه]] به مانند [[مضر]]، در تهامه و نجد تحت [[سلطه]] تبابعه به سر می‌‌بردند<ref>. گویا این تبعیت، در پی لشکرکشی تبع بن ملکی کرب –پادشاه یمن- به عراق، اتفاق افتاده است.(قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۱۴-۲۱۵؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الادب، ج۱۵، ص۲۹۷)</ref> و آنان افرادی را برای [[اداره امور]] [[قبایل]] مختلف مضر و ربیعه می‌‌فرستادند.<ref>. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۲۸۷ و ۴۰۵</ref> [[حجر]] بن [[عمرو]] معروف به آکل المرار کندی -بزرگ [[قبیله]] [[حمیری]] کنده- یکی از این افراد بود. وی از سوی [[برادر]] مادری‌اش -[[حسان]] بن تبع- بر بنی معد در [[حجاز]] [[فرمانروایی]] یافت و تا هنگام [[پیری]]، با [[حسن سیرت]] بر آنها [[حکومت]] کرد.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۸-۳۶۹؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة و السلام، ص۱۱۱.</ref> حجر در ایام حکومت خود، میان کنده و ربیعه اتحادی را بر پا کرد.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref> از این رو، آنان همراه با کندی‌ها، حجر بن عمرو را در [[لشکرکشی]] به [[بحرین]] و [[شام]] [[همراهی]] کردند.<ref>. مفضل ضبی، امثال العرب، ص۸۱؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۳۵۴-۳۵۷</ref> ربعی‌ها در [[جنگی]] که به "[[یوم]] [[بیداء]]" معروف است، با مضر و [[قضاعه]] [[متحد]] شدند و با [[قبایل یمنی]] [[مذحج]] که قصد [[تجاوز]] به تهامه را داشتند به [[رهبری]] [[عامر بن ظرب عدوانی]] در ناحیه بیداء –بین [[مکه]] و [[مدینه]]- وارد [[کارزار]] شدند و آنان را [[شکست]] دادند. برخی این [[جنگ]] را از کهن‌ترین جنگ‌های معدیان با یمنی‌ها و به روایتی، قبایل [[حمیر]] با کلب دانسته‌اند.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۶؛ میدانی، مجمع الامثال، ج۴، ص۱۹.</ref> پس از [[مرگ]] آکل المرار، پسرش عمرو -معروف به قصیر-، برای حکومت بر قبایل ربیعه و مضر تعیین شد. اما قبایل ربیعه او را نپذیرفتند و عمرو به کمک [[مرثد]] حمیری با سپاهی بزرگ در ناحیه "قنان" به جنگ ربیعه رفت اما شکست خورد و کشته شد و بدین ترتیب [[ربیعه]] از [[سلطه]] [[حاکمان]] [[کنده]] [[آزاد]] گردید.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۳۶۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲.</ref> تبع بن [[حسان]] پس از کشته شدن [[عمرو]]، پسرش [[حارث]] را برای اداره [[قبایل معد]] تعیین کرد.<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۱۲؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref> برخی از [[مورخان]] هم علت تعیین [[حارث بن عمرو]] را به [[ریاست]] امور بنی معد را پراکنده شدن قبایل معد و [[ظلم]] آنها به یکدیگر و در نتیجه در خواست برخی از آنان از صَهبان بن ذی [[حرب]] –پادشاه [[یمن]]- برای تعیین حاکمی بر آنان تا [[عدالت]] را میانشان برقرار نماید، دانستند. حارث پس از استقرار در آنجا، پسرانش را به ترتیب بر بنو معد ریاست داد و بدین ترتیب "[[حجر]]" را [[حاکم]] [[اسد]] و [[کنانه]]، "[[شرحبیل]]" را حاکم قیس و [[تمیم]]، و "معدیکرب" –جد [[اشعث بن قیس]]- را بر ربیعه حاکم نمود.<ref>. دینوری، اخبار الطوال، ص۵۲؛ مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، ج۳، ص۲۰۲.</ref> -<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.</ref>ربعی‌ها دست کم در دو [[نبرد]] بزرگ با مضری‌ها علیه یمنی‌ها با یکدیگر [[متحد]] شدند که "[[یوم]] السُلان" یکی از آن [[جنگ‌ها]] بود. در این [[جنگ]]، آنان صهبان –پادشاه یمن- را که از [[قیام]] [[فرزندان]] نزار بر [[ضد]] عمال خود در تهامه، [[خشمگین]] شده بود و سپاهی را در اواخر سده پنج میلادی<ref>. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.</ref> جهت سرکوبی آنان فرستاده بود، به [[رهبری]] [[ربیعة بن حارث]] بن [[مره]] تغلبی یا [[کلیب]] بن ربیعه وائلی [[شکست]] دادند.<ref>. ابن حبیب، کتاب المحبّر، ص۲۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۶، ص۶۹-۷۰.</ref> در دیگر جنگ، موسوم به "یوم خزّاز" نیز که میان مجموع [[قبایل عدنانی]] [[ربیعه]] و [[مضر]] و [[قضاعه]] به [[فرماندهی]] کلیب بن ربیعه از یک سو و [[قبایل]] [[مذحج]] و سایر [[قبایل یمنی]] از سوی دیگر در کنار [[کوه]] خزاز در گرفت، [[عدنانیان]] به [[پیروزی]] [[دست]] یافتند.<ref>. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب،، ص۲۵۰-۲۵۱؛ ابوعبیده، دیوان النقائص: نقائص جریر و الفرزدق، ج۲، ص۲۶۱.</ref> این [[نبرد]] که به احتمال پیش از [[جنگ]] "بسوس" و در اواخر [[قرن پنجم]] میلادی به وقوع پیوست،<ref>. فریجات، الشعراء الجاهلیون الاوائل، ص۳۸۳ و ۳۸۶.</ref> مهمترین جنگ [[دوره جاهلی]] محسوب می‌‌شد.؛ چراکه پس از آن [[ربیعه]] و [[مضر]] از زیر [[سلطه]] [[حکام]] [[یمن]] خارج شدند و تا [[ظهور اسلام]]، با [[اقتدار]] بر یمن چیره بودند. سایر جنگ‌های مهم [[قبیله ربیعه]] از جمله "بسوس" -که چهل سال (۴۸۵-۵۲۵میلادی) طول کشید-، "داحس"، ر"َحرَحان"، "شعب [[جبله]]"، "اَوارَه اول و دوم"، "جبله"، "[[کلاب]] اول و دوم"، "صَفقَه"، "وَقیط" و ایام الفجار<ref>. ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۳-۶۰۷؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۹ و ج۲، ص۱۵-۱۶.</ref> -چه با مضری‌ها و چه با [[یمنی]] ها- با انگیزه‌هایی نظیر [[تصرف]] آب و [[زمین]] [[کشاورزی]]، چراگاه، [[انتقام جویی]] و [[تعصب]] [[قبیله]] ای و به طور عمده در سده ششم میلادی و بعضی همزمان با [[تولد پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} در سال ۵۷۰ میلادی رخ داده است. علاوه بر آن، نبرد [[قبایل]] [[ربعی]] با [[ایرانیان]] نیز از دیگر وقایع مهم [[تاریخ]] این [[قوم]] است.<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی.</ref> قبایل ربعی -از جمله [[عبدالقیس]] و [[بکر بن وائل]]- در کنار دیگر [[قبایل عرب]] ساکن [[بحرین]] در اوایل [[قرن چهارم]] میلادی، با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی-[[پادشاه ایران]]- از خلیج [[فارس]] عبور کردند و [[شهرها]] و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی طول کشید تا این که با بزرگ شدن شاپور ملقب به ذی الاکتاف، -شاهنشاه ساسانی [[ایران]]،- در سال ۳۲۶ میلادی [[تصمیم]] به قلع و قمع و [[سرکوب]] قبایل [[یاغی]] گرفت. پس به ناگاه بر آنان [[حمله]] برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به [[اسارت]] گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر" الخط" پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از [[مردمان]] [[قبایل]] [[بکر بن وائل]]، [[بنی تمیم]] و [[عبدالقیس]] را به [[هلاکت]] رساند و به [[نقلی]] مشهور، کتفهای [[یاغیان]] را به هم دوخت<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در [[تاریخ]] به "ذو الاکتاف" شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده [[خون]] کشته شدگان بر [[زمین]] جاری شد و چاهها رنگ خون به خود گرفتند.<ref>. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref> شاپور دوم با بنای [[شهر]] شاپور در [[بحرین]]، جهت دفع [[طغیان]] احتمالی، قبایل [[بنی حنظله]] را در بیابانهای [[اهواز]] و [[بصره]] اسکان داد و بنی [[عبد القیس]] را در کرمان و به [[روایت]] دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قناتها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این قبایل را آواره و بیچاره ساخت.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref> شاپور این [[بلا]] را نیز بر سر بنی [[ایاد]] آورد؛ مگر آنان که در [[خاک]] [[روم]] بودند. [[امام علی]])ع(، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.<ref>. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸.</ref> -<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.</ref>[[جنگ]] بنوشیبان –از قبایل مشهور [[ربیعه]]- با [[سپاه]] ساسانی در حدود [[سال دوم هجری]] که در تاریخ به [[جنگ]] "ذوقار" معروف است هم، از دیگر ایام مشهور این [[قبیله]] با [[ایرانیان]] است.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵.</ref>
مردم این قبیله پیش از اسلام در شمار قبایل بیابانگرد و صحرانشین قرار داشتند که به برکت اسلام به شهرنشینی روی آوردند و برخی از آنان در سرزمین‌های دوردست ممالک اسلامی جای گرفتند و از مدافعان ثغور اسلامی شدند.<ref>. ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۳.</ref> ریاست در قبایل ربیعه همیشه از آن فرزند بزرگتر بود و این ریاست در میان قبایل و بطون ربیعه دست به دست می‌‌شد به طوری که نخست به ضبیعه و به ترتیب به عنزة بن اسد، عبدالقیس، و پس از کوچ این قبیله به یمامه، به نمر بن قاسط، بنی‌یشکر بن صعب، بنی‌تغلب و سپس بنی‌شیبان رسید. این نوع ریاست، با در گرفتن جنگ بسوس از بین رفت.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴. نیز ر. ک. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref> قبایل ربیعه همواره با قبایل مضر و قبایل یمن مفاخره می‌‌کردند. <ref>. مبرد، الکامل، ج۲، ص۲۰۵؛ این عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۸۴ و ۲۸۶؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۰، ص۱۴.</ref> گفته شده که آنان بواسطه همین عصبیت‌های جاهلی و شدید، پس از برانگیخته‌شدن پیامبر اسلام{{صل}} از میان فرزندان مضر، همواره نسبت به خدای خویش خشمگین بودند.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴۸ و ج۸، ص۶۵۲.</ref> شاید بر اثر همین خشم و حسدورزی بود که غالباً نام ربیعه را پیش از مضر ذکر می‌‌کردند. <ref>.جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۵۲۲؛ دمیری، حیاة الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۹۶.</ref> بر پایه این عصبیت شدید قبیله ای بود که طلحۀ نمری در ۱۱ ق / ۶۳۲ م، در گفتگو با مسیلمه کذاب و یقین به دروغین بودن پیامبری وی، از روی تعصبات قومی، اعلام کرد که دروغ‌گوی ربیعه (مسیلمۀ کذاب) را بیش از راست‌گوی مضر (پیامبر{{صل}}) دوست می‌دارد.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۸۶.</ref>-<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.</ref>در برخی روایات هم، ایشان به کفر، قساوت قلب و جفا توصیف شده‌اند. <ref>. نک‍: ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۷، ص۲۱۳.</ref> اما علی‌رغم وجود این روایات و متون تاریخی، در اخبار و احادیث بسیاری که در منابع گوناگون تاریخی و روایی شیعه و سنی وارد شده، از این قبیله و برخی از طوایف شان به نیکی تقدیر به عمل آمده است. در برخی از این روایات، از ایشان با تعابیر بلند و عجیبی نظیر «فی کل ربیعه خیر»<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.</ref> و در مورد برخی دیگر از قبایل آن همچون عبدالقیس با وصف «خیر أهل مشرق»<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۹۸.</ref> و «عبد القیس خیر ربیعه»<ref>. در روایاتی از پیامبر{{صل}} (الطبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۴۹) و نیز امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسین{{ع}} (مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸) با تعابیر مشابهی از بنوعبدالقیس به عنوان "بهترین ربیعه" یاد شده است.</ref> یاد شده است. از امام رضا{{ع}} هم به نقل از اجداد طاهرینش نقل شده که رسول خدا{{صل}} چهار قبیله: انصار، عبدالقیس، أسلم و بنی تمیم را دوست داشت.<ref>.شیخ صدوق، الخصال، ص۲۸۸.</ref>-<ref>. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.</ref> علاوه بر روایات، برخی منابع هم برای ایشان خصائص و ویژگی‌هایی برشمردند که دیگر قبایل عرب فاقد آن بودند و آن این که: مهمان نوازترین، (جارود و فرزندانش) شجاعترین، (حکیم بن جبله) عابدترین، (هرم بن حیان) بخشنده ترین، (عبد الله بن سوار بن همام) خطیب‌ترین (مصقلة بن رقبه) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند.<ref>. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.</ref>
[[مردم]] این قبیله پیش از [[اسلام]] در شمار [[قبایل]] بیابانگرد و [[صحرانشین]] قرار داشتند که به [[برکت]] اسلام به [[شهرنشینی]] روی آوردند و برخی از آنان در سرزمین‌های دوردست [[ممالک اسلامی]] جای گرفتند و از مدافعان [[ثغور]] [[اسلامی]] شدند.<ref>. ابن خلدون، تاریخ، ج۶، ص۳.</ref> [[ریاست]] در قبایل [[ربیعه]] همیشه از آن فرزند بزرگتر بود و این ریاست در میان قبایل و بطون ربیعه[[دست]] به دست می‌‌شد به طوری که نخست به [[ضبیعه]] و به ترتیب به [[عنزة]] بن [[اسد]]، [[عبدالقیس]]، و پس از کوچ این قبیله به یمامه، به نمر بن [[قاسط]]، بنی‌یشکر بن صعب، بنی‌تغلب و سپس [[بنی‌شیبان]] رسید. این نوع ریاست، با در گرفتن [[جنگ]] بسوس از بین رفت.<ref>. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۲۴. نیز ر. ک. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref> قبایل ربیعه همواره با قبایل[[مضر]] و قبایل [[یمن]] مفاخره می‌‌کردند. <ref>. مبرد، الکامل، ج۲، ص۲۰۵؛ این عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۲۸۴ و ۲۸۶؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۲۰، ص۱۴.</ref> گفته شده که آنان بواسطه همین عصبیت‌های [[جاهلی]] و شدید، پس از برانگیخته‌شدن [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از میان [[فرزندان]] مضر، همواره نسبت به خدای خویش [[خشمگین]] بودند.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۵۴۸ و ج۸، ص۶۵۲.</ref> شاید بر اثر همین [[خشم]] و [[حسدورزی]] بود که غالباً نام ربیعه را پیش از [[مضر]] ذکر می‌‌کردند. <ref>.جاحظ، کتاب الحیوان، ج۵، ص۵۲۲؛ دمیری، حیاة الحیوان الکبری، ج۲، ص۲۹۶.</ref> بر پایه این [[عصبیت]] شدید قبیله ای بود که طلحۀ نمری در ۱۱ ق / ۶۳۲ م، در [[گفتگو]] با [[مسیلمه]] [[کذاب]] و [[یقین]] به [[دروغین]] بودن [[پیامبری]] وی، از روی [[تعصبات قومی]]، اعلام کرد که دروغ‌گوی ربیعه (مسیلمۀ کذاب) را بیش از راست‌گوی مضر ([[پیامبر]]{{صل}}) [[دوست]] می‌دارد.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۲۸۶.</ref>-<ref>. دانشنامه جهان اسلام، مقاله ربیعه و مضر، ستار عودی؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، مقاله بنی ربیعه، لیلا خسروی.</ref>در برخی [[روایات]] هم، ایشان به [[کفر]]، [[قساوت قلب]] و [[جفا]] توصیف شده‌اند. <ref>. نک‍: ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۷، ص۲۱۳.</ref> اما علی‌رغم وجود این روایات و متون [[تاریخی]]، در [[اخبار]] و [[احادیث]] بسیاری که در منابع گوناگون تاریخی و [[روایی]] [[شیعه]] و [[سنی]] وارد شده، از این [[قبیله]] و برخی از [[طوایف]] شان به [[نیکی]] تقدیر به عمل آمده است. در برخی از این روایات، از ایشان با تعابیر بلند و عجیبی نظیر «فی کل [[ربیعه]] [[خیر]]»<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.</ref> و در مورد برخی دیگر از [[قبایل]] آن همچون [[عبدالقیس]] با [[وصف]] «خیر [[أهل]] [[مشرق]]»<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۹۸.</ref> و «[[عبد القیس]] خیر ربیعه»<ref>. در روایاتی از پیامبر{{صل}} (الطبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۴۹) و نیز امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسین{{ع}} (مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸) با تعابیر مشابهی از بنوعبدالقیس به عنوان "بهترین ربیعه" یاد شده است.</ref> یاد شده است. از [[امام رضا]]{{ع}} هم به نقل از اجداد طاهرینش نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} چهار قبیله: [[انصار]]، عبدالقیس، أسلم و [[بنی تمیم]] را [[دوست]] داشت.<ref>.شیخ صدوق، الخصال، ص۲۸۸.</ref>-<ref>. علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.</ref> علاوه بر روایات، برخی منابع هم برای ایشان خصائص و ویژگی‌هایی برشمردند که دیگر [[قبایل عرب]] فاقد آن بودند و آن این که: مهمان نوازترین، ([[جارود]] و فرزندانش) شجاعترین، ([[حکیم بن جبله]]) [[عابدترین]]، ([[هرم بن حیان]]) [[بخشنده]] ترین، ([[عبد الله بن سوار بن همام]]) خطیب‌ترین ([[مصقلة بن رقبه]]) و بهترین راهنمای [[عرب]] از این [[قوم]] بودند.<ref>. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.</ref>


بنی ربیعه و ظهور اسلام
== بنی‌ربیعه و ظهور اسلام ==
عمرو بن قیس عبدی که از طرف دایی و پدر همسرش، اشج عبدی، در سال نخست هجری نزد رسول خدا {{صل}} فرستاده شده بود تا آن حضرت را بیازماید، نخستین ربعی بود که اسلام آورد و به دنبال او، اشج و مردم هجر و بحرین مسلمان شدند. <ref>. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶.</ref>-<ref>. در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده می‌‌شد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا{{صل}} اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به ریاست منذر بن عائذ معروف به اشجّ در مدینه، نزد پیامبر {{صل}} آمدند و با آن حضرت دیدار کردند.<ref>. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> جارود بن عمرو -پیشوای مسیحی عبدالقیس- نیز در رأس هیئتی از قوم خود نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابن‌شبه، تاریخ ‌المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.</ref> همچنین در باب وفد دیگر از قوم ربیعه چنین آمده که در سال ۸ هجری، رسول خدا{{صل}} علاء بن حضرمی را همراه با نامه ای به سوی منذر بن ساوی عبدی که از سوی پادشاه ایران حکمران بحرین بود، فرستاد و مرزبانان و امیران بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref>. منذربن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -حاکم شهر اسبذ و امیر اعراب بحرین-<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و ایرانیان بحرین نیز مسلمان شدند.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز جمعیت چشمگیری دل درگرو یهودیت، مسیحیت و زرتشتی گری داشتند<ref>. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی، طی نامه ای از پیامبر)ص) در این باب چاره جویی خواست و پیامبر)ص) او را به بردباری فرا خواند و فرمان به گرفتن جزیه داد.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت نامه رسول خدا (ص(، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت نمایندگی خود مرکب از ۲۰ مرد، به رهبری عبدالله بن عوف، که در میان آنها ۳ مرد از بنی عبید، ۳ مرد از بنی غنم و ۱۲ مرد از بنی عبدالقیس در آن حضور داشتند، خدمت نبی مکرم اسلام)ص) فرستادند.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، وفد عبدالقیس رسید؛ رسول اکرم اسلام)ص) به افق نگریست و فرمود: «گروهی از مشرکان خواهند آمد که برای پذیرش اسلام مجبور نشده‌اند. خدایا قبیله عبدالقیس را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین مردمان خاورانند».<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیات نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ روز در خانه رمله بنت حارث اسکان یافتند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷.</ref>-<ref>. از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر)ص) نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر{{صل}} به سوی قوم بازگشتند.<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> عبدالقیسی‌ها پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای بحرین موسوم به "مسجد عبدالقیس"، بنا نهادند<ref>. جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به روایت بخاری، دومین مسجدی است که بعد از مسجد النبی{{صل}} در مدینه، در آن اقامه نماز جمعه شده است.<ref>. بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> علاوه بر عبدالقیسی‌ها دیگر طوایف و قبایل ربیعه از جمله بکر بن وائل، تغلب، حنیفه و بنی شیبان نیز نمایندگان خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این شهر، رسول خدا{{صل}} را از سرسپردگی خود به اسلام با خبر ساختند.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>  
عمرو بن قیس عبدی که از طرف دایی و پدر همسرش، اشج عبدی، در سال نخست هجری نزد رسول خدا {{صل}} فرستاده شده بود تا آن حضرت را بیازماید، نخستین ربعی بود که اسلام آورد و به دنبال او، اشج و مردم هجر و بحرین مسلمان شدند. <ref>. ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۶۰؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۵۶.</ref>-<ref>. در دیگر منابع از این فرد با نام منقذ بن حبان یاد شده و آمده است: مردی از ایشان که منقذ بن حبان خوانده می‌‌شد و از تیره بنی غنم بن ودیعه بود و در یثرب تجارت می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا{{صل}} اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و علق، همراه با نامه ای از پیامبر{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر منذر بن عائذ معروف به اشجّ بود، حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> بدین ترتیب، گروهی از جانب آنان به ریاست منذر بن عائذ معروف به اشجّ در مدینه، نزد پیامبر {{صل}} آمدند و با آن حضرت دیدار کردند.<ref>. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸.</ref> جارود بن عمرو -پیشوای مسیحی عبدالقیس- نیز در رأس هیئتی از قوم خود نزد رسول خدا{{صل}} آمد و اسلام آورد.<ref>. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵؛ ابن‌شبه، تاریخ ‌المدینة المنوره، ج۲، ص۵۸۶-۵۹۱.</ref> همچنین در باب وفد دیگر از قوم ربیعه چنین آمده که در سال ۸ هجری، رسول خدا{{صل}} علاء بن حضرمی را همراه با نامه ای به سوی منذر بن ساوی عبدی که از سوی پادشاه ایران حکمران بحرین بود، فرستاد و مرزبانان و امیران بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref>. منذربن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -حاکم شهر اسبذ و امیر اعراب بحرین-<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و ایرانیان بحرین نیز مسلمان شدند.<ref>. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز جمعیت چشمگیری دل درگرو یهودیت، مسیحیت و زرتشتی گری داشتند<ref>. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی، طی نامه ای از پیامبر)ص) در این باب چاره جویی خواست و پیامبر)ص) او را به بردباری فرا خواند و فرمان به گرفتن جزیه داد.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت نامه رسول خدا (ص(، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت نمایندگی خود مرکب از ۲۰ مرد، به رهبری عبدالله بن عوف، که در میان آنها ۳ مرد از بنی عبید، ۳ مرد از بنی غنم و ۱۲ مرد از بنی عبدالقیس در آن حضور داشتند، خدمت نبی مکرم اسلام)ص) فرستادند.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، وفد عبدالقیس رسید؛ رسول اکرم اسلام)ص) به افق نگریست و فرمود: «گروهی از مشرکان خواهند آمد که برای پذیرش اسلام مجبور نشده‌اند. خدایا قبیله عبدالقیس را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین مردمان خاورانند».<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیات نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ روز در خانه رمله بنت حارث اسکان یافتند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷.</ref>-<ref>. از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر)ص) نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر{{صل}} به سوی قوم بازگشتند.<ref>. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> عبدالقیسی‌ها پس از پذیرش اسلام، مسجدی را در جواثای بحرین موسوم به "مسجد عبدالقیس"، بنا نهادند<ref>. جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به روایت بخاری، دومین مسجدی است که بعد از مسجد النبی{{صل}} در مدینه، در آن اقامه نماز جمعه شده است.<ref>. بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> علاوه بر عبدالقیسی‌ها دیگر طوایف و قبایل ربیعه از جمله بکر بن وائل، تغلب، حنیفه و بنی شیبان نیز نمایندگان خود را عازم مدینه کردند و با حضور در این شهر، رسول خدا{{صل}} را از سرسپردگی خود به اسلام با خبر ساختند.<ref>. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۳.</ref>  


ربیعه ودوران خلافت خلفای راشدین
ربیعه ودوران خلافت خلفای راشدین
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش