پرش به محتوا

ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۵۸: خط ۳۵۸:
در [[مسلمان]] شدن قبیله غفار باید اشاره کرد: [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[استعداد]] [[شاگرد]] جدید و [[قدرت]] [[خیره]] کننده‌اش را در [[مبارزه با باطل]] به خوبی [[درک]] می‌کرد، ولی چون هنوز وقت [[شدت عمل]] و [[مبارزه]] نرسیده بود، به او دستور داد به میان [[طایفه]] خود برگردد و آنان را به سوی [[اسلام]] [[دعوت]] کند.
در [[مسلمان]] شدن قبیله غفار باید اشاره کرد: [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[استعداد]] [[شاگرد]] جدید و [[قدرت]] [[خیره]] کننده‌اش را در [[مبارزه با باطل]] به خوبی [[درک]] می‌کرد، ولی چون هنوز وقت [[شدت عمل]] و [[مبارزه]] نرسیده بود، به او دستور داد به میان [[طایفه]] خود برگردد و آنان را به سوی [[اسلام]] [[دعوت]] کند.
[[ابوذر]] به سوی [[قوم]] و طایفه خود برگشت و کم‌کم با آنان درباره موضوع [[قیام]] [[پیامبری]] که از جانب [[خدا]] برانگیخته شده و [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای یگانه و [[اخلاق نیک]] دعوت می‌کند، سخن گفت. ابتدا [[برادر]] و [[مادر]] ابوذر اسلام آوردند. بعد، نصف افراد [[قبیله]] «[[غفار]]» [[مسلمان]] شدند و پس از [[هجرت پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[شهر]] [[یثرب]]«[[مدینه]]»، نصف دیگر نیز اسلام [[اختیار]] کردند. قبیله «[[اسلم]]» نیز به [[پیروی]] از «غفار» به محضر [[پیامبر]]{{صل}} شرفیاب شده، اسلام آوردند. ابوذر، پس از [[جنگ بدر]] و [[احد]]، در مدینه به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پیوست و در آن شهر اقامت گزید<ref>الدرجات الرفیعه، ص۲۲۵؛ طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۲؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۸۲.</ref>..<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>.
[[ابوذر]] به سوی [[قوم]] و طایفه خود برگشت و کم‌کم با آنان درباره موضوع [[قیام]] [[پیامبری]] که از جانب [[خدا]] برانگیخته شده و [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای یگانه و [[اخلاق نیک]] دعوت می‌کند، سخن گفت. ابتدا [[برادر]] و [[مادر]] ابوذر اسلام آوردند. بعد، نصف افراد [[قبیله]] «[[غفار]]» [[مسلمان]] شدند و پس از [[هجرت پیامبر اسلام]]{{صل}} به [[شهر]] [[یثرب]]«[[مدینه]]»، نصف دیگر نیز اسلام [[اختیار]] کردند. قبیله «[[اسلم]]» نیز به [[پیروی]] از «غفار» به محضر [[پیامبر]]{{صل}} شرفیاب شده، اسلام آوردند. ابوذر، پس از [[جنگ بدر]] و [[احد]]، در مدینه به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} پیوست و در آن شهر اقامت گزید<ref>الدرجات الرفیعه، ص۲۲۵؛ طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۲؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۸۲.</ref>..<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۶.</ref>.
==[[قیام]] [[ابوذر غفاری]]==
[[ابوذر]] بر [[تجمل‌گرایی]] [[ثروتمندان]] که پدیده‌ای [[بیگانه]] با [[اسلام]] بود، [[اعتراض]] کرد و به ویژه بر [[سیاست معاویه]] و [[امویان]] که این تجمل‌گرایی را می‌پذیرفت و موجب رواج و افزایش آن می‌شد، اعتراض نمود. او [[عثمان]] را نیز [[نکوهش]] می‌کرد که چرا صدها و هزارها درهم و دینار را از محل [[بیت المال]] به پای این ثروتمندان تجمل‌گرا می‌ریزد و بر [[ثروت]] و تجمل‌گرایی آنان می‌افزاید.
ابوذر خبر یافت که عثمان [[خمس]] [[خراج]] افریقیه را به [[مروان بن حکم]]، دویست هزار درهم به [[حارث بن حکم]] و صد هزار درهم به [[زید بن ثابت]] و.... داده است! [[وجدان]] ابوذر این ریخت و پاش‌ها را تاب نمی‌آورد، از این روی در میان [[مردم]] به سخن ایستاد و گفت: «کارهایی سرزده است که با آنها بیگانه‌ام و به [[خدا]] [[سوگند]] آنها را نه در کتاب [[پروردگار]] و نه در [[سنت پیامبر]] سراغ ندارم. به خدا سوگند من حقی را می‌بینم که خاموش و باطلی را می‌بینم که زنده داشته می‌شود و [[راستگویی]] را می‌بینم که [[تکذیب]] و ترجیحی را می‌بینم که به ناروا و بدون [[پرهیزکاری]] [[اعمال]] می‌گردد. آنان را که زر و سیم روی هم انباشته می‌سازند و در [[راه خدا]] [[انفاق]] نمی‌کنند [[بشارت]] ده که [[آتش دوزخ]]، [[پیشانی]]، پهلو و پشت‌های آنان را می‌سوزاند... ای آنکه ثروت می‌اندوزی! بدان که در اموالت سه [[شریک]] داری: تقدیر که از تو [[فرمان]] نمی‌گیرد تا بد و خوب [[اموال]] تو را بر باد دهد یا بمیراند، [[وارث]] که [[منتظر]] است تا سر بر [[زمین]] [[نهی]] و اموالت را از آن خویش سازد در حالی که [[نکوهیده]] تویی، و تو که سومین شریکی. پس اگر می‌توانی که ناتوان‌ترین این سه نفر نباشی، مباش... [[خداوند عزوجل]] می‌فرماید: {{متن قرآن|لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ}}<ref>«هرگز به نیکی دست نخواهید یافت مگر از آنچه دوست دارید (به دیگران) ببخشید و هر چیزی ببخشید بی‌گمان خداوند آن را می‌داند» سوره آل عمران، آیه ۹۲.</ref>. پرده‌های حریر و بافته‌های دیبا را برای خویش خواسته‌اید و بر رختخواب‌هایی از پشم می‌خوابید، حال آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[حصیر]] می‌خوابید، و غذاهای رنگ رنگ را در برابر شما می‌نهند و از برابرتان بر می‌دارند، حال آنکه رسول خدا{{صل}} از نان جو [[سیر]] نمی‌شد».
[[مالک بن عبدالله زیادی]] از [[ابوذر]] [[روایت]] می‌کند که او از [[عثمان]] اجازه ورود خواست و چون اجازه یافت، با عصایی که در دست داشت به مجلس او وارد شد. عثمان گفت: «ای کعب! [[عبدالرحمن]] درگذشت و اموالی را برجای نهاد، درباره این [[اموال]] چه نظری داری»؟ کعب پاسخ داد: «اگر [[حق خدا]] را از آن داده است، بر او ایرادی وارد نیست». ابوذر عصای خویش را بالا برد و بر کعب زد و گفت: از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: «اگر کوهی از طلا داشته باشم و آن را [[انفاق]] کنم و از من قبول شود، [[دوست]] ندارم حتی به اندازه شش اوقیه از آن را پشت سر بر جای نهم». ای عثمان! تو را به [[خدا]] [[سوگند]] می‌دهم (سه بار سوگندش داد) که آیا این سخن را از رسول خدا{{صل}} نشنیدی؟ عثمان گفت: آری، شنیدم».
چنین دعوت‌هایی را کسانی چون [[معاویه]] و [[مروان بن حکم]] تاب نمی‌آوردند، از این رو همواره عثمان را بر [[ضد]] ابوذر تحریک می‌کردند تا اینکه وی را، بدون اینکه به [[جنگ]] خدا و رسولش رفته باشد یا بر روی [[زمین]] به [[فساد]] دست زده باشد – آن‌گونه که [[شریعت اسلام]] می‌گوید - به [[ربذه]] [[تبعید]] کردند<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۳۱ و ۲۳۳.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۴۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۵٬۵۴۲

ویرایش