پرش به محتوا

بنی امیه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۹۴: خط ۱۹۴:
[[معاویه]] روزی به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: «ای [[ابوعبدالله]]! دانستی که ما شیعیان پدرت را کشتیم و آنان را [[حنوط]] و [[کفن]] کردیم و بر آنان نمازگزاردیم و به خاکشان سپردیم». حسین{{ع}} فرمود: «[[سوگند]] به [[پروردگار]] [[کعبه]] که محکومت کردم! لیک به [[خدا]] قسم که اگر ما [[پیروان]] تو را بکشیم آنان را حنوط نمی‌کنیم و بر آنان [[نماز]] نمی‌گزاریم و به خاکشان نمی‌سپاریم»<ref>یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۸.</ref>.
[[معاویه]] روزی به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: «ای [[ابوعبدالله]]! دانستی که ما شیعیان پدرت را کشتیم و آنان را [[حنوط]] و [[کفن]] کردیم و بر آنان نمازگزاردیم و به خاکشان سپردیم». حسین{{ع}} فرمود: «[[سوگند]] به [[پروردگار]] [[کعبه]] که محکومت کردم! لیک به [[خدا]] قسم که اگر ما [[پیروان]] تو را بکشیم آنان را حنوط نمی‌کنیم و بر آنان [[نماز]] نمی‌گزاریم و به خاکشان نمی‌سپاریم»<ref>یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۸.</ref>.
[[معاویه]] موج [[کشتار]] و ریشه‌کن‌سازی [[شیعیان علی]]{{ع}} را به راه انداخت و این موج به شکلی حاد و [[خشن]] تا اواخر [[حکومت اموی]] [[استمرار]] یافت.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۴۷.</ref>
[[معاویه]] موج [[کشتار]] و ریشه‌کن‌سازی [[شیعیان علی]]{{ع}} را به راه انداخت و این موج به شکلی حاد و [[خشن]] تا اواخر [[حکومت اموی]] [[استمرار]] یافت.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص۱۴۷.</ref>
==[[سیاست]] [[امویان]] در [[مکه]] و [[مدینه]]==
به رغم تلاش‌های فراوان [[بنی‌امیه]]، مکه و مدینه پایگاه [[مخالفان]] [[سیاسی]] آنان بود و [[معاویه]] و خلفای پس از او نتوانستند [[سختی]] و [[صلابت]] مخالفان را در مکه و مدینه به [[نرمی]] بدل کنند و این دو [[شهر]] را به [[کرنش]] و [[سکوت]] مطلق در برابر [[قدرت]] امویان و [[سبک‌سری]] و [[نادانی]] و تجاوزات آنان وادارند و این به رغم همه راهکارها و روش‌هایی بود که امویان برای رام کردن مکه و مدینه به کار گرفتند.
از این روی، مکه و مدینه همیشه کانون دغدغه و [[پریشانی]] برای [[شام]] بودند. سرفرود آوردن این دو شهر در برابر شام و خروج آشکار امویان از [[احکام]] و [[آموزه‌های اسلامی]] کار آسانی نبود.
معاویه و [[یزید]] کوشیدند که مکه و مدینه را از راه [[زور]] به [[تسلیم]] وادارند. [[واقعه حره]] که طی آن [[یزید بن معاویه]]، [[مدینه منوره]] را [[مباح]] اعلام کرد، معروف است و [[محاصره]] [[مکه مکرمه]] نیز در [[تاریخ]]، مشهور.
اما این‌گونه [[کارها]] و [[رفتارها]] در به تسلیم و کرنش واداشتن این دو مرکز [[اسلامی]]، [[سود]] چندانی را نصیب امویان نساخت؛ از این روی، امویان برای [[سیطره]] بر مکه و مدینه سیاستی چندبعدی را در پیش گرفتند که با ایجاز به نقاط اساسی این سیاست اشاره می‌کنیم.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۱۶۳.</ref>
===اشاعه [[لهو و لعب]] در مکه و مدینه===
امویان کوشیدند تا لهو و لعب را به این دو مرکز اسلامی راه دهند. آنان در این باره سخت تلاش کردند و برای دستیابی به [[هدف]] یاد شده، آوازخوانان و مطربان و [[شاعران]] هرزه‌گو را به کار گرفتند و پول‌های هنگفتی را در این راه [[بذل و بخشش]] کردند و کار را به جایی رساندند که [[خلیفه]] به [[حج]] [[خانه خدا]] می‌رفت و آوزاخوانان، مطربان، مردان و [[زنان]] هرزه، زناکاران و [[سرکشان]] را نیز در میان دیگر همراهان خویش به حج می‌برد. ولید بن [[عبدالملک]] به حج رفت و [[عمربن ابی ربیعه]] را دید. [[عمر]] با [[خلیفه]] درگوشی سخن می‌گفت و خلیفه قاه قاه می‌خندید و نمی‌توانست خنده‌اش را نگاه دارد. هنگامی که [[عمر]] بازگشت، از او پرسیدند: به [[امیرالمؤمنین]] چه می‌گفتی که می‌خندید؟ عمر گفت: پیوسته درباره [[زنا]] سخن می‌گفتیم تا اینکه بازگشتیم»<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۱۲. </ref>.
[[فاطمه]] دختر [[عبدالملک بن مروان]] نیز به [[حج]] [[خانه خدا]] می‌رود و در [[منا]] در پی عمر بن ابی [[ربیعه]] می‌فرستد تا او را ببیند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۹۰.</ref>، سپس او را تحریک می‌کند و بر می‌انگیزد که با او مغازله کند!<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۹۵.</ref>.
عمر بن ابی ربیعه در [[طواف]] به [[ام حکم]] امویه برمی‌خورد و با او مغازله می‌کند و در [[مکه]] نیز [[ام محمد]] دختر [[مروان بن حکم]] را می‌بیند که به حج آمده است. عمر با او نرد [[عشق]] می‌بازد و می‌گوید: هر که [[قلبی]] صحیح و سالم دارد، داشته باشد
الیک [[قلب]] من در خیف به درد عشق گرفتار شد<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۶۰.</ref>.
[[دختران]] [[بنی امیه]] که به حج آمده‌اند، به هنگام حج، عمر را فرا می‌خوانند تا با آنان [[شوخی]] و [[مزاح]] کند و با او به هرزگی‌هایی [[زشت]] سرگرم می‌شوند و عمر نیز هرزگی‌هایی زشت از خویش نشان می‌دهد که نمی‌خواهیم در این کتاب از آنها سخن بگوییم<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۶۹.</ref>.
عمر در منا با نوار نیز مغازله می‌کند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۵۸- ۱۵۹.</ref> و با [[فاطمه دختر محمد]] [[اشعث]] کندی نیز هم<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۸۴.</ref>. او در فضاب موسم حج و مشاعر با فاطمه [[دیدار]] می‌کند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۸۹.</ref> و در حج با [[زینب]] دختر [[موسی]] جماحی به مغازله می‌پردازد<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۹۱ - ۹۴.</ref>.
عمر در وادی العقیق با دخترانی از [[قریش]] قرار می‌گذارد و سر قرار حاضر می‌شود و با آنان در [[مجلسی]] سراسر [[هرزگی]] و [[عیاشی]] می‌نشیند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. برای خلیفه [[ولید بن عبدالملک]]، پشت [[کعبه]] فرش می‌گسترند و او می‌نشیند و به [[شعر]] [[عمر]] بن ابی [[ربیعه]] گوش فرا می‌دهد و به طرب می‌پردازد<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۱۹.</ref>.
عمر با لبابه دختر [[عبدالله بن عباس]]، [[همسر]] [[ولید بن عتبة بن ابی سفیان]] که در حال [[طواف]] است، نرد [[عشق]] می‌بازد<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۲۰۷.</ref> و با [[عایشه دختر طلحه]] که او نیز در حال طواف است، مغازله می‌کند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref> و در حضور [[مردم]] آن قدر به دنبال او می‌رود تا اینکه در حالی که او بدون [[حجاب]] به [[رمی]] جمره سرگرم است، به او می‌رسد و شعر عاشقانه‌اش را برای او می‌خواند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۲۰۰.</ref>.
در [[مسجدالحرام]] متعرض لیلی بنت حارث می‌شود، لیلی به او می‌گوید: «ای ابن ربیعه! تا به کی با [[بی‌پروایی]] در [[حرم]] [[خدا]] با [[زنان]] نرد عشق می‌بازی و از آنان [[ستایش]] می‌کنی، آیا از خدا نمی‌ترسی؟ و عمر می‌گوید: «رهایم کن و به این شعرم گوش فرا ده: عشق من به [[خاندان]] لیلی [[قاتل]] من است
و عشق در [[جسم]] و عمق جانم نمایان شده است
ای [[ابوحارث]]! [[قلب]] من پرنده‌ای است
پس از [[فرمان]] [[خردمند]] مورد [[اعتماد]] فرمان ببر
[[دل]] که هوشیار بود، بستگی یافت
به غزالی از [[بنی بکر]] که تازه از شیر گرفته شده.
با رمله بنت [[عبدالرحمن بن خلف خزاعی]] در [[حج]] عشق [[بازی]] می‌کند و متعرض او می‌شود<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۲۱۴ -۲۱۶.</ref>. نیز بر سر راه زنی - پاکدامن که نامش را نگفته‌اند - سبز می‌شود و آن [[زن]] او را [[نفرین]] می‌کند و [[خداوند]] او را به [[هلاکت]] می‌رساند<ref>ابوالفرج اصفهانی، علی، الاغانی، ج۱، ص۲۴۷.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۱۶۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۶۹۳

ویرایش