پرش به محتوا

ابوالعباس سفاح در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۷: خط ۱۷:


== مقر حکومت سفاح ==
== مقر حکومت سفاح ==
سفاح در کوفه ساکن بود و وضع آنجا را استثنایی تشخیص داد؛ زیرا بیشتر ساکنان کوفه [[شیعه]] علی{{ع}} بودند و انقلاب عباسی را [[تأیید]] نمی‌کردند. از این‌رو از آنجا به مکانی در نزدیکی [[کوفه]] معروف به هاشمیه کوفه رفت. پس از مدتی کوتاه از آنجا، به [[شهر انبار]] در شمال کوفه واقع در کناره‌های [[فرات]] رفت ([[سال ۱۳۴ ق]]/۷۵۱ م) و در کنار آن برای خودش شهری ساخت که به هاشمیه [[انبار]] معروف شد. وی تا [[زمان]] مرگش به [[سال ۱۳۶ ق]]. /۷۵۴م. در آنجا بود.
سفاح در کوفه ساکن بود و وضع آنجا را استثنایی تشخیص داد؛ زیرا بیشتر ساکنان کوفه [[شیعه]] علی {{ع}} بودند و انقلاب عباسی را [[تأیید]] نمی‌کردند. از این‌رو از آنجا به مکانی در نزدیکی [[کوفه]] معروف به هاشمیه کوفه رفت. پس از مدتی کوتاه از آنجا، به [[شهر انبار]] در شمال کوفه واقع در کناره‌های [[فرات]] رفت ([[سال ۱۳۴ ق]]/۷۵۱ م) و در کنار آن برای خودش شهری ساخت که به هاشمیه [[انبار]] معروف شد. وی تا [[زمان]] مرگش به [[سال ۱۳۶ ق]]. /۷۵۴م. در آنجا بود.


[[سفاح]] برای تثبیت [[حکومت]] خود زمان بسیاری صرف کرد و با [[رهبران]] [[عربی]] که [[امویان]] را [[یاری]] کردند، جنگید. سپس از دست فرماندهانی مانند [[ابوسلمه خلال]] که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند، ولی بعداً اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد، [[رهایی]] یافت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref>.
[[سفاح]] برای تثبیت [[حکومت]] خود زمان بسیاری صرف کرد و با [[رهبران]] [[عربی]] که [[امویان]] را [[یاری]] کردند، جنگید. سپس از دست فرماندهانی مانند [[ابوسلمه خلال]] که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند، ولی بعداً اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد، [[رهایی]] یافت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref>.
خط ۳۷: خط ۳۷:
[[سفاح]] به دفع شورش [[یزید بن هبیره]] پرداخت که در واسط [[پناه]] گرفته بود. [[ابوسلمه]] سپاهی را به [[فرماندهی]] حسن بن قحطبه اعزام و او را محاصره کرد. درگیری‌های بی‌نتیجه میان طرفین، سفاح را واداشت تا برادرش [[منصور]] را برای [[رهبری]] محاصره واسط اعزام کند. [[ابن هبیره]] پس از [[آگاهی]] از کشته شدن [[مروان]]، تقاضای [[صلح]] کرد و گفتگوی میان دو طرف به دادن [[امان]] به ابن هبیره و یارانش منجر شد. منصور [[امان‌نامه]] را برای [[خلیفه]] فرستاد و او هم با ابومسلم در این خصوص [[مشورت]] کرد. بنابر توصیه ابومسلم، [[ابوالعباس]] به برادرش منصور دستور داد ابن‌هبیره و عده‌ای از یارانش را به [[قتل]] برساند<ref>تاریخ طبری، ص۴۵۰ - ۴۵۷.</ref>. با کشته شدن ابن‌هبیره، [[پاک‌سازی]] پایگاه‌های [[امویان]] پایان یافت.
[[سفاح]] به دفع شورش [[یزید بن هبیره]] پرداخت که در واسط [[پناه]] گرفته بود. [[ابوسلمه]] سپاهی را به [[فرماندهی]] حسن بن قحطبه اعزام و او را محاصره کرد. درگیری‌های بی‌نتیجه میان طرفین، سفاح را واداشت تا برادرش [[منصور]] را برای [[رهبری]] محاصره واسط اعزام کند. [[ابن هبیره]] پس از [[آگاهی]] از کشته شدن [[مروان]]، تقاضای [[صلح]] کرد و گفتگوی میان دو طرف به دادن [[امان]] به ابن هبیره و یارانش منجر شد. منصور [[امان‌نامه]] را برای [[خلیفه]] فرستاد و او هم با ابومسلم در این خصوص [[مشورت]] کرد. بنابر توصیه ابومسلم، [[ابوالعباس]] به برادرش منصور دستور داد ابن‌هبیره و عده‌ای از یارانش را به [[قتل]] برساند<ref>تاریخ طبری، ص۴۵۰ - ۴۵۷.</ref>. با کشته شدن ابن‌هبیره، [[پاک‌سازی]] پایگاه‌های [[امویان]] پایان یافت.


سفاح به حذف رقیب [[سیاسی]]، یعنی ابوسلمه، [[وزیر]] [[آل محمد]]، [[اقدام]] کرد که می‌خواست [[پادشاه]] باشد، ولی [[حکومت]] نکند. او به انتقال [[خلافت]] از [[بنی‌عباس]] به [[آل علی]]{{ع}} متهم بود. سفاح [[تصمیم]] داشت پس از رسیدن به خلافت، به او [[حمله]] برد؛ اما فضای حکومت نوپا، اجازه چنین کاری نمی‌داد؛ از این‌رو او را در مقامش ابقا کرد. سرانجام پس از [[پیروزی]] [[سفاح]] بر حرکت‌های مخالف، فرصتی به دست آورد تا از دست وزیرش [[رهایی]] یابد؛ اما [[داوود بن علی]] به او توصیه کرد نامه‌ای به ابومسلم بنویسد و مسأله [[ابوسلمه]] را برای وی تشریح کند تا موجب [[وحشت]] او نشود.
سفاح به حذف رقیب [[سیاسی]]، یعنی ابوسلمه، [[وزیر]] [[آل محمد]]، [[اقدام]] کرد که می‌خواست [[پادشاه]] باشد، ولی [[حکومت]] نکند. او به انتقال [[خلافت]] از [[بنی‌عباس]] به [[آل علی]] {{ع}} متهم بود. سفاح [[تصمیم]] داشت پس از رسیدن به خلافت، به او [[حمله]] برد؛ اما فضای حکومت نوپا، اجازه چنین کاری نمی‌داد؛ از این‌رو او را در مقامش ابقا کرد. سرانجام پس از [[پیروزی]] [[سفاح]] بر حرکت‌های مخالف، فرصتی به دست آورد تا از دست وزیرش [[رهایی]] یابد؛ اما [[داوود بن علی]] به او توصیه کرد نامه‌ای به ابومسلم بنویسد و مسأله [[ابوسلمه]] را برای وی تشریح کند تا موجب [[وحشت]] او نشود.


[[ابومسلم مرار بن انس ضبی]] را اعزام کرد تا او را به [[قتل]] برساند. وی به کمین او نشست و او را همراه [[اسید بن عبدالله]] در [[رجب]] ۱۳۲ ق. / شباط ۷۵۰ م. کشت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۹۰.</ref><ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۲.</ref>
[[ابومسلم مرار بن انس ضبی]] را اعزام کرد تا او را به [[قتل]] برساند. وی به کمین او نشست و او را همراه [[اسید بن عبدالله]] در [[رجب]] ۱۳۲ ق. / شباط ۷۵۰ م. کشت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۹۰.</ref><ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۲.</ref>
خط ۹۰: خط ۹۰:


== قلع و قمع [[بنی‌امیه]] ==
== قلع و قمع [[بنی‌امیه]] ==
[[عباسیان]] پس از [[پیروزی]]، [[انتقام]] [[سختی]] از [[امویان]] گرفتند که نشان‌دهنده [[دشمنی]] و [[کینه‌جویی]] سابقه‌دار میان آنان بود. این دشمنی که از [[روزگار]] [[جاهلیت]] برقرار بود، پس از ظهور [[اسلام]] شدت یافت. امویان که [[حکومت]] خود را بر اساس اشرافیت و [[برتری]] [[خاندان]] خویش بنیاد نهاده بودند، در [[زمان]] [[اقتدار]] خود از [[قتل]] و [[آزار]] و [[حبس]] [[بنی‌هاشم]] فروگذار نکردند. عباسیان نیز پس از پیروزی، به تعقیب و [[کشتار]] امویان پرداختند؛ چنان که [[سفاح]] چون سر [[مروان]] را دید [[سجده]] کرد و گفت: «[[خدا]] را [[سپاس]] می‌گویم که انتقام مرا در [[قوم]] تو باقی نگذاشت<ref>اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۳۷.</ref> و اکنون باکی ندارم که چه وقت مرگم فرا می‌رسد که در مقابل [[حسین]]{{ع}} و کسان وی دویست تن از امویان را کشتم و هشام‌بن‌عبدالملک را در قبال [[زید بن علی]] سوزاندم»<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۱.</ref>. سفاح همچنین داوود بن علی را به [[ولایت کوفه]] و [[حجاز]] گمارد و گویی [[مأموریت]] اصلی وی تعقیب و کشتار امویان بود. [[داوود]] پس از برگزاری موسم [[حج]] گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رسانید و گروه دیگری از آنان را به [[زندان]] سپرد تا مردند و عده‌ای را به زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند، آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز چنین کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.
[[عباسیان]] پس از [[پیروزی]]، [[انتقام]] [[سختی]] از [[امویان]] گرفتند که نشان‌دهنده [[دشمنی]] و [[کینه‌جویی]] سابقه‌دار میان آنان بود. این دشمنی که از [[روزگار]] [[جاهلیت]] برقرار بود، پس از ظهور [[اسلام]] شدت یافت. امویان که [[حکومت]] خود را بر اساس اشرافیت و [[برتری]] [[خاندان]] خویش بنیاد نهاده بودند، در [[زمان]] [[اقتدار]] خود از [[قتل]] و [[آزار]] و [[حبس]] [[بنی‌هاشم]] فروگذار نکردند. عباسیان نیز پس از پیروزی، به تعقیب و [[کشتار]] امویان پرداختند؛ چنان که [[سفاح]] چون سر [[مروان]] را دید [[سجده]] کرد و گفت: «[[خدا]] را [[سپاس]] می‌گویم که انتقام مرا در [[قوم]] تو باقی نگذاشت<ref>اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۳۷.</ref> و اکنون باکی ندارم که چه وقت مرگم فرا می‌رسد که در مقابل [[حسین]] {{ع}} و کسان وی دویست تن از امویان را کشتم و هشام‌بن‌عبدالملک را در قبال [[زید بن علی]] سوزاندم»<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۱.</ref>. سفاح همچنین داوود بن علی را به [[ولایت کوفه]] و [[حجاز]] گمارد و گویی [[مأموریت]] اصلی وی تعقیب و کشتار امویان بود. [[داوود]] پس از برگزاری موسم [[حج]] گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رسانید و گروه دیگری از آنان را به [[زندان]] سپرد تا مردند و عده‌ای را به زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند، آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز چنین کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۲.</ref>.


[[عبدالله بن علی]] نیز در [[شام]] و [[فلسطین]] به تعقیب امویان پرداخت. در فلسطین حدود هشتاد تن از امویان را کشت و بر روی اجساد نیمه [[جان]] آنان سفره انداخت و به طعام نشست و سپس آنان را طعمه سگان درنده کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. بی‌شک [[شاعران]] [[بنی‌عباس]] در تحریک و [[تحریض]] آنان به قتل و تعقیب بنی‌امیه تأثیر فراوان داشتند، چنان که روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که [[شاعری]] وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خون‌هایی را که [[امویان]] از بزرگان [[هاشمی]] چون [[حمزه]] و [[حسین]] و زید و [[یحیی]] و [[ابراهیم امام]] ریخته بودند، یاد کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ [[سفاح]] به [[هیجان]] آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذرانیدند. این انتقام‎جویی‎ها چنان [[خشن]] و فراگیر بود که [[مردگان]] [[بنی‌امیه]] نیز از آن در [[امان]] نماندند؛ چنان که عبدالله‌بن علی به [[فرمان]] سفاح [[قبور]] بنی‌امیه، از جمله [[قبر]] [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوان‌های پوسیده هشام را شلاق زد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ۳۵۶- ۳۵۷.</ref> تا بدین وسیله [[انتقام]] شلاق‌هایی که او بر پدرش زده بود بازستاند.
[[عبدالله بن علی]] نیز در [[شام]] و [[فلسطین]] به تعقیب امویان پرداخت. در فلسطین حدود هشتاد تن از امویان را کشت و بر روی اجساد نیمه [[جان]] آنان سفره انداخت و به طعام نشست و سپس آنان را طعمه سگان درنده کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. بی‌شک [[شاعران]] [[بنی‌عباس]] در تحریک و [[تحریض]] آنان به قتل و تعقیب بنی‌امیه تأثیر فراوان داشتند، چنان که روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که [[شاعری]] وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خون‌هایی را که [[امویان]] از بزرگان [[هاشمی]] چون [[حمزه]] و [[حسین]] و زید و [[یحیی]] و [[ابراهیم امام]] ریخته بودند، یاد کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ [[سفاح]] به [[هیجان]] آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذرانیدند. این انتقام‎جویی‎ها چنان [[خشن]] و فراگیر بود که [[مردگان]] [[بنی‌امیه]] نیز از آن در [[امان]] نماندند؛ چنان که عبدالله‌بن علی به [[فرمان]] سفاح [[قبور]] بنی‌امیه، از جمله [[قبر]] [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوان‌های پوسیده هشام را شلاق زد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ۳۵۶- ۳۵۷.</ref> تا بدین وسیله [[انتقام]] شلاق‌هایی که او بر پدرش زده بود بازستاند.
خط ۹۷: خط ۹۷:


== کنار زدن [[علویان]] ==
== کنار زدن [[علویان]] ==
علویان، [[خاصه]] بنو حسن و [[شیعیان]] آنان، در [[پیروزی]] [[نهضت]] عباسی نقش به‌سزایی داشتند و در کار برانداختن بنی‌امیه [[کوشش]] بسیار کردند؛ از این‌رو [[انتظار]] داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در [[امور سیاسی]] داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به [[شیعیان علی]]{{ع}} [[خشونت]] بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بی‌مهری‌ها از همان آغاز موجب بروز شورش‌هایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله [[قیام]] [[شریک بن شیخ‌المهری]]<ref>یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).</ref> در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی [[شیعی]] دانسته‌اند. تبار و ریشه شُریک روشن نیست؛ بعضی وی را از [[سپاهیان]] [[اموی]] مقیم بخارا و بعضی دیگر او را از هواخواهان [[شیعیان]] می‌دانند که از [[عباسیان]] سرخورده و ناراضی شده بود<ref>دنیل، التون ل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص۹۲.</ref>. [[شریک]] پس از آنکه [[بیداد]] و [[نامردی]] عباسیان را در آغاز کار بدید، سر به [[قیام]] برداشت (۱۳۲ق) و حدود سی هزار نفر از ناراضیان نیز به او پیوستند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>. وی [[نارضایتی]] خویش را چنین بیان کرده است: «ما به [[خاندان محمد]]{{صل}} [[سوگند]] [[وفاداری]] نخوردیم تا [[خون]] بریزیم و [[ستم]] برانیم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. به گفته نرشخی، شریک می‌گفت: «از [[رنج]] [[مروانیان]] اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آل‌عباس نمی‌باید. [[فرزندان]] [[پیغمبر]] باید که [[خلیفه]] پیغامبر بود»<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. شریک از [[احساسات]] ضدعباسی [[مردم]] بهره جست و گروه بسیاری را برای [[مبارزه]] فراهم کرد. با آنکه [[مقدسی]] [[پیروان]] وی را از اراذل و [[اوباش]] [[جامعه]] ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>، نرشخی نوشته است که بلندپایگانی همانند [[امیران]] بخارا و خوارزم و [[حکام]] [[عرب]] و بیشتر [[اهل]] بخارا به وی پیوستند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. سرانجام ابومسلم لشکری همراه [[زیاد بن صالح]] به دفع شریک گسیل کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴.</ref> و زیاد به کمک بخارا خداة [[جنبش]] وی را فرو نشاند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۷.</ref>.
علویان، [[خاصه]] بنو حسن و [[شیعیان]] آنان، در [[پیروزی]] [[نهضت]] عباسی نقش به‌سزایی داشتند و در کار برانداختن بنی‌امیه [[کوشش]] بسیار کردند؛ از این‌رو [[انتظار]] داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در [[امور سیاسی]] داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به [[شیعیان علی]] {{ع}} [[خشونت]] بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بی‌مهری‌ها از همان آغاز موجب بروز شورش‌هایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله [[قیام]] [[شریک بن شیخ‌المهری]]<ref>یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).</ref> در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی [[شیعی]] دانسته‌اند. تبار و ریشه شُریک روشن نیست؛ بعضی وی را از [[سپاهیان]] [[اموی]] مقیم بخارا و بعضی دیگر او را از هواخواهان [[شیعیان]] می‌دانند که از [[عباسیان]] سرخورده و ناراضی شده بود<ref>دنیل، التون ل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص۹۲.</ref>. [[شریک]] پس از آنکه [[بیداد]] و [[نامردی]] عباسیان را در آغاز کار بدید، سر به [[قیام]] برداشت (۱۳۲ق) و حدود سی هزار نفر از ناراضیان نیز به او پیوستند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>. وی [[نارضایتی]] خویش را چنین بیان کرده است: «ما به [[خاندان محمد]] {{صل}} [[سوگند]] [[وفاداری]] نخوردیم تا [[خون]] بریزیم و [[ستم]] برانیم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. به گفته نرشخی، شریک می‌گفت: «از [[رنج]] [[مروانیان]] اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آل‌عباس نمی‌باید. [[فرزندان]] [[پیغمبر]] باید که [[خلیفه]] پیغامبر بود»<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. شریک از [[احساسات]] ضدعباسی [[مردم]] بهره جست و گروه بسیاری را برای [[مبارزه]] فراهم کرد. با آنکه [[مقدسی]] [[پیروان]] وی را از اراذل و [[اوباش]] [[جامعه]] ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>، نرشخی نوشته است که بلندپایگانی همانند [[امیران]] بخارا و خوارزم و [[حکام]] [[عرب]] و بیشتر [[اهل]] بخارا به وی پیوستند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. سرانجام ابومسلم لشکری همراه [[زیاد بن صالح]] به دفع شریک گسیل کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴.</ref> و زیاد به کمک بخارا خداة [[جنبش]] وی را فرو نشاند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۷.</ref>.


قیام شریک بیان‌کننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار [[علویان]]، آنان را فریفته و پس از [[پیروزی]]، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشته‌اند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینه‌ساز قیام‌های متعدد آنان، بر [[ضد]] [[خلافت عباسی]] شد<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۳.</ref>.
قیام شریک بیان‌کننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار [[علویان]]، آنان را فریفته و پس از [[پیروزی]]، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشته‌اند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینه‌ساز قیام‌های متعدد آنان، بر [[ضد]] [[خلافت عباسی]] شد<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۳.</ref>.
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


== [[بیم]] سفاح از گسترش دامنه [[قدرت]] ابومسلم ==
== [[بیم]] سفاح از گسترش دامنه [[قدرت]] ابومسلم ==
[[خلافت]] سفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی‌رحمانه [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] و هواخواهان [[بنی‌امیه]] سپری گردید. در نتیجه این [[خونریزی‌ها]]، [[عباسیان]] نه تنها بنی‌امیه را نابود کردند، بلکه [[آل علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] و حتی [[یاران]] و دعوتگران خویش را ـ که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود ـ از میدان به در کردند. بدین ترتیب، پس از [[قتل]] [[سلیمان‌بن کثیر]] و [[ابوسلمه خلال]] نوبت به ابومسلم می‌رسید که [[نفوذ]] و [[قدرت]] او در [[ایران]] [[خواب]] آرام را از چشم او ربوده بود. [[عباسیان]] همواره از نفوذ و [[اقتدار]] ابومسلم نگران و هراسان بودند؛ به همین سبب [[سفاح]] با طرح نقش‌های [[زیاد بن صالح]] و [[سباع بن نعمان]] را با [[وعده]] [[حکومت]] [[خراسان]] بر [[ضد]] ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این [[نیرنگ]] [[آگاهی]] یافت و [[توطئه‌گران]] را [[سرکوب]] کرد و در پاسخ به این عمل [[خلیفه]] و به نشانه آگاهی از [[توطئه]] مرموز [[دستگاه خلافت]]، سر زیاد بن صالح را برای سفاح فرستاد و خلیفه جز [[خاموشی]] [[مصلحت]] ندانست. چندی پیش از [[مرگ]] سقاح به [[سال ۱۳۶ ق]]. ابومسلم از خلیفه خواست که [[امارت]] [[حج]] را به او واگذارد<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۶.</ref>؛ اما خلیفه به اشارت [[منصور]] از [[پذیرفتن]] این درخواست [[استنکاف]] ورزید و امارت حج را به خود منصور داد<ref>الکامل، ج۵، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹.</ref>. در واقع سفاح و منصور [[بیم]] آن داشتند که سردار سیاه‌جامگان در [[مکه]] یا [[مدینه]] با [[علویان]] که مدعی [[خلافت]] بودند همداستان شود و خلافت را از آنان بگرداند؛ همچنین از اعتبار و نفوذ روزافزون وی در [[دل]] [[مسلمانان]] نگران بودند. از این‌رو، منصور درصدد برآمد که ابومسلم را در این [[سفر]] به قتل رساند، اما سفاح [[احتیاط]] کرد و او را از این کار منصرف نمود، تا اینکه منصور این کار را در [[زمان]] خلافت خود انجام داد.
[[خلافت]] سفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بی‌رحمانه [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] و هواخواهان [[بنی‌امیه]] سپری گردید. در نتیجه این [[خونریزی‌ها]]، [[عباسیان]] نه تنها بنی‌امیه را نابود کردند، بلکه [[آل علی]] {{ع}} و [[شیعیان]] و حتی [[یاران]] و دعوتگران خویش را ـ که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود ـ از میدان به در کردند. بدین ترتیب، پس از [[قتل]] [[سلیمان‌بن کثیر]] و [[ابوسلمه خلال]] نوبت به ابومسلم می‌رسید که [[نفوذ]] و [[قدرت]] او در [[ایران]] [[خواب]] آرام را از چشم او ربوده بود. [[عباسیان]] همواره از نفوذ و [[اقتدار]] ابومسلم نگران و هراسان بودند؛ به همین سبب [[سفاح]] با طرح نقش‌های [[زیاد بن صالح]] و [[سباع بن نعمان]] را با [[وعده]] [[حکومت]] [[خراسان]] بر [[ضد]] ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این [[نیرنگ]] [[آگاهی]] یافت و [[توطئه‌گران]] را [[سرکوب]] کرد و در پاسخ به این عمل [[خلیفه]] و به نشانه آگاهی از [[توطئه]] مرموز [[دستگاه خلافت]]، سر زیاد بن صالح را برای سفاح فرستاد و خلیفه جز [[خاموشی]] [[مصلحت]] ندانست. چندی پیش از [[مرگ]] سقاح به [[سال ۱۳۶ ق]]. ابومسلم از خلیفه خواست که [[امارت]] [[حج]] را به او واگذارد<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۶.</ref>؛ اما خلیفه به اشارت [[منصور]] از [[پذیرفتن]] این درخواست [[استنکاف]] ورزید و امارت حج را به خود منصور داد<ref>الکامل، ج۵، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹.</ref>. در واقع سفاح و منصور [[بیم]] آن داشتند که سردار سیاه‌جامگان در [[مکه]] یا [[مدینه]] با [[علویان]] که مدعی [[خلافت]] بودند همداستان شود و خلافت را از آنان بگرداند؛ همچنین از اعتبار و نفوذ روزافزون وی در [[دل]] [[مسلمانان]] نگران بودند. از این‌رو، منصور درصدد برآمد که ابومسلم را در این [[سفر]] به قتل رساند، اما سفاح [[احتیاط]] کرد و او را از این کار منصرف نمود، تا اینکه منصور این کار را در [[زمان]] خلافت خود انجام داد.


پایتخت سفاح [[شهر]] هاشمیه در کنار [[انبار]] واقع در [[غرب]] [[فرات]] بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات [[جنگی]] [[دولت]] ایران، بنا گردیده بود. سفاح بنای آن شهر را [[تجدید]] و قصرهایی در آن بر پا کرد<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۸؛ یعقوبی، احمد بن واضح، البلدان، ص۷ و ۸.</ref><ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۷.</ref>.
پایتخت سفاح [[شهر]] هاشمیه در کنار [[انبار]] واقع در [[غرب]] [[فرات]] بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات [[جنگی]] [[دولت]] ایران، بنا گردیده بود. سفاح بنای آن شهر را [[تجدید]] و قصرهایی در آن بر پا کرد<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۸؛ یعقوبی، احمد بن واضح، البلدان، ص۷ و ۸.</ref><ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۷.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش