پرش به محتوا

حدیث غدیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[روز]] هجدهم [[ذی حجه]] سال دهم [[هجرت]] بعد از [[اعمال]] [[حجة الوداع]] در محلی به نام [[غدیر خم]] دستور دادند همه [[حاجیان]] جمع شوند؛ حضرت بعد از ایراد خطبه‌ای فرمودند: {{متن حدیث| مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏}} و [[دوستداران]] و [[یاوران]] او را [[دعا]] کرد. '''[[حدیث غدیر]]''' که [[حدیثی]] متواتر هست، مهم‌ترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در [[جوامع]] [[شیعه]] و [[سنّی]] از [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامت]] و [[ولایت]] [[حضرت علی]]{{ع}} نقل شده است.
[[پیامبر خدا]] {{صل}} [[روز]] هجدهم [[ذی حجه]] سال دهم [[هجرت]] بعد از [[اعمال]] [[حجة الوداع]] در محلی به نام [[غدیر خم]] دستور دادند همه [[حاجیان]] جمع شوند؛ حضرت بعد از ایراد خطبه‌ای فرمودند: {{متن حدیث| مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏}} و [[دوستداران]] و [[یاوران]] او را [[دعا]] کرد. '''[[حدیث غدیر]]''' که [[حدیثی]] متواتر هست، مهم‌ترین، مؤثرترین و ممتازترین حدیثی است که در [[جوامع]] [[شیعه]] و [[سنّی]] از [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[امامت]] و [[ولایت]] [[حضرت علی]] {{ع}} نقل شده است.


==جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی==
== جایگاه حدیث غدیر در تفکر اسلامی ==
[[حدیث غدیر]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخه‌های [[علوم اسلامی]] از قبیل لغت، [[تاریخ]]، [[شعر]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] به آن توجه شده است.
[[حدیث غدیر]] در [[تفکر]] [[اسلامی]] [[جایگاه]] ممتازی دارد، تا آنجا که در اکثر شاخه‌های [[علوم اسلامی]] از قبیل لغت، [[تاریخ]]، [[شعر]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و [[کلام]] به آن توجه شده است.
لغت‌شناسان [[عرب]]، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کرده‌اند. مورخان اسلامی آنجا که از [[حوادث سال دهم هجری]] گزارش داده‌اند، به [[واقعه غدیر خم]] پرداخته و از حدیث غدیر [[سخن]] گفته‌اند. [[شاعران]] بلندآوازهای از نخستین لحظه‌ای که حدیث غدیر از [[رسول اکرم]]{{صل}} صادر شد تا [[زمان]] حاضر به زبان‌های گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سروده‌اند<ref>علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سروده‌هایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.</ref>.
لغت‌شناسان [[عرب]]، هنگام بیان معنای واژگانی چون “مولی”، “ولی”، “غدیر” و “خم” از آن یاد کرده‌اند. مورخان اسلامی آنجا که از [[حوادث سال دهم هجری]] گزارش داده‌اند، به [[واقعه غدیر خم]] پرداخته و از حدیث غدیر [[سخن]] گفته‌اند. [[شاعران]] بلندآوازهای از نخستین لحظه‌ای که حدیث غدیر از [[رسول اکرم]] {{صل}} صادر شد تا [[زمان]] حاضر به زبان‌های گوناگون درباره واقعه و حدیث غدیر، اشعار بسیاری را سروده‌اند<ref>علامه امینی نام بیش از یکصد نفر از آنان را با سروده‌هایشان در کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است.</ref>.


[[محدثان]] اسلامی نیز از دیر زمان به [[نقل]] حدیث غدیر در [[کتاب‌های حدیثی]] خود پرداخته‌اند. [[مفسران]] اسلامی در تفسیر آیاتی از [[قرآن کریم]]، به ویژه دو [[آیه]] سوم و شصت و هفتم [[سوره مائده]]، درباره حدیث غدیر سخن گفته‌اند. [[متکلمان اسلامی]] در مبحث [[امامت]]، آنجا که درباره [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بحث کرده‌اند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداخته‌اند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۵.</ref>.
[[محدثان]] اسلامی نیز از دیر زمان به [[نقل]] حدیث غدیر در [[کتاب‌های حدیثی]] خود پرداخته‌اند. [[مفسران]] اسلامی در تفسیر آیاتی از [[قرآن کریم]]، به ویژه دو [[آیه]] سوم و شصت و هفتم [[سوره مائده]]، درباره حدیث غدیر سخن گفته‌اند. [[متکلمان اسلامی]] در مبحث [[امامت]]، آنجا که درباره [[دلایل امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بحث کرده‌اند، درباره حدیث غدیر به بحث پرداخته‌اند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۵.</ref>.


===حدیث غدیر در [[کتاب و سنت]]===
=== حدیث غدیر در [[کتاب و سنت]] ===
نخستین [[عنایت ویژه]] به حدیث غدیر به [[خداوند سبحان]] و قرآن کریم باز می‌گردد. آیه‌های “اکمال دین”<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> و “تبلیغ”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> به [[حدیث غدیر]] نظر دارند، چنان‌که در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که [[شأن نزول]] این [[آیات]] را واقعه و حدیث غدیر بیان کرده‌اند. این اهتمام [[الهی]]، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[مأمور]] کرد تا [[با تدبیر]] و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای [[مسلمانان]] [[ابلاغ]] و [[تبیین]] کند. آن [[تدبیر]] و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در [[غدیر خم]]، حدیث غدیر را در [[شهرها]] و سرزمین‌های مختلف دنیای [[اسلام]] در آن [[زمان]] [[تبلیغ]] کنند، تا [[راه]] هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۶.</ref>.
نخستین [[عنایت ویژه]] به حدیث غدیر به [[خداوند سبحان]] و قرآن کریم باز می‌گردد. آیه‌های “اکمال دین”<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> و “تبلیغ”<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}} «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> به [[حدیث غدیر]] نظر دارند، چنان‌که در فصل پیشین، روایاتی بازگو شد که [[شأن نزول]] این [[آیات]] را واقعه و حدیث غدیر بیان کرده‌اند. این اهتمام [[الهی]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[مأمور]] کرد تا [[با تدبیر]] و طراحی حکیمانه و معناداری حدیث غدیر را برای [[مسلمانان]] [[ابلاغ]] و [[تبیین]] کند. آن [[تدبیر]] و طراحی حکیمانه سبب شد هزاران نفر از مسلمانان حاضر در [[غدیر خم]]، حدیث غدیر را در [[شهرها]] و سرزمین‌های مختلف دنیای [[اسلام]] در آن [[زمان]] [[تبلیغ]] کنند، تا [[راه]] هرگونه تلاشی برای فراموش شدن آن، مسدود شود، و چنین شد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۱۶.</ref>.
====[[حدیث غدیر در قرآن]]====
==== [[حدیث غدیر در قرآن]] ====


====[[تواتر حدیث غدیر]]====
==== [[تواتر حدیث غدیر]] ====
====[[حدیث غدیر در سیره و معارف معصومان]]====
==== [[حدیث غدیر در سیره و معارف معصومان]] ====


====[[حدیث غدیر در سیره و معارف صحابه]]====
==== [[حدیث غدیر در سیره و معارف صحابه]] ====
====[[حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت]]====
==== [[حدیث غدیر از دیدگاه اهل سنت]] ====


==دلالت حدیث غدیر==
== دلالت حدیث غدیر ==
===نخست: دلالت بر [[نصب امام]]===
=== نخست: دلالت بر [[نصب امام]] ===


===دوم: دلالت بر [[اثبات امامت امام علی]]===
=== دوم: دلالت بر [[اثبات امامت امام علی]] ===
[[ولایت]] که به معناى "اولى به تصرّف"، سرپرستى، [[زعامت]] و پیشوایى است، در [[قرآن]] و [[حدیث]] براى [[امام علی|حضرت على]]{{ع}} و [[امامان]] قرار داده شده است. عنوان ولىّ، مولى و [[ولایت]] بارها از زبان [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} دربارۀ [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} اطلاق شده و او را ولىّ [[مؤمنین]] و مولاى [[مسلمین]] قرار داده است. آنچه در [[غدیر خم]] مطرح شده، یکى از آن موارد است. [[قرآن کریم]] هم در آیۀ [[ولایت]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>سوره مائده آیه ۵۵</ref> آن را بیان کرده و [[اطاعت]] اولى الأمر هم در آیۀ دیگرى [[واجب]] شمرده شده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۱.</ref>.
[[ولایت]] که به معناى "اولى به تصرّف"، سرپرستى، [[زعامت]] و پیشوایى است، در [[قرآن]] و [[حدیث]] براى [[امام علی|حضرت على]] {{ع}} و [[امامان]] قرار داده شده است. عنوان ولىّ، مولى و [[ولایت]] بارها از زبان [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} دربارۀ [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} اطلاق شده و او را ولىّ [[مؤمنین]] و مولاى [[مسلمین]] قرار داده است. آنچه در [[غدیر خم]] مطرح شده، یکى از آن موارد است. [[قرآن کریم]] هم در آیۀ [[ولایت]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>سوره مائده آیه ۵۵</ref> آن را بیان کرده و [[اطاعت]] اولى الأمر هم در آیۀ دیگرى [[واجب]] شمرده شده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۱.</ref>.


برای [[اثبات امامت امیرمؤمنان]]{{ع}} از چهار راه دست‌یافتنی است:
برای [[اثبات امامت امیرمؤمنان]] {{ع}} از چهار راه دست‌یافتنی است:
====از راه اشتراک لفظی مولا====
==== از راه اشتراک لفظی مولا ====
'''تقریر [[استدلال]]:''' لفظ [[مولی]] مشترک لفظی میان ۲۷ معناست<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۰.</ref> مانند: [[رب]]، ولی، اولی، [[سید]]، [[محب]]، [[ناصر]]، [[متصرف]] در امر، متولی در امر و... . درباره عدم [[صدق]] ۲۰ معنا بر حدیث غدیر، میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]] اختلافی نیست. آنچه [[اختلاف]] شده، حمل واژه مولا بر [[محب]] و [[ناصر]] است که مدّعای [[اهل سنت]] است، ولی براساس نگاه [[شیعه]]، این دو معنا نمی‌تواند معنای حدیث غدیر باشد.
'''تقریر [[استدلال]]:''' لفظ [[مولی]] مشترک لفظی میان ۲۷ معناست<ref>ر. ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۰.</ref> مانند: [[رب]]، ولی، اولی، [[سید]]، [[محب]]، [[ناصر]]، [[متصرف]] در امر، متولی در امر و... . درباره عدم [[صدق]] ۲۰ معنا بر حدیث غدیر، میان [[شیعه]] و [[اهل سنت]] اختلافی نیست. آنچه [[اختلاف]] شده، حمل واژه مولا بر [[محب]] و [[ناصر]] است که مدّعای [[اهل سنت]] است، ولی براساس نگاه [[شیعه]]، این دو معنا نمی‌تواند معنای حدیث غدیر باشد.


توضیح آنکه، اگر مفاد [[حدیث]]، [[محبت]] و [[نصرت]] باشد از دو احتمال بیرون نیست.
توضیح آنکه، اگر مفاد [[حدیث]]، [[محبت]] و [[نصرت]] باشد از دو احتمال بیرون نیست.


'''احتمال نخست: [[محبت]] [[مردم]] به [[حضرت علی]]{{ع}} و یاری‌ کردن آن حضرت:''' بدین معنا که [[رسول خدا]]{{صل}}، [[مردم]] را مخاطب ساخته و به آنها [[دستور]] یا خبر می‌دهند که شما باید [[محبّ]] [[حضرت علی]]{{ع}} و [[یاور]] او باشید. این معنا و مفاد را همه [[اهل سنت]] می‌پذیرند و حدیث غدیر را همین‌گونه معنا می‌کنند.
'''احتمال نخست: [[محبت]] [[مردم]] به [[حضرت علی]] {{ع}} و یاری‌ کردن آن حضرت:''' بدین معنا که [[رسول خدا]] {{صل}}، [[مردم]] را مخاطب ساخته و به آنها [[دستور]] یا خبر می‌دهند که شما باید [[محبّ]] [[حضرت علی]] {{ع}} و [[یاور]] او باشید. این معنا و مفاد را همه [[اهل سنت]] می‌پذیرند و حدیث غدیر را همین‌گونه معنا می‌کنند.


این احتمال سه اشکال دارد:
این احتمال سه اشکال دارد:
#'''این معنا، با لفظ [[حدیث]] سازگار نیست؛''' زیرا اگر [[مردم]] باید [[حضرت علی]]{{ع}} را [[دوست]] داشته باشند، همان‌گونه که [[رسول خدا]]{{صل}} را [[دوست]] دارند، باید چنین می‌فرمود: هر کس من را [[دوست]] دارد و [[یاور]] من است، [[علی]] را [[دوست]] بدارد و [[یاور]] او باشد: {{عربی|من کان مولای فهو مولی علی}} نه اینکه "هر کسی من [[دوست]] او و [[یاور]] اویم، [[علی]] [[یاور]] او است": {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ}}.
# '''این معنا، با لفظ [[حدیث]] سازگار نیست؛''' زیرا اگر [[مردم]] باید [[حضرت علی]] {{ع}} را [[دوست]] داشته باشند، همان‌گونه که [[رسول خدا]] {{صل}} را [[دوست]] دارند، باید چنین می‌فرمود: هر کس من را [[دوست]] دارد و [[یاور]] من است، [[علی]] را [[دوست]] بدارد و [[یاور]] او باشد: {{عربی|من کان مولای فهو مولی علی}} نه اینکه "هر کسی من [[دوست]] او و [[یاور]] اویم، [[علی]] [[یاور]] او است": {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ}}.
#'''عدم نیاز به چنین [[تبلیغی]]، در چنان [[مجلسی]]:''' [[وجوب]] [[محبت نسبت به امام]] [[علی]]{{ع}} نه تنها در [[امامت]]، بلکه، از اصول اوّلیۀ [[ایمان]] است که در [[صدر اسلام]] بیان شده است و [[مؤمنان]] باید یکدیگر را [[دوست]] داشته باشند، بلکه در [[صدر اسلام]] قوی‌تر از این مسئله نیز [[تبلیغ]] شده بود، به گونه‌ای که [[قرآن]]، [[مؤمنان]] را [[برادر]] یکدیگر معرّفی نموده است، اگر چه [[ارتباط]] نسبی نداشته باشند؛ از این رو، موضوع تازه‌ای نبود که به [[تبلیغ]] نیاز داشته باشد و یا اگر [[نیازمند]] [[تبلیغ]] بود، به چنان محفلی، در بیابان گرم و سوزان نیاز نداشت<ref>برخی از اهل سنت گفته‌اند: علت این اجتماع آن بوده که شکایت‌های متعددی از حضرت علی{{ع}} به گوش رسول خدا{{صل}} رسیده بود و آن حضرت می‌خواستند علاوه بر پاسخ آن شکایات، جایگاه امام علی{{ع}} را نیز مشخص نمایند، از این‌رو، چنان مجلسی را تشکیل دادند. در پاسخ گفته می‌شود: شکایت‌های افراد، فقط درباره حضرت علی{{ع}} شود و از افراد دیگری نیز نزد پیامبر شکایت می‌کردند. چرا رسول خدا{{صل}} برای آنها چنین محفلی را تشکیل ندادند؟ پس این مسئله، دلیل جایگاه عظیم حضرت علی{{ع}} میان مؤمنان به شمار می‌آید که هیچ‌کس همانند او نیست. علاوه بر این، اگر پاسخ به شکایات مقصود بود، به چنین خطبه طولانی در جریان غدیر نیاز نبود، بلکه آن حضرت، با یک جمله می‌توانستند، پاسخ دهند. همان‌گونه که در موارد مشابه چنین کردند. این الفاظ، با محتوای بلند خود بسیار فراتر از پاسخ به یک شکایت معمولی است.</ref>.
# '''عدم نیاز به چنین [[تبلیغی]]، در چنان [[مجلسی]]:''' [[وجوب]] [[محبت نسبت به امام]] [[علی]] {{ع}} نه تنها در [[امامت]]، بلکه، از اصول اوّلیۀ [[ایمان]] است که در [[صدر اسلام]] بیان شده است و [[مؤمنان]] باید یکدیگر را [[دوست]] داشته باشند، بلکه در [[صدر اسلام]] قوی‌تر از این مسئله نیز [[تبلیغ]] شده بود، به گونه‌ای که [[قرآن]]، [[مؤمنان]] را [[برادر]] یکدیگر معرّفی نموده است، اگر چه [[ارتباط]] نسبی نداشته باشند؛ از این رو، موضوع تازه‌ای نبود که به [[تبلیغ]] نیاز داشته باشد و یا اگر [[نیازمند]] [[تبلیغ]] بود، به چنان محفلی، در بیابان گرم و سوزان نیاز نداشت<ref>برخی از اهل سنت گفته‌اند: علت این اجتماع آن بوده که شکایت‌های متعددی از حضرت علی {{ع}} به گوش رسول خدا {{صل}} رسیده بود و آن حضرت می‌خواستند علاوه بر پاسخ آن شکایات، جایگاه امام علی {{ع}} را نیز مشخص نمایند، از این‌رو، چنان مجلسی را تشکیل دادند. در پاسخ گفته می‌شود: شکایت‌های افراد، فقط درباره حضرت علی {{ع}} شود و از افراد دیگری نیز نزد پیامبر شکایت می‌کردند. چرا رسول خدا {{صل}} برای آنها چنین محفلی را تشکیل ندادند؟ پس این مسئله، دلیل جایگاه عظیم حضرت علی {{ع}} میان مؤمنان به شمار می‌آید که هیچ‌کس همانند او نیست. علاوه بر این، اگر پاسخ به شکایات مقصود بود، به چنین خطبه طولانی در جریان غدیر نیاز نبود، بلکه آن حضرت، با یک جمله می‌توانستند، پاسخ دهند. همان‌گونه که در موارد مشابه چنین کردند. این الفاظ، با محتوای بلند خود بسیار فراتر از پاسخ به یک شکایت معمولی است.</ref>.
#'''اختصاص ندادن [[وجوب محبت]] به [[حضرت علی]]{{ع}}:''' اگر مفاد حدیث غدیر، [[وجوب محبت]] [[ایمانی]] باشد نه ولایی، این [[محبت]] هیچ اختصاصی به آن حضرت ندارد، بلکه همه [[مؤمنان]] باید یکدیگر را [[دوست]] داشته باشند.
# '''اختصاص ندادن [[وجوب محبت]] به [[حضرت علی]] {{ع}}:''' اگر مفاد حدیث غدیر، [[وجوب محبت]] [[ایمانی]] باشد نه ولایی، این [[محبت]] هیچ اختصاصی به آن حضرت ندارد، بلکه همه [[مؤمنان]] باید یکدیگر را [[دوست]] داشته باشند.


'''احتمال دوم: [[وجوب محبت]] و [[یاری]] [[مردم]] بر [[حضرت علی]]{{ع}}:''' [[رسول خدا]]{{صل}} به [[حضرت علی]]{{ع}} [[دستور]] یا خبر می‌دهند که [[مردم]] را [[دوست]] داشته و آنها را [[یاری]] کنند؛ از این‌رو، حدیث غدیر، بیان‌کننده [[وظیفه]] [[مردم]] نیست، بلکه [[مبیِّن]] [[وظیفه]] [[حضرت علی]]{{ع}} به [[مردم]] است.
'''احتمال دوم: [[وجوب محبت]] و [[یاری]] [[مردم]] بر [[حضرت علی]] {{ع}}:''' [[رسول خدا]] {{صل}} به [[حضرت علی]] {{ع}} [[دستور]] یا خبر می‌دهند که [[مردم]] را [[دوست]] داشته و آنها را [[یاری]] کنند؛ از این‌رو، حدیث غدیر، بیان‌کننده [[وظیفه]] [[مردم]] نیست، بلکه [[مبیِّن]] [[وظیفه]] [[حضرت علی]] {{ع}} به [[مردم]] است.


این احتمال نیز، پذیرفته نیست؛ زیرا نیاز نبود [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] را خطاب کنند، بلکه کافی بود تا به [[حضرت علی]]{{ع}} این [[وظیفه]] را [[ابلاغ]] کنند. با چنین فرضی، [[اجتماع]] [[مردم]] [[بیهوده]] است و از [[پیامبر]]{{صل}} [[حکیم]] صادر نمی‌شود. مگر آنکه بگوییم، این [[محبت]] و [[نصرت]]، آن‌چنان مهم است که باید در حضور جمع، از آن حضرت [[عهد]] و [[میثاق]] گرفته شود تا [[مردم]] [[آگاه]] شوند. با این برداشت، [[محبت]] و [[نصرت]]، دیگر [[ایمانی]] نیست، بلکه ولایی است. مانند اینکه رئیس‌جمهور در زمان ما، در حضور [[نمایندگان]] [[مردم]] [[سوگند]] یاد می‌کند تا [[تعهد]] خود را به [[محبت]] و [[یاری]] [[مردم]] رسماً اعلام نماید.
این احتمال نیز، پذیرفته نیست؛ زیرا نیاز نبود [[رسول خدا]] {{صل}} [[مردم]] را خطاب کنند، بلکه کافی بود تا به [[حضرت علی]] {{ع}} این [[وظیفه]] را [[ابلاغ]] کنند. با چنین فرضی، [[اجتماع]] [[مردم]] [[بیهوده]] است و از [[پیامبر]] {{صل}} [[حکیم]] صادر نمی‌شود. مگر آنکه بگوییم، این [[محبت]] و [[نصرت]]، آن‌چنان مهم است که باید در حضور جمع، از آن حضرت [[عهد]] و [[میثاق]] گرفته شود تا [[مردم]] [[آگاه]] شوند. با این برداشت، [[محبت]] و [[نصرت]]، دیگر [[ایمانی]] نیست، بلکه ولایی است. مانند اینکه رئیس‌جمهور در زمان ما، در حضور [[نمایندگان]] [[مردم]] [[سوگند]] یاد می‌کند تا [[تعهد]] خود را به [[محبت]] و [[یاری]] [[مردم]] رسماً اعلام نماید.


پس از ابطال معانی یاد شده، پنج معنای دیگر باقی می‌ماند: اولی، [[ولیّ]]، سیّد، [[متصرّف]] در امر و متولّی در امر. روشن است که مفاد این پنج معنا با یکدیگر یکسان است و [[اختلاف]] جوهری و ماهوی میان آنها نیست. پس لازم است لفظِ [[مولی]] را بر آنها حمل کنیم و هر کدام معنای [[امامت]] را دارند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۰ ـ ۱۳۲.</ref>.
پس از ابطال معانی یاد شده، پنج معنای دیگر باقی می‌ماند: اولی، [[ولیّ]]، سیّد، [[متصرّف]] در امر و متولّی در امر. روشن است که مفاد این پنج معنا با یکدیگر یکسان است و [[اختلاف]] جوهری و ماهوی میان آنها نیست. پس لازم است لفظِ [[مولی]] را بر آنها حمل کنیم و هر کدام معنای [[امامت]] را دارند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۰ ـ ۱۳۲.</ref>.


====از راه اشتراک [[معنوی]]====
==== از راه اشتراک [[معنوی]] ====
با [[تأمل]] در معانی گوناگون مولا، می‌توان گفت: لفظ [[مولی]] مشترک [[معنوی]] است؛ بدین‌گونه که مولا برای معنای "اولی"، وضع شده و معانی دیگر، مصداق آن به شمار می‌آیند. مولا، به‌معنای مالکِ عبد، آزادکننده، آزادشده، [[دوست]]، [[فامیل]]، [[همسایه]]، هم‌پیمان، پسر، عمو، میهمان، [[شریک]]، خواهرزاده، ولیّ، کمک‌کننده، [[پروردگار]]، نعمت‌دهنده، [[نعمت]] داده‌شده، علاقمند، پیرو و داماد آمده است. با دقّت در هر کدام، به رابطه ([[قرب]] ویژه) میان این معانی دست می‌یابیم که به واسطه آن، چگونگی [[اولویت]] در آنها یافت می‌شود. مانند اینکه [[ربّ]] به مربوب خود [[اولویت]] دارد. میهمان اولویتی به میزبان خود دارد که غیر او ندارد، یا [[دوست]] نسبت به [[دوست]] خود، با آن‌کس که [[دوست]] نیست، تفاوت دارد و رابطه [[ولایت]] و [[اولویت]] خاصی میان آن دو برقرار است.
با [[تأمل]] در معانی گوناگون مولا، می‌توان گفت: لفظ [[مولی]] مشترک [[معنوی]] است؛ بدین‌گونه که مولا برای معنای "اولی"، وضع شده و معانی دیگر، مصداق آن به شمار می‌آیند. مولا، به‌معنای مالکِ عبد، آزادکننده، آزادشده، [[دوست]]، [[فامیل]]، [[همسایه]]، هم‌پیمان، پسر، عمو، میهمان، [[شریک]]، خواهرزاده، ولیّ، کمک‌کننده، [[پروردگار]]، نعمت‌دهنده، [[نعمت]] داده‌شده، علاقمند، پیرو و داماد آمده است. با دقّت در هر کدام، به رابطه ([[قرب]] ویژه) میان این معانی دست می‌یابیم که به واسطه آن، چگونگی [[اولویت]] در آنها یافت می‌شود. مانند اینکه [[ربّ]] به مربوب خود [[اولویت]] دارد. میهمان اولویتی به میزبان خود دارد که غیر او ندارد، یا [[دوست]] نسبت به [[دوست]] خود، با آن‌کس که [[دوست]] نیست، تفاوت دارد و رابطه [[ولایت]] و [[اولویت]] خاصی میان آن دو برقرار است.


خط ۶۰: خط ۶۰:
[[علامه امینی]] می‌گوید: پیش از ما، احتمال اشتراک [[معنوی]] را دو [[شخصیت]] دیگر مطرح نموده‌اند: ابن بطریق در کتاب العمده و [[ابن جوزی]] [[حنفی]] در کتاب تذکرة الخواص<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.
[[علامه امینی]] می‌گوید: پیش از ما، احتمال اشتراک [[معنوی]] را دو [[شخصیت]] دیگر مطرح نموده‌اند: ابن بطریق در کتاب العمده و [[ابن جوزی]] [[حنفی]] در کتاب تذکرة الخواص<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۲-۱۳۳.</ref>.


====[[دلالت حدیث]] [[غدیر]]، به وسیله قرائن حالیه====
==== [[دلالت حدیث]] [[غدیر]]، به وسیله قرائن حالیه ====
با [[چشم‌پوشی]] از الفاظ [[روایت]]، عرفِ آن زمان نیز از حدیث غدیر، [[امامت]] و [[ولایت]] را فهمیده‌اند، به [[دلیل]] اشعار و سخنانی که از آنها پیرامون [[ولایت]] و [[امامت]] در [[غدیر]] است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۲، ص۱۷۴.</ref>.
با [[چشم‌پوشی]] از الفاظ [[روایت]]، عرفِ آن زمان نیز از حدیث غدیر، [[امامت]] و [[ولایت]] را فهمیده‌اند، به [[دلیل]] اشعار و سخنانی که از آنها پیرامون [[ولایت]] و [[امامت]] در [[غدیر]] است<ref>ر. ک: الغدیر، ج۲، ص۱۷۴.</ref>.


اشعار [[حسان‌ بن ثابت انصاری]]، [[غیث‌ بن عباده]]، [[کمیت‌ بن زید]]، [[عبدی کوفی]]، [[ابو تمام]] و... شخصیت‌های دیگری که در این زمینه [[شعر]] گفته‌اند، از این دسته‌اند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۴.</ref>.
اشعار [[حسان‌ بن ثابت انصاری]]، [[غیث‌ بن عباده]]، [[کمیت‌ بن زید]]، [[عبدی کوفی]]، [[ابو تمام]] و... شخصیت‌های دیگری که در این زمینه [[شعر]] گفته‌اند، از این دسته‌اند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۴.</ref>.


====[[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت]] با توجه به قرائن مقالیه====
==== [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت]] با توجه به قرائن مقالیه ====
'''قرینه یکم: صدر حدیث غدیر:''' [[پیامبر]]{{صل}} در صدر [[خطبه غدیر]] فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} و سپس به دنبال آن جمله معروف {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ}} را بیان کرد. با توجّه به اینکه واژه "[[مولی]]" به دنبال کلمه "اولی" قرار گرفته، دانسته می‌شود، [[ولایت]]، [[اولویت]] است و عبارت {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} در صحیح ابن‌ماجه و "صحیح [[نسائی]]" آمده است. ۶۲ نفر از بزرگان [[اهل سنت]]، علاوه بر همه [[عالمان شیعه]]، آن را [[روایت]] نموده‌اند.
'''قرینه یکم: صدر حدیث غدیر:''' [[پیامبر]] {{صل}} در صدر [[خطبه غدیر]] فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} و سپس به دنبال آن جمله معروف {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌ مَوْلَاهُ}} را بیان کرد. با توجّه به اینکه واژه "[[مولی]]" به دنبال کلمه "اولی" قرار گرفته، دانسته می‌شود، [[ولایت]]، [[اولویت]] است و عبارت {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} در صحیح ابن‌ماجه و "صحیح [[نسائی]]" آمده است. ۶۲ نفر از بزرگان [[اهل سنت]]، علاوه بر همه [[عالمان شیعه]]، آن را [[روایت]] نموده‌اند.


'''قرینه دوم: ادامه حدیث غدیر:''' گفتار [[رسول خدا]]{{صل}} در ادامه حدیث غدیر چنین است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ‌}}، این گفتار را از سه رو می‌توان بر [[امامت]]، قرینه دانست:
'''قرینه دوم: ادامه حدیث غدیر:''' گفتار [[رسول خدا]] {{صل}} در ادامه حدیث غدیر چنین است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ‌}}، این گفتار را از سه رو می‌توان بر [[امامت]]، قرینه دانست:
#تأکید فراوان [[رسول خدا]]{{صل}}: اگر [[ولایت]] در [[حدیث]] [[غدیر]]، به معنای [[محبت]] با [[نصرت]] [[ایمانی]] باشد، نه ولایی که در همه [[مؤمنان]] است، به این [[دعاها]] و نفرین‌های شدید و غلیظ نیاز نبود؛ زیرا [[امام علی]]{{ع}} طبق این فرض، یکی از [[مؤمنان]] عادی‌اند و هیچ [[حق]] افزون‌تری بر [[مؤمنان]] ندارند. پس چه نیازی به این همه تأکید است؟!
# تأکید فراوان [[رسول خدا]] {{صل}}: اگر [[ولایت]] در [[حدیث]] [[غدیر]]، به معنای [[محبت]] با [[نصرت]] [[ایمانی]] باشد، نه ولایی که در همه [[مؤمنان]] است، به این [[دعاها]] و نفرین‌های شدید و غلیظ نیاز نبود؛ زیرا [[امام علی]] {{ع}} طبق این فرض، یکی از [[مؤمنان]] عادی‌اند و هیچ [[حق]] افزون‌تری بر [[مؤمنان]] ندارند. پس چه نیازی به این همه تأکید است؟!
#از این [[دعا]] استفاده می‌شود که [[حضرت علی]]{{ع}} [[معصوم]] است؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} [[دوستان]] او را به صورت مطلق [[دعا]] و [[دشمنان]] او را [[نفرین]] کردند. (در همه زمان‌ها و مکان‌ها، بی‌هیچ قید و شرطی) پس معلوم می‌شود، [[حضرت علی]]{{ع}} محور [[حق]] است و هیچ‌گاه دچار [[معصیت]] نمی‌شود. حال که او [[معصوم]] است، باید [[امام]] هم باشد؛ زیرا با بودن [[معصوم]]، هیچ شخص دیگری [[شایستگی]] [[امامت]] را ندارد.
# از این [[دعا]] استفاده می‌شود که [[حضرت علی]] {{ع}} [[معصوم]] است؛ زیرا [[رسول خدا]] {{صل}} [[دوستان]] او را به صورت مطلق [[دعا]] و [[دشمنان]] او را [[نفرین]] کردند. (در همه زمان‌ها و مکان‌ها، بی‌هیچ قید و شرطی) پس معلوم می‌شود، [[حضرت علی]] {{ع}} محور [[حق]] است و هیچ‌گاه دچار [[معصیت]] نمی‌شود. حال که او [[معصوم]] است، باید [[امام]] هم باشد؛ زیرا با بودن [[معصوم]]، هیچ شخص دیگری [[شایستگی]] [[امامت]] را ندارد.
#همگان قبول دارند که این [[دعا]]، بیان‌کننده [[وظیفه مسلمانان]] درباره آن حضرت است، در حالی که اگر معنای [[حدیث]]، [[محبت]] و یاری‌کردن باشد، لازم است این [[دعا]] [[تکلیف]] برای [[حضرت علی]]{{ع}} باشد؛ زیرا گفتیم معنای [[حدیث]] چنین خواهد بود: "هر کس من [[دوست]] و [[یاور]] او هستم [[علی]] نیز [[دوست]] و [[یاور]] اوست"؛ یعنی بر [[حضرت علی]]{{ع}} [[واجب]] است، [[امت]] را [[دوست]] داشته باشد و آنها را [[یاری]] نماید. پس باید این [[دعا]] یا [[نفرین]]، خطاب به [[حضرت علی]]{{ع}} باشد، نه خطاب به [[مردم]]. از آنجا که [[ولایت]] [[حضرت علی]]{{ع}} پس از [[شهادتین]] قرار گرفته، دانسته می‌شود، این [[ولایت]] باید امری [[عظیم]] و هم‌تراز با وسالت باشد، نه محبتی معمولی، همانند دیگر [[مؤمنان]].
# همگان قبول دارند که این [[دعا]]، بیان‌کننده [[وظیفه مسلمانان]] درباره آن حضرت است، در حالی که اگر معنای [[حدیث]]، [[محبت]] و یاری‌کردن باشد، لازم است این [[دعا]] [[تکلیف]] برای [[حضرت علی]] {{ع}} باشد؛ زیرا گفتیم معنای [[حدیث]] چنین خواهد بود: "هر کس من [[دوست]] و [[یاور]] او هستم [[علی]] نیز [[دوست]] و [[یاور]] اوست"؛ یعنی بر [[حضرت علی]] {{ع}} [[واجب]] است، [[امت]] را [[دوست]] داشته باشد و آنها را [[یاری]] نماید. پس باید این [[دعا]] یا [[نفرین]]، خطاب به [[حضرت علی]] {{ع}} باشد، نه خطاب به [[مردم]]. از آنجا که [[ولایت]] [[حضرت علی]] {{ع}} پس از [[شهادتین]] قرار گرفته، دانسته می‌شود، این [[ولایت]] باید امری [[عظیم]] و هم‌تراز با وسالت باشد، نه محبتی معمولی، همانند دیگر [[مؤمنان]].


'''قرینه سوم: اظهار [[سرور]] و [[خوشحالی]] [[پیامبر]]{{صل}}:''' پس از اتمام [[خطبه غدیر]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با [[خوشحالی]] این جملات را بیان نمودند: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌}}<ref>بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۶.</ref>. از [[تکبیر]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[سیاق]] این جملات به دست می‌آید [[ولایت علوی]]، امری مهم بوده که چنین پیامدهایی را داشته است نه یک [[محبت]] معمولی.
'''قرینه سوم: اظهار [[سرور]] و [[خوشحالی]] [[پیامبر]] {{صل}}:''' پس از اتمام [[خطبه غدیر]]، [[رسول خدا]] {{صل}} با [[خوشحالی]] این جملات را بیان نمودند: {{متن حدیث|اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌}}<ref>بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۶.</ref>. از [[تکبیر]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[سیاق]] این جملات به دست می‌آید [[ولایت علوی]]، امری مهم بوده که چنین پیامدهایی را داشته است نه یک [[محبت]] معمولی.


'''قرینه چهارم: خبر دادن از [[ارتحال]]:''' [[رسول خدا]]{{صل}} طبق بسیاری از نقل‌ها، پیش از بیان [[ولایت]]، فرمودند: به زودی من از میان شما رخت برمی‌بندم. این سخنان، از یک‌سو، از قرار دادن [[جانشینی]] برای زمان [[ارتحال]] [[حکومت]] می‌کند و از سویی دیگر، نشان می‌دهد امر مهمی‌است که باید پیش از [[ارتحال]]، به [[مردم]] [[ابلاغ]] شود، وگرنه [[رسالت]] آن حضرت بی‌نتیجه خواهد بود.
'''قرینه چهارم: خبر دادن از [[ارتحال]]:''' [[رسول خدا]] {{صل}} طبق بسیاری از نقل‌ها، پیش از بیان [[ولایت]]، فرمودند: به زودی من از میان شما رخت برمی‌بندم. این سخنان، از یک‌سو، از قرار دادن [[جانشینی]] برای زمان [[ارتحال]] [[حکومت]] می‌کند و از سویی دیگر، نشان می‌دهد امر مهمی‌است که باید پیش از [[ارتحال]]، به [[مردم]] [[ابلاغ]] شود، وگرنه [[رسالت]] آن حضرت بی‌نتیجه خواهد بود.


'''قرینه پنجم: تبریک و تهنیت:''' [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[خطبه غدیر]] فرمود: به من تبریک بگوئید. طبق برخی از نقل‌ها، مراسم [[بیعت]] تا سه روز در وادی [[غدیر]] ادامه داشت و حتی [[خلفای راشدین]] به [[دیدار]] [[حضرت علی]]{{ع}} شتافتند و به آن حضرت پیش از همگان تبریک گفتند. اگر [[جریان غدیر]]، [[اعلان]] [[امامت]] نبود، تهنیت و [[بیعت]] چه توجیهی دارد؟
'''قرینه پنجم: تبریک و تهنیت:''' [[رسول خدا]] {{صل}} پس از [[خطبه غدیر]] فرمود: به من تبریک بگوئید. طبق برخی از نقل‌ها، مراسم [[بیعت]] تا سه روز در وادی [[غدیر]] ادامه داشت و حتی [[خلفای راشدین]] به [[دیدار]] [[حضرت علی]] {{ع}} شتافتند و به آن حضرت پیش از همگان تبریک گفتند. اگر [[جریان غدیر]]، [[اعلان]] [[امامت]] نبود، تهنیت و [[بیعت]] چه توجیهی دارد؟


'''قرینه ششم: [[لزوم]] [[ابلاغ]]:''' بر پایه بسیاری از نقل‌ها، [[رسول خدا]]{{صل}} با تأکید توصیه فرمودند، حاضران به غائبان برسانند. توصیه و تأکید، [[گواه]] دیگری بر [[امامت]] است؛ چرا که اگر [[ولایت]]، صرف [[محبت]] [[ایمانی]] است، مطلب تازه‌ای برای [[ابلاغ]] نیست.
'''قرینه ششم: [[لزوم]] [[ابلاغ]]:''' بر پایه بسیاری از نقل‌ها، [[رسول خدا]] {{صل}} با تأکید توصیه فرمودند، حاضران به غائبان برسانند. توصیه و تأکید، [[گواه]] دیگری بر [[امامت]] است؛ چرا که اگر [[ولایت]]، صرف [[محبت]] [[ایمانی]] است، مطلب تازه‌ای برای [[ابلاغ]] نیست.


'''قرینه هفتم: [[گواه]] گرفتن [[پروردگار]]:''' پس از [[ابلاغ]] [[ولایت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} چنین فرمود: {{متن حدیث|اللّهمّ أنت شهيد عليهم أنّي قد بلّغت و نصحت‌}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۶۶۰.</ref>. [[شاهد]] گرفتن [[پروردگار]] نیز، باید در یک امر مهم و تازه باشد. اگر [[ولایت]] را بر [[امامت]] حمل کنیم، ویژگی دیده خواهد شد، ولی چنانچه بر [[محبت]] حمل کنیم، این دو ویژگی بی‌معنا خواهد بود.
'''قرینه هفتم: [[گواه]] گرفتن [[پروردگار]]:''' پس از [[ابلاغ]] [[ولایت]]، [[رسول خدا]] {{صل}} چنین فرمود: {{متن حدیث|اللّهمّ أنت شهيد عليهم أنّي قد بلّغت و نصحت‌}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۶۶۰.</ref>. [[شاهد]] گرفتن [[پروردگار]] نیز، باید در یک امر مهم و تازه باشد. اگر [[ولایت]] را بر [[امامت]] حمل کنیم، ویژگی دیده خواهد شد، ولی چنانچه بر [[محبت]] حمل کنیم، این دو ویژگی بی‌معنا خواهد بود.


'''قرینه هشتم: [[عذاب الهی]] برای منکر [[ولایت]]:''' در [[احادیث]] فراوانی آمده که: شخصی به‌نام [[حارث فهری]] پس از شنیدن این [[حدیث]]، به شدت [[خشمگین]] شد، به حضور [[پیامبر]]{{صل}} آمد و با [[تندی]] با آن حضرت برخورد نموده چنین اظهار داشت: "خدایا اگر این امر از جانب توست، سنگی از [[آسمان]] بر من فرود آور یا عذابی دردناک بر من واقع نما". هنوز سخن او پایان نیافته بود که سنگی از [[آسمان]] بر سر او فرود آمد. روشن است، آنچه [[ناراحتی]] حارث فهری را فراهم آورده بود، [[حضرت علی]]{{ع}} بود، نه [[دوست داشتن]] او؛ زیرا وی نمی‌توانست ببیند [[قاتل]] پدرش، بر او [[حاکم]] باشد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۴-۱۳۷؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.</ref>.
'''قرینه هشتم: [[عذاب الهی]] برای منکر [[ولایت]]:''' در [[احادیث]] فراوانی آمده که: شخصی به‌نام [[حارث فهری]] پس از شنیدن این [[حدیث]]، به شدت [[خشمگین]] شد، به حضور [[پیامبر]] {{صل}} آمد و با [[تندی]] با آن حضرت برخورد نموده چنین اظهار داشت: "خدایا اگر این امر از جانب توست، سنگی از [[آسمان]] بر من فرود آور یا عذابی دردناک بر من واقع نما". هنوز سخن او پایان نیافته بود که سنگی از [[آسمان]] بر سر او فرود آمد. روشن است، آنچه [[ناراحتی]] حارث فهری را فراهم آورده بود، [[حضرت علی]] {{ع}} بود، نه [[دوست داشتن]] او؛ زیرا وی نمی‌توانست ببیند [[قاتل]] پدرش، بر او [[حاکم]] باشد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۴-۱۳۷؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۵.</ref>.


==اولویت نبی و امامت علی==
== اولویت نبی و امامت علی ==
یکی از قراین روشن و گویا بر اینکه مقصود از [[مولی]] در [[حدیث غدیر]]، [[امامت]] است این است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} قبل از آنکه جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} را بیان کند خطاب به [[مسلمانان]] حاضر در [[غدیر خم]] فرمود: {{متن حدیث|ألست اولی بکم من انفسکم}}؛ آیا من نسبت به شما از خود شما [[برتر]] نیستم؟” و برابر برخی نقل‌ها فرمود: {{متن حدیث|ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم}}؛ آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از خود آنان برتر نیستم؟” مسلمانان حاضر در [[غدیر]] گفتند: “آری ای [[رسول الله]]{{صل}}” [[پیامبر]]{{صل}} پس از اینکه آنان به [[اولویت]] او نسبت به مؤمنان [[اذعان]] کردند، بی‌درنگ فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ هر کس که من مولای وی هستم؛ یعنی بر او اولویت دارم، [[علی]] مولای او است؛ یعنی بر وی اولویت دارد.
یکی از قراین روشن و گویا بر اینکه مقصود از [[مولی]] در [[حدیث غدیر]]، [[امامت]] است این است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} قبل از آنکه جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} را بیان کند خطاب به [[مسلمانان]] حاضر در [[غدیر خم]] فرمود: {{متن حدیث|ألست اولی بکم من انفسکم}}؛ آیا من نسبت به شما از خود شما [[برتر]] نیستم؟ ” و برابر برخی نقل‌ها فرمود: {{متن حدیث|ألست اولی بالمؤمنین من انفسهم}}؛ آیا من نسبت به [[مؤمنان]] از خود آنان برتر نیستم؟ ” مسلمانان حاضر در [[غدیر]] گفتند: “آری ای [[رسول الله]] {{صل}}” [[پیامبر]] {{صل}} پس از اینکه آنان به [[اولویت]] او نسبت به مؤمنان [[اذعان]] کردند، بی‌درنگ فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ هر کس که من مولای وی هستم؛ یعنی بر او اولویت دارم، [[علی]] مولای او است؛ یعنی بر وی اولویت دارد.
بدون [[شک]] مقصود از این اولویت، آن است که پیامبر اکرم{{صل}} بر مسلمانان [[ولایت]] دارد و هرگاه او درباره آنان تصمیمی بگیرد که با میل و خواست آنان [[سازگاری]] نداشته باشد، بر آنان [[واجب]] است که تابع [[تصمیم پیامبر]]{{صل}} باشند.
بدون [[شک]] مقصود از این اولویت، آن است که پیامبر اکرم {{صل}} بر مسلمانان [[ولایت]] دارد و هرگاه او درباره آنان تصمیمی بگیرد که با میل و خواست آنان [[سازگاری]] نداشته باشد، بر آنان [[واجب]] است که تابع [[تصمیم پیامبر]] {{صل}} باشند.


این [[سخن پیامبر]]{{صل}} در غدیر خم که ولایت خود بر مسلمانان را به آنان یادآور شد و از آنان بر آن [[اقرار]] گرفت خاستگاه [[قرآنی]] دارد، [[خداوند]] در [[آیه]] ۶ [[سوره احزاب]] فرموده است: “ {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] تصریح کرده‌اند که این آیه بیانگر آن است که [[رأی]] و [[دستور پیامبر]] اکرم{{صل}} بر خواست و رأی مسلمانان [[حاکم]] است و آنان باید بی‌چون و چرا [[تسلیم]] رأی و [[فرمان پیامبر]]{{صل}} باشند.
این [[سخن پیامبر]] {{صل}} در غدیر خم که ولایت خود بر مسلمانان را به آنان یادآور شد و از آنان بر آن [[اقرار]] گرفت خاستگاه [[قرآنی]] دارد، [[خداوند]] در [[آیه]] ۶ [[سوره احزاب]] فرموده است: “ {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>. [[مفسران]] [[اسلامی]] تصریح کرده‌اند که این آیه بیانگر آن است که [[رأی]] و [[دستور پیامبر]] اکرم {{صل}} بر خواست و رأی مسلمانان [[حاکم]] است و آنان باید بی‌چون و چرا [[تسلیم]] رأی و [[فرمان پیامبر]] {{صل}} باشند.


ابن‌کثیر در [[تفسیر آیه]] گفته است: “خداوند از [[مهربانی]] و [[خیرخواهی]] پیامبر{{صل}} نسبت به مسلمانان [[آگاه]] بود، بدین سبب او را نسبت به آنان از خودشان برتر قرار داد و [[حکم]] او درباره آنان را در [[اختیار]] آنها مقدم ساخت، چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>؛ در [[حدیث صحیح]] آمده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: “سوگند به [[خدا]] یکی از شما [[ایمان]] نمی‌آورد، مگر اینکه من نزد او از [[جان]] و [[مال]] و فرزند و همه [[انسان‌ها]] محبوب‌تر باشم”. [[بخاری]] درباره این [[آیه]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: “هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه من در [[دنیا]] و [[آخرت]] بر او اولی هستم، اگر می‌خواهید آیه {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> را قرائت کنید، بنابراین، اگر مؤمنی از دنیا برود و [[مالی]] را بر جای بگذارد، آن مال به [[ورثه]] او تعلق دارد، و اگر [[دینی]] بر [[ذمه]] داشته باشد من مولای او هستم”. [[احمد بن حنبل]] نیز آن را از [[جابر بن عبدالله انصاری]] روایت کرده است<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج۵، ص۴۲۵.</ref>.
ابن‌کثیر در [[تفسیر آیه]] گفته است: “خداوند از [[مهربانی]] و [[خیرخواهی]] پیامبر {{صل}} نسبت به مسلمانان [[آگاه]] بود، بدین سبب او را نسبت به آنان از خودشان برتر قرار داد و [[حکم]] او درباره آنان را در [[اختیار]] آنها مقدم ساخت، چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.</ref>؛ در [[حدیث صحیح]] آمده است که [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: “سوگند به [[خدا]] یکی از شما [[ایمان]] نمی‌آورد، مگر اینکه من نزد او از [[جان]] و [[مال]] و فرزند و همه [[انسان‌ها]] محبوب‌تر باشم”. [[بخاری]] درباره این [[آیه]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] کرده است که پیامبر {{صل}} فرمود: “هیچ مؤمنی نیست، مگر اینکه من در [[دنیا]] و [[آخرت]] بر او اولی هستم، اگر می‌خواهید آیه {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> را قرائت کنید، بنابراین، اگر مؤمنی از دنیا برود و [[مالی]] را بر جای بگذارد، آن مال به [[ورثه]] او تعلق دارد، و اگر [[دینی]] بر [[ذمه]] داشته باشد من مولای او هستم”. [[احمد بن حنبل]] نیز آن را از [[جابر بن عبدالله انصاری]] روایت کرده است<ref>تفسیر ابن‌کثیر، ج۵، ص۴۲۵.</ref>.


[[زمخشری]] و [[بیضاوی]] گفته‌اند: “مقصود از [[اولویت]] در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر{{صل}} [[مؤمنان]] را به کاری [[فرمان]] نمی‌دهد، و چیزی را از آنان نمی‌پسندد، مگر اینکه به [[صلاح]] آنان است، بر خلاف [[نفس انسان]] که چه بسا [[انسان]] را به کاری بر می‌انگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، [[واجب]] است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوب‌تر باشد، و امر او درباره آنان از [[دستور]] خود آنها نافذتر باشد، و [[مهربانی]] آنان نسبت به پیامبر{{صل}} از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر{{صل}} [[مردم]] را به [[غزوه تبوک]] فراخواند، گروهی گفتند: “از [[پدران]] و مادرانمان در این باره اجازه می‌گیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد<ref>تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.</ref>. دیگر [[مفسران]] [[اسلامی]] نیز همین معنا را از [[آیه کریمه]] استفاده کرده‌اند<ref>ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظام‌الدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمع‌البیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روح‌المعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>.
[[زمخشری]] و [[بیضاوی]] گفته‌اند: “مقصود از [[اولویت]] در آیه، اولویت در همه امور است، زیرا پیامبر {{صل}} [[مؤمنان]] را به کاری [[فرمان]] نمی‌دهد، و چیزی را از آنان نمی‌پسندد، مگر اینکه به [[صلاح]] آنان است، بر خلاف [[نفس انسان]] که چه بسا [[انسان]] را به کاری بر می‌انگیزد که به صلاح او نیست. بنابراین، [[واجب]] است که پیامبر از نفس آنان نزد آنها محبوب‌تر باشد، و امر او درباره آنان از [[دستور]] خود آنها نافذتر باشد، و [[مهربانی]] آنان نسبت به پیامبر {{صل}} از مهربانی آنها نسبت به خودشان بیشتر باشد. روایت شده است که پیامبر {{صل}} [[مردم]] را به [[غزوه تبوک]] فراخواند، گروهی گفتند: “از [[پدران]] و مادرانمان در این باره اجازه می‌گیریم”. آیه مزبور در این باره نازل شد<ref>تفسیر کشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.</ref>. دیگر [[مفسران]] [[اسلامی]] نیز همین معنا را از [[آیه کریمه]] استفاده کرده‌اند<ref>ر. ک: معالم التنزیل، بغوی، ج۵، ص۱۹۱؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج۳، ص۲۹۴؛ غرائب القرآن، نظام‌الدین نیشابوری، ج۲۱، ص۷۷-۷۸؛ تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ تفسیر تبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمع‌البیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روح‌المعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>.


از آنچه بیان شد [[نادرستی]] [[سخن]] [[عبدالعزیز]] [[دهلوی]] روشن می‌شود. وی گفته است: جمله {{متن حدیث|ألست اولی بکم من انفسکم}} از [[آیه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} گرفته شده است و از [[سیاق آیه]] به دست می‌آید که مقصود، [[اولویت]] درتصرف نیست، زیرا آیه در صدد بیان این [[حکم]] است که پسر خوانده، فرزند [[واقعی]] نیست، بنابراین، [[زید بن حارثه]] را نباید [[فرزند پیامبر]]{{صل}} دانست، چون نسبت [[پیامبر]]{{صل}} به [[مؤمنان]] مانند نسبت [[پدری]] [[مهربان]] به [[فرزندان]] خویش است، همان‌گونه که [[همسران]] او به منزله [[مادران]] مسلمانان‌اند<ref>مختصر التحفة الاثنی عشریه، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>.
از آنچه بیان شد [[نادرستی]] [[سخن]] [[عبدالعزیز]] [[دهلوی]] روشن می‌شود. وی گفته است: جمله {{متن حدیث|ألست اولی بکم من انفسکم}} از [[آیه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} گرفته شده است و از [[سیاق آیه]] به دست می‌آید که مقصود، [[اولویت]] درتصرف نیست، زیرا آیه در صدد بیان این [[حکم]] است که پسر خوانده، فرزند [[واقعی]] نیست، بنابراین، [[زید بن حارثه]] را نباید [[فرزند پیامبر]] {{صل}} دانست، چون نسبت [[پیامبر]] {{صل}} به [[مؤمنان]] مانند نسبت [[پدری]] [[مهربان]] به [[فرزندان]] خویش است، همان‌گونه که [[همسران]] او به منزله [[مادران]] مسلمانان‌اند<ref>مختصر التحفة الاثنی عشریه، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref>.


شاید دهلوی در این باره به [[روایات]] و [[تفاسیر]] [[رجوع]] نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای [[مخالفت]] با [[عقیده شیعه]] درباره [[استقلال]] به [[حدیث غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[منطق]] را زیر پا گذاشته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۲۵.</ref>.
شاید دهلوی در این باره به [[روایات]] و [[تفاسیر]] [[رجوع]] نکرده، و شاید هم رجوع کرده است، ولی برای [[مخالفت]] با [[عقیده شیعه]] درباره [[استقلال]] به [[حدیث غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[منطق]] را زیر پا گذاشته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۲۵.</ref>.


==تلازم امامت و محبت==
== تلازم امامت و محبت ==
[[امامت]] و [[محبّت]] دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در [[تفسیر]] [[مولی]] در [[حدیث غدیر]] ناچار از [[انتخاب]] یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در [[جهان‌بینی الهی]] کسی که عهده‌دار امر [[رهبری]] [[مردم]] است باید [[دوستدار]] آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که [[خداوند]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[پیشوایی]] معرفی کرده است که ناگواری‌های مردم بر او گران بود، بر [[هدایت]] و [[سعادت]] آنان حریص بود، و با آنان [[مهربان]] و [[رحیم]] بود<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.
[[امامت]] و [[محبّت]] دو معنای ناسازگار و غیرقابل جمع نیستند تا اینکه ما در [[تفسیر]] [[مولی]] در [[حدیث غدیر]] ناچار از [[انتخاب]] یکی از آن دو باشیم، بلکه محبّت از لوازم امامت است؛ یعنی در [[جهان‌بینی الهی]] کسی که عهده‌دار امر [[رهبری]] [[مردم]] است باید [[دوستدار]] آنان نیز باشد و به آنان مهر بورزد، چنان که [[خداوند]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[پیشوایی]] معرفی کرده است که ناگواری‌های مردم بر او گران بود، بر [[هدایت]] و [[سعادت]] آنان حریص بود، و با آنان [[مهربان]] و [[رحیم]] بود<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}} «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.


از سوی دیگر، پیامبر اکرم{{صل}} علاوه بر [[مقام نبوت]] و [[رسالت]]، دارای [[مقام امامت]] بود<ref>{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، چنان که [[ناصر]] و [[یاور]] [[مسلمانان]] نیز بود، و در این باره، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بر این اساس می‌گوییم در جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} نخست، مولی بودن [[پیامبر]]{{صل}} بیان شده، آن‌گاه مولی بودن [[علی]]{{ع}} بر آن متفرع شده است. بنابراین، مقصود از مولی درباره علی{{ع}} همان است که درباره پیامبر{{صل}} مقصود است. پیامبر{{صل}} هم [[محب]] و ناصر مسلمانان، و هم [[رهبر]] و صاحب [[اختیار]] در امور آنان بود، یعنی [[ولایت پیامبر]]{{صل}} بر مسلمانان، دارای ابعاد سه‌گانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] بود. این ابعاد سه‌گانه، در حدیث غدیر برای علی{{ع}} [[اثبات]] شده است<ref>{{عربی|إن لفظة مولی لو کانت مشترکة بین سائر الأقسام و غیر مختصة ببعضها لوجب حمل خطابه{{صل}} بها علی جمیع محتملاته الا ما منع مانع، کوجوب مثل ذلک فی خطاب مشترک فقدت الدلالة من المخاطب به علی تخصیص مراده ببعض محتملاته}}. تقریب المعارف، ص۱۵۴.</ref>. این مطلب را دو گونه می‌توان تقریر کرد: [[مولی]] مشترک [[معنوی]] است و همه کاربردهای آن یک معنای جامع و مشترک دارد که با توجه به ریشه کلمه مولی (و - ل -ی) [[قرب]] و نزدیکی خاصی است میان دو [[انسان]] که مستلزم [[محبت]]، [[نصرت]] و [[حق تصرف]] یکی در امور دیگری است<ref>{{عربی|الواو و اللام و الیاء اصل صحیح یدل علی قرب، من ذالک الولی: القرب، یقال تباعد بعد ولی، ای قرب، وجلس مما یلینی، ای یقارینی... و من الباب المولی: المعتق والمعتق، و الصاحب، و الحلیف و ابن العم و الناصر، و الجار، کل هؤلاء من الولی و هو القرب، و کل من ولی امر آخر فهو ولیه}}. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴. {{عربی|الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد}}. [[المفردات]] فی [[غریب]] القرآن، ص۵۳۳. {{عربی|ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. {{عربی|فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر}}. [[المیزان]] فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.</ref>.
از سوی دیگر، پیامبر اکرم {{صل}} علاوه بر [[مقام نبوت]] و [[رسالت]]، دارای [[مقام امامت]] بود<ref>{{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref>، چنان که [[ناصر]] و [[یاور]] [[مسلمانان]] نیز بود، و در این باره، میان مسلمانان اختلافی وجود ندارد. بر این اساس می‌گوییم در جمله {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} نخست، مولی بودن [[پیامبر]] {{صل}} بیان شده، آن‌گاه مولی بودن [[علی]] {{ع}} بر آن متفرع شده است. بنابراین، مقصود از مولی درباره علی {{ع}} همان است که درباره پیامبر {{صل}} مقصود است. پیامبر {{صل}} هم [[محب]] و ناصر مسلمانان، و هم [[رهبر]] و صاحب [[اختیار]] در امور آنان بود، یعنی [[ولایت پیامبر]] {{صل}} بر مسلمانان، دارای ابعاد سه‌گانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] بود. این ابعاد سه‌گانه، در حدیث غدیر برای علی {{ع}} [[اثبات]] شده است<ref>{{عربی|إن لفظة مولی لو کانت مشترکة بین سائر الأقسام و غیر مختصة ببعضها لوجب حمل خطابه {{صل}} بها علی جمیع محتملاته الا ما منع مانع، کوجوب مثل ذلک فی خطاب مشترک فقدت الدلالة من المخاطب به علی تخصیص مراده ببعض محتملاته}}. تقریب المعارف، ص۱۵۴.</ref>. این مطلب را دو گونه می‌توان تقریر کرد: [[مولی]] مشترک [[معنوی]] است و همه کاربردهای آن یک معنای جامع و مشترک دارد که با توجه به ریشه کلمه مولی (و - ل -ی) [[قرب]] و نزدیکی خاصی است میان دو [[انسان]] که مستلزم [[محبت]]، [[نصرت]] و [[حق تصرف]] یکی در امور دیگری است<ref>{{عربی|الواو و اللام و الیاء اصل صحیح یدل علی قرب، من ذالک الولی: القرب، یقال تباعد بعد ولی، ای قرب، وجلس مما یلینی، ای یقارینی... و من الباب المولی: المعتق والمعتق، و الصاحب، و الحلیف و ابن العم و الناصر، و الجار، کل هؤلاء من الولی و هو القرب، و کل من ولی امر آخر فهو ولیه}}. معجم المقاییس فی اللغة، ص۱۱۰۴. {{عربی|الولاء و التوالی ان یحصل شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منها، و یستعار ذلک للقرب من حیث النسبة و من حیث الدین و من حیث الصداقة و النصرة و الاعتقاد}}. [[المفردات]] فی [[غریب]] القرآن، ص۵۳۳. {{عربی|ولی مثل فلس القرب، و جلست مما یلیه ای یقاربه، و قیل: الولی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل}}. المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶. {{عربی|فالمحصل من معنی الولایة فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالکیة التدبیر}}. [[المیزان]] فی التفسیر القرآن، ج۶، ص۱۲.</ref>.


به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، [[اولویت]] داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ [[ولایت]] محبت اقتضا می‌کند که [[دوست]] یک فرد رابطه نزدیک‌تری از دیگران به او داشته باشد و در حل [[مشکلات]] او نسبت به وی از دیگران [[برتر]] و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری [[پیمان]] نصرت بسته است، در [[یاری کردن]] و [[مقابله با دشمنان]] او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت [[زعامت]] و [[رهبری]]، [[زعیم]] و [[رهبر]] [[مردم]] در [[تصمیم‌گیری]] نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، {{عربی|لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده}}. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کرده‌اند چنان که علامه کراجکی گفته است: {{عربی|ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی}}. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.</ref>.
به عبارتی دیگر، معنای مشترک میان همه کاربردهای مولی، [[اولویت]] داشتن نسبت به فرد یا چیزی است که در هر یک از کاربردهای آن ویژگی خاصی دارد؛ [[ولایت]] محبت اقتضا می‌کند که [[دوست]] یک فرد رابطه نزدیک‌تری از دیگران به او داشته باشد و در حل [[مشکلات]] او نسبت به وی از دیگران [[برتر]] و سزاوارتر باشد. همین گونه است ولایت نصرت، یعنی کسی که با دیگری [[پیمان]] نصرت بسته است، در [[یاری کردن]] و [[مقابله با دشمنان]] او از دیگران سزاوارتر است، و در ولایت [[زعامت]] و [[رهبری]]، [[زعیم]] و [[رهبر]] [[مردم]] در [[تصمیم‌گیری]] نسبت به امور آنان از دیگران سزاوارتر است<ref>ر. ک: الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱، {{عربی|لیس للمولی الا معنی واحد و هو الأولی بالشیء و تختلف هذه الاولویة بحسب الاستعمال فی کل من موارده}}. شایان ذکر است که این مطلب را برخی از محققان قبل از علامه امینی بیان کرده‌اند چنان که علامه کراجکی گفته است: {{عربی|ان الأولی هی الأصل و الیها یرجع معنی کل قسم، لان مالک الرق لما کان اولی بتدبیر عبده من غیره کان لذلک مولاه، و المعتق لما کان اولی بمعنقه فی تحمله لجریرته و ألصق به من غیره کان مولاه، و ابن العم لما کان اولی بالمیراث ممن هو ابعد منه فی نسبه و اولی ایضا من الأجنبی بنصرة ابن عمه کان مولی، و الناصر لما اختص بالنصرة و صار بها اولی کان لذلک مولی. و اذا تأملت فی بقیة الأقسام وجدتها جاریة هذا المجری، و عائدة بمعناها الی الأولی}}. کنز الفوائد، ج۲، ص۹۱. ابوالصلاح حلبی نیز این مطلب را در تقریب المعارف، ص۱۵۴ بیان کرده است.</ref>.


بنابراین که کلمه [[مولی]] مشترک لفظی است یکی از معانی سه‌گانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] مدلول مطابقی، و معانی دیگر مدلول التزامی آن است. بنابر اینکه معنای مطابقی مولی در [[حدیث غدیر]] [[رهبری]] و زعامت است، [[رهبر]] [[امت اسلامی]] [[دوستدار]] [[مسلمانان]] است، چنان‌که [[خداوند]] درباره [[پیامبر]]{{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.
بنابراین که کلمه [[مولی]] مشترک لفظی است یکی از معانی سه‌گانه [[محبت]]، [[نصرت]] و [[زعامت]] مدلول مطابقی، و معانی دیگر مدلول التزامی آن است. بنابر اینکه معنای مطابقی مولی در [[حدیث غدیر]] [[رهبری]] و زعامت است، [[رهبر]] [[امت اسلامی]] [[دوستدار]] [[مسلمانان]] است، چنان‌که [[خداوند]] درباره [[پیامبر]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>.


[[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربرد‌های مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی{{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر{{صل}} و علی{{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر می‌شود و مورد نظر اهل‌سنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر.ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالی‌ترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]]{{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]]{{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref>.
[[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربرد‌های مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی {{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر {{صل}} و علی {{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر می‌شود و مورد نظر اهل‌سنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر. ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالی‌ترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]] {{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]] {{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref>.


==شبهات مرتبط با حدیث غدیر==
== شبهات مرتبط با حدیث غدیر ==


===پاسخ به مناقشات ابن‌تیمیه===
=== پاسخ به مناقشات ابن‌تیمیه ===
ابن‌تیمیه، گزارش مربوط به [[حارث]] بن نعمان را ساختگی و بی‌اساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی [[استدلال]] کرده است. در این جا مناقشات وی را [[نقل]] و نقد می‌کنیم:
ابن‌تیمیه، گزارش مربوط به [[حارث]] بن نعمان را ساختگی و بی‌اساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی [[استدلال]] کرده است. در این جا مناقشات وی را [[نقل]] و نقد می‌کنیم:


'''مناقشه اول: حارث در أبطح بر [[پیامبر]] وارد شد''': [[واقعه غدیر خم]] در [[حجه الوداع]] و هنگامی که پیامبر{{صل}} از [[مکه]] رهسپار [[مدینه]] بود در خارج از [[سرزمین]] مکه رخ داد، ولی در [[حدیث]] حارث آمده است که وی در أبطح بر پیامبر{{صل}} وارد شد، و [[ابطح]] سرزمین مکه است<ref>منهاج السنة، ج۲، ص۱۰۱؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۳۴.</ref>.
'''مناقشه اول: حارث در أبطح بر [[پیامبر]] وارد شد''': [[واقعه غدیر خم]] در [[حجه الوداع]] و هنگامی که پیامبر {{صل}} از [[مکه]] رهسپار [[مدینه]] بود در خارج از [[سرزمین]] مکه رخ داد، ولی در [[حدیث]] حارث آمده است که وی در أبطح بر پیامبر {{صل}} وارد شد، و [[ابطح]] سرزمین مکه است<ref>منهاج السنة، ج۲، ص۱۰۱؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۳۴.</ref>.


'''پاسخ'''
'''پاسخ'''
ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگ‌های ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد<ref>الفصول المهمة، ص۴۱.</ref>. در [[روایت]] [[غدیر]] از طریق [[حذیفه بن أسید]] و [[عامر]] بن لیلی آمده است که وقتی پیامبر{{صل}} از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذی‌الحلیفه رسید، [[دستور]] داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند [[منزل]] نگیرد.
ابطح در لغت به سرزمینی گویند که محل جریان سیل است، و ریگ‌های ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد<ref>الفصول المهمة، ص۴۱.</ref>. در [[روایت]] [[غدیر]] از طریق [[حذیفه بن أسید]] و [[عامر]] بن لیلی آمده است که وقتی پیامبر {{صل}} از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذی‌الحلیفه رسید، [[دستور]] داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند [[منزل]] نگیرد.


از [[عبدالله بن عمر]] روایت شده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و [[نماز]] خواند<ref>صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.</ref>.
از [[عبدالله بن عمر]] روایت شده که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و [[نماز]] خواند<ref>صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.</ref>.


'''مناقشه دوم: [[سوره معارج]]، مکی است''': سوره معارج، مکی است و [[نزول]] آن، حداقل ده سال قبل از [[واقعه غدیر]] بوده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.</ref>.
'''مناقشه دوم: [[سوره معارج]]، مکی است''': سوره معارج، مکی است و [[نزول]] آن، حداقل ده سال قبل از [[واقعه غدیر]] بوده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.</ref>.


'''پاسخ''':
'''پاسخ''':
مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در [[قرآن]]، نظایر بسیاری دارد، مانند [[سوره عنکبوت]] که مکی است غیر از دو [[آیه]] آغاز آن<ref>تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.</ref>. [[سوره کهف]] مکی است جز هفت آیه اول آن<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.</ref>. [[سوره هود]] مکی است مگر آیه {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref><ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.</ref> [[سوره مریم]] مکی است، ولی [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref> مکی نیست<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[سوره ابراهیم]] مکی است، ولی آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا}}<ref>«آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریسته‌ای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.</ref> مکی نیست<ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.</ref> و نمونه‌های بسیار دیگر<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.</ref>.
مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در [[قرآن]]، نظایر بسیاری دارد، مانند [[سوره عنکبوت]] که مکی است غیر از دو [[آیه]] آغاز آن<ref>تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.</ref>. [[سوره کهف]] مکی است جز هفت آیه اول آن<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.</ref>. [[سوره هود]] مکی است مگر آیه {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref><ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.</ref> [[سوره مریم]] مکی است، ولی [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجام‌پذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref> مکی نیست<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[سوره ابراهیم]] مکی است، ولی آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا}}<ref>«آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریسته‌ای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.</ref> مکی نیست<ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.</ref> و نمونه‌های بسیار دیگر<ref>ر. ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.</ref>.


علاوه بر این، [[نزول]] مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شده‌اند، عبارت‌اند از: آیه {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>، آیه اول [[سوره روم]]، [[آیه روح]] و [[سوره فاتحه]] الکتاب<ref>ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>.
علاوه بر این، [[نزول]] مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شده‌اند، عبارت‌اند از: آیه {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>، آیه اول [[سوره روم]]، [[آیه روح]] و [[سوره فاتحه]] الکتاب<ref>ر. ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>.


'''مناقشه سوم: درخواست [[عذاب]] از سوی [[کافران]] بود''': [[آیة]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> بیانگر درخواست [[عذاب الهی]] از سوی کافران است، که پس از [[جنگ بدر]] نازل شده و سال‌ها قبل از [[واقعه غدیر خم]] بوده است، در حالی که این درخواست در سخن [[حارث]] بن نعمان [[نقل]] شده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
'''مناقشه سوم: درخواست [[عذاب]] از سوی [[کافران]] بود''': [[آیة]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> بیانگر درخواست [[عذاب الهی]] از سوی کافران است، که پس از [[جنگ بدر]] نازل شده و سال‌ها قبل از [[واقعه غدیر خم]] بوده است، در حالی که این درخواست در سخن [[حارث]] بن نعمان [[نقل]] شده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:


بنابراین، مراد از [[نفی]] عذاب در [[آیه]] یاد شده، نفی فی‌الجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با [[حکمت الهی]] است که از طریق [[مصالح]] و [[مفاسد]] تبلور می‌یابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود.
بنابراین، مراد از [[نفی]] عذاب در [[آیه]] یاد شده، نفی فی‌الجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با [[حکمت الهی]] است که از طریق [[مصالح]] و [[مفاسد]] تبلور می‌یابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود.
[[خداوند]]، قریش را به صاعقه‌ای مانند [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[وعید]] داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن [[مبتلا]] خواهند شد: {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}}<ref>«پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می‌دهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>. اگر قریش، همگی از پیامبر [[اعراض]] می‌کردند، گرفتار آن عذاب می‌شدند، ولی چون عده‌ای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر{{صل}} در میان قریش مانع از [[نزول]] عذاب بود، چنین وعیدی داده نمی‌شد.
[[خداوند]]، قریش را به صاعقه‌ای مانند [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[وعید]] داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن [[مبتلا]] خواهند شد: {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}}<ref>«پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم می‌دهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>. اگر قریش، همگی از پیامبر [[اعراض]] می‌کردند، گرفتار آن عذاب می‌شدند، ولی چون عده‌ای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر {{صل}} در میان قریش مانع از [[نزول]] عذاب بود، چنین وعیدی داده نمی‌شد.


'''مناقشه پنجم: [[حارث بن نعمان]] [[مسلمان]] بود''': طبق [[حدیث]]، حارث بن نعمان [[مسلمان]] بود، زیرا به اصول پنج‌گانه [[معتقد]] بود، و [[بدیهی]] است که در [[عصر پیامبر]] هیچ [[مسلمانی]] [[مبتلا]] به [[عذاب]] نشده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
'''مناقشه پنجم: [[حارث بن نعمان]] [[مسلمان]] بود''': طبق [[حدیث]]، حارث بن نعمان [[مسلمان]] بود، زیرا به اصول پنج‌گانه [[معتقد]] بود، و [[بدیهی]] است که در [[عصر پیامبر]] هیچ [[مسلمانی]] [[مبتلا]] به [[عذاب]] نشده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.


'''پاسخ'''
'''پاسخ'''
طبق حدیث، حارث قبلاً مسلمان بود، ولی با [[انکار]] [[سخن پیامبر]]{{صل}} و [[حکم]] او [[مرتد]] شد، و عذاب پس از [[ارتداد]] بر وی نازل شد. گذشته از این، برخی از [[مسلمانان]] نیز که [[حرمت]] [[پیامبر]]{{صل}} را نگاه نمی‌داشتند گرفتار عذاب شدند. [[سلمه بن اکوع]] [[نقل]] کرده است که فردی نزد پیامبر{{صل}} با دست چپ [[غذا]] می‌خورد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: “با دست راست غذا بخور”. وی گفت: “نمی‌توانم”. پیامبر{{صل}} فرمود: “نخواهی توانست”. پس از آن، وی نتوانست دست راست خود را بالا ببرد<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۹۹، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.</ref>.
طبق حدیث، حارث قبلاً مسلمان بود، ولی با [[انکار]] [[سخن پیامبر]] {{صل}} و [[حکم]] او [[مرتد]] شد، و عذاب پس از [[ارتداد]] بر وی نازل شد. گذشته از این، برخی از [[مسلمانان]] نیز که [[حرمت]] [[پیامبر]] {{صل}} را نگاه نمی‌داشتند گرفتار عذاب شدند. [[سلمه بن اکوع]] [[نقل]] کرده است که فردی نزد پیامبر {{صل}} با دست چپ [[غذا]] می‌خورد. پیامبر {{صل}} به او فرمود: “با دست راست غذا بخور”. وی گفت: “نمی‌توانم”. پیامبر {{صل}} فرمود: “نخواهی توانست”. پس از آن، وی نتوانست دست راست خود را بالا ببرد<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۹۹، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.</ref>.


'''مناقشه ششم: واقعه مربوط به حارث، مشهور نیست''': اگر چنین حادثه‌ای رخ داده بود مانند واقعه [[اصحاب فیل]] مورد توجه همگان قرار می‌گرفت و نقل می‌شد، ولی نویسندگان مسانید، [[صحاح]]، [[فضایل]]، [[تفسیر]] و [[تاریخ]] آن را نقل نکرده‌اند، و جز با [[نقلی]] که سندش منکر است نقل نشده است. بنابراین، چنین مطلبی [[دروغ]] است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
'''مناقشه ششم: واقعه مربوط به حارث، مشهور نیست''': اگر چنین حادثه‌ای رخ داده بود مانند واقعه [[اصحاب فیل]] مورد توجه همگان قرار می‌گرفت و نقل می‌شد، ولی نویسندگان مسانید، [[صحاح]]، [[فضایل]]، [[تفسیر]] و [[تاریخ]] آن را نقل نکرده‌اند، و جز با [[نقلی]] که سندش منکر است نقل نشده است. بنابراین، چنین مطلبی [[دروغ]] است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
خط ۱۵۴: خط ۱۵۴:
ثانیاً: مورخان، [[محدثان]] و [[مفسران]] [[اسلامی]] این واقعه را نیز – چنان‌که گذشت - نقل کرده‌اند، و منکر دانستن [[سند]] نقل آن از سوی ابن‌تیمیه، گزافه‌گویی است. نقل‌های این واقعه به [[حذیفه بن یمان]] [[صحابی]] جلیل‌القدر، و [[سفیان بن عیینه]] [[شخصیت]] برجسته [[علمی]] نزد [[اهل‌سنت]] منتهی می‌شود، و سند آن نیز به گونه‌ای است که مورد توجه و [[اعتماد]] مفسران، محدثان و حفاظ اهل‌سنت قرار گرفته، و بدون دغدغه و مناقشه، آن را در [[تفسیر]] آیه‌ای [[قرآنی]] [[نقل]] کرده‌اند.
ثانیاً: مورخان، [[محدثان]] و [[مفسران]] [[اسلامی]] این واقعه را نیز – چنان‌که گذشت - نقل کرده‌اند، و منکر دانستن [[سند]] نقل آن از سوی ابن‌تیمیه، گزافه‌گویی است. نقل‌های این واقعه به [[حذیفه بن یمان]] [[صحابی]] جلیل‌القدر، و [[سفیان بن عیینه]] [[شخصیت]] برجسته [[علمی]] نزد [[اهل‌سنت]] منتهی می‌شود، و سند آن نیز به گونه‌ای است که مورد توجه و [[اعتماد]] مفسران، محدثان و حفاظ اهل‌سنت قرار گرفته، و بدون دغدغه و مناقشه، آن را در [[تفسیر]] آیه‌ای [[قرآنی]] [[نقل]] کرده‌اند.


'''مناقشه هفتم: [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی]] شناخته نشده است''': [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی پیامبر]]{{صل}} شناخته شده نیست، [[ابن عبدالبر]] در استیعاب و ابن‌منده، [[ابونعیم اصفهانی]] و [[ابوموسی]] در تألیفات خود درباره [[صحابه]]، از او یاد نکرده‌اند<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.
'''مناقشه هفتم: [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی]] شناخته نشده است''': [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی پیامبر]] {{صل}} شناخته شده نیست، [[ابن عبدالبر]] در استیعاب و ابن‌منده، [[ابونعیم اصفهانی]] و [[ابوموسی]] در تألیفات خود درباره [[صحابه]]، از او یاد نکرده‌اند<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>.


'''پاسخ'''
'''پاسخ'''
معاجم صحابه، مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان، آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده است. ابن‌حجر در مقدمه الإصابه، پس از اشاره به کتاب‌هایی که پیشینیان درباره [[اسامی]] صحابه نوشته‌اند، ولی جامع همه صحابه نیست، از [[تصمیم]] خود بر [[نوشتن]] کتابی که مشتمل بر کسانی باشد که گذشتگان، آنها را نام نبرده‌اند، یاد کرده و افزوده است که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم در بر ندارد، زیرا ابوزرعه گفته است: “پیامبر{{صل}} در حالی از [[دنیا]] رفت که بیش از یکصد هزار مرد و [[زن]] او را دیده، و سخنان او را شنیده، و از او [[روایت]] کرده‌اند”<ref>الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۴۹-۲۵۵.</ref>
معاجم صحابه، مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان، آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده است. ابن‌حجر در مقدمه الإصابه، پس از اشاره به کتاب‌هایی که پیشینیان درباره [[اسامی]] صحابه نوشته‌اند، ولی جامع همه صحابه نیست، از [[تصمیم]] خود بر [[نوشتن]] کتابی که مشتمل بر کسانی باشد که گذشتگان، آنها را نام نبرده‌اند، یاد کرده و افزوده است که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم در بر ندارد، زیرا ابوزرعه گفته است: “پیامبر {{صل}} در حالی از [[دنیا]] رفت که بیش از یکصد هزار مرد و [[زن]] او را دیده، و سخنان او را شنیده، و از او [[روایت]] کرده‌اند”<ref>الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۴۹-۲۵۵.</ref>


===پاسخ‌های [[ابن قبه رازی]] درباره [[شبهات]] [[حدیث غدیر]]===
=== پاسخ‌های [[ابن قبه رازی]] درباره [[شبهات]] [[حدیث غدیر]] ===
====اشکال اول====
==== اشکال اول ====
شاید منظور [[رسول خدا]]{{صل}} از بیان [[حدیث غدیر]] بیان فضیلتی برای [[امام علی]]{{ع}} بوده، نه [[مقام امامت]]. [[ابن قبه رازی]] در پاسخ می‌گوید در نخستین برخورد با [[حدیث غدیر]] چنین احتمالی در [[ذهن]] پدید می‌آید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ [[مولی]] این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر [[پیامبر]] نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود [[پیامبر]] بود، [[حق اطاعت]] و [[حق]] [[فرمانبرداری]] مسلمان‌هاست؛ از این‌رو میتوان فهمید [[پیامبر]] در [[مقام اثبات]] [[امامت امیرالمؤمنین]] بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>.
شاید منظور [[رسول خدا]] {{صل}} از بیان [[حدیث غدیر]] بیان فضیلتی برای [[امام علی]] {{ع}} بوده، نه [[مقام امامت]]. [[ابن قبه رازی]] در پاسخ می‌گوید در نخستین برخورد با [[حدیث غدیر]] چنین احتمالی در [[ذهن]] پدید می‌آید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ [[مولی]] این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر [[پیامبر]] نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود [[پیامبر]] بود، [[حق اطاعت]] و [[حق]] [[فرمانبرداری]] مسلمان‌هاست؛ از این‌رو میتوان فهمید [[پیامبر]] در [[مقام اثبات]] [[امامت امیرالمؤمنین]] بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>.


====اشکال دوم====
==== اشکال دوم ====
شاید [[رسول خدا]] معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمی‌شود؛ زیرا دامنه لغت [[عرب]] بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکان‌پذیر نیست؟ بر این اساس نمی‌توان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه [[مولی]] را پذیرفت. [[ابن قبه رازی]] می‌گوید اگر عدم احاطه بر لغت [[عرب]] موجب شود [[دلیل]] و [[برهان]] از اعتبار ساقط شود، [[شایسته]] است این احتمال نه تنها تمام فرمایش‌های [[رسول خدا]] بلکه تمام [[آیات قرآن]] را نیز در بر گیرد؛ از این‌رو طبیعی است فرمایش‌های [[رسول خدا]] و توصیه‌های آن [[حضرت]] اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین می‌توان گفت آن معنایی که در [[صدر اسلام]] رایج بوده، ممکن است در کتاب‌های لغت امروزین یافت نشود؛ از این‌رو میتوان [[حجیت]] [[کتاب و سنت]] را با دودلی نگریست. [[ابن قبه رازی]] در پایان این [[شبهه]] می‌گوید این گونه اشکال‌تراشی‌ها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به [[نادانی]] زدن است. او در ادامه تلاش می‌کند با تکیه بر عرف و بیان مثال‌هایی معنای کلمه [[مولی]] را [[تبیین]] کند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>.
شاید [[رسول خدا]] معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمی‌شود؛ زیرا دامنه لغت [[عرب]] بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکان‌پذیر نیست؟ بر این اساس نمی‌توان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه [[مولی]] را پذیرفت. [[ابن قبه رازی]] می‌گوید اگر عدم احاطه بر لغت [[عرب]] موجب شود [[دلیل]] و [[برهان]] از اعتبار ساقط شود، [[شایسته]] است این احتمال نه تنها تمام فرمایش‌های [[رسول خدا]] بلکه تمام [[آیات قرآن]] را نیز در بر گیرد؛ از این‌رو طبیعی است فرمایش‌های [[رسول خدا]] و توصیه‌های آن [[حضرت]] اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین می‌توان گفت آن معنایی که در [[صدر اسلام]] رایج بوده، ممکن است در کتاب‌های لغت امروزین یافت نشود؛ از این‌رو میتوان [[حجیت]] [[کتاب و سنت]] را با دودلی نگریست. [[ابن قبه رازی]] در پایان این [[شبهه]] می‌گوید این گونه اشکال‌تراشی‌ها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به [[نادانی]] زدن است. او در ادامه تلاش می‌کند با تکیه بر عرف و بیان مثال‌هایی معنای کلمه [[مولی]] را [[تبیین]] کند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.</ref>.


====اشکال سوم====
==== اشکال سوم ====
[[ابن قبه رازی]] اشکال سوم را این‌گونه شروع می‌کند که در [[منابع روایی اهل سنت]] آمده [[رسول خدا]] مولای [[زید بن حارثه]] به شمار می‌رفت، اما به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] [[آزاد]] شد؛ از این‌رو [[پیامبر]] [[ولایت]] خود بر [[زید]] را به [[امام علی]] واگذار کرده است. از طرفی [[اخبار]] دیگری هم [[نقل]] شده که [[پیامبر]] [[جانشینی]] [[امام علی]] را [[انکار]] کرده است. از این‌رو نمی‌توان [[حدیث غدیر]] را بر آن معنایی که امامیان می‌گویند حمل کرد. [[ابن قبه رازی]] بیان می‌کند که [[مخالفان]] [[امامیه]] تلاش کرده‌اند با این دو دسته [[اخبار]] موضوع [[خلافت امیرالمؤمنین]] را با تردید روبه‌رو کنند که بر فرض [[پیامبر]] در [[غدیر خم]] [[علی]] را ولی قرار داده باشد، منظور [[پیامبر]] [[ولایت]] او بر زیدبن حارثه است نه بر همه [[مسلمانان]]. او در پاسخ به این اشکال [[عقیده]] می‌گوید طرح این‌گونه مباحث هیچ کمکی به [[اثبات]] ادعای [[مخالفان]] [[عقیده امامیه]] نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد [[اخبار]] اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق [[روایی]] دو طرف بحث باشد، نه اینکه [[راویان]] آن خبر تنها از [[مذهب]] مدعی باشند.
[[ابن قبه رازی]] اشکال سوم را این‌گونه شروع می‌کند که در [[منابع روایی اهل سنت]] آمده [[رسول خدا]] مولای [[زید بن حارثه]] به شمار می‌رفت، اما به [[دست]] [[امیرالمؤمنین]] [[آزاد]] شد؛ از این‌رو [[پیامبر]] [[ولایت]] خود بر [[زید]] را به [[امام علی]] واگذار کرده است. از طرفی [[اخبار]] دیگری هم [[نقل]] شده که [[پیامبر]] [[جانشینی]] [[امام علی]] را [[انکار]] کرده است. از این‌رو نمی‌توان [[حدیث غدیر]] را بر آن معنایی که امامیان می‌گویند حمل کرد. [[ابن قبه رازی]] بیان می‌کند که [[مخالفان]] [[امامیه]] تلاش کرده‌اند با این دو دسته [[اخبار]] موضوع [[خلافت امیرالمؤمنین]] را با تردید روبه‌رو کنند که بر فرض [[پیامبر]] در [[غدیر خم]] [[علی]] را ولی قرار داده باشد، منظور [[پیامبر]] [[ولایت]] او بر زیدبن حارثه است نه بر همه [[مسلمانان]]. او در پاسخ به این اشکال [[عقیده]] می‌گوید طرح این‌گونه مباحث هیچ کمکی به [[اثبات]] ادعای [[مخالفان]] [[عقیده امامیه]] نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد [[اخبار]] اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق [[روایی]] دو طرف بحث باشد، نه اینکه [[راویان]] آن خبر تنها از [[مذهب]] مدعی باشند.


[[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] این اصل می‌نویسد [[اهل سنت]] خبری را که در [[نقل]] آن با [[امامیه]] اتفاق دارند، با اخباری شرح و [[تفسیر]] می‌کنند که تنها در منابع روایی‌شان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، [[امامیه]] نیز [[اخبار]] بسیاری در [[تأیید]] [[حدیث غدیر]] دارد که می‌تواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند [[استدلال]] آنها را نادیده می‌گیرند. در واقع نصوصی که ویژه [[امامیه]] است در برابر نصوصی قرار می‌گیرد که تنها [[اهل سنت]] [[نقل]] کرده‌اند و از این‌رو [[استدلال]] به این‌گونه [[روایات]] نمی‌تواند صحیح باشد و هیچ‌گونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر [[مورد اتفاق]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} باقی می‌ماند که برای [[فهم]] صحیح آن هر دو گروه [[امامیه]] و [[اهل سنت]] باید به لغت و عرف [[رجوع]] کنند تا بر اساس آنچه که لغت‌شناسان بیان کرده‌اند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت [[امامیه]] به [[اثبات]] میرسد. او بیان می‌کند [[اهل سنت]] خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای [[امامیه]] روشن باشد. در ضمن آنچه درباره [[ولای علی]]{{ع}} بر [[زید بن حارثه]] بر زبانشان جاری است، بی‌اساس بودن آن را مشخص می‌سازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب [[اهل سنت]] [[نقل]] شده، [[زید]] در [[غزوه]] [[موته]] (سال هشت [[هجرت]] و دو سال قبل از [[جریان غدیر]] [[خم]]) با [[جعفر بن ابی طالب]] به [[شهادت]] رسید<ref>برای نمونه ر.ک: ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.</ref> پس چگونه [[پیامبر]] می‌تواند [[ولای علی]]{{ع}} را بر [[زید بن حارثه]]‌ که مدتی از [[وفات]] او می‌گذرد، ثابت کند. غیر از آن می‌توان گفت هیچ دلیلی برای [[اثبات]] [[ولای علی]]{{ع}} بر [[زید بن حارثه]] از طرف [[پیامبر]] وجود ندارد. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است خبر [[زید بن حارثه]] با اشکالی که بر پایه [[منابع اهل سنت]] به آن وارد است، هیچ‌گاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد [[اتفاق مسلمانان]] است ([[خبر غدیر]]) ندارد.
[[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] این اصل می‌نویسد [[اهل سنت]] خبری را که در [[نقل]] آن با [[امامیه]] اتفاق دارند، با اخباری شرح و [[تفسیر]] می‌کنند که تنها در منابع روایی‌شان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، [[امامیه]] نیز [[اخبار]] بسیاری در [[تأیید]] [[حدیث غدیر]] دارد که می‌تواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند [[استدلال]] آنها را نادیده می‌گیرند. در واقع نصوصی که ویژه [[امامیه]] است در برابر نصوصی قرار می‌گیرد که تنها [[اهل سنت]] [[نقل]] کرده‌اند و از این‌رو [[استدلال]] به این‌گونه [[روایات]] نمی‌تواند صحیح باشد و هیچ‌گونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر [[مورد اتفاق]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} باقی می‌ماند که برای [[فهم]] صحیح آن هر دو گروه [[امامیه]] و [[اهل سنت]] باید به لغت و عرف [[رجوع]] کنند تا بر اساس آنچه که لغت‌شناسان بیان کرده‌اند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت [[امامیه]] به [[اثبات]] میرسد. او بیان می‌کند [[اهل سنت]] خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای [[امامیه]] روشن باشد. در ضمن آنچه درباره [[ولای علی]] {{ع}} بر [[زید بن حارثه]] بر زبانشان جاری است، بی‌اساس بودن آن را مشخص می‌سازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب [[اهل سنت]] [[نقل]] شده، [[زید]] در [[غزوه]] [[موته]] (سال هشت [[هجرت]] و دو سال قبل از [[جریان غدیر]] [[خم]]) با [[جعفر بن ابی طالب]] به [[شهادت]] رسید<ref>برای نمونه ر. ک: ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.</ref> پس چگونه [[پیامبر]] می‌تواند [[ولای علی]] {{ع}} را بر [[زید بن حارثه]]‌ که مدتی از [[وفات]] او می‌گذرد، ثابت کند. غیر از آن می‌توان گفت هیچ دلیلی برای [[اثبات]] [[ولای علی]] {{ع}} بر [[زید بن حارثه]] از طرف [[پیامبر]] وجود ندارد. [[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است خبر [[زید بن حارثه]] با اشکالی که بر پایه [[منابع اهل سنت]] به آن وارد است، هیچ‌گاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد [[اتفاق مسلمانان]] است ([[خبر غدیر]]) ندارد.


او احتمال دیگری را برای مدعای [[اهل سنت]] مطرح می‌کند که فرض از [[دنیا]] نرفتن [[زید]] پیش از [[جریان غدیر]] و حضور در [[روز غدیر]] و شنیدن فرمایش‌های [[رسول خدا]] چیزی را [[اثبات]] نمی‌کند؛ زیرا تمامی [[عرب]] می‌دانستند [[زید بن حارثه]] [[غلام]] [[آزاده]] [[پیامبر]] و [[غلام]] [[آزاده]] کرده [[خاندان]] او نیز [[آزاد]] شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن [[جامعه]] دارای [[شهرت]] بود و [[دلیل]] نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط [[مردم]] را جمع کند و بگوید آنچه را شناخته‌اید و در میان شما [[شهرت]] دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر [[برادر]] [[پدر]] [[پیامبر]] [[امام علی]] پسر عموی وی نیست، آن‌گاه [[رسول خدا]] در بازگشت از [[حج]] در [[غدیر خم]] [[مسلمانان]] را جمع کند و بگوید [[مردم]] بدانید هر که پسر [[برادر]] [[پدر]] من است، او عموزاده من می‌باشد. [[بدیهی]] است این گفتار و [[رفتار شایسته]] [[مقام پیامبر]] [[خدا]] نیست و نمی‌تواند مقبول باشد. این عمل هیچ‌گاه از [[ساحت]] [[نبی]] [[خدا]] سر نمی‌زد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>.
او احتمال دیگری را برای مدعای [[اهل سنت]] مطرح می‌کند که فرض از [[دنیا]] نرفتن [[زید]] پیش از [[جریان غدیر]] و حضور در [[روز غدیر]] و شنیدن فرمایش‌های [[رسول خدا]] چیزی را [[اثبات]] نمی‌کند؛ زیرا تمامی [[عرب]] می‌دانستند [[زید بن حارثه]] [[غلام]] [[آزاده]] [[پیامبر]] و [[غلام]] [[آزاده]] کرده [[خاندان]] او نیز [[آزاد]] شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن [[جامعه]] دارای [[شهرت]] بود و [[دلیل]] نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط [[مردم]] را جمع کند و بگوید آنچه را شناخته‌اید و در میان شما [[شهرت]] دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر [[برادر]] [[پدر]] [[پیامبر]] [[امام علی]] پسر عموی وی نیست، آن‌گاه [[رسول خدا]] در بازگشت از [[حج]] در [[غدیر خم]] [[مسلمانان]] را جمع کند و بگوید [[مردم]] بدانید هر که پسر [[برادر]] [[پدر]] من است، او عموزاده من می‌باشد. [[بدیهی]] است این گفتار و [[رفتار شایسته]] [[مقام پیامبر]] [[خدا]] نیست و نمی‌تواند مقبول باشد. این عمل هیچ‌گاه از [[ساحت]] [[نبی]] [[خدا]] سر نمی‌زد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>.


====اشکال چهارم====
==== اشکال چهارم ====
همچنان که [[امامیه]] برای [[اثبات]] ادعایش درباره [[حدیث غدیر]] به روایاتی [[استدلال]] می‌کند که خود [[نقل]] کرده، [[اهل سنت]] نیز مجازند در اخباری که [[نقل]] می‌کنند، آن مطالبی را [[روایت]] نمایند که بر اساس [[حدیث غدیر]] برخلاف مدعای [[امامیه]] [[تغییر]] یابد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>. [[ابن قبه رازی]] بر این [[باور]] است که این اظهار نظر نمی‌تواند صحیح باشد؛ چون بر [[اهل سنت]] لازم است آنچه از [[اخبار]] [[امامیه]] را که به معنای [[حدیث غدیر]] دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که [[عقیده امامیه]] که {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} را مختص به [[امامت علی]] می‌داند، با خبر شما که [[خبر غدیر]] را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کرده‌اید معارض می‌شود. این [[حدیث]] از آن جهت که نقلش [[مورد اتفاق]] است، برای [[امامیه]] [[حجت]] خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره [[مولی]] [[تبیین]] شد (اولی به [[تصرف]] بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.</ref>.
همچنان که [[امامیه]] برای [[اثبات]] ادعایش درباره [[حدیث غدیر]] به روایاتی [[استدلال]] می‌کند که خود [[نقل]] کرده، [[اهل سنت]] نیز مجازند در اخباری که [[نقل]] می‌کنند، آن مطالبی را [[روایت]] نمایند که بر اساس [[حدیث غدیر]] برخلاف مدعای [[امامیه]] [[تغییر]] یابد<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.</ref>. [[ابن قبه رازی]] بر این [[باور]] است که این اظهار نظر نمی‌تواند صحیح باشد؛ چون بر [[اهل سنت]] لازم است آنچه از [[اخبار]] [[امامیه]] را که به معنای [[حدیث غدیر]] دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که [[عقیده امامیه]] که {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}} را مختص به [[امامت علی]] می‌داند، با خبر شما که [[خبر غدیر]] را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کرده‌اید معارض می‌شود. این [[حدیث]] از آن جهت که نقلش [[مورد اتفاق]] است، برای [[امامیه]] [[حجت]] خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره [[مولی]] [[تبیین]] شد (اولی به [[تصرف]] بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.</ref>.


====اشکال پنجم====
==== اشکال پنجم ====
چرا [[رسول خدا]] با صراحت و [[فصاحت]] [[جانشینی علی]] را اعلام نفرمود؟ چرا [[پیامبر]] جمله‌ای فرمود که تأویل‌بردار باشد و باعث این همه بحث و [[جدل]] شود؟ [[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این [[پرسش]] می‌گوید به صرف احتمال [[تأویل]] در خبر نمی‌توان آن را از معنای اصلی دور کرد و [[لزوم]] [[اطاعت از امام علی]] را در نظر [[رسول خدا]] منتفی دانست. [[ابن قبه رازی]] در ادامه چند مثال از اندیشه‌های [[معتزله]]، [[اشاعره]] و [[اصحاب]] همراه با [[ادله قرآنی]] یا [[روایی]] آنها را با احتمال‌های رقیب بیان می‌کند... [[ابن قبه رازی]] سپس می‌گوید هیچ کس به صرف احتمالات [[مخالف]] از اندیشه‌های خود [[دست]] بر نمی‌دارد. او [[معتقد]] است این‌گونه ایرادگیری خود را به [[سختی]] انداختن است که هیچ فایده‌ای ندارد؛ زیرا هر [[دلیل]] چه از [[قرآن]] یا از [[سنت]] که عده‌ای از [[مسلمانان]] به آن [[تمسک]] می‌کنند مورد [[اختلاف]] است. با این حال آن را [[دلیل]] [[قاطع]] می‌دانند و به مجرد احتمال خلاف [[دست]] از [[حجیت]] آن برنمی دارند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.</ref>.
چرا [[رسول خدا]] با صراحت و [[فصاحت]] [[جانشینی علی]] را اعلام نفرمود؟ چرا [[پیامبر]] جمله‌ای فرمود که تأویل‌بردار باشد و باعث این همه بحث و [[جدل]] شود؟ [[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این [[پرسش]] می‌گوید به صرف احتمال [[تأویل]] در خبر نمی‌توان آن را از معنای اصلی دور کرد و [[لزوم]] [[اطاعت از امام علی]] را در نظر [[رسول خدا]] منتفی دانست. [[ابن قبه رازی]] در ادامه چند مثال از اندیشه‌های [[معتزله]]، [[اشاعره]] و [[اصحاب]] همراه با [[ادله قرآنی]] یا [[روایی]] آنها را با احتمال‌های رقیب بیان می‌کند... [[ابن قبه رازی]] سپس می‌گوید هیچ کس به صرف احتمالات [[مخالف]] از اندیشه‌های خود [[دست]] بر نمی‌دارد. او [[معتقد]] است این‌گونه ایرادگیری خود را به [[سختی]] انداختن است که هیچ فایده‌ای ندارد؛ زیرا هر [[دلیل]] چه از [[قرآن]] یا از [[سنت]] که عده‌ای از [[مسلمانان]] به آن [[تمسک]] می‌کنند مورد [[اختلاف]] است. با این حال آن را [[دلیل]] [[قاطع]] می‌دانند و به مجرد احتمال خلاف [[دست]] از [[حجیت]] آن برنمی دارند<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.</ref>.


خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
[[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا [[پیامبر]] [[سخن]] را به گونه‌ای ادا نکرده‌اند تا روشن باشد، می‌گوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و [[عقل‌ها]] واگذاشته‌اند؛ زیرا [[بهترین]] [[دلیل]] برای برداشت [[وجوب اطاعت]] از کلمه "مولی" این دو پاره [[کلام]] [[رسول]] خداست: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} و {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}. معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ}} [[استمرار]] معنایی {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى}} است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معنایی‌ای را دارد که کلمه {{متن حدیث|أَوْلى}} دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمی‌تواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت [[کلام]] هرگز نه [[نظم]] و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیان‌گویی است و هر کس چنین نسبتی به [[رسول خدا]] بدهد به [[خداوند بزرگ]] [[کفر]] ورزیده است. چنین سخن مختلط، [[فاسد]]، بی‌مفهوم و بی‌معنا را هم هیچ [[انسان]] [[عاقل]] و حکیمی بر زبان نمی‌آورد، چه برسد به [[پیامبر اسلام]] که فرستاده خداست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۷۹-۱۸۴.</ref>
[[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا [[پیامبر]] [[سخن]] را به گونه‌ای ادا نکرده‌اند تا روشن باشد، می‌گوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و [[عقل‌ها]] واگذاشته‌اند؛ زیرا [[بهترین]] [[دلیل]] برای برداشت [[وجوب اطاعت]] از کلمه "مولی" این دو پاره [[کلام]] [[رسول]] خداست: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}} و {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ}}. معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ}} [[استمرار]] معنایی {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى}} است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معنایی‌ای را دارد که کلمه {{متن حدیث|أَوْلى}} دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمی‌تواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت [[کلام]] هرگز نه [[نظم]] و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیان‌گویی است و هر کس چنین نسبتی به [[رسول خدا]] بدهد به [[خداوند بزرگ]] [[کفر]] ورزیده است. چنین سخن مختلط، [[فاسد]]، بی‌مفهوم و بی‌معنا را هم هیچ [[انسان]] [[عاقل]] و حکیمی بر زبان نمی‌آورد، چه برسد به [[پیامبر اسلام]] که فرستاده خداست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۷۹-۱۸۴.</ref>


===شبهه رهاکردن [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}===
=== شبهه رهاکردن [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ===
اکنون جای این [[پرسش]] است که با این همه [[دلیل]] و مدرک بر [[امامت]] [[امیرمؤمنان]]، چرا [[مردم]]، [[حضرت علی]]{{ع}} را رها کردند و به سراغ [[خلفا]] رفتند؟
اکنون جای این [[پرسش]] است که با این همه [[دلیل]] و مدرک بر [[امامت]] [[امیرمؤمنان]]، چرا [[مردم]]، [[حضرت علی]] {{ع}} را رها کردند و به سراغ [[خلفا]] رفتند؟


پاسخ این [[پرسش]] را در ابعاد مختلفی می‌توان جست:
پاسخ این [[پرسش]] را در ابعاد مختلفی می‌توان جست:
# [[اعراب]] در [[جنگ‌های صدر اسلام]]، از [[علی]]{{ع}} ضربه‌های سنگینی خورده بودند؛ از این رو، برخی درصدد انتقام‌جویی بر آمدند که این مهم در [[دعای ندبه]] اشاره شده است: {{متن حدیث|فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ}}.
# [[اعراب]] در [[جنگ‌های صدر اسلام]]، از [[علی]] {{ع}} ضربه‌های سنگینی خورده بودند؛ از این رو، برخی درصدد انتقام‌جویی بر آمدند که این مهم در [[دعای ندبه]] اشاره شده است: {{متن حدیث|فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَاداً بَدْرِيَّةً وَ خَيْبَرِيَّةً وَ حُنَيْنِيَّةً وَ غَيْرَهُنَّ}}.
#برخی از [[مردم]] از سخت‌گیری [[علی]]{{ع}} در امور [[الهی]] و [[اجرای احکام]] [[دینی]] خبر داشتند؛ از این رو، به خاطر [[ضعف ایمان]]، دیگران را بر [[حضرت علی]]{{ع}} ترجیح دادند.
# برخی از [[مردم]] از سخت‌گیری [[علی]] {{ع}} در امور [[الهی]] و [[اجرای احکام]] [[دینی]] خبر داشتند؛ از این رو، به خاطر [[ضعف ایمان]]، دیگران را بر [[حضرت علی]] {{ع}} ترجیح دادند.
# [[قرب]] و [[محبوبیت]] [[حضرت علی]]{{ع}} در نزد [[پیامبر]]{{صل}} حساسیت و [[حسادت]] برخی افراد را تحریک کرده بود.
# [[قرب]] و [[محبوبیت]] [[حضرت علی]] {{ع}} در نزد [[پیامبر]] {{صل}} حساسیت و [[حسادت]] برخی افراد را تحریک کرده بود.
# [[اعراب]] بر پایه سنت‌های [[جاهلی]]، می‌خواستند [[ریاست]] در میان [[قبایل]] [[عرب]] در گردش باشد: {{متن حدیث|كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحاً بَجَحاً، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ}}<ref>دلائل الصدق، ج۴، ص۲۹۲؛ ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۵۸.</ref>.
# [[اعراب]] بر پایه سنت‌های [[جاهلی]]، می‌خواستند [[ریاست]] در میان [[قبایل]] [[عرب]] در گردش باشد: {{متن حدیث|كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحاً بَجَحاً، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ}}<ref>دلائل الصدق، ج۴، ص۲۹۲؛ ر. ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۲، ص۵۸.</ref>.
#کهنسالی در [[ریاست]] بر [[قوم]] در [[فرهنگ]] [[عرب جاهلی]]، [[جایگاه]] ویژه‌ای داشت.
# کهنسالی در [[ریاست]] بر [[قوم]] در [[فرهنگ]] [[عرب جاهلی]]، [[جایگاه]] ویژه‌ای داشت.
#گروهی از افراد، به خاطر تأویل‌هایی که [[خلفا]] از [[روایات]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[شأن]] [[حضرت علی]]{{ع}} داشتند، از [[همراهی]] با [[حضرت علی]]{{ع}} سرباز زدند
# گروهی از افراد، به خاطر تأویل‌هایی که [[خلفا]] از [[روایات]] [[پیامبر]] {{صل}} در [[شأن]] [[حضرت علی]] {{ع}} داشتند، از [[همراهی]] با [[حضرت علی]] {{ع}} سرباز زدند
#برخی [[تطمیع]] و برخی دیگر [[تهدید]] شدند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.
# برخی [[تطمیع]] و برخی دیگر [[تهدید]] شدند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.


==[[دلالت حدیث غدیر]]==
== [[دلالت حدیث غدیر]] ==
لفظ «[[مولی]]» در این خبر، صریح در اولی به تصرّف و [[صاحب اختیار]] است چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر تمام طبقات [[مؤمنین]] تا [[قیامت]] [[ولایت]] دارد به خصوص با این قرینه که در اکثر [[روایات]] آن ذکر شده که [[رسول خدا]]{{صل}} نخست از [[مردم]] اعتراف گرفت و فرمود:
لفظ «[[مولی]]» در این خبر، صریح در اولی به تصرّف و [[صاحب اختیار]] است چنان که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر تمام طبقات [[مؤمنین]] تا [[قیامت]] [[ولایت]] دارد به خصوص با این قرینه که در اکثر [[روایات]] آن ذکر شده که [[رسول خدا]] {{صل}} نخست از [[مردم]] اعتراف گرفت و فرمود:
{{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}}<ref>علامه امینی متونی را که به جمله: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} و یا در قالب‌های دیگری که به همین معنا است، مصدّر گردیده در «الغدیر، ج۱، ص۳۷۱» از ۶۴ نفر از ائمّه و حفّاظ عامّه نقل نموده است. و مع ذلک فخر رازی ناصبی صدر حدیث را منکر شده و می‌گوید: {{عربی|ثمّ إن سلّمنا صحه أصل الحدیث و لکن لا نسلّم صحّه تلک المقدّمه، و هی قوله: أولی بکم من أنفسکم}}. و ابن تیمیّه معاند در کتاب «المنتقی، ص۴۶۷» به مسلّمیّت صدر حدیث اعتراف کرده، ولی ذیل آن را انکار نموده است. در حالی که ابن کثیر در کتاب «البدایة و النهایة» از بعضی‌ها نقل می‌کند که: {{متن حدیث|صدر الحدیث متواترا تیقّن أنّ رسول الله{{صل}} قاله، و أمّا: اللهمّ وال من والاه، فزیاده قویّه الاسناد}} ابن حجر مکی در کتاب «صواعق، ص۲۵» می‌نویسد: {{عربی|و قول بعضهم، أنّ زیاده: اللهمّ وال من والاه، موضوعه، مردود، فقد ورد ذلک من طرق صحیح الذهبی کثیرا منها}}. و برای ثبوت تواتر صدر و ذیل حدیث غدیر از طرق عامّه به کتاب‌های: عبقات الأنوار، المراجعات، الغدیر، دلائل الصدق، احقاق الحق، فضائل الخمسه، مراجعه نمایید تا معلوم شود که منکرین صدر حدیث: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}، و ذیل حدیث: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} و قسمت وسط حدیث: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} ناصبی و معاند و دشمن امیرالمؤمنین علی{{ع}} هستند.</ref>؛ آیا من سزاوارتر و صاحب اختیارتر به مؤمنین از خودشان نیستم؟
{{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}}<ref>علامه امینی متونی را که به جمله: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} و یا در قالب‌های دیگری که به همین معنا است، مصدّر گردیده در «الغدیر، ج۱، ص۳۷۱» از ۶۴ نفر از ائمّه و حفّاظ عامّه نقل نموده است. و مع ذلک فخر رازی ناصبی صدر حدیث را منکر شده و می‌گوید: {{عربی|ثمّ إن سلّمنا صحه أصل الحدیث و لکن لا نسلّم صحّه تلک المقدّمه، و هی قوله: أولی بکم من أنفسکم}}. و ابن تیمیّه معاند در کتاب «المنتقی، ص۴۶۷» به مسلّمیّت صدر حدیث اعتراف کرده، ولی ذیل آن را انکار نموده است. در حالی که ابن کثیر در کتاب «البدایة و النهایة» از بعضی‌ها نقل می‌کند که: {{متن حدیث|صدر الحدیث متواترا تیقّن أنّ رسول الله {{صل}} قاله، و أمّا: اللهمّ وال من والاه، فزیاده قویّه الاسناد}} ابن حجر مکی در کتاب «صواعق، ص۲۵» می‌نویسد: {{عربی|و قول بعضهم، أنّ زیاده: اللهمّ وال من والاه، موضوعه، مردود، فقد ورد ذلک من طرق صحیح الذهبی کثیرا منها}}. و برای ثبوت تواتر صدر و ذیل حدیث غدیر از طرق عامّه به کتاب‌های: عبقات الأنوار، المراجعات، الغدیر، دلائل الصدق، احقاق الحق، فضائل الخمسه، مراجعه نمایید تا معلوم شود که منکرین صدر حدیث: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}، و ذیل حدیث: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} و قسمت وسط حدیث: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} ناصبی و معاند و دشمن امیرالمؤمنین علی {{ع}} هستند.</ref>؛ آیا من سزاوارتر و صاحب اختیارتر به مؤمنین از خودشان نیستم؟


آنها به این صاحب اختیاری اعتراف کردند و سپس [[حضرت]] فرمود:
آنها به این صاحب اختیاری اعتراف کردند و سپس [[حضرت]] فرمود:
خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
هر که من [[صاحب اختیار]] او هستم، این علیّ صاحب اختیار اوست.
هر که من [[صاحب اختیار]] او هستم، این علیّ صاحب اختیار اوست.


و این فرمایش حضرت اشاره به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> می‌باشد که جمیع مفسّرین اتّفاق نمودند بر این که مراد از [[آیه]]، این است که [[پیامبر]]{{صل}} در باره هر چیزی از امور [[دین]] و [[دنیا]] به جمیع [[مؤمنان]]، از خود ایشان اولی و احقّ است
و این فرمایش حضرت اشاره به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> می‌باشد که جمیع مفسّرین اتّفاق نمودند بر این که مراد از [[آیه]]، این است که [[پیامبر]] {{صل}} در باره هر چیزی از امور [[دین]] و [[دنیا]] به جمیع [[مؤمنان]]، از خود ایشان اولی و احقّ است


و همین معنا - یعنی اولویّت و صاحب اختیاری - را می‌خواسته برای امیرالمؤمنین علی{{ع}} نسبت به جمیع [[مؤمنین]] قرار دهد.
و همین معنا - یعنی اولویّت و صاحب اختیاری - را می‌خواسته برای امیرالمؤمنین علی {{ع}} نسبت به جمیع [[مؤمنین]] قرار دهد.


معانی دیگری که برای «[[مولی]]» ذکر کرده‌اند مانند: [[دوست]]، [[یاور]]، سیّد، [[عبد]] و غیر اینها نمی‌تواند در این جا مراد باشد؛ زیرا معانی دیگر غیر از «دوست» و «یاور» واضح است که مراد نیست، بلکه هیچ کس احتمال نداده است و تنها چیزی که بعضی از [[مخالفین]] گفته‌اند این است که ممکن است مراد از مولی «دوست» و «یاور» باشد، که بنا بر این معنا، [[حدیث غدیر]] صریح در [[اولویت]] (و [[زعامت]] و [[رهبری]]) نیست و نمی‌توان بر [[امامت]] و [[خلافت]] [[استدلال]] کرد.
معانی دیگری که برای «[[مولی]]» ذکر کرده‌اند مانند: [[دوست]]، [[یاور]]، سیّد، [[عبد]] و غیر اینها نمی‌تواند در این جا مراد باشد؛ زیرا معانی دیگر غیر از «دوست» و «یاور» واضح است که مراد نیست، بلکه هیچ کس احتمال نداده است و تنها چیزی که بعضی از [[مخالفین]] گفته‌اند این است که ممکن است مراد از مولی «دوست» و «یاور» باشد، که بنا بر این معنا، [[حدیث غدیر]] صریح در [[اولویت]] (و [[زعامت]] و [[رهبری]]) نیست و نمی‌توان بر [[امامت]] و [[خلافت]] [[استدلال]] کرد.
شکی نیست که این احتمال هم [[باطل]] است و مقصود از این تعبیر، همان «اولویّت» و «صاحب اختیاری» است چنان که بیان خواهد شد.
شکی نیست که این احتمال هم [[باطل]] است و مقصود از این تعبیر، همان «اولویّت» و «صاحب اختیاری» است چنان که بیان خواهد شد.


===معنای مولی چیست؟ (بیست و دو [[شاهد]])===
=== معنای مولی چیست؟ (بیست و دو [[شاهد]]) ===
قرائن و شواهد بسیاری بیانگر آن است که معنای «مولی» در این [[حدیث شریف]] فقط صاحب اختیاری و زعامت و رهبری است<ref>با مراجعه به کتب لغت می‌شود ادّعا کرد که در حقیقت، لفظِ «مولی» یک معنا بیشتر ندارد و آن همان {{عربی|اولی بالشیء}} است، اگر چه جهت اولویت در موارد استعمالش مختلف است، و آنچه از اهل لغت و محاورات نقل شده فقط استعمال در آن موارد است اما وضع لفظ «مولی» برای هر یک از آن معانی به نحو اشتراک لفظی ثابت نیست بلکه اصل، خلاف آن را اقتضا دارد، علاوه بر آنکه اشتراک معنوی از اشترک لفظی بهتر است. و بر فرض اشتراک لفظی، وقتی بی‌قرینه لفظ «مولی» استعمال شود، منصرف به معنای «أوْلی» است و لذا مسلم در صحیح خود و غیر او از محدّثین عامّه از رسول خدا{{صل}} نقل کردند که آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|لا یقل العبد لسیّده مولای}} و زاد فی حدیث ابی معاویه: {{متن حدیث|فإنّ مولاکم الله}}.</ref>، که ما به دلیل اهمیّت این بحث، بیست [[شاهد]] بر آن اقامه می‌کنیم:
قرائن و شواهد بسیاری بیانگر آن است که معنای «مولی» در این [[حدیث شریف]] فقط صاحب اختیاری و زعامت و رهبری است<ref>با مراجعه به کتب لغت می‌شود ادّعا کرد که در حقیقت، لفظِ «مولی» یک معنا بیشتر ندارد و آن همان {{عربی|اولی بالشیء}} است، اگر چه جهت اولویت در موارد استعمالش مختلف است، و آنچه از اهل لغت و محاورات نقل شده فقط استعمال در آن موارد است اما وضع لفظ «مولی» برای هر یک از آن معانی به نحو اشتراک لفظی ثابت نیست بلکه اصل، خلاف آن را اقتضا دارد، علاوه بر آنکه اشتراک معنوی از اشترک لفظی بهتر است. و بر فرض اشتراک لفظی، وقتی بی‌قرینه لفظ «مولی» استعمال شود، منصرف به معنای «أوْلی» است و لذا مسلم در صحیح خود و غیر او از محدّثین عامّه از رسول خدا {{صل}} نقل کردند که آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|لا یقل العبد لسیّده مولای}} و زاد فی حدیث ابی معاویه: {{متن حدیث|فإنّ مولاکم الله}}.</ref>، که ما به دلیل اهمیّت این بحث، بیست [[شاهد]] بر آن اقامه می‌کنیم:


۱. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}} و بعد از آنکه [[مردم]] اعتراف کردند، فرمود: «[[من کنت مولاه]] فعلیّ مولاه» و این قرینه واضحی است که مراد از «[[مولی]]» اولی بالتصرّف است، چنان که گذشت<ref>{{عربی|قال العلاّمه الحلّی: و وجه الاستدلال به، أن لفظه مولی تفید الأولی لأنّ مقدّمه الحدیث تدلّ علیه. شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۹ و تبعه الأعلام و الفحول. قال العلاّمه الأمینی: و قد رواها (أی المقدّمه المذکوره) الکثیرون من علماء الفریقین و ذکر أربعه و ستّین منهم و فیهم أحمد بن حنبل و الطّبری و الذّهبی و ابن الصّبّاغ و الحلبی و ابن ماجه و غیرهم من الأعلام}}. (الغدیر، ج۱، ص۳۷۰ - ۳۷۲).</ref>.
۱. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}} و بعد از آنکه [[مردم]] اعتراف کردند، فرمود: «[[من کنت مولاه]] فعلیّ مولاه» و این قرینه واضحی است که مراد از «[[مولی]]» اولی بالتصرّف است، چنان که گذشت<ref>{{عربی|قال العلاّمه الحلّی: و وجه الاستدلال به، أن لفظه مولی تفید الأولی لأنّ مقدّمه الحدیث تدلّ علیه. شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۹ و تبعه الأعلام و الفحول. قال العلاّمه الأمینی: و قد رواها (أی المقدّمه المذکوره) الکثیرون من علماء الفریقین و ذکر أربعه و ستّین منهم و فیهم أحمد بن حنبل و الطّبری و الذّهبی و ابن الصّبّاغ و الحلبی و ابن ماجه و غیرهم من الأعلام}}. (الغدیر، ج۱، ص۳۷۰ - ۳۷۲).</ref>.


رسول خدا{{صل}} پس از آنکه [[خداوند متعال]] را مولای خود، و خود را مولای [[مؤمنین]] معرّفی فرموده، و کلمه «مولی» را به «اولی» [[تفسیر]] فرموده، اولویّت [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} را [[تفریع]] بر [[اولویت]] خود بر مؤمنین کرده است. پس دلالت این [[حدیث]] بر معنای مزبور، از بدیهیّات است.
رسول خدا {{صل}} پس از آنکه [[خداوند متعال]] را مولای خود، و خود را مولای [[مؤمنین]] معرّفی فرموده، و کلمه «مولی» را به «اولی» [[تفسیر]] فرموده، اولویّت [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} را [[تفریع]] بر [[اولویت]] خود بر مؤمنین کرده است. پس دلالت این [[حدیث]] بر معنای مزبور، از بدیهیّات است.


از سوی دیگر، در بسیاری از طرق این حدیث، فاء تفریع بر سر جمله «فمن کنت مولاه» آمده است و دلالت این در تفریع صریح‌تر است.
از سوی دیگر، در بسیاری از طرق این حدیث، فاء تفریع بر سر جمله «فمن کنت مولاه» آمده است و دلالت این در تفریع صریح‌تر است.
خط ۲۲۷: خط ۲۲۷:
و [[سبط ابن جوزی]] - بعد از آنکه معنای «أولی» را در [[حدیث غدیر]] ترجیح می‌دهد - می‌گوید: مراد از «مولی» در [[حدیث]]، [[اطاعت]] مخصوص و اولی است و معنای آن این می‌شود که: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ}}<ref>تذکرة الخواص، ص۲۰.</ref>و [[ابن طلحه شافعی]] می‌گوید: جماعتی بر آنند که مراد از حدیث، «[[اولویت]]» است<ref>مطالب السؤول، ص۱۶؛ الغدیر، ج۱، ص۶۸۲، طبع قم سال ۱۴۱۶.</ref>.
و [[سبط ابن جوزی]] - بعد از آنکه معنای «أولی» را در [[حدیث غدیر]] ترجیح می‌دهد - می‌گوید: مراد از «مولی» در [[حدیث]]، [[اطاعت]] مخصوص و اولی است و معنای آن این می‌شود که: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ}}<ref>تذکرة الخواص، ص۲۰.</ref>و [[ابن طلحه شافعی]] می‌گوید: جماعتی بر آنند که مراد از حدیث، «[[اولویت]]» است<ref>مطالب السؤول، ص۱۶؛ الغدیر، ج۱، ص۶۸۲، طبع قم سال ۱۴۱۶.</ref>.


و تناسب معانی متعدده «مولی» با معنی «أولی به تصرّف» در کتب مفصّله بیان شده است<ref>رجوع شود به کتاب: تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۷۶ - ۱۸۲. با آنچه ذکر کردیم فساد اشکال آنهایی که گفته‌اند: «کلمه مَوْلی به معنی أولی استعمال نشده؛ چون در لغت عرب، مَفْعل به معنی أفْعَل نیامده است» واضح می‌شود؛ زیرا در بسیاری از موارد، ارباب تفسیر و اصحاب حدیث، کلمه «مَوْلی» را در «أولی» استعمال کرده‌اند و در محاورات ایشان شایع است و حتّی در آیات قرآن، موارد چندی «مَفْعَل» به معنی «أفْعَل» تفسیر شده است، و انکار این حقیقت به یقین، ناشی از جهل یا تعصّب و عناد است. مثلاً در آیه ۱۵ از سوره حدید: {{متن قرآن|مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ}} به معنای: {{عربی|هی أولی بکم}} تفسیر نموده‌اند. مرحوم علامه امینی نیز در کتاب «الغدیر، ج۱۱، ص۳۴۴ - ۳۴۸» چهل و دو نفر از معروفین مفسّرین و محدّثین عامّه را نام برده که بالاتفاق، کلمه «مَوْلی» را به «أوْلی» تفسیر کرده‌اند. آیا این همه تفاسیر و اقوال مفسّرین و اهل لغت و ادبیات عرب و اساتید فن، به خصوص تفسیری که شخص رسول خدا{{صل}} فرموده‌اند، در صحت اراده «أوْلی» از کلمه «مَوْلی» کفایت نمی‌کند؟!</ref>.
و تناسب معانی متعدده «مولی» با معنی «أولی به تصرّف» در کتب مفصّله بیان شده است<ref>رجوع شود به کتاب: تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۷۶ - ۱۸۲. با آنچه ذکر کردیم فساد اشکال آنهایی که گفته‌اند: «کلمه مَوْلی به معنی أولی استعمال نشده؛ چون در لغت عرب، مَفْعل به معنی أفْعَل نیامده است» واضح می‌شود؛ زیرا در بسیاری از موارد، ارباب تفسیر و اصحاب حدیث، کلمه «مَوْلی» را در «أولی» استعمال کرده‌اند و در محاورات ایشان شایع است و حتّی در آیات قرآن، موارد چندی «مَفْعَل» به معنی «أفْعَل» تفسیر شده است، و انکار این حقیقت به یقین، ناشی از جهل یا تعصّب و عناد است. مثلاً در آیه ۱۵ از سوره حدید: {{متن قرآن|مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ}} به معنای: {{عربی|هی أولی بکم}} تفسیر نموده‌اند. مرحوم علامه امینی نیز در کتاب «الغدیر، ج۱۱، ص۳۴۴ - ۳۴۸» چهل و دو نفر از معروفین مفسّرین و محدّثین عامّه را نام برده که بالاتفاق، کلمه «مَوْلی» را به «أوْلی» تفسیر کرده‌اند. آیا این همه تفاسیر و اقوال مفسّرین و اهل لغت و ادبیات عرب و اساتید فن، به خصوص تفسیری که شخص رسول خدا {{صل}} فرموده‌اند، در صحت اراده «أوْلی» از کلمه «مَوْلی» کفایت نمی‌کند؟!</ref>.


به بیان دیگر: لفظ «[[مولی]]» نسبت به خود [[رسول خدا]]{{صل}} به معنای [[صاحب اختیار]] است و آن [[حضرت]] چیزی را که برای خود اعلام نموده و مورد قبول بوده است، برای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز [[ابلاغ]] نمودند. پس مولی در مورد [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} هم به معنای صاحب اختیار و اولی بالتصرّف و [[مطاع]] است<ref>گاهی شاهد و قرینه، صدر حدیث (یعنی: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}) است، و گاهی شاهد و قرینه، لفظ «مولی» در {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌}} است و با قطع نظر از صدر حدیث، «مولی» در این فقره به معنای صاحب اختیار و اولی به تصرّف است، پس این دلیل به اعتباری دو دلیل است.</ref>.
به بیان دیگر: لفظ «[[مولی]]» نسبت به خود [[رسول خدا]] {{صل}} به معنای [[صاحب اختیار]] است و آن [[حضرت]] چیزی را که برای خود اعلام نموده و مورد قبول بوده است، برای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز [[ابلاغ]] نمودند. پس مولی در مورد [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} هم به معنای صاحب اختیار و اولی بالتصرّف و [[مطاع]] است<ref>گاهی شاهد و قرینه، صدر حدیث (یعنی: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}) است، و گاهی شاهد و قرینه، لفظ «مولی» در {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌}} است و با قطع نظر از صدر حدیث، «مولی» در این فقره به معنای صاحب اختیار و اولی به تصرّف است، پس این دلیل به اعتباری دو دلیل است.</ref>.


به آنچه ذکر شد معلوم گشت آنچه بعضی از [[عامه]] گفته‌اند که: دلالت تقدیم {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ‌}} بر {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاه‌}} بر [[ولایت]] تامّه و [[امامت]]، وقتی تمام است که در دنبال این [[حدیث]]، دعای رسول خدا{{صل}}: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌}} نباشد؛ زیرا که معنای این فقره آن است که: «خداوندا! [[دوست]] بدار کسی را که علی{{ع}} را دوست دارد و [[دشمن]] بدار کسی را که علی{{ع}} را دشمن دارد» و این دعای رسول خدا{{صل}} بر [[دوستی]] [[دوستان]] علی{{ع}} که به لفظ «وال» آمده است، قرینه می‌شود بر این که مراد از «مولی» نیز دوست و [[محبّ]] است و در این صورت، [[دلالت حدیث]] بر [[ولایت]] و [[امامت]] تمام نیست.
به آنچه ذکر شد معلوم گشت آنچه بعضی از [[عامه]] گفته‌اند که: دلالت تقدیم {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ‌}} بر {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاه‌}} بر [[ولایت]] تامّه و [[امامت]]، وقتی تمام است که در دنبال این [[حدیث]]، دعای رسول خدا {{صل}}: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌}} نباشد؛ زیرا که معنای این فقره آن است که: «خداوندا! [[دوست]] بدار کسی را که علی {{ع}} را دوست دارد و [[دشمن]] بدار کسی را که علی {{ع}} را دشمن دارد» و این دعای رسول خدا {{صل}} بر [[دوستی]] [[دوستان]] علی {{ع}} که به لفظ «وال» آمده است، قرینه می‌شود بر این که مراد از «مولی» نیز دوست و [[محبّ]] است و در این صورت، [[دلالت حدیث]] بر [[ولایت]] و [[امامت]] تمام نیست.


این [[استدلال]] صحیح نیست؛ زیرا مبتنی بر این است که مراد از {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} [[دوستی]] و [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، درحالی که چنین نیست بلکه مراد همان معنای [[حقیقی]] ولایت است. پس معنای {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} یعنی: بار خدایا! تو ولایت کسی را بر عهده بگیر که او [[ولایت علی]]{{ع}} را بر عهده دارد، و از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی{{ع}} در آمده است، و [[صاحب اختیار]] کسی باش که او علی{{ع}} را صاحب اختیار گرفته است.
این [[استدلال]] صحیح نیست؛ زیرا مبتنی بر این است که مراد از {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} [[دوستی]] و [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، درحالی که چنین نیست بلکه مراد همان معنای [[حقیقی]] ولایت است. پس معنای {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} یعنی: بار خدایا! تو ولایت کسی را بر عهده بگیر که او [[ولایت علی]] {{ع}} را بر عهده دارد، و از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی {{ع}} در آمده است، و [[صاحب اختیار]] کسی باش که او علی {{ع}} را صاحب اختیار گرفته است.


نقل کردند: چون [[شیخ مفید]] از مولد خود «عکبری» به [[بغداد]] آمد، روزی در مجلس درس [[قاضی عبدالجبار معتزلی]] - که مملو از [[علماء]] فریقَین بوده - حاضر شده و در پایین مجلس نشست، پس از اجازه از [[صحت حدیث غدیر]] سؤال نمود، و [[قاضی]] آن را [[تصدیق]] کرد، سپس از معنی «[[مولی]]» که در آن [[حدیث]] است پرسید، قاضی گفت: به معنی «اولی» است. شیخ مفید گفت: پس این [[اختلاف]] خاصّه و عامّه در [[تعیین امام]] برای چیست؟ قاضی گفت: [[خلافت ابوبکر]] [[درایت]] است و [[حدیث غدیر]] [[روایت]]! و مرد [[عاقل]]، درایت را به جهت روایت ترک نکند. پس شیخ از [[صحت]] و سقم این حدیث [[رسول خدا]]{{صل}}: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي‌}}<ref>مستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹ فی فضائل امیرالمؤمنین{{ع}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۲۷؛ تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۲۷، {{عربی|و غیرهم من حفّاظ العامه}}.</ref> سؤال نمود، قاضی صحت آن را نیز تصدیق کرد. شیخ وضعیت [[اصحاب]] جَمَل را - که با امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[جنگ]] کردند - استکشاف نمود، قاضی گفت: ایشان [[توبه]] کردند. شیخ گفت: [[حرب]] و جنگ ایشان درایت است و توبه روایت است، پس قاضی ساکت شد. بعد از استعلام از اسم شیخ، برخاست و شیخ را در جای خودش نشاند و گفت: «أنت المفید حقاً» علمای حاضر در مجلس متغیّر شدند، [[قاضی]] گفت: اینک از جواب او درمانده‌ایم، شما جوابش را بگویید تا برخاسته و باز در [[مقام]] اوّل خود بنشیند<ref>احقاق الحق، ج۷، ص۴۰۸ - ۴۰۹ نقلاً عن عماد الدین بن کثیر الشامی؛ کامل بهائی، ص۴۹۵؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۲۰ چاپ سه جلدی؛ سفینة البحار، ج۷، ص۱۷۱ به نقل از مجموعه ورام.</ref>.
نقل کردند: چون [[شیخ مفید]] از مولد خود «عکبری» به [[بغداد]] آمد، روزی در مجلس درس [[قاضی عبدالجبار معتزلی]] - که مملو از [[علماء]] فریقَین بوده - حاضر شده و در پایین مجلس نشست، پس از اجازه از [[صحت حدیث غدیر]] سؤال نمود، و [[قاضی]] آن را [[تصدیق]] کرد، سپس از معنی «[[مولی]]» که در آن [[حدیث]] است پرسید، قاضی گفت: به معنی «اولی» است. شیخ مفید گفت: پس این [[اختلاف]] خاصّه و عامّه در [[تعیین امام]] برای چیست؟ قاضی گفت: [[خلافت ابوبکر]] [[درایت]] است و [[حدیث غدیر]] [[روایت]]! و مرد [[عاقل]]، درایت را به جهت روایت ترک نکند. پس شیخ از [[صحت]] و سقم این حدیث [[رسول خدا]] {{صل}}: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي‌}}<ref>مستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹ فی فضائل امیرالمؤمنین {{ع}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۲۷؛ تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۲۷، {{عربی|و غیرهم من حفّاظ العامه}}.</ref> سؤال نمود، قاضی صحت آن را نیز تصدیق کرد. شیخ وضعیت [[اصحاب]] جَمَل را - که با امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[جنگ]] کردند - استکشاف نمود، قاضی گفت: ایشان [[توبه]] کردند. شیخ گفت: [[حرب]] و جنگ ایشان درایت است و توبه روایت است، پس قاضی ساکت شد. بعد از استعلام از اسم شیخ، برخاست و شیخ را در جای خودش نشاند و گفت: «أنت المفید حقاً» علمای حاضر در مجلس متغیّر شدند، [[قاضی]] گفت: اینک از جواب او درمانده‌ایم، شما جوابش را بگویید تا برخاسته و باز در [[مقام]] اوّل خود بنشیند<ref>احقاق الحق، ج۷، ص۴۰۸ - ۴۰۹ نقلاً عن عماد الدین بن کثیر الشامی؛ کامل بهائی، ص۴۹۵؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۲۰ چاپ سه جلدی؛ سفینة البحار، ج۷، ص۱۷۱ به نقل از مجموعه ورام.</ref>.


۲. [[وجوب]] [[دوستی]] و [[نصرت]] [[مؤمنین]]، [[نصّ قرآن]] است و برای تکرار چنین امر واضحی لازم نبود که [[پیامبر]]{{صل}} [[مردم]] را در هوای گرم صحرای [[حجاز]] جمع کند و سه [[روز]] توقّف کنند و بازوی امیرالمؤمنین علی{{ع}} را بگیرد و در حضور جمعیتی که بیش‌تر از صد هزار نفر بودند<ref>در تعداد کسانی که در «غدیر خم» با پیامبر{{صل}} بوده‌اند اقوال مختلفی است، ص۱ - گفته شد، ص۹۰۰۰۰ نفر. ۲ - بعضی گفته‌اند، ص۱۱۴۰۰۰ نفر. ۳ - برخی گفته‌اند، ص۱۲۰۰۰۰ نفر. ۴ - بعضی نیز ۱۲۴۰۰۰ نفر گفته‌اند و بیش از این هم قائل دارد... احمد زینی دحلان در کتاب خود «السیره النبویّه» در باب حجه الوداع می‌نویسد: پیامبر{{صل}} از مدینه با نود هزار نفر و گفته شده با صد و بیست و چهار هزار نفر خارج شد. بیش از این تعداد هم گفته شده است. او اضافه می‌کند: این تعدادی است که از مدینه همراه وی خارج شدند. اما آن عدّه‌ای که با وی حج نمودند بیش از این تعداد هستند. از این جا روشن می‌شود که تعداد نفرات همراه وی بیش از صد هزار نفر و همه شاهد حدیث غدیر بوده‌اند. برای روشن شدن این مطلب مراجعه شود به: تذکرة الخواص، سبط بن جوزی حنفی، ص۳۰؛ السیرة الحلبیه، علیّ بن برهان الدین حلبی، ج۳، ص۲۵۷؛ السیرة النبویة زینی دحلان در حاشیه السیرة الحلبیه حلبی شافعی، ج۳، ص۳؛ الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۹.</ref>، مطلب غیر مهمّی را که همه می‌دانند به آنها گوشزد کند!
۲. [[وجوب]] [[دوستی]] و [[نصرت]] [[مؤمنین]]، [[نصّ قرآن]] است و برای تکرار چنین امر واضحی لازم نبود که [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] را در هوای گرم صحرای [[حجاز]] جمع کند و سه [[روز]] توقّف کنند و بازوی امیرالمؤمنین علی {{ع}} را بگیرد و در حضور جمعیتی که بیش‌تر از صد هزار نفر بودند<ref>در تعداد کسانی که در «غدیر خم» با پیامبر {{صل}} بوده‌اند اقوال مختلفی است، ص۱ - گفته شد، ص۹۰۰۰۰ نفر. ۲ - بعضی گفته‌اند، ص۱۱۴۰۰۰ نفر. ۳ - برخی گفته‌اند، ص۱۲۰۰۰۰ نفر. ۴ - بعضی نیز ۱۲۴۰۰۰ نفر گفته‌اند و بیش از این هم قائل دارد... احمد زینی دحلان در کتاب خود «السیره النبویّه» در باب حجه الوداع می‌نویسد: پیامبر {{صل}} از مدینه با نود هزار نفر و گفته شده با صد و بیست و چهار هزار نفر خارج شد. بیش از این تعداد هم گفته شده است. او اضافه می‌کند: این تعدادی است که از مدینه همراه وی خارج شدند. اما آن عدّه‌ای که با وی حج نمودند بیش از این تعداد هستند. از این جا روشن می‌شود که تعداد نفرات همراه وی بیش از صد هزار نفر و همه شاهد حدیث غدیر بوده‌اند. برای روشن شدن این مطلب مراجعه شود به: تذکرة الخواص، سبط بن جوزی حنفی، ص۳۰؛ السیرة الحلبیه، علیّ بن برهان الدین حلبی، ج۳، ص۲۵۷؛ السیرة النبویة زینی دحلان در حاشیه السیرة الحلبیه حلبی شافعی، ج۳، ص۳؛ الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۹.</ref>، مطلب غیر مهمّی را که همه می‌دانند به آنها گوشزد کند!
از سوی دیگر، وجوب دوستی و [[نصرت]] [[مؤمنین]] اختصاص به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ندارد، بلکه همه [[مسلمانان]] [[وظیفه]] دارند یکدیگر را [[دوست]] داشته و [[یاری]] نمایند چنان که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
از سوی دیگر، وجوب دوستی و [[نصرت]] [[مؤمنین]] اختصاص به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ندارد، بلکه همه [[مسلمانان]] [[وظیفه]] دارند یکدیگر را [[دوست]] داشته و [[یاری]] نمایند چنان که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.


۳. [[پیامبر]]{{صل}} در آغاز [[خطبه]] از نزدیک بودن [[رحلت]] خود خبر دادند، و این نشان می‌دهد که آن [[حضرت]]، نگران وضع [[امّت]] خود پس از خودش بوده است؛ لذا در صدد چاره جویی و [[ایمنی]] [[مردم]] از گزند [[حوادث آینده]] و [[حفظ]] آئین خود بر آمده است و این خود قرینه‌ای واضح برای معنای [[مولی]] است تا [[طوفان]] حوادث آینده، [[آیین]] او را دچار مخاطره نکند و از بین [[نبرد]].
۳. [[پیامبر]] {{صل}} در آغاز [[خطبه]] از نزدیک بودن [[رحلت]] خود خبر دادند، و این نشان می‌دهد که آن [[حضرت]]، نگران وضع [[امّت]] خود پس از خودش بوده است؛ لذا در صدد چاره جویی و [[ایمنی]] [[مردم]] از گزند [[حوادث آینده]] و [[حفظ]] آئین خود بر آمده است و این خود قرینه‌ای واضح برای معنای [[مولی]] است تا [[طوفان]] حوادث آینده، [[آیین]] او را دچار مخاطره نکند و از بین [[نبرد]].


۴. تبریک [[عمر]] و [[ابوبکر]] به امیرالمؤمنین علی{{ع}} بعد از این واقعه، با عبارت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ يَا عَلِيُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۶۹ - ۲۸۳، علامه امینی داستان تبریک گفتن عمر و ابوبکر را از شصت نفر از اعاظم علمای عامّه ذکر کرده است.</ref>؛ [[یا علی]]! گوارایت باد که اکنون مولای من و مولای هر [[زن]] و [[مرد]] [[مسلمان]] شدی!!» که اکثر مورّخین و [[محدّثین]] نقل کرده‌اند و این منافی با احتمال دیگر (دوست و [[یاور]]) است. بلکه تبریک‌هایی که از ناحیه گروه‌های مختلف و اشخاص متفاوت، به امیرالمؤمنین{{ع}} گفته شد، همه بیان گر این واقعیّت است که سخن از [[نصب]] [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[مقام]] والای [[امامت]] و [[ولایت]] بوده است نه چیز دیگر.
۴. تبریک [[عمر]] و [[ابوبکر]] به امیرالمؤمنین علی {{ع}} بعد از این واقعه، با عبارت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ يَا عَلِيُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۶۹ - ۲۸۳، علامه امینی داستان تبریک گفتن عمر و ابوبکر را از شصت نفر از اعاظم علمای عامّه ذکر کرده است.</ref>؛ [[یا علی]]! گوارایت باد که اکنون مولای من و مولای هر [[زن]] و [[مرد]] [[مسلمان]] شدی!!» که اکثر مورّخین و [[محدّثین]] نقل کرده‌اند و این منافی با احتمال دیگر (دوست و [[یاور]]) است. بلکه تبریک‌هایی که از ناحیه گروه‌های مختلف و اشخاص متفاوت، به امیرالمؤمنین {{ع}} گفته شد، همه بیان گر این واقعیّت است که سخن از [[نصب]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[مقام]] والای [[امامت]] و [[ولایت]] بوده است نه چیز دیگر.


باری، این تهنیت نشان می‌دهد که [[رسول خدا]]{{صل}}، امیرالمؤمنین{{ع}} را در [[منصب]] جدیدی معرّفی فرموده است و اگر تنها [[ابلاغ]] [[دوستی]] و [[محبّت]] به آن حضرت بود، تهنیت و شاد باشی لازم نبوده؛ زیرا [[امّت]] پیش از این نیز، موظف به [[دوستی]] یکدیگر بوده‌اند.
باری، این تهنیت نشان می‌دهد که [[رسول خدا]] {{صل}}، امیرالمؤمنین {{ع}} را در [[منصب]] جدیدی معرّفی فرموده است و اگر تنها [[ابلاغ]] [[دوستی]] و [[محبّت]] به آن حضرت بود، تهنیت و شاد باشی لازم نبوده؛ زیرا [[امّت]] پیش از این نیز، موظف به [[دوستی]] یکدیگر بوده‌اند.


[[ذهبی]] از غزالی درباره [[عمر بن خطاب]] نقل کرده است که او ابتداء در [[روز غدیر خم]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} [[بیعت]] کرد، ولی پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، تحت تأثیر [[هوای نفس]] و [[حبّ ریاست]] و [[جاه‌طلبی]] قرار گرفت و به آن بیعت پشت کرد. [[نصّ]] عبارت ذهبی این است:
[[ذهبی]] از غزالی درباره [[عمر بن خطاب]] نقل کرده است که او ابتداء در [[روز غدیر خم]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} [[بیعت]] کرد، ولی پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، تحت تأثیر [[هوای نفس]] و [[حبّ ریاست]] و [[جاه‌طلبی]] قرار گرفت و به آن بیعت پشت کرد. [[نصّ]] عبارت ذهبی این است:
{{عربی|ذکر أبوحامد فی کتابه سرّ العالمین، و کشف ما فی الدارین، فقال فی حدیث من کنت مولاه فعلیّ مولاه: إنّ عمر قال لعلیّ: بخ بخ، أصبحت مولی کلّ مؤمن. قال أبوحامد: هذا تسلیم و رضی، ثمّ بعد هذا غلب الهوی حبّا للرّیاسه، و عقد البنود و أمر الخلافه و نهیها، فحملهم علی الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلاً فبئس ما یشترون}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۸.</ref>.
{{عربی|ذکر أبوحامد فی کتابه سرّ العالمین، و کشف ما فی الدارین، فقال فی حدیث من کنت مولاه فعلیّ مولاه: إنّ عمر قال لعلیّ: بخ بخ، أصبحت مولی کلّ مؤمن. قال أبوحامد: هذا تسلیم و رضی، ثمّ بعد هذا غلب الهوی حبّا للرّیاسه، و عقد البنود و أمر الخلافه و نهیها، فحملهم علی الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلاً فبئس ما یشترون}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۸.</ref>.


۵. از [[نظم]] و [[نثر]] آن جماعتی که در آنجا حاضر بودند، مانند اشعار [[حسّان بن ثابت]]<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۸. {{عربی|قد ورد عن النبی{{صل}} قال یومئذ: لا تزال یا حسان مؤیّداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک}}.</ref> و اشعاری که شعراء بعد از آن سرودند<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵ - ۳۴۶، الفصل الثالث و الخمسون.</ref>، همه از [[نصب]] و [[ولایت امیرالمؤمنین]]{{ع}} سخن گفتند و [[عمرو عاص]] هم در آن [[روز]] قصیده‌ای گفته و معنای بلندی در آن قصیده قصد کرده و از آن جمله گفته است:
۵. از [[نظم]] و [[نثر]] آن جماعتی که در آنجا حاضر بودند، مانند اشعار [[حسّان بن ثابت]]<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۸. {{عربی|قد ورد عن النبی {{صل}} قال یومئذ: لا تزال یا حسان مؤیّداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک}}.</ref> و اشعاری که شعراء بعد از آن سرودند<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵ - ۳۴۶، الفصل الثالث و الخمسون.</ref>، همه از [[نصب]] و [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}} سخن گفتند و [[عمرو عاص]] هم در آن [[روز]] قصیده‌ای گفته و معنای بلندی در آن قصیده قصد کرده و از آن جمله گفته است:
{{عربی|بآل محمّد عرف الصّواب و فی أبیاتهم نزل الکتاب}}
{{عربی|بآل محمّد عرف الصّواب و فی أبیاتهم نزل الکتاب}}
و چون به نام [[مبارک]] حضرت امیرالمؤمنین{{ع}} رسیده گفت:
و چون به نام [[مبارک]] حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} رسیده گفت:
{{عربی|فضربته کبیعه یوم خمّ معاقدها من القوم الرّقاب}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ج۴، ص۲۷۹؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۹.</ref>
{{عربی|فضربته کبیعه یوم خمّ معاقدها من القوم الرّقاب}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ج۴، ص۲۷۹؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۹.</ref>


خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
وَ لَكِنَّ الرِّجَالَ تَبَايَعُوهَا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهَا أَمْراً شَنِيعا}}<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۵۰؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۳۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۶؛ احقاق الحق، ج۲۱، ص۱۳.</ref>.
وَ لَكِنَّ الرِّجَالَ تَبَايَعُوهَا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهَا أَمْراً شَنِيعا}}<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۵۰؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۳۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۶؛ احقاق الحق، ج۲۱، ص۱۳.</ref>.


در روزی که از درخت‌ها سایبان درست کردند، از درختان [[غدیر]] خمّ، [[رسول خدا]]{{صل}} [[ولایت]] علیّ بن [[ابی طالب]]{{ع}} را بر [[مردم]] آشکارا نمود، اگر مورد قبول واقع می‌شد و [[پیروی]] می‌شد. و لکن مردان از [[قوم]]، آن ولایت را [[مبایعه]] کردند و به [[خرید و فروش]] آن پرداختند، و من هیچگاه ندیده‌ام [[أمر]] بزرگی همانند ولایت، مورد مبایعه قرار گیرد، و مبیع واقع شود<ref>بعضی این چنین ترجمه کردند: روز اجتماع در غدیر چه روز بزرگی بود که مقام ولایت و امامت آشکار گردید اگر اطاعت کنند، ولی این مردم به معامله گذاشتند آن مطلب را، کاری از این بدتر و ناگوارتر ندیدم. امیرالمؤمنین{{ع}} فرمودند: مثل آن روز، دیگر روزی نیامده و ندیدم چنین حقّی را تضییع کنند.</ref>.
در روزی که از درخت‌ها سایبان درست کردند، از درختان [[غدیر]] خمّ، [[رسول خدا]] {{صل}} [[ولایت]] علیّ بن [[ابی طالب]] {{ع}} را بر [[مردم]] آشکارا نمود، اگر مورد قبول واقع می‌شد و [[پیروی]] می‌شد. و لکن مردان از [[قوم]]، آن ولایت را [[مبایعه]] کردند و به [[خرید و فروش]] آن پرداختند، و من هیچگاه ندیده‌ام [[أمر]] بزرگی همانند ولایت، مورد مبایعه قرار گیرد، و مبیع واقع شود<ref>بعضی این چنین ترجمه کردند: روز اجتماع در غدیر چه روز بزرگی بود که مقام ولایت و امامت آشکار گردید اگر اطاعت کنند، ولی این مردم به معامله گذاشتند آن مطلب را، کاری از این بدتر و ناگوارتر ندیدم. امیرالمؤمنین {{ع}} فرمودند: مثل آن روز، دیگر روزی نیامده و ندیدم چنین حقّی را تضییع کنند.</ref>.


[[أبوالفتوح رازی]] گوید: از [[کمیت]] [[روایت]] است که [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در [[خواب]] دیدم، به من فرمود: آن قصیده عینیّه خود را برای من بخوان! و من شروع کردم به خواندن آن، تا رسیدم به این [[بیت]]:
[[أبوالفتوح رازی]] گوید: از [[کمیت]] [[روایت]] است که [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[خواب]] دیدم، به من فرمود: آن قصیده عینیّه خود را برای من بخوان! و من شروع کردم به خواندن آن، تا رسیدم به این [[بیت]]:
{{متن حدیث|وَ يَوْمَ الدَّوْحِ دَوْحِ غَدِيرِ خُمٍ‌ أَبَانَ لَنَا الْوَلَايَةَ لَوْ أُطِيعَا}}
{{متن حدیث|وَ يَوْمَ الدَّوْحِ دَوْحِ غَدِيرِ خُمٍ‌ أَبَانَ لَنَا الْوَلَايَةَ لَوْ أُطِيعَا}}


خط ۲۶۸: خط ۲۶۸:
و من هیچوقت همانند آن [[روز]]، روزی را ندیده ام، و هیچگاه همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیده ام که ضایع شود.
و من هیچوقت همانند آن [[روز]]، روزی را ندیده ام، و هیچگاه همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیده ام که ضایع شود.


در کتاب [[الصراط المستقیم (کتاب)|الصراط المستقیم)) [[بیاضی عاملی]] آورده است که: پسر کمیت، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در خواب دید. حضرت به او فرمودند: برای من قصیده عینیّه پدرت را بخوان! و من خواندم و چون رسیدم به این بیت: و [[یوم الدّوح]] دوح غدیر خمّ، [[حضرت رسول الله]]{{صل}} [[گریه]] شدیدی کردند و گفتند:
در کتاب [[الصراط المستقیم (کتاب)|الصراط المستقیم)) [[بیاضی عاملی]] آورده است که: پسر کمیت، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را در خواب دید. حضرت به او فرمودند: برای من قصیده عینیّه پدرت را بخوان! و من خواندم و چون رسیدم به این بیت: و [[یوم الدّوح]] دوح غدیر خمّ، [[حضرت رسول الله]] {{صل}} [[گریه]] شدیدی کردند و گفتند:
{{عربی|صدق أبوک، إی والله، لم أر مثله حقّا أضیعا}}<ref>الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰.</ref>؛
{{عربی|صدق أبوک، إی والله، لم أر مثله حقّا أضیعا}}<ref>الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰.</ref>؛
پدرت راست گفت، [[خداوند]] رحمتش کند، آری [[سوگند]] به [[خدا]] من همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیدم که ضایع شود.
پدرت راست گفت، [[خداوند]] رحمتش کند، آری [[سوگند]] به [[خدا]] من همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیدم که ضایع شود.


۶. [[اعتراض]] و [[دشمنی]] [[حارث بن نعمان فهری]] که [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}<ref>«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.</ref> در [[شأن]] او نازل شده<ref>چون رسول خدا{{صل}} در غدیر خم به مردم ندا داد و اجتماع کردند، دست امیرالمؤمنین{{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} پس در شهرها شایع شد، و به حارث بن نعمان فهری رسید. نزد رسول خدا{{صل}} آمد، گفت: یا محمّد! به ما امر کردی که شهادت بدهیم به وحدانیّت خدا و رسالت خودت، از تو پذیرفتیم، امر کردی که پنج نماز بخوانیم، قبول کردیم، امر کردی به زکات، پذیرفتیم، امر کردی رمضان را روزه بگیریم، قبول کردیم، ما را به حجّ امر کردی، پذیرفتیم، بعد به آن راضی نشدی تا گرفتی دست پسر عمّت را که او را بر ما فضیلت بدهی و گفتی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} آیا این از تو است یا از خدای عزّوجلّ؟ پیامبر{{صل}}فرمود: {{متن حدیث|وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}، قسم به خدایی که جز او خدایی نیست همانا این از خداوند عزّوجلّ است». حارث بن نعمان رو به مرکبش رفت که سوار شود، گفت: بارالها! اگر آنچه محمّد می‌گوید حقّ است، بر ما سنگی از آسمان یا عذابی دردناک بفرست. هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی بر سرش فرود آمد و از طرف دیگر بیرون رفت، و او را کشت، پس خداوند عزّوجلّ این آیه را نازل کرد: {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ}} [«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست * که از آن کافران است، بی‌آنکه بازدارنده‌ای داشته باشد * از سوی خداوند دارنده پایگاه‌ها (ی بلند)» سوره معارج، آیه ۱-۳]. شکی نیست که مردم از فضائلی که رسول خدا{{صل}} برای امیرالمؤمنین{{ع}} بیان کرده بود خبر داشتند، آنچه برای افرادی مثل حارث بن نعمان تازگی داشت و در شهرها منتشر شده بود و برای آنها فضیلتی باور نکردنی بود، همان ولایت بر امّت بود نه معنای دیگر از معانی مولی.</ref>، [[مؤیّد]] دیگری است برای معنای صاحب اختیاری و [[اولویت]] بالتصرّف، نه به معنی [[نصرت]] و [[دوستی]] و غیر آن و اگر مقصود از [[مولی]]، [[یاور]] و امثال آن بود، مخالف او ([[حارث]]) در خواست [[عذاب]] نمی‌کرد<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۶.</ref>.
۶. [[اعتراض]] و [[دشمنی]] [[حارث بن نعمان فهری]] که [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}<ref>«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.</ref> در [[شأن]] او نازل شده<ref>چون رسول خدا {{صل}} در غدیر خم به مردم ندا داد و اجتماع کردند، دست امیرالمؤمنین {{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} پس در شهرها شایع شد، و به حارث بن نعمان فهری رسید. نزد رسول خدا {{صل}} آمد، گفت: یا محمّد! به ما امر کردی که شهادت بدهیم به وحدانیّت خدا و رسالت خودت، از تو پذیرفتیم، امر کردی که پنج نماز بخوانیم، قبول کردیم، امر کردی به زکات، پذیرفتیم، امر کردی رمضان را روزه بگیریم، قبول کردیم، ما را به حجّ امر کردی، پذیرفتیم، بعد به آن راضی نشدی تا گرفتی دست پسر عمّت را که او را بر ما فضیلت بدهی و گفتی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} آیا این از تو است یا از خدای عزّوجلّ؟ پیامبر {{صل}}فرمود: {{متن حدیث|وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}، قسم به خدایی که جز او خدایی نیست همانا این از خداوند عزّوجلّ است». حارث بن نعمان رو به مرکبش رفت که سوار شود، گفت: بارالها! اگر آنچه محمّد می‌گوید حقّ است، بر ما سنگی از آسمان یا عذابی دردناک بفرست. هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی بر سرش فرود آمد و از طرف دیگر بیرون رفت، و او را کشت، پس خداوند عزّوجلّ این آیه را نازل کرد: {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ}} [«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست * که از آن کافران است، بی‌آنکه بازدارنده‌ای داشته باشد * از سوی خداوند دارنده پایگاه‌ها (ی بلند)» سوره معارج، آیه ۱-۳]. شکی نیست که مردم از فضائلی که رسول خدا {{صل}} برای امیرالمؤمنین {{ع}} بیان کرده بود خبر داشتند، آنچه برای افرادی مثل حارث بن نعمان تازگی داشت و در شهرها منتشر شده بود و برای آنها فضیلتی باور نکردنی بود، همان ولایت بر امّت بود نه معنای دیگر از معانی مولی.</ref>، [[مؤیّد]] دیگری است برای معنای صاحب اختیاری و [[اولویت]] بالتصرّف، نه به معنی [[نصرت]] و [[دوستی]] و غیر آن و اگر مقصود از [[مولی]]، [[یاور]] و امثال آن بود، مخالف او ([[حارث]]) در خواست [[عذاب]] نمی‌کرد<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۶.</ref>.


۷. مستفاد از [[اخبار]] خاصّه و عامّه این است که [[آیه]]: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[روز غدیر]] نازل شد و این دلیل است که مراد از مولی، معنایی است که به [[امامت]] بر می‌گردد؛ زیرا امری که سبب [[کمال دین]] و تمام شدن [[نعمت]] بر [[مسلمین]] می‌شود بلکه اعظم آنها باشد، امامت است که [[نظام]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[قبولی اعمال]] [[بندگان]] در گرو [[اعتقاد]] به آن است<ref>چنان‌که این بحث سابقاً گذشت.</ref>.
۷. مستفاد از [[اخبار]] خاصّه و عامّه این است که [[آیه]]: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[روز غدیر]] نازل شد و این دلیل است که مراد از مولی، معنایی است که به [[امامت]] بر می‌گردد؛ زیرا امری که سبب [[کمال دین]] و تمام شدن [[نعمت]] بر [[مسلمین]] می‌شود بلکه اعظم آنها باشد، امامت است که [[نظام]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[قبولی اعمال]] [[بندگان]] در گرو [[اعتقاد]] به آن است<ref>چنان‌که این بحث سابقاً گذشت.</ref>.


۸. در اخبار خاصّه و عامّه وارد شده است که آیه: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> در این واقعه نازل شد<ref>آنچه از این آیه استفاده می‌شود این است: خداوند متعال می‌فرماید اگر آنچه امر به ابلاغ آن شده‌ای را انجام ندهی، تبلیغ رسالت نکرده‌ای، و در این تبلیغ خداوند نگهدار تو است. و از این جمله فهمیده می‌شود که اظهار آنچه که پیامبر{{صل}} به تبلیغ آن مأمور شده است، کید و دشمنی منافقین را در پی دارد و با توجّه به این دو امر، معلوم می‌شود که از معانی مولی، جز ولایت امرِ امّت، مدّ نظر نبوده است.</ref>.
۸. در اخبار خاصّه و عامّه وارد شده است که آیه: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> در این واقعه نازل شد<ref>آنچه از این آیه استفاده می‌شود این است: خداوند متعال می‌فرماید اگر آنچه امر به ابلاغ آن شده‌ای را انجام ندهی، تبلیغ رسالت نکرده‌ای، و در این تبلیغ خداوند نگهدار تو است. و از این جمله فهمیده می‌شود که اظهار آنچه که پیامبر {{صل}} به تبلیغ آن مأمور شده است، کید و دشمنی منافقین را در پی دارد و با توجّه به این دو امر، معلوم می‌شود که از معانی مولی، جز ولایت امرِ امّت، مدّ نظر نبوده است.</ref>.


[[فخر رازی]] می‌گوید:
[[فخر رازی]] می‌گوید:
چون این [[آیه]] نازل شد، [[پیامبر]]{{صل}} دست علی را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} پس [[عمر]] او را [[ملاقات]] کرد و گفت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ‌}}<ref>اسباب النّزول، ص۱۳۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۹ و ۲۵۴ و ۲۵۵ و ۲۵۷ و ۴۰۲؛ ج۲، ص۳۹۱ و ۴۵۱؛ الدرّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ فتح القدیر، ج۲، ص۶۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۷؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۹؛ ج۲، ص۲۴۸ و ۲۸۵؛ ج۳، ص۲۷۹.</ref>.
چون این [[آیه]] نازل شد، [[پیامبر]] {{صل}} دست علی را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} پس [[عمر]] او را [[ملاقات]] کرد و گفت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ‌}}<ref>اسباب النّزول، ص۱۳۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۹ و ۲۵۴ و ۲۵۵ و ۲۵۷ و ۴۰۲؛ ج۲، ص۳۹۱ و ۴۵۱؛ الدرّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ فتح القدیر، ج۲، ص۶۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۷؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۹؛ ج۲، ص۲۴۸ و ۲۸۵؛ ج۳، ص۲۷۹.</ref>.
مقصود این است که، [[آیه تبلیغ]] که قبل از این ماجرا نازل شد، با لحن تند و صریح و قرائنی که در آن بود، به خوبی [[گواهی]] می‌دهد که سخن از [[دوستی]] و [[صداقت]] معمولی نبوده است؛ چراکه این امر، جای [[نگرانی]] نبوده و این همه اهمیّت و تأکید لازم نداشته است.
مقصود این است که، [[آیه تبلیغ]] که قبل از این ماجرا نازل شد، با لحن تند و صریح و قرائنی که در آن بود، به خوبی [[گواهی]] می‌دهد که سخن از [[دوستی]] و [[صداقت]] معمولی نبوده است؛ چراکه این امر، جای [[نگرانی]] نبوده و این همه اهمیّت و تأکید لازم نداشته است.
چنان که آیه «اکمال»<ref>تفسیر فخرالرازی، ج۱۲، ص۴۹ طبع مصر.</ref> که بعد از آن نازل شده است، [[گواه]] بر این است که مسأله فوق العاده مهمّی همچون [[رهبری]] و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} مطرح بوده است.
چنان که آیه «اکمال»<ref>تفسیر فخرالرازی، ج۱۲، ص۴۹ طبع مصر.</ref> که بعد از آن نازل شده است، [[گواه]] بر این است که مسأله فوق العاده مهمّی همچون [[رهبری]] و [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} مطرح بوده است.


۹. در بعضی از طرق [[حدیث]]، [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیث ثقلین]] و [[ولایت]]<ref>یعنی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}.</ref> را با هم آورده و در آن حدیث فرمود: «هیچ [[پیامبری]] [[عمر]] نمی‌کند مگر نصف [[عمر پیامبر]] قبل از خود و نزدیک است که من [[دعوت]] خدای را [[اجابت]] کنم و من و شما مسئولیم، حال نظر شما در باره من چیست؟.»... همه ی این زمینه چینی‌ها (از [[استشهاد]] به حدیث ثقلین و [[اخبار]] به [[موت]] خود و...) بهترین دلیل است که آن جناب در [[مقام]] [[وصیّت]] و [[تعیین جانشین]] و [[امام]] بعد از خویش است تا [[مردم]] بعد از وی به او [[اقتدا]] کنند و [[هدایت]] شوند، نه این که خواسته باشد به مردم سفارش کند که هر کس من [[محب]] و [[ناصر]] او بودم، امیرالمؤمنین علی{{ع}} هم [[محبّ]] یا ناصر اوست. اگر قصد رسول خدا{{صل}} [[تکلیف]] مردم بر [[محبّت]] و [[دوستی]] نسبت به [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} بود، این همه تأکیدات لازم نبود؛ زیرا محبّت به آن [[حضرت]]، نیازی نداشته که به [[رحلت]] خود اشاره فرماید. مضافا که محبّت و دوستی حضرت امیرالمؤمنین{{ع}} امتیازی برای وجود مقدّسش نبوده است، چون [[قرآن کریم]]، همه [[اهل]] [[ایمان]] را [[برادر]] و [[دوست]] یکدیگر قرار داده است.
۹. در بعضی از طرق [[حدیث]]، [[رسول خدا]] {{صل}} [[حدیث ثقلین]] و [[ولایت]]<ref>یعنی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}.</ref> را با هم آورده و در آن حدیث فرمود: «هیچ [[پیامبری]] [[عمر]] نمی‌کند مگر نصف [[عمر پیامبر]] قبل از خود و نزدیک است که من [[دعوت]] خدای را [[اجابت]] کنم و من و شما مسئولیم، حال نظر شما در باره من چیست؟.»... همه ی این زمینه چینی‌ها (از [[استشهاد]] به حدیث ثقلین و [[اخبار]] به [[موت]] خود و...) بهترین دلیل است که آن جناب در [[مقام]] [[وصیّت]] و [[تعیین جانشین]] و [[امام]] بعد از خویش است تا [[مردم]] بعد از وی به او [[اقتدا]] کنند و [[هدایت]] شوند، نه این که خواسته باشد به مردم سفارش کند که هر کس من [[محب]] و [[ناصر]] او بودم، امیرالمؤمنین علی {{ع}} هم [[محبّ]] یا ناصر اوست. اگر قصد رسول خدا {{صل}} [[تکلیف]] مردم بر [[محبّت]] و [[دوستی]] نسبت به [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} بود، این همه تأکیدات لازم نبود؛ زیرا محبّت به آن [[حضرت]]، نیازی نداشته که به [[رحلت]] خود اشاره فرماید. مضافا که محبّت و دوستی حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} امتیازی برای وجود مقدّسش نبوده است، چون [[قرآن کریم]]، همه [[اهل]] [[ایمان]] را [[برادر]] و [[دوست]] یکدیگر قرار داده است.


۱۰. [[پیامبر خدا]]{{صل}} قبل از طرح [[ولایت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} از اصول سه گانه ([[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]]) سخن گفت، و از مردم نسبت به آنها [[اقرار]] گرفت، سپس [[پیام الهی]] را [[ابلاغ]] کرد.
۱۰. [[پیامبر خدا]] {{صل}} قبل از طرح [[ولایت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} از اصول سه گانه ([[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]]) سخن گفت، و از مردم نسبت به آنها [[اقرار]] گرفت، سپس [[پیام الهی]] را [[ابلاغ]] کرد.
از مقارن شدن این [[پیام]] با اعتراف گرفتن نسبت به اصول سه گانه [[اعتقادی]] می‌توان فهمید که [[هدف]] [[پیامبر]]{{صل}} از این [[اجتماع]] [[عظیم]]، امری عادی همچون سفارش به «دوستی» با فردی خاص نبود، بلکه این پیام نشان دهنده امری بزرگ و [[سرنوشت]] ساز که در شمار [[مسائل اعتقادی]] قرار دارد، می‌باشد.
از مقارن شدن این [[پیام]] با اعتراف گرفتن نسبت به اصول سه گانه [[اعتقادی]] می‌توان فهمید که [[هدف]] [[پیامبر]] {{صل}} از این [[اجتماع]] [[عظیم]]، امری عادی همچون سفارش به «دوستی» با فردی خاص نبود، بلکه این پیام نشان دهنده امری بزرگ و [[سرنوشت]] ساز که در شمار [[مسائل اعتقادی]] قرار دارد، می‌باشد.


۱۱. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از [[ابلاغ پیام الهی]]، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند و [[وجدان]] هر عاقلی [[شهادت]] می‌دهد که متوقّف ساختن و جمع نمودن [[حجّاج]] که بالغ بر صد هزار نفر بوده‌اند در آن بیابان سوزان، با آن [[خطبه]] مفصّل و با [[اقرار]] گرفتن از [[مردم]] در آن شرایط حسّاس زمانی و مکانی و تأکید بر این که سخنان مطرح شده توسط آن [[حضرت]] را [[پدران]] به [[فرزندان]] خود و حاضران به غایبان تا [[روز قیامت]] برسانند، همه دلیل بر اهمیت فوق العاده چیزی است که [[پیامبر]]{{صل}} [[مأمور]] به [[تبلیغ]] آن بوده‌اند و این همان مدّعای ماست.
۱۱. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از [[ابلاغ پیام الهی]]، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند و [[وجدان]] هر عاقلی [[شهادت]] می‌دهد که متوقّف ساختن و جمع نمودن [[حجّاج]] که بالغ بر صد هزار نفر بوده‌اند در آن بیابان سوزان، با آن [[خطبه]] مفصّل و با [[اقرار]] گرفتن از [[مردم]] در آن شرایط حسّاس زمانی و مکانی و تأکید بر این که سخنان مطرح شده توسط آن [[حضرت]] را [[پدران]] به [[فرزندان]] خود و حاضران به غایبان تا [[روز قیامت]] برسانند، همه دلیل بر اهمیت فوق العاده چیزی است که [[پیامبر]] {{صل}} [[مأمور]] به [[تبلیغ]] آن بوده‌اند و این همان مدّعای ماست.


اگر برخی از [[بیگانگان]] که خبر از مبانی [[دین اسلام]] ندارند در باره [[جریان غدیر]] این سؤال‌ها را بپرسند:
اگر برخی از [[بیگانگان]] که خبر از مبانی [[دین اسلام]] ندارند در باره [[جریان غدیر]] این سؤال‌ها را بپرسند:
«چرا پیامبر شما این انبوه [[جمعیت]] بسیار را از ادامه مسیر بازداشت؟ چرا مردم را در آن گرمای سوزان [[حبس]] کرد؟ چرا کوشید آنهایی را که از پیش رفته‌اند برگرداند و [[صبر]] کرد آنهایی که نرسیده بودند برسند؟ و چرا همگی را در آن بیابان سوزان و بی‌آب و علف پیاده کرد؟ سپس در این نقطه که راه‌ها از هم جدا می‌شوند از طرف [[خداوند]] برای مردم [[سخنرانی]] کرد تا [[شاهدان]] به غایبان برسانند، و چه انگیزه‌ای ایجاب می‌کرد که حضرتش ضمن خطاب، از [[مرگ]] خود خبر دهد؟ و چه علّت ایجاب کرد که آن حضرت{{صل}} بفرماید: من و شما مسئولیم؟ این چه مطلبی بود که پیامبر{{صل}} در باره [[ابلاغ]] آن [[مسئولیت]] داشت و [[امّت]] نیز در مورد [[اطاعت]] از آن [[مسئول]] بودند؟ چرا [[پیامبر خدا]]{{صل}} از مردم پرسید آیا [[گواهی]] نمی‌دهید که خدایی به جز [[خدای بزرگ]] نیست و [[محمّد]]{{صل}} [[بنده]] و فرستاده اوست و [[بهشت و دوزخ]] و مرگ و [[قیامت]] [[حقّ]] است، و خداوند [[مردگان]] را از قبرها بر می‌انگیزد. مردم نیز گفتند: آری به این مطالب شهادت می‌دهیم! و چرا [[رسول خدا]]{{صل}}فورا در همین موقع، دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را گرفت و فرمود: ای مردم! [[خدا]] مولای من است و من مولای [[مؤمنین]]، و هر که من مولای اویم این علی مولای اوست... سپس برای او دعاهایی کردند. و چرا [[رسول خدا]]{{صل}} [[اهل]] بیتش را با [[قرآن]] هم ردیف نمود؟ و این چه مطلبی بود که این قدر مقدّمات داشت و چه مقصودی در این مکان و [[روز]] داشت؟ و چه مطلبی بود که [[خدا]] امر به [[تبلیغ]] آن کرد و فرمود: اگر این [[ابلاغ]] را انجام ندهی به [[وظیفه]] [[رسالت]] خود عمل نکردی؟ و چرا رسول خدا{{صل}} می‌ترسید تا جایی که [[ترس]] از این [[فتنه]] احتیاج به [[حمایت]] [[خداوند]] دارد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
«چرا پیامبر شما این انبوه [[جمعیت]] بسیار را از ادامه مسیر بازداشت؟ چرا مردم را در آن گرمای سوزان [[حبس]] کرد؟ چرا کوشید آنهایی را که از پیش رفته‌اند برگرداند و [[صبر]] کرد آنهایی که نرسیده بودند برسند؟ و چرا همگی را در آن بیابان سوزان و بی‌آب و علف پیاده کرد؟ سپس در این نقطه که راه‌ها از هم جدا می‌شوند از طرف [[خداوند]] برای مردم [[سخنرانی]] کرد تا [[شاهدان]] به غایبان برسانند، و چه انگیزه‌ای ایجاب می‌کرد که حضرتش ضمن خطاب، از [[مرگ]] خود خبر دهد؟ و چه علّت ایجاب کرد که آن حضرت {{صل}} بفرماید: من و شما مسئولیم؟ این چه مطلبی بود که پیامبر {{صل}} در باره [[ابلاغ]] آن [[مسئولیت]] داشت و [[امّت]] نیز در مورد [[اطاعت]] از آن [[مسئول]] بودند؟ چرا [[پیامبر خدا]] {{صل}} از مردم پرسید آیا [[گواهی]] نمی‌دهید که خدایی به جز [[خدای بزرگ]] نیست و [[محمّد]] {{صل}} [[بنده]] و فرستاده اوست و [[بهشت و دوزخ]] و مرگ و [[قیامت]] [[حقّ]] است، و خداوند [[مردگان]] را از قبرها بر می‌انگیزد. مردم نیز گفتند: آری به این مطالب شهادت می‌دهیم! و چرا [[رسول خدا]] {{صل}}فورا در همین موقع، دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را گرفت و فرمود: ای مردم! [[خدا]] مولای من است و من مولای [[مؤمنین]]، و هر که من مولای اویم این علی مولای اوست... سپس برای او دعاهایی کردند. و چرا [[رسول خدا]] {{صل}} [[اهل]] بیتش را با [[قرآن]] هم ردیف نمود؟ و این چه مطلبی بود که این قدر مقدّمات داشت و چه مقصودی در این مکان و [[روز]] داشت؟ و چه مطلبی بود که [[خدا]] امر به [[تبلیغ]] آن کرد و فرمود: اگر این [[ابلاغ]] را انجام ندهی به [[وظیفه]] [[رسالت]] خود عمل نکردی؟ و چرا رسول خدا {{صل}} می‌ترسید تا جایی که [[ترس]] از این [[فتنه]] احتیاج به [[حمایت]] [[خداوند]] دارد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.


آیا جدّا اگر یک [[بیگانه]] این سئوالات را از شما بپرسد، شما در پاسخ خواهید گفت: [[خداوند بزرگ]] در این موقعیّت، تنها می‌خواست [[یاری]] [[مؤمنین]] و [[دوستی]] آنان را بیان کند!؟ قطعا این جواب [[پسندیده]] نیست و اصلاً نمی‌شود این مطلب را به خدا و [[رسول]]{{صل}} نسبت داد و [[شأن]] ایشان از این [[اعمال]] غیر عقلایی و توضیح واضحات و بیان مطالب [[بدیهی]]، در آن شرائط سخت و دشوار [[منزّه]] است».
آیا جدّا اگر یک [[بیگانه]] این سئوالات را از شما بپرسد، شما در پاسخ خواهید گفت: [[خداوند بزرگ]] در این موقعیّت، تنها می‌خواست [[یاری]] [[مؤمنین]] و [[دوستی]] آنان را بیان کند!؟ قطعا این جواب [[پسندیده]] نیست و اصلاً نمی‌شود این مطلب را به خدا و [[رسول]] {{صل}} نسبت داد و [[شأن]] ایشان از این [[اعمال]] غیر عقلایی و توضیح واضحات و بیان مطالب [[بدیهی]]، در آن شرائط سخت و دشوار [[منزّه]] است».
پس آنچه مناسب [[مقام رسول خدا]]{{صل}} در این بیابان گرم است و لایق [[کردار]] و گفتار او در [[روز غدیر]] است، تعیین [[ولی‌عهد]] و [[جانشین]] خویش است.
پس آنچه مناسب [[مقام رسول خدا]] {{صل}} در این بیابان گرم است و لایق [[کردار]] و گفتار او در [[روز غدیر]] است، تعیین [[ولی‌عهد]] و [[جانشین]] خویش است.


۱۲. بر فرض که مراد از «[[مولی]]» [[محبّ]] و [[ناصر]] باشد، به قرائنِ خصوصیاتِ این واقعه، هر عاقلی می‌فهمد که مقصودِ اصلی، [[امامت]] و [[خلافت]] است، چنان که اگر فرض کنیم که یکی از [[پادشاهان]] نزدیک وفاتش، تمام لشکرش را جمع کند، و دست شخصی را که نزدیک‌ترین [[مردم]] به او باشد، بگیرد و بگوید: «هر که من [[دوست]] و [[یاور]] او بودم، این مرد دوست و یاور اوست» و بعد از آن، [[دعا]] کند یاور او را و [[لعنت]] کند [[دشمن]] او را، و این سخن را نسبت به دیگری نگوید و [[خلیفه]] دیگر از برای خود تعیین نکند، [[گمان]] نمی‌کنم احدی از [[رعیت]] او [[شک]] کند در آنکه مراد، [[خلافت]] او است، و [[تطمیع]] [[مردم]] در [[نصرت]] و [[محبّت]]، و [[ترغیب]] ایشان در [[طاعت]] اوست.
۱۲. بر فرض که مراد از «[[مولی]]» [[محبّ]] و [[ناصر]] باشد، به قرائنِ خصوصیاتِ این واقعه، هر عاقلی می‌فهمد که مقصودِ اصلی، [[امامت]] و [[خلافت]] است، چنان که اگر فرض کنیم که یکی از [[پادشاهان]] نزدیک وفاتش، تمام لشکرش را جمع کند، و دست شخصی را که نزدیک‌ترین [[مردم]] به او باشد، بگیرد و بگوید: «هر که من [[دوست]] و [[یاور]] او بودم، این مرد دوست و یاور اوست» و بعد از آن، [[دعا]] کند یاور او را و [[لعنت]] کند [[دشمن]] او را، و این سخن را نسبت به دیگری نگوید و [[خلیفه]] دیگر از برای خود تعیین نکند، [[گمان]] نمی‌کنم احدی از [[رعیت]] او [[شک]] کند در آنکه مراد، [[خلافت]] او است، و [[تطمیع]] [[مردم]] در [[نصرت]] و [[محبّت]]، و [[ترغیب]] ایشان در [[طاعت]] اوست.


باری، دعایی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[حق]] [[دوستان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمودند و نفرینی که در حق [[دشمنان]] او نمودند، غالباً با [[مقام]] [[تعیین وصی]] و [[جانشین]] مناسبت دارد و اگر مقصود، [[القاء]] [[دوستی]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، این گونه [[دعا]] و [[نفرین]] تناسبی نداشت.
باری، دعایی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حق]] [[دوستان]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمودند و نفرینی که در حق [[دشمنان]] او نمودند، غالباً با [[مقام]] [[تعیین وصی]] و [[جانشین]] مناسبت دارد و اگر مقصود، [[القاء]] [[دوستی]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود، این گونه [[دعا]] و [[نفرین]] تناسبی نداشت.


محقق قمّی می‌فرماید: اگر غرض [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی{{ع}}، او را [[یاری]] کند (هر کس من [[یار]] و [[یاور]] او هستم علی{{ع}} هم یار و یاور او هست) باید این [[وصیت]] را تنها به او بکند و اعلام عمومی لازم نبود. و اگر اعلام این چنینی برای جلب [[قلوب]] مردم نسبت به حضرت امیرالمؤمنین{{ع}} بوده است، پس آن هم دلالت دارد که رسول خدا{{صل}} می‌خواست که همه مردم تابع آن [[حضرت]] باشند. و [[شاهد]] بر این مطلب این است که [[پادشاه]] [[زمان]]، می‌تواند یاری هرکسی کند، اما یک نفر رعیت به [[تنهایی]] چگونه می‌تواند [[منصب]] [[پادشاهی]] را در یاری همه مردم داشته باشد. پس این هم دلیل است که غرض رسول خدا{{صل}} خلافت و [[جانشینی]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} است<ref>اصول دین، ص۵۷.</ref>.
محقق قمّی می‌فرماید: اگر غرض [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}}، او را [[یاری]] کند (هر کس من [[یار]] و [[یاور]] او هستم علی {{ع}} هم یار و یاور او هست) باید این [[وصیت]] را تنها به او بکند و اعلام عمومی لازم نبود. و اگر اعلام این چنینی برای جلب [[قلوب]] مردم نسبت به حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} بوده است، پس آن هم دلالت دارد که رسول خدا {{صل}} می‌خواست که همه مردم تابع آن [[حضرت]] باشند. و [[شاهد]] بر این مطلب این است که [[پادشاه]] [[زمان]]، می‌تواند یاری هرکسی کند، اما یک نفر رعیت به [[تنهایی]] چگونه می‌تواند [[منصب]] [[پادشاهی]] را در یاری همه مردم داشته باشد. پس این هم دلیل است که غرض رسول خدا {{صل}} خلافت و [[جانشینی]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} است<ref>اصول دین، ص۵۷.</ref>.


۱۳. امیرالمؤمنین و [[امامان معصوم]]{{عم}} در موارد متعدّدی برای [[اثبات امامت]] و جانشینی به [[حدیث غدیر]] [[احتجاج]] کردند و همه از [[کلام]] آنها [[ولایت]] و [[رهبری]] فهمیده‌اند، و هرگز کسی در برابر [[استدلال]] آنها به این [[حدیث]]، نگفته است که [[پیامبر]]{{صل}} منظورشان [[دوست]] و یاور بوده است و این یعنی عرف آن زمان هم از کلمه «[[مولی]]» و شواهد و قرائن حالیه و مقالیه زمان [[صدور حدیث]]، معنی [[صاحب اختیار]] و اولی بالتصرف را می‌فهمیدند.
۱۳. امیرالمؤمنین و [[امامان معصوم]] {{عم}} در موارد متعدّدی برای [[اثبات امامت]] و جانشینی به [[حدیث غدیر]] [[احتجاج]] کردند و همه از [[کلام]] آنها [[ولایت]] و [[رهبری]] فهمیده‌اند، و هرگز کسی در برابر [[استدلال]] آنها به این [[حدیث]]، نگفته است که [[پیامبر]] {{صل}} منظورشان [[دوست]] و یاور بوده است و این یعنی عرف آن زمان هم از کلمه «[[مولی]]» و شواهد و قرائن حالیه و مقالیه زمان [[صدور حدیث]]، معنی [[صاحب اختیار]] و اولی بالتصرف را می‌فهمیدند.


۱۴. در آیه‌ای که قبل از معرّفی کردن نازل شده، آمده است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>آیا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از اعلام دوستی نسبت به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خوف]] و [[نگرانی]] و [[دلهره]] داشت که [[خداوند]] فرمود: «[[خدا]] تو را از [[دشمنان]] [[حفظ]] می‌کند» یا مسأله مهمّ [[امامت]] و [[جانشینی]] بوده است؟<ref>چنان که در مصادر خاصه و عامه آمده است که رسول خدا{{صل}} از اعلام خلیفه و جانشین برای خود خائف بود، و خداوند متعال در این آیه شریفه وعده حفظ به او دادند. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳؛ امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸ به نقل از حافظ حسکانی در شواهد التنزیل.</ref> اگر [[القاء]] [[دوستی]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} مقصود بوده، خوفی در میان نبوده که [[خداوند متعال]]، [[وعده]] حفظ به آن [[حضرت]] داده است<ref>در حدیث آمده: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَكَ مِنْ وَلِيِّهِمْ عَلَى مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَيْهِ فِي صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ وَ حَجِّهِمْ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} رَبِّ أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} تَفْسِيرُهَا أَ تَخْشَى النَّاسَ فَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَرَفَعَهَا فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ}} (تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳)؛ حاصلش این است که: خداوند متعال به تو امر می‌کند همان‌طور که امّت خود را به نماز و روزه و حج و زکات راهنمایی نمودی همچنین امت را راهنمایی کن که چه کسی اولی بالتصرف، ولی و صاحب اختیار آنها است. پیامبر{{صل}} عرض کرد: امت من تازه مسلمان هستند! خداوند این آیه را نازل کرد: «ای رسول! آنچه بر تو نازل شد تبلیغ کن.... خداوند تو را از (شرّ و هر آسیبی از) مردم حفظ می‌کند». تفسیر آیه این است که: آیا از مردم می‌ترسی؟ خداوند تو را (از هر آسیبی) از آنها حفظ می‌کند! پس رسول خدا{{صل}} ایستاد و دست امیرالمؤمنین{{ع}} را گرفت و بالا برد و فرمود: «هر کس من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی{{ع}} نیز مولی و صاحب اختیار اوست».</ref>.
۱۴. در آیه‌ای که قبل از معرّفی کردن نازل شده، آمده است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>آیا [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از اعلام دوستی نسبت به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[خوف]] و [[نگرانی]] و [[دلهره]] داشت که [[خداوند]] فرمود: «[[خدا]] تو را از [[دشمنان]] [[حفظ]] می‌کند» یا مسأله مهمّ [[امامت]] و [[جانشینی]] بوده است؟<ref>چنان که در مصادر خاصه و عامه آمده است که رسول خدا {{صل}} از اعلام خلیفه و جانشین برای خود خائف بود، و خداوند متعال در این آیه شریفه وعده حفظ به او دادند. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳؛ امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸ به نقل از حافظ حسکانی در شواهد التنزیل.</ref> اگر [[القاء]] [[دوستی]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} مقصود بوده، خوفی در میان نبوده که [[خداوند متعال]]، [[وعده]] حفظ به آن [[حضرت]] داده است<ref>در حدیث آمده: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَكَ مِنْ وَلِيِّهِمْ عَلَى مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَيْهِ فِي صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ وَ حَجِّهِمْ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} رَبِّ أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} تَفْسِيرُهَا أَ تَخْشَى النَّاسَ فَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَرَفَعَهَا فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ}} (تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳)؛ حاصلش این است که: خداوند متعال به تو امر می‌کند همان‌طور که امّت خود را به نماز و روزه و حج و زکات راهنمایی نمودی همچنین امت را راهنمایی کن که چه کسی اولی بالتصرف، ولی و صاحب اختیار آنها است. پیامبر {{صل}} عرض کرد: امت من تازه مسلمان هستند! خداوند این آیه را نازل کرد: «ای رسول! آنچه بر تو نازل شد تبلیغ کن.... خداوند تو را از (شرّ و هر آسیبی از) مردم حفظ می‌کند». تفسیر آیه این است که: آیا از مردم می‌ترسی؟ خداوند تو را (از هر آسیبی) از آنها حفظ می‌کند! پس رسول خدا {{صل}} ایستاد و دست امیرالمؤمنین {{ع}} را گرفت و بالا برد و فرمود: «هر کس من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی {{ع}} نیز مولی و صاحب اختیار اوست».</ref>.


۱۵. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} [[روز غدیر]] را از بزرگترین [[اعیاد]] رسمی [[مسلمانان]] اعلام کردند تا هر سال این خاطره [[تجدید]] شود و حتّی [[خطیب]] [[بغدادی]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] کرده که گفت:
۱۵. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امامان معصوم]] {{عم}} [[روز غدیر]] را از بزرگترین [[اعیاد]] رسمی [[مسلمانان]] اعلام کردند تا هر سال این خاطره [[تجدید]] شود و حتّی [[خطیب]] [[بغدادی]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] کرده که گفت:
کسی که [[روز]] هجدهم [[ذی الحجّه]] را [[روزه]] بگیرد برای او روزه شصت ماه نوشته می‌شود و آن، [[روز غدیر خم]] است؛ همان روز که [[رسول خدا]]{{صل}} دست علیّ بن [[ابی طالب]] را گرفت و فرمود:....<ref>تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴؛ شواهد التّنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ ج۲، ص۳۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۳. {{متن حدیث|قال رسول الله{{صل}}: من صام یوم ثمان عشره من ذی الحجه کتب له صیام ستّین شهراً وهو یوم غدیر خمّ لمّا أخذ النبیّ{{صل}} بید علیّ بن أبی طالب فقال: ألستُ ولیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال{{صل}}: من کنتُ مولاه...}}.</ref>.
کسی که [[روز]] هجدهم [[ذی الحجّه]] را [[روزه]] بگیرد برای او روزه شصت ماه نوشته می‌شود و آن، [[روز غدیر خم]] است؛ همان روز که [[رسول خدا]] {{صل}} دست علیّ بن [[ابی طالب]] را گرفت و فرمود:....<ref>تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴؛ شواهد التّنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ ج۲، ص۳۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۳. {{متن حدیث|قال رسول الله {{صل}}: من صام یوم ثمان عشره من ذی الحجه کتب له صیام ستّین شهراً وهو یوم غدیر خمّ لمّا أخذ النبیّ {{صل}} بید علیّ بن أبی طالب فقال: ألستُ ولیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال {{صل}}: من کنتُ مولاه...}}.</ref>.


به عبارت دیگر: [[علم]] و [[فهم]] [[اهل بیت]]{{عم}} که [[معصوم از خطا]] و [[اشتباه]] هستند یکی دیگر از دلائل و شواهد برای [[کشف]] معنای صاحب اختیاری کلمه «[[مولی]]» است. اهل بیت{{عم}} روز غدیر را به [[جلالت]] یاد کردند، و [[وصیت]] و تأکید فراوان به [[تعظیم]] آن روز و [[عید]] گرفتن آن نمودند<ref>{{متن حدیث|عن مولانا الصادق{{ع}} عن آبائه{{عم}} قال: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸)؛ {{متن حدیث|عن الصادق{{ع}}: هُوَ عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا وَ تَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ‌...}} (تهذیب، ج۳، ص۱۴۳، حدیث ۱۴۷)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا{{ع}}: وَ اللَّهِ لَوْ عَرَفَ النَّاسُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ بِحَقِيقَتِهِ لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا{{ع}}: وَ لَوْ لَا أَنِّي أَكْرَهُ التَّطْوِيلَ لَذَكَرْتُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ وَ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ عَرَفَهُ مَا لَا يُحْصَى بِعَدَدٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|عن مولانا الصادق عن آبائه{{عم}}، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ مَا نَصَبْتُ عَلِيّاً عَلَماً لِأُمَّتِي فِي الْأَرْضِ حَتَّى نَوَّهَ اللَّهُ بِاسْمِهِ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلَايَتَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ‌}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸).</ref>؛ زیرا آن [[روز]]، روزِ [[نصب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[خلافت]] و [[امامت]] است به گونه‌ای که مفاد [[حدیث غدیر]] برای [[شیعه]] [[قطعی]] و [[یقینی]] شده است.
به عبارت دیگر: [[علم]] و [[فهم]] [[اهل بیت]] {{عم}} که [[معصوم از خطا]] و [[اشتباه]] هستند یکی دیگر از دلائل و شواهد برای [[کشف]] معنای صاحب اختیاری کلمه «[[مولی]]» است. اهل بیت {{عم}} روز غدیر را به [[جلالت]] یاد کردند، و [[وصیت]] و تأکید فراوان به [[تعظیم]] آن روز و [[عید]] گرفتن آن نمودند<ref>{{متن حدیث|عن مولانا الصادق {{ع}} عن آبائه {{عم}} قال: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸)؛ {{متن حدیث|عن الصادق {{ع}}: هُوَ عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا وَ تَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ‌...}} (تهذیب، ج۳، ص۱۴۳، حدیث ۱۴۷)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا {{ع}}: وَ اللَّهِ لَوْ عَرَفَ النَّاسُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ بِحَقِيقَتِهِ لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا {{ع}}: وَ لَوْ لَا أَنِّي أَكْرَهُ التَّطْوِيلَ لَذَكَرْتُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ وَ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ عَرَفَهُ مَا لَا يُحْصَى بِعَدَدٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|عن مولانا الصادق عن آبائه {{عم}}، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ مَا نَصَبْتُ عَلِيّاً عَلَماً لِأُمَّتِي فِي الْأَرْضِ حَتَّى نَوَّهَ اللَّهُ بِاسْمِهِ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلَايَتَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ‌}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸).</ref>؛ زیرا آن [[روز]]، روزِ [[نصب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} برای [[خلافت]] و [[امامت]] است به گونه‌ای که مفاد [[حدیث غدیر]] برای [[شیعه]] [[قطعی]] و [[یقینی]] شده است.
آیا اعلام [[دوستی]] باعث شد این روز از بزرگترین [[اعیاد اسلامی]] شود؟
آیا اعلام [[دوستی]] باعث شد این روز از بزرگترین [[اعیاد اسلامی]] شود؟


۱۶. [[استشهاد]] [[صحابه]] و غیر صحابه به حدیث غدیر برای [[اثبات]] [[خلافت امیرالمؤمنین]]{{ع}} است، چنان که در دلائل الصدق آمده که:
۱۶. [[استشهاد]] [[صحابه]] و غیر صحابه به حدیث غدیر برای [[اثبات]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} است، چنان که در دلائل الصدق آمده که:
{{عربی|فی روایه لأحمد أنّه سمعه من النبی{{صل}} ثلاثون صحابیّا و شهدوا به لعلی{{ع}} لما نوزع أیام خلافته» أقول: و هذا صریح فی [[دلاله]] الحدیث علی الخلافه}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۲.</ref>؛
{{عربی|فی روایه لأحمد أنّه سمعه من النبی {{صل}} ثلاثون صحابیّا و شهدوا به لعلی {{ع}} لما نوزع أیام خلافته» أقول: و هذا صریح فی [[دلاله]] الحدیث علی الخلافه}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۲.</ref>؛
سی نفر از صحابه که حدیث غدیر را از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده بودند، در ایام خلافت امیرالمؤمنین{{ع}} - هنگام نزاعی که در گرفته بود - برای [[حضرت]] [[شهادت]] دادند». و این صریح است در [[دلالت حدیث غدیر]] بر خلافت امیرالمؤمنین{{ع}} (و معنای [[اولویت]] بالتصرف کلمه [[مولی]]).
سی نفر از صحابه که حدیث غدیر را از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده بودند، در ایام خلافت امیرالمؤمنین {{ع}} - هنگام نزاعی که در گرفته بود - برای [[حضرت]] [[شهادت]] دادند». و این صریح است در [[دلالت حدیث غدیر]] بر خلافت امیرالمؤمنین {{ع}} (و معنای [[اولویت]] بالتصرف کلمه [[مولی]]).


از سوی دیگر، عده‌ای از صحابه که حدیث غدیر را [[کتمان]] کردند و حتی با درخواست امیرالمؤمنین علی{{ع}} آن را اعلام نکردند، گرفتار [[نفرین]] حضرت شده و هر کدام به دردی مبتلاء شدند<ref>الفقه علی المذاهب الأربعة، ج۴، ص۷۵.</ref>! که عبارتند از: [[انس بن مالک]] که گرفتار [[بیماری]] بَرَص (پیسی) شد<ref>المعارف، ص۸۵۰؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۰۸ طبع مصر سال ۱۳۵۳ هجری.</ref>، [[براء بن عازب]] و [[زید بن ارقم]] که [[نابینا]] شدند، [[جریر بن عبدالله بجلی]]، که [[اعرابی]] گردید<ref>انساب الأشراف، ج۲، ص۱۵۶، حدیث ۱۶۹.</ref> و مُعَیْقِیب (ابن ابی [[فاطمه]] الدوسی)<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۷۴؛ المعارف، ص۱۳۷. وی از گماشتگان عمر بن خطاب بر بیت المال بود.</ref> که [[مبتلا]] به [[بیماری]] [[جذام]] (خوره) شد<ref>احمد بن حنبل از عبد الرحمن بن ابی لیلی روایت می‌کند که: {{عربی|أنّه شهد علیّاً رضی الله عنه فی الرحبه قال: اُنشد الله رجلاً سمع رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم، وشَهِدَه یوم غدیر خمّ إلا قام! و لا یقوم إلا من قد رآه فقام إثنا عشر رجلاً فقالوا: قد رأیناه و سمعناه حیث أخذ بیده یقول: اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، فقام إلا ثلاثه لم یقوموا فدعا علیهم فأصابتهم دعوته}}. در این حدیث می‌بینیم که سه نفر از کسانی که در غدیر خم حضور داشتند برای ادای شهادت بر نخاستند و کتمان کردند و آن حضرت بر آنها نفرین کرد و نفرین بر آنها اثر کرد.</ref>!
از سوی دیگر، عده‌ای از صحابه که حدیث غدیر را [[کتمان]] کردند و حتی با درخواست امیرالمؤمنین علی {{ع}} آن را اعلام نکردند، گرفتار [[نفرین]] حضرت شده و هر کدام به دردی مبتلاء شدند<ref>الفقه علی المذاهب الأربعة، ج۴، ص۷۵.</ref>! که عبارتند از: [[انس بن مالک]] که گرفتار [[بیماری]] بَرَص (پیسی) شد<ref>المعارف، ص۸۵۰؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۰۸ طبع مصر سال ۱۳۵۳ هجری.</ref>، [[براء بن عازب]] و [[زید بن ارقم]] که [[نابینا]] شدند، [[جریر بن عبدالله بجلی]]، که [[اعرابی]] گردید<ref>انساب الأشراف، ج۲، ص۱۵۶، حدیث ۱۶۹.</ref> و مُعَیْقِیب (ابن ابی [[فاطمه]] الدوسی)<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۷۴؛ المعارف، ص۱۳۷. وی از گماشتگان عمر بن خطاب بر بیت المال بود.</ref> که [[مبتلا]] به [[بیماری]] [[جذام]] (خوره) شد<ref>احمد بن حنبل از عبد الرحمن بن ابی لیلی روایت می‌کند که: {{عربی|أنّه شهد علیّاً رضی الله عنه فی الرحبه قال: اُنشد الله رجلاً سمع رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم، وشَهِدَه یوم غدیر خمّ إلا قام! و لا یقوم إلا من قد رآه فقام إثنا عشر رجلاً فقالوا: قد رأیناه و سمعناه حیث أخذ بیده یقول: اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، فقام إلا ثلاثه لم یقوموا فدعا علیهم فأصابتهم دعوته}}. در این حدیث می‌بینیم که سه نفر از کسانی که در غدیر خم حضور داشتند برای ادای شهادت بر نخاستند و کتمان کردند و آن حضرت بر آنها نفرین کرد و نفرین بر آنها اثر کرد.</ref>!


بلکه مناشده و [[احتجاج به حدیث غدیر]] در موارد بسیار [[شاهد]] دیگری بر ادّعای ما است که به بعضی از آن موارد اشاره می‌کنیم: (۱) مناشده امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[روز]] [[شورا]]. (۲) مناشده [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در ایّام [[عثمان]]. (۳) مناشده امیرالمؤمنین{{ع}} در روز [[رحبه]]. (۴) مناشده امیرالمؤمنین{{ع}} روز [[جمل]]. (۵) [[حدیث]] رکبان در [[کوفه]]. (۶) مناشده امیرالمؤمنین{{ع}} روز جمل. (۷) [[احتجاج]] [[حضرت زهرا]]{{س}} به [[حدیث غدیر]]. (۸) [[احتجاج امام]] حسن{{ع}}. (۹) مناشده [[امام حسین]]{{ع}}. (۱۰) احتجاج [[عبدالله بن جعفر]] به حدیث غدیر بر [[معاویه]]. (۱۱) احتجاج «برد» بر [[عمرو بن عاص]] به حدیث غدیر. (۱۲) احتجاج عمرو بن عاص به حدیث غدیر بر معاویه. (۱۳) احتجاج [[عمّار بن یاسر]] در روز [[جنگ صفین]] بر حجز. (۱۴) احتجاج [[اصبغ بن نباته]] در مجلس معاویه. (۱۵) مناشده [[جوانی]] با [[ابوهریره]] به حدیث غدیر در کوفه. (۱۶) مناشده مردی با [[زید بن ارقم]] به حدیث غدیر. (۱۷) مناشده مردی عراقی با [[جابر بن عبدالله انصاری]]. (۱۸) احتجاج [[قیس بن عباده]] به [[حدیث غدیر]] بر [[معاویه]]. (۱۹) [[احتجاج]] [[دارمیه]] حجونیه بر معاویه. (۲۰) احتجاج [[عمرو اودی]] بر یکی از [[مخالفین]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}. (۲۱) احتجاج [[عمر بن عبد العزیز]]. (۲۲) احتجاج [[مأمون]] بر [[فقیهان]] به حدیث غدیر<ref>در این رابطه مراجعه کنید به کتاب شریف «الغدیر»، ج۱، ص۱۵۹ - ۲۱۲ و کتاب «فی رحاب الغدیر» مروّج خراسانی، فصل ۵ و ۶.</ref>.
بلکه مناشده و [[احتجاج به حدیث غدیر]] در موارد بسیار [[شاهد]] دیگری بر ادّعای ما است که به بعضی از آن موارد اشاره می‌کنیم: (۱) مناشده امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[روز]] [[شورا]]. (۲) مناشده [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در ایّام [[عثمان]]. (۳) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} در روز [[رحبه]]. (۴) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} روز [[جمل]]. (۵) [[حدیث]] رکبان در [[کوفه]]. (۶) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} روز جمل. (۷) [[احتجاج]] [[حضرت زهرا]] {{س}} به [[حدیث غدیر]]. (۸) [[احتجاج امام]] حسن {{ع}}. (۹) مناشده [[امام حسین]] {{ع}}. (۱۰) احتجاج [[عبدالله بن جعفر]] به حدیث غدیر بر [[معاویه]]. (۱۱) احتجاج «برد» بر [[عمرو بن عاص]] به حدیث غدیر. (۱۲) احتجاج عمرو بن عاص به حدیث غدیر بر معاویه. (۱۳) احتجاج [[عمّار بن یاسر]] در روز [[جنگ صفین]] بر حجز. (۱۴) احتجاج [[اصبغ بن نباته]] در مجلس معاویه. (۱۵) مناشده [[جوانی]] با [[ابوهریره]] به حدیث غدیر در کوفه. (۱۶) مناشده مردی با [[زید بن ارقم]] به حدیث غدیر. (۱۷) مناشده مردی عراقی با [[جابر بن عبدالله انصاری]]. (۱۸) احتجاج [[قیس بن عباده]] به [[حدیث غدیر]] بر [[معاویه]]. (۱۹) [[احتجاج]] [[دارمیه]] حجونیه بر معاویه. (۲۰) احتجاج [[عمرو اودی]] بر یکی از [[مخالفین]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}. (۲۱) احتجاج [[عمر بن عبد العزیز]]. (۲۲) احتجاج [[مأمون]] بر [[فقیهان]] به حدیث غدیر<ref>در این رابطه مراجعه کنید به کتاب شریف «الغدیر»، ج۱، ص۱۵۹ - ۲۱۲ و کتاب «فی رحاب الغدیر» مروّج خراسانی، فصل ۵ و ۶.</ref>.


۱۷. تعبیر کردن از [[روز غدیر]] به روزی که امیرالمؤمنین{{ع}} به عنوان «[[امام]]» و «[[عَلَم]]» [[نصب]] شد، چنان که [[علامه امینی]] از مصادر [[عامه]] نقل کردند<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷ و ۱۶۵.</ref> و این صریح است در این که مراد از «[[مولی]]» معنای أولی بالتصرف است نه معانی دیگر.
۱۷. تعبیر کردن از [[روز غدیر]] به روزی که امیرالمؤمنین {{ع}} به عنوان «[[امام]]» و «[[عَلَم]]» [[نصب]] شد، چنان که [[علامه امینی]] از مصادر [[عامه]] نقل کردند<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷ و ۱۶۵.</ref> و این صریح است در این که مراد از «[[مولی]]» معنای أولی بالتصرف است نه معانی دیگر.


۱۸. اخباری که به بیان واژه «مولی» در حدیث غدیر تصریح کرده‌اند و آن را به معنای «اولی بالتصرف» و «اولی بالأمر» [[تفسیر]] نموده‌اند، مثل آن چه در کتاب «[[الغدیر]]» از [[طریق عامه]] [[روایت]] شده که: وقتی از معنای {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} از [[رسول خدا]]{{صل}} سؤال شد، [[حضرت]] فرمود:
۱۸. اخباری که به بیان واژه «مولی» در حدیث غدیر تصریح کرده‌اند و آن را به معنای «اولی بالتصرف» و «اولی بالأمر» [[تفسیر]] نموده‌اند، مثل آن چه در کتاب «[[الغدیر]]» از [[طریق عامه]] [[روایت]] شده که: وقتی از معنای {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} از [[رسول خدا]] {{صل}} سؤال شد، [[حضرت]] فرمود:
{{متن حدیث|اللَّهُ مَوْلَايَ أَوْلَى بِي مِنْ نَفْسِي لَا أَمْرَ لِي مَعَهُ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَا أَمْرَ لَهُمْ مَعِي وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعِي فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعَهُ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.
{{متن حدیث|اللَّهُ مَوْلَايَ أَوْلَى بِي مِنْ نَفْسِي لَا أَمْرَ لِي مَعَهُ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَا أَمْرَ لَهُمْ مَعِي وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعِي فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ {{ع}} مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعَهُ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.


و نیز [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} در مناشده [[روز]] [[صفین]]، کلمه «مولی» را صراحتاً تفسیر نموده و [[حدیث]] مفصّلی از [[پیامبر]]{{صل}} نقل فرمودند، تا آنجا که رسول خدا{{صل}} می‌فرمایند:
و نیز [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} در مناشده [[روز]] [[صفین]]، کلمه «مولی» را صراحتاً تفسیر نموده و [[حدیث]] مفصّلی از [[پیامبر]] {{صل}} نقل فرمودند، تا آنجا که رسول خدا {{صل}} می‌فرمایند:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [أَلَا] مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}.
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [أَلَا] مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}.


ای [[مردم]]! به [[درستی]] که [[خداوند]] مولی و [[صاحب اختیار]] من است و من مولی و صاحب اختیار [[مؤمنین]] هستم و اولی به آنها از خودشان هستم، هر کس که من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی هم [[مولی]] و [[صاحب اختیار]] اوست. بار خدایا! (تو از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی در آمده است و) صاحب اختیار کسی باش که او علی را صاحب اختیار گرفته است.
ای [[مردم]]! به [[درستی]] که [[خداوند]] مولی و [[صاحب اختیار]] من است و من مولی و صاحب اختیار [[مؤمنین]] هستم و اولی به آنها از خودشان هستم، هر کس که من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی هم [[مولی]] و [[صاحب اختیار]] اوست. بار خدایا! (تو از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی در آمده است و) صاحب اختیار کسی باش که او علی را صاحب اختیار گرفته است.


سپس [[سلمان]] بپاخاست و عرض کرد: [[ولاء]] در باره علی{{ع}} چگونه ولائی است؟ فرمود:
سپس [[سلمان]] بپاخاست و عرض کرد: [[ولاء]] در باره علی {{ع}} چگونه ولائی است؟ فرمود:
{{متن حدیث|وَلَاءٌ كَوَلَايَتِي مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ‌}}؛
{{متن حدیث|وَلَاءٌ كَوَلَايَتِي مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ‌}}؛
ولاء مانند ولای من. هر کس که من اولی و سزاوارتر هستم به او از خودش پس علی نیز اولی به او هست از خودش.
ولاء مانند ولای من. هر کس که من اولی و سزاوارتر هستم به او از خودش پس علی نیز اولی به او هست از خودش.
خط ۳۳۹: خط ۳۳۹:


علامه امینی از [[محمد بن جریر طبری]] که از بزرگان عامّه است نقل می‌کند که:
علامه امینی از [[محمد بن جریر طبری]] که از بزرگان عامّه است نقل می‌کند که:
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از [[نزول]] [[آیه تبلیغ]] فرمود: [[جبرئیل]] از طرف [[خدا]] دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به هر سیاه و سفید اعلام کنم که: [[علی بن ابی طالب]] [[برادر]] من، [[وصیّ]] من، و [[امام]] پس از من است<ref>الغدیر، ج۱، ص۴۲۴؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۰۲. {{عربی|وقد أمرنی جبرئیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد واعلم کلّ أبیض وأسود أنّ علیّ بن أبی طالب أخی و وصیّی و خلیفتی والإمام بعدی... و قد ذکر الحدیث بکامله الحافظ ابن جریر الطبری فی کتاب الولایه کما ذکره جلال الدین السیوطی فی الدرّ المنثور، ص۲، ص۲۹۸ خطبه فی نفس المعنی بألفاظ متقاربه}}.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[نزول]] [[آیه تبلیغ]] فرمود: [[جبرئیل]] از طرف [[خدا]] دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به هر سیاه و سفید اعلام کنم که: [[علی بن ابی طالب]] [[برادر]] من، [[وصیّ]] من، و [[امام]] پس از من است<ref>الغدیر، ج۱، ص۴۲۴؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۰۲. {{عربی|وقد أمرنی جبرئیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد واعلم کلّ أبیض وأسود أنّ علیّ بن أبی طالب أخی و وصیّی و خلیفتی والإمام بعدی... و قد ذکر الحدیث بکامله الحافظ ابن جریر الطبری فی کتاب الولایه کما ذکره جلال الدین السیوطی فی الدرّ المنثور، ص۲، ص۲۹۸ خطبه فی نفس المعنی بألفاظ متقاربه}}.</ref>.


۲۰. [[مرحوم مظفر]] - صاحب دلائل الصدق - می‌نویسد:
۲۰. [[مرحوم مظفر]] - صاحب دلائل الصدق - می‌نویسد:
{{عربی|بالنظر إلی خصوص کل واحده من تلک القرائن الحالیه و المقالیه، فضلاً عن مجموعها، لا ینبغی أن یشک ذو ادراک فی اراده النص علی علی{{ع}} بالامامه، و الا فکیف تستفاد المعانی من الالفاظ، و کیف یدلّ الکتاب [[العزیز]] او غیره علی معنی من المعانی، و هل یمکن أن لا تراد الامامه و قد [[طلب]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} من الصحابه بمجمع [[الناس]] بیان الحدیث و [[دعا]] علی من کتمه، اذ لو ارید به مجرد الحب و النصره لما کان محلاً لهذا الاهتمام...}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۸ - ۵۹.</ref>؛
{{عربی|بالنظر إلی خصوص کل واحده من تلک القرائن الحالیه و المقالیه، فضلاً عن مجموعها، لا ینبغی أن یشک ذو ادراک فی اراده النص علی علی {{ع}} بالامامه، و الا فکیف تستفاد المعانی من الالفاظ، و کیف یدلّ الکتاب [[العزیز]] او غیره علی معنی من المعانی، و هل یمکن أن لا تراد الامامه و قد [[طلب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} من الصحابه بمجمع [[الناس]] بیان الحدیث و [[دعا]] علی من کتمه، اذ لو ارید به مجرد الحب و النصره لما کان محلاً لهذا الاهتمام...}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۸ - ۵۹.</ref>؛
سزاوار نیست صاحب [[عقل]] و درکی - با توجّه و التفات به خصوص هر یک این قرائن حالیه و مقالیه چه رسد به مجموع آنها -[[شک]] کند در این که [[رسول خدا]]{{صل}} تصریح و [[تنصیص]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} نمودند وگرنه چگونه معانی از الفاظ استفاده می‌شود، و چگونه [[کتاب خدا]] و غیر آن بر معنایی از معانی دلالت می‌کند؟ آیا امکان دارد مقصود از این [[حدیث امامت]] و [[خلافت]] نباشد در حالی که امیرالمؤمنین{{صل}} در جمعی از [[مردم]] از عده‌ای از [[صحابه]] خواست که [[حدیث غدیر]] را بیان کنند و [[نفرین]] کرد بر هر کسی که آن را [[کتمان]] کند. اگر مقصود از این [[حدیث]] صرف [[محبّت]] و [[نصرت]] بود هرگز مورد این همه اهتمام و توجه واقع نمی‌شد.
سزاوار نیست صاحب [[عقل]] و درکی - با توجّه و التفات به خصوص هر یک این قرائن حالیه و مقالیه چه رسد به مجموع آنها -[[شک]] کند در این که [[رسول خدا]] {{صل}} تصریح و [[تنصیص]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} نمودند وگرنه چگونه معانی از الفاظ استفاده می‌شود، و چگونه [[کتاب خدا]] و غیر آن بر معنایی از معانی دلالت می‌کند؟ آیا امکان دارد مقصود از این [[حدیث امامت]] و [[خلافت]] نباشد در حالی که امیرالمؤمنین {{صل}} در جمعی از [[مردم]] از عده‌ای از [[صحابه]] خواست که [[حدیث غدیر]] را بیان کنند و [[نفرین]] کرد بر هر کسی که آن را [[کتمان]] کند. اگر مقصود از این [[حدیث]] صرف [[محبّت]] و [[نصرت]] بود هرگز مورد این همه اهتمام و توجه واقع نمی‌شد.
باری، حدیث غدیر با این قرائن و شواهد، [[نصّ]] آشکاری بر خلافت و امامت امیرالمؤمنین{{ع}} است.<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۲۲۳-۲۴۳.</ref>
باری، حدیث غدیر با این قرائن و شواهد، [[نصّ]] آشکاری بر خلافت و امامت امیرالمؤمنین {{ع}} است.<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۲۲۳-۲۴۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش