خوارج در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==چگونگی پیدایش [[خوارج]]== | == چگونگی پیدایش [[خوارج]] == | ||
عموم مورخانی که به بحث و بررسی درباره خوارج و چگونگی پیدایش آنان پرداختهاند به وجود آمدن این [[فرقه]] را از [[جنگ صفین]] و قضیه «[[حکمیت]]» میدانند، اما به نظر ما برای ریشهیابی عمیقتر باید کمی به عقب برگشت؛ زیرا نمیتوان پذیرفت که یک [[حزب]] و گروه [[سازمان]] یافته و منسجم با موضعگیریهای [[سیاسی]] و [[عقیدتی]]، به یکباره و در مدت کمتر از چند [[ساعت]] و یا چند [[روز]]، ایجاد شود؟ | عموم مورخانی که به بحث و بررسی درباره خوارج و چگونگی پیدایش آنان پرداختهاند به وجود آمدن این [[فرقه]] را از [[جنگ صفین]] و قضیه «[[حکمیت]]» میدانند، اما به نظر ما برای ریشهیابی عمیقتر باید کمی به عقب برگشت؛ زیرا نمیتوان پذیرفت که یک [[حزب]] و گروه [[سازمان]] یافته و منسجم با موضعگیریهای [[سیاسی]] و [[عقیدتی]]، به یکباره و در مدت کمتر از چند [[ساعت]] و یا چند [[روز]]، ایجاد شود؟ | ||
آیا [[باور]] کردنی است که در [[نبرد صفین]]، عدهای با [[اصرار]] و پافشاری بسیار از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} بخواهند که [[جنگ]] را خاتمه دهد و حکمیت را بپذیرد و حتی او را برای [[پذیرفتن]] این امر به [[قتل]] [[تهدید]] کنند، اما پس از قبول حکمیت از طرف علی{{ع}} فوراً موضع خود را [[تغییر]] دهند و پذیرش حکمیت را [[کفر]] بدانند؟ این، مسلماً برنامه و طرحی از پیش تنظیم شده بوده است که ریشه در پیش از نبرد صفین و مسأله حکمیت دارد. | آیا [[باور]] کردنی است که در [[نبرد صفین]]، عدهای با [[اصرار]] و پافشاری بسیار از [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} بخواهند که [[جنگ]] را خاتمه دهد و حکمیت را بپذیرد و حتی او را برای [[پذیرفتن]] این امر به [[قتل]] [[تهدید]] کنند، اما پس از قبول حکمیت از طرف علی {{ع}} فوراً موضع خود را [[تغییر]] دهند و پذیرش حکمیت را [[کفر]] بدانند؟ این، مسلماً برنامه و طرحی از پیش تنظیم شده بوده است که ریشه در پیش از نبرد صفین و مسأله حکمیت دارد. | ||
بنابر این بر یک محقق، لازم است که برای تحلیل و بررسی چگونگی پیدایش این گروه به عقب برگردد و قضیه را از ریشه دنبال کند و در این ریشهیابی به عامل مهم [[تعصبات قبیلهای]]، توجه بیشتری بکند. | بنابر این بر یک محقق، لازم است که برای تحلیل و بررسی چگونگی پیدایش این گروه به عقب برگردد و قضیه را از ریشه دنبال کند و در این ریشهیابی به عامل مهم [[تعصبات قبیلهای]]، توجه بیشتری بکند. | ||
بسیاری از [[رهبران]] خوارج و کسانی که در میان ساده لوحان [[سپاه علی]]{{ع}} در جنگ صفین، پس از پذیرش حکمیت، بذر [[شورش]] پاشیدند از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] و [[بنی ربیعه]] بودند (بنی ربیعه، خود تیرهای از بنی تمیم است). کسانی مانند [[شبث بن ربعی]] و [[حرقوص بن زهیر]] ([[ذو الثدیه]]) و [[مسعر بن فدکی]] و [[عروة بن ادیه]] و [[مرداس بن ادیه]] که در نظر خوارج بعدی از [[سلف صالح]] هستند، همه از قبیله بنی تمیم بودند. البته از [[قبایل]] دیگر نیز کم و بیش شرکت داشتند اما بیشتر رهبران خوارج از این قبیله بودند و از [[قریش]] هیچ کس در میان خوارج نبود. | بسیاری از [[رهبران]] خوارج و کسانی که در میان ساده لوحان [[سپاه علی]] {{ع}} در جنگ صفین، پس از پذیرش حکمیت، بذر [[شورش]] پاشیدند از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] و [[بنی ربیعه]] بودند (بنی ربیعه، خود تیرهای از بنی تمیم است). کسانی مانند [[شبث بن ربعی]] و [[حرقوص بن زهیر]] ([[ذو الثدیه]]) و [[مسعر بن فدکی]] و [[عروة بن ادیه]] و [[مرداس بن ادیه]] که در نظر خوارج بعدی از [[سلف صالح]] هستند، همه از قبیله بنی تمیم بودند. البته از [[قبایل]] دیگر نیز کم و بیش شرکت داشتند اما بیشتر رهبران خوارج از این قبیله بودند و از [[قریش]] هیچ کس در میان خوارج نبود. | ||
بنی تمیم در [[زمان جاهلیت]] با قبیله [[مضر]] و بخصوص تیره [[قریش]] [[دشمنی]] و [[جنگ]] داشتند و حتی پس از [[اسلام]] نیز، که به ظاهر [[مسلمان]] شده بودند، گاه و بیگاه دشمنی دیرینه خود با قریش را آشکار میکردند و از این که [[پیامبر]] از قریش است ناراحت بودند و [[حسد]] میورزیدند. در این باره به دو سند [[تاریخی]] زیر توجه فرمایید: | بنی تمیم در [[زمان جاهلیت]] با قبیله [[مضر]] و بخصوص تیره [[قریش]] [[دشمنی]] و [[جنگ]] داشتند و حتی پس از [[اسلام]] نیز، که به ظاهر [[مسلمان]] شده بودند، گاه و بیگاه دشمنی دیرینه خود با قریش را آشکار میکردند و از این که [[پیامبر]] از قریش است ناراحت بودند و [[حسد]] میورزیدند. در این باره به دو سند [[تاریخی]] زیر توجه فرمایید: | ||
#جمعی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] وارد [[مسجد پیامبر]] شدند و بیآنکه [[ادب]] و [[احترام]] پیامبر را رعایت کنند از پشت حجرهها ندا در دادند که {{متن حدیث|اخْرُجْ إِلَيْنَا يَا مُحَمَّدُ جِئْنَاكَ لِنُفَاخِرُكَ}}؛ «ای محمد، بیرون آی که آمدهایم با تو مفاخره کنیم»، یعنی امتیازات و [[مفاخر]] و برتریهای قبیله خود را بر تو ثابت کنیم. آن گاه آنان به [[مال]] و [[ثروت]] و کثرت [[جمعیت]] و چیزهایی از این قبیل [[فخرفروشی]] کردند و این [[آیه شریفه]] درباره آنها نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاقها صدا میزنند، بیشترشان خرد نمیورزند» سوره حجرات، آیه ۴.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۵؛ ابن هشام، السیرة البنویه، ج۴، ص۲۰۷.</ref>. | # جمعی از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] وارد [[مسجد پیامبر]] شدند و بیآنکه [[ادب]] و [[احترام]] پیامبر را رعایت کنند از پشت حجرهها ندا در دادند که {{متن حدیث|اخْرُجْ إِلَيْنَا يَا مُحَمَّدُ جِئْنَاكَ لِنُفَاخِرُكَ}}؛ «ای محمد، بیرون آی که آمدهایم با تو مفاخره کنیم»، یعنی امتیازات و [[مفاخر]] و برتریهای قبیله خود را بر تو ثابت کنیم. آن گاه آنان به [[مال]] و [[ثروت]] و کثرت [[جمعیت]] و چیزهایی از این قبیل [[فخرفروشی]] کردند و این [[آیه شریفه]] درباره آنها نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}}<ref>«به راستی آنان که تو را از پشت (در) اتاقها صدا میزنند، بیشترشان خرد نمیورزند» سوره حجرات، آیه ۴.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۵؛ ابن هشام، السیرة البنویه، ج۴، ص۲۰۷.</ref>. | ||
#در یکی از [[جنگها]] هنگامی که [[پیامبر خدا]] [[غنایم جنگی]] را تقسیم میکرد، مردی از بنی تمیم به نام [[ذوالخویصره]]، که همان [[حرقوص بن زهیر]] بود، سر رسید و گفت: یا محمد، [[عدالت]] را رعایت کن! پیامبر فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت را رعایت نکنم پس چه کسی این کار را خواهد کرد؟ بعضی از [[اصحاب]] خواستند او را بکشند. پیامبر{{صل}} فرمود: رهایش کنید، همانا برای او یارانی خواهد بود که [[نماز]] شما در مقابل نماز آنها و [[روزه]] شما در برابر روزه آنها کوچک شمرده میشود و آنها [[قرآن]] را [[تلاوت]] میکنند اما از گلوهایشان [[تجاوز]] نمیکند، آنها از [[دین]] خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان رها میشود. سپس افزود: آنها بر [[مسلمانان]] خروج میکنند. نشانه آنها این است که در میانشان مرد سیاه چهرهای است که یکی از پستانهای او مانند پستان [[زن]] است»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۴۸.</ref>. | # در یکی از [[جنگها]] هنگامی که [[پیامبر خدا]] [[غنایم جنگی]] را تقسیم میکرد، مردی از بنی تمیم به نام [[ذوالخویصره]]، که همان [[حرقوص بن زهیر]] بود، سر رسید و گفت: یا محمد، [[عدالت]] را رعایت کن! پیامبر فرمود: وای بر تو، اگر من عدالت را رعایت نکنم پس چه کسی این کار را خواهد کرد؟ بعضی از [[اصحاب]] خواستند او را بکشند. پیامبر {{صل}} فرمود: رهایش کنید، همانا برای او یارانی خواهد بود که [[نماز]] شما در مقابل نماز آنها و [[روزه]] شما در برابر روزه آنها کوچک شمرده میشود و آنها [[قرآن]] را [[تلاوت]] میکنند اما از گلوهایشان [[تجاوز]] نمیکند، آنها از [[دین]] خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان رها میشود. سپس افزود: آنها بر [[مسلمانان]] خروج میکنند. نشانه آنها این است که در میانشان مرد سیاه چهرهای است که یکی از پستانهای او مانند پستان [[زن]] است»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۴۸.</ref>. | ||
[[مفسران]] میگویند: درباره همین [[اعتراض]] [[حرقوص بن زهیر]] به [[پیامبر]] بود که این [[آیه شریفه]] نازل شد: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ}}<ref>«و برخی از ایشان درباره زکاتها بر تو خرده میگیرند؛ اگر از آن به آنان داده شود خرسند میشوند و اگر داده نشود ناگهان به خشم میآیند» سوره توبه، آیه ۵۸.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۶۳؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۸۱؛ سیوطی، اسباب النزول، در حاشیه تفسیر جلالین، ص۴۲۲.</ref>. | [[مفسران]] میگویند: درباره همین [[اعتراض]] [[حرقوص بن زهیر]] به [[پیامبر]] بود که این [[آیه شریفه]] نازل شد: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ}}<ref>«و برخی از ایشان درباره زکاتها بر تو خرده میگیرند؛ اگر از آن به آنان داده شود خرسند میشوند و اگر داده نشود ناگهان به خشم میآیند» سوره توبه، آیه ۵۸.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۶۳؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۸۱؛ سیوطی، اسباب النزول، در حاشیه تفسیر جلالین، ص۴۲۲.</ref>. | ||
جالب است که در این سند [[تاریخی]] - که اکثر [[مورخان]] و [[محدثان]] و مفسران آن را نقل کردهاند- منافقی که به پیامبر اعتراض میکند و [[قرآن]]، او را از جمله [[منافقان]] میشمارد کسی است که «ذو الخویصره» نام دارد و او همان «حرقوص بن زهیر» است که یکی از [[رهبران]] [[خوارج]] بود و در [[جنگ صفین]] پس از جریان [[حکمت]]، شدیداً به علی{{ع}} اعتراض کرد و جمعی را به دنبال خود کشانید و سرانجام در [[جنگ نهروان]] کشته شد. او همان «ذو الثدیه» بود که علی{{ع}} جنازه او را جستجو کرد تا این که آن را یافت و از این که [[وعده]] پیامبر{{صل}} تحقق یافته است [[خدا]] را [[شکر]] کرد<ref>خوارج در تاریخ، ص۱۴-۱۷.</ref>. | جالب است که در این سند [[تاریخی]] - که اکثر [[مورخان]] و [[محدثان]] و مفسران آن را نقل کردهاند- منافقی که به پیامبر اعتراض میکند و [[قرآن]]، او را از جمله [[منافقان]] میشمارد کسی است که «ذو الخویصره» نام دارد و او همان «حرقوص بن زهیر» است که یکی از [[رهبران]] [[خوارج]] بود و در [[جنگ صفین]] پس از جریان [[حکمت]]، شدیداً به علی {{ع}} اعتراض کرد و جمعی را به دنبال خود کشانید و سرانجام در [[جنگ نهروان]] کشته شد. او همان «ذو الثدیه» بود که علی {{ع}} جنازه او را جستجو کرد تا این که آن را یافت و از این که [[وعده]] پیامبر {{صل}} تحقق یافته است [[خدا]] را [[شکر]] کرد<ref>خوارج در تاریخ، ص۱۴-۱۷.</ref>. | ||
دقت در این دو سند تاریخی به خوبی نشان میدهد که یکی از رهبران عمده خوارج چه سابقه [[فکری]] داشته است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۲۹.</ref> | دقت در این دو سند تاریخی به خوبی نشان میدهد که یکی از رهبران عمده خوارج چه سابقه [[فکری]] داشته است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۲۹.</ref> | ||
==نمونهای از [[تعصبات قبیلهای]] خوارج و [[دشمنی]] آنها با [[قریش]]== | == نمونهای از [[تعصبات قبیلهای]] خوارج و [[دشمنی]] آنها با [[قریش]] == | ||
# [[ابو حمزه]] خارجی در سال ۱۳۰ به [[مدینه]] [[حمله]] کرد و [[مردم]] آن [[شهر]] را [[شکست]] داد که در [[تاریخ]] به نام «واقعه قدید» معروف است. وقتی [[اسیران]] را آوردند هرکس از قریش بود میکشتند و هر کس از [[انصار]] بود رها میکردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۱۳.</ref>. | # [[ابو حمزه]] خارجی در سال ۱۳۰ به [[مدینه]] [[حمله]] کرد و [[مردم]] آن [[شهر]] را [[شکست]] داد که در [[تاریخ]] به نام «واقعه قدید» معروف است. وقتی [[اسیران]] را آوردند هرکس از قریش بود میکشتند و هر کس از [[انصار]] بود رها میکردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۱۳.</ref>. | ||
#وقتی [[ضحاک بن قیس شیبانی]] خارجی، [[زمان]] کوتاهی در [[عراق]] [[حکومت]] یافت [[عبدالله بن عمر]] و [[سلیمان بن هشام]] به ناچار با او [[بیعت]] کردند. [[شبیل بن عزره]]، شاعر خارجی، با [[مباهات]] گفت: {{متن حدیث|أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ أَظْهَرَ دِينَهُ وصلت قریش خلف بکر بن وائل}} «آیا ندیدی که چگونه [[خداوند]] [[دین]] خود را [[پیروز]] کرد و [[قریش]] پشت سر [[بکر بن وائل]] [[نماز]] خواند؟»<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۶۱۰.</ref> | # وقتی [[ضحاک بن قیس شیبانی]] خارجی، [[زمان]] کوتاهی در [[عراق]] [[حکومت]] یافت [[عبدالله بن عمر]] و [[سلیمان بن هشام]] به ناچار با او [[بیعت]] کردند. [[شبیل بن عزره]]، شاعر خارجی، با [[مباهات]] گفت: {{متن حدیث|أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ أَظْهَرَ دِينَهُ وصلت قریش خلف بکر بن وائل}} «آیا ندیدی که چگونه [[خداوند]] [[دین]] خود را [[پیروز]] کرد و [[قریش]] پشت سر [[بکر بن وائل]] [[نماز]] خواند؟»<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۶۱۰.</ref> | ||
با توجه به زمینههای [[سیاسی]] و [[عصبیتهای قومی]] و [[نژادی]]، که نمونههایی از آن را نقل کردیم، کسانی که [[کینه]] و [[حسد]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} را در [[دل]] داشتند ولی به ناچار در [[سپاه]] آن [[حضرت]] قرار گرفته بودند و به ظاهر از جمله [[اصحاب علی]]{{ع}} به حساب میآمدند، همواره در پی فرصتی بودند که به آن حضرت ضربه بزنند و آنچه را که مدتها پنهان میکردند آشکار سازند. چنین فرصتی در [[جنگ صفین]] و در مسأله [[حکمیت]] به دست آمد و آنها توانستند از [[ساده لوحی]] [[سربازان]] علی{{ع}} [[سوء]] استفاده کنند و [[جمعیت]] زیادی را به دنبال خود بکشند و تا آنجا پیش رفتند که [[جنگ نهروان]] را بر [[امام]] [[مسلمین]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[تحمیل]] کردند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۱.</ref> | با توجه به زمینههای [[سیاسی]] و [[عصبیتهای قومی]] و [[نژادی]]، که نمونههایی از آن را نقل کردیم، کسانی که [[کینه]] و [[حسد]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} را در [[دل]] داشتند ولی به ناچار در [[سپاه]] آن [[حضرت]] قرار گرفته بودند و به ظاهر از جمله [[اصحاب علی]] {{ع}} به حساب میآمدند، همواره در پی فرصتی بودند که به آن حضرت ضربه بزنند و آنچه را که مدتها پنهان میکردند آشکار سازند. چنین فرصتی در [[جنگ صفین]] و در مسأله [[حکمیت]] به دست آمد و آنها توانستند از [[ساده لوحی]] [[سربازان]] علی {{ع}} [[سوء]] استفاده کنند و [[جمعیت]] زیادی را به دنبال خود بکشند و تا آنجا پیش رفتند که [[جنگ نهروان]] را بر [[امام]] [[مسلمین]] امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[تحمیل]] کردند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۱.</ref> | ||
==نامهای دیگر [[خوارج]]== | == نامهای دیگر [[خوارج]] == | ||
خوارج در [[تاریخ]] به نامهای دیگری هم مشهورند که اینک آنها را ذکر میکنیم: | خوارج در [[تاریخ]] به نامهای دیگری هم مشهورند که اینک آنها را ذکر میکنیم: | ||
#«شُراة»: این کلمه جمع «شاری» به معنای فروشنده است. خوارج این نام را بسیار [[دوست]] میداشتند، چون میپنداشتند که [[جان]] خود را به [[خدا]] فروختهاند و در راه او از جان خویش گذاشتهاند. این نام مأخوذ از این [[آیه]] است که در [[شأن علی]]{{ع}} در [[لیلة المبیت]] نازل شده است: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. | #«شُراة»: این کلمه جمع «شاری» به معنای فروشنده است. خوارج این نام را بسیار [[دوست]] میداشتند، چون میپنداشتند که [[جان]] خود را به [[خدا]] فروختهاند و در راه او از جان خویش گذاشتهاند. این نام مأخوذ از این [[آیه]] است که در [[شأن علی]] {{ع}} در [[لیلة المبیت]] نازل شده است: {{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. | ||
#«[[حروریه]]»: به این علت، آنها را حروریه میگویند که پس از ترک [[صفین]] و [[مخالفت با علی]]{{ع}} به روستای «[[حرورا]]» رفتند و این روستا دو میل با [[کوفه]] فاصله داشته است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۵.</ref>. | #«[[حروریه]]»: به این علت، آنها را حروریه میگویند که پس از ترک [[صفین]] و [[مخالفت با علی]] {{ع}} به روستای «[[حرورا]]» رفتند و این روستا دو میل با [[کوفه]] فاصله داشته است<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۵.</ref>. | ||
#«[[خوارج]]»: خوارج جمع «خارجی» است، از ریشه خروج به معنی «بیرون شدن» و «[[قیام]] کردن» است. نام مشهور این [[فرقه]]، همان خوارج است. این نام از [[حدیث]] معروفی که از [[پیامبر]]{{صل}} در [[مقام]] [[پیشگویی]] از این گروه رسیده اقتباس شده است که فرمود: {{متن حدیث|سیخرج قوم یمرقون من الدین}}؛ «به زودی قومی خروج میکنند که آنها از [[دین]] بیرون رفتهاند» | #«[[خوارج]]»: خوارج جمع «خارجی» است، از ریشه خروج به معنی «بیرون شدن» و «[[قیام]] کردن» است. نام مشهور این [[فرقه]]، همان خوارج است. این نام از [[حدیث]] معروفی که از [[پیامبر]] {{صل}} در [[مقام]] [[پیشگویی]] از این گروه رسیده اقتباس شده است که فرمود: {{متن حدیث|سیخرج قوم یمرقون من الدین}}؛ «به زودی قومی خروج میکنند که آنها از [[دین]] بیرون رفتهاند» | ||
#«[[محکمه]]»: خوارج در جریان [[جنگ صفین]] و در [[اعتراض]] به مسأله [[حکمیت]]، [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} را سر دادند و نام «محکمه» از همین شعار معروف آنها گرفته شده است. مُحکِّم یا مُحکِّمه، اسم فاعل از [[تحکیم]] است و به معنای کسی است که تحکیم را قبول ندارد؛ از این رو [[ابن سیده]] گفته است: اطلاق محکمه بر خوارج، جنبه سلبی دارد؛ زیرا آنها [[نفی]] تحکیم میکردند»<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۲.</ref>. | #«[[محکمه]]»: خوارج در جریان [[جنگ صفین]] و در [[اعتراض]] به مسأله [[حکمیت]]، [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} را سر دادند و نام «محکمه» از همین شعار معروف آنها گرفته شده است. مُحکِّم یا مُحکِّمه، اسم فاعل از [[تحکیم]] است و به معنای کسی است که تحکیم را قبول ندارد؛ از این رو [[ابن سیده]] گفته است: اطلاق محکمه بر خوارج، جنبه سلبی دارد؛ زیرا آنها [[نفی]] تحکیم میکردند»<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۱۴۲.</ref>. | ||
و شاید محکمه اسم فاعل از مصدر جعلی تحکیم است که به معنای گفتن جمله {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} میباشد مانند «مُکبر» به معنای کسی که «[[الله اکبر]]» میگوید. | و شاید محکمه اسم فاعل از مصدر جعلی تحکیم است که به معنای گفتن جمله {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}} میباشد مانند «مُکبر» به معنای کسی که «[[الله اکبر]]» میگوید. | ||
#«[[مارقین]]»: [[مارق]] از ماده مرق به معنای رها شدن و بیرون رفتن و دریدن است<ref>ابن اثیر، النهایه، ج۴، ص۳۲۰.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} [[فتنه]] خوارج، [[پیش بینی]] شده است که در [[جنگ نهروان]] آن حدیث را خواهیم آورد. نام «مارقین» برگرفته از همان حدیث پیامبر است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۲.</ref> | #«[[مارقین]]»: [[مارق]] از ماده مرق به معنای رها شدن و بیرون رفتن و دریدن است<ref>ابن اثیر، النهایه، ج۴، ص۳۲۰.</ref>. در [[حدیثی]] از [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} [[فتنه]] خوارج، [[پیش بینی]] شده است که در [[جنگ نهروان]] آن حدیث را خواهیم آورد. نام «مارقین» برگرفته از همان حدیث پیامبر است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۲.</ref> | ||
==فرقههای خوارج== | == فرقههای خوارج == | ||
خوارج بر اثر علل و عواملی به دسته و فرقههای مختلفی تقسیم شدند. در تعداد فرقههای خوارج، میان نویسندگان [[ملل و نحل]]، [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ [[اشعری]] بیش از سی فرقه از آنها را نام میبرد<ref>اشعری، مقالات اسلامیین، ج۱، ص۱۵۷.</ref>. ملطی آنها را بیست و پنج فرقه میداند<ref>التنبیه و الرد، ص۱۷۸.</ref>. [[شهرستانی]] آنها را به هشت فرقه اصلی، تقسیم میکند<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۳۸.</ref>. [[ایجی]] آنها را هفت فرقه میداند<ref>المواقف، ص۴۲۴.</ref>. رازی آنها را به بیست و یک فرقه تقسیم میکند<ref>اعتقادات فرق المسلمین، ص۴۹.</ref>. اسفرائنی و [[بغدادی]] آنها را بیست [[فرقه]] میدانند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴؛ التبصیر فی الدین، ص۴۶.</ref>. و [[ابن المرتضی]] از آنها در پنج فرقه اصلی، نام میبرد<ref>المنیة و الامل، ص۲۲.</ref> در این جا ما فقط مهمترین آنها را نام میبریم: | خوارج بر اثر علل و عواملی به دسته و فرقههای مختلفی تقسیم شدند. در تعداد فرقههای خوارج، میان نویسندگان [[ملل و نحل]]، [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ [[اشعری]] بیش از سی فرقه از آنها را نام میبرد<ref>اشعری، مقالات اسلامیین، ج۱، ص۱۵۷.</ref>. ملطی آنها را بیست و پنج فرقه میداند<ref>التنبیه و الرد، ص۱۷۸.</ref>. [[شهرستانی]] آنها را به هشت فرقه اصلی، تقسیم میکند<ref>الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۵ - ۱۳۸.</ref>. [[ایجی]] آنها را هفت فرقه میداند<ref>المواقف، ص۴۲۴.</ref>. رازی آنها را به بیست و یک فرقه تقسیم میکند<ref>اعتقادات فرق المسلمین، ص۴۹.</ref>. اسفرائنی و [[بغدادی]] آنها را بیست [[فرقه]] میدانند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴؛ التبصیر فی الدین، ص۴۶.</ref>. و [[ابن المرتضی]] از آنها در پنج فرقه اصلی، نام میبرد<ref>المنیة و الامل، ص۲۲.</ref> در این جا ما فقط مهمترین آنها را نام میبریم: | ||
# [[ازارقه]]: [[پیروان]] [[نافع بن ازرق حنظل]] | # [[ازارقه]]: [[پیروان]] [[نافع بن ازرق حنظل]] | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
# [[صفریه]]: پیروان [[زیاد بن اصفر]] | # [[صفریه]]: پیروان [[زیاد بن اصفر]] | ||
# [[عجارده]]: پیروان [[عبدالکریم بن عجرد]] | # [[عجارده]]: پیروان [[عبدالکریم بن عجرد]] | ||
#شعیبیه: پیروان [[شعیب]] | # شعیبیه: پیروان [[شعیب]] | ||
#صلتیه: پیروان [[صلت بن عثمان]] | # صلتیه: پیروان [[صلت بن عثمان]] | ||
#حمزیه: پیروان [[حمزة بن اکرکند]] | # حمزیه: پیروان [[حمزة بن اکرکند]] | ||
#ثعالبه: پیروان [[ثعلبة بن مشکان]] | # ثعالبه: پیروان [[ثعلبة بن مشکان]] | ||
همچنین خازمیه، معلومیه و مجهولیه، اخفسیه، معبدیه، [[اباضیه]]، بیهسیه، بدعیه، یزیدیه، رشدیه از دیگر فرقههای خوارج هستند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۳.</ref> | همچنین خازمیه، معلومیه و مجهولیه، اخفسیه، معبدیه، [[اباضیه]]، بیهسیه، بدعیه، یزیدیه، رشدیه از دیگر فرقههای خوارج هستند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۳.</ref> | ||
==پیشینه [[فکری]] [[خوارج]]== | == پیشینه [[فکری]] [[خوارج]] == | ||
[[مورخان]] به طور کلی، پیدایش [[فرقه]] خوارج را از [[جنگ صفین]] و قضیه [[حکمیت]] میدانند و از آن، فراتر نمیروند، ولی [[باور]] نمیتوان کرد که یک [[حزب]] متشکل و [[سازمان]] یافته و یک جریان تند و [[افراطی]] بیهیچ سابقهای و به یکباره، در عرض چند [[روز]] متولد شود و [[تشکل]] یابد. آیا باور کردنی است که در جنگ صفین، گروهی با [[اصرار]] تمام از علی{{ع}} بخواهند که دست از [[جنگ]] بردارد و حکمیت را بپذیرد و حتی او را با [[تهدید]] به [[قتل]] به این کار، وادار سازند، اما پس از قبول حکمیت از جانب علی{{ع}} بلافاصله [[تغییر]] موضع دهند و قبول حکمیت را [[کفر]] بدانند و از علی{{ع}} بخواهند که از این کار [[کفرآمیز]] [[توبه]] کند وگرنه با او همچون یک [[کافر]] [[رفتار]] خواهند کرد و بالاخره او را بکشند؟ | [[مورخان]] به طور کلی، پیدایش [[فرقه]] خوارج را از [[جنگ صفین]] و قضیه [[حکمیت]] میدانند و از آن، فراتر نمیروند، ولی [[باور]] نمیتوان کرد که یک [[حزب]] متشکل و [[سازمان]] یافته و یک جریان تند و [[افراطی]] بیهیچ سابقهای و به یکباره، در عرض چند [[روز]] متولد شود و [[تشکل]] یابد. آیا باور کردنی است که در جنگ صفین، گروهی با [[اصرار]] تمام از علی {{ع}} بخواهند که دست از [[جنگ]] بردارد و حکمیت را بپذیرد و حتی او را با [[تهدید]] به [[قتل]] به این کار، وادار سازند، اما پس از قبول حکمیت از جانب علی {{ع}} بلافاصله [[تغییر]] موضع دهند و قبول حکمیت را [[کفر]] بدانند و از علی {{ع}} بخواهند که از این کار [[کفرآمیز]] [[توبه]] کند وگرنه با او همچون یک [[کافر]] [[رفتار]] خواهند کرد و بالاخره او را بکشند؟ | ||
به نظر ما یک پژوهشگر [[تاریخی]] نباید از کنار این حادثه به [[سادگی]] بگذرد بلکه باید زمینههای فکری آن را ریشهیابی نماید و عامل مهم [[تعصبات قبیلهای]] را که حتی پس از [[اسلام]] نیز در میان [[عربها]] [[حاکمیت]] داشت از نظر دور ندارد. | به نظر ما یک پژوهشگر [[تاریخی]] نباید از کنار این حادثه به [[سادگی]] بگذرد بلکه باید زمینههای فکری آن را ریشهیابی نماید و عامل مهم [[تعصبات قبیلهای]] را که حتی پس از [[اسلام]] نیز در میان [[عربها]] [[حاکمیت]] داشت از نظر دور ندارد. | ||
بسیاری از [[رهبران]] خوارج و کسانی که در میان ساده لوحان از [[سپاه علی]]{{ع}} در جنگ صفین پس از پذیرش [[حکمت]]، بذر [[شورش]] پاشیدند از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] و [[بنی ربیعه]] (که تیرهای از بنی تمیم است) بودند کسانی مانند [[شبث بن ربعی]]، [[حرقوص بن زهیر]](ذو الثدیه)، [[مسعر بن فدکی]]، [[عروة بن ادیه]] و [[مرداس بن ادیه]]، که در نظر خوارج بعدی از [[سلف صالح]] هستند، همه از قبیله بنی تمیم بودند. البته از [[قبایل]] دیگر نیز کم و بیش، شرکت داشتند اما بیشتر رهبران خوارج از این قبیله بودند و از [[قریش]] هیچ کس در میان خوارج نبود. | بسیاری از [[رهبران]] خوارج و کسانی که در میان ساده لوحان از [[سپاه علی]] {{ع}} در جنگ صفین پس از پذیرش [[حکمت]]، بذر [[شورش]] پاشیدند از [[قبیله]] [[بنی تمیم]] و [[بنی ربیعه]] (که تیرهای از بنی تمیم است) بودند کسانی مانند [[شبث بن ربعی]]، [[حرقوص بن زهیر]](ذو الثدیه)، [[مسعر بن فدکی]]، [[عروة بن ادیه]] و [[مرداس بن ادیه]]، که در نظر خوارج بعدی از [[سلف صالح]] هستند، همه از قبیله بنی تمیم بودند. البته از [[قبایل]] دیگر نیز کم و بیش، شرکت داشتند اما بیشتر رهبران خوارج از این قبیله بودند و از [[قریش]] هیچ کس در میان خوارج نبود. | ||
بنی تمیم در [[زمان جاهلیت]] با قبیله [[مضر]] و به خصوص تیره قریش، [[دشمنی]] دیرینه و جنگ طولانی داشتند و حتی پس از اسلام نیز، که به ظاهر [[مسلمان]] شده بودند، گاه و بیگاه [[دشمنی]] و [[کینه]] دیرینه خود را با [[قریش]]، آشکار میکردند و از این که [[پیامبر]] از قریش است، ناراحت بودند و [[حسد]] میورزیدند و گاهی [[حسادت]] خود را به زبان میآوردند، برای نمونه به داستان زیر توجه فرمایید: | بنی تمیم در [[زمان جاهلیت]] با قبیله [[مضر]] و به خصوص تیره قریش، [[دشمنی]] دیرینه و جنگ طولانی داشتند و حتی پس از اسلام نیز، که به ظاهر [[مسلمان]] شده بودند، گاه و بیگاه [[دشمنی]] و [[کینه]] دیرینه خود را با [[قریش]]، آشکار میکردند و از این که [[پیامبر]] از قریش است، ناراحت بودند و [[حسد]] میورزیدند و گاهی [[حسادت]] خود را به زبان میآوردند، برای نمونه به داستان زیر توجه فرمایید: | ||
در [[غزوه]] «حنین» هنگامی که [[لشکر اسلام]] بر [[کفار]] حنین [[پیروز]] شد، [[رسول خدا]] [[غنائم جنگی]] را بین [[سپاهیان]] [[اسلام]] تقسیم نمود و روی [[مصلحت]] و [[تألیف قلوب]] به کفار قریش، که [[تازه مسلمان]] شده و از [[مکه]] در رکاب [[حضرت]] به حنین آمده بودند سهم بیشتری [[مرحمت]] فرمود، در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] معروف به ذو الخویصره یا ذو الثدیه که مردی از [[بنی تمیم]] بود و از [[سربازان]] اسلام به شمار میرفت جلو آمد با کمال [[بیشرمی]] گفت: ای محمد! [[عدالت]] کن. | در [[غزوه]] «حنین» هنگامی که [[لشکر اسلام]] بر [[کفار]] حنین [[پیروز]] شد، [[رسول خدا]] [[غنائم جنگی]] را بین [[سپاهیان]] [[اسلام]] تقسیم نمود و روی [[مصلحت]] و [[تألیف قلوب]] به کفار قریش، که [[تازه مسلمان]] شده و از [[مکه]] در رکاب [[حضرت]] به حنین آمده بودند سهم بیشتری [[مرحمت]] فرمود، در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] معروف به ذو الخویصره یا ذو الثدیه که مردی از [[بنی تمیم]] بود و از [[سربازان]] اسلام به شمار میرفت جلو آمد با کمال [[بیشرمی]] گفت: ای محمد! [[عدالت]] کن. | ||
گفتار دور از [[ادب]] او، رسول خدا{{صل}} را ناراحت کرد و در پاسخش فرمود: | گفتار دور از [[ادب]] او، رسول خدا {{صل}} را ناراحت کرد و در پاسخش فرمود: | ||
{{متن حدیث|ویلک و من یعدل إن لم أعدل}}؛ | {{متن حدیث|ویلک و من یعدل إن لم أعدل}}؛ | ||
«وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد در کجا خواهد بود؟» | «وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد در کجا خواهد بود؟» | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
[[روایات]] در دنباله [[حدیث مختلف]] است که به بعضی از آنها میپردازیم. | [[روایات]] در دنباله [[حدیث مختلف]] است که به بعضی از آنها میپردازیم. | ||
در بعضی از نقلها آمده است: [[عمر]] برخاست و گفت: یا [[رسول الله]]! اجازه بدهید گردن او را بزنم. رسول خدا{{صل}} نپذیرفت و از دید [[وحی]] از [[آینده]] خطرناک او پرده برداشت و فرمود: | در بعضی از نقلها آمده است: [[عمر]] برخاست و گفت: یا [[رسول الله]]! اجازه بدهید گردن او را بزنم. رسول خدا {{صل}} نپذیرفت و از دید [[وحی]] از [[آینده]] خطرناک او پرده برداشت و فرمود: | ||
{{متن حدیث|دَعْهُ فَسَيَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...}}؛ | {{متن حدیث|دَعْهُ فَسَيَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...}}؛ | ||
«او را رها کنید که به زودی این مرد، پیروانی خواهد داشت که همچنان که تیر از کمان پرتاب میشود آنها هم از [[دین]] خارج خواهند شد»<ref>ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۰؛ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۵۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۴۰؛ حسینی مرعشی، احقاق الحق، ج۸، ص۴۷۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۵.</ref> | «او را رها کنید که به زودی این مرد، پیروانی خواهد داشت که همچنان که تیر از کمان پرتاب میشود آنها هم از [[دین]] خارج خواهند شد»<ref>ر. ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۰؛ مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۵۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۴۰؛ حسینی مرعشی، احقاق الحق، ج۸، ص۴۷۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۵.</ref> | ||
==سرآغاز [[فتنه]] [[خوارج]] و فعالیتهای آنان== | == سرآغاز [[فتنه]] [[خوارج]] و فعالیتهای آنان == | ||
[[امام]]{{ع}} پس از [[پیمان]] [[حکمیت]]، مصلحت دید که [[صفین]] را ترک گوید و به [[کوفه]] مقر [[حکومت اسلامی]] برگردد و در [[انتظار]] [[داوری]] «[[ابوموسی]]» و «[[عمروعاص]]» به سر برد، اما وقتی [[امام]]{{ع}} وارد [[کوفه]] شد با انشعاب ناجوانمردانهای در [[سپاه]] خود مواجه گردید؛ زیرا آن [[حضرت]] و یارانش [[مشاهده]] کردند که گروهی از سپاهیانش که تعداد آنان را تا [[دوازده]] هزار نفر ضبط کردهاند، به عنوان [[اعتراض]] به پذیرش [[حکمت]] از آمدن به کوفه خودداری کردند و دستهای از آنان به «[[حروراء]]» (سرزمینی نزدیک [[نهروان]] و اطراف کوفه) و دسته دیگر در اردوگاه [[نخیله]] رفتند و در آنجا با [[عبدالله بن وهب راسبی]] [[بیعت]] نمودند تا با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از سر [[جنگ]] برآیند یا آنکه علی{{ع}} از این [[گناه]] پذیرش [[حکمیت]] [[توبه]] کند و فوراً برای جنگ با [[معاویه]] به [[صفین]] بازگردد! و آنها در این راستا از هیچ کوششی که مخالف [[موازین شرع]] انور بود کوتاهی نکردند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۷.</ref> | [[امام]] {{ع}} پس از [[پیمان]] [[حکمیت]]، مصلحت دید که [[صفین]] را ترک گوید و به [[کوفه]] مقر [[حکومت اسلامی]] برگردد و در [[انتظار]] [[داوری]] «[[ابوموسی]]» و «[[عمروعاص]]» به سر برد، اما وقتی [[امام]] {{ع}} وارد [[کوفه]] شد با انشعاب ناجوانمردانهای در [[سپاه]] خود مواجه گردید؛ زیرا آن [[حضرت]] و یارانش [[مشاهده]] کردند که گروهی از سپاهیانش که تعداد آنان را تا [[دوازده]] هزار نفر ضبط کردهاند، به عنوان [[اعتراض]] به پذیرش [[حکمت]] از آمدن به کوفه خودداری کردند و دستهای از آنان به «[[حروراء]]» (سرزمینی نزدیک [[نهروان]] و اطراف کوفه) و دسته دیگر در اردوگاه [[نخیله]] رفتند و در آنجا با [[عبدالله بن وهب راسبی]] [[بیعت]] نمودند تا با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از سر [[جنگ]] برآیند یا آنکه علی {{ع}} از این [[گناه]] پذیرش [[حکمیت]] [[توبه]] کند و فوراً برای جنگ با [[معاویه]] به [[صفین]] بازگردد! و آنها در این راستا از هیچ کوششی که مخالف [[موازین شرع]] انور بود کوتاهی نکردند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۷.</ref> | ||
==[[جنایات خوارج]] در راه نهروان== | == [[جنایات خوارج]] در راه نهروان == | ||
[[خوارج]] با [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}}، و با دلی پر از [[بغض]] و [[عداوت]] کوفه را به قصد نهروان ترک کردند، تا با امام [[مسلمین]] از در جنگ برآیند و عقدههای درونی خود را خالی کنند اما در بین راه دست به کارهای بسیار [[جاهلانه]] و دور از [[شرف]] و [[انسانیت]] زدند که با هیچ [[منطق]] و مرامی [[سازش]] نداشت، ما در این جا نمونهای از [[اعمال]] احمقانه آنان را ذکر میکنیم تا با چهره [[واقعی]] [[مخالفین]] امام{{ع}} بیشتر آشنا شویم. | [[خوارج]] با [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ}}، و با دلی پر از [[بغض]] و [[عداوت]] کوفه را به قصد نهروان ترک کردند، تا با امام [[مسلمین]] از در جنگ برآیند و عقدههای درونی خود را خالی کنند اما در بین راه دست به کارهای بسیار [[جاهلانه]] و دور از [[شرف]] و [[انسانیت]] زدند که با هیچ [[منطق]] و مرامی [[سازش]] نداشت، ما در این جا نمونهای از [[اعمال]] احمقانه آنان را ذکر میکنیم تا با چهره [[واقعی]] [[مخالفین]] امام {{ع}} بیشتر آشنا شویم. | ||
[[ابو العباس]] میگوید: خوارج در راه نهروان با [[عبدالله بن خباب]]<ref>خباب بن ارت پدر عبدالله از اصحاب رسول خدا{{صل}} و از یاران با وفای امیرمؤمنان بود، او همان مردی است که در اسلام شکنجههای بسیار از قریش دیده و در موقع مرگش هنوز آثار شکنجه در بدنش بود، او موقعی که امام{{ع}} در صفین بود از دنیا رفت و امام{{ع}} هنگام بازگشت از صفین به کوفه در کنار قبرش ایستاد او را ستود و برایش طلب مغفرت کرد.</ref> در حالی که [[قرآنی]] به گردن داشت و [[همسر]] حاملهاش نیز به همراهش بود، رو به رو شدند به عبدالله گفتند: | [[ابو العباس]] میگوید: خوارج در راه نهروان با [[عبدالله بن خباب]]<ref>خباب بن ارت پدر عبدالله از اصحاب رسول خدا {{صل}} و از یاران با وفای امیرمؤمنان بود، او همان مردی است که در اسلام شکنجههای بسیار از قریش دیده و در موقع مرگش هنوز آثار شکنجه در بدنش بود، او موقعی که امام {{ع}} در صفین بود از دنیا رفت و امام {{ع}} هنگام بازگشت از صفین به کوفه در کنار قبرش ایستاد او را ستود و برایش طلب مغفرت کرد.</ref> در حالی که [[قرآنی]] به گردن داشت و [[همسر]] حاملهاش نیز به همراهش بود، رو به رو شدند به عبدالله گفتند: | ||
این [[قرآنی]] که در گردن داری به ما دستور میدهد تا تو را به [[قتل]] برسانیم. | این [[قرآنی]] که در گردن داری به ما دستور میدهد تا تو را به [[قتل]] برسانیم. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
آن گاه به [[ابن خباب]] گفتند: از پدرت برای ما [[حدیثی]] بخوان؟ | آن گاه به [[ابن خباب]] گفتند: از پدرت برای ما [[حدیثی]] بخوان؟ | ||
عبدالله گفت: پدرم از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرد که فرمود: | عبدالله گفت: پدرم از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل کرد که فرمود: | ||
{{متن حدیث|سَتَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ يَمُوتُ فِيهَا قَلْبُ الرَّجُلِ كَمَا يَمُوتُ بَدَنُهُ يُمْسِي مُؤْمِناً وَ يُصْبِحُ كَافِراً فَكُنْ عَبْدَ اللَّهِ الْمَقْتُولَ وَ لَا تَكُنِ الْقَاتِلَ}}؛ | {{متن حدیث|سَتَكُونُ بَعْدِي فِتْنَةٌ يَمُوتُ فِيهَا قَلْبُ الرَّجُلِ كَمَا يَمُوتُ بَدَنُهُ يُمْسِي مُؤْمِناً وَ يُصْبِحُ كَافِراً فَكُنْ عَبْدَ اللَّهِ الْمَقْتُولَ وَ لَا تَكُنِ الْقَاتِلَ}}؛ | ||
به زودی فتنهای رخ میدهد که [[قلب]] [[مؤمن]] در آن میمیرد، شب را با [[ایمان]] میخوابد و [[روز]] [[کافر]] میشود، در آن روز تو بندهای مقتول<ref>شاید منظور این باشد دین خود را حفظ کن اگر چه کشته شوی، نه آنکه بیدین بمانی اگرچه کشنده باشی.</ref> باش و [[قاتل]] نباش». | به زودی فتنهای رخ میدهد که [[قلب]] [[مؤمن]] در آن میمیرد، شب را با [[ایمان]] میخوابد و [[روز]] [[کافر]] میشود، در آن روز تو بندهای مقتول<ref>شاید منظور این باشد دین خود را حفظ کن اگر چه کشته شوی، نه آنکه بیدین بمانی اگرچه کشنده باشی.</ref> باش و [[قاتل]] نباش». | ||
آنگاه از عبدالله درباره [[ابوبکر]] و [[عمر]] سؤال کردند: عبدالله از آنان به [[نیکی]] یاد کرده سپس درباره [[امام]]{{ع}} قبل از [[حکمت]] و درباره [[عثمان]] در آخر عمرش سؤال کردند، باز او به نیکی یاد کرد، آن گاه درباره امام{{ع}} بعد از قبول [[حکمیت]] پرسیدند؟ او گفت: | آنگاه از عبدالله درباره [[ابوبکر]] و [[عمر]] سؤال کردند: عبدالله از آنان به [[نیکی]] یاد کرده سپس درباره [[امام]] {{ع}} قبل از [[حکمت]] و درباره [[عثمان]] در آخر عمرش سؤال کردند، باز او به نیکی یاد کرد، آن گاه درباره امام {{ع}} بعد از قبول [[حکمیت]] پرسیدند؟ او گفت: | ||
{{متن حدیث|إن عليا أعلم بالله و أشد توقيا على دينه و أنفذ بصيرة}}؛ | {{متن حدیث|إن عليا أعلم بالله و أشد توقيا على دينه و أنفذ بصيرة}}؛ | ||
به [[راستی]] علی{{ع}} نسبت به [[خدا]] داناتر و بر [[دین خدا]] محکمتر و از دیگران بصیرتش بیشتر است». | به [[راستی]] علی {{ع}} نسبت به [[خدا]] داناتر و بر [[دین خدا]] محکمتر و از دیگران بصیرتش بیشتر است». | ||
آن مردم [[نادان]] و [[جاهل]] به او گفتند: تو پیرو [[هدایت]] نیستی، بلکه تابع اسم و رسم مردان هستی، آن گاه او را به کنار نهری آوردند و سر از بدنش جدا کردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۱.</ref>. | آن مردم [[نادان]] و [[جاهل]] به او گفتند: تو پیرو [[هدایت]] نیستی، بلکه تابع اسم و رسم مردان هستی، آن گاه او را به کنار نهری آوردند و سر از بدنش جدا کردند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۱.</ref>. | ||
در نقل دیگری آمده است: وقتی عبدالله، [[حدیث]] [[رسول خدا]]{{صل}} را برای آنان خواند، گفتند: [[هدف]] این بود که این حدیث را از تو بشنویم به [[خدا]] [[سوگند]]! تو را به گونهای میکشیم که تاکنون کسی را چنان نکشتهایم، فوراً دست و پای او را بستند و به همراه [[همسر]] باردارش به زیر [[نخل]] آوردند در این هنگام دانه خرمایی از درخت افتاد و یکی از [[خوارج]]، آن را به دهان خود گذاشت، همفکرانش به او [[اعتراض]] کردند که چرا [[مال]] [[مردم]] را بدون [[رضایت]] صاحبش خوردی؟ او خرما را از دهان خود در آورد و به دور انداخت. | در نقل دیگری آمده است: وقتی عبدالله، [[حدیث]] [[رسول خدا]] {{صل}} را برای آنان خواند، گفتند: [[هدف]] این بود که این حدیث را از تو بشنویم به [[خدا]] [[سوگند]]! تو را به گونهای میکشیم که تاکنون کسی را چنان نکشتهایم، فوراً دست و پای او را بستند و به همراه [[همسر]] باردارش به زیر [[نخل]] آوردند در این هنگام دانه خرمایی از درخت افتاد و یکی از [[خوارج]]، آن را به دهان خود گذاشت، همفکرانش به او [[اعتراض]] کردند که چرا [[مال]] [[مردم]] را بدون [[رضایت]] صاحبش خوردی؟ او خرما را از دهان خود در آورد و به دور انداخت. | ||
همچنین خوکی که متعلق به [[مرد]] [[مسیحی]] بود و از آن نقطه عبور میکرد با تیر یکی از خوارج از پای درآمد، فریاد دوستانش بلند شد که این عمل، [[فساد]] در روی [[زمین]] است، سپس از صاحب خوک رضایتطلبیدند، آن گاه عبدالله را که در بند کشیده بودند به سوی نهر آب آوردند و مثل گوسفند سر بریدند و به این هم اکتفا نکردند و همسر او را نیز به [[قتل]] رسانده بعد شکمش را پاره کردند و بچهای را که در شکم داشت در آورده و سر بریدند و باز هم به این مقدار [[جنایت]] اکتفا نکردند و سه [[زن]] دیگر را که یکی از آنان جزء [[زنان]] [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} به نام «[[ام سنان]]» بود کشتند<ref>ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ص۱۳۶.</ref>. | همچنین خوکی که متعلق به [[مرد]] [[مسیحی]] بود و از آن نقطه عبور میکرد با تیر یکی از خوارج از پای درآمد، فریاد دوستانش بلند شد که این عمل، [[فساد]] در روی [[زمین]] است، سپس از صاحب خوک رضایتطلبیدند، آن گاه عبدالله را که در بند کشیده بودند به سوی نهر آب آوردند و مثل گوسفند سر بریدند و به این هم اکتفا نکردند و همسر او را نیز به [[قتل]] رسانده بعد شکمش را پاره کردند و بچهای را که در شکم داشت در آورده و سر بریدند و باز هم به این مقدار [[جنایت]] اکتفا نکردند و سه [[زن]] دیگر را که یکی از آنان جزء [[زنان]] [[صحابی رسول خدا]] {{صل}} به نام «[[ام سنان]]» بود کشتند<ref>ابن قتیبة، الامامة و السیاسة، ص۱۳۶.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] در شرح خود در دنباله حدیث، آورده است: که خوارج پس از قتل عبدالله و همسر و فرزندش، به نزد مرد [[نصرانی]] که دارای درخت خرمایی بود رفتند و پیشنهاد کردند که خرمای آن درخت را به اینها بفروشد. | [[ابن ابی الحدید]] در شرح خود در دنباله حدیث، آورده است: که خوارج پس از قتل عبدالله و همسر و فرزندش، به نزد مرد [[نصرانی]] که دارای درخت خرمایی بود رفتند و پیشنهاد کردند که خرمای آن درخت را به اینها بفروشد. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
«شگفتا که شما از کشتن [[مسلمانی]] چون [[عبدالله بن خباب]] [[هراس]] ندارید اما از خوردن میوه درختی که صاحب آن اعلام [[رضایت]] کرده است خودداری میکنید!»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۷.</ref> | «شگفتا که شما از کشتن [[مسلمانی]] چون [[عبدالله بن خباب]] [[هراس]] ندارید اما از خوردن میوه درختی که صاحب آن اعلام [[رضایت]] کرده است خودداری میکنید!»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۶۷.</ref> | ||
==[[تصمیم امام]]== | == [[تصمیم امام]] == | ||
در [[اندیشه]] [[امام]] و [[یاران]] او چیزی جز [[جنگ]] با [[معاویه]] و ریشهکن کردن این غده [[فساد]] نبود و فقط [[روز]] شماری میکردند تا از [[رأی]] حکمین ([[ابوموسی]] و [[عمروعاص]]) در [[دومة الجندل]] [[آگاه]] شوند که ناگهان به امام{{ع}} خبر دادند: داوران، شما را از [[منصب]] خود [[عزل]] و معاویه را به جای خود ابقا نمودند. | در [[اندیشه]] [[امام]] و [[یاران]] او چیزی جز [[جنگ]] با [[معاویه]] و ریشهکن کردن این غده [[فساد]] نبود و فقط [[روز]] شماری میکردند تا از [[رأی]] حکمین ([[ابوموسی]] و [[عمروعاص]]) در [[دومة الجندل]] [[آگاه]] شوند که ناگهان به امام {{ع}} خبر دادند: داوران، شما را از [[منصب]] خود [[عزل]] و معاویه را به جای خود ابقا نمودند. | ||
با شنیدن این خبر، امام{{ع}} ابتدا یک [[سخنرانی]] [[تندی]] کرد و فرمود: | با شنیدن این خبر، امام {{ع}} ابتدا یک [[سخنرانی]] [[تندی]] کرد و فرمود: | ||
«شما مرا مجبور کردید [[حکمیت]] را بپذیرم و بعد ابوموسی را به عنوان [[حکم]] به من [[تحمیل]] نمودید و قرار شد آن دو بر اساس [[قرآن]] [[داوری]] کنند و آنچه مرده بود طبق [[آیات قرآن]] زنده سازند ولی آن دو، چیزی را که زنده بود میراندند و از [[هوا و هوس]] خود [[پیروی]] کردند و بدون [[حجت]] و دلیل رأی دادند، از این جهت [[خدا]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] از هر دوی آنان بری هستند، آماده [[جهاد]] و حرکت به سوی [[شام]] باشید و در روز [[دوشنبه]] در پادگان نُخیله گرد هم آیید، به خدا [[سوگند]]! من با این گروه (معاویه و یارانش) میجنگم اگر تنها در این میان باشم». | «شما مرا مجبور کردید [[حکمیت]] را بپذیرم و بعد ابوموسی را به عنوان [[حکم]] به من [[تحمیل]] نمودید و قرار شد آن دو بر اساس [[قرآن]] [[داوری]] کنند و آنچه مرده بود طبق [[آیات قرآن]] زنده سازند ولی آن دو، چیزی را که زنده بود میراندند و از [[هوا و هوس]] خود [[پیروی]] کردند و بدون [[حجت]] و دلیل رأی دادند، از این جهت [[خدا]] و [[پیامبر]] و [[مؤمنان]] از هر دوی آنان بری هستند، آماده [[جهاد]] و حرکت به سوی [[شام]] باشید و در روز [[دوشنبه]] در پادگان نُخیله گرد هم آیید، به خدا [[سوگند]]! من با این گروه (معاویه و یارانش) میجنگم اگر تنها در این میان باشم». | ||
پس از این سخنرانی، امام{{ع}} [[تصمیم]] گرفت هر چه زودتر [[کوفه]] را برای جنگ با معاویه به قصد [[صفین]] ترک گوید، برخی از یاران وی از [[حضرت]] خواستند که بهتر است [[خوارج]] را که از ما فاصله گرفتهاند نیز به شرکت در جهاد [[دعوت]] کنید. امام{{ع}} نامهای برای خوارج نوشت و آنان را [[دعوت به جهاد]] با معاویه و عمروعاص نمود و در [[نامه]]، پیروی [[عمروعاص]] از [[هوی و هوس]] و [[میراندن]] آنچه به [[قرآن]] زنده بود و دیگر مسائل را به آنان متذکر شد. | پس از این سخنرانی، امام {{ع}} [[تصمیم]] گرفت هر چه زودتر [[کوفه]] را برای جنگ با معاویه به قصد [[صفین]] ترک گوید، برخی از یاران وی از [[حضرت]] خواستند که بهتر است [[خوارج]] را که از ما فاصله گرفتهاند نیز به شرکت در جهاد [[دعوت]] کنید. امام {{ع}} نامهای برای خوارج نوشت و آنان را [[دعوت به جهاد]] با معاویه و عمروعاص نمود و در [[نامه]]، پیروی [[عمروعاص]] از [[هوی و هوس]] و [[میراندن]] آنچه به [[قرآن]] زنده بود و دیگر مسائل را به آنان متذکر شد. | ||
متأسفانه در پاسخ [[امام]]{{ع}} جواب رد دادند و حاضر به [[همکاری]] نشدند از این رو [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[تصمیم]] گرفت در [[انتظار]] کمک آنان نباشد و با سپاهی که خود آماده میکند به [[صفین]] بشتابد لذا به [[ابن عباس]] [[استاندار بصره]] نامهای نوشت که هر چه زودتر نیروهای [[بصری]] را به جانب [[کوفه]] اعزام نماید. | متأسفانه در پاسخ [[امام]] {{ع}} جواب رد دادند و حاضر به [[همکاری]] نشدند از این رو [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[تصمیم]] گرفت در [[انتظار]] کمک آنان نباشد و با سپاهی که خود آماده میکند به [[صفین]] بشتابد لذا به [[ابن عباس]] [[استاندار بصره]] نامهای نوشت که هر چه زودتر نیروهای [[بصری]] را به جانب [[کوفه]] اعزام نماید. | ||
اما ابن عباس با کمک [[احنف بن قیس]] و ابو الأسود و دیگران هر چه [[کوشش]] نمودند [[مردم بصره]] حاضر به همکاری نشدند تنها با تلاش بسیار، توانستند سه هزار و دویست نفر را آماده نموده و به کوفه اعزام نمایند، وقتی به کوفه آمدند امام{{ع}} از کمی نیروی [[بصره]]، بسیار [[غمگین]] شد. | اما ابن عباس با کمک [[احنف بن قیس]] و ابو الأسود و دیگران هر چه [[کوشش]] نمودند [[مردم بصره]] حاضر به همکاری نشدند تنها با تلاش بسیار، توانستند سه هزار و دویست نفر را آماده نموده و به کوفه اعزام نمایند، وقتی به کوفه آمدند امام {{ع}} از کمی نیروی [[بصره]]، بسیار [[غمگین]] شد. | ||
از طرفی [[سعد بن قیس همدانی]]، [[عدی بن حاتم]]، [[حجر بن عدی]] و سایر بزرگان [[قبایل]] [[عراق]] به [[فرمان امام]]{{ع}} نامههایی به [[طوایف]] و قبایل خود نوشتند و برای [[جنگ]] با [[معاویه]] نیروطلبیدند و بدین ترتیب چهل هزار نفر [[رزمنده]] با هفده هزار [[نوجوان]] و هشت هزار [[غلام]] به ضمیمه لشکری که از بصره آمده بود در کوفه [[اجتماع]] کردند و سپاهی چشمگیر و [[دشمن]] شکن زیر لوای امیرمؤمنان آماده جنگ با معاویه شدند. | از طرفی [[سعد بن قیس همدانی]]، [[عدی بن حاتم]]، [[حجر بن عدی]] و سایر بزرگان [[قبایل]] [[عراق]] به [[فرمان امام]] {{ع}} نامههایی به [[طوایف]] و قبایل خود نوشتند و برای [[جنگ]] با [[معاویه]] نیروطلبیدند و بدین ترتیب چهل هزار نفر [[رزمنده]] با هفده هزار [[نوجوان]] و هشت هزار [[غلام]] به ضمیمه لشکری که از بصره آمده بود در کوفه [[اجتماع]] کردند و سپاهی چشمگیر و [[دشمن]] شکن زیر لوای امیرمؤمنان آماده جنگ با معاویه شدند. | ||
اما متأسفانه در چنین اوضاع حساسی خبر ناگوار [[شهادت]] [[عبدالله بن خباب]] را به امام دادند و گفتند: [[قاتلین]] به این هم اکتفا نکرده [[همسر]] او را نیز کشته و [[فرزندی]] که در رحم داشته از شکم او بیرون کشیده و او را سر بریدهاند. | اما متأسفانه در چنین اوضاع حساسی خبر ناگوار [[شهادت]] [[عبدالله بن خباب]] را به امام دادند و گفتند: [[قاتلین]] به این هم اکتفا نکرده [[همسر]] او را نیز کشته و [[فرزندی]] که در رحم داشته از شکم او بیرون کشیده و او را سر بریدهاند. | ||
امیرمؤمنان{{ع}} که از [[قتل]] عبدالله [[آگاه]] شد [[حارث بن مره]] را به اردوگاه [[خوارج]] فرستاد تا گزارش صحیحی برای آن [[حضرت]] بیاورد. وقتی [[حارث]] وارد جمع آنان شد تا از اوضاع قتل عبدالله و [[انگیزه]] آنان در این کار جویا شود برخلاف تمام اصول [[انسانی]] و [[اسلامی]] او را گرفتند و به قتل رساندند. این خبر موحش امام را بیش از پیش متأثر کرد. | امیرمؤمنان {{ع}} که از [[قتل]] عبدالله [[آگاه]] شد [[حارث بن مره]] را به اردوگاه [[خوارج]] فرستاد تا گزارش صحیحی برای آن [[حضرت]] بیاورد. وقتی [[حارث]] وارد جمع آنان شد تا از اوضاع قتل عبدالله و [[انگیزه]] آنان در این کار جویا شود برخلاف تمام اصول [[انسانی]] و [[اسلامی]] او را گرفتند و به قتل رساندند. این خبر موحش امام را بیش از پیش متأثر کرد. | ||
در این موقع گروهی از [[یاران با وفای امام]] به محضرش آمدند و گفتند: آیا صحیح است که با وجود چنین خطری که پشت گوش ما وجود دارد به سوی [[شام]] برویم و [[زنان]] و [[فرزندان]] خود را در میان این افراد [[نادان]] بگذاریم؟<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۳، با کمی تفاوت.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۰.</ref> | در این موقع گروهی از [[یاران با وفای امام]] به محضرش آمدند و گفتند: آیا صحیح است که با وجود چنین خطری که پشت گوش ما وجود دارد به سوی [[شام]] برویم و [[زنان]] و [[فرزندان]] خود را در میان این افراد [[نادان]] بگذاریم؟<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۳، با کمی تفاوت.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۰.</ref> | ||
==عزیمت [[امام]]{{ع}} به سوی [[نهروان]]== | == عزیمت [[امام]] {{ع}} به سوی [[نهروان]] == | ||
امام{{ع}} پس از [[آگاهی]] از [[شهادت]] عبدالله و نمایندهاش [[حارث بن مره]] به دست [[خوارج نهروان]]، [[تصمیم]] گرفت به جانب «[[حروراء]]» حرکت کند و [[قاتلان]] آن بیگناهان را [[قصاص]] نماید. | امام {{ع}} پس از [[آگاهی]] از [[شهادت]] عبدالله و نمایندهاش [[حارث بن مره]] به دست [[خوارج نهروان]]، [[تصمیم]] گرفت به جانب «[[حروراء]]» حرکت کند و [[قاتلان]] آن بیگناهان را [[قصاص]] نماید. | ||
امام{{ع}} وقتی به کنار نهروان فرود آمد، به آنان [[پیام]] داد که قاتلان عبدالله و [[همسر]] و دو فرزند او را تحویل دهند تا قصاص شوند، [[خوارج]] پیام دادند که ما همگی [[قاتل]] او بودهایم و [[خون]] او را [[حلال]] شمردهایم. امام{{ع}} به نزدیک آنان آمد و برای [[هشیاری]] و [[بیداری]] آنان با آنان سخن گفت و داستان [[حکمت]] و [[ابو موسی]]، که [[حضرت]] را بالاجبار به این کار وادار کرده بودند یادآور شد اما آنان در حال و هوای خود بودند و هرگز سخن [[حق]] به گوششان نمیرفت و همان جوابهای واهی را دادند که باید از کفری که مرتکب شدهای [[توبه]] کنی تا با تو [[همکاری]] نماییم. | امام {{ع}} وقتی به کنار نهروان فرود آمد، به آنان [[پیام]] داد که قاتلان عبدالله و [[همسر]] و دو فرزند او را تحویل دهند تا قصاص شوند، [[خوارج]] پیام دادند که ما همگی [[قاتل]] او بودهایم و [[خون]] او را [[حلال]] شمردهایم. امام {{ع}} به نزدیک آنان آمد و برای [[هشیاری]] و [[بیداری]] آنان با آنان سخن گفت و داستان [[حکمت]] و [[ابو موسی]]، که [[حضرت]] را بالاجبار به این کار وادار کرده بودند یادآور شد اما آنان در حال و هوای خود بودند و هرگز سخن [[حق]] به گوششان نمیرفت و همان جوابهای واهی را دادند که باید از کفری که مرتکب شدهای [[توبه]] کنی تا با تو [[همکاری]] نماییم. | ||
امام{{ع}} فرمود: آیا پس از [[ایمان]] و [[جهاد]] در رکاب [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[کفر]] خود شهادت دهم؟! آیا قبول [[حکمیت]] سبب میشود که شما شمشیرهای خود را بر دوش نهاده و بر فرق [[مردم]] فرود آورید و خون مردم را بریزید؟<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۱.</ref> این سخنان کمترین تأثیری در [[دل مرده]] آنان نداشت.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۲.</ref> | امام {{ع}} فرمود: آیا پس از [[ایمان]] و [[جهاد]] در رکاب [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[کفر]] خود شهادت دهم؟! آیا قبول [[حکمیت]] سبب میشود که شما شمشیرهای خود را بر دوش نهاده و بر فرق [[مردم]] فرود آورید و خون مردم را بریزید؟<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۱.</ref> این سخنان کمترین تأثیری در [[دل مرده]] آنان نداشت.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۲.</ref> | ||
==[[پرچم]] [[امان]] و [[بزرگواری]] دیگر== | == [[پرچم]] [[امان]] و [[بزرگواری]] دیگر == | ||
امام{{ع}} به [[پیروی]] از [[سیره]] [[رسول الله]]{{صل}} مثل جنگهای قبل تمام تلاش و [[کوشش]] خود را برای [[نجات]] خوارج به کار برد تا شاید آنها هشیار شوند و دست از [[شمشیر]] بردارند لذا قبل از آغاز [[جنگ با خوارج]]، پرچمی را به دست «[[ابو ایوب انصاری]]» [[صحابی]] بزرگوار [[رسول خدا]]{{صل}} که در این [[جنگ]] همراه [[امام]]{{ع}} بود، داد تا به میان [[خوارج]] ببرد و هرکس در پشت این [[پرچم]] حاضر شود در [[امان]] باشد. | امام {{ع}} به [[پیروی]] از [[سیره]] [[رسول الله]] {{صل}} مثل جنگهای قبل تمام تلاش و [[کوشش]] خود را برای [[نجات]] خوارج به کار برد تا شاید آنها هشیار شوند و دست از [[شمشیر]] بردارند لذا قبل از آغاز [[جنگ با خوارج]]، پرچمی را به دست «[[ابو ایوب انصاری]]» [[صحابی]] بزرگوار [[رسول خدا]] {{صل}} که در این [[جنگ]] همراه [[امام]] {{ع}} بود، داد تا به میان [[خوارج]] ببرد و هرکس در پشت این [[پرچم]] حاضر شود در [[امان]] باشد. | ||
[[ابو ایوب]] پرچم را گرفت و به نزدیک آنان آمد و فریاد برآورد: راه بازگشت باز است کسانی که دور این پرچم گرد آیند [[توبه]] آنان پذیرفته است، هر کس وارد [[کوفه]] شود یا از این گروه فاصله بگیرد در امان است. در این هنگام هشت هزار نفر از آنان به دور پرچم ابو ایوب جمع شدند و امام{{ع}} توبه آنان را پذیرفت و دستور داد آنان به کناری بروند و باقیمانده خوارج که به قول [[طبری]]<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۴.</ref> ۲۸۰۰ تن و به قول [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۶۶.</ref> تعداد آنان ۱۶۰۰ بودند بر [[مخالفت]] خود با امام{{ع}} [[اصرار]] ورزیدند و آماده جنگ با آن [[حضرت]] شدند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۲.</ref> | [[ابو ایوب]] پرچم را گرفت و به نزدیک آنان آمد و فریاد برآورد: راه بازگشت باز است کسانی که دور این پرچم گرد آیند [[توبه]] آنان پذیرفته است، هر کس وارد [[کوفه]] شود یا از این گروه فاصله بگیرد در امان است. در این هنگام هشت هزار نفر از آنان به دور پرچم ابو ایوب جمع شدند و امام {{ع}} توبه آنان را پذیرفت و دستور داد آنان به کناری بروند و باقیمانده خوارج که به قول [[طبری]]<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۴.</ref> ۲۸۰۰ تن و به قول [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۶۶.</ref> تعداد آنان ۱۶۰۰ بودند بر [[مخالفت]] خود با امام {{ع}} [[اصرار]] ورزیدند و آماده جنگ با آن [[حضرت]] شدند<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۸۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۲.</ref> | ||
==پایان [[فتنه]] [[خوارج]] و بازگشت [[امام]]{{ع}} به [[کوفه]]== | == پایان [[فتنه]] [[خوارج]] و بازگشت [[امام]] {{ع}} به [[کوفه]] == | ||
نطفه خوارج در [[سرزمین]] [[صفین]] و در جریان پذیرش [[حکمیت]] به [[تاریخ]] صفر ۳۷ قمری بسته شد و در دهم [[شوال]] همان سال به صورت گروهی متشکل درآمده و در [[خانه]] [[عبدالله بن وهب راسبی]] و از همان جا به [[حروراء]] کوفه رفتند و سرانجام در نهم ماه صفر ۳۸ قمری ریشهکن شده و دیگر اثر ظاهری و [[تشکل]] [[اجتماعی]] از آنان باقی نماند<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۹۸.</ref>. | نطفه خوارج در [[سرزمین]] [[صفین]] و در جریان پذیرش [[حکمیت]] به [[تاریخ]] صفر ۳۷ قمری بسته شد و در دهم [[شوال]] همان سال به صورت گروهی متشکل درآمده و در [[خانه]] [[عبدالله بن وهب راسبی]] و از همان جا به [[حروراء]] کوفه رفتند و سرانجام در نهم ماه صفر ۳۸ قمری ریشهکن شده و دیگر اثر ظاهری و [[تشکل]] [[اجتماعی]] از آنان باقی نماند<ref>ر. ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۹۸.</ref>. | ||
امام{{ع}} [[غنایم]] به دست آمده، مثل سلاحهای [[جنگی]] و چهارپایان را میان [[سربازان]] خود تقسیم کرد و لوازم [[زندگی]] و [[کنیزان]] و [[غلامان]] آنان را به وارثانشان بازگرداند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۶.</ref>. آن گاه در میان [[سپاهیان]] خود تشریف آورد و ضمن تقدیر از [[همراهی]] و [[همکاری]] آنان فرمود: از همین جا رهسپار صفین شویم تا ریشه [[معاویه]] را برکنیم اما [[اشعث بن قیس]] به [[نمایندگی]] از سربازان در پاسخ امام گفت: بازوان ما خسته شده و شمشیرهای ما شکسته و نیروهای ما پایان یافته، بهتر است که به کوفه بازگردیم و پس از آنکه بر نیروی خود افزودیم به [[جنگ]] معاویه برویم. | امام {{ع}} [[غنایم]] به دست آمده، مثل سلاحهای [[جنگی]] و چهارپایان را میان [[سربازان]] خود تقسیم کرد و لوازم [[زندگی]] و [[کنیزان]] و [[غلامان]] آنان را به وارثانشان بازگرداند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۶۶.</ref>. آن گاه در میان [[سپاهیان]] خود تشریف آورد و ضمن تقدیر از [[همراهی]] و [[همکاری]] آنان فرمود: از همین جا رهسپار صفین شویم تا ریشه [[معاویه]] را برکنیم اما [[اشعث بن قیس]] به [[نمایندگی]] از سربازان در پاسخ امام گفت: بازوان ما خسته شده و شمشیرهای ما شکسته و نیروهای ما پایان یافته، بهتر است که به کوفه بازگردیم و پس از آنکه بر نیروی خود افزودیم به [[جنگ]] معاویه برویم. | ||
امام{{ع}} از نپذیرفتن پیشنهادش سخت ناراحت و افسرده گردید اما به ناچار همراه آنان به پادگان کوفه در [[نخیله]] بازگشت، و علیرغم این که به سربازان و یارانش سفارش کرد که کمتر به کوفه بروند اما آنان برای [[دیدار]] [[زن]] و فرزند به کوفه رفتند و دیری نگذشت که فقط گروه بسیار اندکی در پادگان باقی ماندند که هرگز با چنین نیروی کمی امکان [[نبرد]] با [[شامیان]] نبود<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۶۷.</ref>. و بدین ترتیب امام وارد کوفه شد و دیگر زمینه جنگ با معاویه، ام الفساد تاریخ، برای او فراهم نیامد. | امام {{ع}} از نپذیرفتن پیشنهادش سخت ناراحت و افسرده گردید اما به ناچار همراه آنان به پادگان کوفه در [[نخیله]] بازگشت، و علیرغم این که به سربازان و یارانش سفارش کرد که کمتر به کوفه بروند اما آنان برای [[دیدار]] [[زن]] و فرزند به کوفه رفتند و دیری نگذشت که فقط گروه بسیار اندکی در پادگان باقی ماندند که هرگز با چنین نیروی کمی امکان [[نبرد]] با [[شامیان]] نبود<ref>ر. ک: تاریخ طبری، ج۴، ص۶۷.</ref>. و بدین ترتیب امام وارد کوفه شد و دیگر زمینه جنگ با معاویه، ام الفساد تاریخ، برای او فراهم نیامد. | ||
<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۶.</ref> | <ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۴۷۶.</ref> | ||