پرش به محتوا

جنگ احد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد'
جز (جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد')
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:
[[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: چون در [[جنگ]] احُد، [[مردم]] از گِرد [[پیامبر]] {{صل}} پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان می‌فرمود: "من، [[محمد]] هستم. من [[پیامبر]] خدایم. کشته نشده و نمرده‌ام"... [[مشرکان]]، از سمت راست به [[پیامبر]] {{صل}} حمله کردند که [[علی]] {{ع}}، آنان را پراکنده می‌کرد و چون پراکنده‌شان می‌ساخت، از سمت چپ به [[پیامبر]] {{صل}} یورش می‌بردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش [[شکست]] و سه تکه شد. پس نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و [[شمشیر]] شکسته‌اش را پیش ایشان [بر زمین‌] نهاد و گفت: این [[شمشیر]] من شکسته است. آن روز، [[پیامبر]] {{صل}}، [[ذوالفقار]] را به او داد و چون [[پیامبر]] {{صل}}، لرزش پاهای [[علی]] {{ع}} را از فراوانی [[کارزار]] دید، سر به [[آسمان]] بلند کرد و در حالی که می‌گریست، گفت: "ای [[پروردگار]]! به من [[وعده]] داده‌ای که از دینت [[پشتیبانی]] کنی، و اگر بخواهی، می‌توانی". پس [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} رو آورد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! همهمه شدیدی می‌شنوم و می‌شنوم که می‌گوید: "حَیزوم<ref>حیزوم، نام مَرکب جبرئیل {{ع}} است</ref>، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمی‌کنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بی‌جان فرو می‌افتد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "این، [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[اسرافیل]] {{عم}} با فرشتگان‌اند". سپس [[جبرئیل]] {{ع}} آمد و کنار [[پیامبر خدا]] ایستاد و گفت: "ای [[محمد]]! بی [[گمان]]، این کار، [[ازخودگذشتگی]] است". [[پیامبر]] {{صل}}‌] فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی‌ام". [[جبرئیل]] {{ع}} گفت: "و من هم از شمایم". سپس، [[مشرکان]] در هم شکسته شدند<ref>الإمام الصادق {{ع}}: {{متن حدیث|لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی {{صل}} انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی {{صل}} المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی {{ع}}، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی {{صل}}، فَلَم یزَل کذلِک حَتی‌ تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی {{صل}} فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی {{صل}} ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی {{صل}} اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی {{ع}} إلَی النبِی {{صل}} فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ {{ع}} فَوَقَفَ إلی‌ جَنبِ رَسولِ اللهِ {{صل}} فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ}}؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: چون در [[جنگ]] احُد، [[مردم]] از گِرد [[پیامبر]] {{صل}} پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان می‌فرمود: "من، [[محمد]] هستم. من [[پیامبر]] خدایم. کشته نشده و نمرده‌ام"... [[مشرکان]]، از سمت راست به [[پیامبر]] {{صل}} حمله کردند که [[علی]] {{ع}}، آنان را پراکنده می‌کرد و چون پراکنده‌شان می‌ساخت، از سمت چپ به [[پیامبر]] {{صل}} یورش می‌بردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش [[شکست]] و سه تکه شد. پس نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و [[شمشیر]] شکسته‌اش را پیش ایشان [بر زمین‌] نهاد و گفت: این [[شمشیر]] من شکسته است. آن روز، [[پیامبر]] {{صل}}، [[ذوالفقار]] را به او داد و چون [[پیامبر]] {{صل}}، لرزش پاهای [[علی]] {{ع}} را از فراوانی [[کارزار]] دید، سر به [[آسمان]] بلند کرد و در حالی که می‌گریست، گفت: "ای [[پروردگار]]! به من [[وعده]] داده‌ای که از دینت [[پشتیبانی]] کنی، و اگر بخواهی، می‌توانی". پس [[علی]] {{ع}} به [[پیامبر]] {{صل}} رو آورد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! همهمه شدیدی می‌شنوم و می‌شنوم که می‌گوید: "حَیزوم<ref>حیزوم، نام مَرکب جبرئیل {{ع}} است</ref>، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمی‌کنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بی‌جان فرو می‌افتد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "این، [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[اسرافیل]] {{عم}} با فرشتگان‌اند". سپس [[جبرئیل]] {{ع}} آمد و کنار [[پیامبر خدا]] ایستاد و گفت: "ای [[محمد]]! بی [[گمان]]، این کار، [[ازخودگذشتگی]] است". [[پیامبر]] {{صل}}‌] فرمود: "[[علی]] از من است و من از علی‌ام". [[جبرئیل]] {{ع}} گفت: "و من هم از شمایم". سپس، [[مشرکان]] در هم شکسته شدند<ref>الإمام الصادق {{ع}}: {{متن حدیث|لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی {{صل}} انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی {{صل}} المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی {{ع}}، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی {{صل}}، فَلَم یزَل کذلِک حَتی‌ تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی {{صل}} فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی {{صل}} ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی {{صل}} اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی {{ع}} إلَی النبِی {{صل}} فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ {{ع}} فَوَقَفَ إلی‌ جَنبِ رَسولِ اللهِ {{صل}} فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ}}؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.</ref>.


در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] چنین آمده است: "چون [[مردم]] در جنگ احد از گِرد [[پیامبر]] {{صل}} پراکنده شدند و [[امیر مؤمنان]]، [[ایستادگی]] کرد، [[پیامبر]] {{صل}}‌] به او فرمود: "تو چرا با [[مردم]] نرفتی؟". [[امیر مؤمنان]] گفت: بروم و تو را وانهم، ای [[پیامبر خدا]]؟! به [[خدا]] [[سوگند]] نمی‌روم تا کشته شوم و یا [[خداوند]]، [[وعده]] [[یاری]] به تو را تحقق بخشد. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]]! مژده باد که [[خداوند]]، وعده‌اش را تحقق می‌بخشد و [[مشرکان]]، دیگر هیچ‌گاه مانند امروز بر ما دست نمی‌یابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! کاش به اینان حمله می‌بردی". [[امیر مؤمنان]]، حمله برد و هشام بن[امیه مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم شکست. پس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد الله جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم شکست و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد [[پیامبر]] {{صل}} بازآمدند و [[مشرکان]]، به [[مکه]] بازگشتند. [[پیامبر]] {{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت. پس [[فاطمه]] {{س}} به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت [[پدر]] را شست. در پی او، [[علی]] {{ع}} آمد که دستش تا شانه خونین بود و "[[ذوالفقار]]" را همراه داشت. آن را به [[فاطمه]] {{س}} داد و گفت: این [[شمشیر]] را بگیر که‌ امروزْ مرا همگامی [[استوار]] بود؛ (...) و [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[فاطمه]]! آن را بگیر که همسرت، [[حق]] آن را ادا کرد و [[خدا]] با [[شمشیر]] او، دلاوران [[قریش]] را کشت"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۸۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰.</ref>
در کتاب [[الارشاد (کتاب)|الارشاد]] چنین آمده است: "چون [[مردم]] در جنگ احد از گِرد [[پیامبر]] {{صل}} پراکنده شدند و [[امیر مؤمنان]]، [[ایستادگی]] کرد، [[پیامبر]] {{صل}}‌] به او فرمود: "تو چرا با [[مردم]] نرفتی؟". [[امیر مؤمنان]] گفت: بروم و تو را وانهم، ای [[پیامبر خدا]]؟! به [[خدا]] [[سوگند]] نمی‌روم تا کشته شوم و یا [[خداوند]]، [[وعده]] [[یاری]] به تو را تحقق بخشد. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]]! مژده باد که [[خداوند]]، وعده‌اش را تحقق می‌بخشد و [[مشرکان]]، دیگر هیچ‌گاه مانند امروز بر ما دست نمی‌یابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! کاش به اینان حمله می‌بردی". [[امیر مؤمنان]]، حمله برد و هشام بن[امیه مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم شکست. پس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد الله جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]] {{صل}} به [[علی]] {{ع}} فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم شکست و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد [[پیامبر]] {{صل}} بازآمدند و [[مشرکان]]، به [[مکه]] بازگشتند. [[پیامبر]] {{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت. پس [[فاطمه]] {{س}} به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت [[پدر]] را شست. در پی او، [[علی]] {{ع}} آمد که دستش تا شانه خونین بود و "[[ذوالفقار]]" را همراه داشت. آن را به [[فاطمه]] {{س}} داد و گفت: این [[شمشیر]] را بگیر که‌ امروزْ مرا همگامی [[استوار]] بود؛ (...) و [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[فاطمه]]! آن را بگیر که همسرت، [[حق]] آن را ادا کرد و [[خدا]] با [[شمشیر]] او، دلاوران [[قریش]] را کشت"<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۸۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰.</ref>


== شجاعت [[پیامبر]] {{صل}} در [[احد]] ==
== شجاعت [[پیامبر]] {{صل}} در [[احد]] ==
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش