جنگ احد در تاریخ اسلامی
جنگ احد از مهمترین و عبرتآموزترین جنگهای دوران پیغمبر (ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر در سال سوم هجری در دامنه رشته کوه اُحد اتفاق افتاد و مهمترین علت وقوع آن جبران شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر بود. مشورت با مسلمانان منجر به جنگ در بیرون مدینه شد و نتیجه اولیه آن شکست مشرکان بود، اما با سرپیچی تیراندازان و حمله مجدد کفار؛ مسلمانان شکست خوردند و برخی از بهترین یاران پیامبر (ص) مانند حضرت حمزه به شهادت رسیدند. رشادتهای علی (ع) در احد از وقایع معروف این غزوه است.
مقدمه
غزوه احد دهمین[۱] و به قولی نهمین[۲] و از مهمترین و عبرتآموزترین جنگهای دوران پیغمبر (ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر[۳]، در هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و در سی و دومین ماه از هجرتِ[۶] رسول خدا (ص)، در دامنه رشته کوه "اُحد" در شمال مدینه، میان مسلمانان و مشرکان قریش اتفاق افتاد[۷].
احد در پنج کیلومتری شمال شهر مدینه قرار دارد. همه راهها برای نفوذ بیگانگان به شهر مدینه صعب العبور بود. در یک بخش، نخلستانهای شهر قرار داشت که عبور و مرور را سخت میکرد. بخشهای بزرگی از بیابانهای اطراف مدینه نیز از گدازههای آتش فشان پر بود که به آن «حرة» میگفتند، عبور از آن هم مشکل بود. تنها راه سهل و ممکن، در کنار کوه احد قرار داشت که یک منطقه باز و زراعی بود[۸].[۹]
در وجه نامگذاری این کوه سرخرنگ که در شمال مدینه (۴ کیلومتری مدینه) قرار دارد[۱۰] گفته شده: بر اثر جداییاش از دیگر کوههای منطقه، اُحُد نامیده شده است[۱۱]. برحسب روایات، چون خداوند بر کوه طور سینا تجلّی کرد، چند قطعه از آن جدا شد و در جاهای گوناگون قرارگرفت که یک قطعه از آن، کوه اُحُد در مدینه است[۱۲]. در فضیلت آن نقل شده که اُحُد، یکی از کوههای بهشت است. پیامبر (ص) فرمود: اُحُد کوهی است که ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم[۱۳].[۱۴]
علل وقوع جنگ احد
در پی شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر که به کشته شدن جمعی از اشراف قریش، منجر شد، باقی مانده قریشیان به مکه بازگشتند. قریشیان بیش از یک سال به شکلهای مختلف، در حال آماده سازی مقدمات جنگ بودند. به طور مثال مدتها به هیچ کس اجازه ندادند در عزای کشتگان بدر گریه کند تا با این کار، حقد و کینه و غیظ و غضب بازماندگان بدر را زنده نگه دارند[۱۵].
ابوسفیان بن حرب نیز کاروان تجاری قریش را به مکه رسانده و در دارالندوه مستقر کرده بود. جبیر بن مطعم، عکرمة بن ابیجهل و صفوان بن امیه با چند نفر از سران قریش که هریک، زخمی از بدر به تن داشتند و پدر یا برادری را از دست داده بودند، نزد ابوسفیان آمدند و پیشنهاد کردند: "خوب است برای انتقام کشتهشدگان بدر و جنگ با محمد (ص)، اموال کاروان تجاری یا سود به دست آمده از آن را صرف تجهیزات جنگی کنیم. هر کس که در این اموال شرکت دارد از آن صرف نظر کند و همگی آن را به این کار اختصاص دهند و چیزی از آن را جز در جنگ با محمد (ص) صرف نکنند"[۱۶].
این پیشنهاد پذیرفته شد و کالای تجاری که بیشتر از پنجاه هزار دینار ارزش داشتند، برای خرید اسلحه و سایر تجهیزات جنگی هزینه شد[۱۷]. پس قریش جمع شدند و برای خونخواهی کشتههایشان، خود را آماده ساختند و همپیمانان خود را از کنانه، ثقیف و احابیش به یاری فرا خواندند[۱۸] و سپس به سوی مدینه راه افتادند.
برحسب برخی روایات، در نکوهش کسانیکه مال خویش را برای مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، این آیه نازل شد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾[۱۹].[۲۰].[۲۱].
یهودیان هم خواستار وقوع این جنگ بودند، بنابراین برای برپایی آن میکوشیدند. از جمله کعب بن الاشرف که دشمنی شدیدی با اسلام و پیامبر داشت، به مکه رفت و با خود چهل تن یا بیشتر از یهودیان را همراه، برده بود. کعب بن الاشرف هم شاعر بود و هم بسیار ثروتمند که از هر دو قدرت خود، برای تخریب اسلام و مقابله با پیامبر استفاده میکرد[۲۲]. این بار هم در رثای کشتگان بدر شعر سروده بود، در اجتماعات قریش میخواند، آتش نهفته کینهها را افروخته میکرد[۲۳]. کعب و یهودیانی که وی را در این سفر همراهی کرده بودند، با مردان قریش در مکه بر ضد پیامبر همپیمان شدند[۲۴].
ابوعامر مشهور به راهب که بعدها لقب فاسق گرفت نیز با پنجاه نفر از قبیله خویش به قریش پیوسته بودند، آنها را برای این جنگ تشویق میکردند و وعده میداد که در برخورد با سپاه اسلام، قبیله او خزرج به کمکش خواهند آمد[۲۵]. در پنجم شوال، مشرکان به «عُریض» ناحیهای در نزدیکی احد رسیدند و چارپایانشان را در مزارع آنجا برای چرا رها کردند[۲۶].[۲۷]
به هر حال طایفۀ قریش با هر وسیلهای که در اختیار داشتند، مردم را به جنگ با مسلمانان تحریک میکردند و فریاد «انتقام، انتقام» در شهر مکه طنینانداز بود. به همین ترتیب، در سال سوّم هجرت، قریش به عزم جنگ با پیامبر، با سه هزار سوار و دو هزار پیاده، با تجهیزات کافی از مکه خارج شدند، و برای اینکه در میدان جنگ بیشتر استقامت کنند، بتهای بزرگ و زنان خود را نیز با خود حرکت دادند[۲۸].
همراهی زنان قریش
صفوان بن امیّه پیشنهاد کرد زنان را برای یادآوری کشته شدگان بدر و تحریک به خونخواهی، همراه خویش سازند[۲۹]. به نظر برخی، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رها کردن آنان در میدان جنگ ننگ بود[۳۰].
مؤرخان تعداد زنان را پانزده نفر برشمردهاند؛ از جمله این زنان، هند دختر عتبه همسر ابوسفیان، ام حکیم همسر عکرمة بن ابیجهل، فاطمه دختر ولید بن مغیره و همسر حارث بن هشام، ریطه همسر عمروعاص، سلافه دختر سعد و همسر طلحه بن ابیطلحه و... بودند[۳۱].
گزارش به موقع عباس
عبّاس بن عبدالمطّلب عموی پیامبر (ص) طیّ نامهای محرمانه بهوسیله مردی از بنیغفّار رسول خدا را از زمان حرکت و توان نظامی قریش آگاه کرد. زمانی که ابی بن کعب نامه را برای حضرت خواند، پیامبر (ص) از او خواست که مضمون نامه را فاش نکند. با این حال، چیزی نگذشت که خبر حرکت قریش در مدینه شایع شد. افزون بر پیک عبّاس، عمرو بن سالم خزاعی یا عدّهای از بنیخزاعه که هم پیمان رسول خدا بودند، حضرت را از حرکت و توان نظامی قریش آگاه ساختند[۳۲].
همین که خبر حرکت قریش در مدینه منتشر شد، منافقان و یهودیان مدینه به خبرسازی و تضعیف روحیه مسلمانان پرداختند و میگفتند: "برای محمد (ص) خبر خوشی نرسیده است"[۳۳].[۳۴]
حرکت قریش به سوی مدینه
سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنیکنانه و ثقیف و اهل تهامه)[۳۵] مرکّب از ۳۰۰۰ [۳۶] یا ۵۰۰۰[۳۷] نفر که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند، همراه ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، آماده حرکت شدند[۳۸].
آنان در هر منزل که میرسیدند، زنان در حالی که دف و دایره با خود داشتند، بیرون میآمدند و با یاد کردن از کشتهشدگان بدر، مردان را به جنگ تحریض میکردند[۳۹] تا اینکه سپاه کفر به "ذوحلیفه" رسید[۴۰].
سپاه قریش، پنجم[۴۱] یا دوازدهم[۴۲] شوّال در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد[۴۳]. درباره اینکه چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیآمدند و شهر را دور زده، در شمال آن فرود آمدند، علّت خاصّی در تاریخ ذکر نشده است؛ امّا برخی، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانستهاند[۴۴] و به نظر برخی دیگر، قریش برای چراندن مرکبهای خود در کشتزارهایی معروف به عِرْض که در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند[۴۵].
رسول خدا (ص) دو نفر را برای تحقیق به بیرون مدینه فرستاد. آنان به سوی اردوگاه دشمن رفتند و پس از بازگشت، گزارشهای خود را به اطلاع آن حضرت رساندند[۴۶]. پیامبر (ص) به این مقدار اکتفا نکرد و حباب بن منذر را روانه ذوحلیفه کرد تا از آمار نفرات دشمن، اطلاعات دقیقی به دست آورد. او به سوی سپاه قریش رفت و بعد از جمعآوری اطلاعات از تعداد نفرات و اسبان و تدارکات سپاه دشمن، به مدینه بازگشت و اطلاعات به دست آمده را در خلوت به رسول خدا (ص) گزارش داد[۴۷].[۴۸]
مشورت با مسلمانان در امر جنگ
گروهی از اصحاب برای جلوگیری از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسداری از مدینه بهویژه مسجد و خانه پیامبر (ص) پرداختند[۴۹]. روز جمعه، پیامبر(ص) پس از چند روز، همۀ اصحاب و اهل مدینه را دعوت کرد و برای رسیدگی به این وضع جلسهای تشکیل داد و موضوع دفاع را آشکارا با آنها در میان گذاشت، سپس در اینکه در داخل مدینه به پیکار دست زنند و یا اینکه از شهر خارج شوند، با مسلمانان به مذاکره پرداخت. نظر خود پیامبر (ص)، ماندن در مدینه بود[۵۰]. عبدالله بن ابی و عدهای از بزرگان مهاجر و انصار نیز در این امر با رسول خدا (ص) هم نظر بودند؛ با این استدلال که در کوچههای کم عرض مدینه بهتر میتوان با دشمن مقابله کرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالای بامها و برجها به ما کمک میکنند.
اما عدهای از جوانان و کسانی که در جنگ بدر توفیق حضور نداشتند، خواستار خروج از مدینه بودند و مصرّانه از پیامبر (ص) میخواستند که برای جنگ از مدینه خارج شوند[۵۱]. برخی از ریش سفیدان و خیرخواهان مثل حمزة بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن مالک بن ثعلبه و برخی دیگر از اوس و خزرج نیز گفتند: "ای رسول خدا (ص)! میترسیم دشمن تصور کند ما از ترس برخورد با آنان بیرون نرفتهایم و این موضوع سبب گستاخیشان نسبت به ما شود؛ شما روز بدر، سیصد نفر بودید و خداوند پیروزتان فرمود و حال آنکه امروز، مردم زیادی هستیم. ما آرزوی چنین روزی را داشتیم و از خداوند آن را مسئلت میکردیم، اکنون خداوند آن را در کنارمان فراهم ساخته است". همچنین در جاهلیّت هرگاه به ما حمله میکردند و ما در شهر میماندیم تا زمانی که بیرون از شهر با آنها نمیجنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمیشد[۵۲].
سرانجام نظر موافقانِ بیرون رفتن از مدینه، بر نظر دیگران ترجیح داده شد. آن روز، پیامبر خاتم (ص) بعد از اقامه نماز جمعه، خطبه خواند و وعده پیروزی داد[۵۳]. سپس به منزل رفت و لباس رزم پوشید. در این هنگام، عدهای از آنان که روی بیرون رفتن از مدینه، اصرار داشتند از پافشاری خود پشیمان شدند و به پیامبر (ص) گفتند: "سزاوار نبود که ما بر کاری که خاتم انبیا (ص) خلاف آن را اراده فرموده است اصرار بورزیم. اگر مایل باشی در شهر میمانیم"[۵۴]. اما رسول خدا (ص) فرمود: "اکنون دیگر گذشته است؛ چرا که سزاوار نیست بر پیامبری که لباس رزم بپوشد و جنگ نکرده، آن را از تن بیرون آورد"[۵۵]. بدین ترتیب پیامبر اکرم (ص) همراه هزار نفر از اصحاب خود برای جنگ با مشرکان مکه خارج شد[۵۶] و عبدالله بن اممکتوم را جانشین خویش در مدینه قرار داد[۵۷].[۵۸]
بازگشت منافقان به مدینه
پیغمبر(ص) شخصاً فرماندهی لشکر را به عهده داشت و قبل از آنکه از مدینه خارج شوند دستور داد سه پرچم ترتیب دهند، یکی را به مهاجران و دو تا را به انصار اختصاص داد. پیامبر فاصله میان مدینه و احد را پیاده پیمود و در طول راه از صفوف لشکر سان میدید و به دست خود صفوف لشکر را مرتب و منظم میساخت، تا در یک صف راست و مستقیم حرکت کنند[۵۹].
وقتی سپاه اسلام به منطقه "شوط" ـ که سر راه احد قرار داشت ـ رسیدند؛ عبدالله بن ابی که موافق بیرون رفتن از مدینه نبود با پیروان خود ـ که ثلث سپاه اسلام را تشکیل میدادند ـ بازگشتند[۶۰]؛ او میگفت: "محمد (ص) با رأی ما مخالفت کرد و به سخنان کودکان گوش فرا داد. به خدا نمیدانیم که چرا بیعلت، خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم". سپس به مدینه بازگشت[۶۱].
اقدام ناجوانمردانه عبدالله بن ابی و همراهان منافقش در آن موقعیت خطیر، تأثیر بسیار سوئی بر روحیه مسلمانان برجا گذاشت و جوّ سپاه اسلام را به شدت ملتهب و متشنج کرد؛ اما به لطف الهی، سپاه اسلام، روحیه خود را باز یافت و به سوی احد حرکت کردند[۶۲].[۶۳]
وضعیت سپاه اسلام در جنگ احد
بر مبنای تحقیقات انجام شده[۶۴]، لشکر اسلام در جنگ احد، خود به چند دسته تقسیم میشد که قرآن به همه آنها تصریح میکند:
- دسته اول افراد ضعیف الایمان و منافقانی بودند که با عبدالله بن اُبی[۶۵] از همراهی پیامبر سر باز زدند و صحنه را در همان وسط راه یا صبح روز جنگ[۶۶] ترک کردند[۶۷].
- دسته دوم مؤمنانی بودند که قرآن آنها را به این شکل توصیف میکند: ﴿وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ﴾[۶۸] اینها کسانی بودند که در صفوف منظم برای جنگ آماده شده بودند[۶۹] و خدای متعال بعد از شکست عمومی مسلمانان در مورد آنها مرحمت ویژهای نازل کرد و غم و اندوه شکست را از آنها دور کرده و آرامش و خوابی راحت بر آنها فرو فرستاده است[۷۰]. حتی از گناه فرار آنها وعده مغفرت فرمود[۷۱].
- دسته سوم نیز کسانی بودند که خدای متعال میفرماید: ﴿مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾[۷۲] و بعد از اینکه (در احد) پیروز شدند و آنچه مطلوبشان بود را مشاهده کردند، سستی ورزیدند[۷۳]. از همینها بودند کسانی که خدای متعال میفرماید: «گروه دیگری (در شب جنگ) در فکر جان خویش بودند؛ (و خواب به چشمانشان نرفت) آنها گمانهای نادرستی ـ همچون گمانهای دوران جاهلیت ـ درباره خدا داشتند!»[۷۴] که به اتفاق همه مفسران، برای بیان حال منافقین و افراد ضعیف الایمان داخل در میان سربازان اسلام، در جنگ احد نازل شده است که غیر از حفظ منافع دنیایی خود هیچ هم و هدفی نداشتهاند، حتی آن وقت که به دین خدا گرویده بودند در فکر و خیال همین منافع بودند، در نتیجه مادامی که از دین بهرهای داشتند دین داشتند، از آن دم میزدند، همین که منافعی برایشان نداشت، بلکه به منافع دنیاییشان لطمه میزد ممکن بود از آن روی برگرداندند[۷۵]. البته اینها کسانی هستند که در تاریخ چندان شناخته نشده و پنهان ماندهاند[۷۶].
صفبندی دو سپاه
رسول خدا (ص) با راهنمایی ابوحثمه حارثی، راهی کوتاهتر را برای رسیدن به احد برگزید[۷۷] و سپاه اسلام در مسیر اُحُد در منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانی را که در سپاه بودند، به جز رافعبن خدیج که تیراندازی ماهر و سمرة بن جندب که نوجوانی چابک بودند، به مدینه بازگرداند[۷۸].[۷۹]
پیامبر(ص) در دامنه کوه احد طرح و نقشهای محکم و استوار پیاده کرد تا پیروزی پایداری را برای مسلمانان تضمین نماید، سپس بهپا خاست و خطبه خواند و فرمود: «مردم! شما را به آنچه خداوند در کتاب خود مرا بدان سفارش فرموده، توصیه میکنم؛ فرمان خدا را اطاعت کنید و از محارم وی بپرهیزید. آن دسته از شما که امروز مسئولیت خویش را یادآور شود و سپس خویش را برای صبر و شکیبایی و یقین و تلاش و فعالیت در راه او مهیا ساخته از اجر و پاداش برخوردار است. نبرد با دشمن، دشوار و نفرتانگیز است، آنان که در جنگ اهل صبر و شکیبایی هستند، اندکی را تشکیل میدهند مگر کسانی که مشمول عنایت الهی شوند؛ زیرا خداوند یار اطاعتکنندگان خود و شیطان یاور نافرمانان خداست. کارهای خود را با شکیبایی و استقامت در جهاد آغاز کنید و بدینوسیله آنچه را خدا به شما وعده داده، درخواست نمایید، هرچه را خداوند فرمان داده انجام دهید که من به هدایت شما سخت علاقهمندم. اختلاف و نزاع و دودلی، کار انسانهای عاجز و ناتوان است که خدا آن را دوست ندارد و بدان پیروزی و ظفر عنایت نمیکند»[۸۰].[۸۱]
پیامبر سپس سپاه را مرتب و میمنه و میسره سپاه را منظم کرد. حضرت، چینش سپاه اسلام را به گونهای قرار داد که کوه احد، پشت سر اردوگاه اسلام قرار میگرفت و مدینه فرا روی آنان[۸۲]. پیامبر (ص) نیروها را مرتب کرد و برایشان خطبه خواند و سربازانش را به تقوا سفارش کرد و از اختلاف با یکدیگر برحذر داشت و آن روز را برای کسانی که یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست و آنها را به جهاد تحریض کرد[۸۳].
حضرت، پنجاه نفر از کمانداران را به فرماندهی عبدالله بن جبیر، مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرد و به آنان دستور داد که به وسیله تیرهای خود، لشکر را از پشت سر محافظت کنند و به آنها تأکید کرد که به هیچ وجه، چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، شما از جای خود، حرکت نکنید[۸۴].
مشرکان نیز صفهای خود را بیاراستند و خالد بن ولید را در راست و عکرمة بن ابیجهل را در سمت چپ سپاه خود امیر کردند[۸۵]. زنان قریش نیز پیوسته با نواختن دایره و دف به تحریض مردان میپرداختند و کشتگان بدر را به خاطر میآوردند[۸۶]. پیامبر (ص) با شنیدن اشعار آنها فرمود: خدایا! از تو کمک میخواهم و به تو پناه میبرم و در راه تو میجنگم. خداوند مرا کفایت میکند و او نیکو وکیلی است[۸۷].
در میان قریش، بنیعبدالدار، منصب پرچمداری قریش در جنگها را بر عهده داشتند. ابوسفیان برای اطمینان از پایداری آنها، نزدشان رفت و با سخنان خود آنان را تهییج کرد و بر سر غیرت آورد تا پرچم را وانگذارند و آن را در طی جنگ، پا بر جا دارند[۸۸].[۸۹]
آغاز جنگ
مسلمانان صبح روز جمعه به همراهی پیامبر به سمت احد حرکت کردند. قریش نیز از قبل در پای کوه احد اردو زده بود. دو سپاه در دامنه و صحرای مقابل کوه احد مستقر شدند و اول صبح شنبه در مقابل یکدیگر صفآرایی کردند. در پانزدهم شوال سال سوم هجرت صبحگاهان جنگ احد در گرفت.
در این جنگ در جانب اسلام سه پرچم (لواء) بر پا بود؛ مهاجران یک پرچم داشتند با پرچمداری مصعب بن عمیر، انصار پرچمی مجزا داشتند و پرچم سوم یا لواء اعظم که پرچم اصلی سپاه اسلام بود مثل همیشه در دست امیرالمؤمنین (ع) قرار داشت[۹۰]. در جانب مشرکان تیره عبدالدار پرچمدار قریش بودند. آنها خاندانی هستند که پرچمداری جنگهای قریش را به عهده داشتهاند و بزرگ آنان از شجاعان نامدار قریش بود. ابوسفیان برای اینکه آنها را بر سر غیرت بیاورد گفت: ما در جنگ بدر به خاطر کشته شدن پرچمدار و بر زمین خوردن پرچم، شکست خوردیم. اگر نمیتوانید پرچم را آن طور که باید نگه دارید، آن را به دست دیگران بسپاریم! گفتند: خواهی دید که ما چگونه پرچمداری کنیم[۹۱].[۹۲]
مسلمانان با شعار "أمت أمت" آماده جنگ شدند[۹۳] تا اینکه ابوعامر عبد عمرو (ابوعامر فاسق) آتش جنگ را بر افروخت[۹۴]. او با پنجاه نفر از افراد قوم خود، در حالی که غلامان قریش نیز آنان را همراهی میکردند، جلو آمد و فریاد زد: "ای آل اوس! من ابوعامرم" قومش که صدایش را شنیدند، گفتند: "لعن و نفرین بر تو باد، ای فاسق!" سپس سنگبارانشان کردند. آنها نیز فرار کردند و عقب نشستند[۹۵]. در این هنگام، زنان قریش جلو آمدند و با نواختن دایره و دف به تحریض مردان پرداختند و اشعاری را میسرودند[۹۶].
اولین پرچمدار طلحة بن ابی طلحه بود که از بزرگان و شجاعان قریش محسوب میشد. او را «کبش الکتیبه»[۹۷] میگفتند[۹۸]. طلحه بعد از اینکه پرچم را به دست گرفت فریاد زد: ای یاران محمد! شما گمان میکنید که ما را به شمشیرهای خودتان به جهنم میفرستید، ما با شمشیرهای خودمان شما را به بهشت. آیا کسی هست که با شمشیرش مرا به جهنم روانه کند یا من او را به بهشت؟! روشن است که در برابر پرچمدار سپاه دشمن، باید پرچمدار سپاه اسلام به مقابله برود. علی (ع) در جواب طلحه فریاد بر آورد: قسم به آن کس که جانم در دست اوست، من دست از تو برنمیدارم تا تو را با شمشیرم به جهنم بفرستم یا تو مرا به بهشت بفرستی! علی (ع) با او به مبارزه پرداخت و چنان ضربتی بر سر طلحة بن ابیطلحه زد که شمشیرش، فرق طلحة بن ابیطلحه را شکافت و به ریش او رسید[۹۹].[۱۰۰]. پس از کشته شدن طلحة بن ابیطلحه، برادرش عثمان، پرچم قریش را به دست گرفت و رجزخوان به میدان آمد. حمزه به او حمله کرد و با ضربتی او را کشت. بعد از عثمان، ابوسعد بن ابیطلحه به میدان آمد که او نیز با تیر سعد بن ابیوقاص کشته شد. پرچمداران قریش، یکی پس از دیگری به میدان آمدند و کشته شدند تا اینکه آخرین آنها، به نام صوأب جشمی، غلام بنی عبدالدار، به میدان آمد. او نیز به دست توانای علی (ع) کشته شد[۱۰۱]. پس از کشته شدن پرچمداران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدّتی کوتاه سپاه قریش را درهم شکستند و مشرکان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد[۱۰۲] نسطاس غلام صفوان که در لشکرگاه قریش بود، میگوید: مسلمانان تا آنجا پیش رفتند که وی را به اسارت گرفته و اموال لشکرگاه را تصاحب کردند. در این میان، خالد بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجوم برد که هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقبنشینی واداشتند[۱۰۳].[۱۰۴]
امیرالمؤمنین (ع) در احتجاجهای خود در شورای شش نفری که جهت تعیین خلیفه تشکیل گردیده بود، فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما کسی جز من هست که نه نفر از پرچمداران بنی عبدالدار را در (جنگ احد) از میان برداشته است؟ سپس امام افزود: و غلام آنان به نام «صؤاب) که هیکلی بس درشت داشت، به میدان آمد و در حالی که دهانش کف کرده و چشمانش سرخ گشته بود، میگفت: به انتقام اربابانم، جز «محمد» را نمیکشم! شما با دیدن او جاخورده و خود را کنار کشیدید؛ ولی من به جنگ او رفتم. ضرباتی بین من و او رد و بدل شد، سرانجام با آخرین ضربتی که بر او وارد کردم، از کمر دو نیم شد. اعضای شورا، همگی سخنان حضرت علی (ع) را شنیده و تصدیق کردند[۱۰۵].
کشتههای دشمن را تا بیست و دو یا سه تن گفتهاند[۱۰۶] که نیمی از آنها را به نام امیرالمؤمنین (ع) ثبت کردهاند[۱۰۷].[۱۰۸]
سرپیچی از دستور پیامبر (ص)
تیراندازانی که رسول خدا (ص) آنان را مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرده بود توصیههای پیامبر اکرم (ص) را ندیده گرفتند و محل خدمت خود را ترک کردند. آنها عبدالله بن جبیر را با کمتر از ده نفر در جای خود، تنها گذاشتند[۱۰۹] و به هوای جمعآوری غنیمت، به وسط میدان آمدند. در این زمان، سوارهنظام دشمن، به فرماندهی خالد بن ولید که چشم به این نقطه داشت با کشتن بقیه محافظان، از پشت سر به مسلمانان حملهور شدند[۱۱۰]. صفوف مسلمانان به هم ریخت و جنگ به نفع مشرکان شد[۱۱۱].
شهادت حمزه عموی پیامبر (ص)
در این زمان، خبر شهادت حمزة بن عبدالمطلب عموی پیامبر (ص) به دست وحشی ـ غلام جبیر بن مطعم ـ به گوش همگان رسید[۱۱۲]. شهادت حمزه، مسلمانان را به خروش آورد و بر شدت حملاتشان افزود. با حملات مسلمانان، لشکر قریش رو به فرار گذاشتند و متفرق شدند[۱۱۳].[۱۱۴]
حنظلۀ غسیل الملائکه
«حنظلة بن ابی عیاش» همان شب که فردای آن جنگ احد در گرفت میخواست عروسی کند، پیامبر(ص) با اصحاب و یاران مشغول مشورت دربارۀ جنگ بود، او نزد پیامبر(ص) آمد و عرضه داشت اگر پیامبر(ص) به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پیامبر(ص) به او اجازه داد. صبحگاهان به قدری عجله برای شرکت در برنامۀ جهاد داشت که موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معرکۀ کارزار گردید و سرانجام شربت شهادت نوشید.
پیامبر(ص) دربارۀ او فرمود: «فرشتگان را دیدم که حنظله را در میان آسمان و زمین غسل میدهند!» لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسیل الملائکه» نامیده شد[۱۱۵].[۱۱۶]
حمله ناگهانی قریش و شکست مسلمانان
حمله ناگهانی قریش، سپاه اسلام را از هم پاشید. در این هنگام، پرچم قریش که بر زمین افتاده بود، به دست زنی با نام "عمره دختر علقمه حارثیه" برافراشته شد و بدین ترتیب سپاه فراری و پراکنده قریش با دیدن حملات سوارانشان، گرد پرچم خود جمع شدند و به مسلمانان یورش آوردند[۱۱۷]. با شهادت مصعب بن عمیر، پرچمدار سپاه اسلام و به علت شباهتی که او به رسول خدا (ص) داشت، دشمن گمان کرد پیامبر (ص) را به شهادت رسانده است؛ پس فریاد برآوردند که محمد (ص) کشته شد[۱۱۸].
این خبر، مسلمانان را بیش از پیش در هم ریخت[۱۱۹]. سپاه اسلام به شدت درمانده شده بود و نمیدانستند چه کنند. اکثر مسلمانان کشته یا زخمی شده بودند و یا فرار کرده بودند[۱۲۰]. آشفتگی در سپاه اسلام به آن حد رسیده بود که مسلمانان از شدت عجله و نگرانی، بعضی، بعضی دیگر را میکشتند[۱۲۱]. حتّی بعضی از آنان به فکر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن اماننامه از ابوسفیان بودند. خداوند در پاسخ[۱۲۲] به آنها فرمود: محمّد همچون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود بازمیگردید: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾[۱۲۳] انس بن نضر، آنان را که از جنگ دست کشیده بودند، خطاب کرد که اگر محمّد کشته شده، خدای محمد که کشته نشده است. برای هدفی که او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید[۱۲۴].
بسیاری از مسلمانان متفرق شدند و به کوه گریختند[۱۲۵]. بعضی دیگر از آنان هم به سوی مدینه فرار کردند[۱۲۶]. عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان که دو تن از انصار بودند، فراری شدند و تا "جلعب" (کوهی در حدود مدینه) رفتند و سه روز در آنجا مخفی شدند[۱۲۷].
ابن ابیسبره از قول محمد بن سلمه در توصیف وضعیت فاجعهبار مسلمانان در آن روز چنین نقل کرده است: "چون مسلمانان پراکنده و گریزان شدند، با چشم خود، رسول خدا{صل}} را دیدم و با گوش خود شنیدم که آن حضرت میفرمود: فلانی و فلانی؛ پیش من بیاید، من رسول خدایم؛ ولی هیچ یک از آن دو، به حضرت توجهی نکردند و گریختند"[۱۲۸]. پیامبر (ص) پیوسته فریاد میزد: "بندگان خدا پیش من آیید! بندگان خدا پیش من آیید!"[۱۲۹] اما هیچ کس توجهی نمیکرد. بعضی از آنان که روی صخره، پناه گرفته بودند از روی عجز میگفتند: "ای کاش یکی را پیش عبدالله بن ابی میفرستادیم تا برای ما از ابوسفیان امان بگیرد. ای مردم! محمد (ص) کشته شده است. پیش از آنکه قومتان بیایند و شما را بکشند، سوی آنها بروید"[۱۳۰]. پیامبر (ص) در میدان جنگ، تنها مانده بود و فقط شمار اندکی از مسلمانان، همراه رسول خدا (ص) باقی مانده بودند و دور حضرت را گرفتند و در برابر حملات بیشمار دشمنان، از ایشان دفاع میکردند[۱۳۱].
گفته شده است جز سه نفر (علی، طلحه و زبیر)[۱۳۲] و به نقلی دیگر شش یا هفت نفر که طلحه و زبیر از جمله آنان بودند، کسی در کنار پیامبر (ص) باقی نمانده بود[۱۳۳]. عدهای نیز این گروه را علی (ع)، ابودجانه، سهل بن حنیف، مقداد، سعد بن ابیوقاص، مصعب بن عمیر، عبدالله بن جحش، شماس بن عثمان، طلحه، زبیر و عدهای از انصار دانستهاند[۱۳۴].
متأسفانه در ذکر نام این گروه فداکار، دست عدهای به تحریف تاریخ آلوده و نامهایی بر آن افزوده شد که درخور چنین فضیلتی نبودهاند[۱۳۵].
رشادتهای علی (ع) در احد
امیرمؤمنان علی (ع) در روز احد، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این جنگ، زخمهای زیادی برداشته بود، شجاعانه میجنگید؛ به گونهای که شمشیرش شکست و از پیامبر (ص) درخواست شمشیر کرد و حضرت ذوالفقار خود را به او داد[۱۳۶]. به پاس شجاعتها و جوانمردیهای علی (ع) در این روز، منادی از آسمان ندا در داد: «لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی (ع)»[۱۳۷].
ابن ابی الحدید در وصف پایداری علی (ع) میگوید: "هنگامی که بیشتر اصحاب پیامبر (ص) در روز احد از نزد آن حضرت فرار کردند، دستههای لشکر مشرکان که متشکّل از پهلوانان بزرگ بودند، پی در پی به سمت رسول خدا (ص) حملهور شدند. کار، بسیار دشوار و بحرانی شد، یک دسته پنجاه نفره از دلاوران قریش، قصد جان پیامبر (ص) را کردند. رسول خدا (ص) به امیرمؤمنان (ع) فرمود: ای علی! این گروه را از من دور کن. او پیاده به آنها حمله کرد و بیپروا شمشیر زد، تا شماری از آنان را کشت و بقیه را متفرق ساخت"[۱۳۸].
علی (ع) نیز در توصیف این روز به مردی عرب فرمود: "اگر در آن روز بودی، میدیدی که من از یک سو دشمن را میراندم و ابودجانه هم در سوی دیگر، گروهی از دشمن را میراند و سعد بن ابیوقاص، گروه دیگری تا اینکه خداوند، همه گرفتاریها را دفع فرمود"[۱۳۹]. به نقل ابن ابیالحدید از ۲۸ نفر از کشته شدههای جنگ احد، ۱۲ نفر آنان به دست علی (ع) کشته شدند[۱۴۰] که این خود، حاکی از روحیه رشادت و سلحشوری آن حضرت در این جنگ است[۱۴۱].
امام صادق (ع) فرمودند: چون در جنگ احُد، مردم از گِرد پیامبر (ص) پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان میفرمود: "من، محمد هستم. من پیامبر خدایم. کشته نشده و نمردهام"... مشرکان، از سمت راست به پیامبر (ص) حمله کردند که علی (ع)، آنان را پراکنده میکرد و چون پراکندهشان میساخت، از سمت چپ به پیامبر (ص) یورش میبردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش شکست و سه تکه شد. پس نزد پیامبر (ص) آمد و شمشیر شکستهاش را پیش ایشان [بر زمین] نهاد و گفت: این شمشیر من شکسته است. آن روز، پیامبر (ص)، ذوالفقار را به او داد و چون پیامبر (ص)، لرزش پاهای علی (ع) را از فراوانی کارزار دید، سر به آسمان بلند کرد و در حالی که میگریست، گفت: "ای پروردگار! به من وعده دادهای که از دینت پشتیبانی کنی، و اگر بخواهی، میتوانی". پس علی (ع) به پیامبر (ص) رو آورد و گفت: ای پیامبر خدا! همهمه شدیدی میشنوم و میشنوم که میگوید: "حَیزوم[۱۴۲]، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمیکنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بیجان فرو میافتد. پیامبر (ص) فرمود: "این، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل (ع) با فرشتگاناند". سپس جبرئیل (ع) آمد و کنار پیامبر خدا ایستاد و گفت: "ای محمد! بی گمان، این کار، ازخودگذشتگی است". پیامبر (ص)] فرمود: "علی از من است و من از علیام". جبرئیل (ع) گفت: "و من هم از شمایم". سپس، مشرکان در هم شکسته شدند[۱۴۳].
در کتاب الارشاد چنین آمده است: "چون مردم در جنگ احد از گِرد پیامبر (ص) پراکنده شدند و امیر مؤمنان، ایستادگی کرد، پیامبر (ص)] به او فرمود: "تو چرا با مردم نرفتی؟". امیر مؤمنان گفت: بروم و تو را وانهم، ای پیامبر خدا؟! به خدا سوگند نمیروم تا کشته شوم و یا خداوند، وعده یاری به تو را تحقق بخشد. پس پیامبر (ص) به او فرمود: "ای علی! مژده باد که خداوند، وعدهاش را تحقق میبخشد و مشرکان، دیگر هیچگاه مانند امروز بر ما دست نمییابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به علی (ع) فرمود: "ای علی! کاش به اینان حمله میبردی". امیر مؤمنان، حمله برد و هشام بن[امیه مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم شکست. پس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد الله جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم شکست و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد پیامبر (ص) بازآمدند و مشرکان، به مکه بازگشتند. پیامبر (ص) نیز به مدینه بازگشت. پس فاطمه (س) به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت پدر را شست. در پی او، علی (ع) آمد که دستش تا شانه خونین بود و "ذوالفقار" را همراه داشت. آن را به فاطمه (س) داد و گفت: این شمشیر را بگیر که امروزْ مرا همگامی استوار بود؛ (...) و پیامبر (ص) فرمود: "ای فاطمه! آن را بگیر که همسرت، حق آن را ادا کرد و خدا با شمشیر او، دلاوران قریش را کشت"[۱۴۴].[۱۴۵] از امام باقر(ع) چنین نقل شده که: علی(ع) در روز احد شصت و یک زخم برداشت و پیامبر(ص) «ام سلیم» و «ام عطیّه» را دستور داد که به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند. چیزی نگذشت که آنها با نگرانی به خدمت پیغمبر عرضه داشتند وضع بدن علی(ع) طوری است که ما هر زخمی را میبندیم دیگری گشوده میشود، و زخمهای تن او آنچنان زیاد و خطرناک است که ما از حیات او نگرانیم، پیغمبر و جمعی از مسلمانان به عنوان عیادت به منزل علی وارد شدند در حالیکه بدن او یک پارچه زخم و جراحت بود پیامبر با دست مبارک خود بدن او را مسح میکرد و میفرمود: کسی که در راه خدا این چنین ببیند آخرین درجه مسئولیت خود را انجام داده است! و زخمهایی که پیامبر دست بر آن میکشید بزودی التیام مییافت، علی(ع) در این هنگام گفت الحمدلله که با این همه، فرار نکردم و پشت به دشمن ننمودم خداوند از کوششهای او قدردانی کرد[۱۴۶].
شجاعت پیامبر (ص) در احد
رسول خدا (ص) در آن روز، شجاعت بسیاری از خود نشان داد. ایشان آن قدر تیر انداخته بود که زهِ کمانش پاره شد، سپس شروع به سنگ انداختن کرد[۱۴۷].[۱۴۸]
زخمی شدن پیامبر (ص)
رفته رفته دشمن، خود را به رسول خدا (ص) رسانیدند و با پرتاب سنگ، دندان پیشین ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند. بر اثر ضربت شمشیر لیثی، گونه پیامبر (ص) شکافته شد به حدی که حلقههای کلاهخود حضرت، در آن فرو رفت[۱۴۹].
با این حال، انتشار خبر کشته شدن پیامبر (ص) خیال قریش را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه پیامبر (ص) بودند[۱۵۰] و این فرصت مناسبی را برای محافظان اندک پیامبر (ص) فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه احد منتقل کنند. یاران پیامبر (ص) نیز چنین مصلحت دیدند که خبر کشته شدن پیامبر (ص)، تکذیب نشود تا او بتواند همراه یاران خود به سوی دره کوه، حرکت کند. در این مسیر، حضرت در میان گودالی افتاد که ابوعامر بر سر راه مسلمانان کنده بود و دو زانویش زخمی شد. امیرمؤمنان علی (ع)دست ایشان را گرفت و به کمک طلحه، حضرت را از آنجا بیرون کشید[۱۵۱].
اولین نفر از مسلمانان که رسول خدا (ص) را زنده دید و خبر آن را به دیگران بشارت داد، کعب بن مالک انصاری بود؛ پس فریاد زد: "ای مسلمانان بشارت! این رسول خداست". اما پیامبر (ص) به او اشاره کرد که ساکت باشد[۱۵۲]. مسلمانان با دیدن رسول خدا (ص)، ایشان را در بر گرفتند[۱۵۳]. سپس حضرت بر فراز کوه احد رفت و در آنجا کمی استراحت کرد. علی (ع) برای حضرت، آب آورد و ایشان با آن آب، خون را از سر و صورت خویش شست[۱۵۴].[۱۵۵]
چه کسی با صدای بلند گفت محمد(ص) کشته شد؟
«ابن قمعه» «مصعب بن عمیر» را به گمان اینکه پیغمبر است با ضربۀ سختی از پای درآورد و سپس با صدای بلند فریاد زد به «لات و عزی» سوگند که محمد کشته شد! این شایعه خواه از طرف مسلمانان بود، یا از طرف دشمن، بیگمان به نفع اسلام و مسلمین بود؛ زیرا دشمن به گمان اینکه محمد(ص) کشته شد «احد» را به قصد مکه ترک گفت وگرنه قشون فاتح قریش که شدیدترین کینه و دشمنی را نسبت به پیامبر(ص) داشتند بدین قصد هم آمده بودند که این دفعه از او انتقام بگیرند بدون کشتن آن حضرت احد را ترک نمیکردند. قریش حتی یک شب هم نخواست پس از پیروزی در میدان جنگ به صبح برساند همان دم راه مکه را پیش گرفت و حرکت کرد!
خبر کشته شدن پیامبر(ص) تزلزل بیشتری در جمعی از مسلمانان بوجود آورد، و آن عده از مسلمانانی که در میدان جنگ بودند برای اینکه بقیه پراکنده نگردند و تزلزل و اضطراب آنان بر طرف شود پیغمبر(ص) را بالای کوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند که پیغمبر زنده است، فراریان برگشتند و به دور حضرت جمع شدند. پیغمبر(ص) فراریان را ملامت میکرد که چرا در چنان وضع خطرناک فرار کردید، مسلمانان با اینکه شرمنده بودند زبان عذر گشودند و گفتند: ای پیغمبر خدا، ما آوازه قتل تو را شنیدیم و از شدت ترس فرار کردیم.
مفسر بزرگ مرحوم طبرسی از «ابوالقاسم بلخی» نقل میکند که در روز احد همه مهاجرین و انصار جز ۱۳ نفر (که با پیامبر ۱۴ نفر میشدند) فرار کردند از این ۱۳ نفر ۸ نفر از انصار و ۵ نفر از مهاجرین بودند که در شخص این افراد اختلاف شده به جز علی(ع) و طلحه که همه بالاتفاق گفتهاند آنها فرار نکردند.
بدین ترتیب در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالی و جانی فراوانی وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در میدان جنگ کشته شدند و عدۀ زیادی مجروح افتادند، اما مسلمانان از این شکست درس بزرگی آموختند که ضامن پیروزی آنها در میدانهای آینده شد[۱۵۶].
زنان مسلمان در احد
در پیکار اُحُد، شماری از زنان مسلمان جهت مداوای مجروحان و تعدادی جهت امدادرسانی به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامی که جان رسول خدا را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع کردند. برحسب بعضی روایات در روز اُحُد ۱۴ زن ازجمله آنها فاطمه (س) دختر رسول خدا آب و غذا به جبهه حمل میکردند و به مجروحان تشنه آب مینوشاندند و آنها را مداوا میکردند[۱۵۷]، فاطمه (س) با دست خویش خون از صورت رسول خدا پاک میکرد و با آبی که علی (ع) از مهراس (آبی در کوهاُحُد) آورده بود، زخمهای پدر را میشست[۱۵۸]. زنان دیگری چون اُمّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش، بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند[۱۵۹].
نُسیبه دختر کعب (اُمّ عَماره) که در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل میکند: تعداد کسانی که از رسول خدا دفاع میکردند، از ۱۰ نفر کمتر بودند که من و شوهر و دو فرزندم از جمله آنها بودیم. فداکاری او در حفظ جان رسول خدا بهگونهای بود که به فرموده حضرت، به هر سو که مینگریستم، اُمّ عمارة را میدیدم که از من دفاع میکرد[۱۶۰] تا آنجا که جراحتهای بسیاری بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جایگاهی بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است که هنگام وفات، ۱۳ زخم بر تن داشت[۱۶۱].[۱۶۲]
جنگ روانی و تبلیغاتی ابوسفیان در احد
ابوسفیان در این هنگام برای در هم کوبیدن روحیه مسلمانان و ایجاد تزلزل در عقاید سپاه شکست خورده اسلام، فرصت را مناسب دید و سعی کرد تا اعتقادات مسلمانان را تخریب کند؛ از این رو نزدیک گروهی از مسلمانان که بر بالای کوه احد رفته بودند، رفت، بر صخرهای ایستاد و فریاد زد: اعل هبل، اعل هبل![۱۶۳] رسول خدا (ص) نیز به مسلمانان دستور داد که در جوابش بگویند: "خداوند برتر و بزرگوارتر است. ما با شما یکسان نیستم. کشتههای ما در بهشت و کشتههای شما در دوزخاند". سپس ابوسفیان گفت: "ما عزّی داریم و شما ندارید". حضرت فرمود بگویید: "خدا مولای ماست و شما مولی ندارید"[۱۶۴]. سپس ابوسفیان ادامه داد و گفت: "در میان کشتگان شما چیزی از مثله شدن میبینم، ولی نه بدان کار خشنود و نه از آن غمگین شدم؛ نه به این کار دستور داده و نه از آن جلوگیری کردهام"[۱۶۵].[۱۶۶]
جنایت هولناک قریش
پس از پایان درگیری و فرو نشستن آتش جنگ، هند ـ همسر ابوسفیان ـ با دیگر زنانی که همراه وی بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بر بالای کشتههای مسلمانان از جمله حمزه سیدالشهداء رفتند. هند، شکم حمزه را درید و جگرش را بیرون کشید[۱۶۷]. سپس همراه دیگر زنان به سراغ سایر شهدا رفت و همه را مثله کردند و گوش و بینی آنها را بریدند. هند از گوش و بینی بریدههای شهدا برای خود، دستبند و گلوبند ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود[۱۶۸].[۱۶۹]
پایان جنگ
جنگ خاتمه یافته بود و ابوسفیان و یارانش آهنگ رفتن کردند. پیامبر (ص)، علی (ع) را به دنبالشان فرستاد تا از رفتنشان مطمئن شوند[۱۷۰] و به علی (ع) فرمود اگر شتران خود را سوار شدند و اسبها را یدک کشیدند، آهنگ مکّه کردهاند و اگر بر اسبها سوار شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان میجنگم. علی (ع) پس از بازگشت گزارش داد که آنها بر شترها سوار شدند و راه مکّه در پیش گرفتند[۱۷۱].
پس از اینکه از رفتن سپاه قریش، اطمینان یافتند به جستجوی شهدا و مجروحان پرداختند. پس بدن حمزه را در دل دره یافتند؛ در حالی که شکمش دریده شده بود و بینی و دو گوشش بریده شده بود[۱۷۲]. رسول خدا (ص) از این موضوع بسیار متأثر شد[۱۷۳]. چون مسلمانان غم پیامبر (ص) را از رفتار وحشیانه دشمنان با عمویش دیدند، قسم یاد کردند که اگر بر قریشیان پیروز شدیم، چنان آنان را مثله کنیم که کسی در عرب چنین کاری نکرده باشد؛ اما با نزول آیه ۱۲۶ سوره نحل، پیغمبر خدا (ص) گذشت کرد و صبوری فرمود و مثله کردن را ممنوع دانست[۱۷۴].[۱۷۵]
خاک سپاری شهیدان
مسلمانان برای اطّلاع از همرزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، ۷۰ تن[۱۷۶] از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیاری مجروح شدند. رسول خدا با همراهانش بر پیکر شهیدان نماز گزارد و مسلمانان را از حمل پیکر شهیدان به مدینه نهی کرد و هنگام خاکسپاری آنها فرمود: بنگرید هر کدام از این شهیدان که بیشتر حافظ قرآن است، پیکرش را در قبر جلوتر از دیگران قرار دهید[۱۷۷]. در این پیکار، بزرگانی چون حمزه، عموی پیامبر (ص) و مصعب بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله بن جحش، عمرو بن جموح، عبدالله بن جبیر، حنظله غسیل الملائکه و... به شهادت رسیدند[۱۷۸]. پس از غزوه اُحُد، رسول خدا (ص) سالی یک بار به زیارت قبور شهیدان اُحُد میرفت. هنگامی که به وادی اُحُد میرسید با صدای بلند خطاب به آنان میفرمود: ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾[۱۷۹]. به این سیره، خلفای بعدی و بسیاری از صحابه عمل میکردند و حضرت فاطمه زهرا (س) هر دو سه روز یکبار به زیارت شهیدان اُحُد میرفت[۱۸۰].
خطاب پیامبر به شهیدان
ابن مسعود از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که خداوند به ارواح شهیدان احد خطاب کرد و از آنها پرسید: چه آرزویی دارید؟ آنها گفتند: پروردگارا! ما بالاتر از این چه آرزویی میتوانیم داشته باشیم، که غرق نعمتهای جاویدان توایم و در سایه عرش تو مسکن داریم، تنها تقاضای ما این است که بار دیگر به جهان برگردیم و مجدداً در راه تو شهید شویم، خداوند فرمود: فرمان تخلفناپذیر من این است که کسی دوباره به دنیا باز نگردد، عرض کردند: حالا که چنین است تقاضای ما این است که سلام ما را به پیامبر(ص) برسانی و به بازماندگانمان، حال ما را بگویی و از وضع ما به آنها بشارت دهی که هیچگونه نگران نباشند[۱۸۱].[۱۸۲]
علل شکست
هنگامی که مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگین به مدینه بازگشتند با یکدیگر میگفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پیروزی نداده بود؟ پس چرا در این جنگ شکست خوردیم؟ قرآن به آنها پاسخ میگوید و علل شکست را توضیح میدهد[۱۸۳]. قرآن میگوید: وعده خدا درباره پیروزی شما کاملاً درست بود و به همین دلیل در آغاز جنگ پیروز شدید و به فرمان خدا دشمن را پراکنده ساختید و این وعده پیروزی تا زمانی که دست از استقامت و پیروی فرمان پیغمبر بر نداشته بودید ادامه داشت، شکست از آن زمان شروع شد که سستی و نافرمانی شما را فرا گرفت یعنی اگر تصور کردید که وعده پیروزی بدون قید و شرط بوده سخت در اشتباه بودهاید، تمام وعدههای پیروزی مشروط به پیروی از فرمان خدا است[۱۸۴].
پیامدهای شکست احد
- مشرکان که پس از پیروزی احساس غرور میکردند، تصمیم گرفتند از بین راه مدینه بازگردند و برای همیشه به حیات اسلام (بهویژه شخص پیامبر (ص)) خاتمه دهند که به غزوه حمراء الاسد انجامید[۱۸۵].
- یهودیان مدینه میپنداشتند توان نظامی مسلمانان پس از شکست اُحُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند[۱۸۶].
- اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایی که آنها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند[۱۸۷].
- جوّسازی منافقان برضدّ مسلمانان در مدینه و اینکه علّت شکست اُحُد را مخالفت پیامبر (ص) با نظر عبدالله بن ابیّ معرفی کردند[۱۸۸]. از پیامدهای مثبت این شکست، جدایی صف مؤمنان از منافقان است[۱۸۹] که قرآن هم بدان اشاره کرده است: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۹۰]، ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ﴾[۱۹۱].[۱۹۲]
رفتن به حمراء الاسد
پس از پایان جنگ احد لشکر پیروز مشرکان به سرعت به سوی مکه بازگشت. ولی در اثناء راه این فکر برای آنها پیدا شد که چرا پیروزی خود را ناقص گذاردند؟ چه بهتر که به مدینه بازگردند و شهر را غارت کنند و مسلمانان را در هم بکوبند و اگر محمد(ص) هم زنده باشد به قتل برسانند و برای همیشه فکر آنها از ناحیه اسلام و مسلمین راحت شود، به همین جهت فرمان بازگشت صادر شد و در حقیقت این خطرناکترین مرحله جنگ احد بود؛ زیرا مسلمانان به قدر کافی کشته و زخمی داده بودند، و طبعاً هیچگونه آمادگی در آن حال برای تجدید جنگ در آنها نبود، و به عکس دشمن با روحیۀ نیرومندی میتوانست این بار جنگ را از سرگیرد و نتیجه نهایی آن را پیشبینی کند.
این خبر به پیامبر(ص) رسید فوراً دستور داد لشکر احد خود را برای شرکت در جنگ دیگری آماده کنند، مخصوصاً فرمان داد که مجروحان جنگ احد به صفوف لشکر بپیوندند[۱۹۳]. (در میان آنها علی(ع) که بیش از شصت زخم بر تن داشت آماده پیکار با دشمن شد)، یکی از یاران پیامبر(ص) میگوید: من از جمله مجروحان بودم ولی زخمهای برادرم از من سختتر و شدیدتر بود، تصمیم گرفتیم هر طور که هست خود را به پیامبر(ص) برسانیم، چون حال من از برادرم کمی بهتر بود هر کجا برادرم باز میماند او را به دوش میکشیدم و با زحمت، خود را به لشکر رسانیدیم و به این ترتیب پیامبر(ص) و ارتش اسلام در محلی به نام «حمراء الاسد» که از آنجا تا مدینه هشت میل فاصله بود رسیدند و اردو زدند.
این خبر به لشکر قریش رسید و مخصوصاً از این مقاومت عجیب و شرکت مجروحان در میدان نبرد وحشت کردند و شاید فکر میکردند ارتش تازه نفسی نیز از مدینه به آنها پیوسته است.
در این موقع جریانی پیش آمد که روحیه آنها را ضعیفتر ساخت و مقاومت آنها را در هم کوبید و آن اینکه یکی از مشرکان به نام «معبد الخزاعی» از مدینه به سوی مکه میرفت و مشاهده وضع پیامبر(ص) و یارانش او را به سختی تکان داد، عواطف انسانی او تحریک شده و به پیامبر(ص) گفت: مشاهده وضع شما برای ما بسیار ناگوار است، اگر استراحت میکردید برای ما بهتر بود. این سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمین «روحاء» به لشکر ابوسفیان رسید، ابوسفیان از او درباره پیامبر اسلام(ص) سؤال کرد، او در جواب گفت: محمد را دیدم با لشکری انبوه که تاکنون همانند آن را ندیده بودم، در تعقیب شما هستند و به سرعت پیش میآیند!
ابوسفیان با نگرانی و اضطراب گفت: چه میگویی؟ ما آنها را کشتیم و مجروح ساختیم و پراکنده نمودیم، معبد الخزاعی گفت: من نمیدانم شما چه کردید؟ همین میدانم که لشکری عظیم و انبوه، هم اکنون در تعقیب شما است!.
ابوسفیان و یاران او تصمیم قطعی گرفتند به سرعت، عقبنشینی کرده و به مکه باز گردند و برای اینکه مسلمانان آنها را تعقیب نکنند و آنها فرصت کافی برای عقبنشینی داشته باشند از جمعی از قبیله عبدالقیس که از آنجا میگذشتند و قصد رفتن به مدینه برای خرید گندم داشتند خواهش کردند به پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان این خبر را برسانند که ابوسفیان و بتپرستان قریشی با لشکر انبوهی به سرعت به سوی مدینه میآیند تا بقیه یاران پیامبر(ص) را از پای درآورند.
هنگامی که این خبر، به پیامبر و مسلمانان رسید، گفتند: «خدا ما را کافی است و او بهترین مدافع ماست» اما هر چه انتظار کشیدند خبری از لشکر دشمن نشد؛ لذا پس از سه روز توقف، به مدینه بازگشتند[۱۹۴].[۱۹۵].[۱۹۶]
سخنان توخالی
بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعی از مسلمانان عدهای در جلسات، مینشستند و پیوسته آرزوی شهادت میکردند که ای کاش این افتخار در میدان بدر نصیب ما نیز شده بود، مطابق معمول در میان آنها جمعی صادق بودند و عدهای متظاهر و دروغگو و یا در شناسایی خود در اشتباه بودند، اما چیزی طول نکشید که جنگ وحشتناک احد پیش آمد، مجاهدان راستین با شهامت فوقالعاده جنگیدند و شربت شهادت نوشیدند و به آرزوی خود رسیدند، اما جمعی از دروغگویان هنگامی که آثار شکست را در ارتش اسلام مشاهده کردند از ترس کشته شدن، فرار کردند، قرآن آنها را سرزنش میکند میگوید شما کسانی بودید که آرزوی مرگ و شهادت در راه خدا را در دل میپروراندید پس چرا آن موقع که با چشم خود محبوب خویش را در برابر خود دیدید فرار کردید؟[۱۹۷].[۱۹۸]
سرزنش مسلمانان از سوی منافقان و یهودیان
با بازگشت پیغمبر (ص)، یهودیان و منافقان مدینه شروع به شماتت رسول خدا (ص) و دیگر مسلمانان کردند. آنها از این واقعه، ابراز خوشحالی میکردند و سخنان ناپسندی بر زبان میراندند[۱۹۹]. منافقان، پیوسته اصحاب پیامبر (ص) را تشویق میکردند که از اطراف رسول خدا (ص) پراکنده شوند[۲۰۰]. یاران پیامبر (ص) که از احد برگشته بودند، عموماً زخمی بودند. عبدالله بن ابی که در جنگ احد مجروح شده بود، تمام شب را بیدار بود و زخمهایش را داغ میکرد. او به فرزندش میگفت: "بیرون رفتن تو همراه محمد (ص) درست نبود. محمد (ص) از گفتار من سرپیچی کرد و حرف بچهها را پذیرفت. به خدا قسم من پیشاپیش، این وضع را به طور کامل میدیدم"[۲۰۱]. منافقان، یاران پیامبر (ص) را به باد انتقاد میگرفتند و میگفتند: "کسانی که از شما کشته شدند، اگر با ما بودند کشته نمیشدند"[۲۰۲]. یهودیان نیز با بیان سخنان ناپسندی، میگفتند: "محمد (ص) فقط طالب پادشاهی است. هرگز هیچ پیامبری چنین مصیبت زده نشده است. او هم خود زخمی شد و هم اصحابش کشته و زخمی شدند"[۲۰۳].[۲۰۴]
فرمان عفو عمومی
بعد از مراجعت مسلمانان از احد کسانی که از جنگ فرار کرده بودند، اطراف پیامبر(ص) را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضای عفو و بخشش کردند. خداوند به پیامبر(ص) دستور عفو عمومی آنها را صادر کرد و پیامبر(ص) با آغوش باز، خطاکاران توبهکار را پذیرفت. قرآن با اشاره به یکی از مزایای فوقالعاده اخلاقی پیامبر(ص) میفرماید: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدی در حالی که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند».
سپس دستور میدهد که «از تقصیر آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و برای آنها طلب آمرزش کن»[۲۰۵] یعنی نسبت به بیوفاییهایی که با تو کردند و مصائبی که در این جنگ برای تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من برای آنها نزد تو شفاعت میکنم، و در مورد مخالفتهایی که نسبت به فرمان من کردند، تو شفیع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب.
به عبارت دیگر آنچه مربوط به حق تو است عفو کن و آنچه مربوط به حق من است من میبخشم پیامبر(ص) به فرمان خدا عمل کرد و آنها را به طور عموم مشمول عفو خود ساخت[۲۰۶].[۲۰۷]
آماری از تجهیزات و تلفات دو سپاه در جنگ احد
در این جنگ، نیروهای مشرکان سه هزار نفر بودند و دویست اسب، هفتصد زره و سه هزار نفر شتر همراه داشتند. در مقابل، سپاه مسلمانان، هفتصد رزمنده و یکصد زره و دو اسب داشتند که یکی از این اسبها از آن رسول خدا (ص) بود و دیگری از آن ابیبرده حارثی[۲۰۸].
مؤرخان، شمار شهدای این جنگ را شصت و پنج[۲۰۹]، شصت و هشت[۲۱۰]، هفتاد[۲۱۱]، هفتاد و سه[۲۱۲] و هفتاد و چهار[۲۱۳] تن برشمردهاند که حمزه سیدالشهداء، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمیر، شماس بن عثمان و دیگران از جمله آنان بودند. همچنین مؤرخان، تلفات قریش را بیست و دو[۲۱۴]، بیست و سه[۲۱۵] یا بیست و هشت نفر[۲۱۶] ذکر کردهاند[۲۱۷].
منابع
- داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲
- جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر
- محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ج۱
- مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱
پانویس
- ↑ مروجالذهب، ج۳، ص۳۰۴.
- ↑ روضالجنان، ج۵، ص۴۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲؛ ۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹، تاریخ ابنخیاط، ص۳۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۳؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۷۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۰-۶۱؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۵، ص۸۲؛ ترجمه فتوح البلدان، ص۱۰.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۵۱.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ الروض الانف، ج۵، ص۴۴۸؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۹.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۷۹.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۵، ص۴۷؛ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۱۱؛ السیرة النبویة، ج۱، ص۶۴۷؛ البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۹۹؛ الاغانی، ج۴، ص۳۹۹؛ دولة الرسول فی المدینة، ص۲۳۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱.
- ↑ «بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند؛ به زودی (همه) آن را خواهند بخشید آنگاه برای آنان مایه دریغ خواهد بود سپس مغلوب میگردند و کافران به سوی دوزخ گرد آورده میشوند» سوره انفال، آیه ۳۶.
- ↑ اسبابالنزول، ص۱۹۶؛ السیر و المغازی، ص۳۲۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۶-۱۱۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۲؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۸۴ ـ ۱۹۱.
- ↑ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۲۲۳؛ شرح الزرقانی، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰؛ روح المعانی (آلوسی)، ج۲۸، ص۳۸؛ تفسیر الخازن، ج۴، ص۲۶۶؛ تفسیر الثعلبی، ج۹، ص۲۶۷.
- ↑ إمتاع الأسماع، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۵۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۷-۱۱۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۲؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۸۴ ـ ۱۹۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۶؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۸؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۸.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۱۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۲.
- ↑ سیره رسول خدا، ص۴۵۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۸ـ۲۹؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴
- ↑ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۱۸-۱۲۰؛ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۷۴؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۰-۶۱؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۸۴ ـ ۱۹۱.
- ↑ غزوه احد در پرتو قرآن، تألیف: علامه شیخ محمد رضا جعفری، بنیاد فرهنگ جعفری.
- ↑ او از بزرگان خزرج بود که تا بعد از جنگ بدر اسلام نیاورد و بعد از پیروزی جنگ بدر به ظاهر مسلمان شد و هر روز جمعه قبل از شروع خطبهها در تأیید پیامبر سخن میگفت، در جنگ احد او و قبیلهاش از میدان گریختند، این نشان آشکار نفاق او و یارانش شد، و بعد از آن مردم نمیگذاشتند قبل از خطبه نماز جمعه چیزی بگوید. (المغازی، ج۱، ص۳۱۸).
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ در قرآن در مورد این دسته گفته شده: ﴿...تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ﴾ «...بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر میدانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی میکردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان میآورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷؛ این آیه به اتفاق مفسران درباره این دسته از منافقانی است که از انصار بودند. (تفسیر الطبری، ج۷، ص۳۷۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۶۰؛ المغازی، ج۱، ص۳۲۵).
- ↑ «و برخی جهان واپسین را میخواستید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
- ↑ ﴿تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ﴾ «و به یادآور که پگاهان از خانوادهات جدا شدی در حالی که مؤمنان را در سنگرها برای پیکار (احد) جای میدادی» سوره آل عمران، آیه ۱۲۱.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ * إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلَا تَحْزَنُوا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا مَا أَصَابَكُمْ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست میداشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را میخواستید؛ سپس شما را از (دنبال کردن) آنان روگردان کرد تا بیازمایدتان؛ و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد * یاد کنید هنگامی را که (در احد) به بالا میگریختید و به کسی (جز خود) توجهی نمیکردید و پیامبر شما را از پی فرا میخواند آنگاه (خداوند) شما را با اندوهی از پی اندوهی کیفر داد تا بر آنچه از دست دادید یا بر سرتان آمد اندوه مخورید و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲-۱۵۳.
- ↑ ﴿لَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ «و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
- ↑ «برخی از شما این جهان را میخواستید» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
- ↑ ﴿متن﴾ سوره آل عمران /۱۵۴.
- ↑ ﴿وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾ «و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ معانی القران و اعرابه (زجاج)، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر الطبری، ج۷، ص۳۲۰؛ الکشاف (زمخشری)، ج۱، ص۳۳۱؛ تفسیر البحر المحیط، ج۳، ص۹۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۴۱۸؛ تفسیر النسفی، ج۱، ص۳۰۲؛ تفسیر الجلالین، ص۹۳؛ تفسیر القرآن الکریم و اعرابه و بیانه (الدره)، ج۲، ص۲۴۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۳؛ تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۳۴۰؛ المیزان، ج۴، ص۴۷.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۵۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ أُوصِيكُمْ بِمَا أَوْصَانِي بِهِ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ مِنَ الْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ وَ التَّنَاهِي عَنْ مَحَارِمِهِ ثُمَّ إِنَّكُمُ الْيَوْمَ بِمَنْزِلِ أَجْرٍ وَ ذُخْرٍ لِمَنْ ذَكَرَ الَّذِي عَلَيْهِ ثُمَّ وَطَّنَ نَفْسَهُ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْجِدِّ وَ النَّشَاطِ فَإِنَّ جِهَادَ الْعَدُوِّ شَدِيدٌ كَرِيهٌ قَلِيلٌ مَنْ يَصْبِرُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ عَزَمَ لَهُ عَلَى رُشْدِهِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ أَطَاعَهُ وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ مَنْ عَصَاهُ فَاسْتَفْتِحُوا أَعْمَالَكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى الْجِهَادِ وَ الْتَمِسُوا بِذَلِكَ مَا وَعَدَكُمُ اللَّهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالَّذِي أَمَرَكُمْ بِهِ فَإِنِّي حَرِيصٌ عَلَى رُشْدِكُمْ إِنَّ الِاخْتِلَافَ وَ التَّنَازُعَ وَ التَّثَبُّطَ مِنْ أَمْرِ الْعَجْزِ وَ الضَّعْفِ وَ هُوَ مِمَّا لَا يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ لَا يُعْطِي عَلَيْهِ النَّصْرَ وَ الظَّفَرَ»؛ مغازی، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۸۴ ـ ۱۹۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۲۱ـ۲۲۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.
- ↑ «اللَّهُمَّ! بِكَ أَحْوَلَ وَ بِكَ أَصُولُ وَ فِيكَ أُقَاتِلْ، حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»؛ المنار، ج۴، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۰، ش۴۵۸۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱، ص۱۰۵۹؛ الارشاد، ج۱، ص۷۹؛ المناقب (خوارزمی)، ج۱، ص۵۸؛ کشف الغمة، ج۱، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۲۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۴، ص۲۳۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۵۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ اصطلاحی نظامی است که در جنگها به کار میرفته است و به رزمندهای اطلاق میشده است که تمام صفات شجاعت و نامآوری در او جمع شده باشد و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن میپرداخته است.
- ↑ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۰۵؛ عیون الاثر، ج۲، ص۱۸؛ المنتظم، ج۳، ص۱۶۴؛ الارشاد، ج۱، ص۸۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۸۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۰۹؛ سیرة النبویة، ج۲، ص۱۲۷؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ الارشاد، ج۱، ص۸۱؛ سیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵-۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۸ به بعد.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۳۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۱-۱۲۲؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۵۶۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۶۹.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۱۲۹؛ المغازی، ج۱، ص۳۰۷-۳۰۹؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۹۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۱۵۸.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۳؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ در بعضی از روایات میخوانیم که آیه ۶۳ سورۀ نور در این داستان نازل شد. ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۶۰۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۴۲؛ جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ «و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۶؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰-۵۲۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی أحوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ ابنشهرآشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۳-۱۲۵؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۵۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲؛ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۸۴ ـ ۱۹۱.
- ↑ حیزوم، نام مَرکب جبرئیل (ع) است
- ↑ الإمام الصادق (ع): «لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی (ص) انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی (ص) المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی (ع)، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی (ص)، فَلَم یزَل کذلِک حَتی تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی (ص) فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی (ص) ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی (ص) اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی (ع) إلَی النبِی (ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ (ع) فَوَقَفَ إلی جَنبِ رَسولِ اللهِ (ص) فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ»؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.
- ↑ الارشاد، ج ۱، ص ۸۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۶۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶-۲۳۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۶-۱۲۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۷.
- ↑ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۱۴؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۷۰ـ۲۷۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۵۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۷-۱۲۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۴-۲۵۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۹۷ ـ ۹۸؛ الکامل، ج۲، ص۱۶۲ ـ ۱۶۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۷.
- ↑ «درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۳؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۰۶ـ۳۰۸؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ در این رابطه آیۀ ۱۶۹ سوره آل عمران نازل شد. ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ «و کسانی را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده مپندار که زندهاند، نزد پروردگارشان روزی میبرند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۶۰۲.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ «و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست میداشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را میخواستید؛ سپس شما را از (دنبال کردن) آنان روگردان کرد تا بیازمایدتان؛ و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۶۰۰.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ سیرهرسولخدا، ج۱، ص۴۷۵.
- ↑ نمونه، ج۳، ص۷۸؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص۳۱۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۳۶۸ـ۳۶۹.
- ↑ «و آنچه بر شما در روز برخورد آن دو گروه (در احد) رسید به اذن خداوند بود (تا مؤمنان را بیازماید) و تا مؤمنان را (از غیر آنان) معلوم بدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۶.
- ↑ «و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر میدانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی میکردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان میآورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
- ↑ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۲؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.
- ↑ آیات سوره آل عمران ۱۷۲ تا ۱۷۴ اشاره به این ماجرا میکند. ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ * الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ﴾ «کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیدهاند پاداشی سترگ خواهد بود * کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست * پس با نعمت و بخششی از خداوند بازگشتند؛ (هیچ) بدی به آنان نرسید و در پی خشنودی خداوند بودند و خداوند دارای بخششی سترگ است» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲-۱۷۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۸؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ «و مرگ (در راه خداوند) را پیش از آنکه با آن رویاروی گردید نیک آرزو میکردید (اکنون که) آن را (در میدان جنگ) دیدهاید تنها (در آن) مینگرید» سوره آل عمران، آیه ۱۴۳.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۵۹۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ روشن است که اینجا یکی از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پیامبر(ص) غیر از این میکرد زمینه برای پراکندگی مردم کاملاً فراهم بود، مردمی که گرفتار آن شکست فاحش شده بودند و آن همه کشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلی همه اینها خودشان محسوب میشدند) چنین مردمی نیاز شدید به محبت و دلجویی و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبی و جسمی داشتند، تا به سرعت همه این جراحات، التیام پذیرد و آماده برای حوادث آینده شوند.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن، ص ۶۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۵.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۳۰-۱۳۱.