ابوعامر انصاری فاسق: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'فرزند من' به 'فرزند من'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'فرزند من' به 'فرزند من') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
از جمله [[دشمنیها]] و اقدامات [[ابوعامر]] برضد [[اسلام]]، تحریک و [[همکاری]] با [[قریش]] بر [[جنگ]] با پیامبر بود که ایشان را به [[حمایت]] [[قبیله]] خویش [[امیدوار]] کرد و قریش به [[یاری]] او دلبسته بود. او قریش را در [[غزوه بدر]] [[همراهی]] نکرد، ولی هنگامی که نیروهای قریش به [[احد]] میآمدند، ابوعامر با پنجاه تن از [[اوسیان]] همراهش، پیشاپیش [[سپاه]] حرکت میکردند. او فریاد میزد: ای اوسیان! من ابوعامر هستم. اوسیان [[مسلمان]] پاسخ دادند: [[خدا]] چشمت را بگیرد ای [[فاسق]]! ابوعامر با شنیدن چنین پاسخی گفت: قومم پس از من به شری [[مبتلا]] شده است. او نخستین کسی بود که جنگ را آغاز کرد. [[سپاهیان]] با یکدیگر درگیر شدند و ابوعامر به [[سختی]] میجنگید و اوسیان مسلمان را با سنگ میزد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۳۸۳-۳۹۱؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>. | از جمله [[دشمنیها]] و اقدامات [[ابوعامر]] برضد [[اسلام]]، تحریک و [[همکاری]] با [[قریش]] بر [[جنگ]] با پیامبر بود که ایشان را به [[حمایت]] [[قبیله]] خویش [[امیدوار]] کرد و قریش به [[یاری]] او دلبسته بود. او قریش را در [[غزوه بدر]] [[همراهی]] نکرد، ولی هنگامی که نیروهای قریش به [[احد]] میآمدند، ابوعامر با پنجاه تن از [[اوسیان]] همراهش، پیشاپیش [[سپاه]] حرکت میکردند. او فریاد میزد: ای اوسیان! من ابوعامر هستم. اوسیان [[مسلمان]] پاسخ دادند: [[خدا]] چشمت را بگیرد ای [[فاسق]]! ابوعامر با شنیدن چنین پاسخی گفت: قومم پس از من به شری [[مبتلا]] شده است. او نخستین کسی بود که جنگ را آغاز کرد. [[سپاهیان]] با یکدیگر درگیر شدند و ابوعامر به [[سختی]] میجنگید و اوسیان مسلمان را با سنگ میزد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶ و ۲۲۳؛ بلاذری، ج۱، ص۳۸۳-۳۹۱؛ ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>. | ||
ابوعامر از [[فرصت]] استفاده کرده بود و پیش از آغاز جنگ، گودالهایی به مثابه تله برای [[مسلمانان]] حفر کرده بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در یکی از آنها افتاد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۴ و ۲۵۲.</ref>. هنگامی که [[شایعه]] کشته شدن [[حضرت]] مطرح شد، [[ابوسفیان]] با ابوعامر در میان شهدای احد به دنبال کشته ایشان میگشتند. ابوعامر چند تن از بزرگان [[انصار]] را که [[شهید]] شده بودند به ابوسفیان معرفی کرد. چون ابوسفیان به جنازه [[حنظله]] رسید از او پرسید، گفت: او | ابوعامر از [[فرصت]] استفاده کرده بود و پیش از آغاز جنگ، گودالهایی به مثابه تله برای [[مسلمانان]] حفر کرده بود که [[رسول خدا]] {{صل}} در یکی از آنها افتاد<ref>واقدی، ج۱، ص۲۴۴ و ۲۵۲.</ref>. هنگامی که [[شایعه]] کشته شدن [[حضرت]] مطرح شد، [[ابوسفیان]] با ابوعامر در میان شهدای احد به دنبال کشته ایشان میگشتند. ابوعامر چند تن از بزرگان [[انصار]] را که [[شهید]] شده بودند به ابوسفیان معرفی کرد. چون ابوسفیان به جنازه [[حنظله]] رسید از او پرسید، گفت: او فرزند من است و [[مرگ]] او بر من ناگوار است<ref>واقدی، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷.</ref>. [[ابوعامر]] پایش را بر سینه [[حنظله]] زد و گفت: تو مرتکب دو [[گناه]] شدی. من تو را از [[پیروی]] [[محمد]] و حضور در [[جنگ]]، به شدت [[نهی]] کردم. به [[خدا]] سوگند تو [[صله رحم]] را رعایت و به پدرت [[احسان]] میکردی. ابوعامر، [[نافرمانی]] فرزندش را [[قطع رحم]] و [[آزردن]] [[پدر]] میدانست و این دو را از [[گناهان]] حنظله میشمرد<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۲۲.</ref>. هنگامی که ابوعامر [[مثله]] شدن [[حمزه]] و [[عبدالله بن جحش]] را دید، به [[قریش]] گفت: حنظله گرچه به [[مخالفت]] با من و شما برخاست، مثلهاش نکنید<ref>بلاذری، ج۱، ص۴۰۲.</ref>. | ||
پس از [[تبعید]] [[بنونضیر]] به [[خیبر]]، [[حیی بن أخطب]] و [[کنانة بن ابی حُقَیق]] همراه ابوعامر [[فاسق]]، با بیش از ده تن از سران [[یهود]] به [[مکه]] رفتند تا برای جنگ با [[پیامبر]] از قریش کمک بگیرند. او در تحریک و [[سازماندهی]] [[احزاب]] برای جنگ با [[رسول خدا]] {{صل}} مهمترین نقش را داشت. آنان با [[ابوسفیان]] [[پیمان]] بستند و همگی زیر [[پرده کعبه]] رفتند و شکمهای خویش را به [[دیوار کعبه]] چسباندند و قسم خوردند تا پای [[جان]] همدیگر را رها نکنند. ابوسفیان در میان قریش، از [[عالمان]] و بزرگان یهود، از جمله ابوعامر در مورد [[برتری]] [[بت پرستی]] بر [[دین اسلام]] نظر خواست و آنان [[گواهی]] دادند که [[دین]] قریش [[برتر]] از دین محمد {{صل}} است. [[آیة]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا}}<ref>«آیا به کسانی ننگریستهای که بهرهای از کتابهای (آسمانی) دارند» سوره آل عمران، آیه ۲۳.</ref> در [[شأن]] آنان نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۱.</ref>. از مفاد این گزارش به دست میآید ابوعامر که در مکه مستقر بود، پس از شنیدن خبر تبعید بنونضیر از [[مدینه]]، به سوی خیبر [[مسافرت]] میکند و آنجا با [[یهودیان]] هم داستان میشود و به تحریک یهود و قریش [[اقدام]] میکند تا [[آتش]] جنگ شعله میکشد. ادامه [[اخبار]] مربوط به وی را در [[سفر]] به [[روم]] داریم که وی از آنجا برای [[منافقان]] نامههایی مینوشت و ایشان را به ساختن پایگاه [[نفاق]] [[ترغیب]] میکرد. [[خداوند]] پرده از [[اسرار]] آنان برداشت. در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا}}<ref>«و کسانی هستند که مسجدی را برگزیدهاند برای زیان رساندن (به مردم)» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> گفتهاند: [[مسجد ضرار]] را تیره [[بنوغنم بن عوف]] از شاخه بنو [[عمرو بن عوف]] از [[اوسیان]] ساکن [[قبا]]، با اشاره [[ابوعامر]] تأسیس کردند (وی را از روسای منافقان شمردهاند) و {{متن قرآن|وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> را بر ابوعامر [[تطبیق]] کردهاند؛ یعنی "ارصادا لابی عامر"، منافقان میگفتند: این را ساختیم تا ابوعامر بیاید و در آن [[نماز]] بخواند؛ زیرا ابوعامر به [[مسجد]] [[بنی عمرو بن عوف]] (قبا) وارد نخواهد شد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶ و ۱۰۷۳؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref>. | پس از [[تبعید]] [[بنونضیر]] به [[خیبر]]، [[حیی بن أخطب]] و [[کنانة بن ابی حُقَیق]] همراه ابوعامر [[فاسق]]، با بیش از ده تن از سران [[یهود]] به [[مکه]] رفتند تا برای جنگ با [[پیامبر]] از قریش کمک بگیرند. او در تحریک و [[سازماندهی]] [[احزاب]] برای جنگ با [[رسول خدا]] {{صل}} مهمترین نقش را داشت. آنان با [[ابوسفیان]] [[پیمان]] بستند و همگی زیر [[پرده کعبه]] رفتند و شکمهای خویش را به [[دیوار کعبه]] چسباندند و قسم خوردند تا پای [[جان]] همدیگر را رها نکنند. ابوسفیان در میان قریش، از [[عالمان]] و بزرگان یهود، از جمله ابوعامر در مورد [[برتری]] [[بت پرستی]] بر [[دین اسلام]] نظر خواست و آنان [[گواهی]] دادند که [[دین]] قریش [[برتر]] از دین محمد {{صل}} است. [[آیة]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا}}<ref>«آیا به کسانی ننگریستهای که بهرهای از کتابهای (آسمانی) دارند» سوره آل عمران، آیه ۲۳.</ref> در [[شأن]] آنان نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۴۴۲-۴۴۱.</ref>. از مفاد این گزارش به دست میآید ابوعامر که در مکه مستقر بود، پس از شنیدن خبر تبعید بنونضیر از [[مدینه]]، به سوی خیبر [[مسافرت]] میکند و آنجا با [[یهودیان]] هم داستان میشود و به تحریک یهود و قریش [[اقدام]] میکند تا [[آتش]] جنگ شعله میکشد. ادامه [[اخبار]] مربوط به وی را در [[سفر]] به [[روم]] داریم که وی از آنجا برای [[منافقان]] نامههایی مینوشت و ایشان را به ساختن پایگاه [[نفاق]] [[ترغیب]] میکرد. [[خداوند]] پرده از [[اسرار]] آنان برداشت. در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا}}<ref>«و کسانی هستند که مسجدی را برگزیدهاند برای زیان رساندن (به مردم)» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> گفتهاند: [[مسجد ضرار]] را تیره [[بنوغنم بن عوف]] از شاخه بنو [[عمرو بن عوف]] از [[اوسیان]] ساکن [[قبا]]، با اشاره [[ابوعامر]] تأسیس کردند (وی را از روسای منافقان شمردهاند) و {{متن قرآن|وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ}}<ref>«و (ساختن) کمینگاه برای آن کس که از پیش با خداوند و پیامبر وی به جنگ برخاسته بود» سوره توبه، آیه ۱۰۷.</ref> را بر ابوعامر [[تطبیق]] کردهاند؛ یعنی "ارصادا لابی عامر"، منافقان میگفتند: این را ساختیم تا ابوعامر بیاید و در آن [[نماز]] بخواند؛ زیرا ابوعامر به [[مسجد]] [[بنی عمرو بن عوف]] (قبا) وارد نخواهد شد<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۶ و ۱۰۷۳؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۳۴.</ref>. |