←ادلّه معتقدان به اجتهاد پیامبر{{صل}} و نقد آن
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
===ادلّه معتقدان به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} و نقد آن=== | ===ادلّه معتقدان به اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} و نقد آن=== | ||
#در آیات | #در آیات {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ}}﴾}}<ref> و آن (داوری) را به سلیمان فهماندیم و به هر یک داوری و دانشی دادیم و کوهها و پرندهها را رام کردیم که همراه با داود نیایش میکردند و کننده (ی این کار) بودیم.و برای شما ساختن زرهی را به او آموختیم تا از (گزند) جنگتان نگه دارد پس آیا شما سپاسگزار هستید؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۹-۸۰.</ref> داوری متفاوت داوود و سلیمان درباره باغ یا کشتزاری که گوسفندان قومی شبانه در آن چریده و آن را خراب کرده بودند، بیان شده است. داوود به واگذاری گوسفندان به صاحب باغ حکم کرد؛ ولی سلیمان رأی داد که گوسفندان را برای استفاده از منافع به صاحب باغ، و باغ را برای بازسازی به صاحبان گوسفندان بدهند؛ سپس هریک به صاحبش بازگردد که خداوند نظر سلیمان را تأیید فرمود {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ}}﴾}}<ref>مجمعالبیان، ج۷، ص۹۲؛ نمونه، ج۱۳، ص۴۶۶ـ۴۶۷.</ref>. برخی از [[اهل سنت]] معتقدند که این دو [[پیامبر|پیغمبر]] اجتهاد کردند؛ ولی اجتهاد سلیمان مطابق واقع و اجتهاد داوود خطا بود<ref>تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۲۰۴؛ المنیر، ج۱۷، ص۱۰۳.</ref>. خداوند، سلیمان را بر اجتهادش ستود و داوود را بر اجتهادش معذور دانست. قرطبی از حسن نقل میکند که گفته است: اگر این آیه نبود، قاضیان را نابود شده میدیدم<ref> الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی مفسّران شیعی و گروهی از [[اهل سنت]] برآنند که این آیه بر اجتهاد [[انبیا]]{{عم}} دلالتی ندارد و در تفسیر آن گفتهاند: آنچه داوود گفت، حکم واقعی بود، نه اجتهادی؛ سپس خداوند، با [[وحی]] بر سلیمان، آنچه را به داوود [[وحی]] کرده بود، نسخ کرد<ref>الصافی، ج۳، ص۳۴۸ـ۳۴۹؛ کشفالاسرار، ج۶، ص۲۷۸ـ۲۷۹؛ فتح القدیر، ج۳، ص۴۱۸.</ref>. برخی دیگر گفتهاند: با توجه به اینکه داوود پادشاه و حاکم بنیاسرائیل بوده و سلیمان با اجازه وی در کارها دخالت میکرده و از سویی روشن است که حکم نافذ دو قاضی در یک واقعه بهصورت مستقل معنا ندارد، استفاده میشود که آن دو باهم مشاوره میکردند تا به حکم واحدی برسند. مؤید این مطلب، جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِذْ يَحْكُمَانِ}}﴾}}<ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> است که حال گذشته را حکایت میکند و نیز حکم داوود و سلیمان فی نفسه حکم واحد بوده و اختلاف، تنها در کیفیت اجرا صورت گرفته است؛ زیرا یک واقعه بوده و جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ}}﴾}} <ref>سوره انبیاء، آیه: ۷۸.</ref> که "حکم" را تثنیه نیاورده، این مطلب را تأیید میکند<ref>المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱.</ref>. روایاتی نیز وارد شده که حکم واحد بوده و آن دو، ابتدا به مشاوره و مناظره پرداختند؛ سپس به حکم واحدی رسیدند<ref>المیزان، ج۱۴، ، ص۳۱۱ و ۳۱۷.</ref>. | ||
روایاتی نیز وارد شده که حکم واحد بوده و آن دو، ابتدا به مشاوره و مناظره پرداختند؛ سپس به حکم واحدی رسیدند. | #آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا}}﴾}}<ref> ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش؛ سوره نساء، آیه:۱۰۵.</ref> درباره نزول [[قرآن]] و داوری بین مردم طبق آموختههای الهی با [[پیامبر]] سخن گفته است و مفهوم آن، افزون بر داوری به نصّ، حکم از روی اجتهاد را نیز شامل میشود؛ از اینرو [[پیامبر]] درصورت فقدان نص میتواند اجتهاد کند<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵؛ الاحکام، آمدی، ج۴، ص۳۹۹.</ref>؛ ولی دلالت این آیه بر اجتهاد [[پیامبر]]{{صل}} مخدوشاست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>؛ زیرا به گفته [[فخر رازی]] مقصود از {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}﴾}} علمی است که هیچ گونه خفایی در آن نباشد که از آن به رؤیت و دیدن تعبیر میشود<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۱، ص۳۳.</ref>؛ بنابراین، بعضی این آیه را دلیل بر عدم جواز اجتهاد [[انبیا]] گرفتهاند؛ زیرا داوری ظنّی مبتنی بر اجتهاد، مصداق آن نیست<ref>المنار، ج۵، ص۳۹۵.</ref>. افزون بر این، [[اهل سنت]] روایتی را از عمر نقل میکنند که گفته است: هیچ کس ادّعا نکند به آنچه خدا به او نمایانده و آموخته داوری میکند؛ زیرا این منصب جز برای پیغمبر نیست و هر یک از ماها بر اساس ظن و گمان داوری میکنیم، نهعلم<ref>التحریر والتّنویر، ج۵، ص۱۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۵۶۳.</ref>. | ||
#از دیگر آیات، آیه {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ}}﴾}}<ref> همه خوردنیها برای بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه اسرائیل (- یعقوب) پیش از آنکه تورات فرو فرستاده شود، بر خویش حرام کرده بود، بگو: اگر راست میگویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید؛ سوره آل عمران، آیه: ۹۳.</ref> است. مفهوم آیه این است که پیش از نزول تورات، هیچ طعامی بر بنیاسرائیل حرام نشده بود، مگر آنچه یعقوب با اجتهاد خویش بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۸۰؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>؛ زیرا اگر آن تحریم به نص بود باید به جای جمله {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ}}﴾}} گفته میشد {{عربی|اندازه=150%|" إلاّ ماحَرَّمَ اللّه علی إِسرءِیل"}}؛ پس اضافه تحریم به اسرائیل دلیل بر جواز اجتهاد پیامبران است<ref>التفسیر الکبیر، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۴۹.</ref>. پاسخ این است که اوّلاً ممکن است مقصود، منع نفس باشد، نه تحریم شرعی<ref>روضالجنان، ج۴، ص۴۳۴.</ref>؛ چون در برخی روایات آمده است که هرگاه [[حضرت یعقوب]] گوشت شتر مصرف میکرد، تهی گاهش درد شدیدی میگرفت؛ بدین سبب آن را بر خود حرام کرد<ref>المیزان، ج۳، ص۳۴۹؛ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. ثانیاً ممکن است تحریم در شریعت [[حضرت یعقوب]] مانند نذر در شریعت ما واجب الوفاء بودهاست<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۹.</ref>؛ چنانکه بعید نیست اگر کسی چیزی را بر خودش حرام کند، خداوند هم آن را بر وی حرامکند؛ چنانکه زن با طلاق و جاریه با عتق حرام میشود<ref>التفسیرالکبیر، ج۸، ص۱۴۸.</ref>. | |||
افزون بر این، | #پیامبر(صلی الله علیه وآله) به گروهی اجازه ترک جهاد داد، و در آیه۴۳ توبه/۹ خداوند به او فرمود: چرا پیش از آن که راستگویان و دروغگویان را بشناسی، به آنها اجازه دادی: «عَفَا اللّهُ عَنک لِمَ اَذِنتَ لَهُم حَتّی یتَبَینَ لَک الَّذینَ صَدَقوا وتَعلَمَ الکـذِبین». اجازه پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسبوق به اجازه الهی نبوده وگرنه سرزنش معنا نداشت و مسبوق به منع نیز نبوده و گرنه لازم میآید که پیامبر به غیر ما انزل اللّه حکم کرده باشد؛ در نتیجه حالت سوم میماند که از جانب خود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بوده است و صدور اجازه از سوی پیغمبر نمیتواند از روی هوای نفس باشد؛ در نتیجه راهی نیست، جز اینکه بگوییم این اذن از جانب پیغمبر(صلی الله علیه وآله)اجتهادی بوده است.[۵۳] | ||
دلالت آیه بر اجتهاد پیامبر مخدوش است؛ زیرا اوّلاً آیه درباره موضوعات، و اجتهاد درباره احکام است. ثانیاً آیه در صدد ظهور کذب منافقان است که آنان با کوچکترین آزمونی رسوا میشوند. گویا خداوند میفرماید: اگر تو اجازه نمیدادی که آنها جهاد را ترک کنند، بازآنها به جهت سوء سریره، در جهاد شرکت نمیکردند و زودتر رسوا میشدند. اما اینکه چرا خطاب به پیغمبر فرمود: «لِمَ أَذِنتَ لَهُم= چرا به آنها اجازهدادی»، زیرا آیه، در صدد بیان نفاق منافقان است که بهصورت عتاب دوست ظاهر شده است. فرض کنید ستمگری میخواهد بهصورت فرزند شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را میگیرد و شما نهتنها از این کار ناراحت نمیشوید، بلکه خوشحال نیز خواهید شد؛ امّا برای اثبات سوء سریره ستمگر، به شکل عتابآمیزی به دوستتان میگویید: چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل را بشناسند؛ بنابراین، غرض جدّی، ظهور کذب منافقان است و آیات بعدی هم نشان میدهد که آنها در جهاد شرکت نمیکردند و اگر شرکت میکردند، نهتنها مصلحتی برای اسلام نداشت که زیانبار هم بود.[۵۴] شاهد این برداشت، وجود روایاتی است که آنها با خود میگفتند: از پیامبر اجازه ترک جهاد میگیریم؛ ولی او چه اجازه بدهد یا ندهد، ما در جهاد شرکت نخواهیم کرد؛[۵۵] بنابراین، آیه درصدد اثبات کذب منافقان است، نه سرزنش پیامبر(صلی الله علیه وآله). | دلالت آیه بر اجتهاد پیامبر مخدوش است؛ زیرا اوّلاً آیه درباره موضوعات، و اجتهاد درباره احکام است. ثانیاً آیه در صدد ظهور کذب منافقان است که آنان با کوچکترین آزمونی رسوا میشوند. گویا خداوند میفرماید: اگر تو اجازه نمیدادی که آنها جهاد را ترک کنند، بازآنها به جهت سوء سریره، در جهاد شرکت نمیکردند و زودتر رسوا میشدند. اما اینکه چرا خطاب به پیغمبر فرمود: «لِمَ أَذِنتَ لَهُم= چرا به آنها اجازهدادی»، زیرا آیه، در صدد بیان نفاق منافقان است که بهصورت عتاب دوست ظاهر شده است. فرض کنید ستمگری میخواهد بهصورت فرزند شما سیلی بزند. یکی از دوستان شما دست او را میگیرد و شما نهتنها از این کار ناراحت نمیشوید، بلکه خوشحال نیز خواهید شد؛ امّا برای اثبات سوء سریره ستمگر، به شکل عتابآمیزی به دوستتان میگویید: چرا نگذاشتی سیلی بزند تا همه مردم این سنگدل را بشناسند؛ بنابراین، غرض جدّی، ظهور کذب منافقان است و آیات بعدی هم نشان میدهد که آنها در جهاد شرکت نمیکردند و اگر شرکت میکردند، نهتنها مصلحتی برای اسلام نداشت که زیانبار هم بود.[۵۴] شاهد این برداشت، وجود روایاتی است که آنها با خود میگفتند: از پیامبر اجازه ترک جهاد میگیریم؛ ولی او چه اجازه بدهد یا ندهد، ما در جهاد شرکت نخواهیم کرد؛[۵۵] بنابراین، آیه درصدد اثبات کذب منافقان است، نه سرزنش پیامبر(صلی الله علیه وآله). | ||
۵. ازجمله آیاتی که برای اثبات اجتهاد پیامبر(صلی الله علیه وآله) استفاده شده، آیات ۶۷ـ۶۸ انفال/۸ است: «ما کانَ لِنَبِی اَن یکونَ لَهُ اَسری حَتّی یثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا واللّهُ یریدُ الأخِرَةَ واللّهُ عَزیزٌ حَکیم * لَولا کتـبٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکم فیما اَخَذتُم عَذابٌ عَظیم». درباره این آیات ۲ بیان وجود دارد: | ۵. ازجمله آیاتی که برای اثبات اجتهاد پیامبر(صلی الله علیه وآله) استفاده شده، آیات ۶۷ـ۶۸ انفال/۸ است: «ما کانَ لِنَبِی اَن یکونَ لَهُ اَسری حَتّی یثخِنَ فِی الاَرضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنیا واللّهُ یریدُ الأخِرَةَ واللّهُ عَزیزٌ حَکیم * لَولا کتـبٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّکم فیما اَخَذتُم عَذابٌ عَظیم». درباره این آیات ۲ بیان وجود دارد: |