پرش به محتوا

اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
== سرانجام [[اشعث بن قیس]] ==
== سرانجام [[اشعث بن قیس]] ==
[[اشعث بن قیس]] در سن شصت و سه سالگی<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در سال ۴۲ یا چهل [[هجری]]<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵.</ref>، چهل روز بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}} در [[کوفه]] درگذشت<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در [[خانه]] خویش مدفون شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref>. گفته شده، [[امام حسن]] {{ع}} بر او [[نماز]] گزارد<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.</ref> ولی [[امام حسن]] {{ع}} در سال ۴۲ [[هجری]] در [[کوفه]] نبوده و در [[مدینه]] به سر می‌برد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۵۴.</ref>.
[[اشعث بن قیس]] در سن شصت و سه سالگی<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در سال ۴۲ یا چهل [[هجری]]<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵.</ref>، چهل روز بعد از [[شهادت امام علی]] {{ع}} در [[کوفه]] درگذشت<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در [[خانه]] خویش مدفون شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref>. گفته شده، [[امام حسن]] {{ع}} بر او [[نماز]] گزارد<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.</ref> ولی [[امام حسن]] {{ع}} در سال ۴۲ [[هجری]] در [[کوفه]] نبوده و در [[مدینه]] به سر می‌برد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۵۴.</ref>.
==[[اشعث بن قیس کندی]]==
[[اشعث]] رسماً عضو [[خوارج]] نبود (گرچه بعضی وی را از آنان می‌دانند)<ref>رجال شیخ طوسی، ص۳۵.</ref> ولی از آنجا که او سردمدار ابراز [[مخالفت]] با ادامه [[جنگ صفین]] بود و نطفه خوارج (همان‌گونه که ذکر شد) از همان جا بسته شد، و نیز نقش وی در [[شهادت]] [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، از وی چهره‌ای به عنوان بنیان‌گذار [[خروج بر امام عادل]] و [[بانی]] [[تفکر]] خارجی، ساخته است. نام او [[معدی]] [[کرب بن قیس]] و از [[مردم یمن]] و [[قبیله کنده]] است. «کنده» نام جد اعلای او بوده که به معنی [[ناسپاس]] و نمک به [[حرام]] است. وی همیشه ژولیده مو بود؛ به همین جهت «اشعث»<ref>«اشعث» در لغت عربی به معنی شخصی است که موی سرش آشفته و در هم ریخته است.</ref> خوانده شد و این [[لقب]] بر نام اصلی وی [[غلبه]] یافت.
اشعث در [[سال دهم هجرت]] همراه با [[وفد]] (هیأت) قبیله کنده که شصت نفر سواره بودند در [[مدینه]] به [[خدمت]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} رسیدند و همگی [[مسلمان]] شدند و به [[یمن]] بازگشتند. [[پیغمبر]]{{صل}} با [[خواهر]] او «قتیله» [[ازدواج]] کرد، ولی پیش از رسیدن [[عروسی]]، آن [[حضرت]] [[رحلت]] فرمود.
اشعث هم در [[جاهلیت]] و هم در [[اسلام]] به [[اسارت]] درآمد. علت اسارت او در ایام [[کفر]] این بود که زمانی [[قبیله]] بنی مراد در یمن یکی از بزرگان [[کِنده]] به نام قیس [[اشجع]] را به [[قتل]] رسانید. اشعث با قبیله خود (کنده) به [[خون‌خواهی]] او رفت، ولی به [[خطا]] وارد قبیله [[بنی حارث]] شدند و طی [[جنگی]] چند تن از سران کنده به قتل رسیدند و اشعث نیز [[اسیر]] شد. سپس در مقابل سه هزار شتر [[آزاد]] گردید. نه پیش و نه پس از وی هیچ‌کس به چنین فدیه‌ای نرسید.
اشعث بعد از [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} [[مرتد]] شد. [[ابوبکر]] لشکری به سوی مرتدین یمن فرستاد. [[زیاد بن لبید]] [[حکمران]] حضرموت و [[فرمانده لشکر]] ابوبکر، مرتدین و [[شورشیان]] را [[سرکوب]] کرد. اشعث و باقیمانده مرتدین به قلعه معروف «نُجَیْر» [[پناه]] بردند. [[مسلمانان]]، قلعه را محاصره کردند. [[اشعث]] شبانه از قلعه بیرون آمد و برای خود و ده نفر [[امان]] گرفت که آنها را نزد [[ابوبکر]] بفرستند. آنان بدین ترتیب [[نجات]] یافتند، ولی هشتصد نفر بقیه که اشعث به آنها [[خیانت]] کرده بود، به [[قتل]] رسیدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹۵.</ref>. اشعث را در [[اسارت]] نزد ابوبکر آوردند. اشعث به ابوبکر گفت: مرا برای جنگ‌هایت باقی گذار و خواهرت را به [[عقد]] من درآور. ابوبکر هم او را رها ساخت و خواهرش «[[ام فروه]]» را به او داد. وی [[مادر]] [[محمد بن اشعث]]<ref>محمد بن اشعث: از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در فاجعه کربلا بود و در شهادت امام حسین{{ع}} نقشی اساسی داشت.</ref> است. اشعث برای این [[ازدواج]] خود، در [[مدینه]] ولیمه‌ای داد که تا آن [[روز]] نظیر نداشت.
اشعث در [[جنگ یرموک]] در [[شام]] و مقابل [[رومی‌ها]] حضور داشت و در آن [[جنگ]] یک چشم خود را از دست داد؛ سپس به [[عراق]] آمد و در جنگ‌های [[قادسیه]]، [[مدائن]]، جلولا و [[نهاوند]] شرکت کرد و سرانجام در [[کوفه]] سکونت گزید و خانه‌ای بنا کرد. [[عثمان]] او را به [[حکومت]] [[آذربایجان]] [[منصوب]] کرد ولی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از رسیدن به [[خلافت]] اشعث را از این [[منصب]] [[عزل]] فرمود. وی با امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[صفین]] حضور یافت و از جمله کسانی بود که آن [[حضرت]] را مجبور به قبول [[حکمیت]] کرد و در [[دومة الجندل]] در ماجرای حکمین حضور داشت.
اشعث دختر خود «جَعْده» را به همسری [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} درآورد و این همان زنی است که [[امام حسن]]{{ع}} را [[مسموم]] کرد و به [[شهادت]] رسانید.
روزی اشعث همراه با [[جریر بن عبدالله بجلی]] بر سر جنازه‌ای حاضر شد. اشعث، [[جریر]] را برای [[نماز]] بر میت جلو انداخت و گفت: «این مرد از [[اسلام]] برنگشت، ولی من [[مرتد]] شدم».
این [[آیه]] درباره اشعث نازل شده است: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند، در جهان واپسین بی‌بهره‌اند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد و آنان را پاکیزه نمی‌دارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref>؛ زیرا او با مردی بر سر چاهی [[نزاع]] کرد و این [[آیه]] نازل گردید. به قولی وی در سال ۴۲ درگذشت و [[امام حسن بن علی]]{{ع}} بر او [[نماز]] گزارد؛ این را [[ابن منده]] گفته است، ولی درست نیست؛ زیرا [[امام حسن]]{{ع}}در سال ۴۲ در [[کوفه]] نبود و در [[مدینه]] سکونت داشت. [[ابونعیم اصفهانی]] نقل می‌کند که [[اشعث]] چهل [[روز]] بعد از [[شهادت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} درگذشت و [[حسن بن علی]]{{ع}} بر وی نماز گزارد<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۱۱۸.</ref>.
مامقانی در [[رجال]] خود می‌نویسد: «[[شیخ طوسی]] در کتاب رجال، در ذکر نام [[اصحاب پیغمبر]]{{صل}} از وی نیز نام برده و گفته است ابومحمد [[اشعث بن قیس کندی]] در کوفه ساکن بود. وی بعد از [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} در [[ارتداد]] [[اهل]] [[یاسر]] [[اسیر]] شد. [[ابوبکر]]، خواهرش [[ام فروه]] را به زنی به او داد و آن [[زن]]، [[عوراء]] (یک چشم) بود و [[محمد بن اشعث]] از وی متولد شد. سپس شیخ در [[اصحاب امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} نیز از او به همان‌گونه نام برده و می‌گوید: وی خارجی [[ملعون]] است.
[[علامه حلی]] در کتاب «خلاصه» به جای «اسیر شد»، «[[مرتد]] شد» آورده است، ولی باید قول اول درست باشد؛ زیرا معقول نیست که ابوبکر خواهرش را بعد از ارتداد اشعث به او [[تزویج]] کند. در بعضی از نسخه‌های رجال [[علامه]] به جای عوراء (یک چشم) [[عذراء]] یعنی دختر آمده است، ولی همان «عوراء» درست است؛ چنان‌که [[ابن داوود]] در کتاب رجالش آورده و گفته است که بعضی مصنفین به جای عوراء، عذراء نوشته‌اند.
در خرایج راوندی است که [[اشعث بن قیس]] از امیرالمؤمنین علی{{ع}} [[اجازه]] خواست که بر وی وارد شود، ولی [[قنبر]] او را برگردانید. [[اشعث]] هم ضربتی به [[قنبر]] زد و بینی‌اش را [[خون]] آورد. امیرالمؤمنین علی{{ع}} بیرون آمد و فرمود: ای اشعث! من را با تو چه کار است؟
در [[اخبار]] بسیاری هست که این [[ملعون]] با جماعتی از جمله [[عمرو بن حریث]]<ref>عمرو بن حریث مخزومی: به قولی از صحابه بوده است. وی هواخواه امویان بود و نسبت به شیعیان کینه داشت و بسیار مورد اعتماد عبیدالله بن زیاد بود ولی در فاجعه کربلا حضور نداشت.</ref> و [[شبث بن ربعی]] در بیرون [[کوفه]] با سوسماری دست [[بیعت]] دادند و او را [[امیرالمؤمنین]] نامیدند و بدین‌گونه [[حضرت امیر]]{{ع}} را مورد [[استهزا]] قرار دادند.
در [[بحارالانوار]] [[مجلسی]] به نقل از [[شرح نهج البلاغه]] [[ابن ابی الحدید]] آمده است که [[جریر بن عبدالله بجلی]] و [[اشعث بن قیس]] به خارج کوفه رفتند و در آنجا سوسماری را دیدند و گفتند: ای [[ابوالحسن]]! دستت را جلو بیاور تا با تو به [[خلافت]] بیعت کنیم. چون این خبر به امیرالمؤمنین{{ع}} رسید، فرمود: هر دوی آنها در حالی وارد صحرای [[محشر]] می‌شوند که سوسماری در پیشاپیش آنها است. به نقل [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]] و نیز دیگران، این ملعون در [[قتل]] امیرالمؤمنین{{ع}} به [[ابن ملجم]] کمک کرد»<ref>تنقیح المقال، ج۱، ص۱۴۹.</ref>.
[[محقق شوشتری]] در جواب مامقانی که بعید دانسته [[ابوبکر]] بعد از [[ارتداد]] اشعث، خواهرش را به او داده باشد، اشعاری را در این زمینه از کتاب الامثال [[کرمانی]] نقل می‌کند از جمله:
ای ابوبکر! کندی را نزد تو آوردند در حالی که [[مرتد]]، و کارش منتهی به [[کفر]] شده بود که نهایت [[پیمان‌شکنی]] است. آیا [[پاداش]] پیمان‌شکنی این بود که او را زنده داری، و پاداش کفرش این بود که دختری را به او [[تزویج]] نمایی؟ آیا در [[قبیله]] [[تیم بن مره]] (قبیله ابوبکر) یک نفر نبود که (خواهرت) را به [[ازدواج]] او درآوری، اگر قصد تو [[فخر]] نبود؟ ای ابوبکر اگر وقتی او را نزد تو آوردند، به قتلش می‌رساندی نام [[نیکی]] می‌یافتی و آن را برای خود [[ذخیره]] می‌کردی.
[[محقق شوشتری]] سپس می‌گوید: در [[تاریخ]] الخلفای<ref>منظور همان کتاب «الامامة و السیاسة» است (ج ۱، ص۱۸).</ref> [[ابن قتیبه]] دینوری است که [[ابوبکر]] در [[مرض]] موتش گفت: به [[خدا]] [[تأسف]] می‌خورم بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش نکرده بودم و سه چیز را که انجام ندادم و ای کاش کرده بودم... تا آنجا که گفته: کاش وقتی [[اشعث]] را [[اسیر]] کرده و نزد من آورده بودند، دستور می‌دادم او را بکشند و از وی [[شرم]] نمی‌کردم؛ زیرا من از اشعث چیزهایی شنیدم و او را چنان می‌بینم که هیچ کار آشفته و پرشری نمی‌بیند، جز اینکه آن را دنبال می‌کند<ref>مسعودی نیز این مطب را از قول ابوبکر روایت کرده است (مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۸).</ref>.
محقق شوشتری می‌افزاید اینکه [[شیخ طوسی]] گفته است «[[ارتداد]] [[یاسر]]» نمی‌دانم چیست. بهتر این است که گفته شود «ارتداد نُجَیْر» یا ([[اهل]] محاجز)؛ زیرا یاقوت در المعجم البلدان گفته است: «نُجَیْر» قلعه‌ای [[استوار]] در [[یمن]] و نزدیک حضرموت است که اهل رده با [[اشعث بن قیس]] در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]] به آن [[پناه]] بردند. [[زیاد بن لبید]]<ref>زیادین لبید: حکمران منطقه حضرموت از طرف پیغمبر{{صل}} بود و این مسئولیت او در زمان ابوبکر هم تثبیت شد.</ref> آن را محاصره کرد و با [[قهر]] گشود و هر کس را در آن دید، کشت، ولی اشعث را اسیر کرد. این واقعه در سال ۱۲ بود.
شیخ طوسی، [[ام فروه]] ([[خواهر]] ابوبکر) را [[عوراء]] یعنی یک چشم خوانده و [[ابن داوود]] او را [[تصدیق]] کرده است؛ ولی [[علامه حلی]] گفته است او عوراء نبوده بلکه [[عذراء]] بوده است.
[[ابن ابی الحدید]] هم خواهر ابوبکر را عمیاء و فرزندانش را محمد و اسماعیل و [[اسحاق]] دانسته است و می‌گوید اشعث در [[روز]] ازدواجش با خواهر ابوبکر به بازار [[مدینه]] آمد و هر چهار پایی را دید دست و پای آن را قطع کرد و گفت: این [[ولیمه]] [[عروسی]] من است و بهای هر [[حیوانی]] را که کشتم می‌پردازم؛ سپس [[پول]] حیوانات را به صاحبانش داد<ref>استاد و پدر دانشمندم، جناب آقای علی دوانی می‌گویند: «وقتی عبارت مامقانی را دیدم که از شیخ طوسی و علامه حلی و ابن داوود نقل کرده بود که آنها گفته‌اند خواهر ابوبکر «عورا» بوده و علامه حلی «عذرا» ضبط کرده است و مامقانی نظر داده که همان «عورا» صحیح است، به نظرم رسید که چنین نیست و «عذرا» صحیح است؛ زیرا معنی ندارد اشعث شخصیت مشهور یمنی که مورد عفو ابوبکر واقع شده با دختری یک چشم، گرچه خواهر خلیفه باشد، ازدواج کند و آن همه بر خود ببالد؛ به گونه‌ای که به میان بازار بیاید و به هر حیوانی رسید، آن را پی کند و پول آن را بدهد و بگوید این ولیمه عروسی من است. و می‌افزایند وقتی به قاموس الرجال مراجعه کردم، دیدم مطلب همان است؛ زیرا در ابیات منقول از الامثال کرمانی که محقق شوشتری آورده است صریحاً آمده است ابوبکر دختری بکر (یعنی خواهرش) را به عقد اشعث در آورد، ولی محقق شوشتری در میان آن همه تحقیقات، توجهی به آن نفرموده‌اند با اینکه کشتن حیوانات را هم که مایه فخر او بود، نقل کرده‌اند. بنابراین خواهر ابوبکر یک چشم و نابینا نبوده بلکه دختر و عذراء بوده است؛ به علاوه در آن ابیات است که ابوبکر، خواهرش را به مردی مرتد و پیمان‌شکن داده و به آن هم افتخار می‌کرده؛ پس سخن مامقانی هم موردی ندارد.</ref>. آن‌گاه [[محقق شوشتری]] ضمن تحقیقی می‌گوید که [[اشعث]]، خارجی نبود؛ بلکه او [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را مجبور به قبول [[حکمیت]] کرد و چون [[حضرت]] خواست بار دیگر به [[جنگ]] [[اهل شام]] برود، اشعث گفت: «اول به جنگ [[خوارج]] برویم و بعد به جنگ [[مردم]] [[شام]]». در آن وقت مردم متوجه شدند او از خوارج نیست، ولی مسلم است که [[اشعث]] با نفاقی که داشت [[خوارج]] را بر [[ضد]] [[حضرت امیر]]{{ع}} [[تشویق]] می‌کرد<ref>علامه شوشتری به استناد تقلی که از طبری آورده است، درباره اشعث چنین نظر داده است. اما باید دانست اصرار اشعث به امیرمؤمنان{{ع}} برای جنگیدن با خوارج، دلالت بر درستی راه و رسم وی نیست؛ زیرا سابقه وی نشان می‌دهد او برای رفع اتهام از خود و نجات خویش به راحتی دیگران حتی افراد قبیله خود را به کشتن می‌داد.</ref>.
در [[نهج البلاغه]] است که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر [[منبر]] [[خطبه]] می‌خواند. در سخنانش چیزی بود که مورد [[اعتراض]] اشعث واقع شد؛ لذا خطاب به آن [[حضرت]] گفت: این به زبان تو است نه به نفعت. امیرالمؤمنین{{ع}} رو به او کرد و فرمود: {{متن حدیث|مَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ مُنَافِقٌ ابْنُ كَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَامُ أُخْرَى فَمَا فَدَاكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُكَ وَ لَا حَسَبُكَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹.</ref>.
یعنی: تو چه می‌دانی که چه چیزی به [[سود]] و زیان من است؟ [[لعنت خدا]] و [[لعنت]] کنندگان بر تو باد. ای جولا<ref>جولا یا جولاة: به معنی شَعْر باف (کسی که پارچه مویی می‌بافد) است. اما در زبان مردم عرب این لفظ (حائک به معنی جولا) به منظور تحقیر و تمسخر به کار می‌رفته است.</ref> پسر جولا! [[منافق]] پسر [[کافر]]! به [[خدا]] یک بار در [[زمان]] [[کفر]] و بار دیگر در [[اسلام]] [[اسیر]] شدی. [[مال]] و [[ثروت]] و حسب و بزرگی، تو را از این دو [[اسارت]] [[نجات]] نداد. مردی که [[شمشیر]] بر [[قوم]] خود کشد و آنها را به کام [[مرگ]] فرستد، جا دارد که نزدیکانش او را [[دشمن]] بدارند و آنها که از وی دورند، امینش ندانند.
[[طبری]] می‌نویسد: [[مسلمانان]] و [[کفار]]، هر دو اشعث را لعنت می‌کردند. [[کلینی]] در کافی [[روایت]] می‌کند که [[اشعث]]، [[قاتل]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و دخترش [[جعده]] قاتل [[امام حسن]]{{ع}} و پسرش محمد بن اشعث قاتل [[امام حسین]]{{ع}} هستند. [[محمد بن اشعث]] بود که به [[مسلم بن عقیل]] در [[کوفه]] [[امان]] داد و بعد [[عبیدالله بن زیاد]] او را [[شهید]] کرد. برادرش [[قیس بن اشعث]] هم در [[کربلا]] به [[جنگ امام حسین]]{{ع}} رفت و بعد از [[شهادت]] آن [[حضرت]]، «قطیفه» یعنی حوله [[امام]] را در [[غارت]] [[خیمه‌گاه]] ربود و به همین جهت به «قیس قطیفه» [[شهرت]] یافت.
به روایتی [[ابن ملجم]] در شبی که قصد [[قتل]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} را داشت نزد اشعث که در گوشه‌ای از [[مسجد کوفه]] نشسته بود، آمد. [[حجر بن عدی]] شنید که اشعث به ابن ملجم می‌گوید: «زود باش، زود! تا صبح تو را [[رسوا]] نکرده است». [[حجر]] به او گفت: «ای [[اعور]]!<ref>اعور: به معنی مرد یک چشم است همان‌طور که گفته شد، اشعث در جنگ یرموک شام، یک چشم خود را از دست داده بود.</ref> تو امیرالمؤمنین را به کشتن دادی». سپس برخاست که به [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} برسد، ولی وقتی رسید که کار از کار گذشته بود.
از [[امام باقر]]{{ع}} روایت شده که فرمود: زنی از ما [[بنی هاشم]] می‌گفت: من اشعث را دیدم که وارد بر امیرالمؤمنین{{ع}} شد. آن حضرت به [[درشتی]] با او برخورد کرد. اشعث، امیرمؤمنان علی{{ع}} را [[تهدید]] کرد که او را غافل‌گیر می‌کند و به قتل می‌رساند. امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: مرا به [[مرگ]] تهدید می‌کنی؟ به [[خدا]] هیچ هراسی ندارم که مرگ به سراغ من بیاید یا من به سراغ مرگ بروم.
روایت دیگری از امام باقر{{ع}} است که فرمود: در کوفه [[مساجد ملعونه]]<ref>در مبحث «مساجد مشهور کوفه» از مساجد ملعونه سخن خواهیم گفت.</ref> است و [[مسجد]] اشعث یکی از آنهاست. نیز فرمود که به شکرانه [[قتل امام حسین]]{{ع}} چهار مسجد در کوفه تجدید بنا شد که از جمله مسجد اشعث و مسجد [[شبث بن ربعی]] بود. [[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[نماز]] گزاردن در پنج [[مسجد کوفه]] از جمله [[مسجد]] [[اشعث]]، [[نهی]] می‌فرمود.
[[شیخ صدوق]] [[روایت]] کرده است که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} بر چهار نفر که [[گواهی]] خود را بر این سخن [[پیغمبر]]{{صل}} {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه}} [[کتمان]] کردند، [[نفرین]] کرد؛ آنها [[انس بن مالک]]، [[خالد بن یزید]]، [[براء بن عازب]] و [[اشعث بن قیس]] بودند و هر کدام هم به بلایی [[مبتلا]] شدند. [[حضرت امیر]]{{ع}} بر اشعث نفرین کرد که به [[مرگ جاهلیت]] بمیرد. وقتی اشعث مُرد، بستگانش در [[خانه]] او قبری حفر نموده، و او را [[دفن]] کردند. [[قبیله کنده]] که این را شنیدند، سوار بر اسب و شتر به منزلش آمدند و حیوانات را در خانه‌اش خواباندند و بدین‌گونه به مرگ جاهلیت مرد<ref>قاموس الرجال، ج۲، ص۹۶ تا ۱۰۲. در جاهلیت چنین مرسوم بود که خویشان متوفی با مرکب خود به منزل او در می‌آمدند.</ref>.
همان طور که گفته شد اشعث در [[زمان عثمان]]، [[استاندار آذربایجان]] بود. پس از به [[خلافت]] رسیدن امیرالمؤمنین{{ع}}، آن [[حضرت]] طی [[نامه]] کوتاهی<ref>نهج البلاغه، نامه پنجم از باب المختار من کتب مولانا امیرالمؤمنین{{ع}}.</ref> به او هشدار داد که [[اموال مسلمانان]] در دست تو [[امانت]] است و تو خزانه‌دار آن هستی تا به من برسانی. وقتی نامه امیرالمؤمنین{{ع}} به اشعث رسید و آن را برای [[مردم]] خواند و از آنها برای حضرت [[بیعت]] گرفت، به خانه آمد و یارانش را فرا خواند و گفت: نامه علی{{ع}} مرا به [[وحشت]] انداخت، چون می‌خواهد [[اموال]] [[آذربایجان]] را از من بگیرد؛ من هم به [[معاویه]] می‌پیوندم. یارانش گفتند: [[مرگ]] برای تو از این کار بهتر است. آیا می‌خواهی قلمرو [[حکومت]] و افراد قبیله‌ات را رها کنی و به دنبال [[اهل شام]] بروی؟ اشعث هم شرمگین شد و به [[کوفه]] آمد و به [[خدمت]] حضرت رسید<ref>بحارالانوار، چاپ جدید، ج۳۲، ص۳۶۲.</ref>.
سرانجام با اینکه اشعث از [[اصحاب امیرالمؤمنین]]{{ع}} به شمار می‌رفت، ولی مانند [[عبدالله بن ابی]] از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}، [[منافق]] بود. این دو نفر در [[زمان]] خود سرکرده [[منافقان]] بودند.
خطاب [[حضرت علی]]{{ع}} به او با عنوان «جولا پسر جولا هم به خاطر این بود که جولا در [[یمن]]» برای [[تمسخر]] و [[استهزا]] به کار می‌رفته است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۹.</ref>. در واقع، [[حضرت امیر]]{{ع}} می‌خواست بگوید، تو و پدرت در [[قبیله]] خود مورد تمسخر بودید. تو منافق هستی و او [[کافر]] بود و با [[کینه‌توزی]] و [[نفاق]] به من ایراد می‌گیری!<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۲۱۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۶۹۳

ویرایش