پرش به محتوا

احادیث دوازده خلیفه چگونه بر وجود امام مهدی دلالت دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود'
جز (جایگزینی متن - 'رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ' به '')
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود')
خط ۷۸: خط ۷۸:
ترمذی نیز این روایت را با این لفظ نقل کرده است: {{عربی|«یکون من بعدی إثنا عشر أمیراً ..»}}؛ پس از من دوازده امیر خواهند بود ...
ترمذی نیز این روایت را با این لفظ نقل کرده است: {{عربی|«یکون من بعدی إثنا عشر أمیراً ..»}}؛ پس از من دوازده امیر خواهند بود ...


ابو داود نیز به این لفظ روایت کرده است: این دین همواره عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه. پس مردم تکبیر گفته به ضجه در آمدند سپس پیامبر کلمه‌ای گفت که از من مخفی ماند، به پدرم گفتم: ای پدر، پیامبر چه فرمود؟ پدرم گفت: "همه آنها از قریش هستند".
ابو داوود نیز به این لفظ روایت کرده است: این دین همواره عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه. پس مردم تکبیر گفته به ضجه در آمدند سپس پیامبر کلمه‌ای گفت که از من مخفی ماند، به پدرم گفتم: ای پدر، پیامبر چه فرمود؟ پدرم گفت: "همه آنها از قریش هستند".


احمد نیز در مسند خود این روایت را به طرق بسیار نقل کرده است از آن جمله به این لفظ: همواره این دین برپا خواهد بود تا هنگامی که قیامت برپا شود، ....
احمد نیز در مسند خود این روایت را به طرق بسیار نقل کرده است از آن جمله به این لفظ: همواره این دین برپا خواهد بود تا هنگامی که قیامت برپا شود، ....
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
«یکی از احادیثی که در ساخت روبنا و سقف نظریه اصلاح به رهبری [[مهدی]] [[منتظر]]{{ع}} نقش داشته است، حدیث خلفا دوازده نفرند، است. به‌ویژه که هم [[شیعیان]] و هم [[اهل تسنن]]، این حدیث را درست دانسته‌اند. [[بخاری]] در صحیح خود با سندش از "[[جابر بن سمرة]]" گفته است. از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم فرمود: "دوازده امیر خواهند بود". سپس پیامبر {{صل}} سخنی بر زبان آورد که آن‌را نشنیده بودم. پدرم گفت: [[پیامبر]] فرمود: جملگی آنها از قبیله قریش‌اند<ref>صحیح مسلم، کتاب الامارة، شماره حدیث ۱۸۲۱.</ref>.
«یکی از احادیثی که در ساخت روبنا و سقف نظریه اصلاح به رهبری [[مهدی]] [[منتظر]]{{ع}} نقش داشته است، حدیث خلفا دوازده نفرند، است. به‌ویژه که هم [[شیعیان]] و هم [[اهل تسنن]]، این حدیث را درست دانسته‌اند. [[بخاری]] در صحیح خود با سندش از "[[جابر بن سمرة]]" گفته است. از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم فرمود: "دوازده امیر خواهند بود". سپس پیامبر {{صل}} سخنی بر زبان آورد که آن‌را نشنیده بودم. پدرم گفت: [[پیامبر]] فرمود: جملگی آنها از قبیله قریش‌اند<ref>صحیح مسلم، کتاب الامارة، شماره حدیث ۱۸۲۱.</ref>.


"[[ترمذی]]"، "[[ابو داود]]"، "[[احمد بن حنبل]]"، "[[طبرانی]]"، "[[الحاکم الحسکانی]]"، "[[ابن اثیر]]" و دیگران، این حدیث را درست شمرده‌اند و اختلاف‌نظری هم در مورد آن ندارند<ref>سنن الترمذی، ج ۴، ص ۵۰۱، سنن ابی داود، ج ۴، ص ۱۰۶، رقم الحدیث ۴۲۷۹، مسند احمد، ج ۵، رقم الحدیث ۹۰، المعجم الکبیر؛ الطبرانی، ج ۲، ص ۲۳۸، رقم الحدیث ۱۹۹۶، مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۶۱۸، البدایة و النهایة، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref>.
"[[ترمذی]]"، "[[ابو داوود]]"، "[[احمد بن حنبل]]"، "[[طبرانی]]"، "[[الحاکم الحسکانی]]"، "[[ابن اثیر]]" و دیگران، این حدیث را درست شمرده‌اند و اختلاف‌نظری هم در مورد آن ندارند<ref>سنن الترمذی، ج ۴، ص ۵۰۱، سنن ابی داوود، ج ۴، ص ۱۰۶، رقم الحدیث ۴۲۷۹، مسند احمد، ج ۵، رقم الحدیث ۹۰، المعجم الکبیر؛ الطبرانی، ج ۲، ص ۲۳۸، رقم الحدیث ۱۹۹۶، مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۶۱۸، البدایة و النهایة، ج ۱، ص ۱۵۳.</ref>.


تمام این دانشمندان، به این حدیث [[ایمان]] داشته و آن‌را در کتاب‌های حدیثی‌شان نقل کرده‌اند، اما شایسته نیست که ما تنها به نقل این حدیث و تصدیق الفاظ آن بسنده کنیم و مصداق و واقعیت عملی آن‌را نادیده انگاریم. حال، این مسئولیت سنگین بر دوش کسانی خواهد افتاد که قصد دارند، مصادیق آن‌را شناسایی کنند. اگر ما بخواهیم در مورد واقعیت عملی این حدیث سخن بگوییم باید گفت که دو نظریه در این مورد وجود دارد:
تمام این دانشمندان، به این حدیث [[ایمان]] داشته و آن‌را در کتاب‌های حدیثی‌شان نقل کرده‌اند، اما شایسته نیست که ما تنها به نقل این حدیث و تصدیق الفاظ آن بسنده کنیم و مصداق و واقعیت عملی آن‌را نادیده انگاریم. حال، این مسئولیت سنگین بر دوش کسانی خواهد افتاد که قصد دارند، مصادیق آن‌را شناسایی کنند. اگر ما بخواهیم در مورد واقعیت عملی این حدیث سخن بگوییم باید گفت که دو نظریه در این مورد وجود دارد:
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:
"[[کلینی]]" با سند صحیح به نقل از "[[جابر بن عبد الله انصاری]]" می‌گوید: نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم، در آن حال او در پیش روی خود لوحی داشت که نام‌های اوصیاء در آن بود، من دوازده نام را در آن دیدم و آخرین آنها، نام قائم بود. سه نفر از آنها، محمد نام داشتند و نام چهار نفر از آنها هم، علی بود<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۹۸، باب ۱۲۶، حدیث ۹.</ref>.
"[[کلینی]]" با سند صحیح به نقل از "[[جابر بن عبد الله انصاری]]" می‌گوید: نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم، در آن حال او در پیش روی خود لوحی داشت که نام‌های اوصیاء در آن بود، من دوازده نام را در آن دیدم و آخرین آنها، نام قائم بود. سه نفر از آنها، محمد نام داشتند و نام چهار نفر از آنها هم، علی بود<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۹۸، باب ۱۲۶، حدیث ۹.</ref>.


"[[کلینی]]" با سندش از "[[ابو هاشم داود بن القاسم الجعفری]]" از [[ابو جعفر]]{{ع}} نقل کرده است که: [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} پیش آمد و در آن حال [[امام حسن|حسن بن علی]]{{ع}} همراه او بود و نام هر [[دوازده امام]] را بر زبان آورد<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۹۱، باب ۱۲۶، حدیث ۱.</ref>. لازم به ذکر است که "[[شیخ صدوق]]"، "حنفی"، "خزار" و دیگر اندیشمندان بزرگ [[شیعه]] و دانشمندان منصف [[اهل سنت]] نیز این حقیقت را نقل کرده‌اند<ref>کمال الدین، ص ۲۶۴، باب ۲۸، ج ۴، ینابیع المودة، ج ۳، ص ۳۸۴، باب ۹۴، کفایة الاثر، صص ۱۰- ۲۲.</ref>.
"[[کلینی]]" با سندش از "[[ابو هاشم داوود بن القاسم الجعفری]]" از [[ابو جعفر]]{{ع}} نقل کرده است که: [[امام علی|امیر المؤمنین]] {{ع}} پیش آمد و در آن حال [[امام حسن|حسن بن علی]]{{ع}} همراه او بود و نام هر [[دوازده امام]] را بر زبان آورد<ref>الکافی، ج ۱، ص ۵۹۱، باب ۱۲۶، حدیث ۱.</ref>. لازم به ذکر است که "[[شیخ صدوق]]"، "حنفی"، "خزار" و دیگر اندیشمندان بزرگ [[شیعه]] و دانشمندان منصف [[اهل سنت]] نیز این حقیقت را نقل کرده‌اند<ref>کمال الدین، ص ۲۶۴، باب ۲۸، ج ۴، ینابیع المودة، ج ۳، ص ۳۸۴، باب ۹۴، کفایة الاثر، صص ۱۰- ۲۲.</ref>.


"[[نعمانی]]" با سندش به نقل از [[پیامبر]] {{صل}} می‌گوید: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: بی‌گمان، دوازده نفر از [[اهل بیت]] من، محدث‌اند<ref>النعمانی؛ الغیبة، ص ۶۶، باب ۴، حدیث ۶.</ref>. "[[شیخ مفید]]" با سندش از [[پیامبر]]{{صل}} نقل کرده که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: بی‌گمان اینان، والیان پس از من‌اند: [[امام علی|علی بن ابی طالب]] و یازده نفر از فرزندان او<ref>الارشاد، ج ۲، صص ۳۴۵- ۳۴۶.</ref>.
"[[نعمانی]]" با سندش به نقل از [[پیامبر]] {{صل}} می‌گوید: [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: بی‌گمان، دوازده نفر از [[اهل بیت]] من، محدث‌اند<ref>النعمانی؛ الغیبة، ص ۶۶، باب ۴، حدیث ۶.</ref>. "[[شیخ مفید]]" با سندش از [[پیامبر]]{{صل}} نقل کرده که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: بی‌گمان اینان، والیان پس از من‌اند: [[امام علی|علی بن ابی طالب]] و یازده نفر از فرزندان او<ref>الارشاد، ج ۲، صص ۳۴۵- ۳۴۶.</ref>.
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:


از این [[احادیث]] نکاتی استفاده می‏‌شود:
از این [[احادیث]] نکاتی استفاده می‏‌شود:
#عدد این [[حکمرانان]] یا [[خلفا]] از «دوازده» [[تجاوز]] نمی‌‏کند و همگی از قریش‏اند و این عدد منطبق است بر عقیده‏ [[شیعه]] در شماره‏ ائمه‏ [[معصومین]]{{ع}} که جمیع آن بزرگواران قرشی‏‌اند. گاهی ادّعا می‌‏شود که عنوان «[[حکمرانان]] یا [[خلفا]]» بر واقعیت [[حیات]] ائمه‏ طاهرین{{ع}} [[تطبیق]] نمی‌‏کند. پاسخ این اشکال کاملا واضح است؛ زیرا مراد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[خلافت]] و [[حکمرانی]] براساس [[استحقاق]] و [[شایستگی]] است. حاشا که مقصود حضرتش معاویه‏‌ها و یزیدها و مروان‌‏هایی باشد که با [[سرنوشت]] [[امّت اسلام]] به هر شکل که خواستند، بازی کردند، بلکه منظور از «[[خلیفه]]»، کسی است که «[[خلافت]] و [[حکومت]]» خود را وامدار [[شارع مقدس]] است و این، با محجور ماندن آن حضرات از [[حکومت]] بر [[امّت]]، به جهت [[ستم]] دیگران بر ایشان، تنافی ندارد. ازاین‏‌رو، در عون المعبود فی شرح [[سنن]] أبی [[داود]] چنین آمده است: توربشتی می‏‌گوید: برداشت صحیح از این [[روایت]] این است که مقصود از [[خلفا]]، [[حکمرانان]] [[عادل]] و شایسته‌‏اند. چون در [[حقیقت]] ایشان [[استحقاق]] عنوان «خلیفگی» دارند، ولی لازم نیست که از [[حکومت]] و [[قدرت]] بالفعل نیز برخوردار باشند، هرچند فرض شده که ایشان‏ عملا حاکمند. پس، مراد از [[امیر]] و [[خلیفه]] افرادی هستند که مجازا بدین عنوان از ایشان یاد شده است چنین در المرقاة آمده است<ref>عون المعبود/ ج 11/ ص 262/ شرح حدیث 4259.</ref>.
#عدد این [[حکمرانان]] یا [[خلفا]] از «دوازده» [[تجاوز]] نمی‌‏کند و همگی از قریش‏اند و این عدد منطبق است بر عقیده‏ [[شیعه]] در شماره‏ ائمه‏ [[معصومین]]{{ع}} که جمیع آن بزرگواران قرشی‏‌اند. گاهی ادّعا می‌‏شود که عنوان «[[حکمرانان]] یا [[خلفا]]» بر واقعیت [[حیات]] ائمه‏ طاهرین{{ع}} [[تطبیق]] نمی‌‏کند. پاسخ این اشکال کاملا واضح است؛ زیرا مراد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[خلافت]] و [[حکمرانی]] براساس [[استحقاق]] و [[شایستگی]] است. حاشا که مقصود حضرتش معاویه‏‌ها و یزیدها و مروان‌‏هایی باشد که با [[سرنوشت]] [[امّت اسلام]] به هر شکل که خواستند، بازی کردند، بلکه منظور از «[[خلیفه]]»، کسی است که «[[خلافت]] و [[حکومت]]» خود را وامدار [[شارع مقدس]] است و این، با محجور ماندن آن حضرات از [[حکومت]] بر [[امّت]]، به جهت [[ستم]] دیگران بر ایشان، تنافی ندارد. ازاین‏‌رو، در عون المعبود فی شرح [[سنن]] أبی [[داوود]] چنین آمده است: توربشتی می‏‌گوید: برداشت صحیح از این [[روایت]] این است که مقصود از [[خلفا]]، [[حکمرانان]] [[عادل]] و شایسته‌‏اند. چون در [[حقیقت]] ایشان [[استحقاق]] عنوان «خلیفگی» دارند، ولی لازم نیست که از [[حکومت]] و [[قدرت]] بالفعل نیز برخوردار باشند، هرچند فرض شده که ایشان‏ عملا حاکمند. پس، مراد از [[امیر]] و [[خلیفه]] افرادی هستند که مجازا بدین عنوان از ایشان یاد شده است چنین در المرقاة آمده است<ref>عون المعبود/ ج 11/ ص 262/ شرح حدیث 4259.</ref>.
#مدلول [[نصّ]]، همین [[دوازده تن]] است، همچنان که مقتضای [[تشبیه]] ایشان به نقبای [[بنی اسرائیل]] نیز همین است، [[خداوند متعال]] می‌‏فرماید: [[خداوند]] از [[بنی اسرائیل]] [[میثاق]] و [[تعهّد]] گرفت و از میان ایشان [[دوازده نقیب]] برانگیخت<ref>مائده/ 12.</ref>.
#مدلول [[نصّ]]، همین [[دوازده تن]] است، همچنان که مقتضای [[تشبیه]] ایشان به نقبای [[بنی اسرائیل]] نیز همین است، [[خداوند متعال]] می‌‏فرماید: [[خداوند]] از [[بنی اسرائیل]] [[میثاق]] و [[تعهّد]] گرفت و از میان ایشان [[دوازده نقیب]] برانگیخت<ref>مائده/ 12.</ref>.
#این [[احادیث]]، خالی نبودن زمان از [[دوازده امام]] را مفروض می‌‏گیرند و بیان می‌‏دارند که باید یکی از آنان تا هنگامی که [[دین]] می‌‏پاید، در قید [[حیات]] باشد تا [[قیامت]] فرارسد. مسلم در این زمینه [[حدیث]] صریحی را چنین [[نقل]] می‌‏کند: این امر در [[قریش]] باقی می‏‌ماند تا زمانی که از [[مردمان]] دو تن زنده باشند<ref>صحیح مسلم/ ج 3/ ص 1154/ ح 1820؛ صحیح بخاری/ ج 9/ ص 701/ ح 1995..</ref>. این [[حدیث]] دقیقا بر [[اعتقاد]] [[شیعه]] مبنی بر زنده بودن [[امام دوازدهم]] [[مهدی موعود]] (عجلّ [[الله]] تعالی فرجه) منطبق می‌‏باشد؛ موعودی که باید در [[آخر الزمان]]- طبق [[بشارت]] جدّ مکرّمش [[رسول خدا]]{{صل}} - [[ظهور]] کند و [[زمین]] را که در آن زمان از [[ظلم و جور]] پر شده است، از عدل‏‌وداد آکنده سازد.
#این [[احادیث]]، خالی نبودن زمان از [[دوازده امام]] را مفروض می‌‏گیرند و بیان می‌‏دارند که باید یکی از آنان تا هنگامی که [[دین]] می‌‏پاید، در قید [[حیات]] باشد تا [[قیامت]] فرارسد. مسلم در این زمینه [[حدیث]] صریحی را چنین [[نقل]] می‌‏کند: این امر در [[قریش]] باقی می‏‌ماند تا زمانی که از [[مردمان]] دو تن زنده باشند<ref>صحیح مسلم/ ج 3/ ص 1154/ ح 1820؛ صحیح بخاری/ ج 9/ ص 701/ ح 1995..</ref>. این [[حدیث]] دقیقا بر [[اعتقاد]] [[شیعه]] مبنی بر زنده بودن [[امام دوازدهم]] [[مهدی موعود]] (عجلّ [[الله]] تعالی فرجه) منطبق می‌‏باشد؛ موعودی که باید در [[آخر الزمان]]- طبق [[بشارت]] جدّ مکرّمش [[رسول خدا]]{{صل}} - [[ظهور]] کند و [[زمین]] را که در آن زمان از [[ظلم و جور]] پر شده است، از عدل‏‌وداد آکنده سازد.


ناگفته نماند که [[اهل سنت]]، هرگز بر تعیین [[اسامی]] [[دوازده تن]] [[اتفاق نظر]] نداشته‌‏اند، حتی برخی از ایشان به ناچار برای تکمیل [[اسامی]] [[دوازده نفر]] از [[یزید بن معاویة]]، [[مروان]] و [[عبد]] الملک و [[عمر بن عبد العزیز]] نام برده‌‏اند<ref>برای آشنایی بیشتر با این اقوال ر. ک: السلوک لمعرفة دول الملوک/ مقریزی/ ج 1/ صص 13- 15؛ تفسیر ابن کثیر/ ج 2/ ص 34 ذیل آیه‏ دوازدهم سوره‏ مائده؛ شرح العقیدة الطحاویة/ ج 2/ ص 736؛ شرح ابن القیم علی سنن أبی داود/ ج 11/ ص 263/ ح 4259؛ الحاوی للفتاوی/ ج 2/ ص 85.</ref>. این برداشت قطعا [[تفسیر]] نادرست و غیر منطبقی برای [[نصّ]] [[حدیث نبوی]] محسوب می‏‌شود زیرا لازمه‏ چنین تفسیری، خالی ماندن همه‏ اعصار پس از [[عمر بن عبد العزیز]] از خلیفه‏ بر [[حق]] است، با آن‏که [[دین]] همچنان تا [[روز قیامت]] پابرجا خواهد ماند.
ناگفته نماند که [[اهل سنت]]، هرگز بر تعیین [[اسامی]] [[دوازده تن]] [[اتفاق نظر]] نداشته‌‏اند، حتی برخی از ایشان به ناچار برای تکمیل [[اسامی]] [[دوازده نفر]] از [[یزید بن معاویة]]، [[مروان]] و [[عبد]] الملک و [[عمر بن عبد العزیز]] نام برده‌‏اند<ref>برای آشنایی بیشتر با این اقوال ر. ک: السلوک لمعرفة دول الملوک/ مقریزی/ ج 1/ صص 13- 15؛ تفسیر ابن کثیر/ ج 2/ ص 34 ذیل آیه‏ دوازدهم سوره‏ مائده؛ شرح العقیدة الطحاویة/ ج 2/ ص 736؛ شرح ابن القیم علی سنن أبی داوود/ ج 11/ ص 263/ ح 4259؛ الحاوی للفتاوی/ ج 2/ ص 85.</ref>. این برداشت قطعا [[تفسیر]] نادرست و غیر منطبقی برای [[نصّ]] [[حدیث نبوی]] محسوب می‏‌شود زیرا لازمه‏ چنین تفسیری، خالی ماندن همه‏ اعصار پس از [[عمر بن عبد العزیز]] از خلیفه‏ بر [[حق]] است، با آن‏که [[دین]] همچنان تا [[روز قیامت]] پابرجا خواهد ماند.


اگر [[حدیث شریف]] را بر طبق نگرش [[شیعی]] [[تفسیر]] نکنیم، قطعا معنای مشخصی نخواهد داشت. چون پر واضح است که بر پایه‏ حوادث [[تاریخ]]، چندین برابر این عدد- [[دوازده نفر]]- از [[قریش]] به [[حکومت]] و [[خلافت ظاهری]] رسیده‌‏اند، خواه از [[امویان]] یا [[عباسیان]]؛ بدون آن‏که طبق [[اتفاق مسلمانان]] به نام یکی از آنها تصریح شده باشد. افزون بر آن‏که همگی منقرض شده‌‏اند و هیچ فردی از آنها در قید [[حیات]] نیست.
اگر [[حدیث شریف]] را بر طبق نگرش [[شیعی]] [[تفسیر]] نکنیم، قطعا معنای مشخصی نخواهد داشت. چون پر واضح است که بر پایه‏ حوادث [[تاریخ]]، چندین برابر این عدد- [[دوازده نفر]]- از [[قریش]] به [[حکومت]] و [[خلافت ظاهری]] رسیده‌‏اند، خواه از [[امویان]] یا [[عباسیان]]؛ بدون آن‏که طبق [[اتفاق مسلمانان]] به نام یکی از آنها تصریح شده باشد. افزون بر آن‏که همگی منقرض شده‌‏اند و هیچ فردی از آنها در قید [[حیات]] نیست.
۲۱۸٬۱۴۷

ویرایش