پرش به محتوا

بعثت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۹: خط ۷۹:
پس از این [[رفتار]] [[قریش]]، آوازه رسول خدا {{صل}} در میان [[عرب]] منتشر شد و [[ابوطالب]] که ترسید عرب، بر این [[اجماع]] کند که او از [[حمایت]] از رسول خدا {{صل}} [[دست]] بردارد، با سرودن قصیده‌ای، حمایت همه جانبه خود را از رسول خدا {{صل}} اعلام کرد و گفت: حتی اگر در این راه کشته شوم، هرگز آن حضرت را رها نخواهم کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۹۱.</ref>. قریش در اقدامی دیگر، از حربه [[استهزا]] استفاده کردند و به شکل‌های گوناگون، رسول خدا {{صل}} را مورد استهزا و [[تمسخر]] قرار دادند تا آنجا که آیات متعددی درباره حالات رسول خدا {{صل}} هنگام استهزا و دعوت آن حضرت به [[صبر]] و [[بردباری]] نازل شد<ref>برای نمونه، ر.ک: ص، ۱۶ و ۱۷؛ یس، ۳۰.</ref>. نام عده‌ای از [[مشرکان]] که به "استهزاکنندگان" [[شهرت]] دارند، در [[تاریخ]] ثبت شده است<ref>ر.ک: بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۷.</ref>. [[ابوجهل]] از [[مخالفان]] سرسخت رسول خدا {{صل}}، به قریش پیشنهاد داد تا رسول خدا {{صل}} را با سنگی بزرگ به [[قتل]] رساند و قریش هم آن را [[تأیید]] کردند، اما چون هنگام [[نماز]] نزدیک رسول خدا {{صل}} آمد تا قصد خود را عملی کند، ترسید و با رنگی پریده، در حالی که دستانش بر روی سنگ خشک شده و سنگ از دستش افتاده بود فرار کرد و با رخ دادن این [[معجزه]]، موفق به این کار نشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۹ و ۳۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۱۹۰.</ref> پس از این، [[مخالفت]] [[قریش]] و [[مشرکان]] شدت یافت و آنان که از بازداشتن [[رسول خدا]] {{صل}} [[ناامید]] شده بودند، به [[شکنجه]] و [[آزار]] [[مسلمانان]]، به ویژه [[غلامان]] و [[کنیزان]] روی آوردند و آنان را با انواع شکنجه، آزردند، تا آنجا که برخی از مسلمانان، از جمله [[یاسر]]<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۸۱؛ مقدسی، ج۲، ص۱۶۱.</ref> و [[سمیه]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶؛ بلاذری، ج۱، ص۱۸۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>، [[پدر]] و [[مادر]] [[عمار]]، با شکنجه آنان به [[شهادت]] رسیدند<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۷-۴۸.</ref>.
پس از این [[رفتار]] [[قریش]]، آوازه رسول خدا {{صل}} در میان [[عرب]] منتشر شد و [[ابوطالب]] که ترسید عرب، بر این [[اجماع]] کند که او از [[حمایت]] از رسول خدا {{صل}} [[دست]] بردارد، با سرودن قصیده‌ای، حمایت همه جانبه خود را از رسول خدا {{صل}} اعلام کرد و گفت: حتی اگر در این راه کشته شوم، هرگز آن حضرت را رها نخواهم کرد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۹۱.</ref>. قریش در اقدامی دیگر، از حربه [[استهزا]] استفاده کردند و به شکل‌های گوناگون، رسول خدا {{صل}} را مورد استهزا و [[تمسخر]] قرار دادند تا آنجا که آیات متعددی درباره حالات رسول خدا {{صل}} هنگام استهزا و دعوت آن حضرت به [[صبر]] و [[بردباری]] نازل شد<ref>برای نمونه، ر.ک: ص، ۱۶ و ۱۷؛ یس، ۳۰.</ref>. نام عده‌ای از [[مشرکان]] که به "استهزاکنندگان" [[شهرت]] دارند، در [[تاریخ]] ثبت شده است<ref>ر.ک: بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۷.</ref>. [[ابوجهل]] از [[مخالفان]] سرسخت رسول خدا {{صل}}، به قریش پیشنهاد داد تا رسول خدا {{صل}} را با سنگی بزرگ به [[قتل]] رساند و قریش هم آن را [[تأیید]] کردند، اما چون هنگام [[نماز]] نزدیک رسول خدا {{صل}} آمد تا قصد خود را عملی کند، ترسید و با رنگی پریده، در حالی که دستانش بر روی سنگ خشک شده و سنگ از دستش افتاده بود فرار کرد و با رخ دادن این [[معجزه]]، موفق به این کار نشد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۱۹ و ۳۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۱۹۰.</ref> پس از این، [[مخالفت]] [[قریش]] و [[مشرکان]] شدت یافت و آنان که از بازداشتن [[رسول خدا]] {{صل}} [[ناامید]] شده بودند، به [[شکنجه]] و [[آزار]] [[مسلمانان]]، به ویژه [[غلامان]] و [[کنیزان]] روی آوردند و آنان را با انواع شکنجه، آزردند، تا آنجا که برخی از مسلمانان، از جمله [[یاسر]]<ref>بلاذری، أنساب، ج۱، ص۱۸۱؛ مقدسی، ج۲، ص۱۶۱.</ref> و [[سمیه]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶؛ بلاذری، ج۱، ص۱۸۱؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>، [[پدر]] و [[مادر]] [[عمار]]، با شکنجه آنان به [[شهادت]] رسیدند<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۷-۴۸.</ref>.


== [[هجرت به حبشه]] ==
== هجرت به حبشه ==
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
هنگامی که مسلمانان در [[مکه]] مورد شکنجه و آزار مشرکان قرار گرفته بودند و [[تحمل]] اوضاع برای آنان دشوار شده بود، رسول خدا {{صل}} که می‌دید خود در [[حمایت]] [[خداوند]] و عمویش، [[ابوطالب]]، قرار دارد، اما نمی‌تواند از مسلمانان حمایت مؤثری انجام دهد، پیشنهاد هجرت به حبشه را مطرح کرد<ref>یا به مسلمانان دستور داد؛ ر.ک: ابن اسحاق، ص۲۱۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۲۸.</ref> و به مسلمانان فرمود: "اگر به [[سرزمین حبشه]] می‌رفتید، در آنجا [[پادشاهی]] است که نزد او به کسی [[ستم]] نمی‌شود و آنجا [[سرزمین]] [[راستی]] است تا آنکه خداوند برای شما از این وضعی که در آن هستید، گشایشی قرار دهد". سپس مسلمانان از [[ترس]] [[فتنه‌ها]] و به عنوان [[هجرت]] به سوی [[خدا]]، به سوی [[حبشه]] رفتند و این [[نخستین هجرت در اسلام]] بود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>. از نامه‌ای که رسول خدا {{صل}} برای [[نجاشی]]، [[پادشاه]] حبشه نوشته است، برمی‌آید که آن حضرت، هنگام هجرت مسلمانان به حبشه، پسر عموی خود، [[جعفر بن ابی طالب]] را همراه آنان فرستاده و پس از [[دعوت]] نجاشی به [[پرستش]] خدای یگانه، از او خواسته است [[اسلام]] را بپذیرد و به مسلمانان [[پناه]] دهد و [[تکبر]] را رها کند. نجاشی نیز به [[نامه]] رسول خدا {{صل}} پاسخی [[شایسته]] داد و [[مهاجران]] را پذیرفت و [[اسلام]] آورد<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۵۲ و ۶۵۳؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۰۹.</ref>. البته بیشتر منابع، [[زمان]] این [[نامه]] را هنگام بازگشتن مهاجران به سال ششم<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۵۲؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۲۸۷.</ref> یا هفتم<ref>بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۰۹.</ref> آورده‌اند، اما برخی تعابیر در این نامه، همچون {{عربی|"فَإِذَا جَاءُوا"}}، نشان می‌دهد این نامه همراه با مهاجران و [[جعفر بن ابی طالب]] و هنگام [[هجرت]] آنان به [[حبشه]] برای [[نجاشی]] فرستاده شده و به زمان بازگشت مهاجران مربوط نیست، چنان که برخی بدان اشاره کرده‌اند<ref>ر.ک: حمید الله، ص۴۳؛ احمدی میانجی، ج۲، ص۴۴۶-۴۳۷؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۳، ص۱۲۳.</ref>.
هنگامی که مسلمانان در [[مکه]] مورد شکنجه و آزار مشرکان قرار گرفته بودند و [[تحمل]] اوضاع برای آنان دشوار شده بود، رسول خدا {{صل}} که می‌دید خود در [[حمایت]] [[خداوند]] و عمویش، [[ابوطالب]]، قرار دارد، اما نمی‌تواند از مسلمانان حمایت مؤثری انجام دهد، پیشنهاد هجرت به حبشه را مطرح کرد<ref>یا به مسلمانان دستور داد؛ ر.ک: ابن اسحاق، ص۲۱۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۵۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۲۸.</ref> و به مسلمانان فرمود: "اگر به [[سرزمین حبشه]] می‌رفتید، در آنجا [[پادشاهی]] است که نزد او به کسی [[ستم]] نمی‌شود و آنجا [[سرزمین]] [[راستی]] است تا آنکه خداوند برای شما از این وضعی که در آن هستید، گشایشی قرار دهد". سپس مسلمانان از [[ترس]] [[فتنه‌ها]] و به عنوان [[هجرت]] به سوی [[خدا]]، به سوی [[حبشه]] رفتند و این [[نخستین هجرت در اسلام]] بود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>. از نامه‌ای که رسول خدا {{صل}} برای [[نجاشی]]، [[پادشاه]] حبشه نوشته است، برمی‌آید که آن حضرت، هنگام هجرت مسلمانان به حبشه، پسر عموی خود، [[جعفر بن ابی طالب]] را همراه آنان فرستاده و پس از [[دعوت]] نجاشی به [[پرستش]] خدای یگانه، از او خواسته است [[اسلام]] را بپذیرد و به مسلمانان [[پناه]] دهد و [[تکبر]] را رها کند. نجاشی نیز به [[نامه]] رسول خدا {{صل}} پاسخی [[شایسته]] داد و [[مهاجران]] را پذیرفت و [[اسلام]] آورد<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۵۲ و ۶۵۳؛ بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۰۹.</ref>. البته بیشتر منابع، [[زمان]] این [[نامه]] را هنگام بازگشتن مهاجران به سال ششم<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص۶۵۲؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۳، ص۲۸۷.</ref> یا هفتم<ref>بیهقی، دلائل، ج۲، ص۳۰۹.</ref> آورده‌اند، اما برخی تعابیر در این نامه، همچون {{عربی|"فَإِذَا جَاءُوا"}}، نشان می‌دهد این نامه همراه با مهاجران و [[جعفر بن ابی طالب]] و هنگام [[هجرت]] آنان به [[حبشه]] برای [[نجاشی]] فرستاده شده و به زمان بازگشت مهاجران مربوط نیست، چنان که برخی بدان اشاره کرده‌اند<ref>ر.ک: حمید الله، ص۴۳؛ احمدی میانجی، ج۲، ص۴۴۶-۴۳۷؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۳، ص۱۲۳.</ref>.


۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش