پرش به محتوا

ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'طایفه غفار' به 'طایفه غفار'
جز (جایگزینی متن - 'طایفه غفار' به 'طایفه غفار')
خط ۷۵: خط ۷۵:
سپس [[ابوذر]] مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، [[علی]] فرمود: "آری، وی مرد [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف [[منزل]] [[پیامبر]] می‌روم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو".
سپس [[ابوذر]] مقصود و [[هدف]] خود را بیان داشت، [[علی]] فرمود: "آری، وی مرد [[حق]] و [[پیامبر]] مرسل است، چون بامداد شود من به طرف [[منزل]] [[پیامبر]] می‌روم و تو از پی من بیا، اگر [[احساس]] خطر کردم، مثل آنکه حاجتی دارم، کناری می‌نشینم وگرنه به راه خود ادامه خواهم داد و به هر خانه‌ای که داخل شدم تو هم وارد شو".


صبح [[علی]] {{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]] {{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]] {{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه]] [[غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد می‌کشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار می‌کنم".
صبح [[علی]] {{ع}} از جلو و [[ابوذر]] از عقب حرکت کردند تا اینکه وارد [[خانه پیامبر]] {{صل}} شدند. [[ابوذر]] بر [[پیامبر]] {{صل}} [[سلام]] کرد (او اول کسی است که به [[دستور]] [[اسلام]] [[سلام]] نمود) و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از جواب [[سلام]]، فرمود: کیستی؟ گفت: مردی از [[طایفه غفار]]. [[ابوذر]] آنچه را که می‌خواست دید و شنید و در همان مجلس [[مسلمان]] شد. هنگامی که خواست بازگردد [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "دیگر توقف مکن و به [[قبیله]] خود بازگرد و امر مرا به آنان اطلاع بده تا از من به تو خبری رسد، اما در [[مکه]] [[مسلمانی]] خود را از [[مردم]] پنهان کن، زیرا درباره تو ترسناکم. [[ابوذر]] گفت: به خدایی که جانم در دست اوست در جلو چشمان [[مردم]] [[مکه]] فریاد می‌کشم و به آواز بلند [[اسلام]] را اظهار می‌کنم".


[[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمی‌دانید این مرد از [[طایفه]] [[غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۶.</ref>
[[ابوذر]] از همان جا به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند و رسا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ [[مردم]] به او حمله کرده و آنقدر او را زدند تا از هوش رفت. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] که او را دید خود را به روی وی انداخت و گفت: "مردم! وای بر شما، مگر نمی‌دانید این مرد از [[طایفه غفار]] است و ایشان در [[سفر]] [[شام]] بر سر راه شما هستند" و به این ترتیب او را از چنگال [[مردم]] [[مکه]] [[نجات]] داد. روز دوم که حال او بهتر شد کار قبلی خود را تکرار کرد و این بار هم کتک مفصلی خورد و دوباره [[عباس]] او را از کشته شدن [[نجات]] داد و او پس از این ماجرا به [[محل زندگی]] خود برگشت<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۲۶.</ref><ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص ۱۶.</ref>


== [[فضایل]] [[ابوذر]] ==
== [[فضایل]] [[ابوذر]] ==
خط ۳۲۰: خط ۳۲۰:
اتفاقاً، آن چه پیامبر اسلام {{صل}} [[پیش‌بینی]] کرده بود، رخ داد و صدای ابوذر در [[مسجدالحرام]] طنین‌افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکسته به سوی او [[هجوم]] بردند و او را با بی‌رحمی آن قدر زدند که بی‌هوش نقش بر [[زمین]] گشت.
اتفاقاً، آن چه پیامبر اسلام {{صل}} [[پیش‌بینی]] کرده بود، رخ داد و صدای ابوذر در [[مسجدالحرام]] طنین‌افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکسته به سوی او [[هجوم]] بردند و او را با بی‌رحمی آن قدر زدند که بی‌هوش نقش بر [[زمین]] گشت.


خبر به گوش عباس [[عموی پیامبر]] رسید. او فوراً به مسجدالحرام آمد و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای این که بتواند او را از چنگال [[مشرکان]] [[نجات]] بدهد، به [[تدبیر]] لطیفی [[متوسل]] شد و گفت: شما همگی بازرگانید، راه تجارتی شما از میان [[طایفه]] [[غفار]] می‌گذرد و این [[جوان]] از [[قبیله غفار]] است؛ اگر او کشته شود، فردا [[تجارت]] [[قریش]] به خطر می‌افتد و هیچ کاروانی نمی‌تواند از میان این طایفه بگذرد.
خبر به گوش عباس [[عموی پیامبر]] رسید. او فوراً به مسجدالحرام آمد و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای این که بتواند او را از چنگال [[مشرکان]] [[نجات]] بدهد، به [[تدبیر]] لطیفی [[متوسل]] شد و گفت: شما همگی بازرگانید، راه تجارتی شما از میان [[طایفه غفار]] می‌گذرد و این [[جوان]] از [[قبیله غفار]] است؛ اگر او کشته شود، فردا [[تجارت]] [[قریش]] به خطر می‌افتد و هیچ کاروانی نمی‌تواند از میان این طایفه بگذرد.
نقشه عباس مؤثر واقع شد و [[قریشیان]] دست از [[ابوذر]] برداشتند؛ ولی ابوذر که [[جوانی]] پر حرارت و فوق‌العاده دلیر و [[مبارز]] بود، فردای آن [[روز]] باز وارد [[مسجد]] شد و [[شعار]] خود را تجدید کرد. دو مرتبه قریشیان بر سرش ریختند و تا سر حد [[مرگ]] زدند. این بار نیز عباس او را با همان تدبیر روز قبل، از دست آنها نجات داد.
نقشه عباس مؤثر واقع شد و [[قریشیان]] دست از [[ابوذر]] برداشتند؛ ولی ابوذر که [[جوانی]] پر حرارت و فوق‌العاده دلیر و [[مبارز]] بود، فردای آن [[روز]] باز وارد [[مسجد]] شد و [[شعار]] خود را تجدید کرد. دو مرتبه قریشیان بر سرش ریختند و تا سر حد [[مرگ]] زدند. این بار نیز عباس او را با همان تدبیر روز قبل، از دست آنها نجات داد.


۲۱۸٬۶۶۰

ویرایش