ابوذر غفاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←حقطلبی
خط ۲۲۳: | خط ۲۲۳: | ||
هنگامی که علی{{ع}} از مشایعت ابوذر برگشت، عثمان به او گفت: «چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر دستور من به تو نرسیده بود؟» علی{{ع}} فرمود: «اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، [[ولی امر]] تو را کوچک نشمردم». عثمان گفت: «مگر نشنیدی که گفتم کسی با ابوذر[[سخن]] نگوید؟» علی{{ع}} فرمود: «مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟»<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۸ـ ۱۰۰.</ref> | هنگامی که علی{{ع}} از مشایعت ابوذر برگشت، عثمان به او گفت: «چه چیز باعث شد که [[مروان]]، [[مأمور]] مرا برگرداندی و امر مرا کوچک شمردی، مگر دستور من به تو نرسیده بود؟» علی{{ع}} فرمود: «اما فرستاده تو خواست مرا برگرداند و من او را برگرداندم، [[ولی امر]] تو را کوچک نشمردم». عثمان گفت: «مگر نشنیدی که گفتم کسی با ابوذر[[سخن]] نگوید؟» علی{{ع}} فرمود: «مگر بناست که به هر چه امر کنی، هر چند [[معصیت]] باشد، آن را [[اطاعت]] کنم؟»<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۴۱؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید موسی موسوی|موسوی، سید موسی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۹۸ـ ۱۰۰.</ref> | ||
===== | ===== حقطلبی ===== | ||
پس از آنکه ابوذر مدتی را در [[ربذه]] با [[سختی]] به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از [[وطن]] خود به جایی که هیچ وسیله [[زندگی]] در آنجا نیست، فرستادهای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه [[مال]] و حشمی که به وسیله آن به [[زندگی]] خود ادامه دهم و نه [[خادمی]] که به من [[خدمت]] کند و نه منزلی که در آن زندگی کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهرهای ندارند چیزی ندارم و جز [[همسر]] خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز [[سایه]] درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساختهای پس [[خادم]] و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». [[عثمان]] صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست. | پس از آنکه ابوذر مدتی را در [[ربذه]] با [[سختی]] به سر برد، به مدینه بازگشت. موقعی که جمعیتی اطراف عثمان بودند نزد او رفت و گفت: «یا امیرالمؤمنین، مرا از [[وطن]] خود به جایی که هیچ وسیله [[زندگی]] در آنجا نیست، فرستادهای! نه زراعتی دارم تا از آن استفاده کنم و نه [[مال]] و حشمی که به وسیله آن به [[زندگی]] خود ادامه دهم و نه [[خادمی]] که به من [[خدمت]] کند و نه منزلی که در آن زندگی کنم؛ به جز چند گوسفندی که بهرهای ندارند چیزی ندارم و جز [[همسر]] خود خدمتکاری ندارم و منزلی جز [[سایه]] درخت برایم نیست. حال که مرا به زندگی در چنین جایی مجبور ساختهای پس [[خادم]] و گوسفندانی به من بده تا بتوانم زندگی کنم». [[عثمان]] صورتش را از او برگرداند و به طرف دیگر نشست. | ||