پرش به محتوا

هاشم بن عتبة بن ابی وقاص: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سواره نظام' به 'سواره‌نظام'
جز (جایگزینی متن - 'سواره نظام' به 'سواره‌نظام')
خط ۳۹: خط ۳۹:
'''[[اضطراب]] [[معاویه]] از حملات [[هاشم]]:''' [[راوی]] می‌گوید: در یکی از روزهای آخر [[جنگ صفین]] [[معاویه]] به [[عمروعاص]] گفت: وای بر تو که امروز هم [[پرچم]] [[ارتش]] [[عراق]] در دست [[هاشم بن عتبه]] است و پیش از این سرسختانه، سریع و شتابنده حمله می‌نمود، و اگر امروز بخواهد خود با [[تأمل]] و تأنّی و درنگ حمله کند برای [[مردم]] [[شام]] روزی بسیار سخت و دشوار خواهد بود، ولی اگر او با جمعی از یارانش بجنگد، امیدوارم بتوانی آنان را از هم جدا کنی و محاصره نمایی.
'''[[اضطراب]] [[معاویه]] از حملات [[هاشم]]:''' [[راوی]] می‌گوید: در یکی از روزهای آخر [[جنگ صفین]] [[معاویه]] به [[عمروعاص]] گفت: وای بر تو که امروز هم [[پرچم]] [[ارتش]] [[عراق]] در دست [[هاشم بن عتبه]] است و پیش از این سرسختانه، سریع و شتابنده حمله می‌نمود، و اگر امروز بخواهد خود با [[تأمل]] و تأنّی و درنگ حمله کند برای [[مردم]] [[شام]] روزی بسیار سخت و دشوار خواهد بود، ولی اگر او با جمعی از یارانش بجنگد، امیدوارم بتوانی آنان را از هم جدا کنی و محاصره نمایی.


از دیگر سو، [[عمار]] هم به [[تشویق]] و [[ترغیب]] [[هاشم مرقال]] پرداخت تا این که سرانجام [[هاشم بن عتبه|هاشم]] حمله را آغاز نمود و [[معاویه]] که از دور [[شاهد]] تهاجم سنگین و دلاورانه [[هاشم بن عتبه|هاشم]] بود، گروهی از نیرومندترین [[سپاهیان]] خود را که [[عبدالله]] پسر [[عمرو عاص]] نیز در میانشان بود، به مقابل او فرستاد. [[هاشم بن عتبه|هاشم]] در آن روز دو [[شمشیر]] داشت که یکی را حمایل کرده بود و با دیگری می‌جنگید، اما با [[سیاست]] رزمی و [[تدبیر]] هوشمندانه سواره [[نظام]] همراهش، [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] و نیروهای تحت فرمانش را در اندک زمانی به محاصره درآورد و چیزی نمانده بود که [[عبدالله]] به کام [[مرگ]] رود، اما [[عمروعاص]] با مشاهدۀ این منظرۀ نفس‌گیر، بانگ برآورد: ای [[خدا]]، ای [[رحمان]]، پسرم، پسرم.
از دیگر سو، [[عمار]] هم به [[تشویق]] و [[ترغیب]] [[هاشم مرقال]] پرداخت تا این که سرانجام [[هاشم بن عتبه|هاشم]] حمله را آغاز نمود و [[معاویه]] که از دور [[شاهد]] تهاجم سنگین و دلاورانه [[هاشم بن عتبه|هاشم]] بود، گروهی از نیرومندترین [[سپاهیان]] خود را که [[عبدالله]] پسر [[عمرو عاص]] نیز در میانشان بود، به مقابل او فرستاد. [[هاشم بن عتبه|هاشم]] در آن روز دو [[شمشیر]] داشت که یکی را حمایل کرده بود و با دیگری می‌جنگید، اما با [[سیاست]] رزمی و [[تدبیر]] هوشمندانه [[سواره‌نظام]] همراهش، [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] و نیروهای تحت فرمانش را در اندک زمانی به محاصره درآورد و چیزی نمانده بود که [[عبدالله]] به کام [[مرگ]] رود، اما [[عمروعاص]] با مشاهدۀ این منظرۀ نفس‌گیر، بانگ برآورد: ای [[خدا]]، ای [[رحمان]]، پسرم، پسرم.


[[معاویه]] که [[شاهد]] بی‌تابی [[عمروعاص]] در محاصره پسرش [[عبدالله]] بود، فوراً او را [[دلداری]] داد و گفت: [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و بی‌تابی نکن که بر او باکی نیست. [[عمروعاص]] گفت: ای [[معاویه]]، اگر پسرت [[یزید]] در چنین محاصرهای قرار می‌گرفت آیا [[صبر]] می‌کردی! در اینجا به [[دستور]] [[معاویه]] نیروهای ویژۀ [[سپاه معاویه]]، با تلاش بسیار [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] را از حلقه محاصره [[رهایی]] دادند و او در حالی که سوار بر مرکب بود، سالم از معرکه گریخت و به همراه او یارانش نیز گریختند و صحنه [[نبرد]] را خالی کردند، ولی در این معرکه [[هاشم مرقال]] زخمی شد.
[[معاویه]] که [[شاهد]] بی‌تابی [[عمروعاص]] در محاصره پسرش [[عبدالله]] بود، فوراً او را [[دلداری]] داد و گفت: [[صبر]] کن، [[صبر]] کن و بی‌تابی نکن که بر او باکی نیست. [[عمروعاص]] گفت: ای [[معاویه]]، اگر پسرت [[یزید]] در چنین محاصرهای قرار می‌گرفت آیا [[صبر]] می‌کردی! در اینجا به [[دستور]] [[معاویه]] نیروهای ویژۀ [[سپاه معاویه]]، با تلاش بسیار [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] را از حلقه محاصره [[رهایی]] دادند و او در حالی که سوار بر مرکب بود، سالم از معرکه گریخت و به همراه او یارانش نیز گریختند و صحنه [[نبرد]] را خالی کردند، ولی در این معرکه [[هاشم مرقال]] زخمی شد.
۲۱۸٬۱۹۱

ویرایش