دنیاگریزی: تفاوت میان نسخه‌ها

۴ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۳ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا'
جز (جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا')
خط ۶: خط ۶:
آورده‌اند که چگونه [[اهل]] [[خانه]] او به ویژه دختر دلبندش، فاطمه {{س}} چند شب پیاپی گرسنه می‌ماندند. این خبر [[واقعیت]] دارد که [[پیامبر]] سنگ بر شکم می‌بست تا بر گرسنگی چیره شود و از دست‌تنگی فاطمه {{س}} حکایت‌های سینه‌سوزی نقل کرده‌اند. یکی از [[اصحاب پیامبر]] چون نگاهش بر [[اهل بیت]] مستمند پیامبر افتاد، گریست. وقتی دلیل گریستنش را پرسیدند، گفت: تاب این [[اندیشه]] ندارم که [[خسرو]] و [[قیصر]]، [[فرمانروایان]] [[ایران]] و [[روم]]، به [[مکنت]] بسیار بزیند و [[رسول خدا]] {{صل}} از فقر در گرسنگی به سر برد. پیامبر او را [[دلداری]] داد و فرمود: «آنها صاحب این جهانند و ما صاحب آن [[جهان]]».
آورده‌اند که چگونه [[اهل]] [[خانه]] او به ویژه دختر دلبندش، فاطمه {{س}} چند شب پیاپی گرسنه می‌ماندند. این خبر [[واقعیت]] دارد که [[پیامبر]] سنگ بر شکم می‌بست تا بر گرسنگی چیره شود و از دست‌تنگی فاطمه {{س}} حکایت‌های سینه‌سوزی نقل کرده‌اند. یکی از [[اصحاب پیامبر]] چون نگاهش بر [[اهل بیت]] مستمند پیامبر افتاد، گریست. وقتی دلیل گریستنش را پرسیدند، گفت: تاب این [[اندیشه]] ندارم که [[خسرو]] و [[قیصر]]، [[فرمانروایان]] [[ایران]] و [[روم]]، به [[مکنت]] بسیار بزیند و [[رسول خدا]] {{صل}} از فقر در گرسنگی به سر برد. پیامبر او را [[دلداری]] داد و فرمود: «آنها صاحب این جهانند و ما صاحب آن [[جهان]]».


[[خداوند]] کلید همه گنجینه‌های روی [[زمین]] را بر او عرضه کرد، ولی نپذیرفت؛ چون می‌خواست نزد [[پروردگار]] خود بماند؛ همان پروردگاری که [[نعمت]] داد تا بخورد و بیاشامد. خداوند می‌خواست که به او مانند [[داوود]] و سلیمان، [[پادشاهی]] دهد، ولی او ترجیح داد که [[بنده]] [[خدا]] باشد. چونان [[بندگان]] می‌خورد و چونان بندگان می‌نوشید؛ چون بنده بود<ref>محمد {{صل}} رسول خدا، ص۸۰.</ref>.
[[خداوند]] کلید همه گنجینه‌های روی [[زمین]] را بر او عرضه کرد، ولی نپذیرفت؛ چون می‌خواست نزد [[پروردگار]] خود بماند؛ همان پروردگاری که [[نعمت]] داد تا بخورد و بیاشامد. خداوند می‌خواست که به او مانند [[داوود]] و سلیمان، [[پادشاهی]] دهد، ولی او ترجیح داد که [[بنده خدا]] باشد. چونان [[بندگان]] می‌خورد و چونان بندگان می‌نوشید؛ چون بنده بود<ref>محمد {{صل}} رسول خدا، ص۸۰.</ref>.


[[سادگی]] و [[صفا]]، [[زهد]] و [[اخلاص]]، دوری از [[تجمل]] و تشریفات و [[پرهیز]] از دنیا، از محمد {{صل}}، مقتدایی ساخته بود که جامع همه خصایل [[نیک]] بود. او به یک چشم برهم زدن می‌توانست به همه ثروت‌های [[جهان]] دست یابد، ولی از فرط [[گرسنگی]] بر شکم خود سنگ می‌بست<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در برخی روزها از گرسنگی به خود می‌پیچید و حتی خرمای معمولی نمی‌یافت تا شکم خود را با آن [[سیر]] کند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۶.</ref>. شب‌های پیاپی گرسنه می‌خوابید و خانواده‌اش نیز غذای شب نداشتند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۲.</ref>. هرگز غذای [[روز]] یا شب او نان و گوشت با هم نبود. جز در مهمانی‌ها، در شبانه روز از نان جو و روغن نمی‌توانست دو بار بخورد<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۵.</ref>. تا پایان عمر از آرد جو [[خالص]] نتوانست بخورد و همواره از نان جو سبوس دار استفاده کرد؛ چون در آن دوران [[غربال]] نبود و پس از دستاس کردن آن، مقداری از پوست آن را با بازدم خود جدا می‌کرد<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. حتی خانواده‌اش نتوانستند هیچ گاه سه روز پیاپی از همین نان جو بخورند. گاهی سه ماه می‌گذشت و در خانه‌اش، [[آتش]] برافروخته نمی‌شد، نه برای نان و نه پختن [[غذا]] و تنها غذای آنان خرما و آب بود، مگر آنکه برخی از [[انصار]] که در همسایگی‌اش بودند، از گوسفندان و شتران خود، شیری می‌دوشیدند و اندکی از آن را برای [[حضرت]] می‌فرستادند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۳.</ref>.
[[سادگی]] و [[صفا]]، [[زهد]] و [[اخلاص]]، دوری از [[تجمل]] و تشریفات و [[پرهیز]] از دنیا، از محمد {{صل}}، مقتدایی ساخته بود که جامع همه خصایل [[نیک]] بود. او به یک چشم برهم زدن می‌توانست به همه ثروت‌های [[جهان]] دست یابد، ولی از فرط [[گرسنگی]] بر شکم خود سنگ می‌بست<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در برخی روزها از گرسنگی به خود می‌پیچید و حتی خرمای معمولی نمی‌یافت تا شکم خود را با آن [[سیر]] کند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۶.</ref>. شب‌های پیاپی گرسنه می‌خوابید و خانواده‌اش نیز غذای شب نداشتند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۲.</ref>. هرگز غذای [[روز]] یا شب او نان و گوشت با هم نبود. جز در مهمانی‌ها، در شبانه روز از نان جو و روغن نمی‌توانست دو بار بخورد<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۵.</ref>. تا پایان عمر از آرد جو [[خالص]] نتوانست بخورد و همواره از نان جو سبوس دار استفاده کرد؛ چون در آن دوران [[غربال]] نبود و پس از دستاس کردن آن، مقداری از پوست آن را با بازدم خود جدا می‌کرد<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۹.</ref>. حتی خانواده‌اش نتوانستند هیچ گاه سه روز پیاپی از همین نان جو بخورند. گاهی سه ماه می‌گذشت و در خانه‌اش، [[آتش]] برافروخته نمی‌شد، نه برای نان و نه پختن [[غذا]] و تنها غذای آنان خرما و آب بود، مگر آنکه برخی از [[انصار]] که در همسایگی‌اش بودند، از گوسفندان و شتران خود، شیری می‌دوشیدند و اندکی از آن را برای [[حضرت]] می‌فرستادند<ref>طبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۳.</ref>.
۲۱۸٬۹۱۲

ویرایش