پرش به محتوا

ابوسفیان بن حرب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه'
جز (جایگزینی متن - 'بنوسلیم' به 'بنی‌سلیم')
جز (جایگزینی متن - 'شهر مکه' به 'شهر مکه')
خط ۲۴۰: خط ۲۴۰:
سال‌ها پیش از [[اسلام]]، [[امیة بن ابی صلت]] در بازگشت از [[سفر]] [[شام]]، [[ابوسفیان]] را از [[بعثت]] [[پیامبری]] در [[حجاز]] خبر داد و ابوسفیان را به [[پیروی]] وی سفارش کرد و سبب عدم پیروی خود را، [[شرم]] از [[زنان]] ثقیف برشمرد که به آنان [[وعده]] پیامبری خود داده بود<ref>طبرانی، ج۸، ص۵.</ref>. ابوسفیان در سفر به [[یمن]]، [[بنو عبد مناف]] را [[فرزندان]] آکل المُرار کِندی می‌نامید تا مشکلی برای وی پیش نیاید و [[رسول خدا]] {{صل}} آن نسبت را رد کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۲۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۳.</ref>.
سال‌ها پیش از [[اسلام]]، [[امیة بن ابی صلت]] در بازگشت از [[سفر]] [[شام]]، [[ابوسفیان]] را از [[بعثت]] [[پیامبری]] در [[حجاز]] خبر داد و ابوسفیان را به [[پیروی]] وی سفارش کرد و سبب عدم پیروی خود را، [[شرم]] از [[زنان]] ثقیف برشمرد که به آنان [[وعده]] پیامبری خود داده بود<ref>طبرانی، ج۸، ص۵.</ref>. ابوسفیان در سفر به [[یمن]]، [[بنو عبد مناف]] را [[فرزندان]] آکل المُرار کِندی می‌نامید تا مشکلی برای وی پیش نیاید و [[رسول خدا]] {{صل}} آن نسبت را رد کرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۲۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۳.</ref>.


او در [[جاهلیت]] [[همنشین]] و ندیم [[عباس بن عبدالمطلب]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۷۵.</ref> و در سفری به یمن با وی همراه بود. در آن سفر با نامه فرزندش، از بعثت رسول خدا {{صل}} [[آگاه]] شد و از [[عباس]] در آن باره تحقیق می‌کرد که با آمدن [[عبدالله بن حذافه]] به یمن، خبر بعثت در آنجا منتشر شد. انتشار این خبر، بزرگان [[یهود]] را به تکاپو واداشت و در [[مجلسی]] با حضور ابوسفیان، او خود را [[عموی پیامبر]] معرفی کرد. آنگاه عباس با معرفی خود و وصف آن [[حضرت]]، موجب شد یهود نابودی خود را [[پیش بینی]] کند؛ به گونه‌ای که ابوسفیان با عباس از [[ترس]] یهود سخن گفت و از [[ایمان آوردن]] به آن حضرت جز با دیدن [[لشکر]] در کَداء (از ورودی‌های [[شهر]] [[مکه]]) [[امتناع]] کرد. عباس در [[فتح مکه]] در کداء از او خواست به عهدش [[وفا]] کند و اسلام آورد <ref>ابن کثیر، ج۲، ص۳۸۸.</ref>.
او در [[جاهلیت]] [[همنشین]] و ندیم [[عباس بن عبدالمطلب]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۷۵.</ref> و در سفری به یمن با وی همراه بود. در آن سفر با نامه فرزندش، از بعثت رسول خدا {{صل}} [[آگاه]] شد و از [[عباس]] در آن باره تحقیق می‌کرد که با آمدن [[عبدالله بن حذافه]] به یمن، خبر بعثت در آنجا منتشر شد. انتشار این خبر، بزرگان [[یهود]] را به تکاپو واداشت و در [[مجلسی]] با حضور ابوسفیان، او خود را [[عموی پیامبر]] معرفی کرد. آنگاه عباس با معرفی خود و وصف آن [[حضرت]]، موجب شد یهود نابودی خود را [[پیش بینی]] کند؛ به گونه‌ای که ابوسفیان با عباس از [[ترس]] یهود سخن گفت و از [[ایمان آوردن]] به آن حضرت جز با دیدن [[لشکر]] در کَداء (از ورودی‌های [[شهر مکه]]) [[امتناع]] کرد. عباس در [[فتح مکه]] در کداء از او خواست به عهدش [[وفا]] کند و اسلام آورد <ref>ابن کثیر، ج۲، ص۳۸۸.</ref>.


ابوسفیان از زندیقان و [[حاکمان]] [[قریش]] شمرده می‌شد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۳۲، ۱۶۱ و ۳۳۵-۳۳۸.</ref>. او نبستن راه‌های [[صلح]] با [[دشمن]] را عامل بزرگی خود می‌دانست<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۷۱.</ref>. [[پادشاه]] یمن شترانی به مکه فرستاد تا عزیز‌ترین [[مردم]] آنها را نحر کند و ابوسفیان پس از هفت [[روز]] تأخیر، به دلیل [[مراسم]] [[عروسی]] با [[هند]] آنها را نحر کرد<ref>ابن عبدربه، ج۲، ص۱۴۵.</ref>. [[یونس بن عبید]] در تحلیل [[پایگاه اجتماعی]] سران [[شرک]]، او را در شمار چهار تنی یاد کرده که در [[جاهلیت]] نظرشان رد نمی‌شد، اما در [[اسلام]] جایگاهی نداشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. او از [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعه]] [[خواستگاری]] کرد و [[عتبه]] او را در [[رأی]] و [[تدبیر]] ماه تابان خاندانش، موجب [[عزت]] دودمانش، [[ادب]] کننده [[خویشاوندان]] و [[بی‌نیاز]] از [[ادب]] آنان، در [[غیرت]] [[استوار]] و در [[خشم]] شتابان، در [[گرسنگی]] نادرمانده و در [[نبرد]] [[شکست ناپذیر]] وصف کرد. هند [[ازدواج]] با او را به [[دلیل عقل]] و زیرکی‌اش، بر [[سهیل بن عمر]] ترجیح داد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۳۵-۲۳۷؛ زمخشری، ربیع الابرار، ج۱، ص۶۵۸.</ref>.  
ابوسفیان از زندیقان و [[حاکمان]] [[قریش]] شمرده می‌شد<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۳۲، ۱۶۱ و ۳۳۵-۳۳۸.</ref>. او نبستن راه‌های [[صلح]] با [[دشمن]] را عامل بزرگی خود می‌دانست<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۴۷۱.</ref>. [[پادشاه]] یمن شترانی به مکه فرستاد تا عزیز‌ترین [[مردم]] آنها را نحر کند و ابوسفیان پس از هفت [[روز]] تأخیر، به دلیل [[مراسم]] [[عروسی]] با [[هند]] آنها را نحر کرد<ref>ابن عبدربه، ج۲، ص۱۴۵.</ref>. [[یونس بن عبید]] در تحلیل [[پایگاه اجتماعی]] سران [[شرک]]، او را در شمار چهار تنی یاد کرده که در [[جاهلیت]] نظرشان رد نمی‌شد، اما در [[اسلام]] جایگاهی نداشتند<ref>ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۷۱.</ref>. او از [[هند]] دختر [[عتبة بن ربیعه]] [[خواستگاری]] کرد و [[عتبه]] او را در [[رأی]] و [[تدبیر]] ماه تابان خاندانش، موجب [[عزت]] دودمانش، [[ادب]] کننده [[خویشاوندان]] و [[بی‌نیاز]] از [[ادب]] آنان، در [[غیرت]] [[استوار]] و در [[خشم]] شتابان، در [[گرسنگی]] نادرمانده و در [[نبرد]] [[شکست ناپذیر]] وصف کرد. هند [[ازدواج]] با او را به [[دلیل عقل]] و زیرکی‌اش، بر [[سهیل بن عمر]] ترجیح داد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۲۳۵-۲۳۷؛ زمخشری، ربیع الابرار، ج۱، ص۶۵۸.</ref>.  
۲۱۸٬۱۵۹

ویرایش