|
|
خط ۱۰۲: |
خط ۱۰۲: |
| == ورود [[امام]] {{ع}} به کوفه== | | == ورود [[امام]] {{ع}} به کوفه== |
| چون [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از [[بصره]] به [[کوفه]] رسید، روز [[دوشنبه]]، دوازدهم [[رجب]] [[سال]] سی و ششم هجری بود و [[خداوند]]، پیروزیاش را گرامی داشت و او را بر دشمنش [[پیروز]] گردانید و به همراه او، بزرگان [[مردم]] و [[اهل بصره]] بودند. [[کوفیان]] به استقبال آمدند و در میان آنها [[قاریان]] و بزرگان [[کوفه]] حضور داشتند. سپس برای او به خیر و [[برکت]]، [[دعا]] کردند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! کجا اقامت میکنی؟ آیا به [[قصر]] [حکومتی] میروی؟ فرمود: "نه؛ ولی در رُحبه<ref>رُحْبه در اینجا به معنای میدان و توقفگاه عمومی شهر است. (م)</ref>، توقفی خواهم داشت". پس در رُحبه، توقف کرد و سپس وارد [[مسجد]] بزرگ [[شهر]] شد و در آن، دو رکعت [[نماز]] گزارْد و بر [[منبر]] رفت و [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] گفت و بر پیامبرش [[درود]] فرستاد و فرمود: "اما بعد؛ ای [[مردم کوفه]]! همانا برای شما در [[اسلام]]، فضیلتی است تا زمانی که آن را دگرگون نسازید و [[تغییر]] ندهید. شما را به سوی [[حق]] فرا خواندم و شما [[اجابت]] کردید و آغاز کردید به [[مبارزه]] با مُنکر و آن را دگرگون ساختید. بدانید که [[فضیلت]] میان شما و [[خداوند]]، در [[احکام]] و تقسیمهاست. شما الگوی کسانی هستید که شما را پاسخ میگویند و در آنچه شما داخلگشتید، داخلمیگردند. بدانید که بیشترین [[هراس]] من بر شما، [[پیروی]] از [[هوا و هوس]] و آرزوهای طولانی است؛ زیرا که [[پیروی]] [[هوا و هوس]]، از [[حق]] باز میدارد و [[آرزوی دراز]]، [[آخرت]] را از یاد میبَرَد. بدانید که [[دنیا]] پشت میکند و میرود و [[آخرت]] روی میآورد و میآید و هریک را فرزندانی است. شما از [[فرزندان]] [[آخرت]] باشید. امروز، [روز] عمل است و حسابی نیست و فردا [روز] حساب است و جای عمل نیست. سپاسْ خدایی را که ولی خود را [[یاری]] کرد و دشمنش را بییاور گذاشت و راستگوی حقمدار را [[عزیز]] گردانید و بیعتشکنِ [[باطل]] مَدار را [[خوار]] ساخت. بر شما باد [[پروای الهی]] و [[پیروی]] [[اهل بیت]] پیامبرتان که از [[خداوند]]، [[اطاعت]] میکنند؛ آنان که در آنچه [[خدا]] را [[اطاعت]] میکنند، از دیگر فرقههایی که خود را به [[دین]] میبندند و ادعا دارند و با ما به مقابله میپردازند، سزاوارتر به [[پیروی]] شدناند، در حالی که آن دیگران، از [[فضیلت]] ما [[فضیلت]] یافتهاند؛ [[ولی امر]] ([[حکومت]]) ما را [[انکار]] میکنند، و در [[حق]] ما با ما [[کشمکش]] میکنند و ما را از آن، دور میسازند. آنان، نتیجه [[رفتار]] خود را چشیدند و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید. بدانید که مردانی از شما از [[یاری]] من سر باز زدند و من، آنان را [[نکوهش]] و [[توبیخ]] میکنم. از آنان کناره جویید و آنچه را خوش نمیدارند، به گوششان برسانید تا بازگردند، و از این طریق، به هنگام جدا شدنها، [[حزب]] [[خدا]] شناخته میشود"<ref>وقعة صفین، ص ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۷۵.</ref> | | چون [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از [[بصره]] به [[کوفه]] رسید، روز [[دوشنبه]]، دوازدهم [[رجب]] [[سال]] سی و ششم هجری بود و [[خداوند]]، پیروزیاش را گرامی داشت و او را بر دشمنش [[پیروز]] گردانید و به همراه او، بزرگان [[مردم]] و [[اهل بصره]] بودند. [[کوفیان]] به استقبال آمدند و در میان آنها [[قاریان]] و بزرگان [[کوفه]] حضور داشتند. سپس برای او به خیر و [[برکت]]، [[دعا]] کردند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! کجا اقامت میکنی؟ آیا به [[قصر]] [حکومتی] میروی؟ فرمود: "نه؛ ولی در رُحبه<ref>رُحْبه در اینجا به معنای میدان و توقفگاه عمومی شهر است. (م)</ref>، توقفی خواهم داشت". پس در رُحبه، توقف کرد و سپس وارد [[مسجد]] بزرگ [[شهر]] شد و در آن، دو رکعت [[نماز]] گزارْد و بر [[منبر]] رفت و [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] گفت و بر پیامبرش [[درود]] فرستاد و فرمود: "اما بعد؛ ای [[مردم کوفه]]! همانا برای شما در [[اسلام]]، فضیلتی است تا زمانی که آن را دگرگون نسازید و [[تغییر]] ندهید. شما را به سوی [[حق]] فرا خواندم و شما [[اجابت]] کردید و آغاز کردید به [[مبارزه]] با مُنکر و آن را دگرگون ساختید. بدانید که [[فضیلت]] میان شما و [[خداوند]]، در [[احکام]] و تقسیمهاست. شما الگوی کسانی هستید که شما را پاسخ میگویند و در آنچه شما داخلگشتید، داخلمیگردند. بدانید که بیشترین [[هراس]] من بر شما، [[پیروی]] از [[هوا و هوس]] و آرزوهای طولانی است؛ زیرا که [[پیروی]] [[هوا و هوس]]، از [[حق]] باز میدارد و [[آرزوی دراز]]، [[آخرت]] را از یاد میبَرَد. بدانید که [[دنیا]] پشت میکند و میرود و [[آخرت]] روی میآورد و میآید و هریک را فرزندانی است. شما از [[فرزندان]] [[آخرت]] باشید. امروز، [روز] عمل است و حسابی نیست و فردا [روز] حساب است و جای عمل نیست. سپاسْ خدایی را که ولی خود را [[یاری]] کرد و دشمنش را بییاور گذاشت و راستگوی حقمدار را [[عزیز]] گردانید و بیعتشکنِ [[باطل]] مَدار را [[خوار]] ساخت. بر شما باد [[پروای الهی]] و [[پیروی]] [[اهل بیت]] پیامبرتان که از [[خداوند]]، [[اطاعت]] میکنند؛ آنان که در آنچه [[خدا]] را [[اطاعت]] میکنند، از دیگر فرقههایی که خود را به [[دین]] میبندند و ادعا دارند و با ما به مقابله میپردازند، سزاوارتر به [[پیروی]] شدناند، در حالی که آن دیگران، از [[فضیلت]] ما [[فضیلت]] یافتهاند؛ [[ولی امر]] ([[حکومت]]) ما را [[انکار]] میکنند، و در [[حق]] ما با ما [[کشمکش]] میکنند و ما را از آن، دور میسازند. آنان، نتیجه [[رفتار]] خود را چشیدند و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید. بدانید که مردانی از شما از [[یاری]] من سر باز زدند و من، آنان را [[نکوهش]] و [[توبیخ]] میکنم. از آنان کناره جویید و آنچه را خوش نمیدارند، به گوششان برسانید تا بازگردند، و از این طریق، به هنگام جدا شدنها، [[حزب]] [[خدا]] شناخته میشود"<ref>وقعة صفین، ص ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۷۵.</ref> |
|
| |
| ==[[کوفیان]] و [[جنگ جمل]]==
| |
| [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پس از رسیدن به [[خلافت]] به منظور برپایی [[عدالت اجتماعی]] و [[اقتصادی]] با انقلابی گسترده، تحولات فراوانی را پدید آورد و همانگونه که در [[خطبه]] [[روز]] دوم خلافت خویش فرمود، در تلاش بود با این اقدامات، [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و [[جامعه اسلامی]] را که در این بیست و پنج سال از [[راه و رسم]] و ارزشهای [[زمان]] آن [[حضرت]] فاصله گرفته بودند، به راه آن وجود [[مقدس]] بازگرداند.
| |
| اجرای سیاستهای [[الهی]] امیرمؤمنان{{ع}} برای شماری از اصحابی که در این سالها با برخورداری از امتیازات ویژه به [[زیادهخواهی]] [[عادت]] نموده بودند، سخت و سنگین آمد؛ به ویژه [[طلحة بن عبیدالله تیمی]] و [[زبیر بن عوام اسدی]] که از [[اصحاب]] با سابقه [[پیامبر]]{{صل}} به شمار میآمدند. [[طلحه]] و [[زبیر]] به رغم بهرهمند شدن از کمکهای [[مالی]] فراوان [[عثمان بن عفان]] از [[بیت المال]]، با وقوع [[انقلاب]] بر [[ضد]] وی، به [[طمع]] رسیدن به خلافت پس از او، به صفوف [[انقلابیون]] پیوسته و بر آن موج سواری کردند. این دو با [[مشاهده]] اقبال سرشناسان اصحاب رسول خدا{{صل}} و [[عامه]] [[مردم]] به خلافت امیرمؤمنان{{ع}}، به [[امید]] تداوم یافتن ویژهخواریها از بیت المال و گرفتن [[مناصب]] مهم، نخستین کسانی بودند که با آن حضرت به خلافت [[بیعت]] کردند. اما پس از تعیین [[والیان]] مناطق مهم عالم [[اسلام]] و نیز قطع امتیازات ویژه آنان و امثال ایشان از بیت المال، و حتی اعلام امیرمؤمنان{{ع}} مبنی بر بازپسگیری [[اموال]] به [[غارت]] برده از بیت المال در زمان خلفای پیشین، این دو که [[آمال]] و آرزوهای خویش را بر بادرفته میدیدند، بیعت خود با آن حضرت را شکستند. طلحه و زبیر با پیوستن به [[عایشه]] از [[همسران پیامبر]]{{صل}} که نسبت به امیرمؤمنان{{ع}} سابقه [[کینهتوزی]] و [[عناد]] داشت و اینک [[عَلَم]] [[دروغین]] [[خونخواهی عثمان]] و [[براندازی]] [[حکومت]] آن وجود مقدس را بر دوش گرفته بود، [[فتنه]] [[جمل]] را به پا کردند. [[فتنهگران]] [[پیمانشکن]] خروج بر ضد [[پیشوای عادل]] را از [[مکه]] آغاز کردند و با [[فریبکاری]]، بیست هزار تن را زیر [[پرچم]] خویش گرد آورده و با [[راهنمایی]] [[عبدالله بن عامر بن کریز]] پسر دایی و [[والی]] [[عثمان]] در [[بصره]] که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} وی را [[عزل]] نموده بود، به قصد اشغال بصره روی به [[عراق]] نهادند.
| |
|
| |
| چون امیرالمؤمنین علی{{ع}} از حرکت [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] به سوی عراق [[آگاه]] شد با [[شتاب]] حرکت کرد و [[امید]] داشت به آنها برسد و آنان را به [[مدینه]] بازگرداند. هنگامی که آن [[حضرت]] به [[ربذه]] رسید، خبر یافت که آنها دور شدهاند و چون اطلاع یافت که به سوی بصره میروند، آسوده خاطر شد و فرمود: [[مردم کوفه]] را بیشتر دوست دارم؛ زیرا سران [[عرب]] در میان آنها هستند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۳.</ref>.
| |
| به روایتی امیرمؤمنان{{ع}} در تعقیب [[ناکثین]] ([[پیمان شکنان]]) با چهارصد نفر از [[اصحاب پیغمبر]]{{صل}} از مدینه خارج شد، و [[ابوحسن بن عمرو]] از [[قبیله]] [[بنی نجار]] را [[جانشین]] خود کرد. هنگامی که به [[سرزمین]] [[بنی اسد]] و [[طیّ]] رسید، ششصد نفر از [[مردم]] آن دو قبیله نیز به آن حضرت پیوستند، تا اینکه به [[ذی قار]] رسید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.</ref>.
| |
| [[روایت]] دیگری حاکی از آن است که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با هفتصد سوار، که چهارصد نفرشان از [[مهاجران]] و [[انصار]] (هفتاد نفر از [[اصحاب بدر]]) بودند از مدینه حرکت کرد و [[سهل بن حنیف انصاری]] را به جای خویش گماشت و چون به ربذه رسیدند، طلحه و یارانش از آنجا گذشته بودند. در آن هنگام عدهای از [[اهل]] مدینه که [[خزیمة بن ثابت]]<ref>خزیمة بن ثابت انصاری: از قبیله اوس و تیره بنی خطمه بود. او مشهور به ذوالشهادتین است؛ زیرا پیغمبر{{صل}} شهادت او را شهادت دو مرد حساب کرد. خزیمه و عمیربن عدی بتهای قبیله خود را شکستند. وی در جنگ بدر و تمام جنگهای پس از آن حضور داشت. در جریان فتح مکه پرچم بنی خطمه را در دست داشت. خزیمه در جنگهای جمل و صفین در رکاب علی{{ع}} بود، ولی در آن صحنهها نجنگید. در گیر و دار جنگ صفین پس از اینکه عمار بن یاسر به شهادت رسید، خزیمه گفت: از پیغمبر خدا{{صل}} شنیدم که فرمود عمار را گروه سرکش و طغیانگر میکشند. سپس شمشیرش را کشید و جنگید تا کشته شد (اسدالغابه، ج۲، ص۱۱۴).</ref> ([[ذوالشهادتین]]) از آن جمله بود به [[حضرت]] ملحق شدند و از [[طایفه طی]] نیز سیصد سوار به آنان پیوست<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
| |
|
| |
| [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در «[[ذی قار]]» یا «[[ربذه]]» توقف فرمود و از آنجا نمایندگانی به [[کوفه]] اعزام کرد تا نسبت به [[بسیج]] نیروهای مستقر در کوفه، [[اقدام]] کنند. در اینکه [[نمایندگان]] آن حضرت چه کسانی بودهاند، [[اختلاف]] است، ولی مسلم است که [[حضرت امیر]]{{ع}} بیش از یک بار [[نماینده]] به کوفه اعزام داشت و در بار آخر هم قطعاً [[امام حسن]]{{ع}} حضور داشته است.
| |
| به [[روایت]] [[طبری]]، امیرمؤمنان علی{{ع}}، [[محمد بن ابی بکر]] و [[محمد بن عون]] را به کوفه اعزام کرد. [[کوفیان]] برای [[مشورت]] درباره حرکت خود و پیوستن به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نزد [[ابوموسی]] آمدند و از وی نظر خواستند. ابوموسی گفت: راه [[آخرت]] این است که بر جای خود بمانید و راه [[دنیا]] این است که حرکت کنید. نمایندگان امیرالمؤمنین{{ع}} از او دوری کردند و سخنان [[درشتی]] به وی گفتند. ابوموسی (با وجود اینکه با [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به [[خلافت]] [[بیعت]] کرده و از جانب آن حضرت در [[حکومت]] کوفه تثبیت شده بود) گفت: به [[خدا]] بیعت [[عثمان]] بر گردن من و [[امام]] شماست.
| |
| اگر بخواهیم [[جنگ]] کنیم، تا [[قاتلان عثمان]]، در هر جا که باشند، کشته نشوند، نمیجنگیم.
| |
|
| |
| امیرمؤمنان علی{{ع}} پس از اطلاع از [[عدم همکاری]] ابوموسی، [[عبدالله بن عباس]] و [[مالک اشتر]] را به کوفه فرستاد. آنها با ابوموسی سخن گفتند و چون نتیجه نگرفتند از بعضی [[مردم کوفه]] برای رام کردن وی کمک خواستند. ابوموسی نطقی ایراد کرد و جنگ با [[ناکثین]] را [[فتنه]] خواند و مانع [[بسیج]] [[مردم]] شد. پس از بازگشت بینتیجه [[ابن عباس]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] را به [[کوفه]] فرستاد و آنها به [[مسجد کوفه]] وارد شدند. امام حسن{{ع}}به [[ابوموسی]] فرمود: چرا مردم را از [[یاری]] ما باز میداری؟ ولی ابوموسی هم چنان [[مخالفت]] میکرد تا اینکه [[زید بن صوحان]]<ref>زید بن صوحان: وی پیغمبر{{صل}} را با مسلمان شدن خود درک کرد، ولی در صحابی بودنش اختلاف است. زید، مردی فاضل و مؤمن بود و همراه با برادرانش در میان قوم خود بزرگ و محترم بودند. وی و جندب ازدی در گفتار پیغمبر{{صل}} تحسین شدهاند. پیغمبر{{صل}} درباره او فرمود: «وی کسی است که دستش بر او، در رفتن به بهشت پیشی میگیرد». یک دست زید در جنگ جلولا یا قادسیه قطع شد و خود در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین علی{{ع}} به شهادت رسید، وی در این جنگ، پرچم قبیله عبدالقیس را حمل میکرد (اسدالغابه، ج۲، ص۲۳۳).</ref> و [[حجر بن عدی]] و [[عدی بن حاتم]] و [[هند بن عمرو]] برخاستند و مردم را به [[اطاعت]] از امیرالمؤمنین{{ع}} و [[بیعت]] با آن [[حضرت]] فراخواندند و مردم بسیج شدند.
| |
| در همین حال [[مالک اشتر]] که با [[اجازه]] امیرالمؤمنین{{ع}} مجدداً به سوی کوفه حرکت کرده و [[قبایل]] بین راه را با خود همراه نموده بود، به [[دارالاماره کوفه]] رسید. در حالی که عمار یاسر و [[ابوموسی اشعری]] با هم بحث میکردند، [[غلامان]] ابوموسی به [[مسجد]] آمدند و فریاد زدند که مالک اشتر به قصر آمد و ما را بیرون کرد.
| |
|
| |
| همین که ابوموسی وارد قصر شد، مالک بر او فریاد زد: «ای بیمادر! از قصر بیرون شو تا [[خدا]] جانت را بگیرد، تو از آغاز [[منافق]] بودهای». ابوموسی گفت: تا شب به من مهلت بده. مالک پذیرفت؛ اما گفت: امشب در قصر نخواهی [[خفت]]. در این حال، مردم به [[دارالاماره]] ریختند و به [[غارت اموال]] ابوموسی پرداختند؛ ولی مالک اشتر آنها را از قصر بیرون کرد<ref>نک: تاریخ طبری، ج۳، ص۴۹۲-۵۰۱.</ref>.
| |
| [[طبری]] [[روایت]] دیگری نیز بدین صورت نقل میکند که [[هاشم بن عتبه]] (مرقال) در [[ربذه]] نزد [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} آمد و برخورد [[محمد بن ابی بکر]] و [[ابوموسی]] را نقل کرد. آن [[حضرت]]، [[هاشم مرقال]] را به [[کوفه]] فرستاد و به ابوموسی نوشت که من هاشم بن عتبه را فرستادم تا کسانی را که آنجا هستند، [[بسیج]] کند. پس [[مردم]] را اعزام کن. من این [[حکومت]] را به تو سپردم تا در کار [[حق]] از [[یاران]] من باشی. اما [[ابوموسی اشعری]] باز [[مخالفت]] کرد. آنگاه هاشم به [[حضرت علی]]{{ع}} نوشت من نزد مردی دغل آمدهام که [[دشمنی]] وی آشکار است. پس امیرمؤمنان علی{{ع}} [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار یاسر]] را اعزام کرده، و ابوموسی را [[عزل]] نمود و [[قرظة بن کعب انصاری]] را به حکومت کوفه [[منصوب]] کرد؛ و به ابوموسی نوشت: «علاقه تو به این کار ([[زمامداری]] کوفه) که [[خدا]] تو را از آن بینصیب کند، مانع از آن میشود که دستور مرا [[اجرا]] کنی. حسن و [[عمار]] را فرستادم تا مردم را حرکت دهند و [[قرظة بن کعب]] را [[زمامدار]] [[شهر]] کردم. از کار ما با [[مذمت]] و [[خفت]] [[کنارهگیری]] کن. اگر کنار نروی دستور دادهام تو را بیرون کنند و اگر [[مقاومت]] کنی و بر تو [[غلبه]] یابند، پاره پارهات کنند».
| |
| چون [[نامه]] [[حضرت امیر]]{{ع}} به ابوموسی رسید، کنارهگیری کرد و مردم به سوی امیرمؤمنان علی{{ع}} حرکت کردند<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۲.</ref>.
| |
| برخی از [[مورخان]] تنها به اعزام امام حسن{{ع}} و عمار یاسر به کوفه اشاره کرده و در مورد نمایندگانی که قبل از آن دو بزرگوار اعزام شدهاند، سخنی نگفتهاند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.</ref>. احتمال دارد آنها به منظور رعایت اختصار، فقط به ذکر اعزام نمایندگانی اکتفا نمودهاند که موفق به طرد ابوموسی اشعری و بسیج [[مردم کوفه]] شدهاند.
| |
|
| |
| [[ابوحنیفه]] دینوری مینویسد: امیرمؤمنان علی{{ع}} ابتدا هاشم بن عتبه را به کوفه فرستاد تا مردم را به حرکت وادارد و پس از او فرزندش حسن{{ع}} را همراه با [[عمار یاسر]] اعزام فرمود. [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار]] در حالی به [[مسجد]] بزرگ [[کوفه]] رسیدند که عده زیادی از [[مردم]] نزد [[ابوموسی]] جمع شده بودند.
| |
| ابوموسی در آن جمع گفت: ای [[مردم کوفه]] از من [[اطاعت]] کنید تا [[پناهگاه]] [[اعراب]] شوید؛ [[مظلومان]] به شما [[پناه]] آورند و [[درماندگان]] در پناه شما ایمن شوند. ای مردم! وقتی [[فتنه]] روی میآورد با [[شک و تردید]] همراه است و چون میگذرد، [[حقیقت]] آن روشن میشود. این فتنه تفرقهانداز معلوم نیست از کجا سرچشمه گرفته است و به کجا خواهد انجامید. شمشیرهای خود را غلاف کنید و سر نیزههای خود را بیرون کشید و زه کمانهای خود را پاره کنید و در گوشه خانههای خود بنشینید. ای مردم! کسی که به هنگام فتنه در [[خواب]] باشد، بهتر از کسی است که ایستاده باشد و کسی که ایستاده است، بهتر از کسی است که در آن بدود.
| |
| امام حسن{{ع}} با شنیدن سخنان او فرمود: از مسجد ما بیرون شو و هرجا که میخواهی برو<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۱.</ref>.
| |
|
| |
| به نظر میرسد تلقینات [[سوء]] [[ابوموسی اشعری]] با آن چهره ظاهر الصلاح در برخی از [[اهل کوفه]] مؤثر واقع شد؛ زیرا از کوفه، پایگاه و اردوگاه بزرگ [[مجاهدان]] [[مسلمان]]، آنگونه که [[انتظار]] میرفت در [[اجابت]] [[فرمان]] [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، نیروی چشمگیری [[بسیج]] نشد. در شمار نیروهای اعزامی از کوفه به جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز [[مورخان]] [[اختلاف]] نظر دارند. [[طبری]] در یک [[روایت]]، آنها را قریب نُه هزار تن دانسته است که با امام حسن{{ع}} حرکت کردند؛ شش هزار تن آنان از راه دشت، و دو هزار و هشتصد نفر<ref>تاریخ طبری، دوره ۱۱ جلدی، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، ص۴۸۵.</ref> دیگر از راه آب رفتند. وی در روایت دیگری، [[سپاه کوفه]] را [[دوازده]] هزار نفر در هفت دسته ([[قبایل]] و دستجات هفتگانه کوفه) ذکر کرده است<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰.</ref>. همچنین شمار [[کوفیان]] را در [[جنگ جمل]] و در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} شش هزار نفر (به دلیل تأثیر برخورد [[ابوموسی]] و خودداری او از [[یاری]] [[حضرت]])<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۸.</ref> و شش هزار و پانصد و شصت تن<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۸.</ref>، و نُه هزار و ششصد و پنجاه نفر<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۲.</ref> نیز نوشتهاند.
| |
|
| |
| گرچه شمار [[سپاه کوفه]] (حداکثر [[دوازده]] هزار نفر) در مقایسه با [[استعداد]] [[بسیج]] نیرو از این اردوگاه نظامی بزرگ [[اسلامی]]، مطلوب نبوده است، ولی نظر به آرایشی که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به هنگام [[جنگ جمل]] به [[سپاه]] خود میدهد، معلوم میشود که عمده نیروهای آن حضرت از [[کوفیان]] بودند. از هشت دستهای که [[سپاه حضرت امیر]]{{ع}} را تشکیل میدادند، هفت دسته، متشکل از نیروی گروههای هفتگانه [[قبایل]] مختلف مستقر در [[کوفه]]، و یک دسته نیز، از [[مردم]] [[حجاز]]، [[سازمان]] یافته بود. ترکیب [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} و پرچمهایی که آن حضرت برای [[فرماندهان]] این هشت دسته، بست از این قرار بود:
| |
| * قبایل حِمْیر و [[هَمْدان]] به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس همدانی]] با پرچمی که حضرت برای آنها بست.
| |
| * پرچمی برای [[قبیله]] طَیّ به فرماندهی [[عدی بن حاتم طایی]].
| |
| * پرچمی برای قبایل [[مَذْحِج]] و اشتریها به فرماندهی [[زیاد بن نضر حارثی]].
| |
| * پرچمی برای قبایل قیس و [[عَبْس]] و ذِبْیان به فرماندهی [[سعد بن مسعود ثقفی]]، عموی مختار.
| |
| * پرچمی برای قبایل [[کِنده]]، حَضرموت، [[قُضاعه]] و مَهره به فرماندهی [[حجر بن عدی کندی]].
| |
| * پرچمی برای قبایل [[اَزد]] و [[بَجیله]] و خَثعَم و خُزاعه به فرماندهی [[مخنف بن سلیم ازدی]].
| |
| * پرچمی برای قبایل بکر و تغلیب و [[ربیعه]] به فرماندهی [[محدوج ذهلی]].
| |
| * پرچمی برای [[قریش]] و [[انصار]] و دیگر مردم حجاز که [[عبدالله بن عباس]] بر آنان فرماندهی داشت.
| |
| لشکرهای هفتگانه (کوفه) به همین صورت در جنگهای [[صفین]] و [[نهروان]] نیز شرکت داشتند<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۲.</ref>.
| |
| پس از پایان [[جنگ]] و [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، یکی از [[یاران]] آن حضرت گفت: ای امیرالمؤمنین! چگونه کشتن اینان برای ما [[حلال]] است ولی [[اموال]] و [[اسیر]] کردن آنها [[حرام]] است؟ حضرت فرمود: [[مسلمانان]] را نمیتوان به [[اسارت]] گرفت و [[اموال]] آنها را به [[غنیمت]] برد جز آنچه را در [[جنگ]] به کار بردهاند<ref>الاخبارالطوال، ص۱۸۸.</ref>. به روایتی برخی از [[لشکریان]] [[کوفی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[اسیر]] گرفتن [[زنان]] [[اصحاب جمل]] [[اصرار]] داشتند تا جایی که آن [[حضرت]] فرمود: «بگویید [[عایشه]] نصیب کدام یک از شما میشود؟»: آنگاه قانع شدند<ref>اعیان الشیعه، ج۱، ص۴۶۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۱۸۶.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |