پرش به محتوا

سفر امام حسین از مکه تا کربلا: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'منزل زباله' به 'منزل زباله'
جز (جایگزینی متن - 'بنده خدا' به 'بنده خدا')
جز (جایگزینی متن - 'منزل زباله' به 'منزل زباله')
خط ۹۳: خط ۹۳:


== خبر [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]] ==
== خبر [[شهادت]] [[مسلم بن عقیل]] ==
در کتاب [[الأخبار الطوال (کتاب)|الأخبار الطوال]] آمده است که: حسین {{ع}} چون از [[زرود]] حرکت کرد، مردی از [[بنی اسد]] را دید و از او درباره اخبار [[کوفه]] پرسید. گفت: هنوز از کوفه بیرون نیامده بودم که مسلم بن عقیل و [[هانی بن عروه]] کشته شدند و خودم دیدم که [[کودکان]]، پاهای آن دو را گرفته بودند و بر [[زمین]] می‌کشیدند. [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>. جان‌های خود را به [[خداوند]]، وا می‌گذاریم». آن مرد به امام حسین {{ع}} گفت: ای پسر [[پیامبر خدا]]! تو را به خدا [[سوگند]] می‌دهم که [[جان]] خود را و جان‌های خاندانت را که همراه تو می‌بینم، [[حفظ]] کنی. به جای خود، برگرد و رفتن به [[کوفه]] را رها کن. به [[خدا]] سوگند، در آن [[شهر]]، برای تو [[یاوری]] نیست. [[فرزندان]] [[عقیل]] - که همراه [[حسین]] {{ع}} بودند - گفتند: ما را پس از [[مرگ]] برادرمان مسلم، نیازی به [[زندگی]] نیست و هرگز باز نمی‌گردیم تا کشته شویم. حسین {{ع}} فرمود: «پس از ایشان، خیری در زندگی نیست». آن گاه، حرکت کرد و چون به [[منزل]] زباله رسید، فرستاده [[محمد بن اشعث]] و [[عمر بن سعد]] - که او را به درخواست مسلم، با نامه‌ای حاکی از [[بی‌وفایی]] و [[پیمان شکنی]] [[مردم کوفه]] بعد از بیعتشان، گسیل داشته بودند- رسید. حسین {{ع}} چون آن [[نامه]] را خواند، به [[درستی]] خبر کشته شدن مسلم و [[هانی]]، [[یقین]] کرد و سخت [[اندوهگین]] شد. آن مرد، خبر کشته شدن [[قیس بن مسهر]] را هم داد؛ همان پیکی که [[امام]] {{ع}} او را از بطن الرمه، فرستاده بود. گروهی از ساکنان منزل‌های میان راه که به امام {{ع}} پیوسته بودند و می‌پنداشتند امام {{ع}} پیش [[یاران]] و [[پیروان]] خود خواهد رفت، چون این خبر را شنیدند، پراکنده شدند و کسی جز [[یاران خاص]] حسین {{ع}}، باقی نماند<ref>{{متن حدیث|لَمّا رَحَلَ الحُسَيْنُ {{ع}} مِن زَرودَ تَلَقّاهُ رَجُلٌ مِنْ بَني أسَدٍ، فَسَأَلَهُ عَنِ الخَبَرِ، فَقالَ: لَم أخرُج مِنَ الكوفَةِ حَتّى قُتِلَ مُسْلِمُ بنُ عَقِيلٍ وَ هَانِئُ بنُ عُروَةَ، وَ رَأَيتُ الصِّبْيَانَ يَجُرّونَ بِأَرْجُلِهِمَا. فَقالَ: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} عِنْدَ اللّهِ نَحتَسِبُ أنفُسَنَا. فَقَالَ لَهُ: أنْشُدُكَ اللّهَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ فِي نَفْسِكَ، وَ أنفُسِ أهْلِ بَيْتِكَ هؤُلاءِ الَّذينَ نَراهُم مَعَكَ، اِنْصَرِفْ إلى مَوْضِعِكَ وَدَعِ المَسِيرَ إلَى الكُوفَةِ، فَوَاللّهِ ما لَكَ بِها ناصِرٌ. فَقالَ بَنوعَقيلٍ - وَ كانوا مَعَهُ -: مَا لَنَا فِي العَيْشِ بَعْدَ أخِينَا مُسْلِمٍ حَاجَةٌ، وَ لَسْنَا بِراجِعِينَ حَتّى نَمُوتَ. فَقالَ الحُسَينُ {{ع}}: فَمَا خَيْرٌ فِي العَيشِ بَعدَ هؤُلاءِ. وَ سارَ، فَلَمّا وَافى زُبالَةَ وافاهُ بِهَا رَسُولُ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ وَ عُمَرَ بنِ سَعْدٍ بِمَا كَانَ سَأَلَهُ مُسْلِمٌ أنْ يَكْتُبَ بِهِ إلَيْهِ مِنْ أمْرِهِ، وَ خِذْلَانِ أهْلِ الكُوفَةِ إيّاهُ، بَعْدَ أنْ بَايَعُوهُ، وَقَدْ كَانَ مُسْلِمٌ سَأَلَ مُحَمَّدَ بنَ الأَشعَثِ ذلِكَ. فَلَمّا قَرَأَ الكِتابَ اسْتَيقَنَ بِصِحَّةِ الخَبَرِ، وَ أفظَعَهُ قَتْلُ مُسْلِمِ بنِ عَقِيلٍ وَ هَانِئِ بنِ عُروَةَ، ثُمَّ أخبَرَهُ الرَّسولُ بِقَتلِ قَيسِ بنِ مُسهِرٍ رَسُولِهِ الَّذي وَجَّهَهُ مِن بَطْنِ الرُّمَّةِ. وَ قَد كَانَ صَحِبَهُ قَومٌ مِن مَنَازِلِ الطَّرِيقِ، فَلَمّا سَمِعُوا خَبَرَ مُسْلِمٍ، وَ قَد كانُوا ظَنّوا أنَّهُ يَقْدَمُ عَلى أنْصَارٍ وَ عَضُدٍ، تَفَرَّقوا عَنْهُ، وَ لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إلّا خاصَّتُهُ}} (الأخبار الطوال، ص۲۴۷).</ref>.
در کتاب [[الأخبار الطوال (کتاب)|الأخبار الطوال]] آمده است که: حسین {{ع}} چون از [[زرود]] حرکت کرد، مردی از [[بنی اسد]] را دید و از او درباره اخبار [[کوفه]] پرسید. گفت: هنوز از کوفه بیرون نیامده بودم که مسلم بن عقیل و [[هانی بن عروه]] کشته شدند و خودم دیدم که [[کودکان]]، پاهای آن دو را گرفته بودند و بر [[زمین]] می‌کشیدند. [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>. جان‌های خود را به [[خداوند]]، وا می‌گذاریم». آن مرد به امام حسین {{ع}} گفت: ای پسر [[پیامبر خدا]]! تو را به خدا [[سوگند]] می‌دهم که [[جان]] خود را و جان‌های خاندانت را که همراه تو می‌بینم، [[حفظ]] کنی. به جای خود، برگرد و رفتن به [[کوفه]] را رها کن. به [[خدا]] سوگند، در آن [[شهر]]، برای تو [[یاوری]] نیست. [[فرزندان]] [[عقیل]] - که همراه [[حسین]] {{ع}} بودند - گفتند: ما را پس از [[مرگ]] برادرمان مسلم، نیازی به [[زندگی]] نیست و هرگز باز نمی‌گردیم تا کشته شویم. حسین {{ع}} فرمود: «پس از ایشان، خیری در زندگی نیست». آن گاه، حرکت کرد و چون به [[منزل زباله]] رسید، فرستاده [[محمد بن اشعث]] و [[عمر بن سعد]] - که او را به درخواست مسلم، با نامه‌ای حاکی از [[بی‌وفایی]] و [[پیمان شکنی]] [[مردم کوفه]] بعد از بیعتشان، گسیل داشته بودند- رسید. حسین {{ع}} چون آن [[نامه]] را خواند، به [[درستی]] خبر کشته شدن مسلم و [[هانی]]، [[یقین]] کرد و سخت [[اندوهگین]] شد. آن مرد، خبر کشته شدن [[قیس بن مسهر]] را هم داد؛ همان پیکی که [[امام]] {{ع}} او را از بطن الرمه، فرستاده بود. گروهی از ساکنان منزل‌های میان راه که به امام {{ع}} پیوسته بودند و می‌پنداشتند امام {{ع}} پیش [[یاران]] و [[پیروان]] خود خواهد رفت، چون این خبر را شنیدند، پراکنده شدند و کسی جز [[یاران خاص]] حسین {{ع}}، باقی نماند<ref>{{متن حدیث|لَمّا رَحَلَ الحُسَيْنُ {{ع}} مِن زَرودَ تَلَقّاهُ رَجُلٌ مِنْ بَني أسَدٍ، فَسَأَلَهُ عَنِ الخَبَرِ، فَقالَ: لَم أخرُج مِنَ الكوفَةِ حَتّى قُتِلَ مُسْلِمُ بنُ عَقِيلٍ وَ هَانِئُ بنُ عُروَةَ، وَ رَأَيتُ الصِّبْيَانَ يَجُرّونَ بِأَرْجُلِهِمَا. فَقالَ: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} عِنْدَ اللّهِ نَحتَسِبُ أنفُسَنَا. فَقَالَ لَهُ: أنْشُدُكَ اللّهَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ فِي نَفْسِكَ، وَ أنفُسِ أهْلِ بَيْتِكَ هؤُلاءِ الَّذينَ نَراهُم مَعَكَ، اِنْصَرِفْ إلى مَوْضِعِكَ وَدَعِ المَسِيرَ إلَى الكُوفَةِ، فَوَاللّهِ ما لَكَ بِها ناصِرٌ. فَقالَ بَنوعَقيلٍ - وَ كانوا مَعَهُ -: مَا لَنَا فِي العَيْشِ بَعْدَ أخِينَا مُسْلِمٍ حَاجَةٌ، وَ لَسْنَا بِراجِعِينَ حَتّى نَمُوتَ. فَقالَ الحُسَينُ {{ع}}: فَمَا خَيْرٌ فِي العَيشِ بَعدَ هؤُلاءِ. وَ سارَ، فَلَمّا وَافى زُبالَةَ وافاهُ بِهَا رَسُولُ مُحَمَّدِ بنِ الأَشْعَثِ وَ عُمَرَ بنِ سَعْدٍ بِمَا كَانَ سَأَلَهُ مُسْلِمٌ أنْ يَكْتُبَ بِهِ إلَيْهِ مِنْ أمْرِهِ، وَ خِذْلَانِ أهْلِ الكُوفَةِ إيّاهُ، بَعْدَ أنْ بَايَعُوهُ، وَقَدْ كَانَ مُسْلِمٌ سَأَلَ مُحَمَّدَ بنَ الأَشعَثِ ذلِكَ. فَلَمّا قَرَأَ الكِتابَ اسْتَيقَنَ بِصِحَّةِ الخَبَرِ، وَ أفظَعَهُ قَتْلُ مُسْلِمِ بنِ عَقِيلٍ وَ هَانِئِ بنِ عُروَةَ، ثُمَّ أخبَرَهُ الرَّسولُ بِقَتلِ قَيسِ بنِ مُسهِرٍ رَسُولِهِ الَّذي وَجَّهَهُ مِن بَطْنِ الرُّمَّةِ. وَ قَد كَانَ صَحِبَهُ قَومٌ مِن مَنَازِلِ الطَّرِيقِ، فَلَمّا سَمِعُوا خَبَرَ مُسْلِمٍ، وَ قَد كانُوا ظَنّوا أنَّهُ يَقْدَمُ عَلى أنْصَارٍ وَ عَضُدٍ، تَفَرَّقوا عَنْهُ، وَ لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إلّا خاصَّتُهُ}} (الأخبار الطوال، ص۲۴۷).</ref>.


از کتاب [[الفتوح (کتاب)|الفتوح]] آورده شده که: به [[حسین بن علی]] {{ع}} خبر رسید که [[مسلم بن عقیل]]، کشته شد. این، هنگامی بود که مردی [[کوفی]] بر او وارد شده بود. پس [[حسین]] {{ع}} فرمود: «از کجا آمده‌ای؟». مرد گفت: از [[کوفه]]. پیش از آنکه بیرون بیایم، مسلم بن عقیل و [[هانی بن عروه مذحجی]] را - که [[رحمت خدا]] بر آن دو باد- کشته و [پیکرشان را] آویخته بر [[صلیب]] از طرف پاها در بازار قصابان دیدم که سرشان را برای [[یزید]]، فرستاده بودند. حسین {{ع}} سخت گریست و گفت: ««إنا لله و إنا إلیه راجعون»<ref>{{متن حدیث|بَلَغَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ {{ع}} بِأَنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ قَد قُتِلَ، وَ ذلِكَ أنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ الكوفَةِ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ {{ع}}: مِن أينَ أقبَلتَ؟ فَقالَ: مِنَ الكُوفَةِ، وَ مَا خَرَجْتُ مِنها حَتّى نَظَرتُ مُسْلِمَ بنَ عَقيلٍ وَ هَانِئَ بنَ عُروَةَ المَذحِجِيَّ - رَحِمَهُمَا اللّهُ - قَتيلَينِ مَصْلوبَينِ مُنَكَّسَينِ فِي سُوقِ القَصّابينَ، وَ قَدْ وُجِّهَ بِرَأسَيْهِمَا إلى يَزِيدَ بنِ مُعَاوِيَةَ. قالَ: فَاستَعبَرَ الحُسَيْنُ {{ع}} بَاكِيَاً، ثُمَّ قالَ:{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. (الفتوح، ج۵، ص۶۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۰۴.</ref>
از کتاب [[الفتوح (کتاب)|الفتوح]] آورده شده که: به [[حسین بن علی]] {{ع}} خبر رسید که [[مسلم بن عقیل]]، کشته شد. این، هنگامی بود که مردی [[کوفی]] بر او وارد شده بود. پس [[حسین]] {{ع}} فرمود: «از کجا آمده‌ای؟». مرد گفت: از [[کوفه]]. پیش از آنکه بیرون بیایم، مسلم بن عقیل و [[هانی بن عروه مذحجی]] را - که [[رحمت خدا]] بر آن دو باد- کشته و [پیکرشان را] آویخته بر [[صلیب]] از طرف پاها در بازار قصابان دیدم که سرشان را برای [[یزید]]، فرستاده بودند. حسین {{ع}} سخت گریست و گفت: ««إنا لله و إنا إلیه راجعون»<ref>{{متن حدیث|بَلَغَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ {{ع}} بِأَنَّ مُسلِمَ بنَ عَقيلٍ قَد قُتِلَ، وَ ذلِكَ أنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ الكوفَةِ، فَقالَ لَهُ الحُسَينُ {{ع}}: مِن أينَ أقبَلتَ؟ فَقالَ: مِنَ الكُوفَةِ، وَ مَا خَرَجْتُ مِنها حَتّى نَظَرتُ مُسْلِمَ بنَ عَقيلٍ وَ هَانِئَ بنَ عُروَةَ المَذحِجِيَّ - رَحِمَهُمَا اللّهُ - قَتيلَينِ مَصْلوبَينِ مُنَكَّسَينِ فِي سُوقِ القَصّابينَ، وَ قَدْ وُجِّهَ بِرَأسَيْهِمَا إلى يَزِيدَ بنِ مُعَاوِيَةَ. قالَ: فَاستَعبَرَ الحُسَيْنُ {{ع}} بَاكِيَاً، ثُمَّ قالَ:{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. (الفتوح، ج۵، ص۶۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۰۴.</ref>
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش