پرش به محتوا

واقعه رده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'تاریخ یعقوبی' به 'تاریخ یعقوبی'
جز (جایگزینی متن - 'تاریخ یعقوبی' به 'تاریخ یعقوبی')
خط ۶۱: خط ۶۱:
[[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر قبیله‌ای از [[قبایل]] کنده می‌‌رسید، آنان را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] [[دعوت]] می‌‌کرد، اما همگان دعوت او را ردّ می‌‌کردند. [[زیاد بن لَبید]] با دریافت خودداری برخی اهالی از [[پرداخت زکات]]، شبانه از آنجا گریخت و ضمن اشعاری آنان را [[مرتد]] نامید. از پاره ای اشعار و سخنان برخی افراد [[قبیله کنده]] می‌‌توان دریافت که برخی از آنان [[زکات]] را باج می‌‌انگاشتند و پرداخت آن را به [[قریش]] [[بردگی]] می‌‌دانستند. بعضی دیگر از آنان، با کنار زدن [[اهل بیت]]{{ع}} و سپردن [[خلافت]] به [[ابوبکر]] مخالف بودند. پس از [[عصیان]] اهالی حضرموت و خروج [[زیاد بن لبید]] از آنجا، ابوبکر سپاهی چهار هزار نفری به [[فرماندهی]] وی به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیره‌های قبیله کنده، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به پرداخت زکات شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، واهمه داشتند و نمی‌توانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیره‌های کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] اشعث بن قیس شد و وی به همراه برخی تیره‌ها، نزدیک [[شهر]] "تَریم" با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیّه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. ابوبکر ناگزیر نامه‌ای به اشعث نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان گفت، عامل خود (زیاد) را برکنار می‌‌کند، اما فرستاده ابوبکر کشته شد و تریم همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از پرداخت زکات معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: می‌‌خواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با [[مخالفت]] [[عمر]] روبه رو شد و در نهایت، [[عِکرمة بن ابی‌جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد.<ref> واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶-۱۹۸؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref> [[عکرمه]] در مسیرش، ابتدا به دستور [[ابوبکر]]، [[شورش]] [[مردم]] دَبا (از شهرهای عُمان) را که در [[حمایت]] از [[قبیله]] [[یمنی]] کنده [[قیام]] کرده بودند، [[سرکوب]] کرد و آنان را حاضر به [[صلح]] و [[پرداخت زکات]] نمود. سیصد مرد و چهارصد [[زن]] و [[کودک]] نیز [[اسیر]] شدند که ابوبکر می‌‌خواست آنها را به [[قتل]] برساند، اما با توصیه عمر مبنی بر اینکه آنان مسلمانند و از [[اسلام]] برنگشته‌اند، آنها را [[زندانی]] کرد. عکرمه سپس [[اشعث]] را [[شکست]] داد و پس از [[اسارت]]، او را به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، اشعث [[عصیان]] خود را نه به [[انگیزه]] [[ارتداد]] و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر [[اقدام]] زیاد به [[ستم]] و قتل دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای یمنی فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] اسیر بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] [[مسلمانان]] باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواسته‌های وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود.<ref> محمدبن عمر واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref> شورش [[قبیله کنده]] در حضرموت، هم انگیزه [[اقتصادی]] (نپرداختن [[زکات]]) و هم انگیزه [[سیاسی]] (نپذیرفتن [[خلافت ابوبکر]]) داشت و [[نزاع]] عامل [[خلیفه]] با [[پیروان]] اشعث در چهارچوب دسته‌بندی‌های قبیله‌ای روی داد.<ref> دغفوس، دراسات فی التاریخ العربی الاسلامی الوسیط، ص۲۴۵.</ref>  
[[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر قبیله‌ای از [[قبایل]] کنده می‌‌رسید، آنان را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] [[دعوت]] می‌‌کرد، اما همگان دعوت او را ردّ می‌‌کردند. [[زیاد بن لَبید]] با دریافت خودداری برخی اهالی از [[پرداخت زکات]]، شبانه از آنجا گریخت و ضمن اشعاری آنان را [[مرتد]] نامید. از پاره ای اشعار و سخنان برخی افراد [[قبیله کنده]] می‌‌توان دریافت که برخی از آنان [[زکات]] را باج می‌‌انگاشتند و پرداخت آن را به [[قریش]] [[بردگی]] می‌‌دانستند. بعضی دیگر از آنان، با کنار زدن [[اهل بیت]]{{ع}} و سپردن [[خلافت]] به [[ابوبکر]] مخالف بودند. پس از [[عصیان]] اهالی حضرموت و خروج [[زیاد بن لبید]] از آنجا، ابوبکر سپاهی چهار هزار نفری به [[فرماندهی]] وی به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیره‌های قبیله کنده، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به پرداخت زکات شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، واهمه داشتند و نمی‌توانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیره‌های کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] اشعث بن قیس شد و وی به همراه برخی تیره‌ها، نزدیک [[شهر]] "تَریم" با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیّه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. ابوبکر ناگزیر نامه‌ای به اشعث نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان گفت، عامل خود (زیاد) را برکنار می‌‌کند، اما فرستاده ابوبکر کشته شد و تریم همچنان در محاصره اشعث ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از پرداخت زکات معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: می‌‌خواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با [[مخالفت]] [[عمر]] روبه رو شد و در نهایت، [[عِکرمة بن ابی‌جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد.<ref> واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶-۱۹۸؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۵۶-۵۷.</ref> [[عکرمه]] در مسیرش، ابتدا به دستور [[ابوبکر]]، [[شورش]] [[مردم]] دَبا (از شهرهای عُمان) را که در [[حمایت]] از [[قبیله]] [[یمنی]] کنده [[قیام]] کرده بودند، [[سرکوب]] کرد و آنان را حاضر به [[صلح]] و [[پرداخت زکات]] نمود. سیصد مرد و چهارصد [[زن]] و [[کودک]] نیز [[اسیر]] شدند که ابوبکر می‌‌خواست آنها را به [[قتل]] برساند، اما با توصیه عمر مبنی بر اینکه آنان مسلمانند و از [[اسلام]] برنگشته‌اند، آنها را [[زندانی]] کرد. عکرمه سپس [[اشعث]] را [[شکست]] داد و پس از [[اسارت]]، او را به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، اشعث [[عصیان]] خود را نه به [[انگیزه]] [[ارتداد]] و خودداری از پرداخت زکات، بلکه بر اثر [[اقدام]] زیاد به [[ستم]] و قتل دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای یمنی فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] اسیر بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] [[مسلمانان]] باشد. در مقابل، ابوبکر، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواسته‌های وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود.<ref> محمدبن عمر واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref> شورش [[قبیله کنده]] در حضرموت، هم انگیزه [[اقتصادی]] (نپرداختن [[زکات]]) و هم انگیزه [[سیاسی]] (نپذیرفتن [[خلافت ابوبکر]]) داشت و [[نزاع]] عامل [[خلیفه]] با [[پیروان]] اشعث در چهارچوب دسته‌بندی‌های قبیله‌ای روی داد.<ref> دغفوس، دراسات فی التاریخ العربی الاسلامی الوسیط، ص۲۴۵.</ref>  


یکی از جنجالی‌ترین رویدادها در [[جنگ‌های ردّه]]، که موجب [[اعتراض]] به ابوبکر، و بعداً محل مباحثات مذهبی شد، رویداد مربوط به [[مالک بن نُوَیره]] است. مالک که از [[طایفه]] «بنی [[یربوع]]» از قبیله «[[بنی تمیم]]» بود، در [[زمان پیامبر]]{{صل}} اسلام پذیرفت و از سوی آن [[حضرت]]، [[مأمور]] دریافت [[زکات]] [[قبیله]] خود، [[بنی یربوع]] و [[بنی حَنظَله]] گردید. وی پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}}، از [[پرداخت زکات]] به [[ابوبکر]] خودداری کرد و [[اموال]] جمع‌آوری شده را میان [[بنی حنظله]] قسمت کرد. به دنبال آن، [[خالد بن ولید]] برای مقابله با مالک به سوی [[سرزمین]] بُطاح حرکت کرد. مالک و یارانش [[تسلیم]] خالد شدند و [[اظهار اسلام]] کردند، اما خالد -علی رغم [[شهادت]] [[ابوقتاده]] -[[صحابی پیامبر]]{{صل}}- بر مسلمانی‌اش- مالک و جمعی از افراد قبیله وی را برای تسویه حساب شخصی و انگیزه‌های غیر اخلاقی<ref> خود مالک هم وقتی دید خالد [[تصمیم]] دارد او را به [[قتل]] برساند، گفت: «آیا می‌‌خواهی مرا به قتل برسانی، در حالی که مسلمانم و به سوی [[قبله]] [[نماز]] می‌‌خوانم؟» اما خالد باز قسم یاد کرد که او را خواهد کشت. ([[یعقوبی]]، [[تاریخ]] یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱) گفت وگوی مالک با خالد در حالی صورت می‌‌گرفت که [[همسر]] او نیز حضور داشت و وقتی [[اصرار]] زیاد خالد را در کشتن او دید، به [[انگیزه]] اصلی خالد اشاره کرد و گفت: «یا خالدُ، بِهذا تَقْتُلُنی؟» (ابوالفداء، المختصر فی [[اخبار]] البشر، ج ۱، ص۲۲۱؛ [[واقدی]]، کتاب الرده، ص۱۰۶؛ [[ابن اعثم]]، الفتوح، ج ۱، ص۱۹-۲۰)  
یکی از جنجالی‌ترین رویدادها در [[جنگ‌های ردّه]]، که موجب [[اعتراض]] به ابوبکر، و بعداً محل مباحثات مذهبی شد، رویداد مربوط به [[مالک بن نُوَیره]] است. مالک که از [[طایفه]] «بنی [[یربوع]]» از قبیله «[[بنی تمیم]]» بود، در [[زمان پیامبر]]{{صل}} اسلام پذیرفت و از سوی آن [[حضرت]]، [[مأمور]] دریافت [[زکات]] [[قبیله]] خود، [[بنی یربوع]] و [[بنی حَنظَله]] گردید. وی پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}}، از [[پرداخت زکات]] به [[ابوبکر]] خودداری کرد و [[اموال]] جمع‌آوری شده را میان [[بنی حنظله]] قسمت کرد. به دنبال آن، [[خالد بن ولید]] برای مقابله با مالک به سوی [[سرزمین]] بُطاح حرکت کرد. مالک و یارانش [[تسلیم]] خالد شدند و [[اظهار اسلام]] کردند، اما خالد -علی رغم [[شهادت]] [[ابوقتاده]] -[[صحابی پیامبر]]{{صل}}- بر مسلمانی‌اش- مالک و جمعی از افراد قبیله وی را برای تسویه حساب شخصی و انگیزه‌های غیر اخلاقی<ref> خود مالک هم وقتی دید خالد [[تصمیم]] دارد او را به [[قتل]] برساند، گفت: «آیا می‌‌خواهی مرا به قتل برسانی، در حالی که مسلمانم و به سوی [[قبله]] [[نماز]] می‌‌خوانم؟» اما خالد باز قسم یاد کرد که او را خواهد کشت. ([[یعقوبی]]، [[تاریخ یعقوبی]]، ج۲، ص۱۳۱) گفت وگوی مالک با خالد در حالی صورت می‌‌گرفت که [[همسر]] او نیز حضور داشت و وقتی [[اصرار]] زیاد خالد را در کشتن او دید، به [[انگیزه]] اصلی خالد اشاره کرد و گفت: «یا خالدُ، بِهذا تَقْتُلُنی؟» (ابوالفداء، المختصر فی [[اخبار]] البشر، ج ۱، ص۲۲۱؛ [[واقدی]]، کتاب الرده، ص۱۰۶؛ [[ابن اعثم]]، الفتوح، ج ۱، ص۱۹-۲۰)  
[[ابوزهیر]] [[سعدی]] به این [[واقعیت]] که خالد از قبل، [[دل]] بسته همسر زیبای مالک بود، اشاره دارد:
[[ابوزهیر]] [[سعدی]] به این [[واقعیت]] که خالد از قبل، [[دل]] بسته همسر زیبای مالک بود، اشاره دارد:
   عدا خالدٌ بغیاً علیه لِعرسه و کانَ له فیها هوی قبلَ ذلکَ (واقدی، کتاب الرده، ص۱۰۷؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص۲۲۱؛ امینی، [[الغدیر]]، ج ۷، ص۱۶۰. نیز ر. ک. الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.)</ref> کشت و و همسرش را به زنی گرفت. این [[اقدام]]، [[اعتراض]] بسیاری از [[صحابه]]، از جمله [[عمر]] را در پی داشت و آنان ضمن [[سرزنش]] خالد به جهت ارتکاب این امر، از ابوبکر خواستند او را برکنار و [[مجازات]] کند. اما اقدام مؤثری از سوی ابوبکر صورت نگرفت. <ref> محمد بن عمر واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۰۳ـ۱۰۷؛ ابن شاذان، ص۱۳۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۹۸ـ۹۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۱۴۷، ۲۴۹، ۲۶۹، ۲۷۶ـ۲۸۰؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله "رِدَّه"، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر. ک. الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> بدین ترتیب، مسئلۀ برخورد با مانعین [[زکات]] بخصوص برخورد [[خالد بن ولید]] با [[مالک بن نویره]]، شیخ بنی‌حنظله در بطاح و [[قتل]] مالک توسط خالد، به سرعت تبدیل به یک موضوع [[کلامی]] و بحث‌ برانگیز در [[صدر اسلام]] گردید و ابعاد کلامی موضوع [[نبرد]] با مانعین زکات را گسترده ساخت. به گونه‌ای که بارها در وقایع‌نگاری‌ها و منابع کلامی و [[فقهی]] [[فریقین]] ذیل عنوان مسئلۀ خالد بن ولید مورد بحث قرار گرفت و ردیه‌ها و دفاعیه‌های مختلفی دراین‌باره نوشته شد. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۲۷۶- ۲۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۲۰۲-۲۰۴؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۶؛ مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ص۱۲۰.</ref> خالد پس از قتل مالک بن نویره، پاره‌ای از [[قبیله]] [[بنی حنیفه]] به [[ریاست]] [[ثُمامَة بن اُثال]] را که از [[مسیلمه]] [[پیروی]] نکرده و به [[اسلام]] [[وفادار]] مانده بودند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۳۰۴ـ۳۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ۱، ص۴۱۰ـ۴۱۲.</ref> به [[اسارت]] گرفت و به [[مدینه]] برد. بنا به روایتی از [[امام محمد باقر]]{{ع}}، خَوله [[حنفی]] که در شمار این [[اسرا]] بود و بعداً به [[ازدواج]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درآمد، خطاب به آن [[حضرت]] گفت، مردان قبیله‌اش فقط به سبب هواخواهی از وی (که [[پیامبر]]{{صل}} در [[غدیرخم]] به [[جانشینی]] خود تعیین کرده بود) حاضر نشدند زکات خود را به کسی جز او [[تسلیم]]، و از غیر او [[فرمان برداری]] کنند؛ ازاین رو، [[مرتد]] خوانده شدند و [[خون]] و مالشان [[مباح]] گردید و زنانشان [[اسیر]] شدند.<ref> شاذان قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه، ص۳۵ـ۳۸؛ کراجکی، التعجب من اغلاط العامة فی مسألة الامامة، ص۱۱۰؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله "رِدَّه"، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر.</ref>
   عدا خالدٌ بغیاً علیه لِعرسه و کانَ له فیها هوی قبلَ ذلکَ (واقدی، کتاب الرده، ص۱۰۷؛ ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص۲۲۱؛ امینی، [[الغدیر]]، ج ۷، ص۱۶۰. نیز ر. ک. الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.)</ref> کشت و و همسرش را به زنی گرفت. این [[اقدام]]، [[اعتراض]] بسیاری از [[صحابه]]، از جمله [[عمر]] را در پی داشت و آنان ضمن [[سرزنش]] خالد به جهت ارتکاب این امر، از ابوبکر خواستند او را برکنار و [[مجازات]] کند. اما اقدام مؤثری از سوی ابوبکر صورت نگرفت. <ref> محمد بن عمر واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۰۳ـ۱۰۷؛ ابن شاذان، ص۱۳۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۹۸ـ۹۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۱۴۷، ۲۴۹، ۲۶۹، ۲۷۶ـ۲۸۰؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله "رِدَّه"، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر. ک. الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> بدین ترتیب، مسئلۀ برخورد با مانعین [[زکات]] بخصوص برخورد [[خالد بن ولید]] با [[مالک بن نویره]]، شیخ بنی‌حنظله در بطاح و [[قتل]] مالک توسط خالد، به سرعت تبدیل به یک موضوع [[کلامی]] و بحث‌ برانگیز در [[صدر اسلام]] گردید و ابعاد کلامی موضوع [[نبرد]] با مانعین زکات را گسترده ساخت. به گونه‌ای که بارها در وقایع‌نگاری‌ها و منابع کلامی و [[فقهی]] [[فریقین]] ذیل عنوان مسئلۀ خالد بن ولید مورد بحث قرار گرفت و ردیه‌ها و دفاعیه‌های مختلفی دراین‌باره نوشته شد. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۲۷۶- ۲۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۲۰۲-۲۰۴؛ قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۶؛ مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، ص۱۲۰.</ref> خالد پس از قتل مالک بن نویره، پاره‌ای از [[قبیله]] [[بنی حنیفه]] به [[ریاست]] [[ثُمامَة بن اُثال]] را که از [[مسیلمه]] [[پیروی]] نکرده و به [[اسلام]] [[وفادار]] مانده بودند،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۳، ص۳۰۴ـ۳۰۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج ۱، ص۴۱۰ـ۴۱۲.</ref> به [[اسارت]] گرفت و به [[مدینه]] برد. بنا به روایتی از [[امام محمد باقر]]{{ع}}، خَوله [[حنفی]] که در شمار این [[اسرا]] بود و بعداً به [[ازدواج]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درآمد، خطاب به آن [[حضرت]] گفت، مردان قبیله‌اش فقط به سبب هواخواهی از وی (که [[پیامبر]]{{صل}} در [[غدیرخم]] به [[جانشینی]] خود تعیین کرده بود) حاضر نشدند زکات خود را به کسی جز او [[تسلیم]]، و از غیر او [[فرمان برداری]] کنند؛ ازاین رو، [[مرتد]] خوانده شدند و [[خون]] و مالشان [[مباح]] گردید و زنانشان [[اسیر]] شدند.<ref> شاذان قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات اللّه و سلامه علیه، ص۳۵ـ۳۸؛ کراجکی، التعجب من اغلاط العامة فی مسألة الامامة، ص۱۱۰؛ دانشنامه جهان اسلام، مقاله "رِدَّه"، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر.</ref>
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش