پرش به محتوا

جنگ جمل در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
== ورود [[امام]] {{ع}} به کوفه‌==
== ورود [[امام]] {{ع}} به کوفه‌==
چون [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از [[بصره]] به [[کوفه]] رسید، روز [[دوشنبه]]، دوازدهم [[رجب]] [[سال]] سی و ششم هجری بود و [[خداوند]]، پیروزی‌اش را گرامی داشت و او را بر دشمنش [[پیروز]] گردانید و به همراه او، بزرگان [[مردم]] و [[اهل بصره]] بودند. [[کوفیان]] به استقبال آمدند و در میان آنها [[قاریان]] و بزرگان [[کوفه]] حضور داشتند. سپس برای او به خیر و [[برکت]]، [[دعا]] کردند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! کجا اقامت می‌کنی؟ آیا به [[قصر]] [حکومتی‌] می‌روی؟ فرمود: "نه؛ ولی در رُحبه<ref>رُحْبه در اینجا به معنای میدان و توقفگاه عمومی شهر است. (م)</ref>، توقفی خواهم داشت". پس در رُحبه، توقف کرد و سپس وارد [[مسجد]] بزرگ [[شهر]] شد و در آن، دو رکعت [[نماز]] گزارْد و بر [[منبر]] رفت و [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] گفت و بر پیامبرش [[درود]] فرستاد و فرمود: "اما بعد؛ ای [[مردم کوفه]]! همانا برای شما در [[اسلام]]، فضیلتی است تا زمانی که آن را دگرگون نسازید و [[تغییر]] ندهید. شما را به سوی [[حق]] فرا خواندم و شما [[اجابت]] کردید و آغاز کردید به [[مبارزه]] با مُنکر و آن را دگرگون ساختید. بدانید که [[فضیلت]] میان شما و [[خداوند]]، در [[احکام]] و تقسیم‌هاست. شما الگوی کسانی هستید که شما را پاسخ می‌گویند و در آنچه شما داخل‌گشتید، داخل‌می‌گردند. بدانید که بیشترین [[هراس]] من بر شما، [[پیروی]] از [[هوا و هوس]] و آرزوهای طولانی است؛ زیرا که [[پیروی]] [[هوا و هوس]]، از [[حق]] باز می‌دارد و [[آرزوی دراز]]، [[آخرت]] را از یاد می‌بَرَد. بدانید که [[دنیا]] پشت می‌کند و می‌رود و [[آخرت]] روی می‌آورد و می‌آید و هریک را فرزندانی است. شما از [[فرزندان]] [[آخرت]] باشید. امروز، [روز] عمل است و حسابی نیست و فردا [روز] حساب است و جای عمل نیست. سپاسْ خدایی را که ولی خود را [[یاری]] کرد و دشمنش را بی‌یاور گذاشت و راستگوی حق‌مدار را [[عزیز]] گردانید و بیعت‌شکنِ [[باطل]] مَدار را [[خوار]] ساخت. بر شما باد [[پروای الهی]] و [[پیروی]] [[اهل بیت]] پیامبرتان که از [[خداوند]]، [[اطاعت]] می‌کنند؛ آنان که در آنچه [[خدا]] را [[اطاعت]] می‌کنند، از دیگر فرقه‌هایی که خود را به [[دین]] می‌بندند و ادعا دارند و با ما به مقابله می‌پردازند، سزاوارتر به [[پیروی]] شدن‌اند، در حالی که آن دیگران، از [[فضیلت]] ما [[فضیلت]] یافته‌اند؛ [[ولی امر]] ([[حکومت]]) ما را [[انکار]] می‌کنند، و در [[حق]] ما با ما [[کشمکش]] می‌کنند و ما را از آن، دور می‌سازند. آنان، نتیجه [[رفتار]] خود را چشیدند و به زودی [سزای‌] گم‌راهی [خود] را خواهند دید. بدانید که مردانی از شما از [[یاری]] من سر باز زدند و من، آنان را [[نکوهش]] و [[توبیخ]] می‌کنم. از آنان کناره جویید و آنچه را خوش نمی‌دارند، به گوششان برسانید تا بازگردند، و از این طریق، به هنگام جدا شدن‌ها، [[حزب]] [[خدا]] شناخته می‌شود"<ref>وقعة صفین، ص ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۷۵.</ref>
چون [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} از [[بصره]] به [[کوفه]] رسید، روز [[دوشنبه]]، دوازدهم [[رجب]] [[سال]] سی و ششم هجری بود و [[خداوند]]، پیروزی‌اش را گرامی داشت و او را بر دشمنش [[پیروز]] گردانید و به همراه او، بزرگان [[مردم]] و [[اهل بصره]] بودند. [[کوفیان]] به استقبال آمدند و در میان آنها [[قاریان]] و بزرگان [[کوفه]] حضور داشتند. سپس برای او به خیر و [[برکت]]، [[دعا]] کردند و گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]! کجا اقامت می‌کنی؟ آیا به [[قصر]] [حکومتی‌] می‌روی؟ فرمود: "نه؛ ولی در رُحبه<ref>رُحْبه در اینجا به معنای میدان و توقفگاه عمومی شهر است. (م)</ref>، توقفی خواهم داشت". پس در رُحبه، توقف کرد و سپس وارد [[مسجد]] بزرگ [[شهر]] شد و در آن، دو رکعت [[نماز]] گزارْد و بر [[منبر]] رفت و [[حمد]] و ثنای [[خداوند]] گفت و بر پیامبرش [[درود]] فرستاد و فرمود: "اما بعد؛ ای [[مردم کوفه]]! همانا برای شما در [[اسلام]]، فضیلتی است تا زمانی که آن را دگرگون نسازید و [[تغییر]] ندهید. شما را به سوی [[حق]] فرا خواندم و شما [[اجابت]] کردید و آغاز کردید به [[مبارزه]] با مُنکر و آن را دگرگون ساختید. بدانید که [[فضیلت]] میان شما و [[خداوند]]، در [[احکام]] و تقسیم‌هاست. شما الگوی کسانی هستید که شما را پاسخ می‌گویند و در آنچه شما داخل‌گشتید، داخل‌می‌گردند. بدانید که بیشترین [[هراس]] من بر شما، [[پیروی]] از [[هوا و هوس]] و آرزوهای طولانی است؛ زیرا که [[پیروی]] [[هوا و هوس]]، از [[حق]] باز می‌دارد و [[آرزوی دراز]]، [[آخرت]] را از یاد می‌بَرَد. بدانید که [[دنیا]] پشت می‌کند و می‌رود و [[آخرت]] روی می‌آورد و می‌آید و هریک را فرزندانی است. شما از [[فرزندان]] [[آخرت]] باشید. امروز، [روز] عمل است و حسابی نیست و فردا [روز] حساب است و جای عمل نیست. سپاسْ خدایی را که ولی خود را [[یاری]] کرد و دشمنش را بی‌یاور گذاشت و راستگوی حق‌مدار را [[عزیز]] گردانید و بیعت‌شکنِ [[باطل]] مَدار را [[خوار]] ساخت. بر شما باد [[پروای الهی]] و [[پیروی]] [[اهل بیت]] پیامبرتان که از [[خداوند]]، [[اطاعت]] می‌کنند؛ آنان که در آنچه [[خدا]] را [[اطاعت]] می‌کنند، از دیگر فرقه‌هایی که خود را به [[دین]] می‌بندند و ادعا دارند و با ما به مقابله می‌پردازند، سزاوارتر به [[پیروی]] شدن‌اند، در حالی که آن دیگران، از [[فضیلت]] ما [[فضیلت]] یافته‌اند؛ [[ولی امر]] ([[حکومت]]) ما را [[انکار]] می‌کنند، و در [[حق]] ما با ما [[کشمکش]] می‌کنند و ما را از آن، دور می‌سازند. آنان، نتیجه [[رفتار]] خود را چشیدند و به زودی [سزای‌] گم‌راهی [خود] را خواهند دید. بدانید که مردانی از شما از [[یاری]] من سر باز زدند و من، آنان را [[نکوهش]] و [[توبیخ]] می‌کنم. از آنان کناره جویید و آنچه را خوش نمی‌دارند، به گوششان برسانید تا بازگردند، و از این طریق، به هنگام جدا شدن‌ها، [[حزب]] [[خدا]] شناخته می‌شود"<ref>وقعة صفین، ص ۳.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۷۵.</ref>
==[[بصریان]] و [[جنگ جمل]]==
[[عایشه]]، [[همسر پیامبر]]{{صل}} در بین راه [[مکه]] به [[مدینه]] بود که خبر [[بیعت مردم]] با امیرالمؤمنین علی{{ع}} به او رسید؛ پس، از نیمه راه بازگشت و درحالی‌که می‌گفت [[عثمان]] بی‌گناه کشته شده است وارد مکه شد. از طرف دیگر با مشخص شدن [[کارگزاران]] حضرت و کوتاه ماندن دست [[طلحه]] و [[زبیر]] از [[حکومت]]، درحالی‌که حدود چهار ماه از [[بیعت با امام علی]]{{ع}} گذشته بود، آنان نیز به قصدِ [[عمره]] به مکه وارد شدند. پس به دیدن عایشه رفتند و از او خواستند برای مطالبه [[خون عثمان]] به آنان کمک کنند تا بتوانند [[انتقام]] [[خون]] [[خلیفه]] را از [[قاتلان]] او بگیرند. آنان با [[سعید بن عاص]]، [[ولید بن عقبه]]، [[عبدالله عامر]] که با [[اموال]] [[بصره]] تازه به مکه رسیده بود و نیز [[یعلی بن امیه]] که اموال [[یمن]] را با خود همراه داشت به [[شور]] و [[مشورت]] پرداختند و نتیجه آن شد، به بصره که بیشترین [[مخالفان]] حکومت حضرت در آنجا بودند، بروند و [[شورش]] خود را از آنجا آغاز کنند. [[طبری]] در [[تاریخ]] خود آورده است: بعد از توافق بر [[شهر بصره]]، منادی در مکه جار می‌زد که [[ام‌المؤمنین]] و طلحه و زبیر قصد بصره را دارند. هرکس بخواهد [[اسلام]] را [[یاری]] کند و سبب [[عزت]] و [[سربلندی]] آن شود و با کسانی که خون عثمان را [[مباح]] دانسته‌اند [[نبرد]] کند و به [[خون‌خواهی]] او [[قیام]] کند، با آنان همراه شود و اگر کسی مرکب و جهاز و [[سلاح]] نداشته باشد، برای او فراهم می‌شود. پس شش صد تن برشش صد شتری که یعلی بن امیه از یمن با خود آورده بود، نشستند و راه بصره را پیش گرفتند. [[مردم]] دیگر هم که ابزار نبرد برایشان فراهم بود به آنان ملحق شدند؛ تا عده آنها بالغ بر ۳ هزار مرد شد. هنگامی که طلحه و زبیر در مکه به جمع‌آوری نیرو می‌پرداختند، مادر [[ابن‌عباس]] که [[ام‌الفضل]]، دختر [[حارث]] بود نامه‌ای به حضرت نوشت و [[نامه]] را توسط پیکی به [[مدینه]] فرستاد و او را از اوضاع [[مکه]] باخبر کرد. نامه هم‌زمان با خروج [[اصحاب جمل]] از مکه به [[دست حضرت]] رسید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۳۵۷؛ کامل، ج۹، ص۳۴۶.</ref>.
[[امام علی]]{{ع}}، [[مردم مدینه]] را به [[جهاد]] فراخواند و به همراه هفتصدتن که هفتاد نفرشان در [[جنگ بدر]] شرکت داشتند، به همراه چهارصد نفر از [[مهاجرین]] از مدینه خارج شد و [[سهل بن حنیف]] را به عنوان [[کارگزار]] خود در مدینه قرار داد<ref>آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۷۷.</ref>.
[[مغیرة بن شعبه]] و [[سعید بن عاص]] نیز به همراه دیگران از مکه خارج شدند و تا یک منزلیِ مکه آنان را [[همراهی]] نمودند؛ اما در اولین استراحتگاه [[مغیره]] به سعید گفت: به [[عقیده]] من بهتر است که از این جمع [[کناره‌گیری]] کنیم چون سرانجام [[نیکی]] را برای آن نمی‌بینم و [[منتظر]] [[آینده]] باشیم. هرکس که [[پیروز]] شد به نزد او می‌رویم و [[فرمان‌برداری]] خود را اعلام می‌کنیم. پس کناره‌گیری کردند و به مکه بازگشتند.
در راه [[بصره]]، کاروان به کنار آب‌های «[[حوأب]]» رسید و سگان بر کاروانیان پارس کردند. [[عایشه]] پرسید که این چه مکانی است؟ [[محمد بن طلحه]] پاسخ داد که به آن حواب گویند. پس عایشه به یاد [[سخن پیامبر]]{{صل}} افتاد و از رفتن [[امتناع]] کرد. [[عبدالله بن زبیر]] پیش آمد و به گروهی [[رشوه]] داد تا به [[دروغ]] [[شهادت]] دهند که آن مکان حواب نیست.
کاروانیان به راه خود ادامه دادند تا در نزدیکی بصره عایشه، ابن‌عامر را [[مأمور]] کرد تا مخفیانه به بصره وارده شود و نامه او را به چند تن از سران و بزرگان بصره از جمله، [[احنف بن قیس]] و [[صبرة بن شیمان]] برساند. عایشه نیز به حرکت خود ادامه داد تا به حفیر رسید و منتظر جواب [[نامه‌ها]] شد. هنگامی که خبر نزدیک شدن عایشه و کاروانش به بصره رسید، [[عثمان بن حنیف]]، دو تن از [[بصریان]] را [[مأمور]] کرد تا دلیل آمدن [[عایشه]] و کاروانیان به طرف [[بصره]] را جویا شوند. یکی از این دو نفر، [[عمران بن حصین]] بود که از [[عامه]] [[مردم]] بود و دیگری [[ابوالاسود دوئلی]] بود که از اکابر و [[دانشمندان]] بصره به شمار می‌آمد. پس به حفیر رفتند و با عایشه و [[طلحه]] و [[زبیر]] [[دیدار]] کردند و چون سؤال کردند که به چه جهت به بصره آمده‌اند؟ پاسخی جز [[خون‌خواهی عثمان]] نشنیدند.
در این حال، [[عثمان بن حنیف]] برای آن‌که از [[اندیشه]] و [[رأی]] [[مردم بصره]] [[آگاهی]] یابد، به ترفندی [[متوسل]] شد. مردی را از میان قیسیان [[کوفه]] [[انتخاب]] کرد تا در بین جمع [[بصریان]] بگوید که آنان از [[ترس]] [[حکومت]] به بصره نیامده‌اند. بلکه برای خون‌خواهی عثمان آمده‌اند؛ ولی ما کشنده [[عثمان]] نیستیم. پس بیایید آنان را به شهرشان بازگردانیم. یکی از [[اهل بصره]] فریاد زد آنان آمده‌اند تا در برابر کشندگان عثمان از ما [[یاری]] بگیرند. سپس با سنگ به مرد قیسی [[حمله]] کردند و او را زدند. پس چون رأی مردم بصره برای عثمان آشکار شد و دانست که طلحه و زبیر در بصره طرف‌داران زیادی دارند، [[تصمیم]] گرفت سپاهی ترتیب دهد و تا آمدن حضرت به بصره، از [[شهر]] [[دفاع]] کند. عایشه و سپاهیانش از حفیر حرکت کردند و به مربد وارد شدند و بسیاری از بصریان به [[سپاه عایشه]] پیوستند؛ به‌گونه‌ای که در مربد جایی برای ایستادن نبود<ref>تجارب‌الامم، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۵.</ref>.
در [[الفتوح]] آمده است که عثمان بن حنیف با جماعتی از [[شیعیان امیرالمؤمنین]] از بصره خارج شدند و قصد [[جنگ]] با طلحه و زبیر را داشتند که گروهی [[میانجی‌گری]] کردند و بینشان [[صلح]] برقرار کردند، به‌شرطی که [[دارالاماره]] و [[بیت‌المال]] در [[اختیار]] [[کارگزار]] حضرت باشد و [[یاران]] طلحه و زبیر نیز در شهر رفت و آمد کنند تا علی{{ع}} برسد<ref>فتوح، ص۴۱۲.</ref>. اما بنا به نقل ابن‌قتیبه در [[امامت]] و [[سیاست]]، بین بصریان و [[اصحاب جمل]] [[جنگی]] رخ داد که در آن [[جنگ]] [[بصریان]] [[شکست]] خوردند و بزرگان آنان همه کشته شدند، غیر از [[حرقوص]] بن [[زهیر]] که به همراه یارانش به [[قبیله]] خود، [[بنی‌سعد]]، [[پناهنده]] شد و قومش از آنان [[دفاع]] کرد. در این حال گروهی بین آنان [[صلح]] برقرار کردند به شرطی که [[دارالاماره]] و [[مسجد]] و [[بیت‌المال]] در [[اختیار]] [[عثمان بن حنیف]] باشد و [[یاران]] وی در هرجایی که خواستند اقامت گزینند. یاران [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز در [[آزادی]] کامل باشند تا [[امام علی]]{{ع}} به [[بصره]] آید<ref>امامت و سیاست (تاریخ خلفا)، ص۹۷.</ref>.
اما فردای آن [[روز]] یاران طلحه و زبیر [[عهدشکنی]] کردند و به [[شهر]] [[حمله]] کردند بسیاری از [[مردم]] را کشتند و به بیت‌المال حمله بردند و همه [[نگهبانان]] آن را که از [[سیابجه]]<ref>سیابجه اهالی سوماترا بودند که به هند و عراق و به سواحل خلیج فارس کوچ کردند. ایشان پیش از اسلام و در زمان ساسانیان برای دفاع در مقابل دزدان دریایی به کار گرفته می‌شدند. بنابر روایت بلاذری، سیابجه تنها در بصره زندگی نمی‌کردند؛ چراکه گروهی هم از کوفه به همراه زطها به امام علی{{ع}} در ذی‌قار پیوستند. آنها از جمله کسانی بودند که در همان نخستین جنگ‌های ایران، اسیر شدند و چون از موقعیت اسب‌سواران آگاهی یافتند، اسلام آوردند. ابوموسی نیز آنان را مانند اسب‌سواران در بصره منزل داد. گروهی از سیابجه متصدی بیت‌المال در بصره بودند که شمار آنها را چهل یا چهارصدتن گفته‌اند. در جریان جنگ جمل با این که سیابجه و زطها حلیف بنی‌تمیم و بیشتر بنی‌تمیم دشمن امیرالمؤمنین بودند؛ اما آنها جزء سربازان حضرت به جنگ پرداختند. بعدها معاویه گروهی از آنان را به سواحل شام و انطاکیه منتقل کرد و پس از وی، ولید بن عبدالملک نیز گروهی از آنان را به انطاکیه و نواحی آن منتقل کرد. کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۱۴۴-۱۴۳).</ref> بودند، کشتند. [[ریاست]] سیابجه با [[ابوسالمه زطی]] بود که مرد [[صالح]] و [[نیکوکاری]] بود. سپس [[عثمان بن حنیف]] را دستگیر کردند؛ ولی او را نکشتند؛ بلکه موهای سر و صورت او را کندند و رهایش کردند. [[حمله]] به [[بصره]] را [[عبدالله بن زبیر]] بر عهده داشت<ref>فتوح‌البلدان، ص۵۲۵.</ref>. بدین ترتیب بصره تا آمدن [[امام علی]]{{ع}} در [[اختیار]] [[یاران]] [[طلحه]] و [[زبیر]] قرار گرفت.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۳۵.</ref>
===حرکت [[حضرت علی]]{{ع}} به سمت بصره===
حضرت علی{{ع}} در آخر ماه [[ربیع‌الاول]] [[سال ۳۶ هجری]]، به همراه یارانش از [[مدینه]] خارج شد. حضرت قصد داشت تا قبل از آن‌که طلحه و زبیر به بصره برسند، با آنان [[ملاقات]] کند؛ زیرا حضرت می‌دانست هنگامی که به بصره برسند، بسیاری از [[مردم بصره]] به آنان می‌پیوندند. اما در [[ربذه]] خبر رسید که آنان زودتر به بصره رسیدند و بسیاری از [[شیعیان]] حضرت را کشته‌اند و عثمان بن حنیف را از [[شهر]] بیرون کرده‌اند. حضرت به همراه [[سپاه]] مدینه به سمت [[ذی‌قار]]<ref>نام جایی نزدیک بصره است و آنجا جنگی میان خسروپرویز و بنی‌شیبان درگرفت و اعراب بر سپاه ایران پیروز شدند. احتمالاً ذی‌قار به محل گفته می‌شده است که دارای قیر بوده است.</ref> حرکت کرد. در آن موضع برای [[مردم کوفه]]، [[نامه]] نوشت و آنان را به [[یاری]] خود خواند و نامه را توسط [[امام حسن]]{{ع}} و [[عمار]] برای [[کوفیان]] فرستاد. هنگامی که امام حسن{{ع}} و عمار به [[کوفه]] رسیدند، به [[مسجد جامع کوفه]] رفتند و نامه را برای [[مردم]] خواندند و کوفیان را به یاری‌طلبیدند؛ اما [[ابوموسی اشعری]] مردم را از این کار برحذر داشت. [[ابوموسی]] به مردم کوفه گفت: «به [[خدا]] [[بیعت]] [[عثمان]] بر گردن من و شماست. [[جنگ]] نخواهیم کرد تا همه [[قاتلان عثمان]] در هر کجا که باشند، کشته شوند». در این حال بین عمار و ابوموسی درگیری و [[مشاجره]] رخ داد. امام حسن{{ع}} به [[تحریض]] مردم پرداخت. پس مردم کوفه [[امام]] را [[اجابت]] کردند و قریب به ۹ هزار و ۲۰۰ مرد برای [[یاری امام علی]]{{ع}} به طرف ذی‌قار حرکت کردند<ref>در مورد اعزام رسول و نامه از طرف امام{{ع}} به سوی کوفه روایات و اقوال مختلفی است: به نظر دینوری، علی{{ع}} هشام [هاشم] بن عتبة بن ابی وقاص را به کوفه فرستاد و فرزندش حسن{{ع}} و عمار یاسر را نیز همراه او کرد. ابن‌اثیر گوید: [...] و حضرت علی{{ع}} اول‌بار نامه‌ای (نامه شماره ۱) توسط محمد بن ابی‌بکر و محمد بن جعفر سوی ابوموسی اشعری فرستاد و بعد از آن مالک اشتر و ابن‌عباس را جهت متقاعد کردن ابوموسی و آماده کردن اهل کوفه فرستاد و آخر سر فرزند خویش حسن{{ع}} و عمار را سوی کوفه فرستاد. ولی به‌طوری‌که از «شرح ابن ابی‌الحدید» برمی‌آید، امام نخست از ربذه نامه‌ای (نامه شماره ۱) را توسط هاشم بن عتبه به اهل کوفه ارسال داشته است، ابوموسی هاشم را تهدید به مرگ و حبس کرده است، پس امام نامه تهدیدآمیزی به ابوموسی نوشته است و توسط عبدالله بن عباس و محمد بن ابی‌بکر برایش فرستاده است و او را از امارت کوفه خلع کرده است، پس از آن از ذی‌قار نامه‌ای دیگر (نامه شماره ۵۷) را توسط امام حسن، عمار یاسر، زید بن صوحان و قیس بن سعد بن عباد به سوی کوفیان فرستاده است و فرموده است: «[...] من از جای قبیله خود بیرون آمدم، درحالی‌که یا ظالمم یا مظلوم، یا گردن‌کش یا رنج‌برده است و من خدا را به یاد کسی که این نامه‌ام به او می‌رسد، می‌آورم تا زود نزدم آید. اگر روشم درست بود و کمکم نماید و اگر کردارم را درست ندانست.».. ولی باز ابوموسی مانع بسیج کوفیان شده است و امام آخرسر مالک اشتر را برای خاتمه دادن به کارها و بسیج مردم برای جهاد به کوفه فرستاده است.</ref>. بنا به گفته ابن‌اعثم در [[الفتوح]]، سپاهی که از [[مدینه]] و [[مصر]] و نواحی [[حجاز]] به همراه [[امام علی]]{{ع}} آمده بودند، ۶ هزار نفر بودند و ۹ هزار نفر نیز [[کوفیان]] بودند و از [[قبایل]] مختلف هم در راه به [[امام]]{{ع}} پیوستند که حضرت با سپاهی ۱۹ هزار نفری به سمت [[بصره]] به راه افتادند<ref>فتوح، ص۴۱۵.</ref>. البته این تعداد نیرو در [[سپاه امام]]{{ع}} دور از [[ذهن]] می‌نماید و بر اساس برآورد، تعداد [[سپاهیان]] حدود ۱۲ هزار نفر بوده است؛ زیرا به نقل از [[محمد بن حنفیه]]، تعداد نیروهای [[مدنی]] هفت‌صد نفر و ۷ هزار نفر از [[مردم کوفه]] و حدود ۲ هزار نفر نیز از [[مردم بصره]] به امام{{ع}} ملحق شدند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۴۳۱.</ref>.
با نزدیک شدن [[امام علی]]{{ع}} به بصره، [[طلحه]] و [[زبیر]] به همراه سپاهیان به خریبه وارد شدند و به [[آرایش]] [[سپاه]] خود پرداختند. حضرت ابتدا از [[جنگ]] [[نهی]] فرمودند، و چون [[پند]] و [[اندرز]] در [[سپاه جمل]] کارگر نیفتاد، به آرایش سپاه خود پرداختند و آماده [[نبرد]] شدند. به گفته [[مسعودی]] در [[تنبیه]] و الاشراف، [[جنگ جمل]] پنج ماه و ۲۱ [[روز]] پس از [[بیعت]] با حضرت روی داد؛ یعنی، در پنجم جمادی‌الآخر [[سال ۳۶ هجری]]<ref>تنبیه‌الاشراف، ص۲۷۲.</ref>؛ اما [[یعقوبی]] در تاریخش آن را جمادی‌الاول ذکر می‌کند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۲.</ref>. [[طبری]] نیز آن را در روز [[پنجشنبه]] نیمه جمادی‌الآخر می‌داند<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۰۱.</ref>.
دهم جنگ با کشته شدن [[جوانی]] از [[قبیله عبدالقیس]] که با [[قرآنی]] به دست به میدان رفت تا [[اصحاب جمل]] را به [[قرآن]] بخواند و از [[تفرقه]] بازدارد، آغاز شد و درنهایت با [[پیروزی امام]] علی{{ع}} و کشته شدن تعداد زیادی از [[یاران]] [[عایشه]] پایان گرفت. حضرت پس از اتمام جنگ به سپاه خود فرمودند: فراریان را تعقیب نکنید. زخمی‌ها را نکشید. [[اسیران]] را به [[قتل]] نرسانید. هرکس درِ خانه‌اش را ببندد، در [[امان]] است. هرکس سلاحش را بر روی [[زمین]] قرار داد در امان است و هیچ اموالی را از او به [[غنیمت]] نگیرید. پس یکی از یاران آن حضرت گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]، چگونه کشتن [[اهل بصره]] بر ما [[حلال]] است، ولی [[اموال]] و [[اسیر]] کردنشان [[حرام]] است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: [[مسلمانان]] را نمی‌توان به [[اسارت]] گرفت و اموال آنها را به [[غنیمت]] برد، جز آنچه را در [[جنگ]] به کار برده‌اند<ref>الاخبار الطوال، ص۱۸۸.</ref>. به روایتی برخی از [[سپاهیان علی]]{{ع}} در اسیر گرفتن [[زنان]] [[اصرار]] داشتند تا جایی که حضرت فرمود: بگویید [[عایشه]] نصیب کدام یک از شما می‌شود؟ آنگاه ساکت شدند<ref>کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۱۸۶.</ref>.
حال که به اختصار درباره وقایع [[جنگ جمل]] سخن گفتیم، به بررسی موضع [[مردم بصره]] و [[قبایل]] مختلف در قبال دو گروه شرکت‌کننده در جنگ، یعنی [[اصحاب جمل]] و [[سپاه امیرالمؤمنین]] می‌پردازیم. همان‌گونه که پیشتر آوردیم، بعد از [[کشته شدن عثمان]]، مردم بصره به سه گروه تقسیم شدند؛ یک گروه به [[خون‌خواهی عثمان]] پرداختند و خواهان کشته شدن [[قاتلان]] [[خلیفه]] و با [[خلافت امام علی]]{{ع}} به [[مخالفت]] پرداختند. گروه دیگر از طرفداران [[امام علی]]{{ع}} بودند و [[خلافت]] ایشان را برحق می‌دانستند و گروه سوم که خود را کنار کشیدند و از هیچ گروهی طرفداری نکردند و در جنگ هم شرکت نکردند.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص ۱۳۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۵٬۰۴۳

ویرایش