پرش به محتوا

امام کاظم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
بخش دوم: درباره [[زندانی]] شدن امام{{ع}}، [[اخبار]] متعدد و مختلفی نقل شده است. از مجموع این [[روایات]] استفاده می‌شود که [[امام کاظم]]{{ع}} دو بار به دست هارون به [[زندان]] افتاده است: [[زمان]] مرتبه نخست ثبت نشده است، اما مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ ق. چهار سال به طول انجامیده و به [[شهادت]] آن [[حضرت]] منجر شده است. درباره دلیل زندانی شدن امام در این دو بار، غیر از اشارات [[مورخان]]<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۹۳.</ref>، نقل‌هایی بیانگر [[آزادی]] امام از زندان اولی هارون است که آن را بسیاری از [[راویان]] اخبار، نقل کرده‌اند.
بخش دوم: درباره [[زندانی]] شدن امام{{ع}}، [[اخبار]] متعدد و مختلفی نقل شده است. از مجموع این [[روایات]] استفاده می‌شود که [[امام کاظم]]{{ع}} دو بار به دست هارون به [[زندان]] افتاده است: [[زمان]] مرتبه نخست ثبت نشده است، اما مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳ ق. چهار سال به طول انجامیده و به [[شهادت]] آن [[حضرت]] منجر شده است. درباره دلیل زندانی شدن امام در این دو بار، غیر از اشارات [[مورخان]]<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۹۳.</ref>، نقل‌هایی بیانگر [[آزادی]] امام از زندان اولی هارون است که آن را بسیاری از [[راویان]] اخبار، نقل کرده‌اند.


[[عبدالله بن مالک خزاعی]]، [[مسئول]] [[خانه]] [[رشید]] و [[رئیس]] [[شرطه]] او گوید: فرستاده هارون زمانی که هیچ‌گاه در چنان اوقاتی پیش من نمی‌آمد، وارد شد و [[فرصت]] [[پوشیدن لباس]] به من نداد و با آن حال من را پیش هارون برد. وقتی وارد شدم [[سلام]] کرده، نشستم. [[سکوت]] بر مجلس [[حاکم]] بود. [[سرگردانی]] عجیبی به من دست داد و هر لحظه بر نگرانیم می‌افزود. در این هنگام هارون از من پرسید: عبدالله! می‌دانی چرا تو را احضار کرده‌ام؟ گفتم: نه به [[خدا]]! گفت: یک [[حبشی]] را در [[خواب]] دیدم که حربه‌ای به دست گرفته و به من می‌گفت: اگر هم‌اکنون [[موسی بن جعفر]] را [[آزاد]] نکنی با این حربه سرت را از تن جدا می‌کنم. اکنون برو و او را آزاد کن و سی هزار [[درهم]] به وی بده و به او بگو که اگر می‌خواهد همین جا بماند و هر نیازی که داشته باشد برآورده می‌کنیم؛ اگر هم می‌خواهد به [[مدینه]] باز گردد، وسایل حرکت او را آماده کن. با ناباوری سه بار پرسیدم: دستور می‌دهید موسی بن جعفر را آزاد کنم؟ هر مرتبه سخن خود را تکرار و بر آن تأکید ورزید. از پیش هارون بیرون آمده و وارد زندان شدم. وقتی موسی بن جعفر من را دید وحشت‌زده در برابرم به پا خاست. او [[تصور]] می‌کرد که من [[مأمور]] [[شکنجه]] و [[اذیت]] او هستم. گفتم آرام باشید، من دستور دارم شما را همین لحظه [[آزاد]] کرده و سی هزار [[درهم]] در اختیارتان بگذارم. [[موسی بن جعفر]] پس از شنیدن حرف‌های من فرمود: اکنون جدم [[رسول خدا]] را در [[خواب]] دیدم که می‌فرمود: تو از راه [[ستم]] [[زندانی]] شده‌ای. این [[دعا]] را بخوان که همین امشب از [[زندان]] آزاد می‌شوی و سپس آن دعا را خواند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۵۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۰۴؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۹.</ref>.
[[عبدالله بن مالک خزاعی]]، [[مسئول]] [[خانه]] [[هارون عباسی]] و [[رئیس]] [[شرطه]] او گوید: فرستاده هارون زمانی که هیچ‌گاه در چنان اوقاتی پیش من نمی‌آمد، وارد شد و [[فرصت]] [[پوشیدن لباس]] به من نداد و با آن حال من را پیش هارون برد. وقتی وارد شدم [[سلام]] کرده، نشستم. [[سکوت]] بر مجلس [[حاکم]] بود. [[سرگردانی]] عجیبی به من دست داد و هر لحظه بر نگرانیم می‌افزود. در این هنگام هارون از من پرسید: عبدالله! می‌دانی چرا تو را احضار کرده‌ام؟ گفتم: نه به [[خدا]]! گفت: یک [[حبشی]] را در [[خواب]] دیدم که حربه‌ای به دست گرفته و به من می‌گفت: اگر هم‌اکنون [[موسی بن جعفر]] را [[آزاد]] نکنی با این حربه سرت را از تن جدا می‌کنم. اکنون برو و او را آزاد کن و سی هزار [[درهم]] به وی بده و به او بگو که اگر می‌خواهد همین جا بماند و هر نیازی که داشته باشد برآورده می‌کنیم؛ اگر هم می‌خواهد به [[مدینه]] باز گردد، وسایل حرکت او را آماده کن. با ناباوری سه بار پرسیدم: دستور می‌دهید موسی بن جعفر را آزاد کنم؟ هر مرتبه سخن خود را تکرار و بر آن تأکید ورزید. از پیش هارون بیرون آمده و وارد زندان شدم. وقتی موسی بن جعفر من را دید وحشت‌زده در برابرم به پا خاست. او [[تصور]] می‌کرد که من [[مأمور]] [[شکنجه]] و [[اذیت]] او هستم. گفتم آرام باشید، من دستور دارم شما را همین لحظه [[آزاد]] کرده و سی هزار [[درهم]] در اختیارتان بگذارم. [[موسی بن جعفر]] پس از شنیدن حرف‌های من فرمود: اکنون جدم [[رسول خدا]] را در [[خواب]] دیدم که می‌فرمود: تو از راه [[ستم]] [[زندانی]] شده‌ای. این [[دعا]] را بخوان که همین امشب از [[زندان]] آزاد می‌شوی و سپس آن دعا را خواند<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۳۵۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۰۴؛ وفیات الاعیان، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۹.</ref>.


نقل این [[روایت]] در کتاب‌های [[تاریخی]] دیگر، نشانه [[شهرت]] آن در میان [[مورخان]] است، گرچه در این نقل‌ها تفاوت‌هایی در اسامی افراد و مسائل دیگر وجود دارد. [[مرحوم صدوق]] این روایت را با تفصیل بیشتری نقل کرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۷۳؛ امالی صدوق، ص۲۲۶؛ مسند الامام الکاظم{{ع}}، ج۱، ص۹۲.</ref>. اشاره شد که شبیه این حادثه در [[زمان]] [[مهدی عباسی]] نیز رخ داده است.
نقل این [[روایت]] در کتاب‌های [[تاریخی]] دیگر، نشانه [[شهرت]] آن در میان [[مورخان]] است، گرچه در این نقل‌ها تفاوت‌هایی در اسامی افراد و مسائل دیگر وجود دارد. [[مرحوم صدوق]] این روایت را با تفصیل بیشتری نقل کرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۷۳؛ امالی صدوق، ص۲۲۶؛ مسند الامام الکاظم{{ع}}، ج۱، ص۹۲.</ref>. اشاره شد که شبیه این حادثه در [[زمان]] [[مهدی عباسی]] نیز رخ داده است.
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش