قیس بن سعد بن عباده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←سومین نامه معاویه به قیس
خط ۳۲۸: | خط ۳۲۸: | ||
پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]]. ای معاویه [[شگفتی]] در این است که تو نظریه مرا مردود دانسته و به کلی بیارزش میدانی و - ای بیپدر -[[چشم]] [[طمع]] در این دوختهای که من از دایره [[پیروی]] و [[اطاعت]] آن کس، که از همه [[مردم]]، برای [[رهبری]] و [[زمامداری]] سزاوارتر است و [[راستگوترین]] مردم و عالیترین [[راهنما]] و نزدیکترین افراد به [[رسول]] خداست، بیرون آیم<ref>{{متن حدیث|فِي أَنْ تَسُومَنِي لَا أَبَا لِغَيْرِكَ الْخُرُوجُ مِنْ طَاعَةِ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَمْرِ وَ أَقْوَلِهِمْ بِالْحَقِّ وَ أَهْدَاهُمْ سَبِيلًا وَ أَقْرَبِهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَسِيلَةً}}.</ref> و تحت [[فرماندهی]] تو درآیم. آری تو همانی که هیچ [[شایستگی]] این [[مقام]] را نداشته و از همه بیلیاقتتری؛ زیرا گفتارت از دیگران [[بیهوده]] و نارواتر و از همه کس [[گمراه]] تری و دورترین افراد به [[رسول خدا]]{{صل}} هستی. اطراف تو را مردمانی گمراه و [[گمراه کننده]] گرفتهاند که هر یک بتی از بتهای [[شیطان]] هستند. اما با این [[تهدید]] که، مصر را بر من خواهی شوراند و تمامی این [[کشور]] را پر از [[سپاه]] و [[لشکر]] و پیاده و سواره خواهی کرد، به [[تصور]] خود مرا ترسانیدهای؟ (بدان) در صورتی این کار را توانی کرد که من تو را به خود واگذارم و کاری به تو نداشته باشم. والسلام»<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۹ و مترجم، ج۳، ص۱۷۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۱ با تفاوت اندک و ثقفی، الغارات، ج۱، ص۲۱۳، ۲۱۶.</ref>. | پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]]. ای معاویه [[شگفتی]] در این است که تو نظریه مرا مردود دانسته و به کلی بیارزش میدانی و - ای بیپدر -[[چشم]] [[طمع]] در این دوختهای که من از دایره [[پیروی]] و [[اطاعت]] آن کس، که از همه [[مردم]]، برای [[رهبری]] و [[زمامداری]] سزاوارتر است و [[راستگوترین]] مردم و عالیترین [[راهنما]] و نزدیکترین افراد به [[رسول]] خداست، بیرون آیم<ref>{{متن حدیث|فِي أَنْ تَسُومَنِي لَا أَبَا لِغَيْرِكَ الْخُرُوجُ مِنْ طَاعَةِ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَمْرِ وَ أَقْوَلِهِمْ بِالْحَقِّ وَ أَهْدَاهُمْ سَبِيلًا وَ أَقْرَبِهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَسِيلَةً}}.</ref> و تحت [[فرماندهی]] تو درآیم. آری تو همانی که هیچ [[شایستگی]] این [[مقام]] را نداشته و از همه بیلیاقتتری؛ زیرا گفتارت از دیگران [[بیهوده]] و نارواتر و از همه کس [[گمراه]] تری و دورترین افراد به [[رسول خدا]]{{صل}} هستی. اطراف تو را مردمانی گمراه و [[گمراه کننده]] گرفتهاند که هر یک بتی از بتهای [[شیطان]] هستند. اما با این [[تهدید]] که، مصر را بر من خواهی شوراند و تمامی این [[کشور]] را پر از [[سپاه]] و [[لشکر]] و پیاده و سواره خواهی کرد، به [[تصور]] خود مرا ترسانیدهای؟ (بدان) در صورتی این کار را توانی کرد که من تو را به خود واگذارم و کاری به تو نداشته باشم. والسلام»<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۹۹ و مترجم، ج۳، ص۱۷۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۶۱ با تفاوت اندک و ثقفی، الغارات، ج۱، ص۲۱۳، ۲۱۶.</ref>. | ||
===سومین [[نامه | ===سومین [[نامه]] معاویه به قیس=== | ||
[[معاویه]] که از [[فریب دادن]] قیس [[ناامید]] شد و دانست که قیس مردی نیست که در دام وی گرفتار آید، [[نامه]] تهدیدآمیزی به وی نوشت: «پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]]: ای قیس، تو [[یهودی]] و یهودی زاده هستی. اگر آن کس که از این دو [[سپاه]] بیشتر مورد [[دوستی]] و [[محبت]] توست، [[پیروز]] شود تو را از کار برکنار خواهد کرد و فرد دیگری را به جای تو [[مأمور]] خواهد ساخت و در صورتی که من که مبغوضترین افراد نزد تو هستم، کامیاب گردم و دسترسی به تو پیدا کنم، تو را خواهم کشت و گوش و بینیت را خواهم [[برید]]. پدرت نیز کمان خود را زه کرد ولی بدون نشانه تیر انداخت<ref>کنایه است از کار [[بیهوده]]. چون [[انصار]] و طرفداران [[سعد بن عباده]] بعد از [[وفات پیامبر]] در [[سقیفه]] گفتند: «ای [[قریش]] و [[مهاجر]] امیری از ما باشد و [[امیر]] و حاکمی از جانب شما» اما بعد از این که با [[ابوبکر]] [[بیعت]] شد وی را در [[حوران]] با تیر کشتند و اشعاری را ساخته و گفتند [[جنیان]] او را به [[قتل]] رساندهاند. (ر.ک: [[ابن سعد]]، [[طبقات الکبری]]، ج۳-۴، ص۳۱۲، شماره ۳۳۱). [[شیخ مفید]] در کتاب خود مسائل العکبریه (مجموعه آثار مفید چاپ [[کنگره]]، ج۶، ص۶۴) مینویسد: | [[معاویه]] که از [[فریب دادن]] قیس [[ناامید]] شد و دانست که قیس مردی نیست که در دام وی گرفتار آید، [[نامه]] تهدیدآمیزی به وی نوشت: «پس از [[حمد]] و ثنای [[خداوند]]: ای قیس، تو [[یهودی]] و یهودی زاده هستی. اگر آن کس که از این دو [[سپاه]] بیشتر مورد [[دوستی]] و [[محبت]] توست، [[پیروز]] شود تو را از کار برکنار خواهد کرد و فرد دیگری را به جای تو [[مأمور]] خواهد ساخت و در صورتی که من که مبغوضترین افراد نزد تو هستم، کامیاب گردم و دسترسی به تو پیدا کنم، تو را خواهم کشت و گوش و بینیت را خواهم [[برید]]. پدرت نیز کمان خود را زه کرد ولی بدون نشانه تیر انداخت<ref>کنایه است از کار [[بیهوده]]. چون [[انصار]] و طرفداران [[سعد بن عباده]] بعد از [[وفات پیامبر]] در [[سقیفه]] گفتند: «ای [[قریش]] و [[مهاجر]] امیری از ما باشد و [[امیر]] و حاکمی از جانب شما» اما بعد از این که با [[ابوبکر]] [[بیعت]] شد وی را در [[حوران]] با تیر کشتند و اشعاری را ساخته و گفتند [[جنیان]] او را به [[قتل]] رساندهاند. (ر.ک: [[ابن سعد]]، [[طبقات الکبری]]، ج۳-۴، ص۳۱۲، شماره ۳۳۱). [[شیخ مفید]] در کتاب خود مسائل العکبریه (مجموعه آثار مفید چاپ [[کنگره]]، ج۶، ص۶۴) مینویسد: | ||
بعضی از [[شیعیان]] معتقدند که انصار [[مردم]] را به [[خلافت]] خود [[دعوت]] نکردند بلکه خواستند تا مدتی که [[امیرالمؤمنین]] مشغول کار [[پیامبر]] است امور را اداره کنند و همین هم ظاهر ادعای آنها است که میگفتند: از ما امیری باشد و از شما امیری و مدعی نشدند که ما [[رهبر]] و [[خلیفه]] باشیم. این سخن شیخ مفید از نامۀ امیرالمؤمنین{{ع}} به شیعیان استفاده میشود که ما آن را با عنوان «[[حکومت]] و [[سیاست]]» منتشر کرده ایم.</ref>. بسیار کوشید ولی به نتیجه نرسید. یارانش او را تنها گذاشتند و روزگارش به سر آمد و در «حوران» تنها و بیکس از [[دنیا]] رفت. والسلام». | بعضی از [[شیعیان]] معتقدند که انصار [[مردم]] را به [[خلافت]] خود [[دعوت]] نکردند بلکه خواستند تا مدتی که [[امیرالمؤمنین]] مشغول کار [[پیامبر]] است امور را اداره کنند و همین هم ظاهر ادعای آنها است که میگفتند: از ما امیری باشد و از شما امیری و مدعی نشدند که ما [[رهبر]] و [[خلیفه]] باشیم. این سخن شیخ مفید از نامۀ امیرالمؤمنین{{ع}} به شیعیان استفاده میشود که ما آن را با عنوان «[[حکومت]] و [[سیاست]]» منتشر کرده ایم.</ref>. بسیار کوشید ولی به نتیجه نرسید. یارانش او را تنها گذاشتند و روزگارش به سر آمد و در «حوران» تنها و بیکس از [[دنیا]] رفت. والسلام». |