|
|
خط ۶: |
خط ۶: |
| }} | | }} |
|
| |
|
| == مقدمه == | | == معناشناسی == |
| [[اصحاب]]" جمع "صاحب" (اسم فاعل) از ماده "ص ـ ح ـ ب" و معنای مصدری آن [[همراهی]] کردن است و صاحب کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کس یا چیز دیگر باشد. <ref>المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵،"صحب".</ref> این ملازمت و همراهی باید عرفا فراوان باشد. <ref>مفردات، ص ۴۷۵، "صحب".</ref> "کهف" به معنای شکاف در [[دل]] [[کوه]] ([[غار]]) است؛ امّا برخی لغت دانان <ref>لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۷۶.</ref> "کهف" را بزرگتر از "غار" دانستهاند. [[اصحاب کهف]] به معنای "[[یاران]] و ملازمان غار" است. | | [[اصحاب]]" جمع "صاحب" (اسم فاعل) از ماده "ص ـ ح ـ ب" و معنای مصدری آن [[همراهی]] کردن است و صاحب کسی یا چیزی است که ملازم و همراه کس یا چیز دیگر باشد<ref>المصباح، ج۲، ص۳۳۳؛ مفردات، ص۴۷۵،"صحب".</ref>. این ملازمت و همراهی باید عرفا فراوان باشد<ref>مفردات، ص ۴۷۵، "صحب".</ref>. "کهف" به معنای شکاف در [[دل]] [[کوه]] ([[غار]]) است؛ امّا برخی لغت دانان<ref>لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۷۶.</ref> "کهف" را بزرگتر از "غار" دانستهاند. [[اصحاب کهف]] به معنای "[[یاران]] و ملازمان غار" است<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]]؛ [[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۴.</ref>. |
|
| |
|
| [[قرآن کریم]] در [[آیات]] {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِه ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا }}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟ یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز. پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم. سپس آنان را (از خواب) برانگیختیم تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش میکند. ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم. و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم. اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟ و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد. و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت. و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی. و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت:چقدر درنگ داشتهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتهایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشتهاید آگاهتر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزهتر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند. که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد. و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است- کسانی که در کارشان (در آن کشمکش) برتری داشتند گفتند: بر (غار) آنان (به یادبود) مسجدی خواهیم ساخت. خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانند پس درباره ایشان جز با گفت و گویی سرسری بگومگو مکن و در مورد آنان از هیچ یک از آنها چیزی مپرس. و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود.» مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند. و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند. بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمانها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست! آنان را جز او سروری نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خویش شریک نمیگرداند» سوره کهف، آیه ۹-۲۵.</ref> از جوانانی [[مؤمن]] نام میبرد که از [[آیین]] [[بت پرستی]] دوران خویش [[بیزاری]] جستند و با مأوا گزیدن در غار، به [[رحمت الهی]] [[پناه]] برده و از درگاه او درخواست [[هدایت]] کردند. [[خداوند]] نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابی عمیق فرو برد و جایگاه امنی برایشان فراهم ساخت.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | | == اصحاب کهف در آیات قرآن == |
| | [[قرآن کریم]] در طی ۱۸ [[آیه]] به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته است: {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِه ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ فَلا تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا وَلا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟ یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز. پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم. سپس آنان را (از خواب) برانگیختیم تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش میکند. ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم. و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم. اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟ و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد. و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت. و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی. و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت:چقدر درنگ داشتهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتهایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشتهاید آگاهتر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزهتر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند. که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد. و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است- کسانی که در کارشان (در آن کشمکش) برتری داشتند گفتند: بر (غار) آنان (به یادبود) مسجدی خواهیم ساخت. خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانند پس درباره ایشان جز با گفت و گویی سرسری بگومگو مکن و در مورد آنان از هیچ یک از آنها چیزی مپرس. و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود.» مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیکتر از این رهنمایی کند. و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند. بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمانها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست! آنان را جز او سروری نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خویش شریک نمیگرداند» سوره کهف، آیه ۹-۲۵.</ref> از جوانانی [[مؤمن]] نام میبرد که از [[آیین]] [[بت پرستی]] دوران خویش [[بیزاری]] جستند و با مأوا گزیدن در غار، به [[رحمت الهی]] پناه برده و از درگاه او درخواست [[هدایت]] کردند. [[خداوند]] نیز آنان را به مدت ۳۰۹ سال به خوابی عمیق فرو برد و جایگاه امنی برایشان فراهم ساخت. |
|
| |
|
| == [[پادشاه]] و عصر [[اصحاب کهف]] ==
| | از سیاق نخستین آیه این قصه: {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.</ref> بر میآید که این داستان اجمالاً پیش از [[نزول آیات]]، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۴. </ref>. علت شگفت بودن ماجرای اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال [[سلامت]] بوده است. [[خواب]] طولانی اصحاب کهف از شگفت انگیزترین [[نشانههای الهی]] است که موجب شده [[مفسران]] نیز به فراخور حال به بحث درباره آن و [[اثبات]] آن به لحاظ [[علمی]] و تجربی بپردازند<ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۹؛ [[خلق]] الکون، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۷. </ref>. براساس روایاتی که در [[شأن نزول]] این [[آیات]] وارد شده، [[قریش]] شماری از [[یاران]] خود را برای تحقیق درباره دعوت پیامبر اسلام {{صل}} به سوی [[عالمان]] [[یهود]] در [[مدینه]] فرستادند تا نظر آنان را در این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند [[پرسش]] گفتند: اگر [[محمّد]] {{صل}} از عهده پاسخ به این پرسشها برآمد، او [[پیامبر خدا]] و گرنه دروغگوست. در پرداختهای [[روایی]] گوناگون، این پرسشها کاملاً یکسان [[نقل]] نشده است؛ امّا در همه [[روایات]]، یکی از این پرسشها به [[اصحاب کهف]] مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref>. |
| در مورد پادشاه دوران اصحاب کهف[[اختلاف]] نظر است؛ امّا بیشتر [[مورخان]] [[پادشاه]] ظالمی را که [[اصحاب کهف]] از [[ستم]] وی به [[غار]] [[پناه]] بردهاند "[[دقیانوس]]" دانستهاند؛ یعنی پادشاه و امپراتور [[روم]] که در [[تاریخ]] با نام "دکیوس" یا "دیکیانوس" شناخته میشود و بین سالهای ۲۴۹ ـ ۲۵۱ میلادی [[حکومت]] داشته است؛ نیز پادشاه صالحی را که اصحاب کهف در دوران وی از [[خواب]] برخاستند "تیذوسیوس دوم" (تاودوسیوس و به [[نقلی]] ثیودوسیوس دوم) دانستهاند؛ امپراتوری که در تاریخ به "تیدوسیوس دوم" معروف بود، و بین سالهای ۴۰۸ ـ ۴۵۰ میلادی حکومت کرده است. <ref> اهل الکهف، ص ۸۹ ـ ۹۰. </ref> منابع [[مسیحی]] نیز در این مورد با همین [[نقل]] هماهنگ است<ref> The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
| | |
| == شمار و نامهای اصحاب کهف ==
| |
| شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحی، یعنی "هفت خفتگان" پیداست، ۷ نفر است. برخی نیز آنان را ۵ تن و برخی نیز ۱۳ تن نقل کردهاند. <ref>اهل الکهف، ص ۸۸. </ref> نامهای اصحاب کهف، طبیعتاً، نامهایی یونانی است، زیرا اِفِسوس، از شهرهای یونان است. این نامها عبارت است از: مکسملینا، [[یلمیخا]]، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس. <ref>اهل الکهف، ص ۸۸. </ref> روشن است که این نامها با ورود به نوشتارهای [[اسلامی]] و [[عربی]] دستخوش تغییراتی شده است، چنان که [[طبری]] نامهای ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش. <ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۶. </ref> خود وی نیز بر اساس روایتی دیگر نامهای دیگری را با اندکی تفاوت ذکر میکند. <ref> جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۲. </ref> [[قرآن مجید]] هیچگونه تصریحی درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان میکند که [[مردم]] در عدد اصحاب کهف[[اختلاف]] نظر داشتهاند؛ برخی ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخی ۶ تن و برخی ۸ تن دانستهاند: {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا}}<ref>«خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانن» سوره کهف، آیه ۲۲.</ref> و چون {{متن قرآن|رَجْمًا بِالْغَيْبِ}} را که اشاره به بیدلیل بودن سخن [[مردم]] است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیری آورده، برخی نتیجه گرفتهاند که [[قرآن]] نظر سوم را [[تأیید]] میکند،<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۳. </ref> به هر روی، قرآن شمار کسانی را که از عدد [[اصحاب کهف]] [[آگاه]] بودند اندک میداند: {{متن قرآن|قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ }}، ازاینرو به [[رسول خدا]] {{صل}} [[دستور]] میدهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به [[گفتوگو]] نپردازد: {{متن قرآن|فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا }}؛ {{متن قرآن|مِرَاءً ظَاهِرًا }} به معنای بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با [[استدلال]] [[سخن]] بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در [[خلوت]] بحث و گفتوگو نکن، زیرا گفتار تو را [[تحریف]] میکنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتوگو کن تا نتوانند [[حقیقت]] [[امر]] را تحریف کنند <ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۴. </ref> و چون [[خداوند]] خود از همه آگاهتر است: {{متن قرآن|رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ}} دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: {{متن قرآن|وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا}}، زیرا [[علم خداوند]] تو را از هر چیز [[بینیاز]] میکند <ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۰. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
| | |
| == مکان [[غار]] اصحاب کهف ==
| |
| درباره مکانِ غار اصحاب کهف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد:
| |
| # حادثه مزبور در [[شهر]] "اِفِسوس" واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و [[افسوس]] (افسیس) از شهرهای معروف [[آسیای صغیر]] ([[ترکیه]] کنونی و قسمتی از [[روم]] شرقی قدیم) است. ویرانههای این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومتری شهرِ "ازمیر" ترکیه به چشم میخورد و در کنار قریه "ایاصولوک" در [[کوه]] "ینایرداغ" هم اکنون غاری بسیار وسیع دیده میشود که فاصله چندانی با [[افسوس]] ندارد و آثار صدها [[قبر]] در آن وجود دارد. ورودی این [[غار]] در سمت شمال شرقی بوده و هیچ اثری از [[مسجد]]، [[صومعه]] یا کنیسه در آن به چشم نمیخورد. به [[عقیده]] بسیاری، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است.<ref>قاموس [[کتاب مقدس]]، ص ۸۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص۴۰۰ ـ ۴۰۱، [[اهل]] الکهف، ص۹۱ ـ ۹۲. </ref> این قول، با نقلهای [[مسیحی]] سازگار است. <ref>See,The Encyclopedia Britannica, Vol.۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.</ref>
| |
| # غار مزبور در نزدیکی پایتخت [[اردن]]، یعنی [[شهر]] عمان و در نزدیکی روستای "رجیب" واقع است. بر بالای این غار صومعهای دیده میشود که براساس پارهای از قراین، مربوط به [[قرن پنجم]] میلادی است و پس از آنکه [[مسلمانان]] آنجا را [[فتح]] کردند، به مسجد تبدیل شد<ref> [[المیزان]]، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱. </ref>. اطراف این غار از دو سمت شرقی و غربی باز است و [[آفتاب]] بر آن میتابد و ورودی غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم میخورد. در سال ۱۹۶۳ میلادی هیئتی اکتشافی از اردن با حفّاری به [[کشف]] این غار متروک نایل شد.<ref> المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱. </ref>
| |
| # غار [[اصحاب کهف]] در بتراء از شهرهای [[فلسطین]] است<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>
| |
| # در [[کوه]] قاسیون نزدیک [[دمشق]] [[سوریه]] واقع است. <ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>
| |
| # در شبه جزیره اسکاندیناوی، در اروپای شمالی قرار دارد. <ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>
| |
| # در نزدیکی شهر نخجوان در [[کشور]] قفقاز واقع است.<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>
| |
| [[علامه طباطبایی]] بنا به دلایلی دیدگاه اول را، بهرغم شهرتش، مردود میداند؛ از جمله آنکه از [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برا» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref> برمیآید که [[نور]] [[خورشید]] به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن میتابیده است، بنابراین باید ورودی غار در سمت جنوب باشد، درحالیکه دَرِ ورودی غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقی است؛ همچنین مضمون آیه {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref> این است که در آن [[غار]] یا پیرامون آن، [[مسجد]] و عبادتگاهی بنا کردند، درحالیکه در غار اِفِسوس اثری از مسجد یا [[صومعه]] یا عبادتگاه دیگر به چشم نمیخورد. البته در سه کیلومتری آن کنیسهای وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطی ندارد،<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷. </ref> بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگیهای ذکر شده در [[آیات قرآن]] سازگار است و برخی [[روایات]] نیز آن را [[تأیید]] میکند<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۹. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
| | |
| == اصحاب کهف در [[قرآن]] ==
| |
| قرآن در طی ۱۸ [[آیه]] به بیان این داستان پرداخته است. از [[سیاق]] نخستین آیه این قصه: {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.</ref> بر میآید که این داستان اجمالاً پیش از [[نزول آیات]]، معلوم بوده و قرآن به شرح و تفصیل آن پرداخته است. <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۴. </ref> علت شگفت بودن ماجرای اصحاب کهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ایشان در کمال [[سلامت]] بوده است. [[خواب]] طولانی اصحاب کهف از شگفت انگیزترین [[نشانههای الهی]] است که موجب شده [[مفسران]] نیز به فراخور حال به بحث درباره آن و [[اثبات]] آن به لحاظ [[علمی]] و [[تجربی]] بپردازند. <ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۹؛ [[خلق]] الکون، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۷. </ref> براساس روایاتی که در [[شأن نزول]] این [[آیات]] وارد شده، [[قریش]] شماری از [[یاران]] خود را برای [[تحقیق]] درباره [[دعوت پیامبر اسلام]] {{صل}} به سوی [[عالمان]] [[یهود]] در [[مدینه]] فرستادند تا نظر آنان را در این مورد جویا شوند. عالمان یهود با طرح چند [[پرسش]] گفتند: اگر [[محمّد]] {{صل}} از عهده پاسخ به این پرسشها برآمد، او [[پیامبر خدا]] و گرنه دروغگوست. در پرداختهای [[روایی]] گوناگون، این پرسشها کاملاً یکسان [[نقل]] نشده است؛ امّا در همه [[روایات]]، یکی از این پرسشها به [[اصحاب کهف]] مربوط است که آیات مورد اشاره در پاسخ به آن نازل شده است.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| == چگونگی [[ایمان آوردن]] اصحاب کهف == | | == چگونگی [[ایمان آوردن]] اصحاب کهف == |
| براساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانی بودند که به [[خدا]] [[ایمان]] آوردند و [[خداوند]] نیز بر هدایتشان افزود: {{متن قرآن|إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى}}<ref>«ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم» سوره کهف، آیه ۱۳.</ref>. {{متن قرآن|فِتْيَةٌ}} جمع "فتا" به معنای [[جوان]] است. <ref> مفردات، ص ۶۲۵، "فتی"؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۷. </ref> براساس برخی روایات، آنان سالمندانی با ایمان بودند و واژه {{متن قرآن|فِتْيَةٌ}} کنایه از [[جوانمردی]] آنان است. <ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۸۳. </ref> به هر روی آنان به [[آیین]] [[بت پرستی]] [[قوم]] خود معترض و از [[کرنش]] [[کورکورانه]] قومشان در برابر بتان سخت [[اندوهگین]] بودند: {{متن قرآن|هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا}}<ref>«اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟» سوره کهف، آیه ۱۵.</ref> و این کار را بزرگترین [[ظلم]] میدانستند. اصحاب کهف از [[تأیید]] و [[یاری]] خداوند برخوردار بودند و خداوند دلهایشان را در [[راه]] ایمان محکم ساخته بود: {{متن قرآن|رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ}}<ref>«و دلهایشان را استوار داشتیم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> تا در برابر بت پرستی و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون [[ترس]] از حوادث و سختیهای [[آینده]] بر پا خاسته <ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۲. </ref> و گفتند: [[پروردگار]] ما پروردگار [[آسمانها]] و [[زمین]] است و ما جز او معبودی را نمیخوانیم: {{متن قرآن|إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا}}<ref>«هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> اینکه [[اصحاب کهف]] این جملات و [[اعتراضات]] را میان خود گفتند یا در برابر [[پادشاه]] [[جبار]] عصر خود، مورد [[اختلاف]] است،<ref>روح المعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص ۳۱۶. </ref> به هر روی، درحالیکه همه [[خدایان دروغین]] را کنار گذاشته و از [[قوم]] [[بت]] پرست خود جدا شده بودند به [[غار]] [[پناه]] برده و از [[خدا]] [[رحمت]] و [[راه]] [[نجات]] خواستند: {{متن قرآن|إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> [[خداوند]] نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار داد و در کارشان گشایشی فراهم ساخت، چنانکه در ادامه [[آیه]] فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه بردن به غار را [[رحمت خدا]] ذکر میکند.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | | براساس ظاهر آیات، اصحاب کهف جوانانی بودند که به [[خدا]] [[ایمان]] آوردند و [[خداوند]] نیز بر هدایتشان افزود: {{متن قرآن|إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى}}<ref>«ما داستان آنان را برای تو راستین باز میگوییم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان (پنهانی) ایمان آوردند و ما بر رهنمود آنان افزودیم» سوره کهف، آیه ۱۳.</ref>. {{متن قرآن|فِتْيَةٌ}} جمع "فتا" به معنای [[جوان]] است<ref> مفردات، ص ۶۲۵، "فتی"؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۷. </ref>. براساس برخی روایات، آنان سالمندانی با ایمان بودند و واژه {{متن قرآن|فِتْيَةٌ}} کنایه از [[جوانمردی]] آنان است<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۸۳. </ref>. به هر روی آنان به [[آیین]] [[بت پرستی]] [[قوم]] خود معترض و از کرنش کورکورانه قومشان در برابر بتان سخت [[اندوهگین]] بودند: {{متن قرآن|هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا}}<ref>«اینان- قوم ما- خدایانی جز او را (به پرستش) گرفتهاند؛ چرا برهانی روشن برای آنها نمیآورند؟ و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد، کیست؟» سوره کهف، آیه ۱۵.</ref> و این کار را بزرگترین [[ظلم]] میدانستند. اصحاب کهف از [[تأیید]] و [[یاری]] خداوند برخوردار بودند و خداوند دلهایشان را در راه ایمان محکم ساخته بود: {{متن قرآن|رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ}}<ref>«و دلهایشان را استوار داشتیم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> تا در برابر بت پرستی و مظاهر آن بایستند و آنان نیز بدون [[ترس]] از حوادث و سختیهای [[آینده]] بر پا خاسته<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۲. </ref> و گفتند: [[پروردگار]] ما پروردگار [[آسمانها]] و [[زمین]] است و ما جز او معبودی را نمیخوانیم: {{متن قرآن|إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا}}<ref>«هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> اینکه [[اصحاب کهف]] این جملات و [[اعتراضات]] را میان خود گفتند یا در برابر [[پادشاه]] [[جبار]] عصر خود، مورد [[اختلاف]] است،<ref>روح المعانی، مج ۹، ج ۱۵، ص ۳۱۶. </ref> به هر روی، درحالیکه همه خدایان دروغین را کنار گذاشته و از [[قوم]] [[بت]] پرست خود جدا شده بودند به [[غار]] پناه برده و از [[خدا]] [[رحمت]] و راه [[نجات]] خواستند: {{متن قرآن|إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> [[خداوند]] نیز آنان را مشمول رحمت لایزال خود قرار داد و در کارشان گشایشی فراهم ساخت، چنانکه در ادامه [[آیه]] فوق از قول اصحاب کهف نتیجه پناه بردن به غار را [[رحمت خدا]] ذکر میکند<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref>. |
|
| |
|
| == درنگ در غار == | | == درنگ در غار == |
| از [[قرآن کریم]] و [[روایات]] چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref><ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵. </ref> [[زمخشری]] مینویسد: در این آیه مفعول {{متن قرآن|ضَرَبْنَا}} حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان [[حجاب]] و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم. <ref> الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵. </ref> [[طبرسی]] این آیه را کنایه از مسلط کردن [[خواب]] برایشان و تعبیر آیه را بسیار [[فصیح]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸. </ref> به احتمالی دیگر که [[علامه طباطبایی]] آن را بیان کرده مراد این است که [[خداوند]] همچون [[مادری]] که با ضربههایی نرم و آهسته به [[گوش]]فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به [[خواب]] سنگین فرو رود، به گوش [[اصحاب کهف]] نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند. <ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸. </ref> مدت درنگ اصحاب کهف در [[غار]] از نظر [[قرآن]] ۳۰۹ سال بوده است: {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>؛ امّا براساس روایتی از [[ابن اسحاق]]، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به [[زندگی]] طبیعی میزیستند و یکی از آنان با [[لباس]] مبدل وارد [[شهر]] میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت؛<ref> جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳. </ref> امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ}} میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref><ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶. </ref> برخی [[مفسران]] از این جمله چنین [[استنباط]] کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶. </ref> خداوند، در غار، شرایطی را [[حاکم]] ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از [[ترس]] میگریخت: {{متن قرآن|لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}} و برای آنکه [[بدن]] اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با [[زمین]] دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به [[چپ و راست]] میگرداند: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}} و برای آنکه شرایط [[حیات]] برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند [[خورشید]] نیز [[نور]] خود را ارزانیشان میداشت:{{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref> در این میان سگ آنها نیز در دهانه [[غار]] دستها را گشوده و به حالت [[نگهبانی]] خوابیده بود: {{متن قرآن|ِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ}}<ref>«سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref> غار در نیمکره شمالی [[زمین]] و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref> نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸. </ref> از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: {{متن قرآن|وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ}} برخی گفتهاند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، بهگونهای که خنکای [[نسیم]] باد و هوا به ایشان میرسید<ref> الصافی، ج۳، ص۲۳۵؛ جوامعالجامع، ج۲، ص۳۵۶. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | | از [[قرآن کریم]] و [[روایات]] چنین برمیآید که خداوند اصحاب کهف را پس از ورود به غار، به خوابی عمیق فرو برد: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>.<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۲۵؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴؛ عرائس المجالس، ص ۳۷۵. </ref> [[زمخشری]] مینویسد: در این آیه مفعول {{متن قرآن|ضَرَبْنَا}} حذف شده است و منظور این است که بر گوش آنان [[حجاب]] و مانعی قرار دادیم تا مانع شنیدن صداها گردد؛ یعنی آنان را به خوابی سنگین فرو بردیم<ref> الکشاف، ج ۲، ص ۷۰۵. </ref>. [[طبرسی]] این آیه را کنایه از مسلط کردن [[خواب]] برایشان و تعبیر آیه را بسیار [[فصیح]] دانسته است<ref>مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۹۸. </ref>. به احتمالی دیگر که [[علامه طباطبایی]] آن را بیان کرده مراد این است که [[خداوند]] همچون مادری که با ضربههایی نرم و آهسته به [[گوش]] فرزند مینوازد تا حواس او از پیرامون خود جدا شده، به [[خواب]] سنگین فرو رود، به گوش [[اصحاب کهف]] نواخته، تا به خواب عمیق فرو روند<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۸.</ref>. مدت درنگ اصحاب کهف در [[غار]] از نظر [[قرآن]] ۳۰۹ سال بوده است: {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>؛ امّا براساس روایتی از [[ابن اسحاق]]، آنان پیش از خواب، مدتی در غار به [[زندگی]] طبیعی میزیستند و یکی از آنان با [[لباس]] مبدل وارد [[شهر]] میشد و به تهیه آذوقه و توشه و جمعآوری خبرها از شهر درباره خودشان میپرداخت و پس از بازگشت دیدهها و شنیدههای خود را باز میگفت<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱، ص۲۵۳. </ref>، امّا با توجه به حرف "فاء" که مفید ترتیب اتصالی است: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ}} میتوان گفت آنان بلافاصله پس از ورود به غار در خواب فرو رفتند و خداوند آنان را بهگونهای قرار داده بود که هرکس بدیشان مینگریست آنان را بیدار میپنداشت، حال آنکه در خواب بودند: {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۵ ـ ۲۵۶. </ref> برخی [[مفسران]] از این جمله چنین [[استنباط]] کردهاند که چشمان اصحاب کهف به هنگام خواب، باز بوده است<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۵۶. </ref>. خداوند، در غار، شرایطی را [[حاکم]] ساخته بود که کسی را یارای نزدیک شدن و آسیب رساندن به آنان نباشد؛ دورنمای آنان در غار بهگونهای بود که هر کس آنان را میدید ناگزیر از [[ترس]] میگریخت: {{متن قرآن|لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}} و برای آنکه بدن اصحاب کهف بر اثر تماس دائم با [[زمین]] دچار فرسودگی و آسیبی نشود خداوند آنان را به چپ و راست میگرداند: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}} و برای آنکه شرایط [[حیات]] برای آنان کاملاً فراهم شود و از هر گونه آسیب جسمی به دور باشند [[خورشید]] نیز [[نور]] خود را ارزانیشان میداشت: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref>. در این میان سگ آنها نیز در دهانه [[غار]] دستها را گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود: {{متن قرآن|وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ}}<ref>«سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>. غار در نیمکره شمالی [[زمین]] و بهگونهای بوده که خورشید، صبحگاهان به سمت راست آن و هنگام غروب به سمت چپ آن میتابیده است: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۳۶۸.</ref>. از سوی دیگر، آنان در محل وسیعی از غار قرار گرفته بودند: {{متن قرآن|وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ}}، برخی گفتهاند: منظور این است که آنها در وسط و میانه غار قرار گرفته بودند، بهگونهای که خنکای [[نسیم]] باد و هوا به ایشان میرسید<ref> الصافی، ج۳، ص۲۳۵؛ جوامعالجامع، ج۲، ص۳۵۶.</ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref> |
|
| |
|
| == پس از [[بیداری]] == | | == پس از [[بیداری]] == |
| پس از ۳۰۹ سال، [[مؤمنان]] خفته در غار، از [[خواب]] گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به [[مرگ]] و بیداری آنها همچون [[رستاخیز]] بود و از همین رو [[قرآن کریم]] از بیدار کردن آنان به "[[برانگیختن]] و [[مبعوث]] کردن" تعبیر کرده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ}}<ref>«و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم» سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> هر چند در برخی [[روایات]] از خواب آنان تعبیر به "مرگ" و از بیدار شدنشان به "دمیدن دوباره [[روح]]" تعبیر شده است؛<ref>البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴. </ref> امّا به تصریح [[قرآن]]، مراد از آن، [[خواب]] و [[بیداری]] است {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref><ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۶۹؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۹. </ref> به هر روی، [[اصحاب کهف]] پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در [[غار]] به [[گفتوگو]] پرداختند. یکی از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک [[روز]] یا بخشی از یک روز: {{متن قرآن|ْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> به گفته برخی علت تردید آنها، این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به [[خواب]] رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند <ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۵۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۳. </ref> و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص کنند، گفتند: [[خداوند]] به مدت درنگ ما آگاهتر است: {{متن قرآن|قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> برخی [[مفسران]] گفتهاند: پاسخ دهنده یک نفر به نام "تملیخا" بوده است و تعبیر به صیغه جمع: {{متن قرآن|قَالُوا}} در این گونه موارد معمول است. <ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۴. </ref> بلافاصله پس از این گفتوگو، پیشنهاد کردند که یکی از آنان به [[شهر]] رفته و با سکههایی که داشتند غذایی تهیه کند: {{متن قرآن|فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> آنان تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید دقت کند که طعام پاکتری تهیه کند: {{متن قرآن|فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> برخی از مفسران منظور از {{متن قرآن|أَزْكَى}} را در این [[آیه]] طعام [[حلال]] و برخی آن را غذای [[پاک]] و [[طاهر]] دانستهاند. <ref> المیزان، ج۱۳، ص ۲۶۰. </ref> برخی نیز آن را کنایه از [[بهترین]] [[غذا]] (خیرٌ طعاما) قلمداد کردهاند. <ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹. </ref> [[طبری]] دو معنای حلالتر و طاهرتر را ترجیح داده است،<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹. </ref> به هر روی، [[اصحاب کهف]] افزون بر آن تأکید کردند که کسی که به [[شهر]] میرود باید مراقب باشد کسی از اوضاع ما [[آگاه]] نشود، زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگس ارمان میکنند یا اینکه ما را به [[آیین]] خود باز میگردانند و در این صورت هرگز [[رستگار]] نخواهیم شد: {{متن قرآن|وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا }}<ref>«و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.</ref> [[قرآن]] مشخص نمیکند که [[مأمور]] تهیه [[غذا]] کدام یک از آنان بود و نیز چگونگی آشکار شدن [[راز]] آنان را توضیح نمیدهد. امّا طبق برخی [[روایات]] "یملیخا" یا "تملیخا" داوطلب این کار شد <ref>عرائس المجالس، ص ۳۷۵؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴. </ref> و با [[لباس]] [[چوپانی]] روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمی را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: {{عربی|"لا اله الا اللّه عيسى رسول الله وروحه"}}، ازاینرو بسیار شگفت زده شد و [[شگفتی]] او هنگامی فزونی یافت که نانوای شهر با دیدن سکهای که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، ازوی پرسید: آیا گنجی یافتهای؟ به تدریج [[مردم]] از قراین حال فهمیدند که این مرد یکی از چند [[جوانی]] است که نامشان را در [[تاریخ]] ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیدهاند. پس وی را نزد [[پادشاه]] آوردند و او ماجرای خود را بیان داشت. <ref>عرائسالمجالس، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ روضالجنان، ج۱۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴ ـ ۶۲۵. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | | پس از ۳۰۹ سال، [[مؤمنان]] خفته در غار، از [[خواب]] گران برخاستند. در واقع خواب آنان شبیه به [[مرگ]] و بیداری آنها همچون [[رستاخیز]] بود و از همین رو [[قرآن کریم]] از بیدار کردن آنان به "برانگیختن و [[مبعوث]] کردن" تعبیر کرده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ}}<ref>«و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم» سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> هر چند در برخی [[روایات]] از خواب آنان تعبیر به "مرگ" و از بیدار شدنشان به "دمیدن دوباره [[روح]]" تعبیر شده است<ref>البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴. </ref>؛ امّا به تصریح [[قرآن]]، مراد از آن، [[خواب]] و [[بیداری]] است: {{متن قرآن|وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم و سگشان بازوان بر درگاه (غار) گسترده (و خفته) بود و اگر از (حال) آنان آگاه میشدی از آنها روی میگرداندی، سخت میگریختی و از بیم آنان آکنده میگشتی» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>.<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۶۹؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۳۴؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۲۴۹. </ref> به هر روی، [[اصحاب کهف]] پس از بیدار شدن درباره مدت درنگشان در [[غار]] به گفتوگو پرداختند. یکی از آنان پرسید: چه مدت درنگ کردید؟ گفتند: یک [[روز]] یا بخشی از یک روز: {{متن قرآن| قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref>. به گفته برخی علت تردید آنها، این بوده که آنان در آغاز روز وارد غار شده و به [[خواب]] رفته بودند و در پایان روز بیدار شده بودند<ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۵۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۳. </ref> و چون نتوانستند مدت درنگ خود را در غار، مشخص کنند، گفتند: [[خداوند]] به مدت درنگ ما آگاهتر است: {{متن قرآن|قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref>. برخی [[مفسران]] گفتهاند: پاسخ دهنده یک نفر به نام "تملیخا" بوده است و تعبیر به صیغه جمع: {{متن قرآن|قَالُوا}} در این گونه موارد معمول است<ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۳۷۴. </ref>. بلافاصله پس از این گفتوگو، پیشنهاد کردند که یکی از آنان به [[شهر]] رفته و با سکههایی که داشتند غذایی تهیه کند: {{متن قرآن|فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> آنان تأکید کردند که کسی که به شهر میرود باید دقت کند که طعام پاکتری تهیه کند: {{متن قرآن|فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ}}<ref> سوره کهف، آیه ۱۹.</ref> برخی از مفسران منظور از {{متن قرآن|أَزْكَى}} را در این [[آیه]] طعام [[حلال]] و برخی آن را غذای [[پاک]] و [[طاهر]] دانستهاند<ref> المیزان، ج۱۳، ص ۲۶۰. </ref>. برخی نیز آن را کنایه از [[بهترین]] غذا (خیرٌ طعاما) قلمداد کردهاند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹. </ref>. [[طبری]] دو معنای حلالتر و طاهرتر را ترجیح داده است<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۹. </ref>، به هر روی، [[اصحاب کهف]] افزون بر آن تأکید کردند که کسی که به [[شهر]] میرود باید مراقب باشد کسی از اوضاع ما [[آگاه]] نشود، زیرا در این صورت به ما دست یافته و سنگس ارمان میکنند یا اینکه ما را به [[آیین]] خود باز میگردانند و در این صورت هرگز [[رستگار]] نخواهیم شد: {{متن قرآن|وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا }}<ref>«و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.</ref>. |
| | |
| == [[هدف]] از داستان اصحاب کهف ==
| |
| قرآن هدف از [[آشکار کردن]] [[راز]] اصحاب کهف را [[اثبات]] عملی [[رستاخیز]] [[انسانها]] دانسته است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref> در برخی [[روایات]] نیز آمده است که در آن [[زمان]] [[زمامدار]] [[صالح]] و موحدی بر آن [[سرزمین]] [[حکومت]] میکرد؛ امّا [[مردم]] مملکت وی به نحلههای گوناگونی گرویده بودند؛ گروهی از آنان منکر [[معاد]] بودند. این [[پادشاه]] از این وضع بسیار [[اندوهگین]] بود و همواره به [[درگاه الهی]] ناله و [[تضرع]] میکرد، تا اینکه [[خداوند]] با فاش ساختن ماجرای [[اصحاب کهف]]، معاد و [[رستاخیز]] [[انسانها]] را عملاً [[ثابت]] کرد. <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱ ـ ۸۲. </ref> برخی نیز [[اختلاف مردم]] را در [[جسمانی]] یا [[روحانی]] بودن معاد دانستهاند. <ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۸۱. </ref> پس از فاش شدن این [[راز]] مردم رهسپار [[غار]] شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به [[گفتوگو]] پرداخت و [[خدا]] را بر این [[رحمت]] [[عظیم]] [[سپاس]] گفت، درحالی که پادشاه در ورودی غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار [[الهی]] شتافتند. <ref>جامعالبیان، مج۹،ج۱۵، ص۲۷۵ـ۲۷۷؛ روضالجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۵. </ref> براساس [[نقل]] منابع [[مسیحی]] آنها پس از [[گواهی دادن]] به [[معاد جسمانی]] همچون قدیسان به جوار [[حق]] شتافتند. <ref> The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵. </ref> مردم پس از این واقعه نیز [[اختلاف]] نظر پیدا کردند. همچنانکه برخی از [[مفسران]] گفتهاند این [[تنازع]]، همان کشمکشی است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آنها پس از بیدار شدن از [[خواب]] طولانی واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و [[مخالفان]] آن، [[نزاع]] و بحث درگرفت؛ مخالفان میخواستند خواب و [[بیداری]] اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این [[دلیل]] [[استوار]] و [[شاهد]] روشن را از دست [[مؤمنان]] خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایی بر روی آنان دادند: {{متن قرآن|فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا}} و برای آنکه [[مردم]] دیگر در این مورد کنجکاوی نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد گفتند: [[خداوند]] به حال ایشان آگاهتر است: {{متن قرآن|رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ}}، ازاینرو ما را نسزد که درباره ایشان به [[منازعه]] و [[احتجاج]] بپردازیم؛ امّا [[مؤمنان راستین]] که ماجرای [[اصحاب کهف]] را شاهدی روشن برای [[اثبات معاد]] به معنای [[حقیقی]] آن میدیدند سعی در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدی بسازیم: {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۷. </ref> نام این [[مسجد]] طبق برخی نقلها "التین" بود. <ref>تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۷۵. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[کهف]]==
| | [[قرآن]] مشخص نمیکند که [[مأمور]] تهیه غذا کدام یک از آنان بود و نیز چگونگی آشکار شدن راز آنان را توضیح نمیدهد. امّا طبق برخی [[روایات]] "یملیخا" یا "تملیخا" داوطلب این کار شد<ref>عرائس المجالس، ص ۳۷۵؛ روض الجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۰؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴. </ref> و با [[لباس]] چوپانی روانه شهر شد؛ امّا چهره شهر را کاملاً دگرگون یافت، از جمله پرچمی را بر سر در شهر دید که بر آن نوشته شده بود: {{عربی|"لا اله الا اللّه عيسى رسول الله وروحه"}}، ازاینرو بسیار شگفت زده شد و [[شگفتی]] او هنگامی فزونی یافت که نانوای شهر با دیدن سکهای که متعلق به بیش از ۳۰۰ سال پیش بود، از وی پرسید: آیا گنجی یافتهای؟ به تدریج [[مردم]] از قراین حال فهمیدند که این مرد یکی از چند [[جوانی]] است که نامشان را در [[تاریخ]] ۳۰۰ سال پیش خوانده و شنیدهاند. پس وی را نزد [[پادشاه]] آوردند و او ماجرای خود را بیان داشت<ref>عرائسالمجالس، ص۳۷۵ـ۳۷۶؛ روضالجنان، ج۱۲، ص ۳۲۰ ـ ۳۲۳؛ البرهان، ج ۳، ص ۶۲۴ ـ ۶۲۵. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref> |
| {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.</ref>. | |
|
| |
|
| {{متن قرآن|إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.</ref>.
| | == [[پادشاه]] عصر [[اصحاب کهف]] == |
| | در مورد پادشاه دوران اصحاب کهف [[اختلاف]] نظر است؛ امّا بیشتر مورخان [[پادشاه]] ظالمی را که [[اصحاب کهف]] از [[ستم]] وی به [[غار]] پناه بردهاند "دقیانوس" دانستهاند؛ یعنی پادشاه و امپراتور [[روم]] که در [[تاریخ]] با نام "دکیوس" یا "دیکیانوس" شناخته میشود و بین سالهای ۲۴۹ ـ ۲۵۱ میلادی [[حکومت]] داشته است؛ نیز پادشاه صالحی را که اصحاب کهف در دوران وی از [[خواب]] برخاستند "تیذوسیوس دوم" (تاودوسیوس و به [[نقلی]] ثیودوسیوس دوم) دانستهاند؛ امپراتوری که در تاریخ به "تیدوسیوس دوم" معروف بود، و بین سالهای ۴۰۸ ـ ۴۵۰ میلادی حکومت کرده است<ref>اهل الکهف، ص ۸۹ ـ ۹۰. </ref>. منابع [[مسیحی]] نیز در این مورد با همین [[نقل]] هماهنگ است<ref> The Encyclopedia Britanica, Vol.۲۰, p.۲۷۰. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> |
|
| |
|
| {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>. | | == شمار و نامهای اصحاب کهف == |
| | شمار اصحاب کهف، چنان که از عنوان داستان در منابع مسیحی، یعنی "هفت خفتگان" پیداست، ۷ نفر است. برخی نیز آنان را ۵ تن و برخی نیز ۱۳ تن نقل کردهاند<ref>اهل الکهف، ص ۸۸. </ref>. نامهای اصحاب کهف، طبیعتاً، نامهایی یونانی است، زیرا اِفِسوس، از شهرهای یونان است. این نامها عبارت است از: مکسملینا، یلمیخا، دیمومدس (دیموس)، امبلیکوس، مرطونس، بیرونس، کشطونس<ref>اهل الکهف، ص ۸۸. </ref>. روشن است که این نامها با ورود به نوشتارهای [[اسلامی]] و عربی دستخوش تغییراتی شده است، چنان که [[طبری]] نامهای ایشان را این گونه نقل کرده است: مکسلمینا، محسلمینا، یملیخا، مرطونس، کسطونس، ویبورس، ویکرنوس، یطبیونس و قالوش<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۷۶. </ref>. خود وی نیز بر اساس روایتی دیگر نامهای دیگری را با اندکی تفاوت ذکر میکند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۵۲. </ref>. [[قرآن مجید]] هیچگونه تصریحی درباره شمار اصحاب کهف ندارد و تنها بیان میکند که [[مردم]] در عدد اصحاب کهف [[اختلاف]] نظر داشتهاند؛ برخی ایشان را با سگ همراهشان ۴ تن و برخی ۶ تن و برخی ۸ تن دانستهاند: {{متن قرآن|سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا}}<ref>«خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و میگویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی میافکنند- و میگویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاهتر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمیدانن» سوره کهف، آیه ۲۲.</ref> و چون {{متن قرآن|رَجْمًا بِالْغَيْبِ}} را که اشاره به بیدلیل بودن سخن [[مردم]] است پس از دو قول اول ذکر کرده و قول سوم را بدون چنین تعبیری آورده، برخی نتیجه گرفتهاند که [[قرآن]] نظر سوم را [[تأیید]] میکند<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۳.</ref>، به هر روی، قرآن شمار کسانی را که از عدد [[اصحاب کهف]] [[آگاه]] بودند اندک میداند: {{متن قرآن|قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ }}، ازاینرو به [[رسول خدا]] {{صل}} [[دستور]] میدهد که جز به نحو مستدل با ایشان در این مورد به گفتوگو نپردازد: {{متن قرآن|فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا }}؛ {{متن قرآن|مِرَاءً ظَاهِرًا }} به معنای بحث غالب و مسلط است؛ بدین معنا که با آنان چنان با [[استدلال]] [[سخن]] بگو که گفتار تو بر نظر آنان غالب و مسلط گردد. احتمال دیگر این است که با آنان در خلوت بحث و گفتوگو نکن، زیرا گفتار تو را [[تحریف]] میکنند، بلکه آشکارا و در حضور مردم گفتوگو کن تا نتوانند [[حقیقت]] [[امر]] را تحریف کنند<ref>نمونه، ج ۱۲، ص ۳۸۴. </ref> و چون [[خداوند]] خود از همه آگاهتر است: {{متن قرآن|رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ}} دیگر از هیچ کس درباره اصحاب کهف سؤال مکن: {{متن قرآن|وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا}}، زیرا [[علم خداوند]] تو را از هر چیز بینیاز میکند<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۰. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref> |
|
| |
|
| {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref>. | | == [[هدف]] از داستان اصحاب کهف == |
| | قرآن هدف از آشکار کردن راز اصحاب کهف را [[اثبات]] عملی [[رستاخیز]] [[انسانها]] دانسته است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref>. در برخی [[روایات]] نیز آمده است که در آن [[زمان]] [[زمامدار]] [[صالح]] و موحدی بر آن سرزمین [[حکومت]] میکرد؛ امّا [[مردم]] مملکت وی به نحلههای گوناگونی گرویده بودند؛ گروهی از آنان منکر [[معاد]] بودند. این [[پادشاه]] از این وضع بسیار [[اندوهگین]] بود و همواره به درگاه الهی ناله و [[تضرع]] میکرد، تا اینکه [[خداوند]] با فاش ساختن ماجرای [[اصحاب کهف]]، معاد و [[رستاخیز]] [[انسانها]] را عملاً [[ثابت]] کرد<ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص ۸۱ ـ ۸۲.</ref>. برخی نیز [[اختلاف مردم]] را در جسمانی یا [[روحانی]] بودن معاد دانستهاند<ref>جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۸۱. </ref>. پس از فاش شدن این راز مردم رهسپار [[غار]] شدند. پادشاه در حضور همگان با اصحاب کهف به گفتوگو پرداخت و [[خدا]] را بر این [[رحمت]] عظیم [[سپاس]] گفت، درحالی که پادشاه در ورودی غار ایستاده بود، اصحاب کهف به مکان خود بازگشته و در آنجا به جوار [[الهی]] شتافتند<ref>جامعالبیان، مج۹،ج۱۵، ص۲۷۵ـ۲۷۷؛ روضالجنان، ج ۱۲، ص ۳۲۳ ـ ۳۲۵.</ref>. براساس [[نقل]] منابع [[مسیحی]] آنها پس از [[گواهی دادن]] به [[معاد جسمانی]] همچون قدیسان به جوار [[حق]] شتافتند<ref> The Encyclopedia Britannica Vol.۲۰,p.۲۷۰. And The Decline And Fall The Roman Empire, (Gibbon) Vol. I, P. ۵۴۴-۵. </ref>. |
|
| |
|
| {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ...}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref>. | | مردم پس از این واقعه نیز [[اختلاف]] نظر پیدا کردند. همچنانکه برخی از [[مفسران]] گفتهاند این [[تنازع]]، همان کشمکشی است که پس از اطلاع از حال اصحاب کهف و مردن آنها پس از بیدار شدن از [[خواب]] طولانی واقع شده است. در واقع میان طرفداران معاد و مخالفان آن، [[نزاع]] و بحث درگرفت؛ مخالفان میخواستند خواب و [[بیداری]] اصحاب کهف به زودی فراموش شود و این [[دلیل]] [[استوار]] و [[شاهد]] روشن را از دست [[مؤمنان]] خارج سازند، از همین رو پیشنهاد ساختن بنایی بر روی آنان دادند: {{متن قرآن|فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا}} و برای آنکه [[مردم]] دیگر در این مورد کنجکاوی نکنند و ماجرا سربسته به انجام رسد گفتند: [[خداوند]] به حال ایشان آگاهتر است: {{متن قرآن|رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ}}، ازاینرو ما را نسزد که درباره ایشان به [[منازعه]] و [[احتجاج]] بپردازیم؛ امّا مؤمنان راستین که ماجرای [[اصحاب کهف]] را شاهدی روشن برای [[اثبات معاد]] به معنای [[حقیقی]] آن میدیدند سعی در ماندگار کردن داستان در اذهان کرده و گفتند که باید بر آنان مسجدی بسازیم: {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۷. </ref> نام این [[مسجد]] طبق برخی نقلها "التین" بود<ref>تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۷۵. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref> |
|
| |
|
| {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>.
| | == مکان [[غار]] اصحاب کهف == |
| | درباره مکانِ غار اصحاب کهف دیدگاههای متفاوتی وجود دارد: |
| | # حادثه مزبور در [[شهر]] "اِفِسوس" واقع شده و غار مزبور نیز در همان جا قرار دارد و افسوس (افسیس) از شهرهای معروف آسیای صغیر (ترکیه کنونی و قسمتی از [[روم]] شرقی قدیم) است. ویرانههای این شهر هم اکنون در ۷۳ کیلومتری شهرِ "ازمیر" ترکیه به چشم میخورد و در کنار قریه "ایاصولوک" در [[کوه]] "ینایرداغ" هم اکنون غاری بسیار وسیع دیده میشود که فاصله چندانی با افسوس ندارد و آثار صدها [[قبر]] در آن وجود دارد. ورودی این [[غار]] در سمت شمال شرقی بوده و هیچ اثری از [[مسجد]]، صومعه یا کنیسه در آن به چشم نمیخورد. به [[عقیده]] بسیاری، غار مورد اشاره در داستان، همین غار است<ref>قاموس [[کتاب مقدس]]، ص ۸۷؛ نمونه، ج ۱۲، ص۴۰۰ ـ ۴۰۱، [[اهل]] الکهف، ص۹۱ ـ ۹۲. </ref>. این قول، با نقلهای [[مسیحی]] سازگار است<ref>See,The Encyclopedia Britannica, Vol.۲۰, P.۲۷۰ - ۸ The Decline And Fall Off The Roman Empire, Vol.I, P. ۵۴۴-۵.</ref>. |
| | # غار مزبور در نزدیکی پایتخت [[اردن]]، یعنی [[شهر]] عمان و در نزدیکی روستای "رجیب" واقع است. بر بالای این غار صومعهای دیده میشود که براساس پارهای از قراین، مربوط به قرن پنجم میلادی است و پس از آنکه [[مسلمانان]] آنجا را [[فتح]] کردند، به مسجد تبدیل شد<ref> [[المیزان]]، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱. </ref>. اطراف این غار از دو سمت شرقی و غربی باز است و [[آفتاب]] بر آن میتابد و ورودی غار در سمت جنوب قرار دارد و در داخل غار ۷ یا ۸ قبر به چشم میخورد. در سال ۱۹۶۳ میلادی هیئتی اکتشافی از اردن با حفّاری به [[کشف]] این غار متروک نایل شد<ref>المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷؛ نمونه، ج۱۲، ص ۴۰۱. </ref>. |
| | # غار [[اصحاب کهف]] در بتراء از شهرهای [[فلسطین]] است<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>. |
| | # در [[کوه]] قاسیون نزدیک [[دمشق]] [[سوریه]] واقع است<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>. |
| | # در شبه جزیره اسکاندیناوی، در اروپای شمالی قرار دارد<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>. |
| | # در نزدیکی شهر نخجوان در [[کشور]] قفقاز واقع است<ref> نمونه، ج۱۲، ص ۲۹۹. </ref>. |
|
| |
|
| نام کهف شش بار آن هم فقط در سورهای به همین نام آمده و در جغرافیای [[تاریخی]] [[مسلمانان]] [[قدمت]] دیرین دارد. درباره کهف [[روایات]] گوناگون وجود دارد اما قبل از پرداختن به این روایات بهتر است نامواژه کهف را بشناسیم.<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۲.</ref>
| | [[علامه طباطبایی]] بنا به دلایلی دیدگاه اول را، بهرغم شهرتش، مردود میداند؛ از جمله آنکه از [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برا» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref> برمیآید که [[نور]] [[خورشید]] به هنگام طلوع بر سمت راست غار و هنگام غروب بر سمت چپ آن میتابیده است، بنابراین باید ورودی غار در سمت جنوب باشد، درحالیکه دَرِ ورودی غار موجود در شهر اِفِسوس به سمت شمال شرقی است؛ همچنین مضمون آیه {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref> این است که در آن [[غار]] یا پیرامون آن، [[مسجد]] و عبادتگاهی بنا کردند، درحالیکه در غار اِفِسوس اثری از مسجد یا صومعه یا عبادتگاه دیگر به چشم نمیخورد. البته در سه کیلومتری آن کنیسهای وجود دارد که به هیچ وجه با غار مزبور ارتباطی ندارد<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۶ ـ ۲۹۷. </ref>؛ بنابراین از میان چند دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم با ویژگیهای ذکر شده در [[آیات قرآن]] سازگار است و برخی [[روایات]] نیز آن را [[تأیید]] میکند<ref> المیزان، ج ۱۳، ص ۲۹۸ ـ ۲۹۹. </ref>.<ref>[[منصور نصیری|نصیری، منصور]]، [[اصحاب کهف - نصیری (مقاله)|مقاله «اصحاب کهف»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۳]].</ref> |
|
| |
|
| ===بررسی نامواژه کهف===
| | ادله دیگر مبنی بر اینکه مراد غار رجیب است عبارت است از: |
| در همین ابتدا [[رجوع]] به المنجد را پیشنهاد خاطر میسازیم: کهف جکهوف: [[غار]]... [[پناهگاه]]، ملجاء<ref>المنجد، ص۱۶۲۵.</ref>.
| | # همان طور که در روایات از ابن عباس نقل شده، بقایای درختان زیتون و بلوط در اطراف آن دیده میشود. |
| | | # هشت جمجمه در غار پیدا شده که آنها را برای [[آزمایش]] به لندن فرستادهاند و یکی از آنها به جمجمه سگ شباهت دارد. |
| مفردات ما را چنین به معنی [[کهف]] راهبری میکند: کهف - غاری است در [[کوه]] جمعاش - کهوف (و به طور استعاره به کسی که [[پناه]] و ملجاء [[مردم]] است که میگویند)<ref>مفردات، ج۳، ص۸۷.</ref>. ظاهراً کهف قابل تقطیع نیست که [[استنباط]] معنایی از اجزاء داشته باشد. [[قاموس قرآن]] که یکی از منابع مهم مورد استفاده ما در این کتاب است چنین اظهار میدارد: کهف: [[غار]] وسیع و اگر کوچک باشد به آن غار میگویند نه کهف. چنانکه در قاموس و مجمع است ولی راغب آن را مطلق غار گفته است. در عبارت [[صحاح]]، قاموس، مصباح و [[اقرب]] قید «المَنقور» ذکر شده یعنی غار کنده شده، از این به نظر میآید که کهف غار طبیعی نیست<ref>قاموس قرآن، ج۶، ص۱۵۴.</ref> [[سیوطی]] در [[اتقان]] آورده: کهف: و آن اتاقی است که در [[دل]] کوه کنده شده باشد<ref>الاتقان سیوطی، ص۴۵۳.</ref>.<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۴.</ref>
| |
| | |
| ===[[زمان]] واقعه===
| |
| به نقل از یاقوت، مفردات نوشته است: [[اصحاب کهف]] چهارصد سال قبل از [[تولد حضرت عیسی]] در [[قسطنطنیه]] از [[ظلم و جور]] [[دقیانوس]] به کوهستانی که غاری داشت [[هجرت]] کردند و رسولانی بودند که در همان زمان؛ [[مأموریت]] [[ارشاد]] مردم را داشتهاند<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۶۱.</ref>و<ref>ر.ک: مفردات، ج۳، ص۸۸.</ref>. اکنون این سؤال پیش میآید که چرا در [[کتاب مقدس]] هیچگونه اشارهای به داستان اصحاب کهف نشده است؟ با اینکه غیر قابل قبول است که رویداد کهف قبل از میلاد [[مسیح]] اتفاق بیفتد و با پدید آیی [[مسیحیت]] هیچ گونه ردپایی از آن را در خود نداشته باشد.«به دلیل اینکه اگر قبل از دوران [[موسی]]{{ع}} بود در [[تورات]] میآمد و حال آنکه میبینیم [[یهود]] آن را معتبر نمیدانند، هر چند عدهای از [[روایات]] دارد که [[قریش]] آن را از یهود تلقی کرده و گرفتهاند لکن میدانیم یهود آن را از [[نصاری]] گرفته چون نصاری به آن اهتمام زیادی داشته آنچه که از نصاری حکایت شده قریب المضمون با روایتی است که [[ثعلبی]] در عرائس از [[ابن عباس]] نقل کرده چیزی که هست [[رؤیت]] [[نصاری]] در اموری با [[روایات]] [[مسلمین]] [[اختلاف]] دارد»<ref>تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۹۷.</ref>. تقریباً [[یقین]] است که [[زمان]] واقعه [[اصحاب کهف]] در فاصله بعد از میلاد [[مسیح]] و [[قبل از بعثت]] [[حضرت رسول]]{{صل}} بود [[پادشاهی]] که از [[ترس]] او به [[غار]] [[پناه]] بردند [[دقیانوس]] با ذوقیوس یا دسیوس نام داشته<ref>قاموس قرآن، ج۶، ص۱۶۱.</ref> او در [[شکنجه]] و [[آزار]] [[مسیحیان]]، [[شهرت]] دارد. اصحاب کهف را هم [[روزگار]] او دانستهاند<ref>عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء، ص۶۱۲.</ref>. ایام امپراطوری Decius که [[عرب]] او را دقیانوس مینامند را مؤلف فقید [[قصص قرآن]] و مؤلف [[قاموس قرآن]] ۲۴۹-۲۵۱ م<ref>صدر الدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۶.</ref>، و نویسندگان [[تاریخ انبیاء]] [[حماسه]] [[بت]] شکنان و [[دانشنامه قرآن]] «۲۰۱-۲۵۱م»<ref>عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء ص۶۱۲؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ص۲۳۸.</ref>، ذکر کردهاند.<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۵.</ref>
| |
| | |
| ===[[کشف]] غار اصحاب کهف===
| |
| تطبیق محلی که با نشانیهای داده شده [[آیات]] مطابقت داشته باشد گره گشاست. آیا کهفی که در [[کوه]] قاسیون [[دمشق]] وجود دارد همان است که در [[قرآن]] آمده؟ آیا غار [[شهر]] پتراء در [[فلسطین]] [[پناهگاه]] [[جوانان]] بوده است؟ شاید غاری که در شبه جزیره اسکاندیناوی در شمال اروپا واقع است غار اصحاب کهف باشد و یا غاری که میگویند در [[جمهوری]] خودمختار نخجوان وجود دارد [[اصحاب]] را در خود پناه داده است. از میان این همه شایدها، تنها دو مکان از احتمال زیاد [[صحت]] برخوردارند: یکی غار [[افسوس]] [[ترکیه]] و دیگر غار رجیب (=رقیم) در [[اردن]]. اولی در منابع و مآخذ بسیاری نامبرده شده است. دومی با [[ادله]] و قرائن ارائه شده توسط [[مفسران]] و باستان شناسان با آنچه در قرآن آمده مطابقت دارد. در [[اقامه دلیل]] بر [[اثبات]] این گفته به [[باستانشناسی]] و ادله جغرافیایی [[متوسل]] میشویم.
| |
| | |
| [[دلایل]] بسیاری آن را [[تأیید]] میکند.
| |
| #همان طور که در روایات از ابن عباس نقل شده، بقایای درختان زیتون و بلوط در اطراف آن دیده میشود. | |
| #هشت جمجمه در غار پیدا شده که آنها را برای [[آزمایش]] به لندن فرستادهاند و یکی از آنها به جمجمه سگ شباهت دارد. | |
| # [[کشف]] آثار [[مسجد]] در جلوی [[غار]] که با خط [[کوفی]] نوشته شده: این مسجد در سال ۱۰۷ تجدید بنا شده است.... | | # [[کشف]] آثار [[مسجد]] در جلوی [[غار]] که با خط [[کوفی]] نوشته شده: این مسجد در سال ۱۰۷ تجدید بنا شده است.... |
|
| |
|
| در نزدیکی غار روستایی است به نام رجیب که احتمالاً همان رقیم بوده که در [[قرآن]] آمده است <ref>باستانشناسی و جغرافیایی تاریخی قصص قرآنی، ص۱۹۶؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۱ به بعد؛ صدرالدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۸؛ قاموس قرآن، ص۱۶۲.</ref>. | | در نزدیکی غار روستایی است به نام رجیب که احتمالاً همان رقیم بوده که در [[قرآن]] آمده است<ref>باستانشناسی و جغرافیایی تاریخی قصص قرآنی، ص۱۹۶؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۵۰۱ به بعد؛ صدرالدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۸؛ قاموس قرآن، ص۱۶۲.</ref>. کوتاه سخن آنکه غار رقیم [[کشور]] [[اردن]] همان غاری است که [[جوانان]] [[اهل]] [[روم]] به آنجا [[پناه]] بردهاند<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۶.</ref>. |
| | |
| کوتاه سخن آنکه غار رقیم [[کشور]] [[اردن]] همان غاری است که [[جوانان]] [[اهل]] [[روم]] به آنجا [[پناه]] بردهاند.<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۶.</ref> | |
| | |
| == اصحاب کهف در دانشنامه معاصر قرآن کریم ==
| |
| [[کهف]] به معنای [[غار]] وسیع در [[کوه]] و [[پناه]] ([[پناهگاه]]) آمده است. اگر جانپناه در کوه، کوچک باشد به آن «غار» و در صورتی که فراخ باشد «کهف» گفته میشود<ref>لسان العرب، ج۹، ص۳۱۰.</ref>.
| |
| | |
| در [[قرآن]]، واژه [[اصحاب کهف]] تنها در یک [[آیه]] {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.</ref> آمده است و منظور از آن گروهی از [[جوانان]] و جوانمردان [[خداپرستی]] هستند که به خاطر [[حفظ ایمان]] خود در شرایط [[خفقان]] [[حاکم]] به غاری [[پناهنده]] شدند و [[خداوند]] به طور معجزهآسایی آنان را به [[خواب]] [[آرامشبخشی]] فرو برد و پس از ۳۰۹ سال آنان را بیدار فرمود تا دلیل و نشانهای بر [[رستاخیز]] [[انسانها]] باشند.
| |
| | |
| واژه «کهف» به صورت مفرد، سه بار در قرآن تکرار شده است {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و اکنون که از آنان و از آنچه جز خداوند میپرستند کناره جستید، در غار پناه گیرید تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> و دو بار نیز به صورت {{متن قرآن|كَهْفِهِمْ}} آمده است {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِدًا}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت و آنان در جای گشادهای از آن (غار) بودند؛ این از نشانههای خداوند است؛ هر که را خداوند راه نماید، رهیافته است و هر که را بیراه نهد، هرگز برای او سروری رهنما نخواهی یافت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا}}<ref>«و در غار خود سیصد سال درنگ داشتند و نه سال بر آن افزودند» سوره کهف، آیه ۲۵.</ref>. واژه ترکیبی «اصحاب کهف» هم، تنها یک بار {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا}}<ref>«آیا پنداشتهای که اصحاب کهف و رقیم از نشانههای ما (چیزی) شگرف بودهاند؟» سوره کهف، آیه ۹.</ref> ذکر شده است.
| |
| | |
| داستان اصحاب کهف در ۱۸ آیه از [[قرآن]] شرح داده شده است. گزارش مطالب این [[آیات]] به طور [[اجمال]] چنین است: گروهی از جوانان (جوانمردان) به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، رحمتی از جانب خویش به ما ارزانی دار و کار ما را به سامان آور. آنگاه ما در همان غار بر گوشهای آنان تا چندین سال پرده کشیدیم. پس از آن از خواب بیدارشان ساختیم... اینان جوانمردانی بودند که به پرودرگارشان [[ایمان]] آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم و دلهایشان را [[استوار]] داشتیم تا به پا خواسته و گفتند: [[پروردگار]] ما، پروردگار [[آسمانها]] و [[زمین]] است... و چون از [[قوم]] خود و آنچه جز [[خدا]] میپرستند کناره گرفتید در آن غار جای گیرید تا پروردگارتان [[رحمت]] خویش را بر شما بگستراند و کار شما را به سامان آورد... و به این سان بود که آنان را از خواب بیدار کردیم تا در میان خود، همهپرسی کنند. یکی از آنان گفت چه مدت در اینجا ماندهاید؟ گفتند به اندازه یک [[روز]] یا بخشی از روز ماندهایم. حال یکی از خود را با درهم به سوی [[شهر]] بفرستید تا برایتان خوراکی بیاورد... و به این سان، دیگران را از حال ایشان باخبر گرداندیم تا بدانند [[وعده الهی]]، راست و درست است و در [[قیامت]] تردیدی نیست. هنگامی که [[مردم]] شهر در میان خویش بگو مگو کردند و گفتند: بر جایگاه آنان یادمانی بسازید، پروردگارشان به احوال آنان آگاهتر است. کسانی که بر کار آنها [[غلبه]] یافتند گفتند: بر جایگاه آنان [[مسجد]] و معبدی خواهیم ساخت»
| |
| | |
| داستان [[اصحاب کهف]] با گزارشهای ناهمگون و متعددی آمده است؛ به گونهای که یافتن گزارشی مستند و همگون درباره آن، بسیار سخت یا شاید ناممکن باشد. از جمله اختلافاتی که وجود دارد درباره [[پادشاهی]] است که اصحاب کهف از دست او فرار کردند. [[اختلاف]] دیگر، درباره خود این [[جوانان]] یا جوانمردان است که آیا شاهزاده بودند یا [[فرزندان]] اشراف یا از مردم عادی. مورد سوم و چهارم، اختلاف در مورد [[زمان]] و مکان وقوع حادثه است. اختلاف بعدی در مورد مکان فعلی [[غار]] اصحاب کهف میباشد<ref>ترجمه المیزان، ج۱۳، ص۴۰۸.</ref>.
| |
| | |
| در یکی از گزارشها آمده است: هنگامی که [[مسیحیان]] گرفتار ستمگریهای امپراطور دیکیوس (Decius) بودند هفت تن از جوانان اشرافزاده شهر «اِفِسوس» در غار وسیع و عمیقی در [[کوه]]، کنار شهر پنهان شدند. امپراطور برای نابودی جوانان، [[فرمان]] داد دهانه غار را با ساختن تپه مستحکمی از سنگهای بزرگ و ضخیم مسدود کنند. در این حال جوانان به خوابی عمیق فرو رفتند. این [[خواب]] به گونهای [[معجزهآسا]] ۱۸۷ سال به طول انجامید؛ بدون اینکه در این مدت طولانی به قوای حیاتی آنان آسیبی برسد. پس از این مدت، بردگان «ادولیوس» (Adolius) که [[وارث]] کوه مزبور بودند برای احداث ساختمان مجلل روستایی در آن محل، سنگهای ضخیم درب غار را برداشتند و اشعه [[آفتاب]] به درون غار [[نفوذ]] کرد و باعث شد تا جوانان خفته در [[غار]] بیدار شوند. آنان که میپنداشتند ساعاتی اندک در [[خواب]] بودهاند [[احساس]] [[گرسنگی]] کردند. از اینرو، بر آن شدند تا یکی از آنان به طور ناشناس و مخفیانه به [[شهر]] بازگردد و غذایی فراهم آورد. یکی از آنان که برای این کار [[مأموریت]] یافت پس از آمدن به شهر نتوانست آن را بازشناسد. [[ترس]] و [[تعجب]] او، هنگامی بیشتر شد که [[صلیب]] بزرگی را بر دروازه بزرگ شهر اِفسوس [[مشاهده]] کرد. هنگامی که [[پول]] قدیمی رایج دوران امپراطور دیکیوس را به نانوا داد، نانوا [[تصور]] کرد این [[جوان]] به گنجی دست یافته است. از اینرو، جوان را نزد [[قاضی]] برد و در آنجا به دنبال [[پرسش]] و پاسخهایی، داستان حیرتانگیز و درنگ دراز مدتی [[اصحاب کهف]] در غار روشن شد. به دنبال این واقعه، [[اسقف]] شهر اِفِسوس، [[کاهنان]]، [[مردم]] شهر و حتی امپراطور «شیودوسیوس» برای مشاهده غار مورد نظر شتافتند. پس از آنکه آنان خود را به هفت جوان رساندند و از ماجرای اصحاب کهف [[آگاه]] شدند [[مرگ]] آن [[جوانان]] فرا رسید و با کمال [[آرامش]] از [[دنیا]] رفتند<ref>دائرةالمعارف قرآن کریم، اعلام قرآن.</ref>.
| |
| | |
| داستان اصحاب کهف، همچون بسیاری از [[قصص قرآنی]] در میان [[پیروان ادیان آسمانی]] پیشینه دارد. [[قرآن]] بدون اینکه از [[پیروان]] [[دینی]] خاص نام برد با تعبیر {{متن قرآن|يَقُولُونَ}} از [[شهرت]] این داستان در میان پیشینیان حکایت میکند. در میان [[مسیحیان]]، اصحاب کهف، نه به خاطر [[پناه]] بردنشان به غار، بلکه از جهت به خواب رفتنشان شهرت یافتهاند و با توجه به اینکه تعداد آنان غالباً هفت نفر انگاشته شدهاند در بیشتر منابع پیشین بهویژه در منابع مسیحیان [[غربی]] به «هفت خفتگان» یا «هفت خفتگان شهر اِفِسوس» شناخته شدهاند<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی.</ref>.
| |
| | |
| داستان اصحاب کهف، نخستین بار در [[قرن پنجم]] میلادی به وسیله «ژاک» [[اهل]] «ساروک» که [[خلیفه]] کلیسای [[سوریه]] بوده است در رسالهای [[سریانی]] تشریح شده که آن رساله توسط شخصی به نام «گوگویوس» با عنوان «جلال الشّهداء» از [[سریانی]] به لاتین [[ترجمه]] شده است. «جانکوخ» نیز در صدد برآمده است که اصل این داستان را به یکی از افسانههای [[یونانی]] پیوند دهد<ref>اعلام القرآن.</ref>.
| |
|
| |
|
| در برخی [[پژوهشها]]، بخشهایی از عناصر داستان را با داستانهای مشابه در منابع [[یهودی]]، یونانی و غیر آن جستجو کردهاند. در متون [[مسیحی]] کهن، مضامین داستان [[اصحاب کهف]]، قابل مقایسه با مضامین [[اسلامی]] دیده میشود؛ به گونهای که نه تنها میتوان خطوط کلی داستان [[قرآن]] را در پرداختهای مسیحی بازیافت بلکه بخش تفصیلات داستان نیز در [[روایات]] و [[تفاسیر]] اسلامی با پرداختهای مسیحی قابل مقایسه است. با این وجود باید توجه داشت که داستان اصحاب کهف در [[کتاب مقدس]] ([[عهدین]]) نیامده است ولی برای [[بزرگداشت]] آنان در میان [[مسیحیان]]، [[روز]] دوم یا چهارم اوت در تقویم کلیسای یونانی مشخص شده است. | | == [[زمان]] واقعه == |
| | به نقل از یاقوت، مفردات نوشته است: [[اصحاب کهف]] چهارصد سال قبل از تولد [[حضرت عیسی]] {{ع}} در [[قسطنطنیه]] از [[ظلم و جور]] دقیانوس به کوهستانی که غاری داشت [[هجرت]] کردند و رسولانی بودند که در همان زمان؛ مأموریت [[ارشاد]] مردم را داشتهاند<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۶۱.</ref>.<ref>ر.ک: مفردات، ج۳، ص۸۸.</ref>. اکنون این سؤال پیش میآید که چرا در [[کتاب مقدس]] هیچگونه اشارهای به داستان اصحاب کهف نشده است؟ با اینکه غیر قابل قبول است که رویداد کهف قبل از میلاد [[مسیح]] اتفاق بیفتد و با پدید آیی [[مسیحیت]] هیچ گونه ردپایی از آن را در خود نداشته باشد. «به دلیل اینکه اگر قبل از دوران [[موسی]]{{ع}} بود در [[تورات]] میآمد و حال آنکه میبینیم [[یهود]] آن را معتبر نمیدانند، هر چند عدهای از [[روایات]] دارد که [[قریش]] آن را از یهود تلقی کرده و گرفتهاند لکن میدانیم یهود آن را از [[نصاری]] گرفته چون نصاری به آن اهتمام زیادی داشته آنچه که از نصاری حکایت شده قریب المضمون با روایتی است که [[ثعلبی]] در عرائس از [[ابن عباس]] نقل کرده چیزی که هست [[رؤیت]] نصاری در اموری با [[روایات]] [[مسلمین]] [[اختلاف]] دارد»<ref>تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۴۹۷.</ref>. تقریباً [[یقین]] است که [[زمان]] واقعه [[اصحاب کهف]] در فاصله بعد از میلاد [[مسیح]] و قبل از بعثت [[حضرت رسول]]{{صل}} بود [[پادشاهی]] که از [[ترس]] او به [[غار]] پناه بردند دقیانوس با ذوقیوس یا دسیوس نام داشته<ref>قاموس قرآن، ج۶، ص۱۶۱.</ref> او در [[شکنجه]] و [[آزار]] [[مسیحیان]]، [[شهرت]] دارد. اصحاب کهف را هم [[روزگار]] او دانستهاند<ref>عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء، ص۶۱۲.</ref>. ایام امپراطوری Decius که [[عرب]] او را دقیانوس مینامند را مؤلف فقید قصص قرآن و مؤلف [[قاموس قرآن]] ۲۴۹-۲۵۱ م<ref>صدر الدین بلاغی، قصص قرآن، ص۳۱۶.</ref> و نویسندگان تاریخ انبیاء حماسه [[بت]] شکنان و دانشنامه قرآن «۲۰۱-۲۵۱م»<ref>عزیز اله کاسب، تاریخ انبیاء ص۶۱۲؛ دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ص۲۳۸.</ref>، ذکر کردهاند<ref>[[محرم فرزانه|فرزانه، محرم]]، [[اماکن جغرافیایی در قرآن (کتاب)|اماکن جغرافیایی در قرآن]]، ص ۱۱۵.</ref>. |
|
| |
|
| [[مفسران]] پیشین در [[تفسیر آیات]] مربوط به داستان اصحاب کهف، غالباً به گزارش روایات پرداخته و اختلافاتی که در مورد جزئیات داستان وجود دارد را توضیح دادهاند. برخی از این [[اختلافات]] عبارتند از: معنای «[[فتی]]» که آیا [[جوان]] است یا [[جوانمرد]]. [[زمان]] دقیق واقع شدن این حادثه، مکان و نقطهای که این رخداد در آنجا واقع شده است. یکی بودن یا نبودن داستان اصحاب کهف و [[اصحاب رقیم]]. تعداد و نامهای اصحاب کهف و امثال آن<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۲۸–۴۳۰.</ref>.
| | == داستان اصحاب کهف در منابع مختلف == |
| | داستان اصحاب کهف، نخستین بار در قرن پنجم میلادی به وسیله «ژاک» [[اهل]] «ساروک» که [[خلیفه]] کلیسای [[سوریه]] بوده است در رسالهای سریانی تشریح شده که آن رساله توسط شخصی به نام «گوگویوس» با عنوان «جلال الشّهداء» از سریانی به لاتین ترجمه شده است. «جانکوخ» نیز در صدد برآمده است که اصل این داستان را به یکی از افسانههای یونانی پیوند دهد<ref>اعلام القرآن.</ref>. |
|
| |
|
| در تفاسیر معاصر، افزون بر مطالبی که پیشینیان به آن پرداختهاند نکات دیگری مورد توجه قرار گرفته که برخی از آنها جدید است؛ از جمله در «[[فرهنگ قرآن]]» حدود یازده عنوان اصلی و بیش از پنجاه عنوان فرعی بیان شده است<ref>فرهنگ قرآن، ج۳.</ref>؛ در [[تفسیر]] [[هدایت]] نیز ضمن [[تذکر]] این نکته که در [[روایات اسلامی]]، همه اصحاب کهف جوان دانسته نشدهاند نتیجهگیری میکند که تعبیر «فتیه» جوان یا جوانمرد که در قرآن آمده به خاطر آن است که جوان بر [[تغییر]] دادن شرایط [[اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و دست به [[شورش]] زدن و [[قیام]] کردن، تواناتر است و کلمه «[[فتی]]» اشاره به [[فتوّت]]، [[جوانمردی]]، [[شجاعت]] و [[قهرمانی]] دارد. همچنین با [[عنایت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.</ref> نتیجه میگیرد که این [[جوانان]] [[شجاع]] و [[جوانمرد]]، [[اعلان]] نمودند که قصد دارند با [[شورش]] و [[قیام]] به [[هدف]] خود برسند؛ {{متن قرآن|إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا...}}<ref>«و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> و هیچگاه از هدف خود [[عقبنشینی]] نخواهند کرد؛ و مطالب آیه {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref> را هم دلیلی [[قاطع]] بر محکومیت کسانی میداند که [[زیارت قبور]] [[پیامبران]]، [[امامان معصوم]]، مردان [[خدا]] و [[نماز]] گزاردن و [[عبادت]] کردن در آرامگاههای آنان را [[بدعت]]، [[ضلالت]] و [[حرام]] دانستهاند<ref>تفسیر هدایت، ج۶، ص۳۹۱.</ref>. | | در برخی پژوهشها، بخشهایی از عناصر داستان را با داستانهای مشابه در منابع [[یهودی]]، یونانی و غیر آن جستجو کردهاند. در متون [[مسیحی]] کهن، مضامین داستان [[اصحاب کهف]]، قابل مقایسه با مضامین [[اسلامی]] دیده میشود؛ به گونهای که نه تنها میتوان خطوط کلی داستان [[قرآن]] را در پرداختهای مسیحی بازیافت بلکه بخش تفصیلات داستان نیز در [[روایات]] و [[تفاسیر]] اسلامی با پرداختهای مسیحی قابل مقایسه است. با این وجود باید توجه داشت که داستان اصحاب کهف در [[کتاب مقدس]] (عهدین) نیامده است ولی برای [[بزرگداشت]] آنان در میان [[مسیحیان]]، [[روز]] دوم یا چهارم اوت در تقویم کلیسای یونانی مشخص شده است. |
|
| |
|
| برخی از [[مذاهب اسلامی]] از داستان [[اصحاب کهف]] در جهت [[تحکیم]] بنیانهای [[اعتقادی]] و نظری خود بهره بردهاند. در روایتی [[شیعی]] گزارش شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} به منظور [[اثبات حقانیت]] علی{{ع}}، آن [[حضرت]] را با برخی از سران [[اصحاب]] به سوی جایگاه اصحاب کهف فرستاد. هر یک از همراهان دستور داشتند تا از جانب رسول خدا{{صل}}، اصحاب کهف را [[سلام]] گویند، اما هیچ یک پاسخ سلام خود را نگرفتند و تنها علی{{ع}} بود که وقتی سلام کرد پاسخ شنید و اصحاب کهف، [[حضرت علی]]{{ع}} را [[وصیّ]] [[پیامبر]]{{صل}} معرفی نمودند. برخی از [[مشایخ]] [[اسماعیلیه]] نیز در مسئله [[امامت]] و [[وصایت]] از داستان اصحاب کهف بهره بردهاند.
| | [[مفسران]] پیشین در [[تفسیر آیات]] مربوط به داستان اصحاب کهف، غالباً به گزارش روایات پرداخته و اختلافاتی که در مورد جزئیات داستان وجود دارد را توضیح دادهاند. برخی از این [[اختلافات]] عبارتند از: معنای «فتی» که آیا [[جوان]] است یا جوانمرد. [[زمان]] دقیق واقع شدن این حادثه، مکان و نقطهای که این رخداد در آنجا واقع شده است. یکی بودن یا نبودن داستان اصحاب کهف و [[اصحاب رقیم]]. تعداد و نامهای اصحاب کهف و امثال آن<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۲۸–۴۳۰.</ref>. |
|
| |
|
| [[اهل عرفان]] و [[تأویل]]، افزون بر توضیح معنای ظاهری داستان که در [[قرآن]] و [[اخبار]] آمده است به بیان برخی از معانی [[باطنی]] و ژرف آن پرداختهاند و به عنوان نمونه، [[پناه بردن]] اصحاب کهف به [[غار]] را به معنای پناه بردن به [[خداوند]] و [[حرم امن]] او دانسته که از ژرفای [[روح ایمان]] آنان سرچشمه گرفته بود و برای هر کدام از حوادث این داستان مانند فرار از [[شهر]]، [[پناه]] جستن در [[غار]]، [[خواب]] و [[بیداری]]، حالت [[هیبت]] و ترسناکی خود و سگشان و امثال آن، معانی [[عرفانی]] و تأویلی آن را باز گفتهاند<ref>تفسیر سوره کهف.</ref>. | | در تفاسیر معاصر، افزون بر مطالبی که پیشینیان به آن پرداختهاند نکات دیگری مورد توجه قرار گرفته که برخی از آنها جدید است؛ از جمله در «فرهنگ قرآن» حدود یازده عنوان اصلی و بیش از پنجاه عنوان فرعی بیان شده است<ref>فرهنگ قرآن، ج۳.</ref>؛ در [[تفسیر]] [[هدایت]] نیز ضمن [[تذکر]] این نکته که در [[روایات اسلامی]]، همه اصحاب کهف جوان دانسته نشدهاند نتیجهگیری میکند که تعبیر «فتیه» جوان یا جوانمرد که در قرآن آمده به خاطر آن است که جوان بر [[تغییر]] دادن شرایط [[اجتماعی]]، [[سیاسی]]، [[اعتقادی]] و دست به [[شورش]] زدن و [[قیام]] کردن، تواناتر است و کلمه «فتی» اشاره به [[فتوّت]]، [[جوانمردی]]، [[شجاعت]] و قهرمانی دارد. همچنین با عنایت به [[آیه]] {{متن قرآن|إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگارا! به ما از سوی خویش بخشایشی رسان و از کار ما برای ما رهیافتی فراهم ساز» سوره کهف، آیه ۱۰.</ref> نتیجه میگیرد که این [[جوانان]] [[شجاع]] و جوانمرد، [[اعلان]] نمودند که قصد دارند با [[شورش]] و [[قیام]] به [[هدف]] خود برسند؛ {{متن قرآن|إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا...}}<ref>«و دلهایشان را استوار داشتیم، هنگامی که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است؛ جز او خدایی را (به پرستش) نمیخوانیم که در آن صورت بیگمان سخنی نادرست گفتهایم» سوره کهف، آیه ۱۴.</ref> و هیچگاه از هدف خود عقبنشینی نخواهند کرد؛ و مطالب آیه {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا}}<ref>«و بدینگونه (مردم را) از حال آنان آگاهانیدیم تا بدانند که وعده خداوند راستین است و در رستخیز تردیدی نیست؛ آنگاه (مردم) در کار خویش، میان هم کشمکش کردند؛ گفتند بنایی بر (غار) آنان بسازید (تا داستانشان آشکار نگردد)- پروردگارشان بر (احوال) آنان آگاهتر است» سوره کهف، آیه ۲۱.</ref> را هم دلیلی [[قاطع]] بر محکومیت کسانی میداند که [[زیارت قبور]] [[پیامبران]]، [[امامان معصوم]]، مردان [[خدا]] و [[نماز]] گزاردن و [[عبادت]] کردن در آرامگاههای آنان را [[بدعت]]، [[ضلالت]] و [[حرام]] دانستهاند<ref>تفسیر هدایت، ج۶، ص۳۹۱.</ref>.<ref>[[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[اصحاب کهف - نوریها (مقاله)| مقاله «اصحاب کهف»]]، [[ دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)| دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص ۲۵۴-۲۵۷.</ref> |
|
| |
|
| [[تفسیر کشف الاسرار]] مینویسد: بزرگان [[طریقت]] و خداوندان [[معرفت]] گفتهاند که اساس کار تصوف بر روش و [[سیرت]] [[اصحاب کهف]] به دست میآید. آدابی که برخی از آنها عبارتند از: محقق ساختن [[هدف]]، [[خلوص]] [[اراده]]، [[همت]] والا، عُزلت و [[کنارهگیری]] از [[خلق]]، ساقط کردن پیوستگیها و علاقههای [[دنیایی]]، [[اخلاص]] در [[دعوت]] و [[توبه]] و [[انابه]] به درگاه [[حضرت حق]]، از نفس خویش [[بیزاری جستن]] و از [[جهان]] [[آزاد]] و به [[حق]] شاد بودن، از بند خویش رها، دست نیاز به درگاه [[خداوند متعال]] زدن، گاهی از [[استواری]] هییت سوزان و گدازان و گاهی نیز در [[نسیم]] اُنس شادان و نازان، گفتهاند خداوند متعال با اصحاب کهف چنان کرد که [[مادر]] [[مهربان]] با فرزند انجام دهد: اول برای او گهواره سازد، پس بخواباند، سپس بجنباند، آنگاه مگس براند و شیر دهد تا بیارامد. خداوند متعال نیز با اصحاب کهف چنین کرد. اول غار برای آنان مانند گهواره ساخت: {{متن قرآن|وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> پس بخوابانید: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>. آنگاه بجنبانید: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>. سپس [[رنج]] [[آفتاب]] از ایشان بازداشت: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref>. نهایت برای آنان شربت [[رحمت]] فرستاد تا آرام گرفتند: {{متن قرآن|يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ}}<ref>«تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref><ref>کشف الاسرار، ج۵، ص۶۷۳.</ref>.
| | == مذاهب اسلامی و داستان اصحاب کهف == |
| | برخی از مذاهب اسلامی از داستان [[اصحاب کهف]] در جهت تحکیم بنیانهای [[اعتقادی]] و نظری خود بهره بردهاند. در روایتی [[شیعی]] گزارش شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} به منظور اثبات حقانیت [[امام علی]]{{ع}}، آن حضرت را با برخی از سران [[اصحاب]] به سوی جایگاه اصحاب کهف فرستاد. هر یک از همراهان دستور داشتند تا از جانب رسول خدا{{صل}}، اصحاب کهف را [[سلام]] گویند، اما هیچ یک پاسخ سلام خود را نگرفتند و تنها علی{{ع}} بود که وقتی سلام کرد پاسخ شنید و اصحاب کهف، [[حضرت علی]]{{ع}} را [[وصیّ]] [[پیامبر]]{{صل}} معرفی نمودند. برخی از [[مشایخ]] [[اسماعیلیه]] نیز در مسئله [[امامت]] و [[وصایت]] از داستان اصحاب کهف بهره بردهاند. |
|
| |
|
| در این که آیا [[اصحاب کهف]]، همان [[اصحاب رقیم]] هستند یا داستان دیگری دارند دو دیدگاه وجود دارد. بیشتر [[مفسران]]، آنان را یکی میدانند و میگویند مقصد از «[[رقیم]]»، [[لوح]] نوشتهای است که در آن اسامی اصحاب کهف و برخی مطالب مربوط به آنان نوشته شده و کنار [[غار]] [[نصب]] گردیده است و یا «رقیم»، نام بیابانی است که غار در آنجا قرار دارد.
| | [[اهل عرفان]] و [[تأویل]]، افزون بر توضیح معنای ظاهری داستان که در [[قرآن]] و [[اخبار]] آمده است به بیان برخی از معانی [[باطنی]] و ژرف آن پرداختهاند و به عنوان نمونه، پناه بردن اصحاب کهف به [[غار]] را به معنای پناه بردن به [[خداوند]] و [[حرم امن]] او دانسته که از ژرفای روح ایمان آنان سرچشمه گرفته بود و برای هر کدام از حوادث این داستان مانند فرار از [[شهر]]، پناه جستن در [[غار]]، [[خواب]] و [[بیداری]]، حالت هیبت و ترسناکی خود و سگشان و امثال آن، معانی [[عرفانی]] و تأویلی آن را باز گفتهاند<ref>تفسیر سوره کهف.</ref>. |
|
| |
|
| برخی مفسران هم، اصحاب رقیم را گروهِ دیگری میدانند که سرنوشتی جدا داشتهاند و [[خداوند]]، یاد آنها را همراه اصحاب کهف گرامی داشته است. داستان اصحاب رقیم را برخی چنین گزارش کردهاند که آنان از بارش شدید [[باران]] و خطر [[صاعقه]] در بیابان به غاری [[پناه]] بردند که سنگ بزرگی در آن را مسدود کرد و گرفتار شدند و بعد به واسطه [[دعا]] و [[تضرع]] به درگاه [[خدا]] و برشمردن یکی از [[کارهای نیک]] خود، [[نجات]] یافتند<ref>اعلام القرآن؛ [[کشف الاسرار]]، ج۵، ص۶۴۳.</ref>.<ref>[[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[اصحاب کهف - نوریها (مقاله)| مقاله «اصحاب کهف»]]، [[ دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)| دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص 254-257.</ref>
| | [[تفسیر کشف الاسرار]] مینویسد: بزرگان طریقت و خداوندان [[معرفت]] گفتهاند که اساس کار تصوف بر روش و [[سیرت]] [[اصحاب کهف]] به دست میآید. آدابی که برخی از آنها عبارتاند از: محقق ساختن [[هدف]]، [[خلوص]] [[اراده]]، [[همت]] والا، عُزلت و [[کنارهگیری]] از [[خلق]]، ساقط کردن پیوستگیها و علاقههای [[دنیایی]]، [[اخلاص]] در [[دعوت]] و [[توبه]] و [[انابه]] به درگاه [[حضرت حق]]، از نفس خویش [[بیزاری جستن]] و از [[جهان]] [[آزاد]] و به [[حق]] شاد بودن، از بند خویش رها، دست نیاز به درگاه [[خداوند متعال]] زدن، گاهی از [[استواری]] هییت سوزان و گدازان و گاهی نیز در [[نسیم]] اُنس شادان و نازان، گفتهاند خداوند متعال با اصحاب کهف چنان کرد که مادر [[مهربان]] با فرزند انجام دهد: اول برای او گهواره سازد، پس بخواباند، سپس بجنباند، آنگاه مگس براند و شیر دهد تا بیارامد. خداوند متعال نیز با اصحاب کهف چنین کرد. اول غار برای آنان مانند گهواره ساخت: {{متن قرآن|وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا}}<ref>«و از کارتان برای شما نوایی فراهم سازد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref> پس بخوابانید: {{متن قرآن|فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ}}<ref>«پس آنان را در آن غار چندین سال به خواب بردیم» سوره کهف، آیه ۱۱.</ref>. آنگاه بجنبانید: {{متن قرآن|وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ}}<ref>«و تو آنان را بیدار میپنداشتی در حالی که آنان خفتهاند و ما آنها را (در خواب) به راست و به چپ میغلتانیم» سوره کهف، آیه ۱۸.</ref>. سپس [[رنج]] [[آفتاب]] از ایشان بازداشت: {{متن قرآن|وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ}}<ref>«و خورشید را چون بر میآمد میدیدی که از غار آنان به راست میگرایید و چون غروب میکرد در سوی چپ از آنان میگذشت» سوره کهف، آیه ۱۷.</ref>. نهایت برای آنان شربت [[رحمت]] فرستاد تا آرام گرفتند: {{متن قرآن|يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ}}<ref>«تا پروردگارتان بخشایش خویش را بر شما بگسترد» سوره کهف، آیه ۱۶.</ref><ref>کشف الاسرار، ج۵، ص۶۷۳.</ref>.<ref>[[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[اصحاب کهف - نوریها (مقاله)| مقاله «اصحاب کهف»]]، [[ دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)| دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص ۲۵۴-۲۵۷.</ref> |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |