پرش به محتوا

شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
=== [[ربیع بن خثیم]]<ref>ابو یزید ربیع بن خُثَیم بن عائذ ثَوری کوفی، از یاران عبداللّه بن مسعود و از جمله زاهدان هشتگانه است. وی در صفّین، با امام علی {{ع}} بود؛ اما با چهارصد نفر از قاریان، درباره جنگ در رکاب ایشان، به تردید افتادند و نزد امام علی {{ع}} آمدند و گفتند: ما را مأمور سرحدّاتی کن تا در آنجا بجنگیم. امام {{ع}} هم آنان را به سرحدّات قزوین و ری فرستاد و ربیع، بدین گونه، از یاری امام {{ع}} کناره گرفت. وی در سال ۶۴ ق، درگذشت.</ref> ===
=== [[ربیع بن خثیم]]<ref>ابو یزید ربیع بن خُثَیم بن عائذ ثَوری کوفی، از یاران عبداللّه بن مسعود و از جمله زاهدان هشتگانه است. وی در صفّین، با امام علی {{ع}} بود؛ اما با چهارصد نفر از قاریان، درباره جنگ در رکاب ایشان، به تردید افتادند و نزد امام علی {{ع}} آمدند و گفتند: ما را مأمور سرحدّاتی کن تا در آنجا بجنگیم. امام {{ع}} هم آنان را به سرحدّات قزوین و ری فرستاد و ربیع، بدین گونه، از یاری امام {{ع}} کناره گرفت. وی در سال ۶۴ ق، درگذشت.</ref> ===
در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] به نقل از [[سفیان]] آمده است: وقتی [[حسین بن علی]] {{ع}} کشته شد، ربیع بن خثیم گفت: آنان، نوجوانانی را کشتند که اگر [[پیامبر]] {{صل}} آنها را می‌یافت، در دامنش می‌نشانْد و دهان بر دهان آنان می‌گذاشت<ref>{{متن حدیث|لَمَّا اُصِيبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}}، قَالَ الرَّبِيعُ بْنُ خُثَيْمٍ: لَقَدْ قَتَلُوا صِبْيَةً لَوْ أَدْرَكَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لَأَجْلَسَهُمْ فِي حِجْرِهِ، وَ لَوَضَعَ فَمَهُ عَلَى أَفْمَامِهِمْ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۹۷، ش۴۵۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۴۰.</ref>
در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] به نقل از [[سفیان]] آمده است: وقتی [[حسین بن علی]] {{ع}} کشته شد، ربیع بن خثیم گفت: آنان، نوجوانانی را کشتند که اگر [[پیامبر]] {{صل}} آنها را می‌یافت، در دامنش می‌نشانْد و دهان بر دهان آنان می‌گذاشت<ref>{{متن حدیث|لَمَّا اُصِيبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}}، قَالَ الرَّبِيعُ بْنُ خُثَيْمٍ: لَقَدْ قَتَلُوا صِبْيَةً لَوْ أَدْرَكَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لَأَجْلَسَهُمْ فِي حِجْرِهِ، وَ لَوَضَعَ فَمَهُ عَلَى أَفْمَامِهِمْ}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۹۷، ش۴۵۵).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۴۰.</ref>
==سبب شهادت امام حسین==
[[طبری]] و دیگر [[مورخان]] در بیان این موضوع گویند: «[[یزید بن معاویه]] هنگامی که در [[ماه رجب]] [[سال ۶۰ هجری]] پس از [[مرگ]] پدرش به [[خلافت]] رسید اولین و مهم‌ترین انگیزه‌اش گرفتن [[بیعت]] از چند نفری بود که در [[حیات]] [[معاویه]] از بیعت برای قبول [[ولایتعهدی]] او سرباز زده بودند. بدین خاطر طی نامه‌ای به «[[ولید بن عتبه]]» [[فرماندار مدینه]]، او را از [[مرگ معاویه]] [[آگاه]] کرد و در نامۀ کوچک‌تری به اندازۀ گوش موش به او [[فرمان]] داد: «اما بعد، حسین و [[عبدالله بن عمر]] و [[عبدالله بن زبیر]] را برای [[بیعت کردن]] فرا بخوان و به‌شدت تحت فشار بگذار تا بدون چون‌وچرا بیعت کنند والسلام»<ref>تاریخ طبری، باب خلافت یزید بن معاویه، ج۶، ص۱۸۸.</ref>.
نامۀ یزید به ولید رسید و [[مروان]] به او پیشنهاد کرد: هم‌اکنون به‌دنبال ایشان فرست و آنان را به بیعت و [[طاعت]] فرا بخوان تا اگر نپذیرفتند گردنشان را بزنی، چون اینها اگر از مرگ معاویه آگاه شوند، هریک به سویی روند و [[مخالفت]] و [[نافرمانی]] خود را آشکار سازند و [[مردم]] را به خود [[دعوت]] کنند؛ مگر عبدالله بن عمر که از [[جنگ]] و درگیری [[پروا]] دارد و تنها بی‌دردسرش را می‌پذیرد!».
ولید، [[عبدالله بن عمرو بن عثمان]] را به دنبال حسین و [[ابن زبیر]] فرستاد. عبدالله آنها را در [[مسجد]] یافت و [[پیام]] [[حاکم]] را برای حضور در ساعتی غیر عمومی بدانان [[ابلاغ]] کرد. آن دو گفتند: «برگرد که ما به‌زودی نزد او می‌آییم» سپس حسین به ابن زبیر گفت: «به نظر من حاکم [[سرکش]] این [[قوم]] هلاک شده و او به دنبال ما فرستاده تا پیش از پخش خبر در بین مردم از ما بیعت بگیرد» ابن زبیر گفت: «من هم جز این را [[گمان]] ندارم».
حسین برخاست و [[یاران]] و سلحشوران خانه‌اش را همراه گرفت و به سوی [[خانه]] ولید روان شد و به ایشان گفت: «من تنها وارد می‌شوم، ولی اگر شما را فرا خواندم با صدای بلند و پرخاشگرانه‌اش را شنیدید. ناگهان با [[زور]] وارد شوید و به سوی من آیید، وگرنه بر جای خود بمانید تا نزد شما بازگردم» سپس وارد بر ولید شد.
ولید در حالی‌که [[مروان]] نزد او نشسته بود، [[نامه یزید]] را برای حسین خواند و از او خواست تا [[بیعت]] کند. حسین کلمه [[استرجاع]] - {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} - بر زبان آورد و گفت: «کسی چون من هرگز بیعت سری و پنهانی نمی‌کند، چنانکه تو نیز بیعت سر و [[نهان]] مرا کافی نمی‌دانی تا آنگاه که آشکار و عیانش گردانی و فراروی مردمش [[بستانی]]».
ولید گفت: «آری» حسین گفت: «پس هرگاه که [[مردم]] را برای بیعت فراخواندی ما را هم با مردم فراخوان می‌کنی و کار یکباره می‌شود» ولید که مردی عافیت‌خواه بود به او گفت: «با [[نام خدا]] بازگرد» مروان بدو گفت: «به [[خدا]] [[سوگند]] اگر اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند دیگر بدین‌گونه بر او دست نیابی مگر آنگاه که کشته‌های شما و آنها بسیار گردد. این مرد را [[زندانی]] کن. او نباید از نزد تو برود تا بیعت کند یا گردنش را بزنی!» حسین که چنین دید بشورید و گفت:
«یابن الزرقاء!<ref>ابن اثیر در تاریخ خود، الکامل، ج۴، ص۱۶۰ چاپ اروپا گوید: مروان و فرزندانش را برای مذمت و بدگوئی «بنو الزرقاء» - زرقاء زاده - می‌گفتند، چون زرقاء دختر موهب جدۀ مروان بن حکم از زنان بدکاره‌ای بود که با نصب پرچم بر بالای خانه خود پذیرای بدکاران بود.</ref> تو مرا می‌کشی یا او؟ به خدا سوگند که [[دروغ]] گفتی و [[گناه]] افروختی!»<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۰.</ref>.
در [[تاریخ]] [[ابن اعثم]]، [[مقتل]] خوارزمی، [[مثیر الأحزان]] و [[لهوف]] گویند:
یزید به ولید نوشت و فرمانش داد تا از همه [[مردم مدینه]] بیعت عمومی و از حسین بیعت خصوصی بگیرد، و پیامش داده بود که: «اگر نپذیرفت گردنش را بزن!» تا آنجا که گویند: حسین به [[خشم]] آمد و به [[مروان]] گفت: «وای بر تو ای زادۀ زرقاء! تو دستور زدن گردن مرا می‌دهی؟ [[دروغ]] گفتی و [[پستی]] آوردی، ما [[اهل بیت]] [[نبوت]] و [[معدن]] رسالتیم و یزید [[فاسق]] شراب‌خوار و آدمکش است و همانند [[منی]] با مثل او [[بیعت]] نمی‌کند»<ref>اللهوف فی قتلی الطفوف، ابن طاووس حسینی (متوفای ۶۱۴ ه‍، چاپ بیروت)، ص۹ – ۱۰؛ فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۰ - ۱۸۵.</ref>. [[طبری]] گوید: «ولید که مردی عافیت‌خواه بود به حسین گفت: «با نام و [[یاد خدا]] بازگرد». گویند: [[روز]] بعد مروان به حسین رسید و گفت: «سخنم را بشنو تا [[رستگار]] شوی!» حسین گفت: «بگو» مروان گفت: «با [[امیر المؤمنین]] یزید بیعت کن که این برای تو در هر دو [[جهان]] بهتر باشد!» و حسین گفت: «{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}! خداحافظ [[اسلام]]! که [[امت]] را [[شبانی]] چون یزید آمد!»<ref>مثیر الأحزان، ص۱۴ - ۱۵؛ لهوف، ص۹ – ۱۰؛ و نیز فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمی.</ref>.
اما [[ابن زبیر]] را تحت فشار قرار دادند و او بهانه تراشید و پیش ولید نرفت. ولید سپس [[عبدالله بن عمر]] را خواست و به او گفت: «با یزید بیعت کن» عبدالله گفت:
«هرگاه [[مردم]] بیعت کردند بیعت می‌کنم» و [[انتظار]] کشید تا خبر بیعت [[شهرها]] را شنید و نزد ولید آمد و با او بیعت کرد<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۰ - ۱۹۱.</ref>.
در [[روایت]] دیگری گوید: حسین پس از این واقعه از [[منزل]] خود برون شد و نزد [[قبر]] جدش آمد و گفت: «[[سلام]] بر تو ای [[رسول خدا]]! من حسین پسر [[فاطمه]]، جوجه و جوجه‌زاده و نوۀ توأم؛ همان ثقل (گرانی) که در امت خود بر جایش نهادی. ای [[نبی]] [[خدا]]! [[گواه]] آنها باش که مرا واگذاشتند و رهایم ساختند و حمایتم نکردند! این شکوای من است به تو تا گاه دیدار فرا رسد. [[درود خدا]] بر تو باد».
سپس به [[نماز]] ایستاد و تا [[طلوع فجر]] در [[رکوع]] و [[سجود]] بود<ref>مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۶.</ref>.
در [[روایت]] دیگری گوید: پس از ادای رکعاتی از [[نماز]] خود گفت: «خدایا! این [[قبر پیامبر]] تو محمد{{صل}} است و من پسر دختر پیامبرت هستم، اکنون بلایی بر من رسیده که آن را می‌دانی. خدایا! من معروف را [[دوست]] و منکر را [[دشمن]] می‌دارم.
ای ذی الجلال و الاکرام! به [[حق]] این [[قبر]] و به حق کسی که در آن است، از تو می‌خواهم آنی را برای من برگزینی که مورد رضای تو و رضای [[پیامبر]] تو و رضای [[مؤمنان]] باشد» سپس در کنار قبر به [[گریه]] پرداخت تا آنگاه که به نزدیکی‌های صبح رسید سر خود را روی قبر نهاد و به [[خواب]] رفت و دید [[رسول خدا]]{{صل}} در حلقه‌ای انبوه از [[فرشتگان]] سر رسید و حسین را در آغوش گرفت و به سینه خود فشرد و بین دیدگانش را بوسید و فرمود: «[[حبیب]] من حسین! گویی تو را می‌بینم که بزودی در [[خون]] خود آغشته می‌گردی، در [[سرزمین]] [[کربلا]]، در میان گروهی از [[امت]] من، با سوز [[عطش]] بدون آنکه آبی بنوشی [[ذبح]] و سر جدا می‌شوی، و اینان در همان حال [[امیدوار]] [[شفاعت]] من هستند! آنها را چه می‌شود! [[خدا]] هرگز شفاعتم را به ایشان نرساند! آنها را نزد خدا بهره‌ای نباشد. حبیب من حسین! پدر و مادر و برادرت نزد من آمدند. آنها [[مشتاق]] دیدار تواند. تو را در [[بهشت]] درجاتی است که جز با [[شهادت]] بدان‌ها نمی‌رسی.»..<ref>فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۲۹؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۷.</ref>.
پس از آن به سوی قبر مادر و برادرش رفت و با آنها [[وداع]] کرد<ref>لهوف، ص۱۱.</ref>.
[[عمر بن علی]] گوید: هنگامی‌که برادرم حسین از [[بیعت با یزید]] [[امتناع]] کرد نزد او رفتم و تنهایش دیدم و به او گفتم: فدایت گردم ای [[ابا عبدالله]]! برادرت [[ابو محمد]]، حسن، از قول پدرش مرا خبر داد - در این هنگام اشکم پیشی گرفت و هق‌هق گریه‌ام به هوا برخاست - او مرا در آغوش کشید و گفت: «آیا به تو خبر داد که من کشته می‌شوم؟» گفتم: یابن [[رسول الله]] [[غریب]] و تنها شدم! فرمود: «تو را به [[حق]] پدرت [[سوگند]] می‌دهم، آیا پدرم از کشته شدن من خبر داد» گفتم: آری، اکنون چرا «[[تاویل]]» نمی‌کنی و با [[بیعت]] خود این ([[قضا]]) را [[تغییر]] نمی‌دهی؟ فرمود: «پدرم مرا خبر داد که [[رسول خدا]]{{صل}} او را از کشته شدنش و کشته شدنم، و اینکه [[قبر]] من نزدیک قبر اوست، [[آگاه]] ساخته است! تو [[گمان]] می‌کنی چیزی را می‌دانی که من نمی‌دانم؟! (نه) من هرگز [[تسلیم]] [[پستی]] و [[زبونی]] نمی‌شوم! و یقیناً [[فاطمه]] به دیدار پدرش می‌رود و از آنچه که این [[امت]] بر ذریه‌اش روا داشته‌اند [[شکوه]] می‌کند و هرگز کسی که با [[آزار]] ذریه‌اش او را آزرده باشد وارد [[بهشت]] نگردد»<ref>لهوف، ص۱۱.</ref>.
آری، [[حاکمان]] آن دوران و پیروانشان [[عادت]] کرده بودند که تغییر [[احکام خدا]] را «[[تأویل]]» بنامند<ref>شرح آن در بحث اجتهاد گذشت.</ref>، تا آنجا که به‌تدریج تبادر [[ذهنی]] لفظ «تأویل» تغییر شده بود و این معنی شایع و مقبول، بدین‌خاطر بود که معاصران [[امام حسین]]{{ع}} که خبر [[شهادت]] او را در [[عراق]]، از قول رسول خدا{{صل}}، شنیده بودند [[اصرار]] داشتند که [[امام]]{{ع}} این [[قضای الهی]] را با نرفتن به عراق «تأویل» نماید، یعنی تغییرش دهد! چنانکه برخی فراتر رفته و از امام{{ع}} می‌خواستند که با بیعت خود آن را «تأویل» و تغییر دهد! و این همان خواسته «[[عمر بن علی]]» است که گفت: «چرا تأویل و بیعت نمی‌کنی؟» یعنی چرا قضای الهی را که کشته شدن است با بیعت خود تغییر نمی‌دهی؟! این معنی از گفتگوی «[[محمد بن حنفیه]]» با برادرش حسین{{ع}} نیز - اگر چه بدان تصریح نکرده - دانسته می‌شود. بنگرید:
[[طبری]]، [[شیخ مفید]] و دیگران [[روایت]] کرده‌اند: هنگامی‌که حسین{{ع}} [[عزم]] خروج از [[مدینه]] کرد، محمد بن حنفیه به او گفت: «[[برادر]]! تو محبوب‌ترین و عزیزترین [[مردم]] نزد من هستی و من [[نصیحت]] و [[خیرخواهی]] خود را برای کسی ذخیره نکرده‌ام جز برای تو که از همه بدان سزاوارتری. اکنون، تا می‌توانی از [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه]] و رفتن به [[شهرها]] دوری گزین. سپس فرستادگانت را نزد مردم فرست و آنها را به [[پیروی]] از خود فرا بخوان تا اگر مردم با تو و برای تو بیعت کردند، خدای را سپاس‌گو باشی و اگر پیرو دیگری شدند [[خداوند]] به خاطر آن از [[عقل]] و دینت نکاهد، و فضل و مروتت زایل نگردد. من [[بیم]] آن دارم که تو وارد شهری از این شهرها شوی و مردم دچار [[دودستگی]] شوند: گروهی با تو و گروهی بر ضد تو به [[جان]] هم افتند و در نتیجه تو سپر [[بلا]] و [[هدف]] اولین نیزه‌های آن باشی و در آن حال، بهترین شخص این [[امت]] با والاترین [[شخصیت]] و [[برترین]] پدر و مادر، خونش تباه و اهلش [[خوار]] گردند!» [[امام حسین]]{{ع}} به او فرمود: «[[برادر]]! به کجا بروم؟» گفت: «در [[مکه]] فرود آی که اگر در آنجا [[امنیت]] خاطر بیابی همانجا بمانی، و اگر آرامت نگذاشتند به [[دل]] بیابان‌ها و بلندای [[کوه‌ها]] بروی و منطقه به منطقه را بکوچی تا بنگری کار این مردم به کجا می‌کشد، در آن صورت تو با [[رأی]] صحیح و نظر صائب به استقبال آن خواهی رفت»<ref>ارشاد مفید، ص۱۸۳.</ref>.
در [[فتوح ابن اعثم]] و [[مقتل]] خوارزمی، پس از آن آمده است: حسین به او گفت:
«برادر! به [[خدا]] [[سوگند]] اگر در [[دنیا]] هیچ [[پناهگاه]] و جایگاهی هم نباشد، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نمی‌کنم، که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «خدایا! یزید را [[برکت]] مده!» دراین‌حال [[محمد بن حنفیه]] این سخن را قطع کرد و به [[گریه]] پرداخت.
حسین{{ع}} نیز مدتی با او گریست. سپس فرمود: «برادر! خدا از سوی من پاداشت دهد که خیرخواهی کردی و به‌درستی نظر دادی. من امیدوارم که - اگر خدا بخواهد - [[رأی]] تو موفق و [[استوار]] باشد. من اکنون عازم [[مکه]] هستم و برای آن، خود و [[برادران]] و برادرزادگان و شیعیانم همگی آماده شده‌ایم، خواسته آنها خواسته من و رأی آنها رأی من است. اما تو ای [[برادر]]! بر تو باکی نیست که در [[مدینه]] بمانی و دیده‌بان من بر آنها باشی و چیزی از [[رفتار]] و [[کردار]] آنها را از من مپوشانی». سپس فرمود قلم و کاغذ آوردند و این [[وصیت]] را برای برادرش محمد نوشت:
===[[وصیت امام حسین]]{{ع}}===
«{{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}؛ این وصیتی است از [[حسین بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} به برادرش محمد معروف به [[ابن الحنفیه]]. حسین [[شهادت]] می‌دهد که خدایی جز [[خدای یگانه]] نباشد، یگانه و [[بی‌شریک]]، و اینکه محمد [[بنده]] و فرستاده اوست که به [[حق]] و از نزد حق آمد، و اینکه [[بهشت و جهنم]] حق است، و [[قیامت]] بدون تردید خواهد آمد، و [[خداوند]] تمام [[مردگان]] را برمی‌انگیزد، و من برای [[سرکشی]] و [[عیاشی]] و [[افساد]] و [[ظلم]] خروج نکردم. بلکه تنها به‌خاطر [[اصلاح]] در [[امت]] جدم{{صل}} [[قیام]] نمودم. بر آنم تا [[امر به معروف و نهی از منکر]] کرده و بر [[سیره]] جدم و پدرم [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}<ref>تحریف‌گران قوم پس از عبارت: «سیره جدم و پدرم علی بن ابی‌طالب» عبارت: «و سیرۀ خلفای راشدین مهدیین رضی الله عنهم» را به سخنان امام{{ع}} افزوده‌اند! درحالی‌که اصطلاح «خلفای راشدین» اصطلاحی است که پس از دوران حکومت امویان جعل و به‌کار گرفته شده و در هیچ‌یک از نصوص پیش از آن یافت نشده است. مراد از خلفای راشدین نیز، کسانی‌اند که پس از رسول خدا{{صل}} به دنبال هم به حکومت رسیدند که امام علی{{ع}} یکی از آنهاست و عطف «راشدین» بر نام امام{{ع}} صحیح نیست. همه اینها دلیل آن است که این جمله بر سخن امام حسین{{ع}} افزوده شده است.</ref> راه بپویم. پس هرکه از من می‌پذیرد حق خواهانه بپذیرد که [[خدا]] اولی به حق است، و هرکس این روش را نمی‌پذیرد [[صبوری]] می‌کنم تا [[خدا]] به [[حق]]، بین من و این [[قوم]]، [[داوری]] نماید که او بهترین داوران است. این [[وصیت]] من به توست ای [[برادر]]! [[توفیق]] من تنها به‌دست خداست، بر او [[توکل]] می‌کنم و به سوی او بازمی‌گردم».
سپس نوشته را لوله کرد و با [[انگشتر]] خود مهرش نمود و به برادرش محمد سپرد و با او [[وداع]] کرد و در [[دل]] شب به راه افتاد<ref>فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۳۴؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|ترجمه معالم المدرستین]] ج۳، ص ۵۶.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۰۹: خط ۱۴۴:
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده:1100657.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|'''حماسه عاشورا''']]
# [[پرونده:1100657.jpg|22px]] [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[حماسه عاشورا (کتاب)|'''حماسه عاشورا''']]
# [[پرونده:1100846.jpg|22px]] [[سید مرتضی عسکری|عسکری، سید مرتضی]]، [[ترجمه معالم المدرستین ج۳ (کتاب)|'''ترجمه معالم المدرستین ج۳''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۵٬۹۹۳

ویرایش