عصمت حضرت موسی: تفاوت میان نسخهها
←اعتراض به خداوند
خط ۳۰۵: | خط ۳۰۵: | ||
جمله {{متن قرآن|أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ}}<ref>«و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوسالهای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمیگوید و راهی به آنان نمینماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۸.</ref> برای [[سرزنش]] کردن و کوبیدن [[فکری]] گوساله پرستان است. [[قرآن کریم]] برای [[هدایت]] چنین گروهی، از [[ادله]] عمیق [[فلسفی]]... بهره نمیگیرد...، بلکه با زبان ارتکاز همه [[مردم]] چنین [[سخن]] میگوید: مگر نباید [[معبود]] با عابدش، باواسطه یا بیواسطه [[سخن]] بگوید و آنان را [[هدایت]] کند؟ آیا ندیدند که مجسمه گوساله با آنان [[سخن]] نمیگوید، و.... [[برهان]] مذکور از بدیهیترین استدلالهای [[توحیدی]] است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۳۵۰.</ref>؛ ثانیاً این بیان، با زبان اصلی [[قرآن]] که زبان عرف و [[مردم]] است نه زبان [[فلسفه]] و [[عرفان]]، در [[ستیز]] است. [[رسالت]] [[موسی]]{{ع}} در راستای برچیدن [[بت پرستی]] است و هرگز با این دیدگاه که گوساله عین [[حق]] است، [[سازگاری]] ندارد؛ ثالثاً با ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي}}<ref>«این قوم مرا ناتوان شمردند» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.</ref> هم سازگار نیست و اساساً با این [[سخن]]، تمام واکنشهای [[قرآن]] در برابر [[بت پرستی]]، بیمورد میشود»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص۳۲۰-۳۲۸.</ref>. | جمله {{متن قرآن|أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ}}<ref>«و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوسالهای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمیگوید و راهی به آنان نمینماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۸.</ref> برای [[سرزنش]] کردن و کوبیدن [[فکری]] گوساله پرستان است. [[قرآن کریم]] برای [[هدایت]] چنین گروهی، از [[ادله]] عمیق [[فلسفی]]... بهره نمیگیرد...، بلکه با زبان ارتکاز همه [[مردم]] چنین [[سخن]] میگوید: مگر نباید [[معبود]] با عابدش، باواسطه یا بیواسطه [[سخن]] بگوید و آنان را [[هدایت]] کند؟ آیا ندیدند که مجسمه گوساله با آنان [[سخن]] نمیگوید، و.... [[برهان]] مذکور از بدیهیترین استدلالهای [[توحیدی]] است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۳۵۰.</ref>؛ ثانیاً این بیان، با زبان اصلی [[قرآن]] که زبان عرف و [[مردم]] است نه زبان [[فلسفه]] و [[عرفان]]، در [[ستیز]] است. [[رسالت]] [[موسی]]{{ع}} در راستای برچیدن [[بت پرستی]] است و هرگز با این دیدگاه که گوساله عین [[حق]] است، [[سازگاری]] ندارد؛ ثالثاً با ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي}}<ref>«این قوم مرا ناتوان شمردند» سوره اعراف، آیه ۱۵۰.</ref> هم سازگار نیست و اساساً با این [[سخن]]، تمام واکنشهای [[قرآن]] در برابر [[بت پرستی]]، بیمورد میشود»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص۳۲۰-۳۲۸.</ref>. | ||
=== | === آیه 88 سوره یونس === | ||
از [[ظاهر]] یکی دیگر از [[آیات قرآن]]، [[اعتراض]] [[حضرت موسی]] به [[خداوند]] برداشت میشود که منافی با [[عصمت]] آن حضرت است. آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ...}} <ref>«و موسی عرض کرد: بار الها تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا ملک و اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که-پروردگارا-بدین وسیله بندگان را از راه تو گمراه کنند..». سوره یونس، آیه ۸۸ | از [[ظاهر]] یکی دیگر از [[آیات قرآن]]، [[اعتراض]] [[حضرت موسی]] به [[خداوند]] برداشت میشود که منافی با [[عصمت]] آن [[حضرت]] است. آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ...}} <ref>«و موسی عرض کرد: بار الها تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا ملک و اموال و زیورهای بسیار بخشیدی که-پروردگارا-بدین وسیله بندگان را از راه تو گمراه کنند..». سوره یونس، آیه ۸۸</ref>. | ||
'''پاسخ نخست: نسبت [[اضلال]] به [[خدا]] با توجه به [[توحید افعالی]]''': در توجیه این [[آیه]]، از | '''پاسخ به شبهه''' | ||
'''پاسخ نخست: نسبت [[اضلال]] به [[خدا]] با توجه به [[توحید افعالی]]''': در توجیه این [[آیه]]، از توحید افعالی بهره میجوییم. بنا بر توحید افعالی، آنچه در این [[جهان]] رخ میدهد، به [[اراده]] و [[خواست خداوند]] است: {{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند و (چنین کرد) تا مؤمنان را از سوی خود نعمتی نیکو دهد که خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>. پس نگاه به [[ضلالت]] و [[گمراهی]] نیز با دید توحید افعالی، راه را بر هر گونه ایرادی مسدود میسازد. | |||
این پاسخ، کامل و به دور از ایراد است. | این پاسخ، کامل و به دور از ایراد است. | ||
'''پاسخ دوم: در تقدیر بودن دو واژه «لا» و «اَن» در | '''پاسخ دوم: در تقدیر بودن دو واژه «لا» و «اَن» در آیه''': در این آیه، دو واژه «لا» و «ان» حذف شدهاند؛ یعنی در اصل، آیه بدین گونه بوده است: {{عربی|لئلا لیضلوا عن سبیلک}}. نظیر این نوع حذف را در آیاتی از [[قرآن]]<ref>ر.ک: {{متن قرآن|يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}} «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶؛ {{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ}} «ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کردهاید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶.</ref> میتوان دید<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۹.</ref>. این [[تفسیر]] به دلیل ناهمخوانی با [[سیاق آیه]] پذیرفته نیست<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.</ref>. | ||
این تفسیر [[نقد]] شده است به اینکه [[ابوعلی جبائی]] که در این [[آیه]]، در تقدیر گرفتن را نوعی [[تحریف]] دانسته است، خود در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ}}<ref>«(ای آدمی!) هر نیکی به تو رسد از خداوند است و هر بدی به تو رسد از خود توست. و (ای محمّد!) ما تو را برای مردم، پیامبر فرستادهایم و خداوند، (شما را) گواه بس» سوره نساء، آیه ۷۹.</ref> مفاد آیه را استفهامی دانسته و حرف استفهام را در تقدیر گرفته است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۵۲.</ref>. پس ایراد بر خود او وارد است؛ زیرا حرف «لا» معنای جمله را از حالت [[اثبات]] به [[نفی]] تبدیل میسازد و این [[تغییر]] در معنا، از تغییری که حذف حرف استفهام به وجود میآورد، عمیقتر است و در این صورت [[اعتماد]] به [[آیات قرآن]] به چالش کشیده میشود. | |||
این نقد پذیرفته نیست؛ چراکه اولاً در پارهای از [[آیات]]، بدون در تقدیر گرفتن کلمهای، نمیتوان برای [[آیه]] معنایی درست یافت و این موارد در [[آیات قرآن]] کم نیست و این روش عقلایی است؛ ثانیاً در تقدیر گرفتن کلمه یا [[تفسیر آیه]] به گونهای خاص، نیازمند وجود قرینه و [[شاهد]] است که با وجود آن، سخن از [[بیاعتمادی]] به [[قرآن]]، سخنی بیاساس است. | |||
'''پاسخ سوم: مشتمل بودن آیه بر معنای [[دعا]]''': لام در {{متن قرآن|لِيُضِلُّوا}} برای دعاست. | |||
این [[تفسیر]]، به دلیل [[ناسازگاری]] با [[سیاق]] [[کلام]]، مردود است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.</ref>. | |||
'''پاسخ سوم: مشتمل بودن | |||
'''پاسخ چهارم: وجود حرف استفهام در تقدیر''': این جمله در [[حقیقت]] استفهام است که حرف استفهام آن در تقدیر گرفته شده است. | '''پاسخ چهارم: وجود حرف استفهام در تقدیر''': این جمله در [[حقیقت]] استفهام است که حرف استفهام آن در تقدیر گرفته شده است. | ||
ایراد این توجیه در آن است که تقدیر گرفتن، خود نیازمند شاهد و قرینه است که در این آیه چنین شاهدی به چشم نمیخورد. از سوی دیگر، [[دلیل عقلی]] بر اینکه [[خداوند]] کسی را [[گمراه]] نمیسازد هم نمیتواند شاهد این حذف باشد؛ زیرا راههای دیگر در تفسیر آیه باز است و دیگر نیازی به این تقدیر گرفتن نیست<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۹.</ref>. | |||
'''پاسخ پنجم: لام با مفاد [[عاقبت]]، نه [[غایت]]''': لام در {{متن قرآن|لِيُضِلُّوا}} لام عاقبت است، نه غایت و [[هدف]]، مانند لام در آیه {{متن قرآن|فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا...}}<ref>«آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد؛ بیگمان فرعون و هامان و سپاه آن دو لغزشکار بودند» سوره قصص، آیه ۸.</ref>. [[فرعونیان]] [[حضرت موسی]] {{ع}} را از آب نگرفته بودند تا [[دشمن]] آنان شود، بلکه عاقبت کار آنان به اینجا انجامید. در [[روایات]] و اشعار [[شاعران]]، به وجود این لام بر میخوریم، مانند: {{عربی|لدوا للموت واجمعوا للفناء وابنوا للخراب}}<ref>محمد بن حسن شریف رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، حکمت ۱۳۲.</ref>؛ «فرزند بیاورید که عاقبت [[مرگ]] است؛ [[[اموال]] [[دنیا]]] جمع کنید که عاقبت نابودی است؛ و ساختمان بنا کنید که عاقبت خراب شدن است». | |||
{{عربی|فللموت تغذو الوالدات سخالها کما لخراب الدور تبنی المساکن}}<ref>عبدالله بن هشام، مغنی اللبیب، ص۲۱۴.</ref> | |||
'''پاسخ پنجم: | «[[عاقبت]] کار [[مادران]] که [[فرزندان]] خود را شیر میدهند [[مرگ]] است؛ همانگونه که عاقبت ساخت بناها خرابی آنهاست». | ||
این توجیه چنین [[نقد]] شده است که [[حضرت موسی]] {{ع}} از عاقبت آنان [[آگاه]] نبوده و [[خداوند]] هم او را آگاه نساخته است؛ چراکه اگر خداوند از [[ایمان]] نیاوردن آنان خبر میداد، دیگر [[ایمان آوردن]] آنان ناممکن میشد و اگر ایمان میآوردند، [[دروغ]] بودن خبر خداوند را در پی داشت که این امری محال است. در نتیجه، آگاهسازی از [[آینده]] آنان نیز محال خواهد بود<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۵۱.</ref>. | |||
این توجیه چنین نقد شده است که [[حضرت موسی]]{{ع}} از | |||
ایرادهای این نقد عبارتاند از: | ایرادهای این نقد عبارتاند از: | ||
اولاً در پارهای از [[آیات قرآن]]، از وضع | اولاً در پارهای از [[آیات قرآن]]، از وضع آینده [[کافران]] و [[منافقان]] خبر داده شده است، مانند: {{متن قرآن|...سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بیگمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند» سوره بقره، آیه ۶.</ref> یا {{متن قرآن|سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ...}}<ref>«برای آنان برابر است چه برایشان آمرزش بخواهی چه نخواهی هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد؛ بیگمان خداوند نافرمانان را راهنمایی نمیکند» سوره منافقون، آیه ۶.</ref> یا {{متن قرآن|وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ...}}<ref>«و برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش میدهند در حالی که بر دلهایشان پوششهایی افکندهایم تا درنیابند و در گوشهایشان سنگینییی (نهادهایم) و اگر هر نشانهای ببینند به آن ایمان نمیآورند تا آنجا که چون نزد تو آیند با تو چالش میورزند؛ کافران میگوی» سوره انعام، آیه ۲۵.</ref>. از توجیهی که در این [[آیات]] مطرح میشود، در [[آیه]] مورد بحث نیز میتوان بهره جست و میتوان «لام» در {{متن قرآن|لِيُضِلُّوا}} را بر همان معنای [[هدف]] و [[غایت]] حمل کرد. در این صورت، توجیه آیه این خواهد شد که خداوند هرگز [[مردم]] را [[گمراه]] نمیسازد و آنچه برخی [[مفسران]] را بر آن داشته است تا «لام» را به لام عاقبت نیز [[تفسیر]] کنند، همین نکته است. البته توجه به این موضوع در این مجال ضروری مینماید که [[خداوند]] هیچگاه آغازگر این [[گمراهسازی]] نخواهد بود؛ اما گمراهسازی که در [[مقام]] [[مجازات]] و واکنشی در برابر [[رفتار]] خود [[انسانها]] باشد، هیچ ایرادی ندارد. در این [[آیه]] هم، [[شاهد]] پافشاری [[فرعون]] و [[فرعونیان]] بر [[استکبار]] و [[فساد]] در زمینیم. پس گمراهسازی آنان نتیجه [[رفتار ناشایست]] خودشان بوده است. در ادامه، نمونه [[آیات]] این موضوع را بر میشماریم: | ||
{{متن قرآن|...فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با آنکه میدانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ...}}<ref>«و سببساز همنشینانی برای آنان شدیم که آنچه را در پیش و پس آنان بود در چشم آنها آراستند و فرمان عذاب بر آنان در زمره امتهایی از پریان و آدمیان که پیش از ایشان بودند به حقیقت پیوست؛ بیگمان آنان زیانکار بودند» سوره فصلت، آیه ۲۵ | {{متن قرآن|...فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با آنکه میدانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.</ref>؛ | ||
{{متن قرآن|وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ...}}<ref>«و سببساز همنشینانی برای آنان شدیم که آنچه را در پیش و پس آنان بود در چشم آنها آراستند و فرمان عذاب بر آنان در زمره امتهایی از پریان و آدمیان که پیش از ایشان بودند به حقیقت پیوست؛ بیگمان آنان زیانکار بودند» سوره فصلت، آیه ۲۵.</ref>. | |||
ثانیاً [[علم خداوند]] به [[آینده]] و آگاهسازی [[پیامبران]] از آن، با [[جبر]] یا [[کذب]] | {{متن قرآن|...وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ...}}<ref>«خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا میدارد و خداوند ستمگران را بیراه میگذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام میدهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.</ref>؛ | ||
{{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ}}<ref>«این، بدان روست که آنان ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند آنگاه بر دلهاشان مهر نهاده شد از این رو (حقیقت را) درنمییابند» سوره منافقون، آیه ۳.</ref><ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۵.</ref>. | |||
ثانیاً [[علم خداوند]] به [[آینده]] و آگاهسازی [[پیامبران]] از آن، با [[جبر]] یا [[کذب]] خبر خداوند تلازمی ندارد. برخی بر آناند که این آگاهسازی، با جبر تلازم [[عقلی]] دارد. | |||
[[شهید مطهری]] چنین مینویسد: «بعید به نظر میرسد که رباعی بالا، از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است، بوده باشد. شاید این رباعی جزء اشعاری باشد که بعد به خیام نسبت دادهاند؛ یا از خیام است، | [[شهید مطهری]] چنین مینویسد: «بعید به نظر میرسد که رباعی بالا، از خیام که لااقل نیمه فیلسوفی است، بوده باشد. شاید این رباعی جزء اشعاری باشد که بعد به خیام نسبت دادهاند؛ یا از خیام است، ولی خیام نخواسته در این رباعی به زبان جد و [[فلسفه]] سخن بگوید.»..<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. | ||
[[فخر رازی]] که فضای ذهنش در اشغال این [[شبهه]] قرار داشت، چنین میگوید: «اگر تمام عاقلان گرد هم آیند، از پاسخ دادن به این اشکال [[ناتوان]] خواهند بود؛ مگر اینکه ایده | [[فخر رازی]] که فضای ذهنش در اشغال این [[شبهه]] قرار داشت، چنین میگوید: «اگر تمام عاقلان گرد هم آیند، از پاسخ دادن به این اشکال [[ناتوان]] خواهند بود؛ مگر اینکه ایده هشام را برگزینند و [[علم خداوند]] به اشیا (پیش از تحقق آنها) را [[انکار]] کنند»<ref>جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۵۵.</ref>. البته [[شیخ مفید]] پیشتر در رد این [[اتهام]] از هشام سخن گفته است و آن را اتهام [[معتزله]] شمرده است. وی گفتارهای عالمانه هشام در [[مباحث امامت]] را [[گواه]] واهی بودن این اتهام میداند<ref>ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، اوائل المقالات، ص۴.</ref>. | ||
'''بررسی و نقد''': [[عالمان]] و | '''بررسی و [[نقد]]''': [[عالمان]] و محققان به گونههای گوناگونی به این شبهه پاسخ دادهاند که در این نوشتار برخی از آنها نقل میشود. | ||
# حکایت [[علم]] از معلوم خود: «هر [[علمی]] از معلوم خود حکایت دارد. پس | # حکایت [[علم]] از معلوم خود: «هر [[علمی]] از معلوم خود حکایت دارد. پس علم و معلوم با هم تطابق دارند. اصالت در این تطابق از آن معلوم است؛ زیرا اگر معلوم موجود نباشد، علم به آن هم وجودی نخواهد داشت»<ref>حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، علق علیه عین الله الحسنی الارموی، ص۱۲۲.</ref> {{عربی|العلم تابع}}<ref>ر.ک: محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، کشف المراد فی شرح تجدید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص۳۰۷.</ref>؛ | ||
# [[علم خدا]] به موجود با تمام شرایطش: پس [[علم مطلق]] نیست تا مستلزم [[جبر]] باشد<ref>ر.ک: محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، القواعد و الفوائد، تحقیق عبدالهادی الحکیم، ج۲، ص۵۶.</ref>؛ | # [[علم خدا]] به موجود با تمام شرایطش: پس [[علم مطلق]] نیست تا مستلزم [[جبر]] باشد<ref>ر.ک: محمد بن مکی عاملی (شهید اول)، القواعد و الفوائد، تحقیق عبدالهادی الحکیم، ج۲، ص۵۶.</ref>؛ | ||
# [[علم الهی]] به [[نظام]]: یعنی هر فاعلی همان طور که در | # [[علم الهی]] به [[نظام]]: یعنی هر فاعلی همان طور که در عالم عینی هست، در عالم علمی نیز هست.... آنچه علم الهی اقتضا دارد، این است که فعل فاعل مختار از فاعلی مختار، و فعل فاعل مجبور از فاعلی مجبور صادر شود؛ نه اینکه علم الهی ایجاب میکند که فاعل مختاری مجبور بشود یا فاعل مجبوری مختار شود<ref>ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۴۳۴.</ref>. احاطه [[خداوند]] بر هر چیزی، احاطه بر آن است با همان وضعیت. هر فعل اختیاری، خود به خود اختیاری است و با همین وضع محاط و منسوب به خداوند و [[انسان]] است<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، پاورقی الاسفار الاربعه، ج۶، ص۳۸۵.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۳۱۳-۳۱۸.</ref>. | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |