پرش به محتوا

سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۴: خط ۴۴:
کلینی در کتاب [[روضه]] خبری نقل کرده است که نشان می‌دهد اهل کتاب تولد پیامبر {{صل}} را [[پیش‌بینی]] کرده و مردی از آنان برای دیدن ایشان، به مکه آمده است. به سندی معتبر از [[امام باقر]] {{ع}} نقل است هنگامی که پیامبر {{صل}} متولد شد، مردی [[یهودی]] از اهل کتاب<ref>احمد بن حسین بیهقی مشابه این خبر را نقل می‌کند و مرد یهودی را ساکن مکه می‌داند. (دلائل النبوه، ج۱، ص۱۰۸؛ محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۴۷). حاکم نام ابو وجزه را مسافر ذکر کرده است.</ref> به گروهی از بزرگان [[قریش]] برخورد که در میان آنان [[هشام بن مغیره]]، [[ولید بن مغیره]]، [[عاص بن هشام]]، [[ابو وجزة بن ابی عمرو بن امیه]] و [[عتبة بن ربیعه]] بودند. به آنان گفت: آیا در [[شب]] گذشته در میان شما مولودی متولد شده است؟ گفتند: نه؛ گفت: پس در [[فلسطین]] پسری به نام [[احمد]] متولد شده و بر او علامتی است و هلاک [[اهل کتاب]] و [[یهود]] به دست اوست. به [[خدا]] [[سوگند]] شما [[اشتباه]] می‌کنید ای گروه [[قریش]]؛ متفرق شوید و بپرسید. آنان به تحقیق پرداختند و خبر [[تولد]] پسری برای [[عبدالله بن عبدالمطلب]] را به دست آوردند و به اطلاع آن مرد رساندند. آنها به دیدن بچه رفتند و از مادرش خواستند او را نشان دهد. مادر از شیوه تولدش سخن گفت و اینکه پس از تولد به [[آسمان]] نگریست و نوری از جانب وی بلند شد که با آن قصرهای بُصْرا دیده می‌شد و یک منادی ندا سر داد که [[سرور]] [[امت]] را به [[دنیا]] آوردی؛ وقتی او را در آغوش گرفتی، بگو از [[شرّ]] هر [[حسدورزی]] به یگانه [[پناه]] می‌برم و نامش را [[محمد]] بنه. مرد گفت: او را بیاور. او را آورد. مرد او را دید و بررسی کرد و به کتف او نگاه کرد که مهر [[نبوت]] داشت. مرد [[غش]] کرده و بی‌هوش شد. بچه را گرفتند و به مادرش دادند و گفتند: [[مبارک]] باشد. وقتی خارج شدند، مرد به هوش آمد. گفتند: چه شد تو را؟ گفت: به خدا سوگند نبوت از [[بنی اسرائیل]] تا [[روز قیامت]] منتقل شد. به خدا سوگند، این آنان را از بین می‌برد؛ پس قریش از این سخن خوشحال شدند. وقتی [[خوشحالی]] آنان را دید افزود: به خدا سوگند بر شما [[تسلط]] کامل پیدا خواهد کرد که [[اهل]] [[شرق]] و [[غرب]] از آن سخن بگویند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۸۶.</ref>
کلینی در کتاب [[روضه]] خبری نقل کرده است که نشان می‌دهد اهل کتاب تولد پیامبر {{صل}} را [[پیش‌بینی]] کرده و مردی از آنان برای دیدن ایشان، به مکه آمده است. به سندی معتبر از [[امام باقر]] {{ع}} نقل است هنگامی که پیامبر {{صل}} متولد شد، مردی [[یهودی]] از اهل کتاب<ref>احمد بن حسین بیهقی مشابه این خبر را نقل می‌کند و مرد یهودی را ساکن مکه می‌داند. (دلائل النبوه، ج۱، ص۱۰۸؛ محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۴۷). حاکم نام ابو وجزه را مسافر ذکر کرده است.</ref> به گروهی از بزرگان [[قریش]] برخورد که در میان آنان [[هشام بن مغیره]]، [[ولید بن مغیره]]، [[عاص بن هشام]]، [[ابو وجزة بن ابی عمرو بن امیه]] و [[عتبة بن ربیعه]] بودند. به آنان گفت: آیا در [[شب]] گذشته در میان شما مولودی متولد شده است؟ گفتند: نه؛ گفت: پس در [[فلسطین]] پسری به نام [[احمد]] متولد شده و بر او علامتی است و هلاک [[اهل کتاب]] و [[یهود]] به دست اوست. به [[خدا]] [[سوگند]] شما [[اشتباه]] می‌کنید ای گروه [[قریش]]؛ متفرق شوید و بپرسید. آنان به تحقیق پرداختند و خبر [[تولد]] پسری برای [[عبدالله بن عبدالمطلب]] را به دست آوردند و به اطلاع آن مرد رساندند. آنها به دیدن بچه رفتند و از مادرش خواستند او را نشان دهد. مادر از شیوه تولدش سخن گفت و اینکه پس از تولد به [[آسمان]] نگریست و نوری از جانب وی بلند شد که با آن قصرهای بُصْرا دیده می‌شد و یک منادی ندا سر داد که [[سرور]] [[امت]] را به [[دنیا]] آوردی؛ وقتی او را در آغوش گرفتی، بگو از [[شرّ]] هر [[حسدورزی]] به یگانه [[پناه]] می‌برم و نامش را [[محمد]] بنه. مرد گفت: او را بیاور. او را آورد. مرد او را دید و بررسی کرد و به کتف او نگاه کرد که مهر [[نبوت]] داشت. مرد [[غش]] کرده و بی‌هوش شد. بچه را گرفتند و به مادرش دادند و گفتند: [[مبارک]] باشد. وقتی خارج شدند، مرد به هوش آمد. گفتند: چه شد تو را؟ گفت: به خدا سوگند نبوت از [[بنی اسرائیل]] تا [[روز قیامت]] منتقل شد. به خدا سوگند، این آنان را از بین می‌برد؛ پس قریش از این سخن خوشحال شدند. وقتی [[خوشحالی]] آنان را دید افزود: به خدا سوگند بر شما [[تسلط]] کامل پیدا خواهد کرد که [[اهل]] [[شرق]] و [[غرب]] از آن سخن بگویند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۰۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۸۶.</ref>


=== [[عقیقه]] و نامگذاری [[پیامبر]] ===
=== عقیقه و نامگذاری [[پیامبر]] ===
عقیقه در اصل به معنای موی نوزاد است و به گوسفندی که برای وی کشته می‌شود نیز اطلاق می‌شود<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۶۲: {{عربی|العَقِیقة: الشعر الذی یولد الولد به و تسمی الشاة التی تذبح لذلک عَقِیقة}}.</ref>. در [[کتاب کافی]] و [[من لا یحضره الفقیه]] از [[امام صادق]] {{ع}} درباره عقیقه و نامگذاری پیامبر {{صل}} چنین آمده است: [[ابوطالب]] برای [[رسول خدا]] {{صل}} در [[روز]] هفتم تولد حضرت، [[عقیقه]] و [[فرزندان]] خود را بدان [[دعوت]] کرد؛ پرسیدند: این چیست؟ پاسخ داد: این عقیقه [[احمد]] است. گفتند: از چه رو نام او را احمد نهادی؟ فرمود: او را احمد خواندم برای اینکه [[اهل آسمان]] و [[اهل]] [[زمین]] او را ستوده‌اند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۸۵: {{متن حدیث|سمیتُهُ أحمد لِمَحَمدة أَهل السماءِ و الأرض}}.</ref>.
عقیقه در اصل به معنای موی نوزاد است و به گوسفندی که برای وی کشته می‌شود نیز اطلاق می‌شود<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۱، ص۶۲: {{عربی|العَقِیقة: الشعر الذی یولد الولد به و تسمی الشاة التی تذبح لذلک عَقِیقة}}.</ref>. در [[کتاب کافی]] و [[من لا یحضره الفقیه]] از [[امام صادق]] {{ع}} درباره عقیقه و نامگذاری پیامبر {{صل}} چنین آمده است: [[ابوطالب]] برای [[رسول خدا]] {{صل}} در [[روز]] هفتم تولد حضرت، عقیقه و [[فرزندان]] خود را بدان [[دعوت]] کرد؛ پرسیدند: این چیست؟ پاسخ داد: این عقیقه [[احمد]] است. گفتند: از چه رو نام او را احمد نهادی؟ فرمود: او را احمد خواندم برای اینکه [[اهل آسمان]] و [[اهل]] [[زمین]] او را ستوده‌اند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۸۵: {{متن حدیث|سمیتُهُ أحمد لِمَحَمدة أَهل السماءِ و الأرض}}.</ref>.


از این [[روایت]] استفاده می‌شود که جلسه نامگذاری و [[مراسم]] عقیقه در روز هفتم تولد برگزار شده است؛ اما درباره برگزارکننده آنکه در این روایت [[ابو طالب]] معرفی شده است، چند اشکال است:
از این [[روایت]] استفاده می‌شود که جلسه نامگذاری و مراسم عقیقه در روز هفتم تولد برگزار شده است؛ اما درباره برگزارکننده آنکه در این روایت [[ابو طالب]] معرفی شده است، چند اشکال است:
# ابوطالب یکی از [[فرزندان عبدالمطلب]] بوده و با حضور [[عبدالمطلب]]، [[وظیفه]] او به عنوان جد است که برای نوۀ خود عقیقه نماید و نام برای نوزاد فرزندِ درگذشتهِ خویش [[انتخاب]] کند؛ بنابراین ممکن است عبارت درست به جای ابوطالب، عبدالمطلب باشد.
# ابوطالب یکی از [[فرزندان عبدالمطلب]] بوده و با حضور [[عبدالمطلب]]، [[وظیفه]] او به عنوان جد است که برای نوۀ خود عقیقه نماید و نام برای نوزاد فرزندِ درگذشتهِ خویش [[انتخاب]] کند؛ بنابراین ممکن است عبارت درست به جای ابوطالب، عبدالمطلب باشد.
# در آن [[زمان]] ابوطالب فرزندان زیادی نداشته است که در دعوتی عقیقه شرکت کنند. حداکثر می‌توان طالب را جزو فرزندان وی در آن زمان دانست که در دعوتی عقیقه شرکت داشته است. سن طالب هم در آن زمان کم بوده و در حد یک [[پرسشگر]] نبوده است؛ افزون بر این ابوطالب در زمان [[کفالت]] [[پیامبر]] که هشت ساله بود، [[فرزندی]] نداشت<ref>محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۱۶۸؛ علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصیه، ص۱۳۵؛ ابومحمد حسن بن محمد دیلمی، غرر الأخبار، ص۱۱۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۵، ص۴۰.</ref>. این نکته نیز نشان می‌دهد که در صورت احتمال [[درستی]] این گزارش، باید عبدالمطلب که پدربزرگ و دارای فرزندان متعدد بوده، برای تولد [[حضرت رسول]] {{صل}} عقیقه کرده باشد.
# در آن [[زمان]] ابوطالب فرزندان زیادی نداشته است که در دعوتی عقیقه شرکت کنند. حداکثر می‌توان طالب را جزو فرزندان وی در آن زمان دانست که در دعوتی عقیقه شرکت داشته است. سن طالب هم در آن زمان کم بوده و در حد یک [[پرسشگر]] نبوده است؛ افزون بر این ابوطالب در زمان [[کفالت]] [[پیامبر]] که هشت ساله بود، [[فرزندی]] نداشت<ref>محمد بن علی کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۱۶۸؛ علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصیه، ص۱۳۵؛ ابومحمد حسن بن محمد دیلمی، غرر الأخبار، ص۱۱۳؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۵، ص۴۰.</ref>. این نکته نیز نشان می‌دهد که در صورت احتمال [[درستی]] این گزارش، باید عبدالمطلب که پدربزرگ و دارای فرزندان متعدد بوده، برای تولد [[حضرت رسول]] {{صل}} عقیقه کرده باشد.
۱۱۴٬۱۱۴

ویرایش