پرش به محتوا

سرگذشت زندگی پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۱: خط ۱۷۱:
رسول خدا {{صل}} که به رسالت [[مبعوث]] شد و آن را برای [[مردم]] [[ابلاغ]] کرد، با [[مشکلات]] و سختی‌های زیادی روبرو گردید و توسط مردم مکه مورد اذیت و آزار قرار گرفت. کلینی با سندی معتبر نقل کرده است، روزی پیامبر {{صل}} در [[مسجدالحرام]] با لباسی نو نشسته بود. [[مشرکان]] به سوی حضرت زهدان شتر پرتاب و لباس‌های ایشان را کثیف کردند؛ ایشان به شدت ناراحت شد و به سوی [[ابوطالب]] رفت و گفت: ای عمو حَسَبم را در میان خود چگونه می‌‌بینید؟ (آیا من بدون حامی و [[خویشاوند]] هستم؟) ابوطالب گفت: چه اتفاقی افتاده است؟ حضرت جریان را برای وی تعریف کرد. ابوطالب [[حمزه]] را خواست و [[شمشیر]] به دست گرفت و به حمزه گفت: این زهدان شتر را بگیر؛ آن گاه به سوی آن [[قوم]] حرکت کردند، در حالی که [[پیامبر]] با آنان بود. نزد [[قریش]] در اطراف [[کعبه]] رفتند. وقتی آنان این‌گونه دیدند، فهمیدند ابوطالب به شدت ناراحت است. ابوطالب به حمزه گفت: زهدان را بر سبیل‌های آنها بمال. حمزه هم این‌گونه عمل کرد تا نفر آخر آنان؛ سپس ابوطالب به پیامبر {{صل}} نگریست و گفت: ای فرزند [[برادر]]، این حسب تو در جمع ماست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹.</ref>. این جریان را [[یعقوبی]] نقل کرده که ابوطالب به غلامش چنین [[دستوری]] داد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴.</ref>. حادثه در [[حجر اسماعیل]] رخ داده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۰.</ref>.
رسول خدا {{صل}} که به رسالت [[مبعوث]] شد و آن را برای [[مردم]] [[ابلاغ]] کرد، با [[مشکلات]] و سختی‌های زیادی روبرو گردید و توسط مردم مکه مورد اذیت و آزار قرار گرفت. کلینی با سندی معتبر نقل کرده است، روزی پیامبر {{صل}} در [[مسجدالحرام]] با لباسی نو نشسته بود. [[مشرکان]] به سوی حضرت زهدان شتر پرتاب و لباس‌های ایشان را کثیف کردند؛ ایشان به شدت ناراحت شد و به سوی [[ابوطالب]] رفت و گفت: ای عمو حَسَبم را در میان خود چگونه می‌‌بینید؟ (آیا من بدون حامی و [[خویشاوند]] هستم؟) ابوطالب گفت: چه اتفاقی افتاده است؟ حضرت جریان را برای وی تعریف کرد. ابوطالب [[حمزه]] را خواست و [[شمشیر]] به دست گرفت و به حمزه گفت: این زهدان شتر را بگیر؛ آن گاه به سوی آن [[قوم]] حرکت کردند، در حالی که [[پیامبر]] با آنان بود. نزد [[قریش]] در اطراف [[کعبه]] رفتند. وقتی آنان این‌گونه دیدند، فهمیدند ابوطالب به شدت ناراحت است. ابوطالب به حمزه گفت: زهدان را بر سبیل‌های آنها بمال. حمزه هم این‌گونه عمل کرد تا نفر آخر آنان؛ سپس ابوطالب به پیامبر {{صل}} نگریست و گفت: ای فرزند [[برادر]]، این حسب تو در جمع ماست<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۴۹.</ref>. این جریان را [[یعقوبی]] نقل کرده که ابوطالب به غلامش چنین [[دستوری]] داد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴.</ref>. حادثه در [[حجر اسماعیل]] رخ داده است<ref>فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۲۰.</ref>.


در روایتی [[امام سجاد]] {{ع}} کار حمزه را [[حمیت]] ستودنی دانسته، می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ حَمِیةٌ غَیرُ حَمِیةِ حَمْزَةَ بن عبدالمطلب وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِی {{صل}}، فِی حَدِیثِ السَّلَی الَّذِی أُلْقِیَ عَلَی النَّبِی {{صل}}}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۰۸.</ref>: “هیچ حمیتی باعث رفتن به [[بهشت]] نمی‌شود، جز حمیت و غیرتی که [[حمزة بن عبدالمطلب]] در [[دفاع]] از پیامبر داشت، هنگامی که [[اسلام]] آورد برای [[ناراحتی]] پیامبر در [[حدیث]] زهدانی که بر روی پیامبر انداخته شد”؛ به تعبیر دیگر دفاع از قوم و [[قبیله]] [[ارزش]] نیست، مگر کار حمزه که برای دفاع از [[فرستاده خدا]] از خویشاوند خود [[حمایت]] کرد. به نظر می‌رسد ناراحتی پیامبر {{صل}} از آن جهت بوده که این موضوع بارها تکرار شده و بعد هم ادامه داشته است<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۰۶ ـ ۲۲۵.</ref>.
در روایتی [[امام سجاد]] {{ع}} کار حمزه را [[حمیت]] ستودنی دانسته، می‌فرماید: {{متن حدیث|لَمْ یَدْخُلِ الْجَنَّةَ حَمِیةٌ غَیرُ حَمِیةِ حَمْزَةَ بن عبدالمطلب وَ ذَلِکَ حِینَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِی {{صل}}، فِی حَدِیثِ السَّلَی الَّذِی أُلْقِیَ عَلَی النَّبِی {{صل}}}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۰۸.</ref>: “هیچ حمیتی باعث رفتن به [[بهشت]] نمی‌شود، جز حمیت و غیرتی که [[حمزة بن عبدالمطلب]] در [[دفاع]] از پیامبر داشت، هنگامی که [[اسلام]] آورد برای [[ناراحتی]] پیامبر در [[حدیث]] زهدانی که بر روی پیامبر انداخته شد”؛ به تعبیر دیگر دفاع از قوم و [[قبیله]] [[ارزش]] نیست، مگر کار حمزه که برای دفاع از [[فرستاده خدا]] از خویشاوند خود [[حمایت]] کرد. به نظر می‌رسد ناراحتی پیامبر {{صل}} از آن جهت بوده که این موضوع بارها تکرار شده و بعد هم ادامه داشته است<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۰۶ ـ ۲۲۵؛ [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۱ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۱]] ص ۱۲۱.</ref>.


=== [[معراج پیامبر]] ===
=== [[معراج پیامبر]] ===
۱۱۴٬۱۱۴

ویرایش