شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←مبارزه و شهادت امام حسین {{ع}}
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
در این هنگام امام به اینسو و آنسو نگریست و کسی را نیافت تا از [[حرم]] [[رسول خدا]] {{صل}} حمایت و پشتیبانی کند با صدای بلند فرمود: «آیا کسی هست از ما حمایت کند؟» امام [[زین العابدین]] {{ع}} با حالت [[بیماری]] که قادر بر حمل [[سلاح]] نبود با شنیدن این سخن از [[خیمه]] بیرون آمد و [[ام کلثوم]] از پشت سر صدا میزد عزیزم بازگرد. فرمود: عمه [[جان]] مرا به خود واگذار تا در رکاب فرزند رسول خدا {{صل}} بجنگم» که حسین {{ع}} صدا زد: [خواهرم] ام کلثوم! از رفتن او به میدان جلوگیری کن تا زمین از نسل [[خاندان پیامبر]] {{صل}} تهی نماند». | در این هنگام امام به اینسو و آنسو نگریست و کسی را نیافت تا از [[حرم]] [[رسول خدا]] {{صل}} حمایت و پشتیبانی کند با صدای بلند فرمود: «آیا کسی هست از ما حمایت کند؟» امام [[زین العابدین]] {{ع}} با حالت [[بیماری]] که قادر بر حمل [[سلاح]] نبود با شنیدن این سخن از [[خیمه]] بیرون آمد و [[ام کلثوم]] از پشت سر صدا میزد عزیزم بازگرد. فرمود: عمه [[جان]] مرا به خود واگذار تا در رکاب فرزند رسول خدا {{صل}} بجنگم» که حسین {{ع}} صدا زد: [خواهرم] ام کلثوم! از رفتن او به میدان جلوگیری کن تا زمین از نسل [[خاندان پیامبر]] {{صل}} تهی نماند». | ||
به گفته تاریخنگاران: هنگامی که [[امام حسین]] {{ع}} از فراز | به گفته تاریخنگاران: هنگامی که [[امام حسین]] {{ع}} از فراز دژ خاکی به سراپرده [[خیمهگاه]] خویش بازگشت، [[شمر بن ذی الجوشن]] با عدّهای از هوادارانش به سمت حضرت آمده و آن بزرگوار را به محاصره درآوردند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]]، ص۲۷۲.</ref>. تا اینکه [[مالک بن نسیر بدی کندی]] مقابلش آمد، با [[شمشیر]] بر [[سر حسین]] {{ع}} کوبید، به طوری که کلاه خزی که امام {{ع}} بر سر نهاده بود قطع شد و شمشیر بر سرش اصابت کرد و خونش را جاری ساخت، کلاه پر از [[خون]] شد، حسین {{ع}} به او فرمود: امیدوارم با این دست، هرگز نخوری و نیاشامی و [[خدا]] تو را با [[ظالمین]] [[محشور]] کند! | ||
آنگاه حضرت آن [[زره]] را انداخت و کلاهی خواست، کلاه را پوشید و روش [[عمامه]] بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۸، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر.</ref>. یعنی روی کلاه با پارچه پشمی ابریشمی سیاه عمامه بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی، با کمی تغییر؛ و به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref> و پیراهنی با لبّادهای از خز بر تن کرد و محاسنش را با وسمه خضاب نمود. او مانند سوار [[جنگجو]] و [[شجاع]] میجنگید، و خود را از شکار شدن رهایی میداد و از نقطه ضعفهای دشمن بر علیه او استفاده میکرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>. | آنگاه حضرت آن [[زره]] را انداخت و کلاهی خواست، کلاه را پوشید و روش [[عمامه]] بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۸، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰، با کمی تغییر.</ref>. یعنی روی کلاه با پارچه پشمی ابریشمی سیاه عمامه بست<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی، با کمی تغییر؛ و به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref> و پیراهنی با لبّادهای از خز بر تن کرد و محاسنش را با وسمه خضاب نمود. او مانند سوار [[جنگجو]] و [[شجاع]] میجنگید، و خود را از شکار شدن رهایی میداد و از نقطه ضعفهای دشمن بر علیه او استفاده میکرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
[[حمید بن مسلم]] میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را مانند [[حسین]] ندیده بودم که در محاصره انبوه دشمن قرار گیرد و [[فرزندان]] و اعضای [[خاندان]] و یارانش همه کشته شده باشند و او همچنان قهرمانانه و بیباک، بر [[قلب]] دشمن بتازد. هرگاه پیادهنظام دشمن بر حضرت [[یورش]] میبرد، امام به گونهای بر آنان حملهور میشد که دشمن از چپ و راستش نظیر گله بزغالهای که از حمله گرگ بگریزند، پا به فرار میگذاشتند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]]، ص۹۳.</ref> | [[حمید بن مسلم]] میگوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را مانند [[حسین]] ندیده بودم که در محاصره انبوه دشمن قرار گیرد و [[فرزندان]] و اعضای [[خاندان]] و یارانش همه کشته شده باشند و او همچنان قهرمانانه و بیباک، بر [[قلب]] دشمن بتازد. هرگاه پیادهنظام دشمن بر حضرت [[یورش]] میبرد، امام به گونهای بر آنان حملهور میشد که دشمن از چپ و راستش نظیر گله بزغالهای که از حمله گرگ بگریزند، پا به فرار میگذاشتند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]]، ص۹۳.</ref> | ||
وقتی [[سپاه]] دشمن از رویارویی با آن بزرگوار عاجز و درمانده شد، به شیوه بزدلان ترسو [[متوسل]] شدند، شمر سوارهنظام [[لشکر]] را فراخواند تا پشت سر پیادهنظام قرار گرفتند و به تیراندازان [[فرمان]] داد حسین {{ع}} را آماج تیرهای خود قرار دهند و آنان نیز چنین کردند، به نحوی که | وقتی [[سپاه]] دشمن از رویارویی با آن بزرگوار عاجز و درمانده شد، به شیوه بزدلان ترسو [[متوسل]] شدند، شمر سوارهنظام [[لشکر]] را فراخواند تا پشت سر پیادهنظام قرار گرفتند و به تیراندازان [[فرمان]] داد حسین {{ع}} را آماج تیرهای خود قرار دهند و آنان نیز چنین کردند، به نحوی که جسم [[شریف]] آن حضرت از پیکانهای تیر، گویی پر درآورده بود، حضرت از حرکت بازایستاد و [[دشمنان]] در مقابلش صف کشیدند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]]، ص۲۷۲.</ref>. | ||
[[عمر بن سعد]] به حسین {{ع}} نزدیک شده بود در این هنگام [[زینب]] دختر فاطمه {{س}}، خواهر حسین {{ع}} از [[خیمهگاه]] بیرون آمد و گفت: آی عمر بن سعد! آیا اباعبدالله کشته میشود و تو نظاره میکنی! عمر بن سعد صورتش را از زینب {{س}} برگرداند گویا همین الآن اشکهای [[عمر]] را میبینم که روی گونهها و محاسنش جاری است<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبداله بن عمار بن عبد یغوث بارقی؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۱، با کمی تغییر.</ref> و [[حسین]] {{ع}} در حالی که بر [[دشمن]] حمله میکرد میفرمود: آیا یکدیگر را برای کشتن من تشویق میکنید؛ والله بعد از من بندهای از [[بندگان خدا]] را نخواهید کشت که به اندازه کشتن من برایتان اسفناکتر و ناراحتکنندهتر باشد! به [[خدا]] قسم امیدوارم خدا مرا به خاطر [[اهانت]] شما نسبت به من گرامی بدارد و [[انتقام]] مرا بیآنکه بفهمید از شما بگیرد. والله اگر مرا بکشید خدا درگیری و گرفتاری و خونریزیتان را بین خودتان خواهد افکند و تا [[عذاب]] دردناک را بر شما نیفزاید شما را رها نخواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>. | [[عمر بن سعد]] به حسین {{ع}} نزدیک شده بود در این هنگام [[زینب]] دختر فاطمه {{س}}، خواهر حسین {{ع}} از [[خیمهگاه]] بیرون آمد و گفت: آی عمر بن سعد! آیا اباعبدالله کشته میشود و تو نظاره میکنی! عمر بن سعد صورتش را از زینب {{س}} برگرداند گویا همین الآن اشکهای [[عمر]] را میبینم که روی گونهها و محاسنش جاری است<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از حجاج از عبداله بن عمار بن عبد یغوث بارقی؛ ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۱، با کمی تغییر.</ref> و [[حسین]] {{ع}} در حالی که بر [[دشمن]] حمله میکرد میفرمود: آیا یکدیگر را برای کشتن من تشویق میکنید؛ والله بعد از من بندهای از [[بندگان خدا]] را نخواهید کشت که به اندازه کشتن من برایتان اسفناکتر و ناراحتکنندهتر باشد! به [[خدا]] قسم امیدوارم خدا مرا به خاطر [[اهانت]] شما نسبت به من گرامی بدارد و [[انتقام]] مرا بیآنکه بفهمید از شما بگیرد. والله اگر مرا بکشید خدا درگیری و گرفتاری و خونریزیتان را بین خودتان خواهد افکند و تا [[عذاب]] دردناک را بر شما نیفزاید شما را رها نخواهد کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲، به نقل از ابی مخنف از صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم.</ref>. |