←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
[[حجر بن عدی]] هم از دیگر چهرههای خبرساز بنی جبله در ایام خلافت عثمان بود. در پی [[تبعید]] تنی چند از بزرگان و [[قرّاء]] کوفه به [[شام]] همچون [[مالک اشتر]]، [[زید بن صوحان]] و [[برادر]] او [[صعصعه]]، [[حارث بن عبدالله]] [[الاعور]]، [[جندب بن کعب ازدی]]، [[عروة بن جعد]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و دیگران به [[جرم]] [[انتقاد]] علنی از عملکرد [[سعید بن عاص]] - [[فرماندار]] جدید عثمان در کوفه - <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹ - ۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶ - ۳۸۷.</ref> [[بزرگان کوفه]] و قرّاء مشهور آنان - از جمله حجر بن عدی - به عثمان [[نامه]] نوشته، ضمن گزارش کردن کارهای [[خلاف شرع]] سعید بن عاص و [[سختگیری]] و [[آزار]] او نسبت به [[اهل]] [[ورع]] و [[دین]] و [[اهل فضل]] و [[عفاف]]، [[اعتراض]] خود را درباره [[بیقانونی]] [[حاکم]] بر دربار [[حکومتی]] و شخصی [[خلیفه]] ابراز داشته، سرانجام این کار را خطرناک، و این گونه امور را موجب [[تباهی]] و [[فساد]] [[امت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰؛ امین، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۸۵.</ref>. [[حجر]]، سخت به عملکرد عثمان معترض بود و به تقبیح [[انحرافات]] گسترده او در سطح [[نظام اسلامی]] میپرداخت؛ چندان که سالها بعد، زمانی که در [[اسارت]] معاویه در [[مرج]] [[عذراء]] به سر میبرد، فرستادهای از سوی معاویه نزد وی آمد و نظرش را درباره عثمان پرسید، گفت: «او اولین کسی است که در [[حکومت]] از رویه [[اسلامی]] [[منحرف]] شد و به چیزی جز [[حق]] عمل کرد»<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲ - ۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴۱ - ۱۶۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۳۷۰ - ۳۸۱؛ ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۴۸ - ۵۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | [[حجر بن عدی]] هم از دیگر چهرههای خبرساز بنی جبله در ایام خلافت عثمان بود. در پی [[تبعید]] تنی چند از بزرگان و [[قرّاء]] کوفه به [[شام]] همچون [[مالک اشتر]]، [[زید بن صوحان]] و [[برادر]] او [[صعصعه]]، [[حارث بن عبدالله]] [[الاعور]]، [[جندب بن کعب ازدی]]، [[عروة بن جعد]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] و دیگران به [[جرم]] [[انتقاد]] علنی از عملکرد [[سعید بن عاص]] - [[فرماندار]] جدید عثمان در کوفه - <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳ - ۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹ - ۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷ - ۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶ - ۳۸۷.</ref> [[بزرگان کوفه]] و قرّاء مشهور آنان - از جمله حجر بن عدی - به عثمان [[نامه]] نوشته، ضمن گزارش کردن کارهای [[خلاف شرع]] سعید بن عاص و [[سختگیری]] و [[آزار]] او نسبت به [[اهل]] [[ورع]] و [[دین]] و [[اهل فضل]] و [[عفاف]]، [[اعتراض]] خود را درباره [[بیقانونی]] [[حاکم]] بر دربار [[حکومتی]] و شخصی [[خلیفه]] ابراز داشته، سرانجام این کار را خطرناک، و این گونه امور را موجب [[تباهی]] و [[فساد]] [[امت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} اعلام کردند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۰؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰؛ امین، أعیان الشیعه، ج۴، ص۵۸۵.</ref>. [[حجر]]، سخت به عملکرد عثمان معترض بود و به تقبیح [[انحرافات]] گسترده او در سطح [[نظام اسلامی]] میپرداخت؛ چندان که سالها بعد، زمانی که در [[اسارت]] معاویه در [[مرج]] [[عذراء]] به سر میبرد، فرستادهای از سوی معاویه نزد وی آمد و نظرش را درباره عثمان پرسید، گفت: «او اولین کسی است که در [[حکومت]] از رویه [[اسلامی]] [[منحرف]] شد و به چیزی جز [[حق]] عمل کرد»<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۲ - ۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۱۴۱ - ۱۶۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲، ص۳۷۰ - ۳۸۱؛ ابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج۸، ص۴۸ - ۵۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | ||
==بنی جبلة بن عدی و [[حکومت امام علی]]{{ع}}== | |||
نقش بنی جبلة بن عدی در وقایع و حوادث دوران حکومت امام علی{{ع}} عمدتاً در ذیل عنوان دو تن از شخصیتهای بزرگ این [[قوم]] یعنی [[حجر بن عدی]] و [[اشعث بن قیس]] تعریف یافته است. [[حجر]] از بزرگان [[اصحاب امام]] علی{{ع}} بود. او در [[نبرد جمل]] نقشی فعال داشت. نقل است زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در مواجهه با [[ناکثین]] که با [[همراهی]] یکی از [[همسران پیامبر]]{{صل}} و با [[همدستی]] و [[فرماندهی]] [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[حمایت]] و تحریک [[معاویة بن ابیسفیان]] [[بصره]] را به [[تصرف]] درآورده بودند، [[امام حسن]]{{ع}} را همراه با [[عمار]] جهت فراهم آوردن [[سپاه]]، به [[کوفه]] فرستاده بودند، حجر بن عدی برخاست و ضمن سخنانی ضمن [[ستایش]] از [[مقام]] شامخ [[امام علی]]{{ع}}، با ندای «انفروا خفافا و ثقالا رحمکم [[الله]]» [[مردم]] را به همراهی با آن حضرت در نبرد جمل [[تشویق]] کرد به گونه ای که مردم از هر سو، با گفتن سمعا و [[طاعة]] به در خواست فرستادگان امیرالمؤمنین{{ع}}، پاسخ دادند و برای [[نبرد]] آماده شدند<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۱۴۵؛ مفید، الجمل، ص۳۲۰.</ref>. حجر، خود نیز، در این [[جنگ]] حضور یافت و فرماندهی [[کندیان]] سپاه امام علی{{ع}} را پذیرا شد<ref>مفید، الجمل، ص۳۲۰. نیز دینوری، الأخبار الطوال، ص۱۴۶.</ref>. ضمن این که وی فرماندهی جناح ([[تیراندازان]] یا یکی از جناحین) سپاه را نیز در این جنگ بر عهده داشت<ref>المناقب، ابن شهرآشوب، ج۲، ص۳۴۰.</ref>. | |||
[[صفین]] نیز عرصه حضور کندیان به [[زعامت]] بزرگان خود همچون حجر بن عدی و اشعث بن قیس بود. با [[قطعی]] شدن وقوع جنگ و به وقت رو در رویی دو سپاه، به [[امام]]{{ع}} خبر رسید که بعضی از [[اصحاب]] آن حضرت همانند [[عمروبن حمق خزاعی]] و حجر بن عدی، مردم [[شام]] را مورد [[لعن]] و [[دشنام]] قرار میدهند. امام{{ع}} فردی را به نزد ایشان فرستاد و آنان را از لعن و دشنام بر [[حذر]] داشت. ایشان به [[حضور امام]]{{ع}} رسیده، عرضه داشتند: چرا؛ ما را از این کار بازداشتی؟ مگر آنان [[اهل باطل]] نیستند؟ امام فرمود: بله؛ ایشان اهل باطل هستند ولی من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، اما اگر کردارشان را تعریف و حالات آنان را بازگو میکردید به [[سخن راست]] نزدیکتر بود. خوب بود، به جای [[دشنام]] آنان میگفتید: خدایا! [[خون]] ما و آنها را [[حفظ]] کن و بین ما و آنان [[اصلاح]] فرما و آنان را از [[گمراهی]] به [[راه راست]] [[هدایت]] کن، تا آنان که جاهلند، [[حق]] را بشناسند، و آنان که با حق میستیزند پشیمان شده به راه حق باز گردند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶.</ref>. [[حجر بن عدی]] به ذکر سخن پرداخت و ضمن بیان مطالبی، به [[امام علی]]{{ع}}عرضه داشت: «ای [[امیرالمؤمنین]] ما [[اهل]] جنگیم، به تحقیق ما را آزمودهاند و تعداد زیادی از [[عشیره]] و [[خاندان]] با ما هستند و ما از نظر و [[رأی]] [[تجربه]] شده بهرهمندیم و استقامتی [[ستوده]] شده داریم، ما منقاد و [[مطیع]] شماییم، بدرخشی ما نیز در پرتو شما میدرخشیم و اگر دست از [[جنگ]] بشویی ما نیز چنین خواهیم کرد و آنچه که به ما دستور دهی با [[جان]] و [[دل]] انجام خواهیم داد»<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹ - ۸۰.</ref>. [[امام]]{{ع}} به حجر بن عدی فرمود: «آیا تمام [[قوم]] و [[طایفه]] ات همانند تو نظر دارند؟» [[حجر]] گفت: «آنچه من از ایشان جز نیکویی و [[حُسن]] چیز دیگری ندیده ام. دست من به [[نمایندگی]] از ایشان برای [[اطاعت]] و شنیدن [[فرمان]] شما به سوی تان دراز شده است». امام{{ع}} نیز برای ایشان [[دعای خیر]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۷۹ - ۸۰.</ref>. امام علی{{ع}} در این جنگ حجر بن عدی را به [[فرماندهی]] [[قبیله کنده]]<ref>بنا به نوشته استاد یوسفی غروی وی امیر قبیله کنده یمن گردید. (یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۱۲۷.)</ref> و به قول [[نصر بن مزاحم]] فرماندهی نیروهای کنده، حضرموت، [[قضاعه]] و [[مهره]] [[منصوب]] کرد<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۰۴ - ۲۰۶؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۷۲؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ اسلامی، ج۵، ص۱۲۷ - ۱۲۸.</ref> <ref>شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۱ - ۱۷۳.</ref> | |||
از دیگر مواقفی که از حجر بن عدی در [[صفین]] سخن به میان آمده است میتوان به پاسخ وی به همآوردطلبی فردی بنام [[حجر الشر]] اشاره کرد. «دینوری» ضمن گزارشی از خروج [[جوانی]] شامی به نام حجر الشر از [[سپاه معاویه]] و هماوردطلبیدن او از [[سپاه عراق]] خبر داده، آورده است: [[حجر بن عدی]] به ندای او پاسخ داد و آن دو با نیزه به [[جنگ]] با یکدیگر پرداختند. در این هنگام، حجر الشر نیزه ای بر حجر بن عدی زد و او را از اسب به [[زمین]] انداخت. ولی [[یاران امام]]{{ع}} از او [[حمایت]] کردند و آن دو را از هم جدا کردند. سپس، [[حکم بن ازهر]] - از [[اشراف کوفه]] - به [[نبرد]] حجر الشر رفت که به دست [[حجر]] کشته شد. پس از او، پسر عموی حکم بن ازهر به نام [[رفاعة]] بن طلیق به نبرد او رفت که حجر او را هم به [[شهادت]] رساند<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۵.</ref>. «منقری» هم در گزارشی کاملتر، از حجر الشر به عنوان یکی از [[کندیان]] سپاه معاویه و از پسرعموهای حجر بن عدی یاد کرده، آورده است که وی در [[صفین]] حجر بن عدی را به هماوردیطلبید. حجر پذیرفت و با نیزه با همدیگر به نبرد پرداختند. مردی از [[بنی اسد]] - که با معاویه بود، - میان آن دو در آمد و نیزه ای بر [[حجر الخیر]] زد. یاران امام{{ع}} [[هجوم]] آوردند و آن [[مرد]] [[اسدی]] را کشتند؛<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۳.</ref> اما حجر الشر از دست شان گریخت<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۴۴.</ref>. | |||
حجر همچنین به نبرد [[ادهم بن لام قضاعی]] که رجزخوان از [[لشکر]] معاویه بیرون آمد و [[سعید بن قیس]] را با [[شعر]]: | |||
{{عربی|اثبت لوقع الصارم الصقیل فانت لاشک اخو قتیل}} | |||
خطاب قرار داده بود، رفت و او را از پای درآورد. او به [[مالک بن مسهر قضاعی]] که با خواندن این [[رجز]]: {{عربی|انی انا مالک و ابن مسهر انا ابن عمّ الحکم بن الازهر}} | |||
به میدان نبرد آمده بود، پاسخ داد و پس از اندکی [[نبرد]]، او را نیز به خاک [[هلاکت]] افکند<ref>بنابر آنچه که گذشت ظاهراً این حجر که قاتل حکم بن ازهر و مالک بن مسهر است همان حجر الشر باشد؛ زیرا پیشتر نبرد او با حجر الخیر (حجر بن عدی) گذشت. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۷۲ - ۱۷۳) و نیز میتوان احتمال داد که این حکم بن ازهر غیر از آن حکم باشد که به دست حجر الشر کشته شد. (حسین شاکر، الاعلام من الصحابة والتابعین، ج۶، ص۱۷)</ref> | |||
[[اشعث بن قیس]] نیز از دیگر [[جبله]] ایهای حاضر در [[صفین]] بود. نقل است که پس از بسته شدن [[شریعه]] [[فرات]] توسط معاویه، [[امام علی]]{{ع}} در یک [[سخنرانی]] آتشین، همه نیروها را برای فتح شریعه و دور کردن [[لشکریان معاویه]] از اطراف آن فرا خواند<ref>ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۶۰ - ۱۶۷.</ref> در این هنگام [[اشعث]] فریاد زد: «هر که طالب آب یا [[مرگ]] است در فلان محل [[اجتماع]] کند، من در آنجا ایستادهام». [[دوازده]] هزار مرد از قبیلههای کنده و [[قحطان]] در حالی که شمشیرها را روی شانه داشتند اجتماع کردند. در این هنگام، اشعث و [[مالک اشتر]] از اسب پیاده شدند و به [[پیروی]] از ایشان، دوازده هزار نفر پیاده شدند و بر [[لشکر شام]] [[یورش]] آوردند و آنها را از فرات راندند<ref>نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه، ص۲۲۷ - ۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>. پس از این فتح، [[امام]]{{ع}} خطاب به اشعث فرمود: «این روزی بود که [[حمیت]] و [[عصبیت]] در آن به [[یاری]] ما آمد».<ref>عمر بن احمد بن ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۳۱۷. اشعث خود به این حقیقت در دیدار با برادر معاویه، عتبة بن ابی سفیان اعتراف کرده است که جنگ او در دفاع از شریعه برای موالات و اخلاص نسبت به علی{{ع}} نبود بلکه پشتیبانی او از اهل عراق به آن سبب بود که هر کس در جایی منزل میگزیند، از آن سرزمین دفاع میکند. (نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه، ص۵۵۹؛ دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲.)</ref> عملکرد [[اشعث بن قیس]] در [[صفین]] موجب شد تا [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تصمیم به عزلش از [[ریاست]] [[قوم]] کنده و واگذاری [[پرچم]] او به [[حسان بن مخدوج]] بگیرد. اما به درخواست بزرگان و [[بیم]] از [[تفرقه]] و [[اختلاف]]، بار دیگر آن را به [[اشعث]] بازگرداند<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۳۷ - ۱۳۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۶۸.</ref> و او را به [[فرماندهی]] جناح راست [[لشکر]] خود برگزید<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۱۱۷؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۰.</ref>. اشعث بن قیس در یکی از [[مواقف]] [[جنگ]]، با [[هماهنگی]] کامل با [[عمرو بن عاص]]<ref>عمرو بن عاص در پاسخ به معاویة بن ابوسفیان که از او خواسته بود تا چاره ای بیندیشد از هماهنگیهای به عمل آمده با اشعث بن قیس گفت و با این سخن که ما خود اشعث بن قیس و بعضی دیگر از شجاعان لشکر علی را فریب دادهایم و آنها منتظر چنین حیلهای هستند.«(نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ترجمه، ص۵۵۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۵۲؛ دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲) از او خواست که قرآنها را بر سر نیزه کنند.</ref>، پس از یک [[روز]] [[نبرد]] خونین، در جمع [[مردم]] [[قبیله]] خود به [[سخنرانی]] پرداخت و گفت: «امروز از [[جمعیت]] [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیدهام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به جنگ ادامه دهیم، عرب نابود خواهد شد». وقتی گفتار اشعث به معاویه رسید، گفت: «راست میگوید، اگر فردا جنگ کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و فرزند شامیها [[حمله]] خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به زن و فرزند [[عراقیها]] حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در مییابند»<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ترجمه، ص۲۳۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۲.</ref> سپس بر اساس نقشه [[عمرو بن عاص]] قرآنها را بر سر نیزهها کردند و در برابر [[لشکر علی]]{{ع}} برافراشتند. در پی این [[حرکت]]، [[اشعث بن قیس]] [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و او را از ادامه [[جنگ]] بازداشت و گفت: «این قدر [[عجله]] نکن ای [[امیرالمؤمنین]] و دست از [[خونریزی]] و [[کشتار]] بردار و سخن من را بشنو. اگر سخن من را نشنوی به [[خدا]] که هیچ کمانداری تیری به اشاره تو نمیاندازد و هیچ مبارزی شمشیری از نیام بیرون نمیآورد»<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۴.</ref> بدین ترتیب علی{{ع}} مجبور به متوقف ساختن جنگ گردید و [[مالک اشتر]] از میدان جنگ ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ نزد خود خواند. پس از توقف جنگ، اشعث بن قیس شادمانه به استقبال معاویه رفت و گفت: «خواهش شما را [[اجابت]] کردم و جنگ را متوقف نمودم»<ref>ابن اعثم کوفی الفتوح، ترجمه، ج۲، ص۶۸۳..</ref> - <ref>محمد تقی افشار، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۳۴۲.</ref> با [[اصرار]] [[اشعث]]، علی{{ع}} مجبور به پذیرش [[حکمیت]] [[ابوموسی]] شده، او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و بدین ترتیب، به مدت یک سال، [[پیمان]] صلحی تحت شرایطی خاص تنظیم شد<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۷۶ - ۲۷۷.</ref>. به هنگام انعقاد این [[صلح نامه]] با [[اعتراض]] عمرو بن عاص - [[نماینده]] معاویه - و با اصرار اشعث [[لقب]] امیرالمؤمنین از کنار نام [[مبارک]] [[امام علی]]{{ع}} حذف گردید.در پی [[پاک]] شدن این عنوان، علی{{ع}} فرمود:» [[الله اکبر]]! شیوهای در برابر شیوهای و شبیهی در برابر شبیهی؛ به خدا قسم، [[رسول خدا]] در [[حدیبیه]] مرا نویسنده [[صلحنامه]] قرار داد که [[مشرکین]] گفتند: تو رسول خدا نیستی و ما به این امر [[شهادت]] نمیدهیم و باید در [[پیماننامه]] نام خود و پدرت نوشته شود و [[رسول خدا]]{{صل}} چنان کرد؛ امروز هم با من همان شد که با رسول خدا{{صل}} شد«<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۰۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۲.</ref> پس از نوشته شدن [[عهدنامه]]، [[اشعث بن قیس]] با جمعی دیگر آن را [[امضا]] کردند<ref>عمر بن احمد ابی جواده، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۱، ص۳۱۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref> و سپس اشعث بن قیس خوشحال از این [[پیروزی]]، آن را به هر دو [[لشکر]] نشان داده، مفاد این عهدنامه را برای شان قرائت نمود<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۷۸.</ref> <ref>برگرفته ای از: افشار، محمد تقی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص۳۳۸ - ۳۴۲؛ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۹۱ - ۱۹۳؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰۸.</ref> | |||
ابویزید شرحبیل بن سمط بن شرحبیل بن اسود بن جبله ابوسمط کندی هم که در [[صحابی]] بودن او [[اختلاف]] است<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۴۱۸.</ref> نیز از دیگر مردان بنی جبلة بن عدی حاضر در میدان [[صفین]] بود. او از ساکنان [[حمص]] بود که به هواداری از معاویه خود را به صفین رسانده بود. او در این [[جنگ]]، [[فرماندهی]] بخشی از [[سپاه معاویه]] را بر عهده داشت<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۲، ص۴۵۵.</ref>. | |||
[[سرکوب]] [[خوارج]] نیز، از دیگر مواضعی است که مردان بنی جبلة بن عدی در آن نقشی برجسته ای داشتند. از جمله این افراد [[حجر بن عدی]] بود که در [[نبرد با خوارج]] [[نهروان]]، فرماندهی جناح راست لشکر [[امام]]{{ع}}را به عهده داشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۵ - ۸۶؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ص۱۶۹؛ دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>. اشعث بن قیس نیز در این جنگ حضور داشت و پس از پایان [[نبرد]]، زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در جمع [[یاران]] خود به پا خاست و آنان را به نبرد با [[شامیان]] فرا خواند، [[اشعث]] و جمعی دیگر با این امر [[مخالفت]] کردند و گفتند: ای [[امیرالمؤمنین]]، تیرهایمان تمام شد و شمشیرهایمان کند و سرنیزه [[هامان]] کند و خراب شده است، ما را به [[شهر]] خودمان برگردان تا با بهترین ساز و برگ و [[سلاح]] آماده شویم. بدین ترتیب، [[لشکر]] آماده رزم به [[کوفه]] بازگشت و همچنان در شهر ماندند تا این که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[شهادت]] رسید<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۱۰.</ref>. در جریان غارات معاویه هم، [[حجر بن عدی]] نقش چشمگیری در تعقیب [[سپاهیان معاویه]] و بیرون راندن آنها از قلمرو [[امام علی]]{{ع}} ایفا نمود. در سال ۳۹ [[هجری]]، معاویه [[ضحاک بن قیس فهری]] را جهت بر هم زدن [[امنیت روانی]] و [[اجتماعی]] [[مردم]] بلاد سرزمینهای تحت امر امیرالمؤمنین{{ع}}، به برخی از مناطق [[عراق]] فرستاد. ضحاک به این مناطق [[هجوم]] برد و برخی را کشت و اموالی را به [[غارت]] برد. چون خبر [[غارتگری]] و [[جنایت]] [[ضحاک بن قیس]] به امام علی{{ع}} رسید، بر فراز [[منبر]] رفت و مردم را به [[یاری]] [[عمرو بن عمیس]] فراخواند؛ ولی ایشان واکنش چشمگیری از خود نشان ندادند، حضرت از [[بیتفاوتی]] [[کوفیان]] سخت [[شکوه]] کرد و از فراز منبر فرود آمد. سپس [[حجر بن عدی کندی]] را فراخواند و با چهار هزار نفر در پی ضحاک فرستاد. حجر بن عدی به دنبال ضحاک [[حرکت]] کرد تا این که در تدمر بدو دست یافت. در [[نبرد]] [[سختی]] که بین ایشان درگرفت، نوزدن تن از نیروهای ضحاک کشته شدند. ضحاک بن قیس و یارانش در پی فرا رسیدن شب، از معرکه گریختند و [[حجر]] با ضربهای که بر [[لشکریان]] ضحاک وارد کرده بود به کوفه بازگشت<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۱۸ - ۴۲۶. و نیز ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۰۴؛، ج۵، ص۱۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۱۱ - ۱۲۵.</ref>. | |||
نقل است که در واپسین روزهای [[حیات]] امیرالمؤمنین{{ع}}، حضرت، سران کوفه و بزرگان [[شیعه]] را به حضورطلبید و ضمن [[خطبه]] ای از [[عزم]] خود جهت نبرد با معاویه گفت و از مردم خواست تا بار دیگر برای [[جنگ]] با [[شامیان]] آماده شوند. [[سعید بن قیس]] گفت: «ای [[امیر مؤمنان]]، از ما همه [[استماع]] است و [[اطاعت]] و [[دوستی]] و نیکخواهی، من زودتر از همه آنچه را خواسته ای بر آورده خواهم کرد». بعد از او دیگر سران هر یک به ایراد سخن پرداختند و [[آمادگی]] خود را اعلام نمودند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۷ - ۴۷۸.</ref>. نقل است که بعد از فراخان حضرت به [[مردم]] جهت رفتن به [[رحبه]] و آماده شدن برای [[نبرد]] با معاویه، مردم هر کدام سخنی در این باره گفتند. چندان که حضرت ناراحت شده با [[حال]] [[غضب]] از [[منبر]] پایین آمدند. [[حجر بن عدی]] و سعید برخاستند و گفتند: «ای امیر مؤمنان؛ از این سخنان ناراحت نگردید ما را [[فرمان]] ده تا اطاعت کنیم به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[اموال]] ما تمام شود [[بیتابی]] نخواهیم کرد و اگر مردم [[طوایف]] ما در راه شما کشته شوند باز هم ناراحت نخواهیم شد». حضرت به آنها فرمود تا آماده شوند و به سوی [[دشمن]] [[حرکت]] کنند. سپس از [[مسجد]] به [[منزل]] رفتند. بزرگان و [[یاران]] حضرت، در منزل ایشان گرد آمدند و در این مورد به بحث و [[گفتگو]] پرداختند<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۸۱ - ۴۸۲. ثقفی کوفی در ادامه، گزارشی متفاوت دیگری نیز از این واقعه از سعید بن قیس و دیگران نقل کرده است. (ر.ک: ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۳۷) دینوری هم، ضمن گزارشی در این باره مینویسد: علی{{ع}} در اواخر حکومت خود از مردم خواست تا بار دیگر جهت جنگ با شامیان آماده شوند. اما چون تعداد کم حاضران در اردوگاه را مشاهده کردند، بسیار ناراحت شدند چندان که این ناراحتی تا دو روز در چهره ایشان نمایان بود. حجر بن عدی و سعید بن قیس از ایشان خواستند تا مردم را مجبور به حرکت نماید و متخلفان را تنبیه کند. پس حضرت دستور داد تا منادی مردم را برای نبرد ندا دهد و هیچ کس نباید در این امر تخطی نماید. (دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۱۳)</ref>. | |||
واقعه [[شهادت امام علی]]{{ع}} نیز از دیگر حوادث بزرگ [[تاریخ]] است که در آن از برخی شخصیتهای بنی جبلة بن عدی ذکری به میان آمده است. نقل است که [[عبدالرحمن بن ملجم]] به همراه [[وردان بن مجالد]] و [[شبیب بن بجره]] و فرد دیگری در شب چهارشنبه نوزدهم [[ماه رمضان]] سال چهلم [[هجرت]] شمشیرهای خود را بر کمر بسته و در برابر درب ورودی [[مسجد]] که [[امام علی]]{{ع}} از طرف آن به [[نماز]] میآمد نشسته، [[منتظر]] [[فرصت]] بودند، [[اشعث بن قیس]] نیز به کمک ایشان آمد. [[حجر بن عدی]] که از [[یاران با وفای امام]] علی{{ع}} بود آن شب را به عنوان بیتوته در مسجد مانده بود، شنید که [[اشعث]] به [[ابن ملجم]] میگوید: هر چه زودتر خود را آماده کن، که صبح میدمد و [[رسوا]] میشویم. [[حجر]] از [[نیت]] شوم ایشان [[آگاه]] شده، گفت: ای [[اعور]] بیآبرو، قصد کشتن علی{{ع}}را داری! [[بلا]] درنگ از مسجد بیرون رفته تا حضرت را از [[اراده]] آنان با خبر سازد، اتفاقاً آن شب امیرالمؤمنین علی{{ع}} از راه دیگری وارد مسجد شد. پسر مرادی موقع را مغتنم شمرده [[شمشیر]] زهرآلود خود را بر فرق آن جناب فرود آورد. هنگامی که حجر وارد مسجد شد، خبر ضربت خوردن امام علی{{ع}}را شنید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۳ (فصل پنج در سبب شهادت حضرت). لازم به ذکر است که مرحوم شیخ مفید در حدیث بعدی شهادت حضرت را در نماز ذکر میکند و علاوه بر او دیگران این مطلب را ذکر کردهاند. نیز ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، جزء سیزده، ص۵۴۳، ح۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۲۴ و....</ref>. حجر بن عدی نگاهی به اشعث کرده و گفت: دیدم تو با او نجوی میکردی و او را [[تشویق]] به این کار نمودی، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این موضوع را آن موقع میدانستم گردنتان را میزدم. اشعث نیز ضمن [[انکار]] این سخن، او را متهم به خرفتی کرد<ref>یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۱۸.</ref> - <ref>شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |