پرش به محتوا

بنی جبلة بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۸٬۸۵۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۴
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۸: خط ۶۸:


واقعه [[شهادت امام علی]]{{ع}} نیز از دیگر حوادث بزرگ [[تاریخ]] است که در آن از برخی شخصیت‌های بنی جبلة بن عدی ذکری به میان آمده است. نقل است که [[عبدالرحمن بن ملجم]] به همراه [[وردان بن مجالد]] و [[شبیب بن بجره]] و فرد دیگری در شب چهارشنبه نوزدهم [[ماه رمضان]] سال چهلم [[هجرت]] شمشیرهای خود را بر کمر بسته و در برابر درب ورودی [[مسجد]] که [[امام علی]]{{ع}} از طرف آن به [[نماز]] می‌آمد نشسته، [[منتظر]] [[فرصت]] بودند، [[اشعث بن قیس]] نیز به کمک ایشان آمد. [[حجر بن عدی]] که از [[یاران با وفای امام]] علی{{ع}} بود آن شب را به عنوان بیتوته در مسجد مانده بود، شنید که [[اشعث]] به [[ابن ملجم]] می‌گوید: هر چه زودتر خود را آماده کن، که صبح می‌دمد و [[رسوا]] می‌شویم. [[حجر]] از [[نیت]] شوم ایشان [[آگاه]] شده، گفت: ای [[اعور]] بی‌آبرو، قصد کشتن علی{{ع}}را داری! [[بلا]] درنگ از مسجد بیرون رفته تا حضرت را از [[اراده]] آنان با خبر سازد، اتفاقاً آن شب امیرالمؤمنین علی{{ع}} از راه دیگری وارد مسجد شد. پسر مرادی موقع را مغتنم شمرده [[شمشیر]] زهرآلود خود را بر فرق آن جناب فرود آورد. هنگامی که حجر وارد مسجد شد، خبر ضربت خوردن امام علی{{ع}}را شنید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۳ (فصل پنج در سبب شهادت حضرت). لازم به ذکر است که مرحوم شیخ مفید در حدیث بعدی شهادت حضرت را در نماز ذکر می‌کند و علاوه بر او دیگران این مطلب را ذکر کرده‌اند. نیز ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، جزء سیزده، ص۵۴۳، ح۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۲۴ و....</ref>. حجر بن عدی نگاهی به اشعث کرده و گفت: دیدم تو با او نجوی می‌کردی و او را [[تشویق]] به این کار نمودی، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این موضوع را آن موقع می‌دانستم گردنتان را می‌زدم. اشعث نیز ضمن [[انکار]] این سخن، او را متهم به خرفتی کرد<ref>یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۱۸.</ref> - <ref>شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
واقعه [[شهادت امام علی]]{{ع}} نیز از دیگر حوادث بزرگ [[تاریخ]] است که در آن از برخی شخصیت‌های بنی جبلة بن عدی ذکری به میان آمده است. نقل است که [[عبدالرحمن بن ملجم]] به همراه [[وردان بن مجالد]] و [[شبیب بن بجره]] و فرد دیگری در شب چهارشنبه نوزدهم [[ماه رمضان]] سال چهلم [[هجرت]] شمشیرهای خود را بر کمر بسته و در برابر درب ورودی [[مسجد]] که [[امام علی]]{{ع}} از طرف آن به [[نماز]] می‌آمد نشسته، [[منتظر]] [[فرصت]] بودند، [[اشعث بن قیس]] نیز به کمک ایشان آمد. [[حجر بن عدی]] که از [[یاران با وفای امام]] علی{{ع}} بود آن شب را به عنوان بیتوته در مسجد مانده بود، شنید که [[اشعث]] به [[ابن ملجم]] می‌گوید: هر چه زودتر خود را آماده کن، که صبح می‌دمد و [[رسوا]] می‌شویم. [[حجر]] از [[نیت]] شوم ایشان [[آگاه]] شده، گفت: ای [[اعور]] بی‌آبرو، قصد کشتن علی{{ع}}را داری! [[بلا]] درنگ از مسجد بیرون رفته تا حضرت را از [[اراده]] آنان با خبر سازد، اتفاقاً آن شب امیرالمؤمنین علی{{ع}} از راه دیگری وارد مسجد شد. پسر مرادی موقع را مغتنم شمرده [[شمشیر]] زهرآلود خود را بر فرق آن جناب فرود آورد. هنگامی که حجر وارد مسجد شد، خبر ضربت خوردن امام علی{{ع}}را شنید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۳ (فصل پنج در سبب شهادت حضرت). لازم به ذکر است که مرحوم شیخ مفید در حدیث بعدی شهادت حضرت را در نماز ذکر می‌کند و علاوه بر او دیگران این مطلب را ذکر کرده‌اند. نیز ر.ک: شیخ طوسی، الامالی، جزء سیزده، ص۵۴۳، ح۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۷؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۴۲۴ و....</ref>. حجر بن عدی نگاهی به اشعث کرده و گفت: دیدم تو با او نجوی می‌کردی و او را [[تشویق]] به این کار نمودی، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این موضوع را آن موقع می‌دانستم گردنتان را می‌زدم. اشعث نیز ضمن [[انکار]] این سخن، او را متهم به خرفتی کرد<ref>یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۱۸.</ref> - <ref>شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۷۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
==بنی جبلة بن عدی و [[حکومت امام حسن]]{{ع}}==
[[پس از شهادت امام علی]]{{ع}} و با [[به خلافت رسیدن امام حسن]]{{ع}}، حضرت [[نامه]] نگاری‌هایی به معاویه انجام داد و او را به [[اطاعت]] خود فرا خواند. اما این نامه نگاری‌ها سودی نبخشید و دو طرف آماده [[پیکار]] با یکدیگر شدند. در این میان، [[حجر بن عدی]] از سوی [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[مأمور]] فراهم آوردن نیرو و تجهیزات لازم در بلاد تحت [[فرمان امام]]{{ع}} شد. وی با سران [[قبایل]] و عمّال حضرت [[ملاقات]] و نیرویی فراهم آورد. ولی به خاطر [[سستی]] نیروهای [[سست ایمان]] و [[نیرنگ]] معاویه، این [[حرکت]] به سرانجام نرسید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ص۳۵۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۳۲؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۵۳.</ref>.
پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} با معاویه، حجر بن عدی - که به نظر می‌‌رسد به هنگام [[عقد]] [[صلح]] حضور نداشت - به همراه [[عبیدة بن عمرو کندی]] که مجروح شده بود به محضر [[امام مجتبی]]{{ع}}وارد شد. [[حجر]] گفت: ای کاش ما می‌مردیم و این [[روز]] را که ما محزون و [[دشمنان]] شادند، نمی‌دیدیم. [[امام حسن]]{{ع}} از این سخن ناراحت شد و [[امام حسین]]{{ع}} وقتی [[ناراحتی]] و [[دگرگونی]] چهره امام حسن{{ع}}را دید، با اشاره‌ای حجر را ساکت کرد. امام مجتبی{{ع}} خطاب به حجر بن عدی فرمود: ای حجر؛ همه [[مردم]] همانند تو [[فکر]] نمی‌کنند و آنچه تو [[دوست]] داری ایشان نمی‌پسندند اما آنچه من انجام دادم (امضاء صلح نامه) برای [[حفظ]] و [[حراست]] از [[جان]] تو و امثال تو می‌باشد و البته [[خداوند متعال]] هر روز شأنی دارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۶، ص۱۵؛ امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۷۴؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۴۷۳ - ۴۷۴.</ref> <ref>صاحب اعیان الشیعه اضافه می‌کند که شکی نیست ظاهر این سخن حجر نوعی بی‌ادبی و خلاف ادب و اخلاق است ولی باید توجه داشت شدت عشق و محبت ایشان به اهل بیت{{ع}} و شدت ناراحتی از حاکمیت معاویه وی را به گفتن چنین سخنانی کشاند؛ (امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۷۴. نیز ر.ک: شوشتری، قاموس الرجال، ج۳، ص۱۳۱.) زیرا وی که عارف و دانا به مقام و جایگاه امام حسن مجتبی{{ع}} است و می‌داند که معاویه نیرنگ‌های فراوانی برای انهدام دین و نابودی اساس شریعت به کار بست حال چگونه می‌شود وی را به عنوان امیر و حاکم و خلیفه بر مسلمین پذیرفت.</ref> گفته شده که [[حجر]] به [[خدمت]] [[امام حسین]]{{ع}} هم رفت و [[اعتراض]] خود را به ایشان [[ابلاغ]] نمود و در [[سخن گفتن]] با ایشان نیز تعابیر تند و نامناسبی به کار برد، اما امام حسین{{ع}} فرمود: ما [[بیعت]] کرده و [[پیمان]] بسته‌ایم و راهی برای نقض بیعتمان وجود ندارد<ref>دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۲۰.</ref>.
از [[محمد بن اشعث]] هم به عنوان یکی دیگر از شخصیت‌های تأثیرگذار بنی جبلة بن عدی در [[زمان]] [[حکومت امام حسن]]{{ع}} نام برده شده است. برخی مصادر از وی به عنوان یکی از [[نمایندگان]] آن حضرت جهت انعقاد [[صلح]] بین ایشان با معاویه یاد کرده‌اند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.</ref>.
==بنی جبلة بن عدی و [[حکومت معاویه]]==
پس از [[صلح امام حسن]]{{ع}} با معاویه و [[سیطره]] یافتن معاویه بر امور [[اسلامی]]، وی در [[سال ۴۱ هجری]] [[حکومت]] [[کوفه]] را به [[مغیرة بن شعبه]] سپرد. [[مغیره]] به دستور معاویه، [[دشنام]] به علی{{ع}} و [[دعا]] و [[استغفار]] بر عثمان را در کوفه عملی نمود. [[حجر بن عدی]] ناسزاگویی‌های او از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را تاب نیاورد و هرگاه چنین سخنانی از مغیره می‌شنید، پاسخش را می‌داد و می‌گفت:»بلکه [[خدا]] شما را [[لعن]] کرده و [[مذمت]] نموده،«و گاهی هم می‌ایستاد و می‌‌گفت: [[خداوند متعال]] می‌فرماید: کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ<ref>«به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید» سوره نساء، آیه ۱۳۵.</ref> [[گواهی]] می‌دهم کسی را که مذمت می‌کنید به فضل و [[برتری]] سزاوار و آنکه از او [[ستایش]] می‌نمایید در خور ملامت و عیب‌گویی است»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۵۴ - ۲۵۵؛ یوسفی غروی، موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۵، ص۵۴۶؛ علامه شعرانی، الدمع السجوم (ترجمه نفس المهموم)، ص۱۴۰ - ۱۴۱.</ref>.
پس از [[مرگ]] مغیره در سال ۵۰ [[قمری]] و امارت یافتن [[زیاد بن ابیه]] بر کوفه و [[بصره]]، حجر همچنان به [[اعتراضات]] خود ادامه می‌‌داد و آشکارا با [[یاران]] خود، معاویه را در [[مسجد]] لعن می‌‌کرد. زیاد بن ابیه با وجود دوستی‌اش با حجر بن عدی به او درباره [[دفاع]] از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[انتقاد]] از معاویه هشدار داد اما حجر همچنان بی‌پروا [[مردم]] را برضد معاویه تحریک می‌‌کرد<ref>امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۷۶ - ۵۷۸.</ref>. هنگامی که زیاد در [[بصره]] به سر می‌‌برد؛ [[حجر]] و یارانش به [[عمروبن حریث]] - [[جانشین]] زیاد در [[کوفه]] - که به هنگام ایراد [[خطبه]] به [[بدگویی]] و [[ناسزاگویی]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پرداخته بود، [[حمله]] ور شدند او را با سنگ زدند. عمرو به زیاد گزارش داد و زیاد به سرعت به کوفه بازگشت. [[زیاد بن ابیه]] به مقابله با حجر برخاست و در پی [[دستگیری]] او برآمد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲ - ۲۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۳ - ۲۶۱.</ref>. حجر به ناچار از قبیله‌ای به [[قبیله]] دیگر می‌رفت تا اینکه به ناچار به [[قبیله نخع]] [[پناه]] برد<ref>ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷.</ref> به گفته [[طبری]]، [[بنی‌نخع]] قصد [[جنگ]] با حجر را داشتند اما وی آنها را از این کار منصرف کرد و آنان بازگشتند. حجر، سپس در [[منزل]] عبدالله بن حارث [[برادر]] [[مالک اشتر]] مخفی شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۶ - ۴۷۷.</ref>. عبدالله با [[خوشرویی]] او را پذیرفت<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۴۹.</ref>. اما وقتی عمال [[اموی]] درباره محل اختفای او به جستجو برخاستند، کنیزی از [[نخع]]، حجر را لو داد و عبدالله مجبور به بدرقه او تا محل [[ازد]] شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۹ - ۲۶۶.</ref>. حجر از نزد عبدالله به [[طایفه]] ازد به [[خانه]] [[ربیعة بن ناجد]] پناه برد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۵۸ - ۲۶۰؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.
زیاد هر چه در [[طلب]] حجر کوشید اثری از او نیافت از این رو با [[تهدید]] شدید [[محمد بن اشعث کندی]] از او خواست تا هر چه زودتر حجر را بیابد. محمد سه [[روز]] مهلت خواست؛ حجر پس از آنکه یک شبانه روز در خانه [[ربیعه]] ماند، کسی را پیش [[محمد بن اشعث]] فرستاد تا از زیاد برایش [[امان]] بگیرد و او را پیش معاویه بفرستد. محمد، جماعتی از جمله [[جریر بن عبدالله]] و برادر اشتر و [[حجر بن یزید]] را واسطه قرار داد تا از زیاد برای [[حجر]] [[امان]] بخواهند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۱۷؛ علامه امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۴۰.</ref>. بدین ترتیب حجر، با واسطه‌گری بزرگان [[یمنی]]، از زیاد امان گرفت و با این شرط که او را نزد معاویه بفرستد، خود را [[تسلیم]] وی کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳ - ۲۶۴.</ref>. اما زیاد بر خلاف امان خود، او را [[زندانی]] کرد و به تعقیب [[یاران]] حجر پرداخت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۷۷.</ref>. پس از [[دستگیری]] حجر و یارانش، زیاد [[شهادت]] نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود که مطابق آن حجر به عنوان فردی که قصد [[فتنه]] و [[آشوب]] دارد معرفی می‌شد. وی در [[تأیید]] این شهادت [[نامه]] [[دروغین]]، از سران چهار ناحیه [[کوفه]] و نیز هفتاد تن از سران کوفه - از جمله [[محمد بن اشعث]]<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴.</ref> - [[گواهی]] گرفت<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۴ - ۲۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۶۸ - ۲۷۰.</ref> <ref>با نگاهی به شهسواری، حسین، مقاله «حجر بن عدی کندی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۸۲ - ۲۰۴.</ref> زیاد پس از تنظیم این شهادتنامه، حجر را با سیزده تن از یارانش نزد معاویه فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۱ - ۲۷۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۳.</ref>. در پی دستور معاویه به نگه داشتن حجر و یارانش در [[مرج]] [[عذراء]]<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه، ج۲، ص۱۶۳.</ref>، یاران معاویه بر اساس گرایشات و [[احساسات]] قبیله‌ای خواستار [[عفو]] افراد هم قبیله‌ای خود که در میان یاران حجر بودند، شدند. بدین ترتیب برخی از آنان [[آزاد]] شدند و برخی دیگر از جمله حجر به شهادت رسیدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۷۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۵.</ref>.
در پی این واقعه، [[عبیده کندی بدی]] - [[شاعر]] کنده - [[محمد بن اشعث]] را به سبب [[یاری]] نکردن [[حجر]] و تنها گذاشتن او به باد [[سرزنش]] و [[نکوهش]] گرفت:
{{عربی|أَسْلَمَتْ عَمِّکِ لَمْ تُقَاتِلْ دُونَهُ فَرَّقَا وَ لَولَا أَنْتَ کَانَ مَنِیعاً
وَ قَتَلَةِ وَافِدٍ آلَ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ سَلَبَتْ أسیافا لَهُ ودروعا
لَوْ کُنْتَ مِنْ أَسَدٍ عَرَفَةَ کَرَامَتِی وَ رَأَیْتَ لِی بَیْتِ الْحِبَابِ شَفِیعاً}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۸۵. برای مطالعه دیگر موارد ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۹، ۲۶۲ - ۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳ - ۲۶۴.</ref>
[[جعده دختر اشعث بن قیس]] نیز از دیگر بنی جبله‌هایی است که نامی از او در [[تاریخ]] به ثبت رسیده است. [[جعده]]، [[همسر]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود که با [[نیرنگ]] [[اشعث بن قیس]] به همسری ایشان در آمد<ref>امام علی{{ع}}، از اشعث خواسته بود که دختر سعید بن قیس را برای امام حسن{{ع}} خواستگاری کند، اما اشعث او را برای پسر خود خواستگاری کرد و دختر خود جعده را برای ازدواج با امام حسن{{ع}} پیشنهاد داد. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴ - ۱۵.)</ref>. هنگامی که معاویه، تصمیم به [[بیعت]] از [[مردم]] برای [[ولایتعهدی]] پسرش یزید گرفت، صد هزار درهم برای جعده فرستاد و به او [[وعده]] داد که در قبال [[مسموم]] کردن شوهرش، او را به [[ازدواج]] یزید درخواهد آورد<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۵.</ref>. جعده نیز با نوشاندن شربتی مسموم، [[امام حسن]]{{ع}} را مسموم کرد و آن حضرت را به [[شهادت]] رساند<ref>راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۴۲.نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۳۸۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۹۲.</ref>. امام حسن{{ع}}، جعده را به واسطه این عمل [[لعن]] و [[نفرین]] کرد<ref>راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۴۲.</ref>. اما به هنگام شهادت، از [[امام]] حسین{{ع}} خواست تا از [[قصاص]] او [[چشم پوشی]] کند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۷.</ref>. معاویه هم هر چند به [[وعده]] [[مالی]] خود به [[جعده]] عمل کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۸۰.</ref> اما با این سخن که می‌ترسم آنچه را در [[مسموم]] کردن فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} روا داشتی، درباره فرزند من هم انجام دهی<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۱.</ref>، به [[ازدواج]] جعده با یزید تن در نداد<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۸.</ref> از دیگر بنی جبله ای‌هایی که نامشان در [[تاریخ]] [[روزگار]] [[معاویة بن ابوسفیان]]، به ثبت و ضبط رسیده است نام [[شرحبیل بن سمط بن اسود بن جبله]]<ref>ابن عبد البر در کتاب خود از او با نام و نسب «شرحبیل بن سمط بن أسود بن جبله کندی» و به نقلی «شرحبیل بن سّمط بن أعور بن جبله کندی» یاد کرده است. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۹)</ref> است. [[شرحبیل]] [[والی حمص]] در دوران [[حکومت معاویه]] بود<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۹۹.</ref>.
حضور در جمع [[کارگزاران معاویه]] نیز از دیگر موارد مهم در کارنامه بنی جبلة بن عدی در دوران [[حکومت]] معاویة بن ابوسفیان است. گفته شده زمانی که [[عبیدالله بن زیاد]] از طرف معاویه به [[امارت بصره]] منتصب شده بود، وی [[محمد بن اشعث]] را به حکومت [[طبرستان]] [[منصوب]] کرد. محمد بن اشعث با [[مردم]] طبرستان [[مصالحه]] کرد؛ اما مردم این بلد به هنگام ورود او به طبرستان، راه را بر او بستند و پسرش [[ابوبکر]] را به [[قتل]] رساندند<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۳۵؛ ابن فقیه، البلدان، ص۵۷۰</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۵٬۹۴۶

ویرایش