←منابع
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = تربیت | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== «تربیت» بدون آموزش و آگاهی بخشی ممکن نیست و اگر ممکن نیز باشد، نمیتوان آن را «تربیت» نامید. مهمترین وظیفه مربی، آموزش و آگاهیبخشی به موقع، است...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۳۷: | خط ۲۳۷: | ||
شامی با حمران [[مناظره]] کرد و [[شکست]] خورد؛ سپس خواست در [[زبان عربی]] مناظره کند. امام [[ابان بن تغلب]] را معرفی کرد. شامی با او مناظره کرد و شکست خورد. در [[کلام]] و [[توحید]] و [[امامت]] و [[علوم]] دیگر نیز با [[مؤمن طاق]]، [[هشام بن حکم]] و [[طیار]] مناظره کرد و شکست خورد. در پایان امام{{ع}} [[مناظرات]] و سخنان [[اصحاب]] خود را در حضور آنان برای شامی ارزیابی کرد<ref>در روایتی دیگر آمده است که امام، در پایان، به هر یک از این افراد روی کرد و سخن آنان را برایشان ارزیابی نمود. (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲۳، ص۹، ح ۱۲).</ref> و نقاط مثبت و منفی هر یک را چنین بیان کرد: اما حمران، از «[[حق]]» سؤال کرد و تو آن را نمیدانستی و او بر تو [[غلبه]] کرد؛ اما [[ابان]]، حق را با [[باطل]] آمیخت و با [[قیاس]] بر تو غلبه کرد، و اما طیار، مانند پرندهای فرود و فراز داشت و تو مانند پرندهای بودی که [[قدرت]] پرواز نداشتی، و اما [[هشام بن سالم]] فرود و فراز بهتری داشت، و اما هشام بن حکم به حق سخن گفت و تو را مبهوت ساخت<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴.</ref>. | شامی با حمران [[مناظره]] کرد و [[شکست]] خورد؛ سپس خواست در [[زبان عربی]] مناظره کند. امام [[ابان بن تغلب]] را معرفی کرد. شامی با او مناظره کرد و شکست خورد. در [[کلام]] و [[توحید]] و [[امامت]] و [[علوم]] دیگر نیز با [[مؤمن طاق]]، [[هشام بن حکم]] و [[طیار]] مناظره کرد و شکست خورد. در پایان امام{{ع}} [[مناظرات]] و سخنان [[اصحاب]] خود را در حضور آنان برای شامی ارزیابی کرد<ref>در روایتی دیگر آمده است که امام، در پایان، به هر یک از این افراد روی کرد و سخن آنان را برایشان ارزیابی نمود. (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲۳، ص۹، ح ۱۲).</ref> و نقاط مثبت و منفی هر یک را چنین بیان کرد: اما حمران، از «[[حق]]» سؤال کرد و تو آن را نمیدانستی و او بر تو [[غلبه]] کرد؛ اما [[ابان]]، حق را با [[باطل]] آمیخت و با [[قیاس]] بر تو غلبه کرد، و اما طیار، مانند پرندهای فرود و فراز داشت و تو مانند پرندهای بودی که [[قدرت]] پرواز نداشتی، و اما [[هشام بن سالم]] فرود و فراز بهتری داشت، و اما هشام بن حکم به حق سخن گفت و تو را مبهوت ساخت<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴.</ref>. | ||
به این ترتیب امام{{ع}} آموختههای شاگردان خود را ارزیابی کرد و به آنان فهماند که کدام یک از این راهها درستتر است.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۰۵.</ref>. | به این ترتیب امام{{ع}} آموختههای شاگردان خود را ارزیابی کرد و به آنان فهماند که کدام یک از این راهها درستتر است.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۰۵.</ref>. | ||
==روشهای [[آموزشی]] در [[سیره تربیتی پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}== | |||
زمانی که از [[تربیت]] سخن میگوییم و آن را از ابعاد و وجوه مختلف بررسی میکنیم، طبعاً مسئله روش [[تربیتی]] نیز مطرح میشود. با توجه به اهمیتی که روش تربیتی [[معصومان]]{{عم}} به منظور ارائه محتوا و اثرگذاری آن بر روی مخاطب دارد در این مبحث به بررسی روشهای آموزشی مبتنی بر سیره تربیتی پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} خواهیم پرداخت. | |||
در این راستا ابتدا مفهوم روش را در لغت و اصطلاح تعریف و تفاوت آن را با فن و شیوه بیان میکنیم، سپس برخی از مهمترین روشهای آموزشی؛ یعنی روش [[خطابه]]، [[مناظره]]، و سؤال و جواب را در [[سیره معصومان]]{{عم}} بررسی خواهیم کرد. | |||
'''مفهوم روش''': روش، معادل کلمه [[انگلیسی]] method در لغت به معانی متعدد، از جمله: قاعده، [[قانون]]، [[شیوه]]، اسلوب، سبک، منوال و... آمده است<ref>شعارینژاد علی اکبر، فرهنگ علوم رفتاری، ذیل method</ref>. | |||
روش، در اصطلاح نیز به چند معنا، از جمله معانی زیر آمده است: | |||
- راه [[منظم]] و سیستماتیک بررسی [[حقایق]] و مفاهیم (همانجا)؛ تعیین طریق انجام یک فعالیت یا امر<ref>حسینی نسب، سید داوود و اصغر اقدم، فرهنگ تعلیم و تربیت، ص۴۹۷</ref>؛ راهی که به منظور دستیابی به [[حقیقت]] در [[علوم]] باید پیمود<ref>ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۴۶</ref>. | |||
ساروخانی میگوید: روش به سه چیز اطلاق میشود: | |||
#مجموعه راههایی که [[انسان]] را به [[کشف]] مجهولات و [[حل مشکلات]]، [[هدایت]] میکند؛ | |||
#مجموعه قواعدی که هنگام بررسی و [[پژوهش]] [[واقعیات]] باید به کار برد؛ | |||
#مجموعه ابزار یا فنونی که [[آدمی]] را در این مسیر، از مجهولات به معلومات راهبری مینمایند<ref>ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۴۶</ref>. | |||
با توجه به معانی لغوی و اصطلاحی که بیان شد فنّ<ref>technique</ref> نیز، هم به معنای اصل آمده است و هم به معنای روش. اما برخی «روش» را اعم از «فنّ» و «اصل» دانستهاند<ref>ساروخانی، باقر، دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۸۱۲</ref>. | |||
بنابراین با توجه به معانی لغوی و اصطلاحی که بیان شد، میتوان گفت: روش عبارت است از راه بهکارگیری [[قواعد]]، شیوهها و [[فنون]] [[آموزشی]] که [[آموزگار]] برای رسیدن به [[اهداف]] آموزشی خود، از آنها بهره میگیرد. در این صورت، شیوهها و فنون و نیز گاه برخی از اصول - که گاهی از آنها به «اصول» یا «قواعد روشی» تعبیر میشود - از اجزای روش به [[حساب]] میآید. | |||
در این مبحث به بررسی چند روش از روشهای آموزشی که [[معصومان]]{{عم}} محتوای آموزشی خود را از آن راهها به دیگران یاد میدادند، میپردازیم. این روشها، روشهایی کلیاند که ممکن است در درون آنها شیوهها و فنون آموزشی نیز مطرح باشد. | |||
===روش [[خطابه]]=== | |||
====مفهومشناسی==== | |||
خطابه - از ماده «خطب» - به معنای [[کلامی]] است که بین دو نفر رد و بدل میشود<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ذیل: «خطب»</ref>. در اصطلاح [[اهل]] [[منطق]]، خطابه از صناعات [[خمس]] به شمار میرود که در آن با [[سخن گفتن]] در برابر دیگران، میتوان آنان را [[اقناع]] کرد. خطابه از صناعات دیگر ([[برهان]]، [[جدل]]، [[سفسطه]] و [[شعر]]) نافذتر و مؤثرتر است<ref>خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ص۱۰۷</ref>. | |||
[[ارسطو]] میگوید: خطابه، صناعتی است که توسط آن بتوان در هر امری از امور جزئی، دیگران را در حد امکان اقناع نمود<ref>ضیائی، علی اکبر، آیین سخنوری و نگرش بر تاریخ آن، ص۳</ref>. | |||
خطابه، بیشتر برای عموم [[مردم]] به کار میرود و این ممکن است به دلیل مواد به کار رفته در آن باشد. موادی که در خطابه به کار میرود عبارتاند از: مظنونات، مقبولات و مشهورات، که مردم به اینها بیشتر [[عادت]] کردهاند، تا برهان و [[استدلال]]. بیشتر مردم [[قدرت]] [[درک]] و [[فهم]] برهان و استدلال را ندارند و یا دستکم استفاده از برهان برای تفهیم و اقناع [[عامه]] مردم، به [[زمان]] بیشتری نیاز دارد؛ بنابراین، از سویی، عموم مردم با خطابه زودتر اقناع میشوند و از سوی دیگر، [[خطیب]] نیز برای اقناع آنان زودتر و سادهتر به نتیجه میرسد. | |||
شایان ذکر است که خطابه با [[موعظه]] برابر نیست، بلکه به یک معنا [[خطابه]] غیر از [[موعظه]] است و به یک معنا موعظه مصداقی از خطابه است. استاد [[شهید مطهری]] در این باره میگوید: «خطابه با موعظه فرق دارد؛ زیرا خطابه [[صناعت]] است و جنبه فنی دارد و [[هدف]] آن تحریک [[احساسات]] و [[عواطف]] است؛ اما هدف موعظه تسکین [[شهوات]] و [[هواهای نفسانی]] است و بیشتر جنبه منع و ردع دارد. اگر هدف خطابه را مطلق [[اقناع]] بدانیم، [[وعظ]] و موعظه هم قسمتی از خطابه است<ref>مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۲۳۷</ref>. | |||
توجه به این نکته نیز لازم است که موعظه در «فن» بودن چیزی از خطابه کم ندارد و هر کسی نمیتواند بدون [[آموزش]] و کسب آگاهیهای لازم درباره روش موعظه، به موعظه بپردازد، گرچه برخی از ویژگیهای آن، از قبیل تُن صدا و گیرایی سخن، [[خدادادی]] است؛ چنان که خطابه نیز چنین است.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۳۱.</ref>. | |||
====تاریخچه خطابه==== | |||
تاریخچه خطابه به گذشتههای دور و حتی به یونان قدیم، باز میگردد؛ زیرا در یونان قدیم نیز خطابه مطرح بود و سخنرانان مشهوری، مانند هومر و سولون، در آن [[زمان]] وجود داشتند. [[ارسطو]] نیز از جمله کسانی است که در یونان قدیم، در تدوین و گسترش فن خطابه تلاش فراوانی کرد. | |||
خطابه، در میان عربهای [[جاهلی]] و پیش از [[اسلام]] نیز جایگاه داشت؛ زیرا در آن عصر، [[مردم]] سواد کمی داشتند؛ از این رو سران [[قبائل]] در [[بسیج]] افراد [[قبیله]] برای [[جنگ]] و [[ترساندن دشمن]] و کارهای [[اجتماعی]] دیگر و توجیه مردم، نیاز داشتند که یا خود [[سخنوری]] ماهر باشند، و یا [[سخنوران]] ماهری را برای این منظور در [[اختیار]] بگیرند. | |||
با [[ظهور اسلام]] در [[جزیرةالعرب]]، که افراد باسواد آن بسیار کم بود، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای [[ترویج]] و [[تبلیغ اسلام]] و رساندن [[پیام]] [[وحی]] به مردم، روش خطابه را در پیش گرفت؛ زیرا شاید تنها روشی که [[پیامبر]]{{صل}} در آن زمان میتوانست برای رساندن پیامی [[الهی]] به مردم از آن استفاده کند، همین روش بود. | |||
[[خطابه]] در [[اسلام]] همان خطابه پیش از اسلام است، ولی [[هدف]] از بهکارگیری آن متفاوت است. در اسلام نوع خاصی از خطابه، که [[موعظه]] نامیده میشود، بیشتر به کار میرفت، | |||
هر چند از انواع دیگر خطابه، مانند: خطابههای حماسی، [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نیز استفاده میشد. خطبههای [[جمعه]] در [[صدر اسلام]]، مجموعه این اقسام را در بر میگیرد؛ اما پس از دوره [[پیامبر]]{{صل}} و پس از دوره پنج ساله [[حکومت امیرمؤمنان]] علی{{ع}} - که [[حکومت]] از دست [[اهل بیت]]{{عم}} خارج شد - خطابههای [[معصومان]]{{عم}} و [[پیروان]] آنان بیشتر جنبه [[اخلاقی]] و موعظه به خود گرفت. با وجود این، اسلام در پیشبرد و تقویت فن خطابه بسیار مؤثر بوده است<ref>مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۲۲۴-۲۴۷</ref>.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۱۴.</ref>. | |||
====ویژگیهای خطابه در اسلام==== | |||
خطابه دارای ویژگیهایی است که برخی از آنها عام است و در خطابههای پیش از اسلام نیز وجود داشته است و برخی از آنها ویژگیهایی است که در اسلام، به ویژه از سوی معصومان{{عم}}، بر آن افزوده شده است. مهمترین این ویژگیها چنین است: | |||
#خطابه به موضوع خاصی اختصاص ندارد. هر موضوعی را میتوان موضوع خطابه قرار داد و درباره آن سخن گفت. موضوعهای سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، [[دینی]]، [[اعتقادی]]، [[علمی]] و.... | |||
#همچنین خطابه به افراد خاص یا گروههای [[سنی]] و اجتماعی خاصی اختصاص ندارد، بلکه عموم [[مردم]] و همه گروههای سنی و اجتماعی را شامل میشود؛ زیرا مطالبی که معمولاً سخنران بیان میکند، میتواند برای همه این گروهها قابل [[درک]] باشد و یا دستکم قسمت زیادی از آن برای بیشتر افراد قابل [[فهم]] و درک است؛ چراکه هدف و غرض اصلی از خطابه، قانع کردن عموم مردم است، نه افراد و گروههای خاص. | |||
#خطابه به [[زمان]] و مکان خاصی وابسته نیست؛ چون مخاطب ویژهای ندارد؛ از این رو در هر مکانی که گروهی از مردم جمع شده باشند، میتوان [[خطبه]] خواند؛ اما بیشتر خطابهها در مکانهای عمومی، مانند [[مساجد]]، [[حسینیهها]]، تکیهها و یا میدانهای [[شهر]]، که عموم [[مردم]] در آنها گرد هم میآیند، ایراد میشود. | |||
#[[خطابه]] تنها یک روش [[آموزشی]] صِرف نیست، بلکه [[هدف]] اصلی آن - چنان که در تعریف اصطلاحی آن گذشت - [[اقناع]] [[عاطفی]] عموم مردم است و در آن، [[خطیب]] به ذکر [[مواعظ]]، [[تاریخ]]، [[اخلاق]] و [[ارشاد]] مخاطبان میپردازد؛ در عین [[حال]] این هدف بدون ارائه اطلاعات [[دینی]]، [[اخلاقی]]، [[اجتماعی]]، [[تاریخی]] و... تأمین نمیشود و در نتیجه خطابه را میتوان از روشهای آموزشی به شمار آورد. | |||
#[[معصومان]]{{عم}} خطبههای خود را بیشتر با [[حمد]] و ثنای [[خداوند متعال]] شروع میکردند. این امر، افزون بر اینکه [[شکر]] و [[سپاس]] سخنران در برابر [[نعمت]] و [[توفیق]] نطقی است که [[خداوند]] به او داده، میتواند مطالب آموزشی دینی و [[معرفتی]] را نیز برای مخاطبان در بر داشته باشد. سخنران دینی میتواند از این [[راه خدا]] را به مخاطبان معرفی و راه و روش حمد و سپاس او را نیز بیان کند. | |||
#سخنرانان [[صدر اسلام]]، به ویژه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}}، هنگام خواندن [[خطبه]]، بر مکانی بلند ایستاده و یا مینشستند و خطبه میخواندند. این عمل، افزون بر اینکه سخنران را در اشراف بر مجلس و [[تسلط]] بر سخن، [[یاری]] میرساند، به مخاطبان نیز این امکان را میدهد که سخنان او را بهتر بفهمند؛ چنان که امروزه در کلاسهای درس نیز مکان [[معلم]] و استاد از مکان [[دانشجویان]] بلندتر است. [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} برای خواندن اولین خطبه خود در [[دعوت]] مردم به [[اسلام]]، از [[کوه صفا]] بالا رفت و در آنجا بر بالای سنگی بلند ایستاد و ندای: {{متن حدیث| یا صباحا}}<ref>عرب این کلمه را برای هشدار و اعلام خطر به کار میبرد و گزارشهای وحشتناک را معمولاً با این کلمه آغاز میکنند</ref> سر داد<ref>سبحانی، جعفر، فروغ ولایت: تاریخ تحلیلی زندگانی امیر المؤمنین، ص۲۱۷</ref>. بعدها نیز [[پیامبر]]{{صل}} در [[مسجد النبی]] - در [[مدینه]] - هنگام خواندن خطبه بر درختی تکیه میداد، تا اینکه یکی از [[اصحاب]] برای آن حضرت منبری تهیه کرد و از آن پس [[پیامبر]]{{صل}} بر [[منبر]] مینشست و [[خطبه]] میخواند. | |||
#از دیگر ویژگیهای خطابههای [[معصومان]]{{عم}} کوتاه بودن خطابههای آنان است. طولانی کردن خطبه چیزی جز [[خستگی]] و بیعلاقگی در مخاطبان ایجاد نمیکند. متن بیشتر خطابههای معصومان{{عم}} بیش از سه تا چهار صفحه نیست<ref>البته ممکن است آنچه نقل شده همه خطبه نبوده و مطالبی از آن حذف شده باشد، ولی در عین حال آنچه موجود است، بیانگر این نکته است که خطبههای آنان چندان طولانی نبوده است، به ویژه آنکه آن بزرگواران سفارشهایی در کوتاه کردن خطبه و نماز جماعت دارند</ref>، مگر در برخی موارد که کمی از این مقدار بیشتر است. [[خطبه غدیر]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[حجةالوداع]] که از اهمیتی ویژه برخوردار است – آنگونه که در [[بحارالانوار]] نقل شده است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۳۷، ص۲۰۴</ref> -حدود سیزده صفحه است. بزرگترین [[خطبههای حضرت علی]]{{ع}} از بیست صفحه [[تجاوز]] نمیکند. سایر [[خطبهها]] معمولاً از این کمتر است. این امر به دلیل توجه آن بزرگان به این نکته است که [[سخن گفتن]] ممکن است سخنگو را خسته نکند، ولی برای شنونده خسته کننده باشد؛ از این رو باید [[حال]] مخاطبان را رعایت کرد، چه اینکه [[هدف]] از [[خطابه]]، سخن گفتن و تمرین [[سخنرانی]] نیست، بلکه [[آموزش دادن]] مخاطب است؛ پس خطابه باید به گونهای باشد که مخاطب به شنیدن آن [[رغبت]] کند. | |||
#ویژگی دیگر خطبههای معصومان{{عم}}، متنوع بودن مطالب و محتوای خطبههاست. آنان برای رفع خستگی مخاطبان، افزون بر کوتاه کردن خطبهها، از مطالب متنوع و موضوعهای گوناگون سخن میگفتند؛ برای مثال [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در اولین خطبه [[نهجالبلاغه]]، از چندین موضوع، مانند [[توحید]]، [[آفرینش جهان]]، [[خلقت حضرت آدم]]{{ع}}، [[بعثت پیامبران]] و [[بعثت رسول اکرم]]{{صل}}، سخن گفته است. تنوع موضوع و مطالب، به ویژه برای عموم [[مردم]]، موجب رفع خستگی و توجه بیشتر آنها به سخنرانی میشود. | |||
#به کار بردن کلمات و عبارات خطابی در حین [[سخنرانی]] نیز از دیگر ویژگیهای خطابههای [[معصومان]]{{عم}}، برای رفع [[خستگی]] مخاطبان و جلب توجه آنان به سخنرانی است. تکیه کلامهایی چون {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ}}، {{متن حدیث| مَعَاشِرَ النَّاسِ}}، {{متن حدیث| عِبَادَ اللَّهِ}}، و مانند آنها، توجه مخاطبان را به سخنرانی جلب میکند. [[پیامبر]]{{صل}} در [[حجة الوداع]]، اینگونه [[خطبه]] خواند: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ... أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ يَئِسَ أَنْ يُعْبَدَ بِأَرْضِكُمْ هَذِهِ... أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ... أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِنِسَائِكُمْ عَلَيْكُمْ حَقّاً...}} <ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۳۱</ref>؛ | |||
#از دیگر ویژگیهای خطابههای معصومان{{عم}}، موزون و مسجع بودن عبارتهای آنهاست. این امر، افزون بر اینکه عاملی برای خسته نشدن مخاطبان است، آنان را بر [[یادگیری]] و [[حفظ]] مطالب خطبه کمک میکند. البته این ویژگی تنها به خطبههای معصومان{{عم}} اختصاص ندارد، بلکه همه گفتههای آنان با [[فصاحت]] و [[بلاغت]] بیمانندی ارائه شده است؛ چراکه آنان [[فصیحترین]] و بلیغترین [[مردم]] [[زمان]] خود بودند. جرج جرداق، نویسنده [[مسیحی]]، در این باره مینویسد: سبک و روش [[علی بن ابی طالب]]، در نتیجه [[صدق]] و [[راستی]]، به مرحلهای رسیده که سجع و وزن هم در سخن او بدون هیچگونه [[تکلف]] و تصنعی جلوه یافته و ظهور نموده است و از همین جاست که جملههای بیشمار موزون و مسجع [[امام علی]]{{ع}}، از هرگونه ساختگی بودن و تصنع دور بوده و از طبع سرشار او [[بیتکلف]]، مانند آب از سرچشمه، روان گشته است. به این سخن موزون و مسجع و مقدار [[سلامت]] طبع و ذوقی که در آن به کار رفته است، بنگرید: {{متن حدیث| يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادِ فِي الْخَلَوَاتِ وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ وَ تَلَاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّيَاحِ الْعَاصِفَاتِ}}؛ [[خداوند]] از بانگ جانوران بیابانها و [[گناه پنهانی]] [[بندگان]] و آمد و رفت ماهیان در دریاهای پر آب و بر هم خوردن آب با توفانهای شدید باخبر است»<ref>جرداق، ۱۳۷۵، ج ۲، ص۴۳۱</ref>. | |||
#علاوه بر موارد یاد شده، خطبههای [[معصومان]]{{عم}} ویژگی دیگری نیز دارد و آن این است که حالت یک [[طرفه]] نداشت که فقط سخنران سخن بگوید و دیگران گوش دهند، بلکه هرگاه در [[ذهن]] مخاطبان پرسشی ایجاد میشد، هر چند در میان [[خطبه]] بود و یا پرسشی که ربطی به موضوع نداشت، میتوانستند [[پرسش]] خود را مطرح کنند و جواب بشنوند؛ به سخن دیگر معصومان{{عم}} حتی در خطبه نیز [[اولویت]] را به پرسش میدهند؛ [[هدف]]، [[سخنرانی]] نیست، بلکه هدف [[آموزش]] و [[اطلاعرسانی]] است؛ برای نمونه: وقتی [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} به ایراد [[خطبه شعبانیه]] مشغول بود، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} پرسید: {{متن حدیث|مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْرِ؟}}؛ «[[برترین اعمال]] در این ماه چیست؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|الورع من محارم الله}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۹۶، ص۳۵۶</ref>؛ «دوری گزیدن از آنچه [[خدا]] [[حرام]] دانسته است».<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۱۵.</ref>. | |||
====استفاده از [[خطابه]] در [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}==== | |||
می توان گفت اولین خطبهای که پیامبر{{صل}} پس از [[مبعوث]] شدن به [[پیامبری]] برای [[دعوت]] عموم [[مردم]] به [[اسلام]] ایراد کرد، زمانی بود که بر [[کوه صفا]] بر بالای سنگ بلندی ایستاد و با صدایی رسا فریاد برآورد: {{متن حدیث|یا صباحا}} و با جمع کردن مردم به گرد خود، آنان را به اسلام دعوت کرد و فرمود: | |||
ای مردم! اگر من به شما گزارش دهم که پشت این [[کوه]] [[دشمنان]] شما موضع گرفتهاند و قصد [[جان]] و [[مال]] شما را دارند، آیا مرا [[تصدیق]] میکنید؟ همگی گفتند: ما در طول [[زندگی]] از تو دروغی نشنیدهایم. سپس فرمود: ای [[قریشیان]]! خود را از [[آتش]] [[نجات]] دهید. من برای شما در پیشگاه خدا نمیتوانم کاری انجام دهم. من شما را از [[عذاب]] دردناک میترسانم... <ref>سبحانی، جعفر، فروغ ولایت: تاریخ تحلیلی زندگانی امیر المؤمنین، ص۲۱۷</ref>. | |||
نخستین خطابههای پیامبر{{صل}} بیشتر در موضوعهای [[توحید]]، [[نفی شرک]] و [[نبوت]] بود و بعدها در موضوعهای دیگری مانند: [[معاد]]، [[جنگ]]، موعظههای [[اخلاقی]] و سایر مسائل [[اجتماعی]]، ایراد میشد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، هنگامی که با مسئلهای [[اجتماعی]]، [[اخلاقی]] یا [[دینی]] روبهرو میشد که تبیین آن برای [[مردم]] [[ضرورت]] داشت، بر فراز [[منبر]] میرفت و درباره آن برای مردم سخن میگفت. | |||
ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره مائده، آیه ۸۷</ref> آمده است: برخی [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} با هم [[عهد]] بستند که روزها [[روزه]] بگیرند و شبها را به [[عبادت]] بگذرانند، گوشت نخورند و در نهایت تارک صلی [[الله]] [[دنیا]] شوند. خبر به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} رسید. ایشان به [[مسجد]] رفت و پس از [[نماز جماعت]]، بر منبر رفته و برای آنان [[خطبه]] خواند و فرمود: «چرا برخی، [[زن]]، [[عطر]]، [[خواب]] و شهوتهای دنیا را بر خود [[حرام]] میکنند؟! من به شما نمیگویم مانند کشیشها و [[راهبان]] باشید؛ در [[دین]] من، ترک گوشت، زن و گوشه [[کنیسه]] نشستن، جایز نیست. [[رهبانیت]] [[امت]] من در [[جهاد]] است.».. <ref>عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه ۸۷ سوره مائده</ref>. | |||
همچنین وقتی [[پیامبر]]{{صل}} درهای [[منزل]] [[اصحاب]] خود، جز در [[خانه علی]]{{ع}}، را که به [[مسجد پیامبر]]{{صل}} -در [[مدینه]] - باز میشد، بست، برخی اصحاب ناراحت شدند. خبر به پیامبر{{صل}} رسید. پیامبر [[قیام]] کرد و برای آنان خطبه خواند و پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]]، فرمود: | |||
{{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُمِرْتُ بِسَدِّ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَ قَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئاً وَ لَا فَتَحْتُهُ وَ لَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ...}} <ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۳۹، ص۳۱</ref>؛ «همانا من [[مأمور]] شدم تا در [[خانهها]] به مسجد را ببندم، مگر در خانه علی را، برخی از شما زبان به [[اعتراض]] گشودهاید؛ به خدا قسم! من [به [[رأی]] خود] دری را نبستم و دری را نگشودم، ولی [[مأمور]] [[خدا]] بودم و [[اطاعت]] کردم. | |||
از دیگر خطبههای آن حضرت، خطبهای در [[جنگ تبوک]]، خطبهای در [[منا]]، درباره [[ماه مبارک رمضان]] و [[خطبه]] معروف [[حجةالوداع]] است که در آن علی{{ع}} را به [[جانشینی]] خود برگزید. | |||
همچنین از زمانی که [[نماز جمعه]] [[واجب]] شد، [[پیامبر]]{{صل}} هر [[جمعه]] دو خطبه میخواند و در آن به [[آموزش]] مسائل [[دینی]]، اعم از [[اخلاقی]]، [[اعتقادی]]، [[سیاسی]] و...، میپرداخت. | |||
از [[خطبههای پیامبر]]{{صل}} که بگذریم، خطابههای [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} نیز مشهور و معروف است. برخی از خطبههای آن حضرت در کتاب [[شریف]] [[نهجالبلاغه]]، گردآوری شده است. از میان خطابههای آن حضرت، برخی از نظر محتوا و یا از نظر [[فصاحت]] و [[بلاغت]]، [[شهرت]] و برجستگی ویژهای دارد؛ از آن جمله: خطبههای مشهور و معروف «[[همام]]» یا [[متقین]]، «[[شقشقیه]]»، «[[قاصعه]]» و خطبه «وسیله» است. [[خطبههای امام علی]]{{ع}} به قدری [[فصیح]]، [[بلیغ]] و پر محتواست که [[ابن ابی الحدید]] آنها را از سخن [[خالق]] [[فروتر]] و از سخن مخلوق فراتر دانسته و میگوید: [[مردم]] دو فن [[خطابه]] و [[نویسندگی]] را از او فراگرفتهاند<ref>مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۱۵</ref>. | |||
اولین خطبه نهجالبلاغه خطبهای است که آن حضرت در [[معرفت خدا]]، [[توحید]]، [[نفی شرک]]، [[خلقت]] [[آسمان]] و [[زمین]] و خلفت [[انسان]] خوانده است. در این خطبه، پس از [[حمد]] و ثنای خدا، آمده است: | |||
اولین واجب در [[دین]]، [[شناخت]] خداست، و کمال این شناخت به [[تصدیق]] اوست، و کمال این تصدیق به یگانه دانستن او و کمال یگانه دانستن او این است که این [[یگانگی]] را [[خالص]] گردانیم و کمال [[خلوص]] این است که صفات را از او [[نفی]] کنیم؛ زیرا هر صفتی [[گواهی]] میدهد که غیر از موصوف است، و هر موصوفی گواهی میدهد که غیر از صفت است؛ بنابراین، هر کس خدا را توصیف کند، او را [[قرین]] و همراه آن صفت دانسته است و کسی که خدا را در کنار صفت بداند، او را دو تا دانسته و کسی که [[خدا]] را دو تا بداند، او را به دو جزء تقسیم کرده است و هر کس او را دارای جزء بداند، نسبت به او [[جاهل]] است و کسی که به خدا اشاره کند، او را محدود دانسته و کسی که او را محدود بداند، او را به شماره درآورده است و کسی که گوید: «خدا در کجاست؟» او را مظروف دانسته، و کسی که گوید: «خدا بر کدام فراز است؟»، مکانهای دیگر را از او خالی دانسته است... <ref>نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۳</ref>. | |||
پس از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، نقش [[خطابه]] در [[سیره ائمه]]{{عم}} کمرنگ شد؛ زیرا در [[صدر اسلام]] رسم بر این بود که [[حاکمان]] برای [[مردم]] [[خطبه]] میخواندند و اگر کسانی، غیر از حاکمان، برای مردم خطبه میخواندند، باید از حاکمان [[اجازه]] میگرفتند و این، میطلبید که از درباریان و هواداران [[حکومت]] باشند و چون [[ائمه]]{{عم}} با [[حکومتها]] مخالف بودند، چندان موقعیتی برای خطبه خواندن نداشتند. در عین [[حال]] از برخی [[امامان]]{{عم}} چندین خطبه نقل شده است؛ از جمله: [[خطبه امام حسن]]{{ع}} در برابر معاویه. پس از [[پیمان]] [[صلح با معاویه]] [[امام]] بر [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و ثنای خدا و [[درود]] و [[صلوات بر پیامبر]] و خاندانش، به معرفی خود و بر [[حق]] بودن خود و معرفی معاویه و بر [[باطل]] بودن او پرداخت<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۳۴</ref>. همچنین آن حضرت به هنگام [[شهادت]] پدر [[بزرگوار]] خویش، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا و درود بر [[رسول خدا]] و خاندانش، در مورد شهادت پدر و [[فضائل]] آن حضرت خطبه خواند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۴۵۷</ref>. | |||
از [[حضرت امام حسین]]{{ع}} نیز دو خطبه مشهور و معروف است؛ یکی خطبه آن حضرت به هنگام خروج از [[مکه]]<ref>ابن طاووس، متن کامل و ترجمه لهوف سید بن طاووس، ص۹۱</ref> و دیگری خطبه وی در [[روز عاشورا]] برای [[سپاه]] [[دشمن]]<ref>صدر نجفی، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ص۸۷ و ۱۹۷</ref>. | |||
بنابراین، [[خطابه]] یکی از شیوههایی بوده است که برخی [[معصومان]]{{عم}}، در راستای [[آموزش]] [[اعتقادات]]، [[احکام]] و [[اخلاق اسلامی]] به عموم [[مردم]]، از آن بهره میبردهاند.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۱۸.</ref>. | |||
====مقایسه روش خطابه با روش [[سخنرانی]] در [[تدریس]]==== | |||
با توجه به ویژگیهایی که برای خطابه بیان کردیم، میتوان گفت: روش خطابه با روش سخنرانی در تدریس، شباهتها و تفاوتهایی دارد: | |||
'''شباهتها''' | |||
#در هر دو روش، گوینده فعال و شنوندگان منفعل و تأثیرپذیرند؛ | |||
#در هر دو روش، گوینده بر آگاهیهای شنوندگان میافزاید و مطالبی را به آنان میآموزد؛ | |||
#مخاطبان هر دو روش جمع و گروه هستند و این دو از روشهای آموزش جمعی و گروهی است، نه روشهای آموزش انفرادی. | |||
'''تفاوتها''' | |||
#مخاطبان تدریس به روش سخنرانی، همواره افرادی خاص و تحصیل کردهاند که در کلاس درس و با شرایط و ویژگیهای خاصی گرد هم میآیند و به سخنرانی استاد گوش میسپرند، در حالی که مخاطبان روش خطابه عموم مردم، اعم از [[کودک]] و بزرگسال، [[زن]] و مرد، باسواد و بیسواد هستند که در کنار یکدیگر به خطابه [[خطیب]] گوش میدهند. | |||
#مکان سخنرانی بیشتر کلاس درس یا مکانهایی است که برای تحصیل آماده شده است، در حالی که مکان خطابه بیشتر مکانهای عمومی است، مانند [[مساجد]]، [[حسینیهها]]، سالنهای اجتماعات و.... | |||
#در روش سخنرانی، استاد موظف است درباره محور خاصی به سخنرانی بپردازد، در حالی که در روش خطابه، خطیب معمولاً مطالب و موضوعات متنوع و متفاوتی را بررسی میکند و بسا در یک خطابه از چندین موضوع سخن بگوید. | |||
#در روش سخنرانی، بحثها باید مستدل و برهانی باشد، در حالی که مواد خطابه اغلب از مظنونات، مشهورات و مقبولات [[عامه]] تشکیل میشود. | |||
با توجه به شباهتها و تفاوتهایی که بیان شد، روش خطابه را نمیتوان با روش سخنرانی یکی دانست، هر چند شباهتهایی داشته باشند؛ همچنین، روش خطابه را نمیتوان روش تدریس تلقی کرد؛ اما میتوان آن را یکی از روشهای آموزش عمومی یا غیر رسمی دانست؛ زیرا آموزهها و آگاهیهایی را به عموم [[مردم]] انتقال میدهد؛ اما به سبک کلاسیک و با [[نظم]] خاصی که در روش [[تدریس]] وجود دارد، نیست. | |||
بنابراین میتوان گفت روش [[سخنرانی]] از روش [[خطابه]] گرفته شده است که با توجه به مخاطبان خاص آن در مراکز [[آموزشی]]، ویژگیهایی، از جمله موضوع خاص، مستدل بودن و... به آن افزوده شده است؛ از این رو میتوان از ویژگیهای خطابههای [[معصومان]]{{عم}}، مانند کوتاه بودن سخنرانی، موزون بودن آن، پذیرش [[پرسش]] در حین سخنرانی و... برای بالا بردن کیفیت آن، بهره جست.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۲۱.</ref>. | |||
===روش [[مناظره]]=== | |||
====مفهومشناسی==== | |||
مناظره، در لغت به معنای بحث و [[گفتگو]] و نظر کردن دو نفر با هم در چیزی است<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ماده «نظر»</ref> و در اصطلاح، [[سخن گفتن]] و [[استدلال]] دو نفر درباره چیزی، به منظور [[کشف]] [[حقیقت]] آن میباشد<ref>مصاحب [بیتا]، واژه «مناظره»</ref>. دهخدا نیز مناظره را به نظر کردن با هم، یا با هم [[فکر]] کردن در حقیقت و ماهیت چیزی، معنا میکند<ref>دهخدا، واژه «مناظره»</ref>؛ بنابراین، در مناظره دو چیز شرط است: اول اینکه مناظره کنندگان، دستکم، دو نفر باشند و دیگری آنکه، قصد آن دو کشف حقیقت باشد. | |||
[[ابن سینا]] مناظره را از نظر و اعتبار و [[هدف]] از آن را [[مباحثه]] در مورد دو [[رأی]] مقابل یکدیگر میداند، به گونهای که هر یک از این دو مناظره کننده، متکفل [[بیان حق]] بودن رأی و نظر خویش است و مناظره کننده دیگر نیز در این امر به او کمک میکند<ref>ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء (المنطق)، ص۱۵</ref>. | |||
بر طبق این تعریف، در مناظره تنها دو رأی در مقابل یکدیگر است و هدف مناظره کنندگان، بیان حق بوده و هیچگونه [[دشمنی]] با هم و [[برتریجویی]] بر یکدیگر ندارند و در صورت روشن شدن [[حق]]، به آن گردن مینهند و از اینجاست که فرق مناظره با [[جدل]] روشن میشود؛ چراکه در جدل، هدف هر یک از دو طرف [[اثبات]] نظر خود و [[غلبه]] بر دیگری است؛ یعنی در [[جدل]] تنها [[کشف]] [[حقیقت]] [[هدف]] نیست، بلکه هدف [[اثبات]] و قبولاندن نظر خویش و [[پیروزی]] بر دیگری است. بنابراین، نوعی [[دشمنی]] نیز در آن وجود دارد، چنان که از لفظ جدل نیز این معنا استفاده میشود؛ زیرا جدل در لغت به معنای «لَدَد» است و لدد به معنای شدت در دشمنی و [[لجاجت]] [[کلامی]] است و اغلب با [[حیلهگری]] و گاه با خروج از [[عدل]] و [[انصاف]] همراه است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ص۳۷۱</ref>. | |||
بنابراین، [[مناظره]] غیر از جدل است؛ در عین [[حال]] گاهی بر جدل نیز مناظره اطلاق میشود. [[مرحوم مظفر]] در این باره میگوید: لفظ «جدل» مناسبترین لفظ [[عربی]] برای این [[صناعت]] است. لفظ جدل حتی از لفظ مناظره، محاوره و [[مباحثه]] نیز مناسبتر است، گرچه هر یک از این الفاظ نیز با این صناعت اجمالاً مناسبتی دارند؛ چنان که گاهی کلمه مناظره نیز برای آن استعمال میشود؛ مثلاً میگویند: [[آداب مناظره]] و کتابهایی نیز با این نام تألیف شده است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ص۳۷۱</ref>. | |||
همچنین، [[مجادله]] نیز گاهی بر مناظره اطلاق میشود و شاید این نامگذاری از این رو باشد که در مناظره از [[برهان]]، جدل و حتی مغالطه نیز بهره گرفته میشود، و چون مناظره کنندگان اغلب از جاده عدل و انصاف و کشف حقیقت بیرون رفته، درصدد اثبات و به [[کرسی]] نشاندن [[رأی]] خویش بر میآیند و در این راستا گاه از جدل نیز استفاده میکنند، به مناظره مجادله نیز گفته شده است؛ از این رو، در [[آیات]] و [[روایات]] از دو نوع [[جدال]] سخن به میان آمده است: «جدال أحسن» و «جدال غیر أحسن»<ref>{{متن قرآن|وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}} «و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستادهاند ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶؛ {{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵</ref>. [[جدال]] أحسن جدالی است که [[هدف]] آن [[کشف]] و [[بیان حقیقت]] است، بر خلاف جدال غیر احسن که هدف آن [[پیروزی بر خصم]] است و در آن از غیر [[حق]] و مغالطه نیز استفاده میشود. | |||
نتیجه اینکه: [[مناظره]]، به معنای نظر کردن و بحث و [[گفتگو]] با هم در امری برای کشف [[حقیقت]] آن است و این غیر از [[جدل]] است که هدف آن، [[غلبه]] بر دیگری است؛ ولی چون معمولاً در مناظره از این هدف [[غفلت]] شده، از مغالطه و دلیل [[باطل]] نیز در آن استفاده میشود، به آن جدل و [[مجادله]] نیز میگویند.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۲۲.</ref>. | |||
====شرایط و [[آداب مناظره]]==== | |||
مناظره در [[اسلام]] دارای [[آداب]] و شرایطی است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم: | |||
#هدف از مناظره باید کشف حقیقت و رسیدن به آن باشد؛ زیرا اگر هدف غیر از این باشد - اعم از اینکه هدف اظهار فضل و کمال باشد و یا [[تحقیر]] و به [[خواری]] کشاندن طرف مناظره و یا [[الزام]] و غلبه بر او - با عنوانهای: «[[مراء]]» و «جدال غیر أحسن»، از آن [[نهی]] شده است؛ پس، هدف از مناظره باید تنها کشف و بیان حقیقت باشد، نه غیر آن. | |||
#افزون بر هدف، امر دیگری نیز در مناظره شرط است و آن اینکه در مناظره، امری غیر از حق نباید بیان شود. گاهی ممکن است هدف [[انسان]] [[بیان حق]] باشد، ولی در عمل باطلی را بیان کند؛ برای مثال شخصی حقی را ادعا میکند، ولی برای [[اثبات]] آن از دلیل باطلی استفاده مینماید؛ همچنین گاهی ممکن است ادعای شخصی باطل باشد، ولی دلیل حقی را بیان کند و در نتیجهگیری به دام [[اشتباه]] بیفتد که بر هر دو صورت، [[جدال]] غیر أحسن صادق است. | |||
#در [[مناظره]] شرط است که دو طرف، نسبت به مسئله مورد بحث با هم هم [[عقیده]] نباشند؛ زیرا اگر این نوع [[مخالفت]] در عقیده نباشد، براساس آنچه از [[امام حسین]]{{ع}} وارد شده است، از یکی از چهار حالت خارج نیست: یا هر دو نسبت به مسئله مورد بحث عالم هستند که این ترک [[خیرخواهی]] و پذیرش آبروریزی و ضایع کردن [[علم]] است، و یا هر دو نسبت به آن جاهلاند که این نیز درگیری و [[کشمکش]] در [[جهل]] است، و یا یکی عالم و دیگری [[جاهل]] است که در این صورت، عالم به جاهل [[ظلم]] کرده است و جاهل نیز [[احترام]] عالم و دانشمند را [[ارج]] ننهاده است؛ زیرا جاهل باید سراغ عالم برود و نزد او زانوی [[ادب]] بزند و آنچه را نمیداند از او بیاموزد، نه اینکه با او جر و بحث کند<ref>شهید ثانی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، ص۱۷۱</ref>. بنابراین، اگر دو طرف مناظره نسبت به مسئله مورد بحث، در [[اعتقاد]] [[اختلاف]] نداشته باشند، مناظره آنها [[مراء]] خواهد بود و مراء نیز جایز نیست. | |||
#مناظره کننده باید آگاهیهای لازم و کافی را در مسئله مورد مناظره، داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت: یا مجبور است ادعای طرف مناظره را بدون دلیل [[انکار]] کند، و یا برای [[اثبات]] نظر [[حق]] خود و یا [[ابطال]] نظر [[باطل]] طرف مقابل، از دلیل باطل استفاده کند که هر دو مورد، طبق [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}}، از مصادیق جدال غیر أحسن شمرده شده است<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۳-۲۶</ref>. همچنین، امام صادق{{ع}} در پاسخ به درخواست مرد شامی برای مناظره، در هر [[علمی]] افراد متخصص در آن علم را برای مناظره با او معرفی کرد؛ در [[علوم قرآن]]، [[حمران]] و در [[ادبیات]]، [[ابان بن تغلب]] و در [[کلام]] [[محمد بن نعمان]] ([[مؤمن طاق]]) و در [[توحید]]، [[هشام بن سالم]] و [[امامت]]، [[هشام بن حکم]]، که هر کدام در یکی از این [[علوم]]، [[تخصص]] و تبحر داشتند<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴</ref> | |||
#در [[مناظره]] باید سخن طرف مقابل را به دقت شنید و تا سخن او تمام نشده، از پاسخ دادن اجتناب کرد؛ زیرا تا سخن طرف مقابل تمام نشده، اگر پاسخ بدهیم، ممکن است پاسخ در راستای سخن او نباشد و این بر عدم [[توانایی]] پاسخ دهنده و [[ضعف]] ادعای او حمل شده و موجب [[گمراهی]] بیشتر طرف مناظره و حتی تماشاگران بشود. [[امام حسن عسکری]]{{ع}} میفرماید: از [[علی بن محمد]]{{ع}} [پدرم] پرسیدم: آیا [[پیامبر]] با [[یهود]] و [[مشرکان]] مناظره میکرد؟ فرمود: آری؛ روزی گروهی با پیامبر{{صل}} مناظره کردند. [[عبدالله بن ابی امیه مخزومی]] گفت: یا محمد! ادعای بزرگی کردی که [[گمان]] میکنی از طرف [[خدا]] فرستاده شدهای...؛ پیامبر{{صل}} فرمود: آیا حرف دیگری داری؟ گفت: آری؛ و ادامه داد، باز پیامبر{{صل}} فرمود: آیا حرف دیگری داری؟ گفت: آری؛ و ادامه داد تا اینکه کلامش تمام شد؛ پس از آنکه دیگر حرفی نداشت، پیامبر به او پاسخ گفت<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۹</ref>. | |||
#پس از روشن شدن [[حق]]، دو طرف مناظره باید به آن گردن نهاده و از ادامه بحث بپرهیزند؛ چراکه در صورت ادامه، بحث به مناقشه در حق و [[مراء]] ممنوع کشیده خواهد شد. | |||
#پس از روشن شدن [[حق و باطل]] کردن دلیل طرف مناظره، طرف [[پیروز]] نباید بر [[باطل]] او و یا حق خود، [[اصرار]] ورزد؛ زیرا در این صورت به [[تحقیر]]، [[خواری]] و استهزای او خواهد انجامید که از اهداف مراء است. | |||
#در مناظره باید از به کار بردن واژهها و عبارتهای ناروا و تمسخرآمیز خودداری شود. [[مفضل بن عمر]] میگوید: روزی در [[مسجد پیامبر]]{{صل}} بودم که [[ابن ابی العوجاء دهری]]، با یکی از [[یاران]] خود، مشغول گفتن سخنان [[کفرآمیز]] شدند. من خودداری نکرده، فریاد زدم: ای [[دشمن خدا]]! در [[دین حق]] [[کفر]] ورزیدی و منکر [[آفریدگار]] - جل قدسه – شدی. [[ابن ابی العوجاء]] گفت: ای مرد! تو [[اهل]] [[کلامی]]؟ بیا با هم [[مناظره]] کنیم؛ سپس گفت: اگر از [[اصحاب]] [[جعفر بن محمد]] هستی، آن حضرت با ما اینگونه سخن نمیگوید؛ چنان که بارها از ما اینگونه کلمات را شنیده و با [[مدرک]] و دلیل، به آنها پاسخ گفته و ما را وادار کرده است تا هر چه داریم، بگوییم و هر چه دلیل داریم، بیاوریم...، آنگاه سخن آغاز کرده و دلائل و مدارک ما را به سخنانی گزیده و کوتاه [[باطل]] ساخته...<ref>سحاب، ابوالقاسم، تاریخ عصر جعفری یا زندگانی حضرت امام جعفر صادق، ج ۱، ص۷۶</ref>.. | |||
#مناظره با عاقلان و [[پرهیز]] از مناظره با [[سفیهان]]. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در این باره، خطاب به [[کمیل]] میفرماید: {{متن حدیث| يَا كُمَيْلُ إِذَا جَادَلْتَ فِي اللَّهِ تَعَالَى فَلَا تُخَاطِبْ إِلَّا مَنْ يُشْبِهُ الْعُقَلَاءَ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص۲۶۷</ref>؛ «ای کمیل! هرگاه در مورد [[خدا]] [[مجادله]] کردی، مجادله نکن، مگر با کسی که شبیه عاقلان باشد». | |||
البته اینکه [[امام]] در این [[وصیت]] میفرماید: با کسی که شبیه عاقلان باشد، مناظره کن، از این روی است که انسانهای غیر [[معتقد]] به خدا، در قول [[خدای متعال]] سفیهاند: {{متن قرآن|أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید میگویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمیدانند» سوره بقره، آیه ۱۳</ref>.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۲۳.</ref>. | |||
====مناظره در [[سیره معصومان]]{{عم}}==== | |||
مناظره از روشهایی است که [[معصومان]]{{عم}} از آن برای [[کشف]] [[حقایق]] [[دینی]] و [[آموزش]] آن به دیگران بهره میبردند. مناظرههای فراوانی از [[پیامبر]]{{صل}} و برخی از [[امامان معصوم]]{{عم}}، [[روایت]] شده است که برخی از آنها را مرحوم [[طبرسی]] در کتاب [[الاحتجاج]]، گردآوری کرده است. دیگران نیز برخی از مناظرههای معصومان{{عم}} را گردآوری و به [[زبان فارسی]] [[ترجمه]] کردهاند. | |||
مناظرههای [[پیامبر]]{{صل}} با [[یهودیان]]، [[مسیحیان]] و [[مادیگرایان]]، از قبیل [[عبدالله بن ابیامیه]]، ابیجهل، [[عبدالله بن صوریا]] و...، مناظرههای [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} با [[ابوبکر]] در مسئله [[خلافت]] و [[فدک]]، [[مناظره امام]] با [[اصحاب شورا]]، [[مهاجران]] و [[انصار]] در فضل و [[برتری]] و سابقه هر کدام در [[اسلام]]، [[مناظره]] آن حضرت با [[طلحه]] و [[زبیر]] هنگام خروج به قصد [[عمره]] و در [[جنگ جمل]]، مناظره امام با [[اخبار]] و [[رهبان]] [[یهود]] درباره [[خدا]] و معجزههای پیامبر، مناظره آن حضرت با ابن کوا در مورد عدم وجود تناقض در [[قرآن]] و مناظرههای دیگر [[ائمه]]{{عم}}، به ویژه [[امام صادق]]، [[امام کاظم]] و [[امام رضا]]{{عم}}، از جمله مناظرهها در [[سیره معصومان]]{{عم}} است؛ برای نمونه، یکی از مناظرههای پیامبر{{صل}} را با گروهی از یهود، در برتری آن حضرت بر سایر [[پیامبران]] بیان میکنیم: | |||
[[ابن عباس]] میگوید: چهل تن از یهودیان [[مدینه]] نزد پیامبر آمدند تا او را درباره ادعای پیامبریاش، [[تکذیب]] کنند. آنان میگفتند: چگونه تو [[رسول خدا]] هستی، در حالی که [[آدم]]{{ع}}، نوح{{ع}} و دیگر پیامبران از تو [[برتر]] بودند؟!. | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: [[تورات]] بین من و شما [[داور]] باشد. آنان نیز پذیرفتند و گفتند: آدم{{ع}} برتر از تو بود؛ زیرا خدا او را به دست خویش [[خلق]] کرد و از [[روح]] خویش در او دمید (و [[ملائکه]] بر او [[سجده]] کردند). | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: آدم{{ع}} پدر من است، [[ولی خدا]] به من، بیش از آنچه به آدم بخشید، عطا کرده است. یهود گفتند: آن چیست؟ | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: منادی در هر [[روز]] پنج بار ندا میدهد: {{متن حدیث| أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}}}، ولی نمیگوید: آدم [[رسول الله]]، و [[پرچم]] [[حمد]] در [[روز قیامت]] به دست من است. نه به دست آدم. | |||
یهودیان گفتند: راست گفتی! در تورات این مطلب آمده است ولی [[موسی]] از تو برتر است؛ زیرا خدا به چهار هزار کلمه با او سخن گفته است، در حالی که با تو سخن نگفته است. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: به من بیش از او عطا شده است و آن قول [[خدای سبحان]] است که فرمود: {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گرداندهایم- برد تا از نشانههایمان بدو نشان دهیم، بیگمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱</ref> و من بر دوش [[جبرئیل]] سوار شدم و به [[آسمان]] هفتم رفتم و از [[سدرة المنتهی]] گذشتم و به [[جنة المأوی]] و از آنجا به [[عرش]] رسیدم که ندا آمد: {{متن حدیث|إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ}}؛ و [[خدا]] را به [[قلب]] دیدم، نه به چشم و این از آنچه در مورد [[موسی]] است، [[برتر]] است. | |||
[[یهودیان]] گفتند: راست گفتی! این مطلب در [[تورات]] آمده است، ولی نوح از تو برتر است؛ زیرا بر کشتی سوار شد تا به [[کوه]] [[جودی]]<ref>کوهی است که کشتی نوح بر آن نشست. مفسران در اینکه این کوه در کجا قرار دارد، اختلاف نظر دارند و مشهور بر این باورند که کوهی در نزدیکی موصل است (مکارم شیرازی و همکاران، ۱۳۷۱، ج ۹، ص۱۱۱، ذیل آیه ۴۴ سوره هود)</ref> رسید. | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: به من برتر از آن داده شده است؛ زیرا خدا در آسمان نهری عطا کرد که از زیر عرش میگذرد و در کنار آن هزاران قصر است و... دلیل آن قول خداست که میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ}}<ref>«ما به تو «کوثر» دادیم» سوره کوثر، آیه ۱</ref>. | |||
یهودیان گفتند: راست گفتی! این نیز در تورات نوشته شده است، ولی ابراهیم از تو برتر است؛ زیرا خدا او را [[خلیل]] و [[دوست]] خود قرار داده است. | |||
پیامبر{{صل}} فرمود: اگر ابراهیم «خلیل» خداست من نیز، محمد، «حبیب» او هستم. | |||
یهودیان گفتند: چرا تو «محمد» نامیده شدهای؟ | |||
فرمود: [[خداوند]] مرا محمد نامید و اسم مرا از اسم خود که محمود است، گرفت و [[امت]] من در هر [[حال]] از حمدکنندگان هستند. | |||
[[یهودیان]] گفتند: راست گفتی! این نیز در [[تورات]] است؛ سپس از [[برتری]] [[عیسی]] پرسیدند و پاسخ شنیدند و در پایان نیز از برتری سلیمان پرسیدند؛ زیرا [[خدا]] [[شیطانها]] و [[جن]] و انس و پرندگان و بادها و درندگان را مسخر او گردانید. | |||
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: خداوند [[براق]] را مسخر من گردانید که از [[دنیا]] و آنچه در آن است، [[برتر]] است و آن از [[چارپایان]] [[بهشت]] است و.... | |||
یهودیان گفتند: راست گفتی! این نیز در تورات آمده است و ما [[شهادت]] میدهیم که خدایی نیست جز [[خدای یکتا]] و تو [[رسول]] او هستی<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۱، ص۱۰۸</ref>. | |||
همچنین، برخی [[معصومان]]{{عم}}، افزون بر شرکت در مناظرهها، برخی [[اصحاب]] و شاگردان خود را نیز به [[مناظره]] [[تشویق]] کرده، و آنها را برای این کار [[تجهیز]] میکردند. [[امام]] صادق{{ع}} به [[عبدالرحمان بن حجاج بجلی]] فرمود: «با [[اهل بدعت]] و [[رأی]]، مناظره کن که من خوش دارم در میان شیعیانم کسانی چون تو را ببینم»<ref>معروف الحسنی، هاشم، زندگی دوازده امام، ج ۲، ص۲۱۳</ref>. | |||
[[حمزه]] [[طیار]] نیز به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کرد: «شنیدهام شما درگیری با [[مردم]] و مناظره با آنان را خوش نداری! امام فرمود: ولی سخن کسی چون تو، که اگر بال و پر گیرد، بهتر از آن است که خاموش باشد و اگر [[خاموشی]] گزیند بهتر از به زبان آمدن است، چنین نیست و از مناظره تو با مردم خوشم میآید»<ref>معروف الحسنی، هاشم، زندگی دوازده امام، ج ۲، ص۲۷۲</ref>. | |||
امام صادق{{ع}} هر یک از شاگردانش را در [[علم]] خاصی متخصص کرده بود و هرکس میخواست در هر [[علمی]]، مناظره کند، امام{{ع}} متخصص آن علم را برای مناظره با او معرفی میکرد<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴</ref>. | |||
چنان که [[مشاهده]] میشود، پیامبر{{صل}} در مناظره با [[یهود]] از مغالطه و [[جدل]] استفاده نکرد، در عین [[حال]] اطلاعات و [[معارف]] زیادی را به آنها آموخت و به آنان یادآوری کرد. همچنین در مناظرهای که بین [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} و مرد شامی رخ داد<ref>شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴</ref>، گرچه برخی [[اصحاب]] از مغالطه و دلیل [[باطل]] استفاده کردند، ولی [[امام]] در پایان سخن آنان را به نقد کشید و اشتباهاتشان را گوشزد کرد و تنها سخن هشام را مورد [[تأیید]] قرار داد و با درخواست مرد شامی، هشام را که تنها او در [[مناظره]] از «[[حق]]» استفاده کرده بود، برای [[آموزش]] وی [[مأمور]] کرد. این مهر تأییدی است بر اینکه بحث و مناظره تنها در صورتی [[پسندیده]] است که در آن از «دلیل حق» استفاده شود؛ زیرا [[هدف]] از آن، [[کشف]] [[حقیقت]] است. | |||
پرسشی که در اینجا مطرح میشود، آن است که آیا روش مناظره یک روش [[آموزشی]] است؟ | |||
در پاسخ باید گفت: روش مناظره در اصل یک روش [[علمی]] است و از آن در بحث علمی برای کشف [[حقایق]] نظری استفاده میشود؛ در عین حال این امر، نه تنها با آموزشی بودن آن منافاتی ندارد، که کشف حقیقت، خود عین آموزش است؛ زیرا کشف حقیقت برای هر یک از دو طرف مناظره که از آن حقیقت [[آگاه]] نبودند، آموزش است. افزون بر آن، مناظره اغلب در حضور افرادی که تماشاگر مناظرهاند، برگزار میشود که این امر، خود موجب انتقال بسیاری از [[آگاهیها]] به آنان میشود؛ همچنین، نقل این مناظرهها برای غائبان و آیندگان نیز موجب [[اطلاعرسانی]] و آموزش بسیاری از مفاهیم [[دینی]] به آنان میشود. البته هدف از مناظره آموزش صرف نیست؛ از این رو، نمیتوان آن را یک روش آموزشی صرف تلقی کرد؛ اما جنبههای آموزشی فراوانی دارد و میتوان آن را از روشهای آموزشی در شرایط خاص دانست. برای کسانی که حاضر نیستند در برابر استاد سر فرود آورند و زانوی [[ادب]] بر [[زمین]] زنند و خود را از استاد بالاتر میبینند و در واقع گرفتار [[اشتباه]] و یا [[غرور]] و [[خودبزرگبینی]] شدهاند، میتوان از این روش استفاده کرد و مطالب و موضوعهای لازم را به آنها آموخت.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۲۶.</ref>. | |||
====آفتهای [[مناظره]]==== | |||
مناظره خطرهایی نیز دارد که مناظرهجویان را - گرچه هدفشان [[اثبات]] و اظهار [[حق]] باشد - اگر به آنها توجه نکنند، به کام خود میکشاند؛ چراکه ماهیت مناظره، [[رقابت]] است و در رقابت، [[انسان]] باید مواظب باشد که [[حقوق دیگران]] را ضایع نکند. برخی از این [[خطرها]] عبارتاند از: | |||
#[[انکار حق]]: [[طبیعت]] مناظره چنین است که انسان میخواهد ادعای خود را - که آن را حق میداند - اثبات کند؛ از این رو، به ناچار، ممکن است ادعا و دلیل طرف مقابل را [[انکار]] کند، در حالی که ممکن است برخی ادعاها و یا برخی دلائل او حق باشد، و انسان از روی [[وسوسه]] [[شیطان]] و یا [[حب نفس]] و اینکه «مبادا [[شکست]] بخورم» و... حق طرف مناظره را نادیده گرفته و انکار کند، که انکار حق امری [[ناپسند]]، مردود و [[ظلم]] است. [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ}}<ref>«و ستمکارتر از آنکه بر خداوند دروغ بافد و حقّ را چون نزد وی آید دروغ شمارد کیست؟ آیا در دوزخ جایگاهی برای کافران نیست؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۸</ref>. | |||
#[[عجب]] و [[تکبر]]: برای طرف [[پیروز]] در مناظره، همواره این خطر وجود دارد که گرفتار عجب و تکبر شود؛ به ویژه اینکه بیشتر مناظرهها در حضور دیگران برگزار میشود. شخص پیروز در مناظره ممکن است در این [[خیال]] [[باطل]] گرفتار شود، که کسی به اندازه او آگاهیهای [[علمی]] و توان مقابله با او را ندارد و به دنبال آن، نسبت به دیگران تکبر بورزد و بگوید: [[حال]] که من چنین هستم، دیگر نیازی به [[آموختن]] ندارم و دیگران باید از من بیاموزند و.... | |||
#[[خشم]]: مناظره در واقع نوعی [[دشمنی]] و درگیری لفظی است که اغلب [[انسان]] را به دام [[خشم]] گرفتار میکند؛ زیرا گاه مجبور است حرفهای [[باطل]] و یا [[انکار حق]] را از طرف مقابل بشنود. در این گونه موارد امکان اینکه انسان گرفتار خشم شود، بسیار است. البته، گرچه اینگونه خشمها، خشم بجا و بر [[حق]] است، اما چون انسان را از حالت عادی و طبیعی خارج میکند و به دنبال آن ممکن است کار ناشایستی از او سر بزند، باید کنترل و جلو ظهور آن در سخن گرفته شود؛ افزون بر آن، ممکن است انسان در [[مناظره]]، نسبت به ادعا یا دلیل حقی که طرف مقابل ارائه میکند، [[خشمگین]] شود؛ چراکه ادعا و یا دلیل، بر رد ادعای او و به [[زیان]] اوست. این نوع خشم و [[غضب]] از نوع اول بسیار بدتر است؛ چون نوع اول، خشم بر حق بود، ولی این نوع، خشم باطل است. | |||
#[[کینه]] و [[دشمنی]]: مناظره ممکن است دو [[برادر]] [[مؤمن]] و یا [[مسلمان]] را به کینه و دشمنی وا دارد؛ زیرا مناظره همیشه در برابر [[کافران]] و [[اهل بدعت]] نیست. گاهی ممکن است دو مسلمان در مسئلهای از [[فروع دین]]، بر یک [[باور]] نباشند و درباره آن با هم مناظره کنند و چون یکی از دو نفر و یا هیچ یک نمیتواند دیگری را قانع کند، و یا ممکن است از الفاظ توهینآمیز نسبت به هم استفاده نمایند، بذر کینه و دشمنی بین آنها کاشته میشود. [[کینهها]] و [[دشمنیها]] بیشتر از مشاجرهها و مخاصمههای لفظی شروع میشود. [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} میفرماید: از [[مراء]] بپرهیزید که قلبها را نسبت به [[برادران دینی]] بدبین میکند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۱۳۹</ref>. البته اگر شرایط مناظره رعایت نشود، مناظره به مراء کشیده خواهد شد و مراء نیز - چنان که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} فرمود - سبب [[بدبینی]] میشود و گاه نیز از بدبینی و [[کینهتوزی]] و دشمنی درونی فراتر رفته، به [[قهر]] و [[قطع رابطه]] میانجامد، که همه اینها در [[دین]] مردود است. [[امام هادی]]{{ع}} میفرماید: کمترین چیزی که در [[مراء]] وجود دارد، این است که در آن [[غلبه]] بر دیگری مطرح است و غلبه از اساسیترین سببهای [[قطع رابطه]] است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۷، ص۲۶۹</ref>. | |||
#[[نفاق]] و [[دورویی]]: چنان که پیش از این بیان شد، یکی از آفتهای [[مناظره]]، [[کینه]] و [[دشمنی]] مناظره کنندگان با یکدیگر است؛ در عین [[حال]]، مناظره کنندگان، به ویژه در ابتدای کار، نمیتوانند این کینه و دشمنی را برای یکدیگر اظهار کنند، بلکه بر عکس در پوشانیدن آن میکوشند و بسا به الفاظ و عباراتی روی آورند که از اظهار [[لطف]] و و [[محبت]] حکایت میکند که این خود نوعی نفاق است؛ افزون بر این، گاه مناظره کنندگان مایل نیستند برخی نظریات و عقایدشان برای یکدیگر و یا دیگران، روشن شود. در اینگونه موارد ناگزیرند سرپوشی بر آن بگذارند و یا خلاف آن را اظهار کنند، که اینها همه مواردی از نفاق [[نهی]] شده و [[حرام]] است. [[امام صادق]]{{ع}} از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|إِيَّاكُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا يُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ يَنْبُتُ عَلَيْهِمَا النِّفَاقُ}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۱۳۹</ref>؛ «از مراء و [[خصومت]] بپرهیزید که قلبها را نسبت به [[برادران]]، بدبین میکند و نفاق بر آن میرویاند».<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۲۹.</ref>. | |||
====مراء یا مناظره مردود==== | |||
با اینکه مناظره یکی از شیوههای [[معصومان]]{{عم}} در [[آموزش دین]] و معرفی آن به دیگران، به ویژه مخالفان است، از برخی از انواع مناظره، یعنی مراء، در دین منع شده است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: | |||
{{متن حدیث| أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۲۱۷</ref>؛ «[[پرهیزکارترین]] [[مردم]] کسی است که مراء را ترک کند، هر چند [[حق]] با او باشد». | |||
امام صادق{{ع}} نیز فرمود: | |||
{{متن حدیث| الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِيٌّ وَ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ...}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۱۳۴</ref>؛ «مراء [[درد]] بسیار [[بدی]] است و برای [[انسان]]، صفتی بدتر از آن نیست.»... | |||
[[ابی الدرداء]]، [[واثله]] و انس نیز میگویند: | |||
روزی [[پیامبر]]{{صل}} نزد ما آمد، در حالی که درباره مسئلهای [[دینی]] [[مراء]] میکردیم. پیامبر{{صل}} به اندازهای ناراحت شد که هرگز چنین نشده بود؛ سپس فرمود: «کسانی که پیش از شما هلاک شدند، به علت [همین] مراء هلاک شدند؛ زیرا [[مؤمن]] مراء نمیکند؛ مراء را رها کنید که خسارتش کامل است؛ مراء را رها کنید که من در [[قیامت]] از مراءکننده [[شفاعت]] نمیکنم؛ مراء را رها کنید که من در [[بهشت]] سه [[منزل]] را برای کسی که مراء را ترک کند، ضمانت میکنم؛ مراء را رها کنید؛ زیرا پس از [[نهی]] از] [[عبادت بتها]] نخستین چیزی که از آن نهی شدم، مراء است»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۱۳۸</ref>. | |||
از [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[روایت]] شده که فرمود: | |||
شخصی از [[امام حسین]]{{ع}} خواست تا در [[دین]] با هم [[مناظره]] کنند. [[امام]] فرمود: من به دین خود آگاهم و [[راه هدایت]] برایم روشن است. تو اگر نسبت به دین خود [[جاهلی]] برو و یاد بگیر، مرا به مراء چه کار؟ [[شیطان]] [[انسان]] را [[وسوسه]] میکند که با [[مردم]] مناظره کن تا تو را عاجز و [[جاهل]] نپندارند. مراء جز یکی از این چهار قسم نیست: یا تو و طرف دیگر در آنچه به آن [[علم]] دارید، مراء میکنید که در این صورت هر دو [[خیرخواهی]] را ترک کردهاید و آبروریزی را [[اختیار]] نموده و علم را ضایع کردهاید، و یا هر دو نسبت به آن مسئله [[جهل]] دارید که در این صورت اظهار جهل کرده و [[جاهلانه]] [[خصومت]] میکنید، و یا تو [[عالم هستی]] و طرف دیگر جاهل، که در این صورت تو از راه پیجویی از [[لغزش]] او، به او [[ظلم]] میکنی و یا او عالم است و تو جاهل، که در این صورت نیز تو [[احترام]] او را به جای نیاوردی و [[مقام]] و [[منزلت]] عالم و دانشمند را [[ارج]] ننهادهای و هیچ یک از چهار قسم جایز نیست؛ پس هر کس [[انصاف]] داشته باشد و [[حق]] را پذیرا باشد و از [[انکار]] و [[جدال]] با آن بپرهیزد، [[ایمان]] خود را [[استحکام]] بخشیده و [[آداب]] [[معاشرت]] را [[نیکو]] داشته و [[عقل]] خود را از [[لغزشها]] و [[انحرافات]] مصون داشته است<ref>شهید ثانی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، ص۱۷۱</ref>. | |||
بنابراین، در [[دین]] به شدت از [[مراء]] [[نهی]] شده است؛ اما باید دید مراد از مراء چیست؟ و چه رابطهای با [[مناظره]] دارد. مراء در لغت به جدال و [[ستیزه]] کردن، [[مجادله]] و پافشاری کردن و لجاج ورزیدن معنا شده است. {{عربی| ماراه، مراءاً و مماراة: ناظره و جادله؛ با او مراء کردم یعنی با او مناظره و مجادله کردم<ref>انیس، ابراهیم و دیگران، المعجم الوسیط ماده مری</ref>. در مصباح المنیر نیز است: {{عربی| (مَارَيْتُهُ) (أُمَارِيهِ) (مُمَارَاةً) و (مِرَاءً) جَادَلتُهُ وَ تَقَدَّمَ الْقَولُ إِذَا أُرِيدَ بالْجِدَالِ الْحَقُّ أَو البَاطِلُ وَ يُقَالُ (مَارَيْتُهُ) أَيضاً إِذَا طَعَنتَ فى قَولِهِ تَزْييفاً لِلْقَوْلِ و تَصغِيراً لِلْقَائِلِ}}؛ «مراء به معنای مجادله است، جدال حق باشد یا [[باطل]]، و البته در معنای [[طعنه]] زدن در قول و به کار بردن قول جعلی و کوچک کردن گوینده نیز به کار میرود<ref>فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر ماده مریء</ref>. [[مرحوم مجلسی]] نیز میگوید: {{عربی|کان یدخل فی مراء: ای مجادلة فی العلوم للغلبة و اظهار الکمال}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۶۹، ص۲۹</ref>؛ «داخل در مراء میشد؛ یعنی در [[علوم]] برای [[غلبه]] بر دیگری و اظهار فضل و کمال خود به جدال میپرداخت». | |||
بنابراین، مراء در لغت همان جدال است و آن عبارت است از [[خصومت]] در لفظ و گفتار در مسائل [[علمی]] و [[دینی]]. در عین [[حال]] از نظر اصطلاحی فرقهایی نیز برای آن دو بیان کردهاند، از جمله اینکه؛ مراء، اعتراضی است، ولی جدال ابتدائی است و هم اعتراضی؛ یعنی مراء وقتی گفته میشود که شخص در [[اعتراض]] نسبت به قول و ادعای دیگری جر و بحث کند، ولی [[جدال]] هم به قول اعتراضی گفته میشود و هم به قول کسی که ابتدائاً دیگری را با پرسشهایی پیوسته مواجه سازد؛ چنان که در مصباح المنیر آمده است: {{عربی| و لا یکون المراء الا اعتراضیا بخلاف الجدال، فانه یکون ابتداءا و اعتراضا}}<ref>فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ماده مریء</ref>. [[شهید ثانی]] نیز در کتاب منیة المرید میگوید: بدان که [[حقیقت]] [[مراء]] عبارت است از [[اعتراض]] به سخن دیگری، بدین گونه که برای هدفی غیر [[دینی]]، بر سخن دیگری و یا در قصد او ایراد لفظی و یا [[معنوی]] وارد کنی<ref>شهید ثانی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، ص۱۷۲</ref>. | |||
فرق دیگری را که [[مرحوم مجلسی]] برای این دو بیان کرده این است که: اگر قصد و غرض از [[مناظره]] [[بیان حق]] نباشد، بلکه [[غلبه]] بر [[خصم]] و عاجز ساختن او باشد، آن را مراء گویند، وگرنه مراء نیست<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۲۹</ref>. وی در جایی دیگر میگوید: جِدال، مراء و [[خصومت]]، معنایی نزدیک به هم دارند. مراء و جدال بیشتر در مسائل [[علمی]] استعمال شده و خصومت در مسائل [[دنیوی]] و مادی. مراء به جایی اختصاص دارد که [[هدف]]، اظهار فضل و کمال باشد، ولی جدال به جایی اختصاص دارد که هدف، عاجز ساختن و [[ذلیل]] کردن خصم باشد. برخی نیز گفتهاند: «[[جدل]]» در مسائل علمی است ولی «مراء» اعم از مسائل علمی و غیر علمی است<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۳، ص۴۰۰</ref>. | |||
بنابراین، میتوان گفت: مراء و جدال در لغت به یک معناست، ولی در اصطلاح، مراء اولاً، اعتراضی است و ثانیاً، در مواردی است که هدف از آن، اظهار فضل و کمال و یا ذلیل و [[خوار]] کردن طرف مقابل باشد، در حالی که جدال هم ابتدائی است و هم اعتراضی، و هدف از آن بیان حق و یا [[الزام]] طرف جدال است که در این صورت جدال نیز دو قسم میشود؛ اگر [[هدف]] تنها [[بیان حق]] باشد، آن را [[جدال احسن]] گویند، ولی اگر هدف ملزم ساختن طرف [[جدال]] - از هر راه ممکن – باشد، آن را جدال غیر احسن گویند و از این روی است که در [[روایات]]، [[مراء]] را به کلی [[نهی]] کردهاند، ولی جدال را کلاً نهی نکردهاند؛ افزون بر آن، [[قرآن]] نیز به جدال أحسن امر کرده و از جدال غیر أحسن باز داشته است: | |||
{{متن قرآن|وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵</ref>. | |||
{{متن قرآن|وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>«و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستادهاند ایمان آوردهایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم» سوره عنکبوت، آیه ۴۶</ref>. | |||
[[امام حسن عسکری]]{{ع}} نیز میفرماید: | |||
عدهای از [[امام صادق]]{{ع}} درباره جدال در [[دین]] و اینکه [[پیامبر]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} از آن نهی کردهاند، پرسیدند. آن حضرت فرمود: از همه انواع جدال نهی نکردهاند، بلکه جدال غیر احسن را نهی کردهاند. پرسیدند: جدال أحسن و جدال غیر أحسن چیست؟ [[امام]] فرمود: جدال غیر أحسن این است که با [[اهل باطل]] بحث کنی و او باطلی را ادعا کند و تو نتوانی با دلیل و [[حجت]] [[حق]]، پاسخ او را بدهی، در عین [[حال]] ادعای او را [[انکار]] کنی و یا او حقی را برای [[اثبات]] باطلش ارائه کند و تو آن حق را از [[ترس]] اینکه مبادا او بر تو حجتی داشته باشد، منکر شوی<ref>طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۱، ص۲۳-۲۶</ref>. | |||
بنابراین، میتوان گفت: اگر هدف از [[مناظره]]، اظهار فضل و [[برتری]] بر دیگری و [[انکار حق]] و یا [[الزام]] و [[تسلیم]] کردن طرف مناظره - از هر راه ممکن – باشد، این نوع مناظره در [[اسلام]] جایز نیست و با عنوانهای «مراء» و «[[جدال]] غیر أحسن» به شدت از آنها [[نهی]] شده است؛ زیرا گذشته از اینکه فائدهای بر آن مترتب نیست، [[مفاسد]] فراوانی نیز در بر دارد، و اگر [[هدف]] از آن [[بیان حق]] و [[کشف]] [[حقیقت]] باشد، نه تنها از آن نهی نشده است، بلکه با عنوان «جدال أحسن» یا «[[مناظره]]»، بدان امر نیز شده است؛ زیرا افزون بر [[مفسده]] نداشتن، حسنها و فائدههای بسیاری نیز دارد. | |||
نتیجهای که در پایان این بحث میتوان گرفت، این است که: | |||
# هدف از مناظره تنها کشف حقیقت است، ولی هدف از [[مراء]] اظهار فضل؛ | |||
#در مناظره تنها از [[حق]] و دلیل صحیح استفاده میشود، ولی در مراء، در حق مناقشه میشود؛ | |||
# مناظره در [[سیره معصومان]]{{عم}} بیشتر با مخالفان [[اعتقادی]] بوده است، ولی مراء بیشتر بین موافقان و کسانی است که به یک [[دین]] و [[مذهب]] پایبندند و از این روی است که در [[روایات]] به شدت از آن نهی شده است.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۳۱.</ref>. | |||
===روش سؤال و جواب=== | |||
سؤال و جواب از دیگر روشهایی است که [[معصومان]]{{عم}} در [[آموزش احکام]] و [[معارف دینی]] از آن بهره میبردند. این روش، خود اقسامی دارد که به بیان آنها میپردازیم. | |||
====اقسام سؤال و جواب==== | |||
#روش پاسخ به [[پرسش]]: در این روش جوینده [[دانش]]، هر گونه پرسش و اشکالی را نسبت به موضوعی که با آن سروکار دارد و یا در [[تخصص]] اوست، مطرح میکند و پاسخ آن را از [[معصوم]] میشنود. در این روش، فعالیت اصلی به عهده [[شاگرد]] است و هم اوست که باید در رشته و تخصص خود، فعالیت [[علمی]] بسیاری انجام دهد، تا پرسشهای لازم و مناسبی بیابد و با طرح این [[پرسشها]] در محضر معصوم{{عم}}، پاسخ لازم را دریافت کند؛ بنابراین، نوع اول از این روش، شاگردمحور است و معصوم{{ع}} تنها پاسخ پرسشهای دیگران را میدهد. | |||
#روش طرح سؤال: در این روش، ابتدا از سوی معصوم{{عم}} پرسشی مطرح میشود و پاسخ آن گاهی از سوی شاگرد است و گاه از سوی معصوم؛ یعنی [[معصوم]]{{عم}} [[پرسش]] را مطرح میکند و [[شاگرد]]، اگر پاسخ را میداند، پاسخ میدهد و اگر پاسخ را نمیداند از [[امام]] میخواهد که خود پاسخ آن را بدهد. در صورت اول نیز پاسخ شاگرد یا صحیح است که در این صورت معصوم{{عم}} آن را [[تأیید]] میکند و یا ناقص است، که آن تکمیل مینماید، و یا نادرست است که در این صورت نیز معصوم{{عم}} آن را [[اصلاح]] کرده و پاسخ درست را ارائه میکند. گفتنی است که در این قسم گاهی امام سؤالات پی در پی مطرح میکند تا شاگرد خود به پاسخ درست برسد، ولی این مورد نادر است. | |||
#روش بحث و [[گفتگو]] یا سؤال و جواب دو [[طرفه]]: در این روش، پرسش گاه از سوی معصوم{{عم}} است و گاه از سوی شاگرد، ولی [[پرسشها]] به صورت پیوسته و در راستای پاسخها طرح میشود. اگر امام پرسش را طرح کند، تا جایی پرسشها را ادامه میدهد که طرف مقابل را به مطلب صحیح و حقی برساند، و یا او را به تناقضگویی بکشاند؛ اما اگر غیر معصوم سؤال را طرح کند، گرچه او نیز قصدش این است که امام را به [[حق]] و یا تناقضگویی بکشاند، ولی معصوم{{عم}} پاسخ را به گونهای ارائه میکند که پرسش کننده به حق برسد و [[تسلیم]] شود؛ البته این روش سؤال و پاسخ دو طرفه را در اصطلاح «[[مناظره]]» میگویند که بحث آن گذشت.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۳۴.</ref>. | |||
====اهمیت و جایگاه پرسش در [[سیره]]==== | |||
[[معصومان]]{{عم}} اهمیت و جایگاه این روش را به خوبی میشناختند، به طوری که شاید بتوان گفت از نظر آنان، بهترین روش برای [[آموزش و پرورش]] [[علمی]]، همین روش است. این مطلب را از سیره و گفتار آن بزرگان میتوان استفاده کرد؛ زیرا آنان در [[آموزش]]، حتی اگر پرسشی هم در کار نبود، اغلب محتوای [[آموزشی]] را به نوعی با پرسش همراه میکردند. دستکم، برای اینکه مطلبی را به دیگری بیاموزند، از او میپرسیدند: آیا فلان مطلب را به تو بگویم؟ پس از اینکه از این راه توجه مخاطب را به خود جلب میکردند و یا نیاز او را به [[یادگیری]] بر میانگیختند، و از او پاسخ مثبت میشنیدند، مطلب را برای او بیان میکردند. [[امام باقر]]{{ع}} به کسانی که در محضر او بودند، فرمود: | |||
{{متن حدیث| أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِشَيْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ يَبْعُدُ السُّلْطَانُ وَ الشَّيْطَانُ مِنْكُمْ فَقَالَ أَبُو حَمْزَةَ بَلَى أَخْبِرْنَا بِهِ حَتَّى نَفْعَلَهُ فَقَالَ{{ع}} عَلَيْكُمْ بِالصَّدَقَةِ فَبَكِّرُوا بِهَا فَإِنَّهَا تُسَوِّدُ وَجْهَ إِبْلِيسَ وَ تَكْسِرُ شِرَّةَ السُّلْطَانِ الظَّالِمِ عَنْكُمْ فِي يَوْمِكُمْ ذَلِكَ...}}<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۳۰۸</ref>؛ «آیا شما را به کاری [[آگاه]] نسازم که هرگاه انجام دهید، [[سلطان]] و [[شیطان]] از شما دور شوند؟ [[ابوحمزه]] گفت: چرا، بفرمایید تا بدان عمل کنیم. [[امام]] فرمود: [[صدقه]] بدهید و [[روز]] خود را با صدقه آغاز کنید که صدقه روی شیطان را سیاه میکند و [[شر]] سلطان [[ظالم]] را در آن روز از شما دور میسازد.»... | |||
در مواردی نیز حتی عبارتهای مبهم و یا غیر مأنوسی را به کار میبردند تا در [[ذهن]] شنونده پرسشی ایجاد کنند و او با طرح آن [[پرسش]]، عملاً درگیر بحث شود. | |||
[[حذیفة بن منصور]] میگوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: | |||
{{متن حدیث| اتَّقُوا الْحَالِقَةَ فَإِنَّهَا تُمِيتُ الرِّجَالَ قُلْتُ وَ مَا الْحَالِقَةُ قَالَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ}}<ref>نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۲۱۰</ref>؛ «از «حالقه» بپرهیزید؛ زیرا [[انسان]] را میمیراند. پرسیدم: حالقه چیست؟ فرمود: [[قطع رحم]] (بریدن رابطه [[خویشاوندی]])». | |||
امام در این [[روایت]]، به آسانی میتوانست بفرماید: از [[قطع رابطه]] خویشاوندی بپرهیزید، ولی چنین نکرد، بلکه ابتدا این مطلب را با یک [[کلام]] غیر مأنوس و یا مبهم، بیان کرد، تا در ذهن شنونده پرسشی ایجاد کند و توجه او را جلب کند؛ سپس با طرح پرسش، مطلب را روشن کرد. این شیوه، افزون بر اینکه آگاهیهای بیشتری را نیز به [[شاگرد]] میدهد، در بالا بردن کیفیت یادگیری و ایجاد یادگیری [[پایدار]]، تأثیر بیشتری دارد. | |||
[[امام رضا]]{{ع}} نیز روزی فرمود: | |||
[[خدا]] [[رحمت]] کند کسی را که امر ما را زنده نگاه دارد. [[اباصلت]] پرسید: چگونه امر شما را زنده نگاه دارد؟ [[امام]] فرمود: [[علوم]] ما را بیاموزد و به دیگران یاد بدهد؛ زیرا [[مردم]]، اگر زیباییها و نیکیهای [[کلام]] ما را بشنوند، از ما [[پیروی]] میکنند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۳۰</ref>. | |||
در مواردی نیز [[معصومان]]{{عم}} تمام مطلب و کنه آن را بیان نمیکنند، بلکه آن را به صورت سربسته و یا در سطح پایینتری بیان مینمایند تا شاگردی که مطلب برایش مبهم و یا خواهان [[فهم]] بیشتری است، با مطرح کردن [[پرسش]] خویش، از امام توضیح بیشتری را درخواست کند. عنوان [[بصری]] برای [[کسب علم]] نزد [[امام صادق]]{{ع}} آمد، امام به او فرمود: | |||
{{متن حدیث| فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ يُفْهِمْكَ قُلْتُ يَا شَرِيفُ فَقَالَ قُلْ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْيَاءَ أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكاً لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌٌ...}}<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱، ص۲۲۵</ref>؛ «پس هرگاه در پی [[دانش]] شدی، اول [[حقیقت]] [[بندگی]] را در خود ایجاد کن و [[علم]] را با عمل به آن، بخواه و از [[خدا]] [[طلب]] فهم کن که او به تو خواهد داد. عنوان بصری میگوید: پرسیدم: حقیقت [[عبودیت]] چیست؟ فرمود: حقیقت عبودیت در سه چیز است: اول اینکه [[بنده]] هر آنچه را خدا به او داده، [[ملک]] خود نداند؛ زیرا [[بندگان]] مالک نمیشوند.»... | |||
در این [[روایت]] اگر پرسش عنوان بصری از حقیقت بندگی نبود، امام آن بحث را مطرح نمیکرد، ولی با پرسش او امام مطالب بسیار [[سودمندی]] را بیان فرمود که تاکنون راهگشا و کلید [[معرفة الله]] برای کسانی است که میخواهند در راه [[عرفان]] و [[سیر و سلوک]]، قدم بگذارند. | |||
[[ابوهارون مکفوف]] نیز میگوید: | |||
شخصی از امام صادق{{ع}} پرسید: در [[نافله]] [[نماز ظهر]] چند [[آیه]] از [[قرآن]] باید خواند؟ [[امام]] فرمود: هشتاد [[آیه]]. سؤال کننده پس از شنیدن این پاسخ از مجلس خارج شد. امام فرمود: ابوهارون! آیا پیرمردی عجیبتر از این دیدهای؟ از من سؤال کرد و جواب دادم، ولی از [[تفسیر]] و توضیح آن نپرسید. این کسی است که [[مردم عراق]] [[گمان]] میکنند او [[عاقل]] آنان است. ابوهارون! [[سوره حمد]] هفت آیه دارد و [[توحید]] سه آیه<ref>بنابر شمارهگذاری کنونی آیات در قرآن کریم، سوره توحید چهار آیه دارد ولی ظاهراً از نظر امام{{ع}} سه آیه میباشد</ref>، مجموعاً ده آیه، و [[نافله]] ظهر هشت رکعت است؛ و در مجموع میشود هشتاد آیه<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۳، ص۳۱۴</ref>. | |||
چنان که از این [[سیره]] بر میآید، اینکه امام{{ع}}، ابتدا پاسخ را به صورت سربسته فرمود، از این روی است که [[پرسش]] کننده توضیح، تفسیر و یا دلیل آن را خواستار شود و سپس جواب کامل را بشنود و این به دلیل فوائدی است که بر طرح سؤال مترتب است. | |||
افزون بر [[سیره معصومان]]{{عم}}، از سخنان آنان نیز اهمیت و جایگاه روش [[پرسش و پاسخ]]، استفاده میشود. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: | |||
هرگاه من برای شما چیزی را بیان کردم، [[دلیل قرآنی]] آن را از من بخواهید<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۶۰</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: | |||
{{متن حدیث| إِنَّّ هذَا الْعِلْمَ عَلَيْهِ قُفْلٌ، وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۴۰</ref>؛ «به [[راستی]] بر این [[علم]] قفلی است که کلید آن پرسش است». | |||
همچنین [[محمد بن مسلم]] [[روایت]] میکند که: | |||
[[حمران]] از امام صادق{{ع}} سؤالی پرسید. امام فرمود: {{متن حدیث| إِنَّمَا يَهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا يَسْأَلُونَ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۴۰</ref>؛ «[[مردم]] هلاک شدند، چون نمیپرسیدند». | |||
افزون بر این، [[معصومان]]{{عم}} در [[سیره آموزشی]] خود، دیگران را به پرسیدن [[تشویق]] مینمودند و یا پرسشهای خوب را [[تحسین]] و تشویق میکردند. | |||
محمد بن مسلم میگوید: | |||
از امام باقر{{ع}} درباره کندی [[حرکت]] [[خورشید]] در ظهر، پرسیدم. امام فرمود: محمد! چقدر جثهات کوچک و پرسشات پیچیده و مشکل است! تو اهلیت و [[لیاقت]] شنیدن پاسخ این [[پرسش]] را داری...<ref>نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص۱۲۶</ref>. | |||
این [[ستایش]] [[امام]]{{ع}}، گرچه ستایش و [[تشویق]] به پرسش خوب است، ولی به صورت ضمنی، اصل پرسش را نیز تشویق میکند. البته پرسش هر چه بهتر و پر محتواتر باشد بهتر است. | |||
همچنین، داوود رقی میگوید: | |||
نزد [[امام صادق]]{{ع}} بودم که [[حبابه والبیه]] - که [[زن]] [[نیکوکاری]] بود - وارد شد و از [[حلال و حرام]] پرسشهایی کرد. ما از پرسشهای جالب او [[تعجب]] کردیم. امام{{ع}} به ما فرمود: آیا پرسشی بهتر از پرسشهای حبابه والبیه میشناسید؟...<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۷، ص۱۲۱</ref>. | |||
بنابراین، میتوان گفت: روش سؤال و جواب در [[سیره معصومان]]{{عم}}، از نظر [[آموزشی]] جایگاه والایی دارد؛ از این رو، آنان در جریان [[آموزش]]، همواره سعی میکردند یا شاگردان بپرسند و یا خود پرسشی مطرح کنند.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۳۵.</ref>. | |||
====فوائد روش سؤال و جواب==== | |||
این روش دارای فوائد بسیار آموزشی است که برخی از آنها عبارت است از: | |||
#طرح پرسش از سوی استاد و یا ایجاد پرسش در [[ذهن]] [[شاگرد]]، او را به ندانستن مسئله، متوجه خواهد ساخت، و در نتیجه، انگیزه او برای [[یادگیری]] افزایش خواهد یافت. وقتی انگیزه زیاد باشد، توجه به استاد نیز، به هنگام آموزش، افزایش مییابد و [[دانش]] آموز سعی میکند همه حواس خود را برای یادگیری آموزهها، متمرکز سازد. | |||
#با طرح پرسش، شاگرد، نیز در فرآیند آموزش شرکت میکند و نوعی آموزش و یادگیری فعال، تحقق مییابد؛ به سخن دیگر، روش سؤال و جواب در راستای تحقق اصل فعالیت و هماهنگ با آن است. | |||
#استاد با طرح پرسش، به نیاز شاگردان پی برده و میداند که مشکل و نیاز او در چه بخشی است و هر آنچه را که او نمیداند و یا آگاهیهایش درباره آن کم است، بیان میکند. | |||
#افزون بر اینها، پرسش اگر پیوسته باشد، خواه پرسشی که استاد طرح میکند و یا شاگرد، زوایای بیشتری از موضوع و مسئله [[آموزشی]] شکافته میشود و آموزشی عمیقتر و گستردهتر، تحقق خواهد یافت. | |||
#همچنین، [[پرسش]]، اغلب موجب تقویت [[قوه]] [[تفکر]] [[شاگرد]] میشود؛ چراکه برای پاسخ به پرسش، قوه تفکر خود را به کار میگیرد. برخی [[پرسشها]] نیز موجب تقویت [[ذهن]] و دقت دانشآموز میشود. گاه [[معصومان]]{{عم}} به قصد تقویت [[ذهنی]] [[اصحاب]] و یا برای [[شناخت]] توان [[فکری]] و ذهنی آنان، پرسشی مطرح میکردند. [[ابن عمر]] میگوید: روزی [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: | |||
از میان درختان، درختی است که برگهای آن نمیریزد و مثل آن مثل [[مسلمان]] است. آیا میدانید آن درخت چیست؟ [[مردم]] برای پیدا کردن این درخت ذهن خود را متوجه باغستان کردند، من به نظرم رسید که آن درخت [[نخل]] است، ولی [چون بچه بودم] [[خجالت]] کشیدم که بگویم. اصحاب به پیامبر{{صل}} گفتند: شما بفرمایید، پیامبر فرمود: نخل<ref>شهید ثانی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، ص۱۹۸</ref>. | |||
بنابراین، از بحثهای گذشته میتوان نتیجه گرفت که روش سؤال و جواب در [[سیره معصومان]]{{عم}}، از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است و شاید بتوان گفت که معصومان{{عم}}، در آموزشهای خود - به ویژه آموزشهای رسمی و [[علمی]] - از این روش بیشتر استفاده میکردند؛ زیرا در آموزشهای رسمی بیشتر کسانی شرکت میکنند که دارای سابقه تحصیل و [[دانش]] هستند و [[قدرت]] تفکر در موضوعهای علمی و طرح پرسش و یا پاسخ به پرسشها را دارند، بر خلاف روشهای [[آموزش]] عمومی که افراد شرکت کننده در آن عموم مردم و حتی افراد بیسواد هستند و برای آنان باید مطالبی را در سطح [[فهم]] آنان و به کمک روشهای متناسب با آنان، آموزش داد؛ اما معصومان{{عم}} حتی در این روشها و در برابر عموم نیز گاه مطالب را به گونهای با پرسش همراه میکردند. | |||
پیامبر{{صل}} روزی [[خطبه]] میخواند که فرمود: | |||
آیا شما را به بدترینتان خبر ندهم؟ گفتند: بفرمایید. فرمود: کسی که [[هدیه]] را رد کند، و [[بنده]] خود را بزند، و تنها غذا بخورد، مردم [[گمان]] کردند که بدتر از این کسی نیست؛ سپس فرمود: آیا شما را به بدتر از اینها خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: کسی که [[امید]] [[نیکی]] از او نباشد و از شرش در [[امان]] نباشی. [[مردم]] [[گمان]] کردند بدتر از اینها هم کسی نیست؛ باز فرمود: آیا شما را به بدتر از آن خبر ندهم؟ گفتند: چرا. فرمود: [[بدزبانی]] که هرگاه نامی از [[مؤمنان]] نزد او برده شود، آنان را [[لعن]] کند و هرگاه نام او نزد مؤمنان برده شود، آنان او را لعن کنند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص۲۹۰</ref>.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۳۸.</ref>. | |||
====[[آداب]] و شرایط سؤال و جواب==== | |||
هرگونه پرسشی، به هر قصد و [[نیت]]، موجب تقویت و [[افزایش علم]] نمیشود. برای تحصیل، تقویت و افزایش علم باید پرسشهایی [[حساب]] شده و معقول طرح شود و [[هدف]] از آن نیز باید [[فهم]] باشد، نه چیز دیگر؛ از این رو در [[روایات]]، برای پرسیدن آدابی ذکر شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم: | |||
#[[پرسش]] خوب: هر گاه کسی بخواهد پرسشی را، به ویژه پرسشی [[علمی]]، طرح کند، ابتدا باید در پرسش [[تأمل]] و دقت کند تا برای خود او گویا و روشن شود. آیا آنچه را که میخواهد بپرسد، خود، پاسخ آن را نمیداند و یا پاسخش روشن و واضح نیست. اگر مفهوم پرسش برایش روشن بود و پاسخ آن را نمیدانست، و موقعیت نیز برای پرسش، مناسب و پاسخ دهنده نیز شایسته بود، آنگاه پرسش را مطرح کند. اگر در پرسش و جوانب آن، [[تفکر]] و [[اندیشه]] نکند، ممکن است پرسش بیمورد، سطحی، مبهم و مانند آن باشد و نتیجهای جز تلف کردن وقت خود و پاسخ دهنده و چه بسا دیگران، نداشته باشد. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} میفرماید: ای مردم! هرگاه کسی میپرسد بیندیشد و هرگاه از او پرسیده شد [در جواب] درنگ کند. به [[خدا]] [[سوگند]]! که به دلیل [[سستی]] بسیاری از کسانی که از آنان پرسش میشود [در جواب متقن] و [[سکوت]] بسیاری از پرسشکنندگان در [[پرسش]]، [[بلا]] و [[حقایق]] امور بر شما نازل شده است<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۶۷</ref>. پرسش وقتی خوب است که از [[تدبر]] و [[تفکر]] برخیزد. وقتی پرسش خوب بود، احتمال اینکه پاسخ نیز خوب باشد، بیشتر است. اساساً پرسش خوب، پاسخ خود را تضمین میکند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث| حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۶۹</ref>؛ «پرسش خوب، نیمی از [[علم]] است». | |||
#خوب پرسیدن: افزون بر اینکه پرسش باید خوب و [[علمی]] باشد، روش پرسیدن نیز باید [[نیکو]] باشد. پرسش خوب اگر همراه بیان نامطلوب و طولانی باشد، ممکن است استاد را به بیراهه بکشاند و پاسخ مناسب داده نشود. [[انسان]] از کسی میپرسد که عالم باشد و [[توانایی]] پاسخ به پرسش را داشته باشد. اگر چنین است، با پرسشی کوتاه و مفید و بدون عبارتپردازیهای بیمورد نیز میتوان مقصود خود را به استاد منتقل کرد و پاسخ او را گرفت. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث| مَنْ أَحْسَنَ السُّؤَالَ عَلِمَ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۶۹</ref>؛ «هر کس [[نیک]] بپرسد، خواهد دانست». و نیز فرمود: {{متن حدیث| مَنْ عَلِمَ أَحْسَنَ السُّؤَالَ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۶۹</ref>؛ «کسی که میداند، نیکو میپرسد». | |||
#[[پرسیدن]] برای فهمیدن: از دیگر [[آداب پرسش]] این است که [[هدف]] از آن کسب [[آگاهی]] باشد، نه برای اظهار فضل، مچگیری و مانند آن. [[امام رضا]]{{ع}} از [[پدران]] خود نقل فرمود که: علی{{ع}} در [[مسجد کوفه]] بود؛ مردی از [[اهالی شام]] گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، میخواهم درباره چیزهایی از شما بپرسم؟ [[امام]] فرمود: {{متن حدیث| سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً}}<ref>عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج ۱، ص۴۷</ref>؛ «برای فهمیدن بپرس، نه برای [[عیبجویی]]». | |||
#کم پرسیدن: هر چیزی اگر از حد [[اعتدال]] خارج شود، هر چند خوب باشد، بد خواهد شد و به جای فائده، [[زیان]] خواهد داشت. پرسش نیز چنین است. پرسشی که کلید [[فهم]] و [[علم]] است و از نظر [[امیرمؤمنان]]{{ع}}، یکی از شرایط [[تحصیل علم]] دانسته شده<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۶۲</ref>، اگر زیاد شود، [[زیان]] خواهد رساند؛ زیرا به [[معلم]] و استاد [[اجازه]] نخواهد داد تا آنچه را که مورد نظر آنان است، بیان کنند و دائم آنان را به بیراهه میکشاند و حتی برای استاد و شاگردان خسته کننده خواهد بود؛ از این رو، [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|كَثْرَةُ السُّؤَالِ تُورِثُ الْمَلَالَ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۲۷۹</ref>؛ «[[پرسش]] زیاد، ملالآور است». بنابراین، پرسش نباید از حد [[اعتدال]] خارج شود؛ هم باید طرح شود و هم استاد بتواند مطالب لازم را بیان کند؛ از این روی است که یکی از عیبهای روش [[پرسش و پاسخ]] در روش [[تدریس]] را وقتگیر بودن و پیش نرفتن بحث میدانند؛ زیرا در این روش، استاد باید همواره بپرسد و این وقت زیادی میطلبد؛ بنابراین، اگر استاد بتواند در شروع درس چند پرسش طرح کند و پس از پاسخ اجمالی شاگردان، خود به پاسخ آنها بپردازد، بسیار مفید خواهد بود؛ زیرا این کار نه وقت زیادی میگیرد و نه ملالآور است؛ از سوی دیگر، این تعداد پرسش از سوی شاگردان نیز میتواند مطرح شود و فوائد لازم را در بر داشته باشد. | |||
#مسخره نکردن پرسشگر: برخی ممکن است پرسشهایی مطرح کنند که به نظر بعضی دیگر، صحیح نبوده، بیمورد و یا حتی پرسشی ساده و بیاهمیت باشد. در چنین مواردی، استاد نه تنها خود نباید پرسشگر را مسخره کند، بلکه باید مانع از آن شود که دیگران او را مسخره کنند؛ زیرا این امر موجب میشود افراد به این [[گمان]] که شاید پرسش آنان بیمورد و یا بیفائده باشد، پرسشهای خود را مطرح نکنند، و در نتیجه از فوائد آن [[محروم]] شده، رفته رفته [[روحیه]] نپرسیدن در آنان تقویت و بر آنان [[حاکم]] گردد. جابر میگوید: [[عربی]] [[بادیهنشین]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و پرسید: در [[بهشت]] لباسهایمان را با دست خویش میبافیم یا از جنس [[میوههای بهشتی]] است؟ [[اصحاب]] به این [[پرسش]] او خندیدند. [[اعرابی]] گفت: بر چه میخندید؟ بر [[جاهلی]] که از عالم میپرسد؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: اعرابی! تو راست میگویی، ولی لباسهای ما در بهشت از جنس درختان [[بهشتی]] است<ref>صالحی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص۸</ref>. | |||
#[[رعایت حق]] تقدم: رعایت [[مساوات]] بین شاگردان در همه موارد، از جمله در پاسخ به پرسش آنان لازم است. رعایت مساوات در پاسخ به پرسش آنان به این است که اول به کسی که زودتر پرسیده، پاسخ دهند. مردی [[انصاری]] نزد پیامبر{{صل}} آمد و از او پرسشی کرد. در این هنگام فردی از [[قبیله ثقیف]] نیز وارد شد و مطلبی پرسید، پیامبر{{صل}} فرمود: ای [[برادر]] ثقفی، پرسش انصاری پیش از تو بوده، بنشین تا به پرسش او پاسخ گویم، سپس به تو پاسخ خواهم گفت<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۶۳</ref>. البته در نقل دیگری از این [[روایت]]، اضافه شده است که مرد ثقفی گفت: من عازم [[سفر]] هستم و [[عجله]] دارم. انصاری نیز [[اجازه]] داد، تا پیامبر اول به پرسش او پاسخ گوید. پیامبر نیز به پرسش او پاسخ گفت<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۶۳</ref>. | |||
#[[تأمل]] در پاسخ دادن: از دیگر [[آداب]] پاسخ دادن، عجله نکردن است. ابتدا باید [[صبر]] کرد تا پرسش تمام شود؛ سپس زمانی در آن اندیشید و جوانب آن را در نظر گرفت، آنگاه به آن پاسخ گفت. [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} در این باره میفرماید: {{متن حدیث| مَنْ أَسْرَعَ فِي الْجَوَابِ لَمْ يُدْرِكِ الصَّوَابَ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۳۳۰</ref>؛ «کسی که در پاسخ دادن عجله کند، پاسخ [[درستی]] نخواهد داد». نیز آن حضرت میفرماید: {{متن حدیث| قلما یصیب الرأی العجول}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۳۳۰</ref>؛ «کسی که عجله کند، احتمال به [[حقیقت]] رسیدن او بسیار کم است». [[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: {{متن حدیث| مِنْ أَخْلَاقِ الْجَاهِلِ الْإِجَابَةُ قَبْلَ أَنْ يَسْمَعَ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۳۳۰</ref>؛ «از [[اخلاق]] [[جاهل]] این است که پیش از شنیدن کامل [[پرسش]]، جواب میدهد». | |||
#گفتن «نمیدانم»: از دیگر [[آداب]] پاسخ دادن این است که اگر پاسخ پرسشی را نمیدانیم، بگوییم: «نمیدانم»، و سعی نکنیم هر [[طور]] شده، پاسخی بدهیم. [[انسان]] هر چه عالمتر شود، بیشتر به مجهولات خود پی میبرد؛ زیرا مجهولات انسان در برابر معلومات او، قابل [[قیاس]] نیست. [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«از تو درباره روح میپرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی ندادهاند» سوره اسراء، آیه ۸۵</ref>. گفتن «نمیدانم»، دلیل بر [[عالم بودن]] شخص است، نه [[نادان]] بودن او نادان و جاهل کسی است که نمیداند و [[گمان]] میکند که میداند و میخواهد به هر پرسشی پاسخ گوید. [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث| قَوْلُ لَا أَعْلَمُ نِصْفُ الْعِلْمِ}}<ref>محمدی ری شهری، محمد، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۳۳۱</ref>؛ «گفتن «نمیدانم» نیمی از [[علم]] است».<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۴۰.</ref>. | |||
====روش سؤال و جواب در [[سیره]]==== | |||
چنان که پیش از این نیز گذشت، از این روش در [[سیره معصومان]]{{عم}} برای [[آموزش احکام]] و [[معارف دینی]]، بسیار استفاده شده است. در اینجا نمونههایی از سیره آن بزرگواران را بیان میکنیم. | |||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} - که از [[کودکی]] به همراه [[پیامبر]] بود و [[آموزش]] دیده و دستپرورده آن حضرت است -میفرماید: | |||
هر [[روز]] و هر شب نزد پیامبر{{صل}} میرفتم و او مرا به [[شایستگی]] میپذیرفت و همواره همراه او بودم...، هرگاه از او پرسشی میکردم، پاسخ میگفت. وقتی پرسشهایم تمام میشد و ساکت میشدم، او خود شروع میکرد. هیچ آیهای از [[قرآن]] بر پیامبر{{صل}} نازل نشد، مگر اینکه آن را برایم قرائت و [[املا]] میکرد و من به دست خود مینوشتم و او [[تأویل]] و [[تفسیر]]، [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]] و [[عام و خاص]] [[آیات]] را برای من بیان مینمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۶۴</ref>. | |||
این شیوه [[آموزش دادن]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و شیوه فراگیری [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود. علی{{ع}} نیز با استفاده از این روش، به [[اصحاب]] و [[یاران]] خود [[آموزش]] میداد. [[کمیل بن زیاد]] میگوید: | |||
از امیرمؤمنان{{ع}} پرسیدم: پایههای [[اسلام]] کدام است؟ فرمود: اسلام بر هفت پایه [[استوار]] است: اولین آنها [[عقل]] است که [[صبر]] بر آن بنا شده است.... گفتم: ای امیرمؤمنان، بندهای [[گناه]] میکند و از [[خدا]] [[طلب مغفرت]] مینماید، حد [[استغفار]] چیست؟ فرمود: [[توبه]]. گفتم: همین! فرمود: نه. گفتم: پس چگونه؟ فرمود: هرگاه بندهای گناه کند باید با تحریک بگوید {{متن حدیث| أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ}}. عرض کردم: «تحریک» چیست؟ فرمود: [[حرکت]] لب و زبان در حالی که قصد دارد به دنبال آن آنچه را میگوید در عمل محقق سازد. گفتم: [[پیروی]] [[حقیقی]] یعنی چه؟ فرمود: [[تصدیق]] [[قلب]] و تصمیم بر عدم بازگشت به آن گناه. گفتم: اگر چنین کنم، آیا از استغفار کنندگان هستم؟ فرمود: نه. پرسیدم: چرا؟ فرمود: زیرا هنوز به توبه اصلی نرسیدهای. پرسیدم: اصل استغفار چیست؟ فرمود: بازگشت به توبه از گناهی که کرده و نسبت به آن استعفار نموده است، اولین درجه [[عابدان]] است. [[ترک گناه]] و استغفار، اسمی برای شش معناست: اول، [[پشیمانی]] از گذشته؛ دوم، تصمیم بر ترک همیشگی گناه؛ سوم، پرداختن [[حقوق]] کسانی که از آنان [[حقوقی]] ضایع شده است؛ چهارم، پرداختن [[حقوق خدا]] در هر عمل [[واجب]]؛ پنجم، آب کردن و از بین بردن گوشتی که از [[حرام]] روییده، تا آن اندازه که پوست به استخوان بچسبد و دوباره گوشت جدید از [[حلال]] بروید و ششم، چشانیدن [[رنج]] [[اطاعت]] و [[بندگی]] به بدن؛ همانگونه که [[لذت]] [[معصیت]] را چشیده است<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۹۲</ref>. | |||
چنان که در این [[سیره]] [[مشاهده]] میشود، در قسم اول از روش سؤال و جواب، چنان نیست که همیشه [[شاگرد]] پرسشی را طرح کند و [[امام]] پاسخ گوید، بلکه در این روش [[شاگرد]] اغلب فعال است و هرگونه ابهام پیچیدگی، اشکال و ایرادی به نظرش میرسد، مطرح میکند، تا [[یادگیری]] به صورت کامل و دقیق و عمیق حاصل شود؛ البته خود [[معصومان]]{{عم}} نیز در بسیاری موارد، پاسخ را به صورت مجمل و سربسته بیان میکردند تا شاگرد سؤال کند و درگیر بحث شود؛ برای مثال، [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: | |||
روزی [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ساحر [[مسلمانان]] کشته میشود، ولی ساحر [[کفار]] کشته نمیشود. این مطلب بر حاضران گران آمد. شخصی پرسید: ای [[رسول خدا]]، چرا ساحر کفار کشته نمیشود؟ پیامبر{{صل}} فرمود: چون [[کفر]] از [[سحر]] بزرگتر است و سحر و [[شرک]] به هم نزدیکاند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۷، ص۲۶۰</ref>. | |||
در میان معصومان، [[امام باقر]] و امام صادق{{عم}} بیشترین زمینه مناسب را برای نشر و گسترش [[احکام]] و [[معارف اسلامی]]، در [[اختیار]] داشتند و به صورت علنی و به اصطلاح، رسمی [[تدریس]] میکردند و حوزه درسی تشکیل داده بودند، ولی حتی آنان نیز درسشان معمولاً به گونهای نبوده که بر [[کرسی]] تدریس بنشینند و موضوع خاصی را، به صورت [[سخنرانی]]، تدریس کنند، بلکه - تا آنجا که نگارنده بدان دست یافته -[[شیوه]] اصلی تدریس آنان همین شیوه سؤال و جواب بوده است؛ البته بیشتر از نوع اول و دوم، به ویژه نوع اول، که [[پرسش]] بیشتر از سوی شاگرد مطرح میشود و امام پاسخ میدهد. روش تدریس این دو امام [[بزرگوار]]، بدینگونه بوده است که معمولاً پس از [[نماز صبح]]، رو به [[جمعیت]] و یا بر [[منبر]] مینشستند و هر یک از [[اصحاب]] و شاگردان پرسش و یا سخنی را که داشت، مطرح میکرد و پاسخ میشنید. شاگردان نیز بر حسب علاقه و یا نوع درگیری که با مسائل، در رشتههای گوناگون، داشتند، پرسشهای خود را مطرح میکردند و پاسخ میشنیدند. حاضران نیز اغلب این [[پرسش و پاسخ]] را یادداشت میکردند و یا به [[ذهن]] خود میسپردند<ref>عمادزاده، حسین، زندگانی معلم کبیر حضرت امام جعفر صادق، ج ۲، ص۹۹</ref>. | |||
[[شهید]] اول نیز در کتاب الذکری مینویسد: «چهارصد نویسنده، چهارصد کتاب درباره پاسخهایی که [[امام صادق]]{{ع}} به [[سؤالها]] داده است، پدید آوردهاند»<ref>حیدر، اسد، الامام الصادق{{ع}} و المذاهب الاربعة، ج ۱، ص۶۷</ref>. | |||
دیگر [[ائمه]]{{عم}} نیز بیشتر از طریق سؤال و جواب به [[آموزش]] [[اصحاب]] و شاگردان خود میپرداختند، به گونهای که بسیاری از اصحاب، کتابهایی را از پرسشهای خود یا دیگران و پاسخهای آن بزرگواران، با عنوان مسائل گردآوری کردهاند. برخی از این کتابها عبارتاند از: مسائل عن ابی الحسن موسی{{ع}}، تصنیف صفوان بن یحیی؛ مسائل عن أبی الحسن موسی{{ع}}، تصنیف علی بن یقطین؛ مسائل عن ابی الحسن الرضا{{ع}}، تصنیف محمد بن ابی عمیر؛ مسائل عن ابی الحسن الرضا{{ع}}، تصنیف یاسر خادم؛ روایات و مسائل عن ابی الحسن الثالث العسکری، تصنیف ایوب بن نوح بن دراج<ref>فیاض، عبدالله، تاریخ التربیة عند الامامیة بین عصری الصادق و...، ص۲۳۱</ref>. | |||
آنچه بیان شد، نمونههایی از نوع اول از روش سؤال و جواب در [[سیره معصومان]]{{عم}} بود؛ اما در این روش، نوع دیگری نیز مطرح است که در سیره معصومان{{عم}} از آن استفاده فراوانی شده و آن چنین بود که [[پرسش]] از سوی [[امام]] طرح میشد و شاگردان پاسخ میدادند و پاسخ آنان به یکی از این چهار صورت بود: یا پاسخ درست میدادند، که امام پاسخ آنان را [[تأیید]] میکرد، یا پاسخ ناقص بود که امام آن را تکمیل میکرد و یا [[اشتباه]] و نادرست بود که امام پاسخ را [[اصلاح]] میکرد، و یا هیچ پاسخی نمیدادند و از امام میخواستند که خود پاسخ دهد، در این صورت، امام پاسخ را بیان میفرمود. در اینجا نمونههایی از هر یک از این اقسام چهارگانه را بیان میکنیم: | |||
[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: | |||
علی بن الحسین{{ع}} به مردی فرمود: کدام یک از این دو را بیشتر [[دوست]] داری: [[دوستی]] که هرگاه تو را میبیند، کیسهای از دینار به تو بدهد؛ یا [[دوستی]] که هرگاه تو را ببیند، بر دامی از [[دامهای شیطان]] آگاهت سازد و راه [[غلبه]] بر [[کید شیطان]] را به تو نشان دهد؟ | |||
وی گفت: دوستی که هرگاه مرا ببیند، راهی به من نشان دهد که [[شیطان]] و بلای او را از خود دور کنم. [[امام]] فرمود: کدام یک را بیشتر [[دوست]] داری: [[نجات]] اسیری [[تهیدست]] که در دست [[کافران]] [[اسیر]] است؛ یا اسیری که در دست [[ناصبیها]] گرفتار است؟ | |||
گفت: ای [[پسر رسول خدا]]، از [[خدا]] بخواه تا مرا در پاسخ صحیح [[یاری]] فرماید. | |||
امام فرمود: خدایا! او را در پاسخ صحیح موفق فرما. | |||
مرد گفت: نجات اسیر مسکینی که در دست ناصبیها اسیر است؛ زیرا اگر این را [[آزاد]] کنم، برایش [[بهشت]] و نجات از [[آتش]] آماده شده است، ولی اگر آن دیگری را آزاد کنم، نهایت اینکه او را از [[ظلم]] ظالمی در این [[دنیا]] نجات دادهام، در حالی که خدا برای این ظلمی که بر او میشود، در [[آخرت]] هزاران برابر [[بخشش]] میکند و از [[ظالم]] نیز [[انتقام]] میگیرد؛ چون خدا [[عادل]] است، [کنایه از اینکه [[ناصبی]] ممکن است [[مسلمان]] را [[منحرف]] سازد و نجات او از دست [[ناصبی]]، نجات از [[انحراف]] است، ولی [[کافر]] به دلیل قوت [[استدلال]] مسلمان و [[اعتقاد]] او، نمیتواند مسلمان را به [[کفر]] بازگرداند]. | |||
امام فرمود: خدا تو را موفق ساخت؛ زیرا آنچه را گفتی از آنچه در سینه من است - و حتی یک حرف از آنچه [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود، کم ندارد – گرفتهای.».. <ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۹</ref>. | |||
در این [[سیره]]، [[شاگرد]] توانست به [[پرسش]] امام پاسخی صحیح بدهد، امام نیز پاسخ او را [[تأیید]] کرد؛ اما [[اصحاب]] گاه به پرسش امام پاسخی ناقص میدادند و یا حتی پاسخ نادرست را صحیح میپنداشتند که در این صورت، امام پاسخ ناقض را کامل و پاسخ نادرست را تصحیح میکرد. | |||
[[سلیمان بن جعفر هذلی]] میگوید: [[امام صادق]]{{ع}} به من فرمود: | |||
ای سلیمان، «[[فتی]]» کیست؟ گفتم: فتی نزد ما همان [[جوان]] است. [[امام]] فرمود: آیا نمیدانی [[اصحاب کهف]] همه پیرمرد بودند، [[ولی خدا]] به دلیل ایمانشان، آنان را [[جوانمرد]] نامیده است؟ سلیمان! هر کس به [[خدا]] [[ایمان]] آورد و [[تقوا]] پیشه سازد، او جوانمرد است<ref>عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج ۲، ص۳۲۳</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} نیز روزی از [[یاران]] خود پرسید: کدام یک از دستگیرههای ایمان محکمتر است؟ یکی گفت: [[نماز]]، دیگری گفت: [[روزه]]، سومی پاسخ داد: [[زکات]] و بالأخره هرکس پاسخی داد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: هیچ کدام از اینها نیست. محکمترین دستگیرههای ایمان، [[دوست داشتن]] برای خدا و [[دشمن]] داشتن برای خداست<ref>مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۲۲۷</ref>. | |||
[[امام رضا]]{{ع}} نیز از پدرش - [[موسی بن جعفر]]{{ع}} - و او نیز از [[امام صادق]]{{ع}}، نقل فرمود: | |||
یکی از کسانی که [[قرآن]] را [[تفسیر]] میکرد، نزد پدرم، [[امام باقر]]{{ع}}، آمد. پدرم فرمود: تو فلانی هستی؟ گفت: بله. فرمود: تو قرآن را تفسیر میکنی؟ گفت: بله. فرمود: این [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ}}<ref>«و میان آنان و شهرهایی که در آنها خجستگی نهاده بودیم شهرهایی به هم پیوسته پدید آوردیم و در آنها راه رفت و آمد را به اندازه (برقرار) کردیم (و گفتیم) شبها و روزها در آنها با ایمنی سفر کنید» سوره سبأ، آیه ۱۸</ref> را چگونه تفسیر میکنی؟ گفت: این مکان بین [[مکه]] و مناست. فرمود: آیا این مکان ترسناک است و در آن دزد وجود دارد یا نه؟ گفت: آری. فرمود: پس جایی که خدا آن را [[امن]] قرار داده، در آن [[ترس]] و [[دزدی]] است؟! گفت: پس آن کجاست؟ امام فرمود: مراد از آن ما [[اهل بیت]] هستیم. خدا شما را «ناس» نامیده است و ما را «[[قریه]]». عرض کرد: فدایت شوم! آیا در قرآن موردی هست که به [[انسان]] قریه اطلاق شده باشد؟ فرمود: بله؛ {{متن قرآن|وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ}}<ref>«و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آوردهایم بپرس و بیگمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲</ref> آیا از در و [[دیوار]] [[پرسش]] میشود یا از [[مردم]]؟ و نیز {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا}}<ref>«و هیچ شهری نیست مگر که ما پیش از رستخیز آن را از میان میبریم یا سخت عذاب میکنیم، این در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره اسراء، آیه ۵۸</ref> آیا در و دیوار [[عذاب]] میشوند، یا [[انسان]]؟»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۴، ص۲۳۴</ref>. | |||
گاهی نیز [[شاگرد]] پاسخ را نمیداند که در این صورت، [[امام]] خود پاسخ پرسش را بیان میکند. فائده این پرسش آن است که شاگرد را به [[جهل]] خود [[آگاه]] میسازد و توجه او را به [[فهم]] و [[یادگیری]] جلب میکند. | |||
[[محمد بن منصور]] میگوید: | |||
از [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸</ref> پرسیدم. امام فرمود: به نظر تو آیا [[خدا]] به [[زنا]]، [[شرب خمر]] و مانند آن، امر میکند؟ گفتم: نه. | |||
فرمود: پس این «فاحشهای» که ادعا میکنند خدا آنان را بدان امر کرده است، چیست؟ گفتم: خدا و [[ولی خدا]] داناترند؟ فرمود: این آیه درباره [[پیشوایان]] [[ستمگر]] است، که ادعا میکنند خدا آنان را به [[امامت]] مردم امر کرده است، و [[حال]] آنکه خدا آنان را امر نکرده است. خدا از این مطلب خبر داده و از آن به فاحشه تعبیر کرده است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، کافی ج ۱، ص۳۷۳</ref>. | |||
و نیز [[علی بن شعیب]] میگوید: | |||
نزد [[امام رضا]]{{ع}} رفتم. [[امام]] فرمود: بهترین [[مردم]] از نظر معاش کیست؟ عرض کردم: شما از من بیشتر میدانید. فرمود: کسی که دیگری در [[زندگی]] او خوش زِیَد؛ سپس فرمود: چه کسی بدترین زندگی را دارد؟ عرض کردم: شما بهتر میدانید. فرمود: کسی که دیگری در زندگی او زندگی نکند... [یعنی تنها باشد و کسی با او زندگی نکند]<ref>حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۴۷۱</ref>. | |||
موارد یاد شده در این قسمت، نمونههایی بود از استفاده [[معصومان]]{{عم}} از نوع دوم از روش سؤال و جواب در [[آموزش]] [[اصحاب]] و [[یاران]].<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۴۳.</ref>. | |||
====تفاوت روش سؤال و جواب با روش [[پرسش و پاسخ]] معروف در روش [[تدریس]]==== | |||
باید به این نکته توجه شود که این روش با آنچه امروزه به روش پرسش و پاسخ، در محافل [[علمی]] شناخته شده، تفاوت دارد، گرچه شباهتهایی نیز با هم دارند؛ زیرا نوع اول از این روش کاملاً عکس روش پرسش و پاسخ است. در روش پرسش و پاسخ، [[پرسش]] از سوی استاد طرح میشود و پاسخ از سوی [[شاگرد]]، در حالی که در این قسم پرسش از سوی شاگرد و پاسخ از امام و [[معصوم]] است. | |||
نوع دوم از این روش نیز با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زیرا در روش پرسش و پاسخ، استاد برای اینکه شاگرد را به پاسخ صحیح [[هدایت]] کند، پرسشهای پی در پی طرح میکند؛ اما در این قسم، معصوم تنها یک سؤال مطرح میکند، نه پرسشهای پیوسته. | |||
تفاوت دیگر آنکه اگر شاگرد پاسخ صحیح را میدانست، امام آن را [[تأیید]] میکرد و اگر پاسخ ناقص یا نادرست بود و یا اصلاً پاسخ را نمیدانست، امام پرسش دیگری طرح نمیکرد، بلکه خود، پاسخ را کامل، یا [[اصلاح]] کرده و یا پاسخ درست را ارائه مینمود. در عین [[حال]] با توجه به اینکه در این قسم گاهی امام پرسشهایی پی در پی مطرح میکند تا [[شاگرد]] خود به جواب برسد، میتوان روش [[پرسش و پاسخ]] را جزئی از این قسم دانست. | |||
نوع سوم از این روش نیز، که در اصطلاح به آن روش [[مناظره]] میگویند، با روش پرسش و پاسخ متفاوت است؛ زیرا، گرچه در هر دو روش [[پرسش]] و پاسخها پی در پی است، ولی در روش پرسش و پاسخ، [[پرسشها]] همواره از سوی استاد طرح میشود، در حالی که در روش مناظره، پرسشها میتواند از دو طرف مناظره مطرح شود. | |||
گذشته از آن، [[هدف]] در روش پرسش و پاسخ این است که شاگرد خود به پاسخ [[واقعی]] دست یابد، در حالی که در روش مناظره، هدف روشن شدن [[حق]] برای دو طرف است، [[حال]] خود به آن برسند، یا طرف مقابل برای دیگری بیان کند. | |||
همچنین، در روش پرسش و پاسخ دو طرف، استاد و شاگرد هستند، در حالی که دو طرف در روش مناظره، اغلب استاد و شاگرد نیستند و حتی ممکن است از نظر [[علمی]] مساوی باشند. | |||
روش سؤال و جواب با روش سقراطی نیز متفاوت است، هر چند قسم سوم از آن با بخشی از روش سقراطی شباهت بیشتری دارد؛ زیرا برخی روش پرسش و پاسخ را با روش سقراطی، یکسان میدانند، در حالی که این دو نیز با هم تفاوتهایی دارند. [[سقراط]] در روش خود ابتدا با پرسشهای پیوسته، شاگرد یا طرف بحث را به [[جهل]] یا خطای خود متوجه میساخت و از آن پس، درصدد بود تا او را به [[علم]] و صواب برساند<ref>صفوی، امان الله، کلیات روشها و فنون تدریس، ص۲۳۹</ref>، در حالی که در روش پرسش و پاسخ، تنها بخش دوم از روش سقراط مطرح است<ref>شعبانی، حسن، مهارتهای آموزشی، ص۳۰۹</ref>؛ البته اگر مراد از روش سقراطی روشی است که به روش سقراط شباهت دارد، میتوان این دو را یکی دانست. | |||
همچنین، در روش سقراط، لازم نیست دو طرف بحث استاد و شاگرد باشند، برخلاف روش [[پرسش و پاسخ]] که دو طرف استاد و شاگردند. | |||
اما شباهت روش سؤال و جواب با روش سقراطی در این است که قسم سوم روش سؤال و جواب؛ یعنی روش [[مناظره]] مانند روش سقراطی با طرح پرسشهای پی در پی، تلاش میکند که طرف مقابل را به [[جهل]] و تناقص در گفتار گرفتار سازد، اما در عین [[حال]] با آن تفاوت هم دارد و آن اینکه در روش سقراطی، وقتی طرف مقابل به جهل یا تناقض خویش پی برد، [[پرسش]] تمام نمیشود، بلکه [[پرسشها]] ادامه مییابد تا به [[علم]] برسد؛ اما در روش مناظره، وقتی یکی از دو طرف به جهل و یا تناقض خود پی برد، بحث و مناظره پایان میپذیرد و برای رسیدن به علم، باید از راه و روشهای گوناگون [[آموزشی]] به [[یادگیری]] بپردازد.<ref>[[سید علی حسینیزاده|حسینیزاده]] و [[محمد داوودی|داوودی]]، [[سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت (کتاب)|سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت]]، ص ۳۴۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |