کرامات امام جواد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←از جیحون تا نیل و خانه خدا
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
=== از [[جیحون]] تا نیل و [[خانه خدا]] === | === از [[جیحون]] تا نیل و [[خانه خدا]] === | ||
[[ابونعیم اصفهانی]]، از | [[ابونعیم اصفهانی]]، از دانشمندان اهل سنت و صاحب کتاب «حلیة الأولیاء»، داستانی از زبان [[ابویزید بسطامی]] نقل میکند: یکی از آرزوهای او، [[تشرف]] به [[زیارت]] [[بیت الله الحرام]] و خانه خدا بود و همیشه این [[آرزو]] را در سر میپروراند. | ||
بالاخره [[انتظار]] به سر آمد و مقدمات [[سفر]] فراهم شد. پیش از موسم [[حج]] از بسطام، زادگاه خویش حرکت کرد و از مسیر شام رهسپار [[مدینه منوره]]، زادگاه [[رسول اکرم]] {{صل}} و [[مکه مکرمه]]، خانه خدا و بیت الله الحرام شد. | بالاخره [[انتظار]] به سر آمد و مقدمات [[سفر]] فراهم شد. پیش از موسم [[حج]] از بسطام، زادگاه خویش حرکت کرد و از مسیر شام رهسپار [[مدینه منوره]]، زادگاه [[رسول اکرم]] {{صل}} و [[مکه مکرمه]]، خانه خدا و بیت الله الحرام شد. | ||
ابویزید بسطامی میگوید: هنگامی که در مسیر راه به طرف [[شهر]] [[دمشق]] میرفتم، وارد روستایی شدم و لحظهای توقف کردم. پسر بچه چهار سالهای را کنار تپهای از | ابویزید بسطامی میگوید: هنگامی که در مسیر راه به طرف [[شهر]] [[دمشق]] میرفتم، وارد روستایی شدم و لحظهای توقف کردم. پسر بچه چهار سالهای را کنار تپهای از خاک مشغول [[بازی]] دیدم. ابتدا خواستم [[سلام]] کنم؛ ولی با خود گفتم: او بچهای خردسال است و شاید معنی سلام را نداند! دوباره با خود گفتم: چنانچه سلام نکنم، یک دستور مهم [[اخلاقی]] و [[دینی]] را انجام ندادهام و بالاخره تصمیم گرفتم، سلام کنم. | ||
وقتی به او نزدیک شدم، گفتم: | وقتی به او نزدیک شدم، گفتم: السلام علیک. | ||
متوجه من شد و گفت: [[سوگند]] به پروردگاری که [[آسمان]] را برافراشت و [[زمین]] را وسعت داد، اگر جواب سلام [[واجب]] نبود، هرگز جواب [[سلامت]] را نمیدادم؛ زیرا تو مرا کوچک شمردی و به دلیل کمی سن [[تحقیر]] کردی! | متوجه من شد و گفت: [[سوگند]] به پروردگاری که [[آسمان]] را برافراشت و [[زمین]] را وسعت داد، اگر جواب سلام [[واجب]] نبود، هرگز جواب [[سلامت]] را نمیدادم؛ زیرا تو مرا کوچک شمردی و به دلیل کمی سن [[تحقیر]] کردی! |