|
|
خط ۱۷۰: |
خط ۱۷۰: |
| ایشان مفهوم هدایت باطنی را، آنگاه که فاعل [[هدایت]]، [[خداوند متعال]] است، چنین تبیین میکنند: | | ایشان مفهوم هدایت باطنی را، آنگاه که فاعل [[هدایت]]، [[خداوند متعال]] است، چنین تبیین میکنند: |
| # [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا میکند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام میگشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> میداند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛ | | # [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا میکند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام میگشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> میداند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛ |
| # [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد میکند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم میتواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref> | | # [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد میکند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم میتواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref>. |
| | |
| '''اثبات نظریه هدایت باطنی'''
| |
| | |
| برای [[اثبات]] این نظریه به دستهای از [[آیات قرآن]] استناد شده است:
| |
| | |
| # آیاتی که پس از اشاره به [[مقام امامت]] [[پیامبران]] از هدایتگری آنان سخن گفته است:
| |
| ##{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
| |
| ##{{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
| |
| # آیاتی که [[امر الهی]] را تبیین کرده است:
| |
| ##{{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.</ref>.
| |
| ##{{متن قرآن|وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ}}<ref>«و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.</ref>.
| |
| # آیاتی که بیان میکند، [[معرفت]] کامل و [[یقین]] ناب در گرو آن است که [[انسان]] از ظاهر [[جهان]] گذشته، [[ملکوت]] و [[باطن]] اشیا را ببیند؛ چنانکه درباره [[ابراهیم]] {{ع}} فرموده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}<ref>«و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref>.
| |
| | |
| از مجموع این [[آیات]]، نکات زیر به دست میآید:
| |
| # [[امامت]] با [[هدایت]] ملکوتی ملازمه دارد؛ یعنی [[هدایت]]، وصف ویژه [[امامت]] و معرف آن است، پس [[امامت]] بیهدایت، و [[هدایت]] بیامامت نخواهد بود. [[هدایت]] یاد شده به امر خاص [[الهی]] تحق مییابد.
| |
| # رسیدن به [[مقام امامت]] و هدایتگری به امر خاص [[الهی]]، از رهگذر دو چیز بهدست میآید: [[صبر]] در [[راه خدا]] و [[یقین]] به [[آیات الهی]]، و چون [[صبر]] به صورت مطلق آمده است، هر نوع [[شکیبایی]] در [[راه خدا]] و [[تحمل سختیها]] و [[استواری]] در [[آزمونهای الهی]] را در برمیگیرد. این [[صبر]]، نتیجه [[معرفت]] کامل و [[یقین]] به [[آیات الهی]] است.
| |
| # [[امر الهی]]، همان جنبه ملکوتی اشیاست و هر موجودی از جنبه ملکوتی و [[باطنی]] وجود خود با [[خداوند]] ارتباط دارد. از اینرو، [[امام]] باید از [[اصحاب]] [[یقین]] باشد؛ یعنی [[ملکوت]] عالم را ببیند و در پرتو چنین [[معرفتی]] میتواند از راه [[باطن]] قلبهای مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی [[خدا]] [[هدایت]] کند. بر این پایه، حرکت [[انسانها]] به سوی [[خدا]] و وصول آنان به کمال مطلوب از راه تأثیر درونی و [[معنوی]] [[امام]] تحقق مییابد؛ چنانکه در [[حیات]] ظاهری نیز [[امام]] راه [[سعادت]] را به [[بشر]] نشان میدهد. از اینرو، [[هدایتگری]] [[امام]] دو جنبه ظاهری و [[باطنی]] دارد<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.</ref>.
| |
| # قلمرو و [[گستره امامت]] [[امام]]، از حیث جمعیتی، همه [[مردم]] را در بر میگیرد، چه رسد به [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]. این مهم در [[آیه]] [[مبارک]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} از واژه {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} به دست میآید.
| |
| # [[گستره امامت]] [[امام]]، از حیث فضای جغرافیایی [[زمین]] را در بر میگیرد. این ویژگی، از کاربرد واژه {{متن قرآن|فِي الْأَرْضِ}} که در [[آیه]]: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شدهاند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref> دانسته میشود.
| |
| # [[گستره امامت]] [[امام]]، فراتر از گستره [[نبوت]] [[نبی]] است. بر پایه [[آیه]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} از یکسو، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از [[ابتلائات]] متعدد همچون [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} و در سن [[پیری]] به [[مقام امامت]] رسیده و از سویی دیگر، پیش از [[فرزند]] دار شدن، [[نبی]] و [[رسول]] بودهاند؛ از اینرو، جعل [[مقام امامت]] برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در سن [[پیری]] و پس از مقام [[نبوّت]] و [[رسالت]] بوده است. [[امام رضا]] {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ {{ع}} بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} }}.
| |
| # [[جایگاه امامت]] از حیث فردی و [[اجتماعی]]، جایگاهی [[اجتماعی]] است. مضاف بودن واژه [[امام]]، [[گواه]] این [[باور]] است. واژه [[امام]]، مفهومی دارای اضافه است و با مفهوم مأموم معنا مییابد؛ از اینرو، [[امام]] برای [[جامعه انسانی]]، [[امام]] است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}.
| |
| # [[امامت]] به جعل الهی است و فقط [[خدای متعال]] [[حق]] [[مشروعیتبخشی]] به [[امام]] [[جامعه اسلامی]] را دارد: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ}}، {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ}}، {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ}}.
| |
| # [[امامت]] [[عهد الهی]] است و به [[ظالمان]] نمیرسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۱۳۲-۱۳۸.</ref>.
| |
| | |
| چهبسا اشکال شود که [[ابراهیم]] {{ع}} مقام امامت را برای [[فرزندان]] خود نیز درخواست کرد و [[خداوند]] درخواست او را در مورد [[فرزندان]] صالحش برآورد، چنان که در [[آیات]] دیگر بر [[امامت]] [[اسحاق]] و [[یعقوب]] تصریح شده است. از این رو، امامت عطا شده به [[ابراهیم]] {{ع}} از ویژگیهای او به شمار نمیرود، در این صورت باید گفت [[نبوت]] از امامت جدا نمیشود، با این که امامت ابراهیم {{ع}} پس از نبوت او و در دوره [[پیری]] تحقق یافته است، یعنی او در دورهای از [[زندگی]] خود دارای [[مقام نبوت]] بود، ولی [[امام]] نبود و این دو مطلب با یکدیگر ناسازگارند. [[این مفسر]] در پاسخ این اشکال، عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] نپذیرفته و به آیاتی از [[قرآن]] [[استشهاد]] کرده است، که در آنها از تعدادی از [[پیامبران]] که غالباً از فرزندان ابراهیماند، یاد شده بیآنکه از [[هدایتگری]] آنان (امامت) سخنی به میان آمده باشد<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۵.</ref>: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم - نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم - و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد * آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند * آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.</ref>.
| |
| | |
| با توجه به [[آیات]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref> که [[امامت]] را برای [[اسحاق]] و [[یعقوب]] ثابت میکند و عدم مزیت این دو [[پیامبر]] بر [[پیامبران]] دیگر همچون [[داوود]]، [[سلیمان]]، ایوب، یوسف، [[هارون]]، [[زکریا]]، [[یحیی]]، [[الیاس]]، اسماعیل، [[یونس]]، [[الیسع]] و [[لوط]] نسبت به [[مقام امامت]] و [[قطعی]] بودن امامت [[پیامبران اولوالعزم]]، نمیتوان عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] [[انکار]] کرد. البته امامت به معنای [[هدایتگری]] [[باطنی]] و ایصال به مطلوب، مراتب و درجات مختلفی، متناسب با مراتب و درجات وجودی هر یک از پیامبران الهی، دارد، و همه آنان از این مقام بهرهمندند.
| |
| | |
| '''نقد و بررسی دیدگاه هدایت باطنی'''
| |
| | |
| چنانکه روشن شد، این دیدگاه بر دو محور [[استوار]] است که در ادامه آنها را بررسی میکنیم.
| |
| | |
| الف) '''بررسی اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': چنانکه گذشت، به طور کلی میتوان از سخن قائلان به این دیدگاه، سه [[دلیل]] برای [[اثبات]] تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]] در این [[آیه]]، به دست آورد. درباره این [[ادله]] میتوان گفت: اولاً اینکه [[وحی]] تنها بر [[پیامبران]] نازل میشود، در نگاه نخست با این اشکال رو به رو میشود که وقتی کسی برای نخستین بار قرار است به او وحی شود تا پیامبریاش اعلام شود، آیا در آن هنگام [[پیامبر]] است یا خیر؟ برای نمونه، وقتی به [[حضرت موسی]] {{ع}} وحی شد که {{متن قرآن|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیدهام پس به آنچه وحی میشود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، آیا ایشان پیش از این [[وحی]]، [[پیامبر]] بود یا پس از آن به [[پیامبری]] برگزیده شد؟ ممکن است گفته شود که وی نزد [[خداوند]] جایگاه [[پیامبری]] داشته است و [[وحی]]، تنها به منزله اعلام جایگاه [[پیامبری]] به او بوده است. در برابر این پاسخ، [[خصم]] نیز مدعی میشود که [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] به معنای [[نبوت]] است؛ و [[ابراهیم]] {{ع}} نیز که پیش از این نزد [[خداوند]] [[پیامبر]] بوده است، با این [[وحی]] رسماً صاحب جایگاه [[پیامبری]] میشود. ثانیاً اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آخرِ [[عمر]] خود از فرزنددار شدن [[ناامید]] بوده و به آن [[علم]] نداشته است، [[سخن]] درستی است؛ اما چه مانعی دارد که حکایت اعطای [[مقام امامت]]، مربوط به دوره جوانی یا میانسالی آن حضرت بوده باشد که در آن دوران، به فرزنددار شدن [[امید]] داشته است و به اعتبار [[فرزندان]] آیندهاش تقاضای اعطای مقام امامت به آنها را کرده باشد؟ چنانکه بقیه [[انسانها]] نیز پیش از فرزنددار شدن یا حتی پیش از [[ازدواج]]، برای نسل خود [[دعای خیر]] میکنند. ثالثاً علامه طباطبایی که صاحب اصلی این نظریه است با تکیه بر روش [[تفسیری]] [[قرآن]] به [[قرآن]] بر این [[باور]] است که امتحاناتی که به سبب آنها مقام امامت به حضرت ابراهیم {{ع}} داده شد، امتحاناتی است که [[قرآن]] از آنها سخن به میان آورده است که یکی از آنها ماجرای به قربانگاه بردن [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. این سخن اگرچه در نگاه نخست و به لحاظ [[عقلی]] خدشه پذیر مینماید، [[تدبر]] و [[تأمل]] بیشتر ما را به صحت و [[اتقان]] این [[استدلال]] رهنمون میسازد. توضیح آنکه ممکن است کسی بگوید اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[مبتلا]] به امتحاناتی شد که یکی از آنها همان ماجرای [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} بود، سخنی ترددناپذیر است؛ اما برای تطبیق آنها بر امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]]، شاهدی وجود ندارد، بلکه امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]] میتواند امتحانات قبل از [[نبوت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده باشد که پس از موفقیت در آنها، حضرت به [[مقام نبوت]] رسیده باشد<ref>سید محمد آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>.
| |
| | |
| به نظر میرسد اشکال اول و دوم بدون پاسخ باشند، اما اشکال سوم چنین برطرف میشود که اوّلاً، [[خداوند متعال]] مقامی عظیم به نام [[امامت]] را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} داده و این مقام را به سبب موفقیت در امتحاناتی، که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن حضرت، در [[قرآن کریم]] بیان شده که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. استظهار عرفی از مجموع [[آیات]]، [[هادی]] این نکته است که [[خداوند متعال]] درصدد تبیین این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} شد و این امتحانات، از جمله [[فرمان]] به [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده است، بنابراین و بر اساس نکته یاد شده، میتوان این دیدگاه را که [[امامت]] در [[آیه]] "[[ابتلا]]" غیر از [[نبوت]] است، صحیح دانست.
| |
| | |
| ب) '''بررسی مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': به نظر میرسد استناد قائلان به این دیدگاه در تبیین میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> ناتمام و با اشکلاتی روبهروست.
| |
| | |
| '''اشکال اول''': پایه [[استدلال]] این سخن، تطبیق {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} بر [[امر تکوینی]] است که ملازم با وقوع است، حال آنکه در ادبیات [[قرآنی]] واژه "امر" به معنای [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] که ملازم با وقوع آن نیست نیز به کار رفته است؛ چنانکه [[خداوند متعال]] راجع به [[ابلیس]] میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. همچنین راجع به [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده میدهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.</ref>. چنین معنایی از واژه "امر" در داستان [[قوم ثمود]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}}<ref>«و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، پس آذرخش (آسمانی) آنان را در حالی که خود مینگریستند فرو گرفت» سوره ذاریات، آیه ۴۴.</ref>.
| |
| | |
| در این [[آیات]]، ظاهر از واژه "امر" همان [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] [[خداوند]] است که ملازم با وقوع [[تکوینی]] مراد است و اساساً همین که به [[اذعان]] [[قرآن کریم]]، [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} از آن [[نافرمانی]] کردهاند، نشان از آن دارد که این امر، [[تکوینی]] بوده، تخلفپذیر نیست.
| |
| | |
| [[خداوند متعال]] پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] مربوط به [[طلاق]] میفرماید: {{متن قرآن|ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا}}<ref>«این فرمان خداوند است که به سوی شما فرو فرستاده است و هر که از خدا پروا کند (خداوند) گناهانش را میپوشاند و برای وی پاداشی سترگ فراهم میگرداند» سوره طلاق، آیه ۵.</ref>. در این [[آیه]] نیز مقصود از {{متن قرآن|أَمْرُ اللَّهِ}} [[امر تشریعی]] است؛ چرا که پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] بوده و پس از آن نیز از [[تقوا]] داشتن نسبت به این امر سخن گفته است.
| |
| | |
| ممکن است گفته شود تعبیر {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} از آنجا که همراه با واژه "باء" آمده است، با موارد پیشگفته که بدون واژه "باء" استعمال شده، متفاوت است؛ بدین معنا که هرگاه تعبیر [[امر الهی]] بدون واژه "باء" آمده باشد، منحصراً در [[امر تکوینی]] به کار میرود<ref>در این باره، ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۵.</ref>.
| |
| | |
| در پاسخ باید گفت: [[آیات]] متعددی در [[قرآن کریم]] وجود دارد که خلاف این نظریه را ثابت میکند: {{متن قرآن|وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشتهها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
| |
| | |
| بر اساس ظاهر این [[آیه]]، چنانکه [[مفسران]] [[عقیده]] دارند، مقصود از "امر" چیزی جز [[فرمان خداوند]] [[متعال]] نیست که میتوان آن را [[اطاعت]] یا از آن [[عصیان]] کرد<ref>برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۳۵؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۲۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. همچنین در آیهای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>.
| |
| | |
| به گفته بسیاری از مفسران صدر اسلام، همچون [[ابن عباس]]، [[سدی]] [[ربیع]] و [[قتاده]]<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۷.</ref> و نیز مفسران متأخر، مقصود از "امر" در این [[آیه]]، [[جهاد]] است<ref>برای نمونه، ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۰؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۵۷؛ سید عبدالله سبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۱۲؛ سید محمدحسین فضل الله، منم وحی القرآن، ج۲، ص۱۶۸. ممکن است چنین تصور شود که احتمال دارد مقصود از «بأمره» در این آیه عذاب الهی باشد که مساوق با امر تکوینی است؛ با وجود این، باید توجه داشت مخاطبان در این آیه مسلمانانی هستند که چون ایمان به خدا و پیامبر {{صل}} آورده بودند، اهل کتاب به آنها حسادت و شیطنت کردند. خداوند متعال به مؤمنان دستور میدهد که آرامش داشته باشند و گذشت کنند تا فرمان و امر او صادر شود. به دیگر بیان، گذشت و چشم پوشی (برخورد فیزیکی یا همان جنگ و قتال نکردن) نسبت به اهل کتاب، مقید به آمدن امر خداوند شده است؛ یعنی آن هنگام که فرمان خدا صادر گردد، فرمان به گذشت و چشم پوشی لغو میشود. اگر مقصود از امر خداوند عذاب باشد، تقیید عفو و گذشت با آمدن عذاب الهی، چندان معنادار به نظر نخواهد رسید؛ افزون بر آن، اساساً فرمان به عذاب صادر نشده است.</ref> که امری [[تشریعی]] به شمار میرود و [[مؤمنان]] از آن بازداشته شدهاند. این [[آیه]] بعدها به وسیله [[آیات]] [[جهاد]] [[نسخ]] شده است<ref>مانند آیه {{متن قرآن|فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ}} «و چون ماههای حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید» سوره توبه، آیه ۵؛ یا آیه {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ}} «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمیآورند، جنگ کنید» سوره توبه، آیه ۲۹. در این باره، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۶۵۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۷۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. جالب آنکه خود علامه طباطبایی نیز در این باره مینویسد: {{عربی|قوله تعالى:}} {{متن قرآن|حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}}<ref>«تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>{{عربی|، فيه كما مر إيماء إلى حكم سيشرعه الله تعالى في حقهم}}<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
| |
| | |
| بنابراین واژه "امر"، خود دلالتی ندارد بر اینکه مقصود، [[امر تکوینی]] است، از اینرو، باید در موارد متعدد، قرائن و شواهد را در نظر گرفت. علامه طباطبایی شاهدی بر اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} امری [[تکوینی]] است، ارائه نمیکند؛ ضمن آنکه دقت در برخی قرائن آیاتی که [[علامه طباطبایی]] به آنها [[استدلال]] میکند، خلاف نظریه ایشان را ثابت میکند؛ به طور مثال، توجه به [[آیه]] [[پیشوایی]] ائمّه [[بنی اسرائیل]]، قرینه دیگری را با خود به همراه دارد. [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
| |
| | |
| در این [[آیه]]، ابتدا از [[حضرت موسی]] {{ع}} سخن به میان میآید و او را مایه [[هدایت]] تمام [[بنی اسرائیل]] میخواند. مقصود از این هدایت در روشنترین صورت، همان هدایت به معنای ارائه طریق است که تمام [[بندگان]] از آن برخوردارند؛ آنگاه بلافاصله [[خداوند متعال]] تصریح میکند که جز حضرت موسی {{ع}}، کسان دیگری از همین بنی اسرائیل نیز به عنوان پیشوای [[مردم]] برگزیده شدند تا مردم را هدایت کنند، به دیگر بیان، هدایت این [[پیشوایان]] دنباله هدایت [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[هدایتی]] [[تشریعی]] بود؛ از اینرو، اگر در معنای هدایت [[پیشوایان]] یاد شده ابهامی نیز باشد، با توجه به صدر [[آیه]]، چنین ابهامی رفع میشود و میتوان گفت هدایت ایشان نیز هدایتی [[تشریعی]] و به [[فرمان خداوند]] و مربوط به [[مقام نبوت]] است<ref>در ادامه نوشتار و به هنگام دیدگاه برگزیده، قرائن محکمتری برای استظهار خود عرضه خواهیم کرد.</ref>.
| |
| | |
| در [[حقیقت]] میتوان گفت، [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد میکند و آنها را [[راهنمایان]] [[قوم]] معرفی میکند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.
| |
| | |
| هدایتی که در این [[آیه]] از آن یاد شده، هدایتی به [[حق]] است و از [[فرمان خداوند]] ناشی شده است؛ چنانکه علامه طباطبایی نیز خود احتمال میدهد که مقصود از امتی که به [[حق]] [[هدایت]] میکنند، همان امامانی باشند که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>، از آنها یاد کرده است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۵.</ref>.
| |
| | |
| افزون بر آن، در برخی [[روایات تفسیری]] نیز نکاتی وجود دارد که دست کم مؤید این استظهار ـ [[تشریعی]] بودن [[امر خداوند]] در مفهوم {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} ـ است؛ چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} در این باره فرمودهاند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ...<ref>محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. شایان ذکر است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانستهاند؛ برای نمونه ر.ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>؛ "همانا ائمّه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] دو [[امام]] هستند؛ [[خداوند]] تبارک و تعالی فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} نه به امر [[مردم]]؛ آنها امر و [[حکم خداوند]] را بر امر و [[حکم]] خودشان مقم میدارند. [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}؛ آنها امر خودشان را بر امر [[خدا]] مقدم میدارند".
| |
| | |
| در [[روایت]] صحیح دیگری نیز تصریح شده است که مراد از "امر" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}، همان [[امر تشریعی]] به معنای [[فرمان]] است. در این [[روایت]]، [[امام صادق]] {{ع}} با [[تلاوت]] [[آیه]] یاد شده فرمودند: {{متن حدیث|وَ هُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲.</ref>؛ "آنان [= [[امامان]]] کسانی هستند که [[خداوند]] به [[ولایت]] و [[اطاعت]] از آنها [[فرمان]] داده است".
| |
| | |
| '''اشکال دوم''': درباره احادیثی که [[علامه طباطبایی]] به آنها استناد میکند، باید گفت دست کم چهار [[روایت]] وجود دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵ و ۱۹۹.</ref> که همگی با مشکل ضعف سند رو به رو هستند سه [[روایت]] از این چهار روایت از [[امام صادق]] {{ع}} و روایت چهارم نیز از [[امام رضا]] {{ع}} صادر شده است. در سند این روایات، افرادی همچون محمد بن سنان<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۲۸.</ref>، سهل بن زیاد<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۸۵.</ref>، ضعیفاند و نیز کسانی همانند [[درست بن ابی منصور]]<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.</ref> و زید شحام غیر موثقاند. همچنین راویانی چون ابو یحیی واسطی<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹۲.</ref> [[واقفی]] [[مذهب]] و برخی از راویان مانند محمد بن یحیی نیز اساساً مهملاند. در ضمن [[روایت]] [[امام رضا]] {{ع}} روایتی مرفوعه است و مرحوم [[کلینی]] نیز این [[روایت]] را در بخش "نوادر" کتاب خود آورده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. گفتنی است که حتی اگر این [[روایات]] از لحاظ سندی نیز پذیرفته باشند، باید توجه داشت که مدلول این [[روایات]] تنها میتواند بیانگر تأخر [[مقام امامت]] نسبت به [[مقام نبوت]] باشد و بیانگر کیفیت تفاوت میان این دو مقام نیست.
| |
| | |
| برای نمونه، به روایتی که علامه طباطبایی آن را آورده است، توجه کنید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "[[خداوند متعال]] [[ابراهیم]] {{ع}} را به عنوان [[بنده]] خود برگزید، پیش از آنکه به او منصب [[نبوت]] را بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[پیامبر]] برگزید، پیش از آنکه منصب [[رسالت]] را به او بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[رسول]] برگزید، پیش از آنکه او را به عنوان [[خلیل]] برگزیند؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[خلیل]] برگزید، پیش از آنکه او را [[امام]] قرار دهد؛ پس هنگامی که تمام این امور برای او جمع شد، [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
| |
| | |
| بر اساس مضمون [[روایات]] یاد شده، [[مقام امامت]] مقامی بسیار بالاست که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از دریافت [[مقام نبوت]]، [[رسالت]] و [[دوستی]] [[خداوند]]، به آن مقام دست یافت؛ به دیگر بیان، آخرین مقامی که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن را دریافت کرد، مقام امامت بود. گذشته از [[روایات]]، [[آیات]] نیز، بنابر این [[تفسیر]] که این مقام در اواخر دوران زندگانی [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدو داده شده، بیانگر والایی این مقام و [[برتری]] آن بر مقام نبوت است. بنابراین بر اساس مضمون [[آیات]] و [[روایات]]، هنگامی که [[پیامبری]] چون [[ابراهیم خلیل]] [[الله]] {{ع}} که [[قرآن کریم]] بیاناتی بلند درباره جایگاه او دارد<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}} «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref> که این بیانات برتری او بر بسیاری از [[پیامبران]] را به ذهن [[القا]] میکند، در اواخر عمر خود به این مقام نائل میشود، [[انتظار]] میرود تعداد اندکی از [[پیامبران]]، جز او، [[لیاقت]] برخورداری از این منصب را داشته باشند؛ حال آنکه بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، چنانکه اشاره شد [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} که [[فرزندان]] و نوادگان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} هستند و نیز جمعی از [[بنی اسرائیل]]، این مقام را داشتهاند. بر اساس آنچه که گفته شد، در فرض کردن [[مقام امامت]] برای [[حضرت اسحاق]]، [[یعقوب]] {{عم}} و جمعی از [[بنی اسرائیل]]، به هممان معنایی که برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وجود دارد، باید کمی احتیاط کنیم.
| |
| | |
| ممکن است گفته شود بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، [[خداوند]] این مقام را به هر کس و در هر سنی که بخواهد میدهد؛ چنانکه نقش خواست [[خداوند]] در اعطای [[حکمت]] به [[انسانها]]، در دیگر [[آیات]] چنین منعکس شده است: {{متن قرآن|يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>؛ از اینرو، برخورداری دیگر [[پیامبران]] از این مقام نیز امری [[غریب]] و بعید نیست.
| |
| | |
| در پاسخ باید گفت: آری، [[خداوند]] این مقام را به هر کس که بخواهد اعطا میکند، اما روشن است که [[خداوند حکیم]] بر اساس شایستگیهای افراد به آنها درجه و رتبه میدهد؛ چنانکه میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ}}<ref>«و هنگامی که نشانهای (از سوی خداوند) نزدشان آید میگویند ما هرگز ایمان نمیآوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. تمام [[سخن]] نیز در همین است که آنگاه که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} با چنان مقام والایی، در اواخر عمر شایستگی دریافت این مقام را یافته است، در این باره که پیامبرانی همچون [[اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} نیز این مقام را داشتهاند، باید با احتیاط بیشتری سخن به میان آورد
| |
| | |
| '''اشکال سوم''': اساساً نفس هدایت باطنی به معنای ایصال به مطلوب، در مقابل [[هدایت]] ارائه طریق، خالی از اشکال و ابهام نیست و نیاز به واکاوی بیشتری دارد؛ اگرچه برخی دیگر از اندیشمندان نیز این معنا را پذیرفتهاند و این معنا در منابع متعددی نیز آمده است<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۲۴ و ۲۴۷؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۳۲۱؛ میرسید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۶۹؛ سید حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی علم الکلام، ج۱، ص۲۵۷ و ۲۹۵؛ محمد جمیل حمود الفوائد البهیة فی شرح کلام الامامیة، ج۲، ص۱۵.</ref>. اگر مقصود از هدایت باطنی و ایصال به مطلوب که [[امام]] عهدهدار آن است، این باشد که [[امام]] افزون بر راهنماییهای کلی [[بشر]]، دست عدهای را بدون قید و شرط میگیرد و به مقصود میرساند، چنین معنایی از هدایت باطنی منتفی است؛ زیرا که هدایت باطنی به این معنا، در [[حقیقت]] تحقق [[هدایت]] و [[ایمان]] در فرد [[مکلف]] است که با [[هدف]] [[آفرینش انسان]] که همان رسیدن به کمال از راه [[اختیار]] و [[انتخاب]] است، منافات دارد؛ از اینرو، برخی متکلمان امامیه تحقق چنین هدایتی را، حتی از جانب [[خداوند]] نیز منتفی دانستهاند<ref>حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۳۶.</ref>. ممکن است کسی بگوید، مقصود این است که اگر [[بندگان خدا]] تا حدی مقدمات [[هدایت]] را فراهم و شایستگی دریافت هدایت باطنی را پیدا کنند، [[خداوند متعال]] یا [[امام]] نیز، چنین کسانی را مشمول [[لطف]] و [[رحمت]] خود میگردانند او را به باقیمانده [[راه هدایت]] و کمال میرسانند.
| |
| | |
| در بررسی این معنا از هدایت باطنی یا ایصال به مطلوب، این سؤال پیش میآید که اساساً مقصود از «مطلوب” در عبارت «ایصال به مطلوب” چیست؟ آیا مطلوب همان کمال نهایی است که [[انسان]] باید خود آن را میپیمود و اکنون با کمک [[خداوند متعال]] یا [[امام]] به آن رسیده است؟ اگر چنین است، آیا مقصود این است که پس از آن، فرد واصلِ به اصل مطلوب، دیگر راهی برای پیمودن و در نتیجه تکلیفی برای انجام دادن نخواهد داشت؟ به نظر میرسد چنین معنایی از هدایت باطنی نیز، چندان موافق با [[آموزههای دینی]] و [[اعتقادی]] نیست؛ چرا که چنین کمال و سعادتی نیز بدون [[اختیار]] کامل به دست آمده، ضمن آنکه منافی امر [[تکلیف]] است. به [[آیات]] زیر توجه کنید: {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>.
| |
| | |
| بر اساس این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] راه را نشان میدهد تا [[انسانها]] با [[اختیار]] خود [[راه هدایت]] یا [[ضلالت]] را برگزینند: {{متن قرآن|وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>«و اگر میخواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی میداشتیم اما (همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و) این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد» سوره سجده، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است و برخی از آن (راه)ها کژ راه است و اگر میخواست همه شما را راهنمایی میکرد» سوره نحل، آیه ۹.</ref>.
| |
| | |
| [[خداوند متعال]] در [[آیه]] اخیر، ارائه طریق را بر خود لازم دانسته است و در دو [[آیه]] آخر یادآور میشود که اگر میخواست، میتوانست تمام [[مردم]] را [[هدایت]] کند. {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر میخواست شما همگان را رهنمایی میکرد» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref>.
| |
| | |
| [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]]، سخنی حکیمانه و برخاسته از [[روح]] [[تعالیم]] و آموزههای [[قرآن]] و [[سنت]] دارد: [[خداوند]] [[بندگان]] خود را مجبور به [[ایمان]] نمیکند و هیچ وقت و از هیچ کس به [[مشیت]] [[تکوینی]] خود [[ایمان]] را نخواسته تا مجبور به آن شود، بلکه به خلاف آن نیز [[اذن]] داده است؛ البته [[اذن]] [[تکوینی]]؛ به این معنا که موانع [[شرک]] و [[کفر]] را برداشته و [[بندگان]] را، هم نسبت به فعل [[قدرت]] داده و هم نسبت به ترک و این [[اذن]]، منافاتی با [[امر تشریعی]] به ترک [[شرک]] ندارد، بلکه این همان اساس [[تکلیف]] و [[امر و نهی]] و وعد و وعید است<ref>{{عربی|"وقد بين تعالى في طائفة من الآيات السابقة أنه تعالى لم يضطر عباده على الإيمان ولم يشأ منهم ذلك بالمشية التكوينية حتى يكونوا مجبرين عليه بل أذن لهم في خلافه وهذا الإذن الذي هو رفع المانع التكويني هو اختيار العباد وقدرتهم على جانبي الفعل والترك، وهذا الإذن لا ينافي الأمر التشريعي بترك الشرك مثلا بل هو الأساس الذي يبتني عليه الأمر والنهي"}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۷.</ref>.
| |
| | |
| از مجموع این [[آیات]] میتوان چنین نتیجه گرفت که [[خداوند متعال]] رسیدن به کمال و [[سعادت]] اختیاری را از [[انسان]] خواسته است و چنین امری با هدایت باطنی (ایصال به مطلوب)، با دو معنایی که گذشت، منافات دارد.
| |
| | |
| میتوان تصور دیگر از هدایت باطنی داشت؛ بدین ترتیب که گاه [[پیامبر]] به [[بیان احکام]] و معارف به طور همگانی و برای عموم [[مردم]] به گونه [[هدایت تشریعی]] میپردازد و گاه نیز با تصرف در [[قلوب]] و [[باطن]] برخی [[بندگان]] که صلاحیت لازم را پیدا کردهاند و وسعت بخشیدن به آنها، ایشان را برای [[پذیرش]] حقایق آماده میکند؛ به گونهای که هر آنچه بر آنها عرضه میشود، با اختیار خود آن را میپذیرند؛ البته چنان نیست که به هنگام مواجهه با حقایق و معارف، امکان یا توان رد آنها را نداشته باشند، بلکه مقصود آن است که [[بینش]] و بصیرتی برای فرد مهتدی به وجود میآید، که حقایق اصیل را میبیند و با [[اختیار]] خود راه [[سعادت]] را میپیماید. [[انسان]] در این مقام همچون کسی است که همواره با [[اختیار]] خود از پلیدیها و نجاسات اجتناب میکند. نظیر چنین حکایتی راجع به [[معصومان]] نیز وجود دارد که اگرچه بر [[ارتکاب گناه]] توانایند، [[خداوند متعال]] [[بینش]] والایی را بر آنها داده است که با [[اختیار]] خود از [[گناهان]] اجتناب میکنند. در [[حقیقت]]، فرد مهتدی در این مقام، امکانات بیشتری برای رسیدن به کمال دارد، از اینرو میتواند با استفاده از اختیار خود و چنین امکاناتی سریعتر به کمال برسد؛ این حقیقت را میتوان از [[آیه]] زیر به دست آورد: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام میگشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته میدارد گویی به آسمان فرا میرود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمیآورند؛ برمیگمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.
| |
| | |
| [[امیر المؤمنین]] {{ع}} نیز خطاب به [[کمیل بن زیاد نخعی]] میفرماید: «این [[دلها]] به مانند ظرفهایند و [[بهترین]] آنها فراگیرندهترین آنهاست”<ref>{{متن حدیث|هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا}}، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۹۰؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۶۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۴۷.</ref>.
| |
| | |
| روایاتی که در خصوص بحث «قلب” و وسعت بخشیدن به آن وارد شده است نیز میتواند به نوعی مؤید چنین دیدگاهی باشد. [[امام کاظم]] {{ع}} در این باره فرمودهاند: «خداوند دلهای [[مؤمنان]] را پیچیده و بسته به [[ایمان]] [[آفریده]] و هنگامی که بخواهد آنچه در آن است، بدرخشد آن را با [[حکمت]] آبیاری کند و بذر [[علم]] در آن بکارد و زارع و [[سرپرست]] آن [[پروردگار]] جهانیان است”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مَطْوِيَّةً مُبْهَمَةً عَلَى الْإِيمَانِ فَإِذَا أَرَادَ اسْتِنَارَةَ مَا فِيهَا نَضَحَهَا بِالْحِكْمَةِ وَ زَرَعَهَا بِالْعِلْمِ وَ زَارِعُهَا وَ الْقَيِّمُ عَلَيْهَا رَبُّ الْعَالَمِينَ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۲۱. یادآوری این نکته ضروری است که شبیه چنین روایت از امام صادق {{ع}} نیز صادر شده است. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۲۲.</ref>.
| |
| | |
| [[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمودند: چون [[خدا]] خیر بندهای را خواهد، اثری از [[نور]] در دلش گذارد و گوشهای دلش را باز کند و فرشتهای بر او گمارد که نگهدارش باشد و چون برای بندهای بد خواهد، اثری از سیاهی در دلش افکند و گوشهای دلش را ببندد و [[شیطانی]] بر او گمارد که گمراهش کند؛ سپس این [[آیه]] را قرائت فرمودند: {{متن قرآن| فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام میگشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته میدارد گویی به آسمان فرا میرود» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۶؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۴۱۵.</ref>.
| |
| | |
| ایشان در بیانی دیگر فرمودند: همانا [[خداوند عزوجل]] که خیر و خوبی کسی را بخواهد، درخشش نوری در نهاد جانش میافکند. آن درخشش [[نور]]، گوش و [[دل]] او را منور میسازد تا آن حد که از خود شما به دریافت حقایق [[مکتب]] حریصتر میشود؛ و هرگاه [[خداوند عزوجل]] تیره روزی کسی را بخواهد خط سیاهی در نهاد جانش میکشد و آن سیاهی گوش و [[دل]] او را به [[تاریکی]] میکشاند؛ سپس ایشان این [[کلام خدا]] را [[تلاوت]] کردند: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى يَكُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِي أَيْدِيكُمْ مِنْكُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً- نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۴. علامه مجلسی درباره این قبیل روایات مینویسد: {{عربی|كان النكت في الأول كناية عن التوفيق لقبول الحق أو إفاضة علم يقيني ينتقش فيه فأضاء له سمعه و قلبه أي يسمع الحق و يقبله بسهولة و يصير طالبا لدين الحق و في الثاني كناية عن منع اللطف منه لعدم استحقاقه لذلك فيخلي بينه و بين الشيطان فينكت في قلبه الشكوك و الشبهات}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ}} {{عربی|قيل أي يعرفه طريق الحق و يوفقه للإيمان}} {{متن قرآن|يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}} {{عربی|فيتسع له و يفسح ما فيه مجاله و هو كناية عن جعل النفس قابلة للحق مهيأة لحلوله فيها مصفاة عما يمنعه}}. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۵، ص۲۱۱.</ref>.
| |
| | |
| [[امام صادق]] {{ع}} پس از بیان اهمیت [[تسلیم]] بودن در برابر فرامین الهی، در نامهای طولانی به [[شیعیان]] خود فرمودند: «بدانید همانا هنگامی که [[خداوند]] [[خیر]] بندهای را بخواهد سینه او را برای [[اسلام]] گشاده میسازد؛ پس هنگامی که این [[نعمت]] را به او داد، [[زبان]] او به [[حق]] باز خواهد شد و [[قلب]] او بر [[حق]] گره خواهد خورد، پس به [[حق]] عمل میکند”<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۳-۱۴.</ref>.
| |
| | |
| از مجموع این [[روایات]] به دست میآید که [[خداوند متعال]] با نوعی تصرف در [[قلب]] [[آدمی]]، حقایق را برای وی آشکار میگرداند و پس از آن، [[انسان]] با [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به آن عمل میکند.
| |
| | |
| از مجموع آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت چنین نیست که در هدایت باطنی، فرد مهتدی با [[تصرف تکوینی]] حقیقتاً به مطلوب برسد و کار برای او تمام شود، بلکه امکانات بیشتری در [[اختیار]] او قرار میگیرد تا با [[اختیار]] خود، در راه رسیدن به کمال و [[سعادت]] سریعتر گام بردارد<ref>گفتنی است نگارنده در گزینش اصل این نظریه خود را وامدار کلام عرشی علامه طباطبایی میداند. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>. از اینرو، باید گفت اساساً تعبیر «ایصال به مطلوب” خالی از مسامحه نیست<ref>در پایان این قسمت از بحث، یادآوری این نکته ضروری است که تفسیر «هدایت باطنی» به «ایصال به مطلوب»، حتی اگر مشکلات یاد شده را نداشته باشد، حداکثر یکی از وجوهی است که میتواند برای تفسیر آیاتی همچون {{متن قرآن|يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} به کار رود، نه آنکه نص یا ظاهر در آن باشد. از اینرو، این تفسیر باز هم قابلیت استدلال را نخواهد داشت.</ref>.
| |
| | |
| با وجود تمام این ملاحظات، بیان این نکته ضروری است که حتی اگر [[امامت]] [[پیامبران بنی اسرائیل]] یا [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} را همان [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدانیم، تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]، از راه تفکیک میان هدایت باطنی و [[هدایت تشریعی]] مدعایی بی [[دلیل]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۹-۹۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== دیدگاه برگزیده ==== | | ==== دیدگاه برگزیده ==== |