جنگ بدر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←داستان اسیران
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
== داستان [[اسیران]] == | == داستان [[اسیران]] == | ||
بعد از پایان [[جنگ بدر]] و گرفتن [[اسیران جنگی]] و پس از آنکه پیامبر{{صل}} دستور داد که دو نفر از اسیران خطرناک | بعد از پایان [[جنگ بدر]] و گرفتن [[اسیران جنگی]] و پس از آنکه پیامبر{{صل}} دستور داد که دو نفر از اسیران خطرناک «عقبة» و «نصر» را گردن بزنند، گروه انصار به [[وحشت]] افتادند که نکند این دستور دربارۀ سایر اسیران اجرا شود (و از گرفتن [[فدا]] [[محروم]] بمانند) لذا به [[پیغمبر]]{{صل}} عرض کردند ما هفتاد نفر را کشته و هفتاد نفر را [[اسیر]] کردیم و اینها از قبیلۀ تو و [[اسیران]] تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر [[آزادی]] آنها «[[فداء]]» بگیریم. [[وحی الهی]] نازل شد و [[اجازه]] گرفتن «فداء» در مقابل آزادی اسیران داد. | ||
بیشترین مبلغی که برای آزادی اسیران تعیین شده بود چهار هزار درهم و کمترین مبلغ هزار درهم بود. هنگامی که این موضوع به [[گوش]] [[قریش]] رسید، یکی پس از دیگری مبلغ «فداء» را فرستادند تا اسیران خود را [[آزاد]] کنند. عجیب اینکه داماد [[پیامبر]]{{صل}} «ابی العاص» نیز در میان اسیران بود، دختر پیامبر{{صل}} یعنی [[زینب]] [[همسر]] «[[ابوالعاص]]» گردن بندی را که «[[خدیجه]]» در عروسیش به او داده بود به عنوان «فداء» نزد پیامبر{{صل}} فرستاد. هنگامی که چشم پیامبر{{صل}} به گردن بند افتاد خاطرۀ خدیجه آن [[زن]] فداکار و [[مجاهد]] در نظرش مجسم شد، فرمود [[خدا]] [[رحمت]] کند خدیجه را، این گردنبندی است که جهیزیّه دخترم «زینب» قرار داد (و طبق بعضی دیگر از [[روایات]] به [[احترام]] «خدیجه» از پذیرفتن گردنبند خودداری کرد و برای رعایت حقوق [[مسلمانان]] موافقت آنها را در این کار جلب نمود). | بیشترین مبلغی که برای آزادی اسیران تعیین شده بود چهار هزار درهم و کمترین مبلغ هزار درهم بود. هنگامی که این موضوع به [[گوش]] [[قریش]] رسید، یکی پس از دیگری مبلغ «فداء» را فرستادند تا اسیران خود را [[آزاد]] کنند. عجیب اینکه داماد [[پیامبر]]{{صل}} «ابی العاص» نیز در میان اسیران بود، دختر پیامبر{{صل}} یعنی [[زینب]] [[همسر]] «[[ابوالعاص]]» گردن بندی را که «[[خدیجه]]» در عروسیش به او داده بود به عنوان «فداء» نزد پیامبر{{صل}} فرستاد. هنگامی که چشم پیامبر{{صل}} به گردن بند افتاد خاطرۀ خدیجه آن [[زن]] فداکار و [[مجاهد]] در نظرش مجسم شد، فرمود [[خدا]] [[رحمت]] کند خدیجه را، این گردنبندی است که جهیزیّه دخترم «زینب» قرار داد (و طبق بعضی دیگر از [[روایات]] به [[احترام]] «خدیجه» از پذیرفتن گردنبند خودداری کرد و برای رعایت حقوق [[مسلمانان]] موافقت آنها را در این کار جلب نمود). |