بحث:جنگ بدر در تاریخ اسلامی
مقدمه
- یکی از نبردهای مهم تاریخ اسلام جنگ بدر بود. جنگ بدر، جمعه، هفدهم رمضان سال دوم هجری، بین سپاه اسلام و قریش مکه واقع شد و با پیروزی افتخارآمیز سپاه اسلام پایان یافت. به این جنگ، بدرالقتال، بدرالکبری و بدرالعظمی نیز گفته میشود[۱].
حرکت کاروان تجاری قریش به سرپرستی ابوسفیان
- در جمادی الاولی سال دوم، خبر حرکت کاروان تجاری قریش که از مکه عازم شام بود، به مدینه رسید. موقعیت مناسبی بود که رسول خدا(ص) اموال کاروان تجاری قریش را مصادره کند؛ زیرا آنان اموال مهاجران را توقیف کرده بودند و در صورت اصرار و لجبازی، اموال آنان را به عنوان غنیمت بین مهاجران تقسیم کنند. پیامبر(ص) با ۱۵۰ نفر از صحابه کاروان تجاری قریش را تا ذات العشیره تعقیب و در اولین روزهای جمادی الآخر در آنجا توقف کرد، اما با کاروان تجاری رو به رو نشد تا بتواند اموال کاروان را مصادره کند[۲][۳].
عزیمت رسول خدا(ص) به سرزمین ذَفران
- طبق گزارش رسیده از مأموران اطلاعاتی، رسول خدا(ص) برای مصادره اموال قریش در بازگشت از-شام، دوشنبه هشتم رمضان دوم هجرت به سمت ذفران-که در مسیر کاروان قریش بود- حرکت کرد[۴].
پیک ابوسفیان به مکه
- ابوسفیان زمانی که از خروج رسول الله(ص) برای مصادره کاروان با خبر شد، از ادامه حرکت خودداری کرد. وی شخصی به نام ضمضم بن عمرو غفاری را به مکه فرستاد و به او گفت: "بزرگان مکه و صاحبان کالا را با خبر کن تا برای نجات کاروان از حمله مسلمانان اقدام کنند"[۵]. او نیز طبق سفارش ابوسفیان، هنگام ورود به مکه، گوشهای شتر خود را برید، بینی آن را شکافت، جهازش را برگرداند، پیراهن خود را از جلو و عقب چاک زد و روی شتر ایستاد. فریاد زد: "ای قریش! خسارت! خسارت! اموال شما که همراه ابوسفیان است در معرض حمله محمد(ص) و یارانش است؛ کمک کنید"[۶][۷].
خروج سپاه قریش از مکه
- با مشاهده این صحنه، جنگویان قریش آماده خروج شدند، جز ابولهب که عاص بن هشام را با چهار هزار درهم اجیر کرد و از جانب خود فرستاد، کسی از اشراف قریش در مکه باقی نماند[۸]. این نکته قابل ذکر است که علاوه بر مسئله مالی، حمله مسلمانان به کاروان و تصاحب آن، برای قریش، جنبه حیثیتی داشت؛ زیرا چنین تلقی میشد که محمد(ص) همراه عدهای جوان بر قریش غلبه کرده است[۹][۱۰].
شورای نظامی پیامبر(ص)
- رسول گرامی اسلام(ص) برخاستند و از اصحاب خواستند تا نظر خود را درباره جنگ یا صلح و بازگشت به مدینه اعلام کنند. ابوبکر بلند شد و با سرسخت خواندن قریش و خروج بدون آمادگی مسلمانان از مدینه، به طور تلویحی خواستار بازگشت به مدینه شد. رسول خدا(ص) به او فرمود: "بنشین". سپس عمر، سخنان ابوبکر را تکرار کرد. پیامبر(ص) این بار نیز فرمود: "بنشین" مقداد برخاست و گفت: "ای رسول خدا(ص)! قلوب ما با شماست. هر آنچه خدا دستور داده همان را اجرا کن. به خدا سوگند! هرگز مانند بنیاسرائیل نیستیم که به موسی گفتند: ای موسی! تو و پروردگارت بروید و جهاد کنید و ما اینجا نشستهایم. ما ضد این سخن را به شما عرض میکنیم و میگوییم جهاد کن و ما نیز در رکاب شما نبرد میکنیم"[۱۱].
- پیامبر(ص) از شنیدن سخنان مقداد خوشحال شد و در حق او دعا کرد؛ اما گویا منظور حضرت رسول(ص) از مشورت، داشتن نظر انصار بود؛ چرا که پیمان آنها با رسول خدا(ص) در عقبه، پیمان دفاعی بود، نه پیمان جنگی. در این حال، سعد بن معاذ انصاری برخاست و گفت: "گویا منظور شما این است که ما نظر خود را اعلام کنیم". رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: "آری، منظورم این است". سعد بن معاذ انصاری گفت: "ای رسول خدا(ص)، ما به شما ایمان آورده و شما را تصدیق کردهایم. آیین شما حق است. هر چه شما تصمیم بگیرید ما پیروی میکنیم؛ هرگاه وارد این دریا شوید ما نیز پشت سر شما وارد خواهیم شد و کسی از فرمان شما سرپیچی نخواهد کرد"[۱۲].
- پیامبر(ص) با شنیدن سخنان سعد بن معاذ انصاری، خوشحال شدند و بیدرنگ دستور حرکت را صادر کردند و فرمودند: "حرکت کنید. بشارت باد بر شما که یا با کاروان روبهرو خواهید شد و اموال آن را مصادره خواهید کرد و یا با نیروهای کمکی که برای نجات کاروان آمدهاند، خواهید جنگید"[۱۳][۱۴].
دستگیری جاسوس قریش و جمعآوری اطلاعات نظامی
- گروهی به فرماندهی حضرت علی(ع) کنار چاههای بدر رفتند تا اطلاعات بیشتری به دست آورند. در آنجا به دو غلام که متعلق به قریش بودند برخورد کردند. هر دو را دستگیر کرده، محضر پیامبر(ص) آوردند. رسول خدا(ص) پرسیدند: "قریش کجا اردو زده است؟" در پاسخ گفتند: "پشت کوهی که در بالای بیابان قرار دارد". آنان در پاسخ سؤال از تعداد نفرات گفتند: "نمیدانیم". سپس در پاسخ به پرسش حضرت که فرمود: "هر روز چند شتر برای غذای لشکر میکشند؟"، گفتند: "یک روز، ده شتر و روز دیگر نه شتر". در این هنگام، رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: "نفرات آنها بین نهصد تا هزار نفر است". سپس در پاسخ به سؤال حضرت رسول(ص) درباره سران لشکر، نام کسانی چون عتبة بن ربیعة، شیبة بن ربیعه، ابوجهل بن هشام و حکیم بن حزام را به زبان آوردند[۱۵]. در این هنگام حضرت رسول(ص) خطاب به اصحاب فرمود: "شهر مکه جگر پارههای خود را بیرون ریخته است"[۱۶].
- حُباب بن منذر از پیامبر خدا(ص) پرسید: "آیا در جایی که توقف کردهایم، به دستور خدا منزل کردهایم یا رأی و نظر شخصی شماست؟" رسول خدا(ص) فرمود: "آری". آن گاه حُباب بن منذر گفت: "پس بهتر است نزدیک چاهی که آب گوارایی دارد توقف کنیم، حوضچهای برپا کنیم تا در حال جنگ بتوانیم به راحتی ظرفهای خود را پر از آب کنیم". نظر حُباب بن منذر، پذیرفته شد و در نزدیکی چاه توقف کردند[۱۷][۱۸].
اختلافنظر میان قریش
- ابوسفیان که کاروان را از دسترس سپاه اسلام دور کرد نامهای به قریش نوشت: "شما از مکه برای نجات کاروان تجاری بیرون آمدید، حال برگردید که کاروان در سلامت است"[۱۹] با شنیدن این خبر، قبیله بنیزهره و اخنس به دیار خود بازگشتند؛ اما ابوجهل گفت: "باید به منطقه بدر برویم و سه روز در آنجا بمانیم. شتر بکشیم، شراب بنوشیم و زنان آوازهخوان برای ما آواز بخوانند تا قدرت ما به گوش عرب برسد و همواره از ما بترسند"[۲۰]. سرانجام سپاه قریش با اصرار ابوجهل به سمت بدر حرکت کرد[۲۱][۲۲].
کسب اطلاع از تعداد سپاه مسلمانان
- قریش برای آگاهی از تعداد مسلمانان عمیر بن وهب را فرستاد. وی لشکریان پیامبر را سیصد نفر تخمین زد؛ اما برای اطمینان بیشتر از نبود کمین یا نیروی کمکی، گشت دیگری زد. وی در بازگشت، خبر نگران کنندهای به قریش داد و به آنها گفت: "مسلمانان کمین و پناهگاهی ندارند؛ اما شترانی را دیدم که از مدینه مرگ را برای شما به سوغات آوردهاند. گروهی را دیدم که جز شمشیرهای خود پناهگاهی ندارند و هر کدام از آنها تا یک نفر از شما را نکشند، کشته نخواهند شد"[۲۳]. این سخنان، تأثیر زیادی در تضعیف روحیه سپاه قریش به ویژه سران آن، برجای گذاشت؛ به گونهای که بزرگانی چون حکیم بن حزام و عتبه، برای بازگرداندن سپاه به مکه، تلاش بسیاری کردند[۲۴][۲۵].
قطعی شدن جنگ
- بعد از آنکه تلاش افرادی چون حکیم بن حزام و عُتبه برای برگرداندن قریش بینتیجه ماند، اتفاقی رخ داد که وقوع یک جنگ تمام عیار را قطعی کرد. اسود مخزومی، با مشاهده حوضی که مسلمانان ساخته بودند، قسم یاد کرد که یا از آب حوض بنوشد یا آن را ویران کند و یا کشته شود. سپس به سمت حوض حرکت کرد. وی نزدیک حوض با حمزه، عموی پیامبر، درگیر شد.
- در ضربه اول، ساق پایش قطع شد و در حالی که سعی میکرد خود را به آب برساند، حضرت حمزه، او را کشت. این امر، شروع جنگ را حتمی کرد[۲۶][۲۷].
نبرد تن به تن
- در عرب، رسم بر این بود که قبل از حمله عمومی، نبردهای تن به تن انجام میشد. در جنگ بدر، ابتدا سه نفر از قریش به نامهای عتبه، شیبه (برادر عتبه) و ولید (فرزند عتبه) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند. جوانانی از انصار، مقابل آنها قرار گرفتند. آنها گفتند: "ما با شما کاری نداریم و فریاد زدند: ای محمّد! کسانی همشأن ما به میدان بفرست". رسول گرامی اسلام(ص)، عبیده، حمزه و حضرت علی(ع) را به میدان فرستاد. حضرت علی(ع) و حمزه، در همان لحظه نخست، حریفان خود را به خاک افکندند. سپس به کمک عبیده شتافتند و طرف نبرد او را کشتند[۲۸][۲۹].
آغاز حمله عمومی
- حمله عمومی با به هلاکت رسیدن مبارزان قریش، آغاز شد. پیامبر(ص) به رزمندگان دستور داد تا وقتی دشمن، آنان را محاصره نکرده، دست به شمشیر نبرند و فقط با تیراندازی، جلوی پیشروی دشمن را بگیرند. رسول خدا(ص) مقابل لشکر مسلمانان آمد و با چوب دستی، صفوف سربازان را منظم کرد. سپس به مقر فرماندهی برگشت و دست به دعا برداشت و به خدا عرضه داشت: "خدایا! اگر این گروه امروز هلاک شوند دیگر کسی تو را روی زمین پرستش نخواهد کرد"[۳۰]. سپس دستور حمله عمومی را صادر فرمود. زمانی نگذشت که آثار شکست در لشکر دشمن ظاهر شد و پا به فرار گذاشتند.
- واقدی، خطبهای را از حضرت علی(ع) خطاب به مردم کوفه ذکر کرده است که حضرت در آن، کیفیت حضور ملائکه در جنگ بدر را تشریح فرموده است[۳۱].
- پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز در جنگ، شرکت فعالی داشت؛ به گونهای که از حضرت علی(ع) نقل شده است: "در روز بدر، آن گاه که کارزار بر ما سخت میشد، ما به رسول خدا(ص) پناه میآوردیم و آن حضرت، خود در کارزار، شرکت داشت و کسی نزدیکتر از او به مشرکان نبود"[۳۲][۳۳].
کشته شدن ابوجهل
- رسول خدا(ص) منتظر شنیدن خبر کشته شدن ابوجهل بود و زمانی که خبر قتل او را -که "فرعون امت" و "رأس ائمة الکفر" نامیده بودند- شنیدند، بسیار خوشحال شد و فرمود: "خدایا! وعده خود را محقق ساختی"[۳۴][۳۵].
میزان تلفات طرفین
- در این پیکار، هفتاد نفر از قریش[۳۶] و چهارده نفر[۳۷] از مسلمانان کشته شدند. هفتاد نفر از قریش نیز اسیر شدند که سران آنها نضر بن حارث، عقبة بن ابیمعیط، سهیل بن عمرو، عباس و ابوالعاص بودند[۳۸][۳۹].
سخن رسول خدا(ص) با کشتگان
- پس از پایان جنگ، پیامبر گرامی اسلام(ص)امر فرمود تا چاههای بدر را گود کنند و جسد کشتههای مشرکان را در آنها بریزند. آنگاه رسول خدا(ص) بر لب چاه آمد و خطاب به آنان فرمود: "ای عُتبه! ای شیبه! ای ابوجهل! من آنچه را خدایم وعده داده بود، درست یافتم، آیا شما آنچه را خداوند وعده داده بود یافتید؟ چه بد خویشاوندی برای پیامبرتان بودید. شما مرا تکذیب و از شهرم بیرون کردید؛ در حالی که دیگران مرا پناه دادند"[۴۰][۴۱].
جنگ بدر
جنگ بدر در سال دوم و نوزده ماه پس از هجرت رخ داد. این جنگ، نخستین جنگ مهم میان مسلمانان و قریش بود که برخلاف انتظار مسلمانان، با پیروزی ایشان به انجام رسید و راه تجاری و بازرگانی قریش دچار خطر جدی شد. در این جنگ که مسلمانان ابتدا به منظور تصرف کاروان تجاری قریش بیرون آمده بودند، در میانه راه آگاه شدند که کاروان نظامی قریش در راه است. عدهای از مسلمانان همانگونه که آیات الهی﴿كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ﴾[۴۲] ترسیم کرده است، از درگیری با قریش اکراه داشتند، اما سرانجام جنگ به وقوع پیوست و با وجود اینکه نیروهای دشمن، سه برابر نیروهای مسلمان بود، مسلمانان پیروز شدند. بر اساس آیات الهی ﴿وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۴۳]، حضور فرشتگان در این جنگ برای تقویت روحیه مسلمانان و ایجاد رعب و وحشت در دل کفار بود و بر اساس اطلاعات منابع تاریخی، قاتل هر یک از هفتاد کشته قریش در میان مسلمانان مشخص بود[۴۴].
جنگ بدر از نظر سیاسی و مذهبی دارای اهمیت بود و تأثیرات بسیاری در داخل و خارج از مدینه داشت. این پیروزی که انتظارش نمیرفت، بر یهودیان و منافقان مدینه گران آمد. آنان برای جلوگیری از رشد و گسترش اسلام، تبلیغات گستردهای بر ضد رسول خدا (ص) به راه انداختند. چنان که این شکست، بر نگرانی اعراب و قبایلی که در اطراف مدینه و در مسیر راه تجاری مکه به شام میزیستند، افزود؛ زیرا خود را از درآمد حاصل از عبور و مرور کاروانهای تجاری قریش به شام محروم میدیدند. از اینرو، به کارشکنی و غارت علیه رسول خدا (ص) پرداختند. همچنین به لحاظ سیاسی، این نبرد روشن ساخت که رسول خدا (ص) برای مکه خطری جدی به شمار میرود. ضمن آنکه شکست ناشی از آن، به شدت حیثیت مکیان را خدشهدار ساخت و در نتیجه، هیبت و بزرگی آنان در برابر دیگر عشایر، تضعیف شد. از سوی دیگر، جنگ بدر در نگاه مسلمانان به عنوان حقانیت آرمانشان و سندی بر حقیقت رسالت محمدی جلوه گر شد، آن هم پس از همه آن سختیهایی که متحمل شده بودند.
پس از جنگ بدر، رسول خدا (ص)، پاکسازی جبهه داخلی را در مدینه آغاز کرد. ایشان برای این کار، ابتدا از کسانی آغاز کرد که با زبانشان موجب گسترش شایعات و بر هم زدن امنیت مدینه میشدند. در این راستا، ابتدا "عصماء دختر مروان" و پس از آن "ابوفک یهودی" و "کعب بن اشرف" که افراد را بر ضد رسول خدا (ص) شورانده و در هجو مسلمانان اشعاری سروده بودند، به قتل رسیدند[۴۵].
سپس رسول خدا (ص)، لشکرکشیهایی را بر ضد برخی از قبایل ساکن در شرق و جنوب مدینه آغاز کرد. از آن جمله، حمله به قبیلههای "محارب" و "ثعلبه" در ذیاَمَرّ، "بنی سلیم" در بحران و "بنی هلال" در ذات عمق را میتوان نام برد. بیشتر این قبایل، از هم پیمانان مشرکان قریش به شمار میآمدند و برخی از کاروانهای قریش، از میان سرزمین آنان عبور میکرد.[۴۶].
سپاه هزار نفری قریش
در این گیر و دار ابوسفیان توانست خود را با قافله از منطقۀ خطر رهایی بخشد و از طریق ساحل دریا (دریای احمر) از بیراهه به سوی مکه با عجله بشتابد و به وسیلۀ قاصدی به لشکر پیغام فرستاد که خدا کاروان شما را رهایی بخشید، من فکر میکنم مبارزۀ با محمد در این شرایط لزوم ندارد چون دشمنانی دارد که حساب او را خواهند رسید، ولی رئیس لشکر ابوجهل به این پیشنهاد تن در نداد، و به بتهای بزرگ «لات» و «عزی» قسم یاد کرد که ما نه تنها با آنها مبارزه میکنیم بلکه تا داخل مدینه آنها را تعقیب خواهیم کرد و یا اسیرشان میکنیم و به مکه میآوریم تا صدای این پیروزی به گوش تمام قبائل عرب برسد.
سرانجام لشکر قریش نیز وارد سرزمین بدر شد، و غلامان خود را برای آوردن آب به سوی چاه فرستادند، یاران پیامبر(ص) آنها را گرفته و برای بازجوئی خدمت پیامبر(ص) آوردند، حضرت از آنها پرسید شما کیستید؟ گفتند: غلامان قریشیم، فرمود: تعداد لشکر چند نفر است، گفتند اطلاعی از این موضوع نداریم فرمود هر روز چند شتر برای غذا میکشند، گفتند نه تا ده شتر، فرمود جمعیت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراک یکصد مرد جنگی).
محیط، محیط رعبآور و براستی وحشتناکی بود، لشکر قریش که با ساز و برگ جنگی فراوان و نیرو و غذای کافی و حتی زنان خواننده و نوازنده برای تهییج یا سرگرمی لشکر قدم به میدان گذارده بودند، خود را با حریفی روبرو میدیدند که باورشان نمیآمد، با آن شرایط قدم به میدان جنگ بگذارند[۴۷].
فرشتگان الهی به یاری شما خواهند آمد
پیامبر(ص) که میدید یارانش ممکن است، از وحشت شب را به آرامی نخوابند و روز و فردا با جسم و روحی خسته در برابر دشمن قرار بگیرند، طبق یک وعدۀ الهی به آنها فرمود: غم مخورید اگر نفراتتان کم است، جمع عظیمی از فرشتگان آسمان به کمک شما خواهند شتافت و آنها را کاملاً دلداری داده به پیروزی نهایی که وعدۀ الهی بود مطمئن ساخت به طوری که آنها شب را به آرامی خوابیدند.
مشکل دیگری که جنگجویان از آن وحشت داشتند، وضع میدان بدر بود که از شنهای نرم که پاها در آن فرو میرفت پوشیده بود، در آن شب باران جالبی بارید، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمین زیر پای آنها سفت و محکم شد و عجب اینکه این رگبار در سمت دشمن به طوری شدید بود که آنها را ناراحت ساخت.
خبر تازهای که به وسیلۀ گزارشگران مخفی که از لشکر اسلام شبانه به کنار اردوگاه دشمن آمده بودند، دریافت شد و به سرعت در میان مسلمانان انعکاس یافت این بود که آنها گزارش دادند لشکر قریش با آن همه امکانات، سخت بیمناکند گویی خداوند لشکری از وحشت در سرزمین قلب آنها فرو ریخته است، فردا صبح لشکر کوچک اسلام با روحیهای نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند. قبلاً پیامبر(ص) به آنها پیشنهاد صلح کرد تا عذر و بهانهای باقی نماند و نمایندهای به میان آنها فرستاد که من دوست ندارم شما نخستین گروهی باشید که مورد حملۀ ما قرار میگیرید، بعضی از سران قریش مایل بودند این دستی را که به عنوان صلح به سوی آنها دراز شده بفشارند و صلح کنند، ولی باز ابوجهل مانع شد[۴۸].
هفتاد کشته، هفتاد اسیر
سرانجام آتش جنگ شعلهور گردید «حمزه» عموی پیامبر(ص) و «علی»(ع) که جوانترین افراد لشکر بودند و جمعی دیگر از جنگجویان شجاع اسلام در جنگهای تن به تن که سنت آن روز بود، ضربات شدیدی بر پیکر حریفان خود زدند و آنها را از پای در آوردند، روحیه دشمن باز ضعیفتر شد، ابوجهل فرمان حملۀ عمومی صادر کرد، و قبلاً دستور داده بود آن دسته از اصحاب پیامبر(ص) را که از مدینهاند به قتل برسانند و مهاجرین مکه را اسیر کنند و برای انجام یک سلسله از تبلیغات به مکه آورند، لحظات حساسی بود پیامبر(ص) به مسلمانان دستور داده بود زیاد به انبوه جمعیت نگاه نکنند و تنها به حریفان خود بنگرند و دندانها را روی هم فشار دهند و سخن کمتر بگویند و از خداوند مدد بخواهند و از فرمان پیامبر(ص) در همه حال سر نپیچند و به پیروزی نهایی امیدوار باشند، پیامبر(ص) دست به سوی آسمان برداشت و عرض کرد: «اگر این گروه کشته شوند کسی تو را پرستش نخواهد کرد».
باد به شدت به سوی لشکر قریش میوزید و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله میکردند، استقامت و پایمردی و دلاوریهای آنها قریش را در تنگنا قرار داده بود، در نتیجه هفتاد نفر از سپاه دشمن که ابوجهل در میان آنها بود، کشته شدند و در میان خاک و خون غلطیدند و ۷۰ نفر به دست مسلمانان اسیر گشتند ولی مسلمانان تعداد کمی کشته بیشتر نداشتند و به این ترتیب نخستین پیکار مسلحانه مسلمانان با دشمن نیرومندشان با پیروزی غیرمنتظرهای پایان گرفت.
در جنگ «بدر» تعداد مسلمانان، سیصد و سیزده نفر بود، هفتاد و هفت نفر آنها از مهاجران و دویست و سی و شش نفر آنها از انصار بودند، پرچم مهاجران به دست علی(ع) بود و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود، آنان تنها با داشتن هفتاد شتر، و دو اسب، و شش زره، و هشت شمشیر، در این نبرد بزرگ، شرکت کرده بودند، با اینکه سپاه دشمن بیش از هزار نفر، با اسلحه کافی بودند و یکصد اسب داشتند، مسلمانان با دادن بیست و دو نفر شهید (۱۴ نفر از مهاجران و ۸ نفر از انصار) به دشمن که ۷۰ کشته و ۷۰ اسیر داد غالب شدند و با پیروزی کامل، به مدینه مراجعت کردند.
و این راستی عجیب بود که ارتش نیرومند قریش در برابر سپاه کوچک مسلمانان ـ طبق نقل تواریخ ـ آنچنان روحیۀ خود را باخته بود که جمعی از درگیر شدن با مسلمانان بسیار وحشت داشتند، گاه پیش خود فکر میکردند اینها افراد عادی نیستند بعضی میگفتند مرگ را بر شترهای خویش حمل کرده و از یثرب (مدینه) برایتان سوغات آوردهاند. «سعد بن معاذ» به عنوان نمایندگی از طرف انصار به پیامبر(ص) عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت باد ای رسول خدا ما به تو ایمان آوردهایم و به نبوت تو گواهی دادهایم که هر چه میگویی از طرف خدا است، هر دستوری را میخواهی بده و از اموال ما هر چه میخواهی برگیر، به خدا سوگند اگر به ما فرمان دهی که در این دریا (اشاره به دریای احمر که در آن نزدیکی بود) فرو رویم فرو خواهیم رفت، ما آرزو داریم خداوند به ما توفیق دهد خدمتی کنیم که مایۀ روشنی چشم تو شود.
در روز بدر پیامبر به علی فرمود: مشتی از خاک و سنگریزه از زمین بردار و به من بده، علی(ع) چنین کرد و پیامبر آنها را به سوی مشرکان پرتاب کرد و فرمود: رؤیتان زشت و سیاه باد! و نوشتهاند این کار اثر معجزهآسائی داشت و از آن گرد و غبار و سنگریزه در چشم دشمنان فرو ریخت و وحشتی از آن به همه دست داد[۴۹].
تشویق جنگجویان
پیامبر(ص) در روز جنگ «بدر» برای تشویق جنگجویان اسلام جوائزی برای آنها تعیین کرد و مثلاً فرمود کسی که فلان فرد دشمن را اسیر کند و نزد من آورد چنین پاداشی را به او خواهم داد، این تشویق (علاوه بر روح ایمان و جهاد که در وجود آنها شعلهور بود) سبب شد که سربازان جوان پیامبر(ص) در یک مسابقۀ افتخارآمیز با سرعت به سوی هدف بشتابند، ولی پیرمردان و افراد سالخورده در زیر پرچمها توقف کردند، هنگامی که جنگ «بدر» پایان پذیرفت، جوانان برای گرفتن پاداشهای افتخارآمیز خود به خدمت پیامبر(ص) شتافتند، اما پیرمردان به آنها گفتند که ما نیز سهمی داریم زیرا ما تکیهگاه و مایۀ دلگرمی شما بودیم و اگر کار بر شما سخت میشد و عقبنشینی میکردید، حتماً به سوی ما میآمدید، در این موقع میان دو نفر از انصار مشاجرۀ لفظی پیدا شد و راجع به غنائم جنگ با یکدیگر گفتگو کردند، آیۀ اول سوره انفال نازل شد و صریحاً غنائم را متعلق به پیامبر(ص) معرفی کرد که هرگونه بخواهد با آن رفتار کند، پیامبر(ص) هم آن را به طور مساوی در میان همۀ جنگجویان تقسیم کرد و دستور داد که میان برادران دینی صلح و اصلاح شود[۵۰].
نتیجه نبرد
جنگ بدر نتایج بزرگی را در پی داشت. مشرکان با خواری و ذلتی فراگیر و با برجای نهادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر و غنیمتهای فراوان، به سمت مکه گریختند... و میان صفوف مسلمانان پیروزمند، بر سر چگونگی تقسیم غنایم نشانههای اختلاف پدیدار شد. نبی اکرم(ص) دستور جمعآوری غنایم را صادر فرمود تا در آینده، درباره چگونگی تقسیم آنها تصمیم بگیرد. فرمان الهی در سوره انفال در مورد تقسیم غنایم و تشریع احکام خمس نازل گردید و رسول خدا(ص) غنایم را به طور مساوی میان رزمندگان تقسیم کرد[۵۱].
پیامبر(ص) در مورد اسیران جنگی اعلان داشت: هر اسیری که به ده تن از کودکان مسلمان خواندن و نوشتن بیاموزد فدیه آزادی او بهشمار خواهد آمد. حضرت با این کار عفو و گذشت اسلامی را ارائه داد و بدینوسیله فراگرفتن علم و دانش را تشویق کرد و تربیت انسان متمدن را به منصّه ظهور گذاشت و فدیه سایر اسیران را چهار هزار درهم مقرّر کرد و این تصمیم شامل ابو العاص، شوهر زینب دختر رسول خدا(ص) نیز شد، بین او و دیگران (مشرکان) هیچگونه امتیازی قایل نشد.
زمانی که زینب گردنبند خود را به عنوان فدیه آزادی شوهر، نزد پیامبر فرستاد، آن حضرت با دیدن گردنبند، همسرش خدیجه را به یاد آورد و گریست و سپس متوجه مسلمانان شد و فرمود: اگر صلاح بدانید که اسیر او را آزاد و گردنبندش را به او بازگردانید، این کار را انجام دهید.
چقدر ساده بود درخواستی که پیامبر رحمت از مسلمانان نمود. ابو العاص بهسرعت به مکه رفت تا زینب را همانگونه که به رسول خدا(ص) وعده داده بود به مدینه بازگرداند. نوید پیروزی و فتح بزرگ به مدینه رسید و دلهای یهود و منافقان از ترس و بیم به لرزه افتاد و درهمینحال تلاش کردند شایعههای دروغین بپراکنند، مسلمانان درحالیکه از شادی و سرور در پوست خود نمیگنجیدند، برای استقبال از پیامبر و رهبر پیروزمند خویش از شهر خارج شدند.
مصیبتی جانکاه بر مردم مکه وارد شد و حزن و اندوه بر فضای آن سایه افکند و مشرکان از شدت این ضربه، مات و مبهوت شده بودند و خانههای مکه و اطراف آن را حزن و اندوه فراگرفت. آیات قرآن کریم به صراحت بیانگر این جنگ سرنوشتساز بوده و رخدادهای آن را تشریع کرده است، در این جنگ، امدادهای الهی بر مسلمانانی که خالصانه، در راه خدا و گسترش رسالتش، جانفشانی کردند، پدیدار گشت[۵۲].
در حقیقت علی بن ابی طالب(ع) در این نبرد بزرگ با کشتن ولید بن عتبه و یاری رساندن به عمویش حمزه و عبیدة بن حارث در به هلاکت رساندن شیبه و عتبه، دلاوری و دفاع جانانهای انجام داد. به گفته شیخ مفید در روز بدر علاوه بر کسانی که علی(ع) در کشتن آنها سهیم بود، تعداد سی و شش تن از مشرکان به دست شخص امیر مؤمنان کشته شدند[۵۳]. ابن اسحاق میگوید: بیشتر کشتههای مشرکان در روز بدر توسط علی(ع) به هلاکت رسیده بودند[۵۴].
این شکست، قریش را به تغییر مسیر کاروان بازرگانی خود از شام به سمت عراق واداشت. نظام قدرتمندی که برای مسلمانان به وجود آمد، آثار خود را بر ساختار جامعه جزیرة العرب به جای نهاد؛ این آثار به تدریج پدیدار شد و قریش رفتهرفته موقعیت و احترام خویش را بین قبایل از دست داد، در حالی که پیوند علاقه و محبت مسلمانان میان خود و رهبرشان رسول خدا(ص) روزبهروز محکمتر میشد[۵۵].
پانویس
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۲-۱۳۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۰.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۳۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۵.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۶-۶۱۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۶ -۴۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰.
- ↑ ابو الربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص)، الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۴۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۳-۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱-۱۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۸-۶۱۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۳۹؛ نویری، نهایة الإرب فی فنون الأدب، ج۱۷، ص۲۰.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۵-۱۳۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۴۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۴-۶۲۵؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۵، ص۱۰۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۶-۱۳۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۵-۶۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۷؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۳۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۷-۱۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۹۱.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶ ۷۰-۷۱۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳.
- ↑ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۷۱؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱، ص۱۱۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳-۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۶.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۳۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و امتاع، ج۱۲، ص۱۶۲.
- ↑ عباسی، حبیب، غزوه بدر، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۹.
- ↑ «چنان که پروردگارت تو را از خانهات به درستی بیرون آورد با آنکه بیگمان دستهای از مؤمنان ناخرسند بودند» سوره انفال، آیه ۵.
- ↑ «و خداوند آن را جز مژدهای (برایتان) قرار نداد و اینکه دلتان بدان آرام یابد و یاری جز از سوی خداوند نیست که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۱۰.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ کلامی، ج۱، ص۳۶۷ و ۵۸۳.
- ↑ محمدی، داداشنژاد، حسینیان، تاریخ اسلام ص ۱۷۲؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۰.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص۵۸۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص۵۸۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص۵۸۷.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن ص۵۸۹.
- ↑ مغازی، ج۱، ص۱۰۴؛ سیره نبوی، ج۱، ص۶۲۴.
- ↑ ﴿إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که از پروردگارتان فریادخواهی میکردید و به شما پاسخ داد که من با هزار فرشته پیاپی امدادگر شما خواهم بود» سوره انفال، آیه ۹؛ ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که (خداوند) خوابی سبک را بر شما فرا میپوشاند تا از سوی او آرامشی (برای شما) باشد و از آسمان آبی فرو میباراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دلهایتان را نیرومند سازد و گامها (یتان) را بدان استوار دارد» سوره انفال، آیه ۱۱؛ ﴿إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی میفرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، (با شمشیر) بر فراز گردنها (شان/ بر سرشان) بزنید و دستشان را کوتاه کنید» سوره انفال، آیه ۱۲؛ ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدْتُمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ «(یاد کن) آنگاه را که شما بر کناره نزدیکتر (مدینه) بودید و آنان بر کناره دورتر و آن کاروان (تجاری قریش) پایینتر از شما بودند و اگر با هم وعده (ی کارزار) میگذاشتید در آن خلاف میکردید امّا خداوند بر آن بود تا کار انجام یافتنی را به پایان رساند تا هر کس که نابود میشود از روی برهانی باشد و هر کس زنده میماند (نیز) با برهانی؛ و بیگمان خداوند شنوایی داناست» سوره انفال، آیه ۴۲؛ ﴿وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلًا وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾ «و آنگاه را (یاد کن) که آنان را- چون رویاروی شدید- به چشمتان اندک نمود و شما را نیز در چشم آنان، اندک نشان داد تا خداوند کاری انجام یافتنی را به پایان برد و کارها به خداوند باز گردانده میشود» سوره انفال، آیه ۴۴؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ «ای مؤمنان! ربا را که (سودی) بسیار در بسیار است مخورید و از خداوند پروا کنید باشد که رستگار گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۳۰؛ ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ «و بیگمان خداوند در «بدر» شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳؛ ﴿لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ﴾ «تا پارهای از کافران را از میان بردارد یا خوار سازد و به نومیدی باز گردند؛» سوره آل عمران، آیه ۱۲۷.
- ↑ ارشاد، ص۳۹- ۴۰.
- ↑ مناقب، ج۳، ص۱۲۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱، ص۱۷۶.