بحث:عاشورا: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۲۶۹: | خط ۲۶۹: | ||
امام{{ع}} به او [[اطمینان]] داد که با رسیدن به [[فیض]] [[شهادت]]، [[سعادتمند]] شده است {{متن حدیث|نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ تو پیشاپیش من در [[بهشت]] خواهی بود. | امام{{ع}} به او [[اطمینان]] داد که با رسیدن به [[فیض]] [[شهادت]]، [[سعادتمند]] شده است {{متن حدیث|نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِي فِي الْجَنَّةِ}}؛ تو پیشاپیش من در [[بهشت]] خواهی بود. | ||
در لحظات آخر [[دعا]] میکرد: پروردگارا! [[سلام]] مرا به [[رسول]] خود برسان و آن حضرت را از [[درد]] این همه زخم و جراحاتی که بر من وارد شده [[آگاه]] کن؛ زیرا منظور من از این عمل [[نصرت]] [[ذریه]] [[پیامبر]] تو میباشد. وی پس از این جریان [[شهید]] شد، پس از شهادت وی تعداد ۱۳ تیر در جسد مبارکش یافتند، غیر از زخم [[شمشیر]] و نیزههایی که در بدنش بود<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۱؛ مقتل مقرم، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۶۹.</ref>. | در لحظات آخر [[دعا]] میکرد: پروردگارا! [[سلام]] مرا به [[رسول]] خود برسان و آن حضرت را از [[درد]] این همه زخم و جراحاتی که بر من وارد شده [[آگاه]] کن؛ زیرا منظور من از این عمل [[نصرت]] [[ذریه]] [[پیامبر]] تو میباشد. وی پس از این جریان [[شهید]] شد، پس از شهادت وی تعداد ۱۳ تیر در جسد مبارکش یافتند، غیر از زخم [[شمشیر]] و نیزههایی که در بدنش بود<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۱؛ مقتل مقرم، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۶۹.</ref>. | ||
===[[شهادت]] [[حبیب بن مظاهر]]=== | |||
حبیب ابن مظاهر [[رسول خدا]] را [[درک]] کرده بود و از [[یاران خاص]] [[امیرالمؤمنین]] بود او در تمام [[جنگها]] در [[خدمت]] علی{{ع}} بوده و [[علوم]] بسیاری را از آن حضرت فرا گرفت. او [[علم]] منایا «[[زمان مرگ]] افراد» و [[بلایا]] «حوادثی که بعدها اتفاق میافتد» را از [[امام]] فرا گرفت. شاهدش گفتگویی است که با [[میثم تمار]] داشت که در [[کوفه]] به [[میثم]] گفت گویا میبینم در راه [[محبت اهل بیت]] به دار آویخته میشوی. میثم هم به او گفت گویا میبینم در [[حمایت]] از [[فرزند پیامبر]] به شهادت میرسی و سرت را از بدن جدا کرده در کوفه میگردانند. | |||
[[شیخ طوسی]] درباره حبیب مینویسد: [[عمر سعد]] به او [[امان]] داد و [[پول]] کلانی به او پیشنهاد کرد تا دست از [[یاری حسین]] بردارد ولی حبیب در جواب گفت: در پیشگاه رسول خدا هیچ عذری نداریم که بنشینیم و نظارهگر [[شهادت حسین]] باشیم. [[رسالت]] ما زمانی پایان خواهد یافت که در کنار حسین کشته شویم<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۷۹.</ref>. | |||
ایشان بزرگ [[قبیله بنیاسد]] بود که در کوفه [[شیعیان]] را به حمایت از [[سیدالشهدا]] [[دعوت]] کرد، او بیهیچ مسامحهکاری بلکه با روحیهای [[جوان]] و شاداب و پر انرژی خود را از کوفه به [[کربلا]] رساند. وقتی اطراف سیدالشهدا را [[خلوت]] دید [[اجازه]] گرفت به قبیله بنیاسد آمد و [[مردم]] را جمع کرد و ورود امام به کربلا را به آنها رساند و با [[بسیج]] [[احساسات]] و برخوردی حماسی از آنها خواست خود را برای [[یاری]] فرزند [[زهرا]] به کربلا برسانند، ولی متأسفانه [[جاسوسی]] به [[ابن زیاد]] خبر داد که [[بنیاسد]] به کربلا میروند و او هم نیرویی اعزام کرد، حبیب موقع [[حرکت]] بنیاسد خود را در محاصره نیروهای ابن زیاد دیدند و لذا حلقه محاصره را پاره کرد با اسب تاخت و به کربلا آمد و با نقل گزارش دعوتش از بنیاسد و ممانعت نیروهای [[کوفه]] به [[حضور امام]] خود را [[وقف]] [[خدمت به امام]] کرد. | |||
این پیرمرد سالخورده موقعی که برای [[پیکار]] با [[دشمن]] آماده شده بود و میخواست به میدان [[جنگ]] برود از [[شادی]] میخندید! [[یزید بن حصین همدانی]] که بزرگ [[قاریان قرآن]] بود به حبیب گفت: [[برادر]] اکنون با این صحنه خونبار چه جای خندیدن است؟ جواب داد: کجا و چه وقت برای [[شادمانی]] و مسرت شایستهتر از این موقع است؟ چون طولی نمیکشد که با [[شمشیر]] این [[ستمکاران]] کشته میشویم و به [[سعادت ابدی]] نائل میگردیم<ref>سفینه، ص۲۰۶.</ref>. | |||
حبیب برای [[مبارزه]] [[قیام]] کرد و رجزی را میخواند که اول آن این است: | |||
{{عربی|أَنَا حَبِيبٌ وَ أَبِي مُظَاهِرٍ *** فَارِسُ هَيْجَاءَ وَ حَرْبٍ تَسْعُرُ}} | |||
یعنی: من حبیبم و پدرم [[مظهر]] میباشد. من شهسوار کارزاری هستم که [[آتش]] آن شعلهور شود. شما از نظر تعداد بیشترید ولی ما از لحاظ [[حجت]] و دلیل عالیتر و ظاهرتریم. شما در موقع [[وفاداری]]، بیوفایید، ولی ما با [[وفا]] و برای [[حق]] صبورتریم. من از شما بالاتر و عذر ما برای جنگ موجهتر است. سپس جنگ [[سختی]] کرد و نیز این [[رجز]] را خواند: | |||
{{عربی|اقسم لو كنا لكم اعدادا *** او شطركم وليتم الأكتادا | |||
يا [[شر]] [[قوم]] حسبا و آدا *** و شرهم قد علموا اندادا}} | |||
یعنی: قسم میخورم که اگر تعداد ما به قدر تعداد شما یا به قدر یک قسمت تعداد شما بود شما رو به [[فرار]] مینهادید. ای گروهی که از لحاظ حسب و [[نسب]] و [[قدرت]] بدترین [[مردم]] هستید، شما بدتر از آن افرادی هستید که برای [[خدا]] [[شریک]] قائل شدند. | |||
[[ظهر]] [[روز عاشورا]] در نزاعی بین حبیب و [[حصین بن تمیم]] بر سر جسارتی که آن [[ملعون]] به [[نماز]] [[سید الشهدا]] کرد موضوع به درگیری کشیده شد و جنگ سختی در گرفت، حبیب با اینکه پیر بود شصت و دو نفر از آنها را کشت و سرانجام با ضرب شمشیر [[بدیل بن صریم]] و نیزه دیگری از [[بنیتمیم]] از اسب به [[زمین]] افتاد، همین که خواست از زمین بلند شود، حصین بن تمیم شمشیری بر فرق سرش فرود آورد و با صورت به زمین افتاد، در این هنگام آن تمیمی دیگر که نیزه به او زده بود و سر از بدنش جدا کرد. | |||
کشته شدن حبیب این پیرمرد [[بزرگوار]] بر [[امام]] خیلی گران بود؛ لذا وقتی که کنار بدن قطعه قطعه و بیسر او آمد گفت: {{عربی|عند الله أحتسب و نفسي و حماة أصحابي}} [[شهادت]] خود و شهادت [[یاران]] و اصحابم را به [[حساب]] [[فرمان خدا]] میگذارم و زیاد کلمه [[استرجاع]] بر زبان جاری کرد و پیوسته میگفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref><ref>بحار، ج۴۵، ص۲۷؛ مقتل ابو مخنف، ص۱۴۵.</ref>. | |||
در برخی [[مقاتل]] آمده که امام فرمود: [[خداوند]] تو را [[مبارک]] گرداند ای حبیب تو مردی با [[فضیلت]] بودی و [[قرآن]] را در یک شب ختم میکردی<ref>نفس المهموم، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۰.</ref>. | |||
===شهادت [[جناده بن حارث انصاری]]=== | |||
جناده بن حارث انصاری از مخلصین [[مقام ولایت]] و ملازمین رکاب [[سیدالشهدا]] بود که از [[مکه]] تا [[کربلا]] امام را [[همراهی]] کرد. از مشاهیر [[کوفه]] بود که [[افتخار]] همراهی [[امیرالمؤمنین]] را در [[صفین]] داشت. بعد از شهادت عمرو، ایشان برای [[مبارزه]] خروج نمود و این [[رجز]] را میخواند: | |||
{{عربی|انا جنادة و انا بن الحارث *** لست بخوار و لا بناكث | |||
عن بيعتي حتى يرثني [[وارث]] *** اليوم شلوى في الصعيد ماكث}} | |||
یعنی من جنادهام. من پسر حارث هستم. من [[سست]] و خائف و [[پیمانشکن]] نیستم. من از [[بیعت]] خود دست برنمیدارم تا [[شهید]] شوم و وارثی از من [[ارث]] ببرد. امروز کالبد و جنازه من روی زمین خواهد بود. [[جناده]] در محاصره [[دشمن]] قرار گرفت همچنان جنگید تا شهید شد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۳.</ref>. | |||
===شهادت [[عمرو بن جناده]]=== | |||
عمرو بن جناده ایشان یازده ساله بود که به همراه پدر و مادرش در صحنه [[جنگ]] کربلا حضور یافت. پس از [[شهادت]] پدرش، مادر به او گفت: {{عربی|يا بني اخرج و انصر الحسين}} خارج شو و حسین را [[یاری]] کن. هنگامی که برخاست، [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: {{عربی|هذا غلام قتل ابوه في الحملة الاولى و لعل امه تكره ذالك}} این [[نوجوانی]] است که پدرش کشته شده، شاید مادرش [[راضی]] نباشد او به [[جنگ]] رود. آن [[نوجوان]] به [[امام]] عرض کرد: {{عربی|يابن رسول الله هي التي امرتني بذالك}} مادرم این دستور را به من داده است. امام [[اجازه]] داد و روانه میدان شد، رجزی خواند که مطلع آن این است: | |||
{{متن حدیث|أَمِيرِي حُسَيْنٌ وَ نِعْمَ الْأَمِيرُ *** سُرُورُ فُؤَادِ الْبَشِيرِ النَّذِيرِ}} | |||
یعنی: آقای من امام حسین است که خوب امیری میباشد. حسین [[سرور]] [[قلب]] [[پیغمبر]] [[خدا]] است که [[بشارت دهنده]] به [[بهشت]] و ترساننده از [[جهنم]] است. علی و [[فاطمه]] پدر و مادر امام حسینند. آیا نظیر حسین کسی را دارید؟ حسین دارای طلعتی است مثل [[آفتاب]] درخشان و دارای پیشانیای است نظیر ماه منیر. | |||
سپس به قدری [[جهاد]] کرد تا [[شهید]] شد و سرش را بریدند و به سوی [[لشکر]] امام حسین{{ع}} پرتاب کردند! مادرش سر او را برداشت و گفت: {{عربی|أحسنت يا بنيّ، يا سرور قلبي، و يا قرّة عيني}}؛ ای پسر عزیزم احسنت! ای سرور قلب من! ای [[نور]] چشم من! آنگاه آن سر را به طرف لشکر [[ابن سعد]] پرتاب کرد. آن سر به مردی اصابت کرد و او را کشت. آن [[زن]] [[عمود]] [[خیمه]] وی را گرفت و در حالی به لشکر [[دشمن]] [[حمله]] کرد که این [[رجز]] را میخواند: | |||
{{عربی|أَنَا عَجُوزٌ سَيِّدِي ضَعِيفَهْ *** خَاوِيَةٌ بَالِيَةٌ نَحِيفَهْ | |||
أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنِيفَهْ *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّرِيفَهْ}}. | |||
یعنی: من پیرزنی [[ضعیف]] و خمیده و پوسیده و نحیف میباشم. من شما را به وسیله ضربتی سخت برای [[یاری کردن]] و [[دفاع]] از [[فرزندان فاطمه]] میزنم<ref>مقتل مقرم، ص۳۱۴؛ نفس المهموم، ص۲۸۴.</ref>. سپس [[سیدالشهدا]] او را دستور برگشت به خیمه داد و برای او [[دعا]] کرد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۳.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |