پرش به محتوا

بحث:عاشورا: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۶۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ۲۸ اکتبر
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳۰۳: خط ۳۰۳:
أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنِيفَهْ *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّرِيفَهْ}}.
أَضْرِبُكُمْ بِضَرْبَةٍ عَنِيفَهْ *** دُونَ بَنِي فَاطِمَةَ الشَّرِيفَهْ}}.
یعنی: من پیرزنی [[ضعیف]] و خمیده و پوسیده و نحیف می‌باشم. من شما را به وسیله ضربتی سخت برای [[یاری کردن]] و [[دفاع]] از [[فرزندان فاطمه]] می‌زنم<ref>مقتل مقرم، ص۳۱۴؛ نفس المهموم، ص۲۸۴.</ref>. سپس [[سیدالشهدا]] او را دستور برگشت به خیمه داد و برای او [[دعا]] کرد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۳.</ref>.
یعنی: من پیرزنی [[ضعیف]] و خمیده و پوسیده و نحیف می‌باشم. من شما را به وسیله ضربتی سخت برای [[یاری کردن]] و [[دفاع]] از [[فرزندان فاطمه]] می‌زنم<ref>مقتل مقرم، ص۳۱۴؛ نفس المهموم، ص۲۸۴.</ref>. سپس [[سیدالشهدا]] او را دستور برگشت به خیمه داد و برای او [[دعا]] کرد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۸؛ ابصار العین، ص۱۳۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۳.</ref>.
===[[شهادت]] [[شوذب بن عبدالله همدانی]]===
[[شوذب]] از [[بزرگان کوفه]] و از جنگاوران بنام و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین]] بود. [[صاحب حدائق]] می‌نویسد: ایشان بلندگوی [[شیعیان]] بود. برای شیعیان از امیرالمؤمنین [[اخبار]] و [[احادیث]] فراوان نقل می‌کرد و [[مردم]] به او بسیار علاقه داشتند. [[ابومخنف]] می‌نویسد: شوذب با غلامش [[عابس]] از [[کوفه]] به [[مکه]] رفتند و [[نامه]] مسلم را برای [[امام]] بردند و در رکاب حضرت به [[کربلا]] آمدند. محمد بن ابیطالب می‌گوید: در [[روز عاشورا]] [[عابس بن ابی شبیب]] با شوذب [[گفتگو]] می‌کردند، عابس به او گفت: ای شوذب، تو چه [[فکری]] در سر داری و چه کار خواهی کرد؟ گفت: روشن است چه خواهم کرد، پیشروی امامم آنقدر می‌جنگم تا کشته شوم. عابس گفت: آفرین به اراده‌ات! به حضور [[امام حسین]] مشرف شو، تا تو را در ردیف فدائیان خود به شمار آورد. چنان که دیگران را به شمار آورد؛ زیرا امروز روزی است که سزاوار است ما هر قدر که مقدور باشد [[طلب اجر]] کنیم، چه آنکه بعد از امروز عملی برای ما نخواهد بود. آن [[روز]]، [[روز حساب]] است.
شوذب نزد امام آمد و پس از اینکه [[سلام]] کرد گفت: یا [[ابا عبدالله]]! به [[خدا]] قسم در روی [[زمین]] احدی از [[خویشاوندان]] من و [[بیگانگان]] نیست که نزد من از تو محبوب‌تر و عزیزتر باشد. اگر برای من مقدور بود [[ظلم]] و کشته شدن را به چیزی که از [[جان]] و خونم عزیزتر باشد از تو دفع نمایم دریغ نداشتم. {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌}}. من شهادت می‌دهم که به [[دین]] تو و دین پدرت می‌باشم. سپس [[اجازه]] گرفت و با [[شمشیر]] متوجه [[دشمن]] شد.
[[ربیع بن تمیم]] می‌گوید: وقتی او به میدان آمد او را شناختم و چون [[شجاعت]] او را در [[جنگ‌ها]] دیده بودم و می‌دانستم او از [[شجاعان]] است از این رو در میان [[لشکر]] داد زدم {{عربی|أيّها الناس، هذا أسد الاسود}}؛ این شیر شیران است، این [[عابس بن ابی شبیب]] است، هر کس به او نزدیک شود کشته می‌شود.
لذا [[عمر سعد]] سخت بر آشفته شد و [[فرمان]] داد او را سنگباران کنند. [[عابس]] که دید از هر طرف سنگ به سویش پرتاب می‌کنند مانند یک شیر، [[زره]] از تن درآورد و کلاه خود از سر دور انداخت و خود را در [[دل]] دریای [[لشکر]] انداخت و به هر طرف [[حمله]] می‌کرد بیش از دویست نفر را از جلو خود فراری می‌داد و مانند روباه از برابر او می‌گریختند، تا اینکه از چهار طرف او را محاصره کردند و پس از جراحات بسیار که از سنگ و [[شمشیر]] و غیره برداشته بود او را کشتند و سر از بدنش جدا کردند، و جماعتی از [[شجاعان]] لشکر عمر سعد هر یک ادعا می‌کرد وی او را کشته است، و چون کار [[ستیز]] و ادعا بالا گرفت عمر سعد گفت: بر سر عابس [[مجادله]] مکنید هیچ کس نمی‌توانست یک تنه او را بکشد شما همگی با هم توانستید او را بکشید و بدین وسیله به [[نزاع]] و [[کشمکش]] آنها خاتمه داد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۴.</ref>.
===[[شهادت]] [[عابس بن ابی شبیب]]===
عابس از [[قبیله]] بنوشاکر شیفته [[امیرالمؤمنین]] بودند. حضرت درباره ایشان فرمود: {{عربی|لو تمت عدتهم الفا لعبد الله حق عبادته}} اگر شماره این [[فامیل]] به هزار نفر برسد [[حق]] [[پرستش]] [[خداوند]] ادا می‌شود. آنها همه به [[شجاعت]] مشهور بودند. ایشان یکی از شهدای [[شجاع]] [[کربلا]] و از جمله [[شیعیان]] با [[وفا]] و ناطقین گویا و رساست. پس از رسیدن [[نامه امام حسین]]{{ع}} به [[کوفه]] و گرد هم آیی شیعیان در محضر جناب مسلم، عابس برخاسته و پس از [[حمد]] و [[سپاس]] [[خدا]] و [[درود بر پیامبر]] [[اکرم]] روی به جناب مسلم نمود عرض کرد: {{عربی|اني لست اعلم ما في قلوب الناس و لكن اخبرك بنفسي اذا دعوتموني اجبتكم و اضرب بسيفي عدوكم حتى القى الله تعالى عز و جل}} من نمی‌دانم که در دل‌های [[مردم]] چیست و لکن از خودم خبر می‌دهم که هر وقت مرا بخوانید شما را جواب می‌دهم و با شمشیرم به [[دشمن]] شما می‌زنم تا وقتی که [[خدا]] را [[ملاقات]] کنم.
[[حبیب بن مظاهر]] از جا برخاسته روی به [[عابس]] نمود و فرمود: {{عربی|يرحمك الله تعالى قد قضيت عليك انا و الله على مثل ذالك}} [[خداوند]] تو را [[رحمت]] کند که آنچه را بر تو [[واجب]] بود بجا آوردی، من هم [[قسم به خدا]] که مانند تو بر این عقیده‌ام. عابس در [[کربلا]] نیز به حسین{{ع}} گفت: {{عربی|ما امسي على ظهر الارض قريب و لا بعيد اعز عليك، و لو قدرت ان ارفع عنك بشيء اعز علي من نفسي لفعلت}}.
بر پشت این [[زمین]] عزیزتر از تو احدی وجود ندارد، اگر عزیزتر از جانم چیزی می‌داشتم و می‌توانستم با آن [[دفع ظلم]] از تو بکنم به [[راستی]] انجام می‌دادم. [[سلام]] بر تو یا [[اباعبدالله]] [[شهادت]] می‌دهم که من بر [[هدایت]] تو و پدرت می‌باشم<ref>طبری، ج۶، ص۲۵۴.</ref>.
عابس [[روز عاشورا]] وقتی [[اجازه]] میدان گرفت پس از خداحافظی با [[شمشیر]] کشیده به سوی میدان تاخت، در حالی که قبلاً پیشانیش از ضرب شمشیر دشمن مجروح شده بود. مردانه در میدان ایستاد و مبارز‌طلبید ولی کسی [[جرأت]] آن نداشت که در برابرش ظاهر شود و با او بجنگد؛ زیرا او را از پیش می‌شناختند و شجاعتش را در [[جنگ‌ها]] دیده بودند. [[عمر سعد]] وقتی مبارزه‌طلبیدن او را دید که می‌گوید الا [[رجل]] الا رجل کیست مردی که با من [[مبارزه]] کند؟ عمر سعد گفت وای بر شما اگر نمی‌توانید به [[جنگ]] او بروید و او را سنگباران کنید! وقتی از هر طرف بر او سنگ می‌آمد [[زره]] و کلاه‌خود خود را بیرون آورد و بر آنها [[حمله]] کرد. بیش از ۲۰۰ نفر را کشت و در محاصره قرار گرفت و به شهادت رسید. در [[فضیلت]] این [[بزرگوار]] همین بس که در [[زیارت ناحیه مقدسه]] به او [[سلام]] داده شده است<ref>ارشاد مفید، ج۳، ص۱۰۵؛ ابصار العین، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۵.</ref>.
===[[شهادت]] [[عبدالله غفاری]] و [[عبدالرحمن غفاری]]===
بعد از شهادت [[شوذب]]، عبدالله غفاری و عبدالرحمن غفاری دو [[برادر]] نزد [[امام حسین]]{{ع}} آمدند گفتند: یا [[اباعبدالله]] سلام بر تو باد! ما آمده‌ایم در پیشروی تو [[شهید]] شویم و از تو [[دفاع]] نماییم. [[امام]]{{ع}} فرمود: خوش آمدید، نزدیک بیایید، آنان در حالی که گریان بودند نزدیک آن حضرت رفتند، آن [[بزرگوار]] به ایشان فرمود: ای برادرزادگان من برای چه گریان هستید؟ به [[خدا]] قسم من امیدوارم چشم شما بعد از یک [[ساعت]] دیگر روشن شود.
آنان گفتند: فدای تو شویم ما برای خود گریان نیستیم. بلکه برای تو گریانیم که می‌بینیم محاصره شده‌ای و ما نمی‌توانیم از تو دفاع کنیم. امام فرمود: ای برادرزادگان من! خدا برای این [[محبت]] و [[جان نثاری]] و مواساتی که شما نسبت به من دارید بهترین جزای [[پرهیزگاران]] را به شما عطا فرماید. سپس آنان متوجه [[کارزار]] شدند و گفتند: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ‌}} فرمود: {{متن حدیث|وَ عَلَيْكُمَا السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‌}}. آنگاه به قدری [[مبارزه]] کردند تا شهید شدند<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ نفس المهموم، ص۲۷۰.</ref>.
«[[تاریخ]] [[طبری]] ماجرای این دو برادر را با اسم دیگری آورده».<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۷۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۵۲

ویرایش