پرش به محتوا

زکات در معارف و سیره معصوم: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۹۳: خط ۹۳:
۱۰. '''[[انتقاد]] [[امام صادق]]{{ع}} به عملکرد [[حاکمان]]''': امام صادق{{ع}} بعد از نقل [[سیره امیرالمؤمنین]]{{ع}} وضعیت [[زمان]] خود را در شیوه دریافت [[مالیات]] نقد و از آن [[شکوه]] می‌کند. سپس امام صادق{{ع}} [[گریه]] کرد و فرمود: «ای [[برید]]، نه به [[خدا]] [[سوگند]] برای خدا حرمتی باقی نمانده جز اینکه شکسته شده است و به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} در این عالم عمل نمی‌شود و از زمان درگذشت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که [[صلوات خدا]] و سلامش بر او باد، [[حد شرعی]] در میان [[مردم]] [[اجرا]] نمی‌شود و به چیزی از [[حق مردم]] تا امروز توجه نمی‌شود»؛ آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند که روزها و شب‌ها نمی‌گذرد تا اینکه خداوند [[مردگان]] را زنده کند و زندگان را بمیراند و [[حق]] را به اهلش باز گرداند و [[دینی]] را که مورد [[رضایت]] او و پیامبرش است، بر پا دارد؛ پس [[بشارت]] دهید؛ سپس بشارت دهید؛ آن‌گاه بشارت دهید. به خدا سوگند حق نیست جز در دستان شما»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۵۳۶؛ شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۹۶.</ref>.
۱۰. '''[[انتقاد]] [[امام صادق]]{{ع}} به عملکرد [[حاکمان]]''': امام صادق{{ع}} بعد از نقل [[سیره امیرالمؤمنین]]{{ع}} وضعیت [[زمان]] خود را در شیوه دریافت [[مالیات]] نقد و از آن [[شکوه]] می‌کند. سپس امام صادق{{ع}} [[گریه]] کرد و فرمود: «ای [[برید]]، نه به [[خدا]] [[سوگند]] برای خدا حرمتی باقی نمانده جز اینکه شکسته شده است و به [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} در این عالم عمل نمی‌شود و از زمان درگذشت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که [[صلوات خدا]] و سلامش بر او باد، [[حد شرعی]] در میان [[مردم]] [[اجرا]] نمی‌شود و به چیزی از [[حق مردم]] تا امروز توجه نمی‌شود»؛ آن‌گاه فرمود: «به خدا سوگند که روزها و شب‌ها نمی‌گذرد تا اینکه خداوند [[مردگان]] را زنده کند و زندگان را بمیراند و [[حق]] را به اهلش باز گرداند و [[دینی]] را که مورد [[رضایت]] او و پیامبرش است، بر پا دارد؛ پس [[بشارت]] دهید؛ سپس بشارت دهید؛ آن‌گاه بشارت دهید. به خدا سوگند حق نیست جز در دستان شما»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۵۳۶؛ شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۵۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۹۶.</ref>.
این دستورالعمل می‌تواند در چگونگی دریافت مالیات در [[جامعه]] مورد استفاده قرار گیرد و اینکه در هنگام دریافت مالیات با [[مردم]] با [[رفق و مدارا]] برخورد شود، از [[اموال]] دریافتی به‌خوبی [[حفاظت]] شود، به [[حقوق حیوانات]] توجه شود و با کارهای نادرست به [[اموال عمومی]] ضربه زده نشود. این دستورالعمل روشی [[اصلاحی]] در دریافت [[زکات]] و [[مالیات]] از مردم است؛ [[حضرت علی]]{{ع}} در موارد دیگر نیز اصلاحاتی را [[اعمال]] کرده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۸۰.</ref>.
این دستورالعمل می‌تواند در چگونگی دریافت مالیات در [[جامعه]] مورد استفاده قرار گیرد و اینکه در هنگام دریافت مالیات با [[مردم]] با [[رفق و مدارا]] برخورد شود، از [[اموال]] دریافتی به‌خوبی [[حفاظت]] شود، به [[حقوق حیوانات]] توجه شود و با کارهای نادرست به [[اموال عمومی]] ضربه زده نشود. این دستورالعمل روشی [[اصلاحی]] در دریافت [[زکات]] و [[مالیات]] از مردم است؛ [[حضرت علی]]{{ع}} در موارد دیگر نیز اصلاحاتی را [[اعمال]] کرده است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۸۰.</ref>.
==مصرف‌کنندگان [[زکات]]==
هر [[مالی]] که در [[بیت‌المال]] جمع می‌شود باید به [[مصرف]] برسد. برابر [[قوانین شرع]] هر یک از منابع بیت‌المال مصرف خاصی دارد. زکات نیز از این قاعده مستثنا نیست. یک [[قانون]] کلی درباره [[مصرف زکات]] وجود دارد که نباید مصرف‌کننده آن از [[بنی‌هاشم]] باشد. در صورتی یک [[مرد]] [[هاشمی]] می‌تواند از زکات استفاده کند که [[مال زکوی]] از [[اموال]] بنی‌هاشم باشد؛ بر همین اساس [[شیخ طوسی]] ذیل خبری که [[امام رضا]]{{ع}} زکاتی را می‌پذیرد، حاشیه زده که [[امام]] برای مصرف خود از آن استفاده نمی‌کرده؛ بلکه آن را به مصرف دیگران می‌رسانده است. [[محمد بن اسماعیل بن بزیع]] گوید: مقداری دینار از جانب یکی از خویشاوندانم برای امام رضا{{ع}} فرستادم و به حضرت [[نامه]] نوشتم تا خبر دهم ۷۵ دینار آن زکات و بقیه [[صله]] است. حضرت در پاسخ با خط خود نوشت: «گرفتم» و دینارهایی از جانب خودم و دیگری برای حضرت فرستادم و برای ایشان نوشتم که اینها زکات فطرۀ [[خانواده]] من است. حضرت در نامه‌ای به خط خود پاسخ داد: دریافت کردم<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۶۰: {{متن حدیث|فَلَيْسَ فِي هَذَا الْخَبَرِ أَنَّهُ قَبَضَ ذَلِكَ لِنَفْسِهِ أَوْ لِغَيْرِهِ وَ يَحْتَمِلُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ إِنَّمَا قَبَضَ لِغَيْرِهِ مِمَّنْ يَسْتَحِقُّ ذَلِكَ لِأَنَّهُمْ{{عم}} كَانُوا يَقْبِضُونَ الزَّكَوَاتِ وَ يَطْلُبُونَهَا وَ يُفَرِّقُونَهَا عَلَى مَوَالِيهِمْ مِمَّنْ يَسْتَحِقُّ ذَلِكَ}}.</ref>. در جایی دیگر که این خبر را که راجع به [[زکات فطره]] است نقل کرده، حضرت افزوده که «گرفتم و قبول کردم»<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۹۱: {{متن حدیث|بَعَثْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا{{ع}} بِدَرَاهِمَ لِي وَ لِغَيْرِي وَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُخْبِرُهُ أَنَّهَا مِنْ فِطْرَةِ الْعِيَالِ، فَكَتَبَ بِخَطِّهِ: قَبَضْتُ وَ قَبِلْتُ}}.</ref>.
[[حسن بن علی]]{{ع}} نقل می‌کند که [[رسول خدا]]{{صل}} دست مرا گرفت و با ایشان راه می‌رفتم. به خرمایی برخوردم که از خرمای زکات افتاده بود و من آن [[زمان]] بچه بودم؛ دویدم و آن را برداشتم و در دهانم گذاشتم. رسول خدا{{صل}} آمد و انگشت خود را داخل دهان من قرار داد و خرما را همراه با لعاب آن درآورد و در میان خرماها انداخت. سپس فرمود: {{متن حدیث|إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا تَحِلُّ لَنَا الصَّدَقَةُ}}<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۱، ص‌۲۵۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار‌، ج۹۳، ص۷۶؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۷، ص۱۱۸.</ref>‌: «بر ما [[خاندان]] [[صدقه]] [[حلال]] نیست». باید توجه داشت که وضعیت [[مالی]] [[مسلمانان]] خوب نبوده و به همین جهت [[پیامبر]]{{صل}} خرما را دور نریختند.
نکته دیگری که در برخی [[روایات]] اشاره شده این است که اگر [[حکومت]] [[شیعی]] باشد، آیا می‌تواند به [[فقیران]] غیرشیعه [[زکات]] بدهد یا نه؟ این پرسشی است که دو تن از بزرگان [[شیعه]] از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیده‌اند و حضرت بیان کرده اشکالی ندارد. زراه و [[محمد بن مسلم]] با بیان [[آیه قرآن]] از امام صادق{{ع}} می‌پرسند: آیا در همه هشت مورد می‌شود زکات را [[مصرف]] کرد در صورتی که شیعه نباشد؟ حضرت پاسخ داد: [[امام]] به همه اینها زکات می‌دهد؛ چون [[اقرار]] به [[اطاعت از امام]] کرده‌اند. [[زراره]] می‌گوید پرسیدم: اگرچه شیعه نباشند؟ فرمود: «ای زراره، اگر زکات را فقط به کسانی که شیعه هستند بدهد نه همه افراد، برای زکات مورد مصرف پیدا نمی‌کند و از آن به غیرشیعه می‌دهد تا به [[دین]] [[رغبت]] پیدا کنند و بر آن ثابت بمانند»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۹۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۴۹: {{متن حدیث|يَا زُرَارَةُ لَوْ كَانَ يُعْطِي مَنْ يَعْرِفُ دُونَ مَنْ لَا يَعْرِفُ لَمْ يُوجَدْ لَهَا مَوْضِعٌ وَ إِنَّمَا يُعْطِي مَنْ لَا يَعْرِفُ لِيَرْغَبَ فِي الدِّينِ فَيَثْبُتَ عَلَيْهِ}}.</ref>.
این نکته بسیار مهم است که [[ثبات]] بر [[اسلام]] را برای افراد مهم می‌داند نه ثبات در [[تشیع]] را که از آن به [[اهل]] [[شناخت]] یاد می‌شود. حضرت در ادامه بیان می‌کند که امروز چون حکومت شیعی وجود ندارد، زکاتت را فقط به [[شیعیان]] بده و به عموم [[مردم]] مده<ref>{{متن حدیث|فَأَمَّا الْيَوْمَ فَلَا تُعْطِهَا أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ إِلَّا مَنْ يَعْرِفُ فَمَنْ وَجَدْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمِينَ عَارِفاً فَأَعْطِهِ دُونَ النَّاسِ}}.‌</ref>. بعد افزود: سهم «[[مؤلفة قلوبهم]]» و سهم [[آزادی بردگان]] عام است و بقیه خاص می‌باشد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۹۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۴۹.</ref>. این بیان نشان می‌دهد که وضعیت با وجود [[حکومت اسلامی]] متفاوت می‌شود؛ چراکه [[حکومت]] در برابر همۀ [[مردم]] [[مسئول]] است و باید نیاز [[جامعه]] را برطرف نماید؛ [[تألیف قلوب]] غیرمسلمان هم ممکن و لازم است؛ همچنین [[آزادی برده]] که در گذشته بوده است.
در [[آیه قرآن]] هشت [[مصرف]] برای [[زکات]] بیان شده است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref>. در این [[آیه]] مصارف زکات بیان شده است و هر مصرفی مشخص است که به‌اختصار به توضیح آنها می‌پردازیم:
۱. '''[[فقیران]] و [[نیازمندان]]''': به نظر می‌رسد که مورد اول و دوم که فقیران و [[مسکینان]] باشند، با هم شباهت دارند و چون دو عنوان آمده، بدیهی است که باید این دو تفاوتی با هم داشته باشند. این تفاوت را [[ابوبصیر]] با بیان آیه می‌پرسد. [[امام صادق]]{{ع}} پاسخ می‌دهد: [[فقیر]] به کسی اطلاق می‌شود که از مردم چیزی درخواست نمی‌کند؛ ولی [[مسکین]] تلاش بیشتری از فقیر می‌کند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۵۰۱: {{متن حدیث|الْفَقِيرُ الَّذِي لَا يَسْأَلُ النَّاسَ وَ الْمِسْكِينُ أَجْهَدُ مِنْهُ}}.</ref>. [[شیخ مفید]] این تفاوت را چنین بیان کرده است: «فقیران کسانی هستند که با [[میانه‌روی]]، به مقدار کفایتِ [[زندگی]] ندارند و مسکینان نیازمندانی هستند که به جهت شدت [[ضرورت]] نیاز، از مردم [[درخواست کمک]] می‌کنند»<ref>‌شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۴۱: {{عربی|إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ و هم الذين لا كفاية لهم مع الاقتصاد وَ الْمَساكِينِ و هم المحتاجون السائلون لشدة ضرورتهم}}.</ref>. دادن [[زکات]] به [[فقیران]] به مقدار نیاز آنان است؛ به همین جهت از [[حضرت علی]]{{ع}} نقل شده، به آنان پنجاه درهم داده می‌شود و اگر شخصی پنجاه درهم یا معادل آن از [[طلا]] (دینار) داشته باشد، زکات به او نمی‌دهند<ref>ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد‌، ص‌۱۰۹: {{متن حدیث|فَأَمَّا الْفُقَرَاءُ فَلَا يُزَادُ أَحَدٌ مِنْهُمْ عَلَى خَمْسِينَ دِرْهَماً، وَ لَا يُعْطَى أَحَدٌ وَ لَهُ خَمْسُونَ دِرْهَماً أَوْ عِدَّتُهَا مِنَ الذَّهَبِ}}.</ref>. در خبر سماعه این موضوع توضیح داده شده که ملاک نیاز است. ممکن است کسی پنجاه درهم داشته باشد و زکات بر او [[حرام]] باشد، ولی شخصی هفتصد درهم داشته باشد و بتوان به او زکات داد، چون اعضای خانوادۀ وی بیشتر است<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۴۸.</ref>.
۲. '''[[کارگزاران زکات]]''': [[مصرف]] سوم زکات کسانی هستند که در گردآوری و [[مصرف زکات]] در موارد تعیین‌شده نقش دارند. کسانی که در گردآوری و امور زکات نقش دارند و عامل شناخته می‌شوند، از زکات سهم می‌برند. اینها گروه‌ها‌ی متعددی هستند. در شرح [[فروع کافی]] درباره معنای «عاملون» که در [[آیه]] آمده، چنین می‌نویسد: {{عربی|و هم جُباة الصدقات و كاتبها و حاسبها و حافظها و العريف و قسّامها و الظاهر استحقاقهم للزكاة كسائر الأصناف}}<ref>محمدهادی مازندرانی، شرح فروع الکافی، ج‌۳، ص‌۳۳۱.</ref>: «آنان گردآورندگان زکات، نویسندگان زکات، محاسبه‌کنندگان آن، [[حافظان]] زکات، [[عریف]] ([[نماینده]] [[قبیله]]) و قسمت‌کنندگان، همه جزو عاملان هستند و ظاهر این است که همه اینان مستحق زکات هستند؛ مانند دیگر اصناف ذکرشده در آیه».
[[علامه حلی]] نیز عبارتی مشابه دارد و «[[حاشر]]» را هم افزوده است؛ یعنی کسی که صاحبان [[اموال]] را جمع می‌کند<ref>علامه حلی، نهایة الإحکام فی معرفة الأحکام، ج‌۲، ص‌۳۸۵: {{عربی|و هم جباة الصدقات، كالساعي و الكاتب و القاسم و الحاسب و العريف و هو كالنقيب للقبيلة و الحاشر و هو الّذي يجمع أرباب الأموال و حافظ المال و كلّ من يحتاج إليه فيها إلّا الكيال و الوّزان و العَدّاد}}.</ref>. به این علّت که [[زکات]] به [[مصرف]] [[بنی‌هاشم]] نمی‌رسد، [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[گردآوری زکات]] از [[فرزندان]] عباس و [[ربیعه]] استفاده نکرد؛ چون آنان می‌خواستند از این راه درآمدی داشته باشند و با آن [[ازدواج]] کنند. نوشته‌اند: [[عباس بن عبدالمطلب]] فرزندش فضل و [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] فرزندش [[عبدالمطلب]] را نزد [[پیامبر]]{{صل}} فرستادند که آنان را [[مأمور]] گردآوری [[صدقات]] کند. رسول خدا{{صل}} با تقاضای آنان [[مخالفت]] کرد<ref>شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج‌۱، ص‌۲۴۸؛ محمدهادی مازندرانی، شرح فروع الکافی، ج۳، ص‌۵۲۹؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۲، ص۴۸۶؛ محمد بن ادریس حلی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج۱، ص۴۵۷؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{عم}}، ج۲، ص۱۰۷.</ref>؛ ولی برای هر یک از آن دو، زنی برگزید<ref>قاضی نعمان، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار{{عم}}، ج۲، ص۴۸۶.</ref>.
تعیین مقداری که به [[کارگزار زکات]] داده می‌شود، بر عهده [[حاکم]] است. [[حلبی]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره مقداری که به کارگزار زکات داده می‌شود می‌پرسد، حضرت پاسخ می‌دهد: به آن مقدار که [[امام]] در نظر بگیرد و برای او مقدار معینی در نظر گرفته نمی‌شود<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۵۶۳؛ شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۶۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۱۰۸.</ref>.
۳. '''[[تألیف قلوب]] و [[آزادی برده]]''': تألیف قلوب و آزادی برده از هشت مورد [[مصرف زکات]] هستند. امام صادق{{ع}} در خبری ویژگی خاصی برای این دو بیان کرده است که «سهم [[مؤلفة قلوبهم]]» و «رقاب» عام است، درحالی‌که سهم شش مورد دیگر خاص است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۳، ص‌۴۹۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۴۹: {{متن حدیث|ثُمَّ قَالَ: سَهْمُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ سَهْمُ الرِّقَابِ عَامٌّ وَ الْبَاقِي خَاصٌّ}}.</ref>. عام است یعنی شامل [[شیعه]] و [[اهل سنت]] و حتی غیرمسلمان هم می‌شود. اکنون به بیان معنای این دو مصرف می‌پردازیم: درباره اینکه باید بین چه کسانی تألیف [[قلب]] کرد، دو نظر متفاوت بیان شده است:
نظر اول: کسانی [[مسلمان]] شده‌اند، ولی هنوز دارای [[ایمان راسخ]] نمی‌باشند. [[شیخ مفید]] در کتاب اشراف می‌نویسد: «[[مؤلفة قلوبهم]] آنان کسانی هستند که [[ایمان]] دارند به گونه‌ای که ترسیده می‌شود از ایمان خود جدا شوند. [[امام]] [[مسلمین]] با دادن بخشی از [[زکات]] به تألیف قلب‌های آنان می‌پردازد تا نفس‌های آنان [[پاک]] شود به آنچه رفته‌اند و بر آن مسیر باقی بمانند و انگیزه‌های تردید از آنان دور شود»<ref>شیخ مفید، الإشراف فی عامة فرائض أهل الإسلام، ص‌۳۹: {{عربی|"وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ" و هم الداخلون في الإيمان على وجه يخاف عليهم معه مفارقتهم فيتألفهم الإمام بقسط من الزكاة لتطيب أنفسهم بما صاروا إليه و يقيموا عليه فيألفوه و يزول عنهم بذلك دواعي الارتياب}}.</ref>. از [[روایات]] هم این معنا استفاده می‌شود. در دعائم از [[امام باقر]]{{ع}} نقل کرده که فرمود: «‌آنان قومی از [[مسئولان]] [[قبائل]] هستند که برای [[اسلام]] [[تألیف قلوب]] می‌شوند. [[رسول خدا]]{{صل}} به آنان کمک می‌کرد تا [[دل]] آنان را در [[گرایش]] به اسلام به دست آورد و این در هر زمانی است که اگر امام نیاز به آن [[احساس]] کرد، انجام می‌دهد»<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۱، ص‌۲۶۰: {{متن حدیث|قَوْمٌ يُتَأَلَّفُونَ عَلَى الْإِسْلَامِ مِنْ رُؤَسَاءِ القَبَائِلِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يُعْطِيهِمْ لِيَتَأَلَّفَهُمْ وَ يَكُونُ ذَلِكَ فِي كُلِّ زَمَانٍ إِذَا احْتَاجَ إِلَى ذَلِكَ الْإِمَامُ، فَعَلَهُ}}.</ref>.
وقتی [[زراره]] از امام باقر{{ع}} از معنای «مؤلفة قلوبهم» می‌پرسد، حضرت پاسخ می‌دهد: «آنان قومی هستند که قایل به [[توحید خداوند]] هستند و [[عبادت]] کسی را که به جز [[خدا]] می‌پرستد، رد می‌کنند و [[شهادت]] به [[وحدانیت خداوند]] و اینکه محمد{{صل}} فرستاده خداست می‌دهند، ولی در برخی از آنچه [[پیامبر]]{{صل}} آورده تردید دارند. [[خداوند]] به محمد{{صل}} پیامبرش، دستور داد با دادن [[مال]] و عطا، تألیف [[قلب]] آنان بکند تا اسلام آنان [[نیک]] شود و بر [[دینی]] که وارد آن شده‌اند، [[استوار]] باقی بمانند و به آن [[اقرار]] کنند». حضرت بعد نمونه [[جنگ حنین]] را بیان می‌فرماید که رسول خدا{{صل}} در [[روز]] جنگ حنین به تألیف قلب‌ها‌ی سران [[عرب]] از [[قریش]] و دیگر افراد [[مُضَر]] پرداخت که از جمله آنان [[ابوسفیان بن حرب]]، [[عیینة بن حصین فزاری]] و مانند آنان بودند. [[انصار]] از این کار ناراحت شدند و نزد [[سعد بن عباده]] آمدند و او آنها را نزد [[پیامبر]]{{صل}} در [[جعرانه]] برد و گفت: ای [[رسول خدا]]{{صل}}، آیا [[اجازه]] سخن‌گفتن به من می‌دهی؟ فرمود: آری. گفت: اگر این اموالی که بین قومت تقسیم کرده‌ای، چیزی است که [[خداوند]] [[حکم]] آن را نازل فرموده، ما به آن [[راضی]] هستیم و اگر جز آن است، ما راضی نیستیم. [[زراره]] گوید: شنیدم که حضرت می‌گوید: رسول خدا{{صل}} به انصار چنین فرمود: {{متن حدیث|يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ كُلُّكُمْ عَلَى قَوْلِ سَيِّدِكُمْ سَعْدٍ}}: «ای گروه انصار، آیا تمام شما بر [[باور]] سخن سرورتان، سعد، هستید؟» پاسخ دادند: [[سرور]] ما [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} او می‌باشد تا اینکه در مرحله سوم گفتند: نظر ما مانند نظر و سخن اوست. زراره گوید: شنیدم که [[حضرت باقر]]{{ع}} فرمود: خداوند [[نور]] را از آنان گرفت و خداوند برای [[تألیف قلوب]] سهمی قرار داد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۲، ص‌۴۱۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۵۰.</ref>. در این خبر چند نکته وجود دارد:
#اینکه بیان شده به جهت [[اعتراض]] انصار خداوند نور را از آنان گرفت و باعث [[انحطاط دینی]] آنان گردید، با توجه به اینکه در [[اخبار]] مربوط به [[جنگ حنین]] بیان شده که پیامبر{{صل}} در جمع آنان سخن گفت و بعد از [[سخنان پیامبر]]{{صل}}، آنان راضی شدند که پیامبر{{صل}} همراه آنان باشد، این عبارت بعید می‌نماید. شاید تکرار این جمله که «شنیدم حضرت باقر{{ع}} فرمود» نوعی تردید از یکی از [[راویان]] یا زراره باشد. البته در جمع معترضان به پیامبر{{صل}}، ذوالثدی هم بود که خطاب به حضرت گفت: ای رسول خدا{{صل}}، به [[عدالت]] [[رفتار]] کن. حضرت پاسخ داد: وای بر تو، اگر من به عدالت رفتار نمی‌کنم، پس چه کسی به عدالت رفتار می‌نماید؟ پس این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ}}<ref>«و برخی از ایشان درباره زکات‌ها بر تو خرده می‌گیرند؛ اگر از آن به آنان داده شود خرسند می‌شوند و اگر داده نشود ناگهان به خشم می‌آیند» سوره توبه، آیه ۵۸.</ref><ref>محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۰، ص۱۱۱؛ محمدمحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۳۵۰.</ref>. البته در [[تفاسیر]] این ماجرا به گونه‌ای دیگر نقل شده است؛ بیان شده است که وقتی [[زکات]] را برای [[پیامبر]]{{صل}} آوردند و آن را بین [[فقیران]] تقسیم کرد، [[اغنیا]] دست به [[اعتراض]] و [[تمسخر]] زدند و دراین‌باره این [[آیه]] نازل شد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۹۸.</ref>.
#بعد از اعتراض [[انصار]] به [[تألیف قلوب]] تازه‌مسلمان‌ها این آیه نازل شد. این مطلب یک نکته مثبت دارد که نشان می‌دهد [[گردآوری زکات]] و [[حکم]] [[مصرف]] آن، بعد از [[فتح مکه]] و بازگشت از حنین به [[مدینه]] در اول [[محرم]] سال نهم بوده است. نکته قابل اشکال این است که این آیه درباره [[مصرف زکات]] است، درحالی‌که آنچه پیامبر{{صل}} داده از [[غنایم]] حنین بوده است و مصرف این دو یکسان نیست. مگر اینکه بگوییم وقتی از زکات امکان پرداخت به مؤلفه هست، پرداخت از غنایم که در [[اختیار]] پیامبر{{صل}} است، به طریق اولی جایز است. اگر این مطلب را بپذیریم، می‌توان گفت [[حکومت اسلامی]] می‌تواند از روش تألیف قلوب برای موارد دیگر نیز استفاده کند؛ به هر [[حال]] [[سیره رسول خدا]]{{صل}} در تألیف قلوب [[مسلمانان]] در ماجرای فتح مکه جای تردید ندارد.
نظر دوم: ممکن است «[[مؤلفة قلوبهم]]» [[مسلمان]] نباشند، اما با [[اسلام]] هم مخالف نباشد که بتوان برای [[جهاد]] از آنان بهره برد. [[شیخ مفید]] در مقنعه عبارتی دارد که قابل توجیه در این معناست. وی می‌نویسد: {{عربی|"وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ" و هم الذين يستمالون و يتألفون للجهاد و نصرة الإسلام}}<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۴۱.</ref>: «مؤلفة قلوبهم کسانی هستند که از آنان [[دلجویی]] می‌شود برای جهاد و [[حمایت]] از [[اسلام]]». مشابه این تعریف را [[شیخ طوسی]] در [[مصباح المتهجد]] دارد، منتها آن را [[مقید]] به حسن نظر و [[خوشبینی]] به اسلام می‌نماید<ref>شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص۸۵۷: {{عربی|"و المؤلفة قلوبهم" هم الذين يستمالون إلى قتال الكفار ممن خالف الإسلام إذا كان حسن الرأي في الإسلام}}.</ref>. شاید قید حسن نظر در [[کلام]] شیخ، این نکته را برساند که مؤلفه ممکن است [[کافر]] و غیر [[مسلمانی]] باشد که به اسلام بدبین نیست. آنچه این دیدگاه را می‌رساند، تعریف شیخ از [[مؤلفة قلوبهم]] در کتاب الاقتصاد است که تصریح می‌کند که مؤلفة قلوبهم [[کفار]] هستند. وی می‌نویسد: {{عربی|"و المؤلفة قلوبهم" قوم كفار أنّهم جميل في الإسلام يستعان بهم على قتال أهل الحرب و يعطون سهماً من الصدقة}}<ref>شیخ طوسی، الإقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص‌۲۸۲.</ref>: «مولفة قلوبهم قومی از کفار هستند که در اسلام [[نیک]] و [[پسندیده]] هستند که از آنان برای [[جنگ]] بر ضد [[اهل حرب]] کمک گرفته می‌شود و به آنان سهمی از [[زکات]] داده می‌شود». این مسئله که [[تألیف قلوب]] شامل کفار می‌شود، در شرح [[فقیه]] هم آمده است<ref>محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۳، ص۶: {{عربی|الظاهر أنّ مراده بالمؤلفة، الكفّار الذين يستمالون إلى الجهاد بالصدقة}}.</ref>.
نکته دیگری که قابل اشاره است، دیدگاهی است که برخی از [[علمای شیعه]] بیان کرده‌اند. [[شیخ صدوق]] بعد از نقل روایتی دال بر اینکه می‌توان زکات را به غیرشیعه داد، به تعریف هر یک از هشت گروه می‌پردازد و درباره سهم مؤلفة قلوبهم می‌گوید: این سهم بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} ساقط است<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶: {{عربی|وَ سَهْمُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سَاقِطٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}}}.</ref>. شیخ طوسی نیز به [[سقوط]] آن تصریح می‌کند. او سهم گردآورندگان و سهم [[جهاد]] را هم ساقط می‌داند<ref>شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص‌۱۸۵؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص۸۵۷.</ref>. مرحوم [[محمدتقی مجلسی]] توضیح می‌دهد که علت سقوط آن، [[قدرت اسلام]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} بوده است<ref>محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۳، ص۶: {{عربی|الظاهر أن مراده بالمؤلفة، الكفار الذين يستمالون إلى الجهاد بالصدقة}}.</ref>؛ البته در [[روایات]] گزارشی از منتفی‌شدن این سهم‌ها نیست.
رقاب یعنی [[آزادی بردگان]]: با توجه به موضوعیت‌نداشتن آزادی بردگان، بیان مطالب مفصل درباره آن لازم نیست؛ اما توجه به این نکته لازم است که [[اسلام]] با [[برده‌داری]] [[مبارزه]] می‌کرده و سهمی از [[درآمد عمومی]] را برای [[آزادی]] آنان قرار داده است.
۴. '''[[مقروضان]]''': بخشی از [[زکات]] ویژه افراد غارم، یعنی افراد [[ورشکسته]] است. افرادی که بدون تقصیر به دیگران بدهکار شده‌اند و نتوانسته‌اند بدهی خود را بپردازند. در خبری غارم به [[فقیر]] [[مسکین]] ورشکسته معنا شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۹۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۸۴؛ ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد‌، ص‌۳۴۰: {{متن حدیث|وَ الْغارِمِينَ فَهُوَ فَقِيرٌ مِسْكِينٌ مُغْرَمٌ}}.</ref>. [[شیخ صدوق]] می‌گوید: «غارمین [[قرض‌داران]] به‌حق هستند»<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۶: {{متن حدیث|الْغَارِمُونَ الْمُسْتَدِينُونَ فِي حَقٍّ}}.</ref>. [[شیخ مفید]] در تعریف آن در مقنعه می‌نویسد: «غارمین کسانی هستند که گرفتار [[قرض]] شده‌اند در راه غیر [[معصیت الهی]] و غیر کارهای [[فاسد]]»<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۴۱؛ شیخ مفید، الإشراف فی عامة فرائض أهل الإسلام، ص‌۳۹: {{عربی|وَ الْغارِمِينَ و هم الذين قد ركبتهم الديون في غير معصية و لا فساد}}.</ref>. مشابه این تعریف را [[شیخ طوسی]] در کتاب الاقتصاد خود دارد، با این تفاوت که به جای [[فساد]] [[اسراف]] آورده است<ref>شیخ طوسی، الإقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص‌۲۸۲: {{عربی|الغارمين هم الذين ركبتهم الديون في غير معصية و لا سَرَف}}.</ref>؛ یعنی قرض وی برای [[افراط]] و اسراف در [[زندگی]] نبوده است. شیخ طوسی در [[تهذیب الأحکام]] می‌نویسد: غارمین کسانی هستند که دچار قرض‌هایی شده‌اند که در [[راه خدا]] بدون اسراف [[خرج]] کرده‌اند؛ در این صورت [[وظیفه امام]] [[مسلمانان]] است که قرض آنان را بدهد و با [[مال]] زکات، آنان را از قرض رها نماید<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۵۰: {{متن حدیث|الْغارِمِينَ قَوْمٌ قَدْ وَقَعَتْ عَلَيْهِمْ دُيُونٌ أَنْفَقُوهَا فِي طَاعَةِ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ إِسْرَافٍ فَيَجِبُ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْضِيَ عَنْهُمْ وَ يَفُكَّهُمْ مِنْ مَالِ الصَّدَقَاتِ}}.</ref>. از این تعریف استفاده می‌شود اینکه [[قرض]] [[مسلمان]] را باید [[حاکم اسلامی]] بپردازد، بدان جهت است که سهمی از [[زکات]] برای چنین موردی است؛ اما آیا اگر زکاتی نبود یا به مقداری که به [[مقروضان]] و ورشگستگان داده شود نبود، آیا حاکم اسلامی [[وظیفه]] دارد آن را بپردازد؟ باید از [[روایات]] دیگر به این [[پرسش]] پاسخ داد.
مرحوم [[کلینی]] در [[اصول کافی]] در باب «آنچه از [[حق امام]] بر [[رعیت]] [[واجب]] و [[حق رعیت]] بر [[امام]] واجب است»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۴۰۵: {{عربی|بَابُ مَا يَجِبُ مِنْ حَقِّ الْإِمَامِ عَلَى الرَّعِيَّةِ و حَقِّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْإِمَامِ}}.</ref> خبری را از [[امام صادق]]{{ع}} از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل کرده که فرمود: «هر [[مؤمن]] یا [[مسلمانی]] که بمیرد و قرضی به جای بگذارد، در صورتی که در [[فساد]] و نه [[اسراف]] [[مصرف]] نکرده باشد، بر امام [[مسلمین]] است که قرض را ادا نماید و اگر نداد، بر او [[گناه]] این قرض است؛ زیرا [[خداوند]] می‌فرماید: زکات فقط برای [[فقرا]]، [[مساکین]] و... غارمین است؛ پس چنین شخصی از غارمین می‌باشد که سهمی از زکات نزد امام دارد؛ اگر آن را دریغ کند، گناهش بر عهدۀ اوست»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۴۰۷: {{متن حدیث|أَيُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْ مُسْلِمٍ مَاتَ وَ تَرَكَ دَيْناً لَمْ يَكُنْ فِي فَسَادٍ وَ لَا إِسْرَافٍ فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْضِيَهُ فَإِنْ لَمْ يَقْضِهِ فَعَلَيْهِ إِثْمُ ذَلِكَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ...}} الْآيَةَ، فَهُوَ مِنَ الْغَارِمِينَ وَ لَهُ سَهْمٌ عِنْدَ الْإِمَامِ فَإِنْ حَبَسَهُ فَإِثْمُهُ عَلَيْهِ}}.</ref>.
روایتی از [[امام رضا]]{{ع}} دلالت می‌کند بر اینکه امام قرض را از سهم غارمان می‌دهد. مردی از اهالی جزیره به نام ابومحمد گوید: مردی از امام رضا{{ع}} می‌پرسید و من می‌شنیدم؛ گفت: فدایت شوم، خداوند می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ}}<ref>«و اگر تنگدست باشد، مهلتی باید تا گشایشی یابد» سوره بقره، آیه ۲۸۰.</ref>.
به من خبر بده که این مهلتی که [[خداوند]] در کتابش بیان کرده، آیا حدی دارد که با آن شناخته شود وقتی که معسر چاره‌ای جز [[انتظار]] ندارد؟ زیرا [[مال]] مردی را گرفته و در مخارج خانواده‌اش [[مصرف]] کرده و نه غله‌ای دارد که [[منتظر]] دریافت آن باشد و نه‌طلبی که انتظار بکشد به او پس بدهند و نه [[مالی]] در جای دیگر که انتظار رسیدن آن را بکشد. فرمود: آری، منتظر بماند تا خبر آن به [[امام]] برسد و [[قرض]] او را از سهم غارمین بپردازد؛ البته در صورتی که در [[راه خدا]] مصرف کرده باشد، نه در راه [[معصیت خدا]]<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۹۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۸۵.</ref>. این [[روایات]] دلالت دارد بر اینکه آنچه بابت قرض افراد از [[زکات]] داده می‌شود، از سهم غارمین است.
آنچه مسلم است این است که خداوند [[گناهان]] افراد را می‌بخشد، اما مال [[حق‌الناس]] است و باید پرداخت شود. [[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: هر گناهی را [[شهادت در راه خدا]] جبران می‌کند، جز قرض که کفاره‌ای جز ادای آن ندارد؛ یا همراه و رفیقش آن را بپردازد یا صاحب [[حق]] آن را ببخشد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۹۴؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۳، ص۳۷۸؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج‌۲، ص‌۵۲۸؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۸۴: {{متن حدیث|كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا الدَّيْنَ لَا كَفَّارَةَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُهُ أَوْ يَقْضِيَ صَاحِبُهُ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي لَهُ الْحَقُّ}}.</ref>. البته مهریه [[زنان]] از پرداختی‌ها‌ی امام استثا شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، صص‌۹۴ و ۳۸۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۸۴: {{متن حدیث|الْإِمَامُ يَقْضِي عَنِ الْمُؤْمِنِينَ الدُّيُونَ مَا خَلَا مُهُورَ النِّسَاءِ}}.</ref>؛ یعنی [[حاکم اسلامی]] چنین [[دینی]] را نمی‌پردازد. در روایتی از [[موسی بن جعفر]]{{صل}} می‌پرسند: کسی کشته‌شده به عمد یا غیرعمد و مقتول مقروض است. حالا می‌خواهند [[قاتل]] را ببخشند؛ چه می‌شود؟ حضرت می‌فرماید: در این صورت [[دین]] وی بر عهده افرادی است که بخشیده‌اند؛ اما اگر [[قتل عمد]] بود و [[قصاص]] کردند، دین او بر عهده [[حاکم اسلامی]] است و از سهم غارمین پرداخت می‌شود و در صورتی که [[مصالحه]] بر [[دیه]] کردند، [[قرض]] او را از دیه می‌دهند و او سزاوار‌تر به پرداخت قرضش از دیگران است<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۱۱۲.</ref>.
این [[روایات]] همه نشان می‌دهد که باید [[حق‌الناس]] را داد و نمی‌توان از آن [[فرار]] کرد. با [[تفسیری]] که از غارمین در این روایات شده است، به نظر می‌رسد معنای غارم منحصر به تاجر [[ورشکسته]] نیست؛ بلکه تمام افراد مقروض را در بر می‌گیرد؛ البته قرضی که برای کار خلاف نباشد.
۵. '''[[جهاد]] و [[راه خدا]] ([[امور خیر]])''': هفتمین [[مصرف زکات]] که در [[آیه]] آمده، «[[سبیل‌الله]]» است؛ یعنی کاری که برای [[خدا]] باشد. درباره معنای سبیل‌الله دو نظر وجود دارد: برخی گفته‌اند: منظور از راه خدا جهاد است؛ یعنی می‌توان از [[زکات]] برای [[نبرد با دشمنان]] [[اسلام]] استفاده کرد و به [[مجاهدان]] کمک نمود. این نظر از [[پرسش]] زراه و [[محمد بن مسلم]] از [[امام صادق]]{{ع}} درباره آیه مصرف زکات به دست می‌آید که می‌پرسند: آیا به همه، حتی غیرشیعه زکات داده می‌شود؟ می‌فرماید: آری؛ چون [[امام]] به همه کسانی که در [[طاعت]] او باشند و [[امامت]] وی را بپذیرند می‌دهد. بعد از نقل این [[روایت]]، [[شیخ صدوق]] به توضیح مصارف هشتگانه زکات می‌پردازد و درباره سبیل‌الله می‌گوید: «سبیل‌الله» جهاد است<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۴-۶.</ref>؛ [[شیخ مفید]] هم «سبیل‌الله» را جهاد دانسته است، هم در مقنعه<ref>شیخ مفید، المقنعه، ص‌۲۴۱.</ref> و هم در کتاب الاشراف. در این کتاب می‌نویسد: و «[[فی‌سبیل‌الله]]» به معنای جهاد با [[دشمنان اسلام]] است<ref>شیخ مفید، الإشراف فی عامة فرائض أهل الإسلام، ص‌۳۹: {{عربی|وَ فِي سَبِيلِ اللّهِ و هو الجهاد لأعداء الإسلام}}.</ref>؛ [[شیخ طوسی]] هم در نهایه همین نظر را دارد<ref>شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص‌۱۸۴: {{عربی|وَ فِي سَبِيلِ اللّهِ و هو الجهاد}}.</ref>، اما در کتب دیگرش آن را اعم و شامل [[جهاد]] و هر [[کار خیر]] دانسته است<ref>شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۱، ص‌۲۵۲.</ref>.
قول و نظر دوم این است که منظور از [[سبیل‌الله]] هر کار خیری، اعم از جهاد و دیگر [[امور خیر]] است، برای مثال می‌توان با آن پل ساخت، [[مسجد]] ساخت و بناهای خیریه‌ای که در [[خدمت]] [[مسلمانان]] و [[اهداف اسلام]] باشد. [[شیخ طوسی]] [[معتقد]] است که منظور از سبیل‌الله جهاد است و شامل تمام [[مصالح مسلمانان]] می‌شود<ref>شیخ طوسی، الإقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، ص‌۲۸۲: {{عربی|و في سبيل اللّه هو الجهاد و يدخل فيه جميع مصالح المسلمين}}.</ref>. [[قطب راوندی]] هم در [[فقه]] القرآن همین نظر را دارد<ref>قطب‌الدین راوندی، فقه القرآن، ج‌۱، ص‌۲۲۵: {{عربی|و في سبيل الله الجهاد و جميع مصالح المؤمنين}}.</ref>.
در [[تفسیر علی بن ابراهیم]] هر دو مورد آمده و کمک برای [[حج]] هم بر این دو معنی، افزوده شده است<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۹۹.</ref>. شیخ طوسی در [[تهذیب]] درباره معنای سبیل‌الله از تفسیر علی بن ابراهیم چنین نقل می‌کند: سبیل‌الله قومی هستند که برای جهاد خارج می‌شوند و چیزی برای تقویت و رفتن به جهاد ندارند یا قومی از [[مؤمنان]] که چیزی که حج با آن انجام دهند ندارند یا به تمام کارهای خیر اطلاق می‌شود و بر [[امام]] است که از [[مال]] [[زکات]] برای رفتن به حج و جهاد به آنان کمک کند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۵۰: {{متن حدیث|وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَوْمٌ يَخْرُجُونَ فِي الْجِهَادِ وَ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يَتَقَوَّوْنَ بِهِ أَوْ قَوْمٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَيْسَ عِنْدَهُمْ مَا يَحُجُّونَ بِهِ أَوْ فِي جَمِيعِ سُبُلِ الْخَيْرِ فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُعْطِيَهُمْ مِنْ مَالِ الصَّدَقَاتِ حَتَّى يَقْوَوْا عَلَى الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ}}.</ref>. به نظر می‌رسد تفسیرکردن سبیل‌الله به حج بر اساس روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} باشد که مردی می‌پرسد: کسی [[وصیت]] کرده مالش را در [[سبیل‌الله]] [[مصرف]] کنم، چه کنم؟ حضرت می‌فرماید: [[حج]] انجام ده<ref>ابونضر محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۷، ص‌۱۵؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص‌۱۶۷؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۲۰۶.</ref>. ایشان در ادامه روایتی از [[امام عسکری]]{{ع}} نقل کرده که سبیل‌الله [[شیعیان]] ما هستند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص۲۰۷‌؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۷، ص۱۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص۲۰۳؛ شیخ طوسی، الإستبصار، ج‌۴، ص۱۳۰: {{متن حدیث|سَأَلْتُ الْعَسْكَرِيَّ{{ع}} بِالْمَدِينَةِ عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى بِمَالٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَالَ: سَبِيلُ اللَّهِ شِيعَتُنَا}}.</ref>. [[شیخ صدوق]] این‌گونه بین این دو [[روایت]] جمع کرده که حج را یک [[شیعه]] انجام دهد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۴، ص‌۲۰۷‌؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۹، ص‌۲۰۴.</ref>. معمولاً فتوای [[علما]] نظر دوم است و [[مصرف زکات]] را در تمام راه‌ها‌ی خیر جایز می‌دانند و این نظر [[صاحب عروه]] است که دیگران هم آن را پذیرفته‌اند<ref>سیدکاظم طباطبائی یزدی، العروة الوثقی (المحشی)، ج‌۴، ص‌۱۲۰؛ محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج‌۹، ص‌۲۶۶-۲۶۸.</ref>.
۶. '''[[درراه‌ماندگان]]''': «[[ابن‌سبیل]]» در [[آیه قرآن]] به افرادی [[تفسیر]] شده که در [[مسافرت]] نیاز [[مالی]] پیدا کرده‌اند. آنان ممکن است در [[وطن]] خود دارای [[مال]] و [[ثروت]] زیادی باشند. اما در [[سفر]] به جهت مشکل یا حادثه‌ای که برایشان رخ داده، دچار مشکل مالی شده‌اند. این معنا مورد [[اختلاف]] نیست. در [[تفسیر قمی]] آمده ابن‌سبیل [[فرزندان]] راه هستند که در سفر هستند؛ در سفری که [[معصیت]] نباشد، بلکه در [[طاعت خدا]] باشد؛ به آنان [[حمله]] می‌شود و مال آنان برده می‌شود؛ پس بر [[امام]] است که آنان را با مال [[زکات]] به وطنشان برگرداند<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۹۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۴، ص‌۵۰.</ref>. [[صدوق]] در تعریف ابن‌سبیل می‌نویسد: ابن‌سبیل کسی است که نه پناهگاهی دارد و نه [[مسکن]] و جای اقامتی؛ مانند مسافر [[ضعیف]] و کسی که از راه می‌گذرد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۶: {{عربی|وَ ابْنُ السَّبِيلِ الَّذِي لَا مَأْوَى لَهُ وَ لَا مَسْكَنَ مِثْلُ الْمُسَافِرِ الضَّعِيفِ وَ مَارِّ الطَّرِيقِ}}.</ref>. برای هر یک از این موارد مسائل مختلفی است؛ ولی اشاره به دو نکته مفید است:
# گرچه [[علمای شیعه]] [[فتوا]] داده‌اند که [[زکات]] را باید به [[شیعه]] نیازمند داد، از صحیحه [[زراره]] و [[محمد بن مسلم]] که به آن اشاره شد، استفاده می‌شود چنانچه زکات از طریق [[حاکم]] بحق [[مسلمین]] [[مصرف]] شود، وی می‌تواند به غیرشیعه هم از زکات بدهد<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‌۲، ص‌۴.</ref>؛ در نتیجه به [[درماندگان]] غیرشیعه نیز می‌توان زکات داد.
# نکته مهم دیگر این است که [[اسلام]] به تمام [[نیازهای مالی]] اقشار مختلف [[جامعه]] توجه کرده است و [[جامعه اسلامی]] جامعه‌ای است که همه در آن در [[آسودگی]] [[زندگی]] می‌کنند و نیازهای احتمالی و حتی اتفاقی آنان، توسط [[حاکم اسلامی]] برآورده می‌شود تا کسی دست [[تکدی]] به سوی دیگران دراز نکند و دچار مضیقه [[مالی]] نشود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۱۸۷-۲۰۳.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش