پرش به محتوا

مقداد بن اسود کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۰: خط ۷۰:


=== [[غزوه]] مُرَیسیع<ref>سمهودی می‌نویسد: مُرَیسیع نام یکی از آب‌های خزاعه است که میان آن و فُرُع تقریبا یک روز راه است و فرع از مریسیع یک ساعت فاصله دارد. (وفاء الوفاء، ج۴، ص۱۴۵)</ref>===
=== [[غزوه]] مُرَیسیع<ref>سمهودی می‌نویسد: مُرَیسیع نام یکی از آب‌های خزاعه است که میان آن و فُرُع تقریبا یک روز راه است و فرع از مریسیع یک ساعت فاصله دارد. (وفاء الوفاء، ج۴، ص۱۴۵)</ref>===
{{همچنین|غزوه بنی‌مصطلق}}
در [[سال پنجم هجری]]، دو روز از [[ماه شعبان]] گذشته و در روز دوشنبه، پیامبر {{صل}} از [[مدینه]] برای این [[جنگ]] بیرون رفتند و [[شب]] اول [[رمضان]] به مدینه برگشتند؛ مدت [[غیبت]] ایشان از مدینه دو روز کمتر از یک ماه است. [[بنی‌المصطلق]]، گروهی از [[قبیله]] [[خزاعه]] که با بنی مدلج هم‌پیمان بودند، در [[ناحیه]] فُرُع فرود آمده بودند. [[رئیس]] ایشان مردی به نام [[حارث بن ابی ضرار]] بود، او [[اقوام]] خود و گروه‌های دیگری از [[اعراب]] را که توانسته بود، گرد آورده و برای جنگ با پیامبر {{صل}} آماده کرده بود. آنها تعدادی اسب و [[اسلحه]] خریده و قصد حرکت به سوی مدینه را داشتند و مسافرانی که از آنجا می‌آمدند خبر [[آمادگی]] آنها را می‌آوردند. چون این [[اخبار]] به پیامبر {{صل}} رسید، [[بریدة بن حصیب اسلمی]] را برای کسب خبر روانه فرمود. بریده از پیامبر {{صل}} اجازه گرفت که هر چه لازم باشد بگوید و به او اجازه داده شد. بریده از مدینه بیرون آمد تا اینکه به کنار آبی که ایشان در آنجا جمع شده بودند، رسید. او مردمی [[مغرور]] را دید که گروه‌هایی را جمع کرده‌اند، آنها از او پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: "مردی از شمایم؛ چون به من خبر رسید که برای جنگ با این مرد جمع شده‌اید، میان [[قوم]] خود و کسانی که از من [[اطاعت]] می‌کنند، راه افتاده‌ام تا همه دست به دست هم دهیم و او را [[درمانده]] سازیم". [[حارث بن ابی ضرار]] گفت: "من هم به همین عقیده‌ام، پس [[عجله]] کن". بریده گفت: "هم اکنون می‌روم و با گروه زیادی از [[قوم]] خود پیش شما بر می‌گردم"؛ آنها از این موضوع بسیار خوشحال شدند. پس بریده نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و [[اخبار]] آنها را گزارش داد. [[پیامبر]] {{صل}} [[مسلمانان]] را فرا خواند و خبر حمله دشمنش را به ایشان داد و [[مردم]] با شتاب آماده [[خروج]] شدند.
در [[سال پنجم هجری]]، دو روز از [[ماه شعبان]] گذشته و در روز دوشنبه، پیامبر {{صل}} از [[مدینه]] برای این [[جنگ]] بیرون رفتند و [[شب]] اول [[رمضان]] به مدینه برگشتند؛ مدت [[غیبت]] ایشان از مدینه دو روز کمتر از یک ماه است. [[بنی‌المصطلق]]، گروهی از [[قبیله]] [[خزاعه]] که با بنی مدلج هم‌پیمان بودند، در [[ناحیه]] فُرُع فرود آمده بودند. [[رئیس]] ایشان مردی به نام [[حارث بن ابی ضرار]] بود، او [[اقوام]] خود و گروه‌های دیگری از [[اعراب]] را که توانسته بود، گرد آورده و برای جنگ با پیامبر {{صل}} آماده کرده بود. آنها تعدادی اسب و [[اسلحه]] خریده و قصد حرکت به سوی مدینه را داشتند و مسافرانی که از آنجا می‌آمدند خبر [[آمادگی]] آنها را می‌آوردند. چون این [[اخبار]] به پیامبر {{صل}} رسید، [[بریدة بن حصیب اسلمی]] را برای کسب خبر روانه فرمود. بریده از پیامبر {{صل}} اجازه گرفت که هر چه لازم باشد بگوید و به او اجازه داده شد. بریده از مدینه بیرون آمد تا اینکه به کنار آبی که ایشان در آنجا جمع شده بودند، رسید. او مردمی [[مغرور]] را دید که گروه‌هایی را جمع کرده‌اند، آنها از او پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: "مردی از شمایم؛ چون به من خبر رسید که برای جنگ با این مرد جمع شده‌اید، میان [[قوم]] خود و کسانی که از من [[اطاعت]] می‌کنند، راه افتاده‌ام تا همه دست به دست هم دهیم و او را [[درمانده]] سازیم". [[حارث بن ابی ضرار]] گفت: "من هم به همین عقیده‌ام، پس [[عجله]] کن". بریده گفت: "هم اکنون می‌روم و با گروه زیادی از [[قوم]] خود پیش شما بر می‌گردم"؛ آنها از این موضوع بسیار خوشحال شدند. پس بریده نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و [[اخبار]] آنها را گزارش داد. [[پیامبر]] {{صل}} [[مسلمانان]] را فرا خواند و خبر حمله دشمنش را به ایشان داد و [[مردم]] با شتاب آماده [[خروج]] شدند.


۱۱۴٬۴۷۹

ویرایش