پرش به محتوا

عبدالله بن عباس: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۵۶۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۱: خط ۵۱:


== مقدمه ==
== مقدمه ==
ابو عباس، [[عبدالله بن عباس بن عبد المطلب قُرَشی هاشمی]] پسر عموی [[پیامبر خاتم]] و [[امام علی]] {{ع}} است. او در دوران [[خلافت امام علی|خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}}، از [[یاران]] و [[مشاوران]] و [[فرماندهان]] او بود و در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] و [[جنگ نهروان]] حضور داشت. پس از [[شهادت]] امام علی {{ع}} با [[امام حسن|امام مجتبی]] {{ع}} [[بیعت]] کرد. وی مقامی والا داشت و سخنان او در [[تفسیر]]، که همه را از [[امام علی|علی]] {{ع}} آموخته بود، فراوان است. وی در سال ۶۸ در ۷۱ سالگی در [[طائف]] درگذشت<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۵.</ref>.
[[عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب]]، پسر عموی پیامبر{{صل}} و [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از چهره‌های درخشان [[مفسران]] و محدثان تاریخ اسلام به شمار می‌آید.


او از [[مفسران]] و [[محدثان]] بلندآوازه [[تاریخ اسلام]] است. او سه سال [[قبل از هجرت]] در [[شِعب]] [[مکه]] به [[دنیا]] آمد و به [[سال هشتم هجری]] (سال [[فتح مکه]]) به [[مدینه]] رفت. در [[زمان]] [[عمر]]، [[خلیفه]] با او [[مشورت]] می‌کرد و به [[روزگار]] خیزش [[مردم]] علیه [[عثمان]]، [[نماینده]] عثمان در [[حج]] و در زمان [[خلافت علی]] {{ع}} نیز [[یار]]، همراه، [[مشاور]]، [[کارگزار]] و [[فرمانده]] نظامی آن بزرگوار بود. او در [[نبرد جمل]]، [[فرماندهی]] طلایه [[سپاه]] را به عهده داشت و پس از آن به [[حکومت بصره]] گماشته شد. قبل از شروع [[جنگ]] [[صِفین]]، کسی را در بصره به [[جانشینی]] خود نهاد و همراه [[علی]] {{ع}} به [[نبرد]] با [[معاویه]] شتافت. [[عبد الله]] در هفت [[روز]] اول [[نبرد صفین]]، یکی از [[فرماندهان سپاه امام]] {{ع}} بود و در تمام جنگ، همگامِ [[استوار]] علی {{ع}}.
عبدالله سه سال قبل از هجرت در همان ایامی که [[مسلمانان]] و [[بنی‌هاشم]] در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} در [[شعب ابی طالب]] سخت‌ترین دوران زندگانی را می‌گذراندند، به [[دنیا]] آمد. پدرش عباس نام او را عبدالله گذاشت. وقتی قنداقه‌اش را خدمت رسول خدا{{صل}} برد حضرت با آب دهان کام او را برداشت و درباره‌اش [[دعا]] کرد<ref>ر.ک: اسدالغابه، ج۳، ص۱۹۳؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۶۱۵؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۷۳؛ سیر اعلام النبلاء ج۳، ص۳۳۲.</ref>.


در ماجرای «[[حکمیت]]»، علی {{ع}} او را به عنوان [[حَکم]] (داور) از سوی خود پیشنهاد کرد؛ اما [[خوارج]] و [[اشعث بن قیس]] با آن [[مخالفت]] ورزیدند و گفتند: میان علی و [[ابن عباس]]، فرقی نیست. در جریان [[نهروان]]، او بارها از سوی علی {{ع}} با خوارج به [[گفتگو]] پرداخت و در مناظره‌هایی هوشمندانه، نااستواری موضع خوارج و همچنین [[جایگاه]] والای‌ علی {{ع}} را نمایاند. او به هنگام [[شهادت علی]] {{ع}}، [[فرماندار بصره]] بود.
عبدالله در [[سال هشتم هجری]] (عام الفتح) به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد و از همان [[زمان]] محضر رسول خدا{{صل}} را [[درک]] نمود و به هنگام [[رحلت پیامبر]]{{صل}} سیزده و به قولی پانزده سال بیشتر نداشت<ref>قول به پانزده سال از حاکم نیشابوری است.</ref>. وی در اثر تلاش و جدیت در [[کسب علم]] و دعای پیامبر{{صل}} که فرمود: "خدایا، او را [[فقیه]] در [[دین]] و [[عالم به تأویل]] در مسایل قرار ده"<ref>{{متن حدیث| اَللَّهُمَّ فَقِّهْهُ فِي اَلدِّينِ وَ عَلِّمْهُ اَلتَّأْوِيلَ}}؛ در تعبیر فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ عَلِّمْهُ الْحِكْمَةَ}}؛ «خدایا، او را، حکمت و دانش استوار، تعلیم ده».</ref>؛ به جایی رسید که او را [[بحر]] (دریا) و برخی او را حبر الأمة (عالم [[امت]]) می‌گفتند<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۷.</ref>.


ابن عباس پس از علی {{ع}} [[دست]] بیعت به [[امام حسن]] {{ع}} داد و به کارگزاری از سوی وی عازم [[بصره]] شد. [[عبد الله بن عباس]]، همراه [[امام حسین]] {{ع}} در [[قیام کربلا]] شرکت نکرد. برخی علت این عدم [[مشارکت]] را [[نابینا]] بودن وی دانسته‌اند. او پس از [[قدرت]] یافتن [[عبد الله بن زبیر]] در [[حجاز]] و بصره و [[عراق]]، با وی [[بیعت]] نکرد. [[بیعت نکردن]] او و [[محمد بن حنفیه]]، بر ابن زبیرْ گران آمد، به آن سان که می‌خواست آنها را در [[آتش]] بسوزاند. [[ابن عباس]]، دانشمندی است که در [[تفسیر]]، [[حدیث]] و [[فقه]]، [[جایگاه]] بسیار والایی دارد. وی در [[دانش]]، [[شاگرد]] [[علی]] {{ع}} بود و به این شاگردی بسی [[افتخار]] می‌کرد. ابن عباس به سال ۶۸ [[هجری]] و در ۷۱ سالگی در تبعیدگاهش [[طائف]]، در حالی که مکرر می‌گفت: «خدایا! من با [[محمد]] و خاندانش به تو [[تقرب]] می‌جویم. خدایا! من با [[ولایت]] بزرگمان، [[علی بن ابی طالب]]، به تو تقرب می‌جویم»<ref>کفایة الأثر، ص ۲۲.</ref>، [[زندگی]] را بدرود گفت. در [[نقل]] دیگری آمده است که او هنگام [[وفات]] می‌گفت: «خدایا! من با ولایت علی بن ابی طالب، به تو تقرب می‌جویم»<ref>فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۶۲، ح ۱۱۲۹.</ref>. خلفای [[بنی عباس]] از [[نسل]] اویند و علی {{ع}} این نکته را [[پیشگویی]] کرده و ابن عباس را «[[پدر]] شاهان» خطاب کرده بود<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۴۶.</ref>
عبدالله پس از [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} در کنار پدرش عباس به [[حضرت علی]]{{ع}} [[وفادار]] ماند و نزد آن حضرت [[علم فقه]] و [[تفسیر]] و [[تأویل قرآن]] آموخت و خود جلسه درس تشکیل می‌داد.


== عبدالله بن عباس و قرآن ==
او همواره به [[ولایت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[معتقد]] بود و آن حضرت را [[خلیفه بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} می‌دانست و بارها در برخورد با [[سه خلیفه]] دیگر از این موضوع [[دفاع]] کرد؛ لذا پس از آنکه حضرت علی{{ع}} به [[خلافت ظاهری]] رسید او با حضرت [[بیعت]] کرد، و در رکاب حضرتش در [[جنگ جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] سرسختانه از موضع [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[دفاع]] کرد و جنگید.
ابن عباس <ref> تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.</ref> مشهورترین [[صحابی]] [[مفسر قرآن کریم]] است که به سبب [[دانش]] فراوانش به «بحر» و «[[حبر]] الأُمّه» [[لقب]] یافته <ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.</ref> و در دانش [[تفسیر]] به پایه‌ای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی [[امت]]» می‌‌خواندند. <ref> الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.</ref> پیامبر {{صل}} بارها او را [[دعا]] کرده و از جمله فرموده‌اند: خدایا! او را [[فقیه]] در [[دین]] و [[عالم به تأویل قرآن]] گردان. <ref> مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.</ref> پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت <ref> الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.</ref> در پی جبران اموری برآمد که در [[زمان حیات پیامبر]] {{صل}} به علت کمی سن از دست داده بود <ref>التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.</ref> و با کوششی [[تحسین]] برانگیز به کسب [[علوم]] و [[معارف اسلامی]] و [[قرآنی]] از محضر [[صحابه]] بزرگ پرداخت؛<ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.</ref> اما بیشترین بهره [[علمی]] را از محضر [[امام علی]] {{ع}} برد و اساس و پایه‌های [[تفسیر]] را از آن [[حضرت]] آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را [[تربیت یافته]] [[مکتب]] علی {{ع}} دانست. <ref> تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.</ref> [[امام علی]] {{ع}} او را در تفسیر ستوده <ref> تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.</ref> و [[ابن مسعود]] او را «ترجمان القرآن» می‌‌خوانده است. <ref> الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.</ref> بسیاری از صحابه در [[تفسیر قرآن]] به او مراجعه می‌‌کردند <ref> الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.</ref> و حتی [[خلیفه دوم]] در مجالس خود با بزرگان از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} او را شرکت و گاهی نظرهای [[تفسیری]] وی را بر آرای دیگران ترجیح می‌‌داد. <ref> الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.</ref> [[ابن عباس]] پیوسته ملازم [[اهل بیت]] {{ع}} <ref> تفسیر و مفسران، ج ۱، ص۲۰۸.</ref> و در جنگ‌های [[جمل]]، [[صفین]] و [[نهروان]] در کنار امام علی {{ع}} بود. <ref> تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۷۰.</ref> وی از [[شیعیان]] برجسته و خاص آن [[حضرت]] شمرده می‌‌شد <ref> قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۱۸ - ۴۹۳؛ خلاصة الاقوال، ص۱۹۰.</ref> و همواره با سخنان خویش از [[حریم]] [[ولایت]] [[دفاع]] می‌‌کرد. <ref>سعد السعود، ص۵۹۵ - ۵۹۶؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص۲۴۳ - ۲۸۵، ۲۸۷ - ۲۸۸؛ الغدیر، ج ۱، ص۴۹ - ۵۲.</ref> پس از ماجرای [[صلح امام حسن]] {{ع}} با [[معاویه]]، به [[مکّه]] عزیمت کرد <ref> قاموس الرجال، ج ۶، ص۴۳۵ - ۴۳۶.</ref> و با تشکیل جلسات [[تفسیری]]، [[مکتب تفسیری]] مکّه را بنیان نهاد. <ref> التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۳۱۶.</ref> [[مفسران]] [[تابعی]] بزرگی چون [[سعید بن جبیر]]، [[مجاهد]]، طاوس، [[عکرمه]]، [[عطاء بن ابی رباح]] و [[ابوشعثاء ازدی]]، [[دست]] پروردگان مکتب تفسیری اویند. <ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.</ref> [[ابن عباس]] با استناد به روایتی از [[پیامبر]] {{صل}}، [[آیات قرآن]] را به ۴ بخش قسمت می‌‌کند:
# [[آیات]] مربوط به [[حلال و حرام]] که هیچ کس در ندانستن آن معذور نیست؛
# آیاتی که [[عرب]] به کمک زبان خود آنها را [[درک]] می‌‌کند؛
# آیاتی که فقط [[دانشمندان]] [[توانایی]] [[تفسیر]] آن را دارند.
# [[آیات متشابه]] که جز [[پروردگار]] کسی تفسیرشان را نمی‌داند. <ref>جامع البیان، ج ۱، ص۵۴.</ref>
[[تفسیر قرآن به قرآن]]، توجه به [[اسباب نزول]] و تکیه بر تفسیر منقول از پیامبر {{صل}} را از مؤلّفه‌های روش ابن عباس در تفسیر به شمار آورده‌اند. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۴ - ۲۴۰.</ref> از دیگر شاخصه‌های مهم در روش تفسیری وی [[استشهاد]] به اشعار [[فصیح]] [[دوران جاهلیت]] و سخنان بلند و [[بدیع]] عرب برای [[فهم]] معانی واژگان [[قرآن]] است. <ref>التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۷ - ۷۹؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۵.</ref> او [[شعر]] را [[دیوان]] عرب و منبعی [[غنی]] برای آشنایی با [[زبان عربی]] می‌‌دانست <ref>الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۹.</ref> و به [[حفظ]] اشعار [[فصیح]] [[عرب]] و [[شناخت]] [[ادبیات]] [[قبایل]] مختلف عرب اهتمامی وافر داشت و از همین رو به توان بالایی در شناخت [[ادبیات عرب]] [[دست]] یافته بود. در [[روایات تفسیری]] منقول از [[ابن عباس]] موارد فراوانی از [[استشهاد]] به [[شعر]] عرب به چشم می‌‌خورد. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۰ - ۲۴۱.</ref> بزرگ‌ترین اثری که از وی در این زمینه بر جای مانده و اطلاعات گسترده ادبی او را به خوبی نشان می‌‌دهد، مجموعه پرسش‌های [[نافع بن ازرق]] (از [[خوارج]]) از اوست که به مسائل نافع بن ازرق مشهور است. <ref>نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۲؛ اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.</ref> ابن عباس برای [[تفسیر]] دقیق [[قرآن]]، اطلاعات جغرافیایی، شناخت [[تاریخ]] و [[آداب و رسوم]] عرب و آشنایی با واژه‌ها و آداب و رسوم ملت‌های دیگر را نیز به [[دانش]] خویش افزوده بود. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۴۸ - ۲۵۰.</ref> [[اجتهاد]] شخصی از دیگر ویژگی‌های روش [[تفسیری]] ابن عباس است. <ref>التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۲.</ref> [[آیة الله]] [[محمد هادی معرفت]] اجتهاد وی را مبتنی بر مقدمات صحیح و آن را [[ممدوح]] شمرده است. <ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۷.</ref> گلدزیهر و به تبع او [[احمد امین مصری]] مراجعه به [[اهل کتاب]] در [[تفسیر قرآن]] را از ویژگی‌های مهم تفسیر ابن عباس شمرده و در این زمینه [[مبالغه]] کرده‌اند. به [[اعتقاد]] آنها عموم [[صحابه]] و به ویژه ابن عباس در تفسیر قرآن به علمای اهل کتاب از جمله [[کعب الاحبار]] و [[عبدالله بن سلام]] مراجعه می‌‌کردند. <ref>مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵ - ۸۹؛ فجر الاسلام، ص۱۶۰، ۲۰۱.</ref> در مقابل، [[ذهبی]] همچون [[ابن تیمیه]] با رد این [[اتهام]]، مراجعه ابن عباس و دیگر صحابه به اهل کتاب را عالمانه و با رعایت [[عقل]] و [[شرع]] دانسته و به بعضی [[قصص]] و تاریخ پیشینیان که در کتب [[تورات]] و [[انجیل]] به صورت تفصیلی ذکر شده محدود کرده است؛<ref> التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۴ - ۶۶، ۷۴ - ۷۷.</ref> اما [[آیة الله]] معرفت با ذکر شواهد و ادله‌ای این [[اتهام]] را از اساس رد کرده و هرگونه مراجعه صحابه‌ای چون [[ابن عباس]] به [[اهل کتاب]] را [[نفی]] کرده است. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۵۶ - ۲۶۷.</ref> [[روایات تفسیری]] ابن عباس به طرق و سندهای مختلفی نقل شده‌اند. کثرت [[روایات]] منقول از او به گونه‌ای است که کمتر آیه‌ای از [[قرآن]] یافت می‌‌شود که روایتی از ابن عباس درباره آن نقل نشده باشد، حتی در بعضی موارد در اقوال [[تفسیری]] منسوب به وی تناقض دیده می‌‌شود. <ref> التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰، ۸۶.</ref> این مسئله [[دانشمندان]] [[علوم قرآنی]] و [[محدّثان]] را به این [[باور]] رسانده که بسیاری از روایات تفسیری منقول از ابن عباس مجعول‌اند،<ref>مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۹؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۰ - ۸۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۳۲، ۲۶۵.</ref> به طوری که [[بخاری]] در صحیح خود تنها ۲۱۷ [[حدیث]] در زمینه [[تفسیر]] و غیر آن از ابن عباس نقل کرده <ref>مقدمه فتح الباری، ص۴۷۶.</ref> و به گفته [[شافعی]]، از ابن عباس بیش از حدود ۱۰۰ حدیث در تفسیر[[ثابت]] نشده است. <ref> الاتقان، ج ۲، ص۴۱۷.</ref> به نظر می‌‌رسد [[خلافت]] [[عباسیان]] و تلاش برخی در نسبت دادن [[احادیث]] ساختگی به ابن عباس برای [[تقرّب]] به [[دستگاه خلافت]] <ref> التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۸۶؛ دراسات و مباحث فی تاریخ التفسیر، ص۴۰.</ref> افزون بر [[بزرگواری]] و رواج [[علمی]] وی <ref>مناهج فی التفسیر، ص۴۱.</ref> در این امر نقش داشته است. وجود روایات مجعول بسیار، در میان روایات تفسیری وی، محققان را به کنکاش در سند آنها واداشته است. [[سیوطی]] ۹ طریق برای روایات تفسیری او ذکر و برخی از آنها را [[ضعیف]] دانسته است؛<ref>الاتقان، ج ۲، ص۴۱۴ - ۴۱۷؛ ر. ک: التفسیر والمفسرون، ج ۱، ص۲۶۸.</ref> امّا از دیدگاه [[آیة الله]] معرفت همه طرق نُه‌گانه معتبرند و علت [[تضعیف]] بعضی از این طرق از جانب علمای [[اهل]] [[سنّت]] از جمله [[سیوطی]]، [[شیعی]] و [[کوفی]] بودن [[راویان]] آن هاست. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۶۸ - ۲۹۴.</ref> با وجود کثرت [[روایات تفسیری]] [[ابن عباس]]، وجود [[تفسیری]] مکتوب که خود نگاشته باشد محل تردید است. درباره کتب تفسیری منسوب به او گفته‌اند که پس از [[وفات]] وی روایات تفسیری او را به صورت مکتوب جمع‌آوری کرده‌اند. <ref>ر. ک: سه مقاله در تاریخ تفسیر، ص۱۲۳ - ۱۲۷.</ref> یکی از آنها [[صحیفة]] [[علی بن ابی طلحه]] عن ابن عباس فی تفسیرالقرآن الکریم است که به صورت صحیفه‌ای مدوّن در میان [[محدّثان]] [[مصری]] رواج داشته و چنان معتبر بوده که [[احمد بن حنبل]] [[سفر]] به [[مصر]] را برای به دست آوردن آن [[نیکو]] می‌‌شمرده است. <ref>الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵؛ تفسیر ابن عباس، ص۵.</ref> طریق [[روایات]] این [[تفسیر]] طریق [[معاویة بن صالح]] از [[علی بن ابی طلحه]] از ابن عباس است که از صحیح‌ترین طرق شمرده شده است. <ref> الاتقان، ج ۱، ص۲۴۵؛ ج ۲، ص۴۱۵.</ref> برخی سماع علی بن ابی طلحه از ابن عباس را [[انکار]] کرده و گفته‌اند که وی این روایات را از [[مجاهد]] یا [[سعید بن جبیر]] فرا گرفته و مستقیماً به ابن عباس نسبت داده است. <ref>تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۲۸۸ - ۲۸۹.</ref> با وجود این به نظر [[ابن حجر]] در صورت [[ثقه]] بودن [[راوی]]، ذکر نکردن واسطه به [[حجیّت]] سند زیان نمی‌رساند. <ref> الاتقان، ج ۲، ص۴۱۵.</ref> روایات تفسیری [[علی بن ابی طلحه]] از ابن عباس را اخیراً [[راشد عبدالمنعم رجّال]] گرد آورده و چاپ شده است. <ref> ر. ک: تفسیر ابن عباس. </ref>


برخی تفسیر [[مجاهد بن جبر]] را روایتی از تفسیر ابن عباس دانسته‌اند؛<ref> الفهرست، ص۳۶.</ref> ولی با توجه به [[اختلافات]] موجود میان روایات تفسیری ابن عباس و آنچه در متن چاپ شده تفسیر [[مجاهد]] آمده است، باید گفت که [[تفسیر]] مجاهد صرفاً گردآوری [[روایات]] [[ابن عباس]] نیست، اگرچه [[مرجع]] اصلی مجاهد در تفسیرش ابن عباس بوده است. <ref>مجاهد المفسر والتفسیر، ص۲۸۸ - ۲۹۴.</ref>
وی پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}} از یاران صدیق و حامیان [[خلافت]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود و با آن حضرت [[بیعت]] کرد؛ و در اثر [[گریه]] بسیار بر فقدان امیرالمؤمنین{{ع}} [[چشم]] خود را از دست داد و نابینا شد<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۷.</ref>. شاید همین نابینایی سبب شد که او در رکاب [[امام حسین]]{{ع}} در [[کربلا]] حضور نیافت.


تفسیر مشهور دیگری به نام [[تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس (کتاب)|تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس]] موجود است که گردآوری آن را به [[محمد بن یعقوب فیروزآبادی]] نسبت داده‌اند. <ref>کشف الظنون، ج ۱، ص۵۰۲؛ الذریعه، ج ۴، ص۲۴۴؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷.</ref> مؤلف تنویر المقباس روایات خود را با [[سلسله]] سندی منتهی به طریق [[محمد بن مروان]] از کلبی از [[ابی صالح]] از ابن عباس نقل کرده است <ref>نک: تنویر المقباس، ص۲ - ۳؛ تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۷ - ۱۸۸.</ref> که همه افراد سند قبل از [[محمد بن مروان]] مجهول‌الحال‌اند. <ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶.</ref> به [[اعتقاد]] برخی، دقت در متن این تفسیر نشان می‌‌دهد که چنین [[تفسیری]] نمی‌تواند از ابن عباس باشد، بلکه مؤلف کتاب در پی [[نوشتن]] تفسیری [[ساده]] بوده و فقط برای [[تبرک]]، در ابتدای هر [[سوره]] روایتی از ابن عباس آورده است. <ref> التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref> این کتاب تاکنون بارها چاپ شده است. <ref>تحقیق حول ابن عباس، ص۱۸۸.</ref>
[[عبدالله بن عباس]] با اینکه [[دل]] در گرو [[خاندان رسالت]] داشت و از [[وفاداران]] به امیرالمؤمنین{{ع}} بود، اما نزد [[خلفا]] و [[حاکمان]] عصر خود همواره مورد وثوق و اعتماد بود و از مقامی والا و شخصیتی ممتاز برخوردار بود، از این‌رو [[عمر بن خطاب]] او را [[مشاور]] [[امین]] و مورد وثوق خود می‌دانست. و [[عثمان خلیفه سوم]] او را [[امیرالحاج]] قرار داد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۴۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۴۹.</ref>. عبدالله پس از شهادت امیرالمؤمنین{{ع}} جلسات متعدد بحث و گفت و گو با معاویه داشت<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۸۹۵-۸۹۷.</ref>.


[[غریب القرآن (کتاب)|غریب القرآن]] نام کتابی دیگر منسوب به ابن عباس است که ۲۵۰ کلمه از مفردات [[قرآن کریم]] را دربردارد. <ref>تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷؛ سیر نگارش‌های علوم قرآنی، ص۱۳.</ref> متن این کتاب با آنچه [[سیوطی]] با همین عنوان ضمن [[الاتقان]] آورده، مطابقت می‌‌کند. <ref>نک: الاتقان، ج ۱، ص۲۴۴ - ۳۵۴.</ref>
== عبدالله بن عباس و تفسیر قرآن ==
{{اصلی|عبدالله بن عباس در علوم قرآنی}}
ابن عباس<ref>تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۷؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۳۱.</ref> مشهورترین [[صحابی]] [[مفسر قرآن کریم]] است که به سبب [[دانش]] فراوانش به «بحر» و «[[حبر]] الأُمّه» [[لقب]] یافته<ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۰؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ التفسیر والمفسرون ذهبی، ج ۱، ص۶۹.</ref> و در دانش [[تفسیر]] به پایه‌ای رسیده بود که او را «ترجمان القرآن» و «ربانی [[امت]]» می‌‌خواندند<ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶ - ۱۲۷، ۱۳۰.</ref>. پیامبر {{صل}} بارها او را [[دعا]] کرده و از جمله فرموده‌اند: خدایا! او را [[فقیه]] در [[دین]] و [[عالم به تأویل قرآن]] گردان<ref>مسند احمد، ج ۱، ص۲۶۶؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۲۹۲ - ۲۹۳؛ الاصابه، ج ۴، ص۱۲۴ - ۱۲۵.</ref. پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} در حالی که حدود ۱۳ سال سن داشت<ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۲؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص۱۸۵؛ مذاهب التفسیر الاسلامی، ص۸۵.</ref> در پی جبران اموری برآمد که در [[زمان حیات پیامبر]] {{صل}} به علت کمی سن از دست داده بود<ref>التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۹.</ref> و با کوششی [[تحسین]] برانگیز به کسب [[علوم]] و معارف اسلامی و [[قرآنی]] از محضر [[صحابه]] بزرگ پرداخت<ref>التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۲۵.</ref>، اما بیشترین بهره [[علمی]] را از محضر [[امام علی]] {{ع}} برد و اساس و پایه‌های [[تفسیر]] را از آن حضرت آموخت و همان گونه که خود گفته است باید او را [[تربیت یافته]] [[مکتب]] علی {{ع}} دانست<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} او را در تفسیر، ستوده<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱، ص۲۷؛ المحرر الوجیز، ج ۱، ص۴۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۱.</ref> و [[ابن مسعود]] او را «ترجمان القرآن» می‌‌خوانده است<ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۶؛ الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۸.</ref>. بسیاری از صحابه در [[تفسیر قرآن]] به او مراجعه می‌‌کردند<ref>الاصابه، ج ۴، ص۱۲۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۷۰، ۷۴.</ref> و حتی [[خلیفه دوم]] در مجالس خود با بزرگان از [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} او را شرکت و گاهی نظرهای [[تفسیری]] وی را بر آرای دیگران ترجیح می‌‌داد<ref>الاتقان، ج ۲، ص۴۱۳ - ۴۱۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص۶۷ - ۶۸.</ref>. مفسران [[تابعی]] بزرگی چون [[سعید بن جبیر]]، [[مجاهد]]، طاوس، [[عکرمه]]، [[عطاء بن ابی رباح]] و [[ابوشعثاء ازدی]]، [[دست]] پروردگان مکتب تفسیری اویند<ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۶۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[سید حبیب دشتی|دشتی، سید حبیب]]، [[تفسیر علمی (مقاله)|مقاله «تفسیر علمی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۸]].</ref>


[[مسائل نافع بن الازرق (کتاب)|مسائل نافع بن الازرق]] دیگر اثر [[قرآنی]] ابن عباس است که در آن تبیین بیش از ۱۹۰ کلمه قرآنی با شواهدی از [[شعر]] [[جاهلی]] آمده است. <ref>تاریخ التراث العربی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸؛ سیر نگارش‌های علوم قرآنی، ص۱۴ و ۱۵.</ref> این رساله افزون بر الاتقان <ref> الاتقان، ج ۱، ص۲۵۵ - ۲۸۱.</ref> جداگانه نیز بارها چاپ شده و [[بنت الشاطی]] نیز در [[الاعجاز البیانی (کتاب)|الاعجاز البیانی]] براساس مبنای عدم ترادف خود آن را شرح کرده است. <ref> اعجاز بیانی، ص۳۰۷ - ۶۳۰.</ref> [[ابن ندیم]] از کتابی دیگر به نام [[تفسیر عکرمة عن ابن عباس (کتاب)|تفسیر عکرمة عن ابن عباس]] یاد می‌‌کند. <ref>الفهرست، ص۳۶.</ref> [[نجاشی]] نیز از ۵ کتاب به نام‌های [[تفسیر ابن عباس عن الصحابه (کتاب)|تفسیر ابن عباس عن الصحابه]]، [[تفسیر الجلودی عن ابن عباس (کتاب)|تفسیر الجلودی عن ابن عباس]]، [[التأویل (کتاب)|التأویل]]، [[الناسخ والمنسوخ (کتاب)|الناسخ والمنسوخ]] و [[التنزیل عن ابن عباس (کتاب)|التنزیل عن ابن عباس]] نام می‌‌برد که [[عبدالعزیز بن یحیی الجلودی]] آنها را گرد آورده و به ابن عباس نسبت داده است. <ref>الذریعه، ج ۴، ص۲۷۰، ۴۵۴.</ref> [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] را نیز از [[صحابه]] مشهور به تفسیر به شمار آورده‌اند؛ ولی [[روایات تفسیری]] آنها اندک است. <ref> الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲؛ مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷.</ref> [[سیوطی]] علت کم شمار بودن تفسیر آنها را [[مرگ]] زودهنگام آنان ذکر می‌‌کند. <ref> الاتقان، ج ۲، ص۴۱۲.</ref> برخی اشتغالشان به امور [[خلافت]] و وجودشان در میان صحابه آشنا به [[تفسیر قرآن]] را نیز بر آن افزوده‌اند؛<ref> مناهل العرفان، ج ۲، ص۱۷ - ۱۸؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۶۷ - ۶۸.</ref> ولی با توجه به [[روایات]] نقل شده می‌‌توان گفت که آنان از لحاظ [[علمی]] در جایگاهی نبوده‌اند که به تفسیر [[شهرت]] یابند، چنان که در موارد مختلف چون از آنان درباره تفسیر آیاتی از [[قرآن]] می‌‌پرسیدند از پاسخ باز می‌‌ماندند <ref> المستدرک، ج ۲، ص۵۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص۳۱۷.</ref> یا مخالف با قرآن [[حکم]] می‌‌کردند<ref>الکشاف، ج ۱، ص۴۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص۴۷۸.</ref>.<ref>[[سید حبیب دشتی|دشتی، سید حبیب]]، [[تفسیر علمی (مقاله)|مقاله «تفسیر علمی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۸.</ref>
== ابن عباس در خدمت [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} ==
ابن عباس همواره از علاقه‌مندان به [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بود. او پس از شهادت امیرالمؤمنین{{ع}} [[دست]] از [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} برنداشت و تا زنده بود، [[دل]] در گرو [[اهل بیت پیامبر]] داشت. از این‌رو [[شیخ طوسی]] وی را در زمره [[اصحاب رسول خدا]] و [[حضرت علی]] و [[اصحاب امام حسن]]{{ع}} به شمار آورده است<ref>رجال طوسی، ص۲۳، ش۶ و ص۴۶، ش۳ و ص۶۹، ش۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۸۹۸-۸۹۹.</ref>


== آیا [[اتهام]] [[خیانت]] او صحیح است؟ ==
== [[دفاع]] [[ابن عباس]] از [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} در برابر عمر ==
یکی از نکات مهم در زندگانی ابن عباس، ماجرای [[بیت المال]] بصره است. در [[منابع تاریخی]] و [[حدیثی]] مانند: [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، [[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]]، [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]، [[رجال الکشی (کتاب)|رجال الکشی]]، [[نهج البلاغة]] (بدون یادکردِ نام ابن عباس) چنگ‌اندازی به بیت المال بصره یاد شده است و [[پژوهشگران]]، دیدگاه‌های گوناگونی در این باره ابراز داشته‌اند:
مسئله حقانیت حضرت علی{{ع}} و خلافت بلافصل او پس از [[رسول خدا]]{{صل}} چیزی نبود که بتوان آن را [[انکار]] کرد و نادیده گرفت اما به بهانه‌های واهی، حضرت را از [[حق الهی]] و قطعی‌اش [[محروم]] ساختند و به مدت ۲۴ سال خانه‌نشین شد و به جای اداره جامعه اسلامی به [[کشاورزی]] و کارهای شخصی مشغول شد. اینک جریانی را که ابن عباس نقل می‌کند، می‌آوریم: ابو زید عمر بن شبه نقل می‌کند که [[عبدالله بن عباس]] گفت: روزی در کوچه‌های [[مدینه]] همراه [[عمر بن خطاب]] [[خلیفه دوم]] می‌رفتم و دست او در دست من بود. عمر در بین راه گفت: من [[دوست]] تو یعنی علی را [[مظلوم]] می‌دانم. ابن عباس می‌گوید: با خود گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، نباید او بر من پیشی گیرد و خودش پاسخی دهد؛ لذا فوراً گفتم: ای [[امیرالمؤمنین]] (ای عمر)، اگر چنین است [[حق]] او را به او برگردان و دادِ او را بستان. این را که گفتم، دستش را از دستم بیرون کشید و لحظاتی با خود همهمه کرد و [[حدیث]] نفس نمود و چند قدمی جلو رفت و پس از آن ایستاد، من خود را به او رساندم، گفت: ای ابن عباس، خیال نمی‌کنم چیزی این [[مردم]] را از دوست تو (علی) بازداشته باشد، جز این که آنان سن او را کم می‌دانستند. ابن عباس می‌گوید: با خود گفتم این سخن عمر از سخن نخست او بدتر بود، به او گفتم: به خدا سوگند که [[خداوند]] سن او را کم نشمرد در آن هنگامی که به او [[فرمان]] داد [[سوره]] [[برائت]] را از [[ابوبکر]] بگیرد و برای [[مردم]] بخواند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۴۵.</ref>. یعنی اگر ملاک اولویت در سن بالاست، پس چرا [[رسول خدا]]{{صل}} او را برای خواندن[[سوره]] برائت بر ابوبکر ترجیح داد؟
# برخی محققان و رجالیان، با توجه به: نا [[استواری]] اسناد این نقل‌ها، بزرگی و جلالت [[شخصیت]] و دانش و [[فضیلت]] ابن عباس، پیوند [[استوار]] او با [[علی]] {{ع}} و [[اخلاص]] و شیفتگی او نسبت به آن [[حضرت]]، و نقش [[بنی امیه]] در وارونه‌سازی چهره [[یاران علی]] {{ع}}، به [[انکار]] آن پرداخته‌اند.
 
# برخی ضمن اعتراف به پاره‌ای از آنچه آمد، از آن رو که مطلب یاد شده در کتاب‌های بسیاری آمده است و در همان [[روزگار]] نیز [[نقل]] شده و بر ابن عباسْ خُرده‌گیری شده است، [[نفی]] آن را به سهولت، ممکن ندانسته‌اند.
به [[نقلی]] دیگر: [[ابن عباس]] می‌گوید: روزی [[عمر بن خطاب]] از کنار من و علی{{ع}} گذشت و [[سلام]] کرد، پس از جواب از او پرسیدیم: به کجا می‌روی؟ گفت: به مزرعۀ خویش در [[ینبع]] می‌روم. علی{{ع}} به او فرمود: "آیا با تو همراه شویم؟" عمر گفت: آری. حضرت به من فرمود: "تو همراه عمر برو". ابن عباس می‌گوید: من برخاستم و عمر دست در دست من داد و انگشت‌هایش را وارد انگشتانم کرد و به راه افتادیم و چون [[بقیع]] را پشت سر گذاشتیم، گفت: ای ابن عباس، به [[خدا]] [[سوگند]]، این [[خویشاوند]] تو (علی) پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} شایسته‌ترین و سزاوارترین افراد به [[خلافت]] بود، جز این که ما از دو چیز بر او ترسیدیم.
# برخی ضمن [[پذیرش]] اصل ماجرا و [[تذکر]] علی {{ع}}، بر این [[باور]] رفته‌اند که [[ابن عباس]]، متوجه خطای خود شد و همه یا اکثر [[اموال]] را برگردانْد. چنین گزارشی، از جمله در [[تاریخ]] الیعقوبی آمده است. نقل [[یعقوبی]]- گو این که منفرد است- ولی می‌تواند در تحلیل جریان، سودمند افتد.
 
ابن عباس می‌گوید: عمر به نحوی سخن گفت که چاره‌ای جز پرسیدن از آن دو علت نداشتم؛ لذا گفتم: آن دو چیز چه بود؟ گفت: اولاً، [[ترس]] ما بر کمی سن او و ثانیاً، [[محبت]] او نسبت به [[خاندان]] [[عبدالمطلب]]!<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۵۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۸۹۹-۹۰۱.</ref>
 
== نقش [[ابن عباس]] در [[جنگ جمل]] ==
ابن عباس از جمله [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود که از همان [[روز]] اول بیعت مردم با حضرت علی{{ع}} با آن [[امام]]{{ع}} تا پای [[جان]] [[بیعت]] کرد و [[وفاداری]] خود را اعلام نمود<ref>الجمل، ص۱۰۷.</ref> و هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای مقابله با فتنه [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] عازم [[بصره]] شد، [[عبدالله بن عباس]] از همان ابتدای حرکت از [[مدینه]] به سوی بصره امام{{ع}} را [[همراهی]] کرد و در تقویت سپاهیان حضرت نقش بسزایی داشت. از جمله کارهای مهمی که [[حضرت علی]]{{ع}} به او واگذار نمود، اعزام وی با [[مالک اشتر]] به [[کوفه]] بود که در [[تشویق]] و ترغیب [[کوفیان]] به حمایت از حضرت و نیز برخورد [[قاطع]] با [[مخالفت]] [[ابو موسی اشعری]] که [[استاندار کوفه]] از طرف حضرت بود برآید. او و مالک به کوفه رفتند و ضمن عزل [[ابو موسی]] از [[حکومت]]، جمع کثیری از نیروهای [[کوفی]] را برای پیوستن به سپاه امیرالمؤمنین{{ع}} تشویق نمودند و [[سپاه]] حضرت را تقویت کردند.


نکته مهمی که نباید در قضایایی این‌گونه فراموش کرد، نقش حادثه‌آفرینان و گزارش‌سازان است. [[حسن بن زین الدین]]، مشهور به «صاحب معالم»، هوشمندانه نقش [[بنی‌امیه]] را در ساختن این ماجرا یافته است، و در میان معاصران ما، محققانی چون [[سید جعفر مرتضی عاملی]] بر آن، تأکید کرده‌اند. اگر بدانیم که ابن عباس با توجه به [[جایگاه]] بلند و [[شهرت]] [[علمی]] انکار ناپذیر در آن روزگار تیره، مدافع [[بی‌باک]] و نستوه علی {{ع}} و [[آل]] او و منتقد و افشاگر [[حاکمان]] بنی امیه بوده است، [[فهم]] این دیدگاه، سهل خواهد بود. ضمن آنکه ابن عباس را [[معصوم]] نمی‌شماریم و احتمال خطای او را نفی نمی‌کنیم، قبول تمام آنچه را درباره این جریان در کتب [[تاریخی]] آمده است، کاری غیر محققانه و دور از [[شخصیت]] ابن عباس می‌دانیم. از این رو، [[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: ماجرای این [[نامه]] برای من مشکل شده است.
ابن عباس در میدان [[نبرد]] با عهدشکنان در جنگ جمل فعالانه تلاش نمود و از جمله کارهای مهم او بعد از پایان [[جنگ]] و [[پیروزی]] علی{{ع}} بر [[ناکثین]] به دستور امام{{ع}} به نزد عایشه رفت و او را به بازگشتن به مدینه [[راضی]] نمود و با این تلاش، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را شاد کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۲.</ref>.


اگر آن را انکار کنم و بگویم که این نامه جعلی است و آن را به [[دروغ]] به [[امیرمؤمنان]] نسبت می‌دهند، با [[راویان]]، [[مخالفت]] کرده‌ام؛ زیرا آنان بر نقل این سخن از [[امام]] {{ع}} اتفاق دارند و در بیشتر کتاب‌های سیره‌نگاری از آن یاد شده است. و اگر بخواهم آن را خطاب به [[ابن عباس]] بدانم، آگاهی‌ام به [[همراهی]] او با [[امیر مؤمنان]] (در [[زندگی]] و پس از [[مرگ]] ایشانْ) مانع می‌شود. و اگر خطاب به [[فرد]] دیگری باشد، نمی‌دانم آن را خطاب به کدام یک از [[خویشان]] [[حضرت]] بدانم؛ چون سخن حضرت به این نکته اشاره دارد که مخاطب [[نامه]] از خویشان و عموزادگان ایشان است. بدین ترتیب، من در باره این موضوع، نمی‌توانم نظری بدهم و توقف می‌کنم<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۴۴-۸۴۷.</ref>.
== ابن عباس در [[امارت بصره]] ==
پس از [[شکست]] [[اصحاب جمل]] و متلاشی شدن [[لشکر]] بصره، امیرالمؤمنین{{ع}} ابن عباس را به [[استانداری بصره]] [[منصوب]] کرد و نامه ۱۸ و ۷۶ [[نهج البلاغه]] مربوط به همین دوران است<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۲.</ref>.


==عبدالله بن عباس==
== نقش ابن عباس در [[صفین]] ==
عبدالله بن عباس از نظر ما [[شخصیت]] محترمی است. اگر چه در [[زندگی]] او نقاط مبهمی نیز وجود داشته است<ref>وقتی حضرت سیدالشهداء{{ع}} از حجاز به سمت عراق حرکت کرد ابن عباس در حجاز بود. وی در مورد سفر حضرت سیدالشهداء با ایشان بحث کرد و در این سفر با امام حسین{{ع}} همراه نشد. نکته دیگری که در زندگی ابن عباس به تحقیق و بررسی نیاز دارد این است که وی در زمان زمامداری امیرالمؤمنین{{ع}} از طرف ایشان والی بصره شد و بر اساس برخی نقل‌ها ابن عباس در مقداری از بیت المال بصره تصرف کرده بود. این موارد از نقاطی است که در زندگی ابن عباس وجود داشته و به تأمل و تحقیق نیاز دارد.</ref>. اما در این مجال ما در پی بررسی موقعیت [[ابن عباس]] در بین صحابه از منظر اهل سنت هستیم. ابن عباس از نظر [[سیوطی]] یکی از ده مفسری است که در طبقۀ صحابه، [[روایات تفسیری]] زیادی از وی نقل شده است.
به هنگامی که امیرالمؤمنین{{ع}} عازم صفین بودند. ابن عباس به همراه سپاه بصره به یاری امام{{ع}} شتافت و [[فرماندهی]] بخش عمده‌ای از سپاه عراق را به عهده گرفت، وی در طول مدتی که در [[صفین]] در کنار [[امام]]{{ع}} بود، معاویه و [[عمروعاص]] بسیار کوشیدند تا او را بفریبند و او را از [[حضرت علی]]{{ع}} جدا کنند، و با نامه‌های متعددی او را به ترک سپاه عراق و پیوستن به [[شامیان]] فراخواندند، اما [[ابن عباس]] هر بار با جوابی [[قاطع]] و دندان‌شکن آنان را [[مأیوس]] کرد و از ارسال نامه [[ناامید]] می‌ساخت<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۴۱۰ و ۴۱۵.</ref>.
اما روایاتی که از ابن عباس در زمینۀ [[تفسیر]] نقل شده گاه برای اهل سنت مشکل ساز بوده است.


[[ترمذی]] از ابن عباس نقل می‌کند که در ذیل آیۀ مبارکۀ:
و روی همین [[پایمردی]] که از خود نشان داد مورد وثوق کامل [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود؛ لذا در [[جنگ صفین]] که [[روز]] چهارشنبه اول صفر ۳۷ هجری با رویارویی دو سپاه عراق و [[شام]] آغاز شد، امیرالمؤمنین{{ع}} برای سرکوبی و ریشه‌کن ساختن سپاه شام [[برنامه‌ریزی]] کرد و هر روز یکی از دلاوران مورد وثوق خود را به جانب شامیان اعزام نمود. روز اول [[مالک اشتر]] و روز دوم [[هاشم بن عتبه]] و روز سوم [[عمار یاسر]] و روز چهارم [[محمد بن حنفیه]] فرزند خود و روز پنجم را برای [[عبدالله بن عباس]] قرار داد<ref>وقعة صفین، ص۲۲۱؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۷۹.</ref>، وی تا پایان جنگ صفین در کنار امام{{ع}} باقی ماند و [[توطئه]] [[عمرو عاص]] و معاویه که قرآنها را سر نیزه کردند او را به تردید نینداخت و مردانه و دلاورانه جنگید و بر [[اعتقاد]] خود بر راه علی{{ع}} باقی ماند<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۳.</ref>.
{{متن قرآن|لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد و او نازک‌بین آگاه است» سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> گفته است:
{{عربی|إن محمدا رأی ربه مرتین}}<ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۳۹۴ حدیث ۳۲۷۸.</ref>؛
همانا [[رسول خدا]]{{صل}} دو مرتبه پروردگارش را دیده است.
چون این [[حدیث]]، در [[سنن ترمذی]] آمده است و نمی‌توانند در سند آن مناقشه کنند، برخی در دلالت آن مناقشه کرده‌اند<ref>این حدیث به روشنی بر تجسیم دلالت دارد. تجسیم از موضوعات مهمی است که در مباحث توحید مطرح می‌شود. بر اساس پاره‌ای از شواهد، اشاعرۀ اهل سنت قائل به تجسیم بوده‌اند برخی قرائن نیز نشانگر آن هستند که قول به تجسیم تقریبا در میان همۀ اهل سنت وجود داشته است.</ref>، و برخی [[احادیث]] معارض با این [[حدیث]] را مطرح ساخته‌اند. عده‌ای هم به صراحت قول [[ابن عباس]] را رد کرده‌اند و گفته‌اند ابن عباس مرتکب [[خطا]] شده است.
بر اساس نقل [[بخاری]] [[عایشه]] ضمن [[تکذیب]] ابن عباس، در مورد [[روایت]] او گفته است:
{{عربی|فقد کذب من حدثک أن محمدا{{صل}} [[رأی]] ربه}}<ref>صحیح بخاری، ج۴، ص۱۸۴۰ حدیث ۴۵۷۴.</ref>.


مسلم و [[ترمذی]] در این باره از عایشه نقل می‌کند که این قول افترای بزرگی به [[خداوند متعال]] است. آن دو به نقل از عایشه می‌نویسند:
== ابن عباس در [[ماجرای حکمیت]] ==
{{عربی|فقد أعظم علی الله الفریة}}<ref>صحیح مسلم، ج۱، ص۱۱۰ حدیث ۴۵۷، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۶۲ حدیث ۳۰۶۸، فتح الباری، ج۸، ص۶۰۷.</ref>.
ابن عباس جزو کسانی بود که به توطئه معاویه در بالا بردن قرآنها بر نیزه‌ها پی برد؛ لذا به امام{{ع}} پیشنهاد ادامه [[جنگ]] را داد، اما با فشار گروه نادانِ [[خوارج]] کار به [[حکمیت]] کشید. بعد از آن امام{{ع}}، ابن عباس را به عنوان [[حکم]] [[انتخاب]] کرد که باز هم با [[مخالفت]] خوارج رو به رو شد و حضرت به [[اجبار]] حکمیت [[ابو موسی اشعری]] را پذیرفت و ابن عباس جزو گروهی بود که از سوی [[امام]] به [[دومة الجندل]] محل اجرای [[حکمیت]] رفت تا بر اوضاع [[نظارت]] نماید و [[ابو موسی اشعری]] را از [[مکر]] [[عمروعاص]] [[آگاه]] سازد، و [[ابن عباس]] در توجه دادن ابو موسی اشعری به مکر عمروعاص بسیار کوشید اما اثری نبخشید و سرانجام عمروعاص موفق شد با نقشه‌ای ماهرانه ابو موسی اشعری را به خلع [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[خلافت]] وادار نماید<ref>تفصیل این داستان در شرح حال «ابوموسی اشعری، اشعث بن قیس و شریح بن هانی» در همین اثر آمده است.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۳-۹۰۴.</ref>
[[نووی]] در [[مقام]] [[دفاع]] از ابن عباس می‌نویسد:
{{عربی|ولا یقدح فی هذا حدیث عائشة، لأن عائشة لم تخبر أنها سمعت النبی{{صل}} یقول لم أر ربی وإنما ذکرت ما ذکرت متأولة... بقوله تعالی {{متن قرآن|لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ}} والصحابی إذا قال قولا وخالفه غیره منهم لم یکن قوله [[حجة]]، وإذا [[صحت]] الروایات عن ابن عباس فی إثبات الرؤیة وجب المصیر إلی إثباتها}}<ref>المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۳، ص۵.</ref>؛
حدیث عایشه در این باره خللی وارد نمی‌کند زیرا عایشه از [[پیامبر]]{{صل}} روایت نمی‌کند که ایشان فرموده من پروردگارم را ندیده‌ام و آن چه وی ابراز داشته بر اساس تأویلش از [[آیه]] «لا تدرکه الأبصار» است و اگر یک [[صحابی]] سخنی بگوید و دیگری با او [[مخالفت]] کند قول مخالف [[حجت]] نخواهد بود و چنان چه [[روایات]] ابن عباس در [[اثبات]] [[رؤیت]] صحیح بدانیم لازم است که در جهت اثبات آن گام برداشته شود.


[[ابن حجر عسقلانی]] ضمن ابراز [[تعجب]] از گفتار نووی می‌نویسد:
== نقش ابن عباس در داستان [[خوارج نهروان]] ==
{{عربی|وهو عجیب، فقد ثبت ذلک عنها فی صحیح مسلم الذی شرحه الشیخ، فعنده من طریق داوود بن أبی هند عن الشعبی عن مسروق فی الطریق المذکورة قال مسروق: وکنت متکئا فجلست فقلت: ألم یقل الله {{متن قرآن|وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى}}<ref>«و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود» سوره نجم، آیه ۱۳.</ref><ref>المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۳، ص۵.</ref>.
پس از پذیرش حکمیت، [[خوارج]] به این [[عمل]] [[اعتراض]] کردند و گفتند: [[حضرت علی]]{{ع}} باید از کار خود (پذیرش حکمیت) [[توبه]] کند و الّا [[کافر]] است و خودشان گروهی مخالف امام{{ع}} را تشکیل دادند. امام{{ع}} ابن عباس را نزد خوارج فرستاد تا آنان را با تبعیت از امام{{ع}} متقاعد کند، امام این [[قوم]] [[نادان]] و پرکینه در برابر سخنان مستدل و محکم ابن عباس پاسخی جز [[لجاجت]] نداشته و بر روش غلط خود اصرار ورزیدند و مصداق آیاتی را که دربارۀ [[کفار]] [[قریش]] بود، بر حضرت علی{{ع}} و [[خاندان]] او خواندند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۴.</ref>
فقالت: أنا أول هذه الامة سأل [[رسول الله]]{{صل}} عن ذلک، فقال: إنما هو [[جبریل]].
وأخرجه [[ابن مردویه]] من طریق اخری عن داوود بهذا الاسناد فقالت: أنا أول من سأل رسول الله{{صل}} عن هذا، فقلت: یا رسول الله هل رأیت ربک؟ فقال: لا إنما رأیت جبریل منهبطا نعم، إحتجاج [[عائشة]] بالآیة المذکورة خالفها فیه [[ابن عباس]]}}<ref>فتح الباری، ج۸، ص۶۰۷.</ref>.


و این سخن عجیب است؛ زیرا این [[حدیث]] از [[عایشه]] در [[صحیح مسلم]] ثابت است و شیخ ([[نووی]]) آن را شرح کرده است حدیث از طریق [[داوود بن أبی هند]] از [[شعبی]] از [[مسروق]] نقل شده است و در حدیث به طریق یاد شده مسروق می‌گوید: من تکیه داده بودم پس نشستم و پرسیدم آیا [[خداوند]] نفرموده که: «[[رسول خدا]] بار دیگر او را [[مشاهده]] کرد» عایشه گفت: اولین نفر از این [[امت]] بودم که دربارۀ این [[آیه]] از رسول خدا{{صل}} پرسیدم پس فرمود: «مراد از آنکه من مشاهده کردم [[جبرئیل]] است». و ابن مردویه از طریق دیگری از داوود به همین [[سند روایت]] کرده که عایشه گفت: من اولین کسی بودم که در مورد این آیه از رسول خدا{{صل}} پرسیدم و گفتم: ای رسول خدا آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: نه من جبرئیل را به هنگام پائین آمدن دیدم. بله ابن عباس در این مورد با [[احتجاج]] عایشه به آیۀ یاد شده [[مخالفت]] کرده است.
== ابن عباس و [[اتهام]] [[خیانت]] ==
یکی از موضوعاتی که در [[تاریخ]] [[زندگی]] [[عبدالله بن عباس]] مورد بحث قرار گرفته و از نقاط [[ضعف]] او به شمار آمده، نسبت خیانت او به [[بیت المال]] است؛ زیرا گفته شده هنگامی که او از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر [[بصره]] [[حکومت]] می‌کرد تمام آنچه در بیت المال بود، برداشت و با خود به [[مکه]] برد و دست از [[حضرت علی]]{{ع}} کشید<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۸-۹۰۹.</ref>.


برخی معتقدند که قول ابن عباس صحیح نیست. اما چنان چه به عدم [[صحت]] قول ابن عباس قائل شویم و گفتار عایشه را در مورد ابن عباس بپذیریم، باید [[حکم]] کنیم که ابن عباس به [[خدا]] [[دروغ]] بسته است، در این صورت تمام [[روایات]] ابن عباس از اعتبار ساقط می‌شود - چه این [[روایات]] در [[صحاح]] باشد یا غیر از آن -؛ چراکه در محل خود ثابت شده است که اگر کسی در یک [[روایت]] [[دروغ]] بگوید تمام روایات نقل شده از وی بی‌اعتبار خواهد شد. [[نووی]] در این باره می‌نویسد:
در منابع تاریخی و [[حدیثی]] مانند: [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]، [[الکامل فی التاریخ (کتاب)|الکامل فی التاریخ]]، [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]، [[رجال الکشی (کتاب)|رجال الکشی]]، [[نهج البلاغة]] (بدون یادکردِ نام ابن عباس) چنگ‌اندازی به بیت المال بصره یاد شده است و پژوهشگران، دیدگاه‌های گوناگونی در این باره ابراز داشته‌اند:
{{عربی|قال السمعانی: من کذب فی خبر واحد وجب إسقاط ما تقدم من حدیثه}}<ref>تدریب الراوی، ج۱، ص۳۳۰.</ref>؛
# برخی محققان و رجالیان، با توجه به: نااستواری اسناد این نقل‌ها، بزرگی و جلالت [[شخصیت]] و دانش و [[فضیلت]] ابن عباس، پیوند [[استوار]] او با [[علی]] {{ع}} و [[اخلاص]] و شیفتگی او نسبت به آن حضرت، و نقش [[بنی امیه]] در وارونه‌سازی چهره [[یاران علی]] {{ع}}، به [[انکار]] آن پرداخته‌اند.
[[سمعانی]] می‌گوید: هر کس در یک خبر دروغ بگوید لازم است تمام احادیثی که از وی رسیده از اعتبار ساقط شود.
# برخی ضمن اعتراف به پاره‌ای از آنچه آمد، از آن رو که مطلب یاد شده در کتاب‌های بسیاری آمده است و در همان [[روزگار]] نیز [[نقل]] شده و بر ابن عباسْ خُرده‌گیری شده است، [[نفی]] آن را به سهولت، ممکن ندانسته‌اند.
# برخی ضمن [[پذیرش]] اصل ماجرا و [[تذکر]] علی {{ع}}، بر این [[باور]] رفته‌اند که [[ابن عباس]]، متوجه خطای خود شد و همه یا اکثر [[اموال]] را برگردانْد. چنین گزارشی، از جمله در [[تاریخ]] الیعقوبی آمده است. نقل یعقوبی ـ گو این که منفرد است ـ ولی می‌تواند در تحلیل جریان، سودمند افتد.


به همین جهت در سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد به نقل از [[ابن کثیر]] می‌نویسد:
نکته مهمی که نباید در قضایایی این‌گونه فراموش کرد، نقش حادثه‌آفرینان و گزارش‌سازان است. [[حسن بن زین الدین]]، مشهور به «صاحب معالم»، هوشمندانه نقش [[بنی‌امیه]] را در ساختن این ماجرا یافته است و در میان معاصران ما، محققانی چون [[سید جعفر مرتضی عاملی]] بر آن، تأکید کرده‌اند. اگر بدانیم که ابن عباس با توجه به جایگاه بلند و [[شهرت]] [[علمی]] انکار ناپذیر در آن روزگار تیره، مدافع بی‌باک و نستوه علی {{ع}} و [[آل]] او و منتقد و افشاگر [[حاکمان]] بنی امیه بوده است، فهم این دیدگاه، سهل خواهد بود. ضمن آنکه ابن عباس را [[معصوم]] نمی‌شماریم و احتمال خطای او را نفی نمی‌کنیم، قبول تمام آنچه را درباره این جریان در کتب [[تاریخی]] آمده است، کاری غیر محققانه و دور از [[شخصیت]] ابن عباس می‌دانیم. از این رو، [[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: ماجرای این نامه برای من مشکل شده است<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۴۴-۸۴۷.</ref>.
{{عربی|من روی عن ابن عباس أنه رآه ببصره فقد أغرب، فإنه لا یصح فی ذلک شیء عن الصحابة}}<ref>سبل الهدی والرشاد، ج۳، ص۶۳.</ref>؛
آن که از [[ابن عباس]] روایت می‌کند که [[رسول خدا]] [[خدا]] را با چشم خود دیده بسیار [[غریب]] است و چنین نسبتی به [[صحابه]] صحیح نیست.


به هر [[حال]]، [[تکذیب]] ابن عباس با قول به [[عدالت صحابه]] سازگار نیست، ضمن این که خدشه و تکذیب [[روایات صحیحه]] نیز نیاز به مؤونه دارد؛ لذا برخی دست به [[تأویل]] برده و گفته‌اند منظور از روایات [[رؤیت]]، دیدن خدا با چشم [[قلب]] است. اما تأویل [[کلام]] به خلاف ظاهر هم محتاج دلیل است. پس این توجیه و تأویل نیز ناتمام خواهد بود.
در مجموع [[دلایل]] معتبری در دست است که چنین اتهامی را از [[ابن عباس]] دور می‌کند و این [[اتهام]] بر ابن عباس صحیح نیست، و موضوع خیانت به بیت المال ظاهراً مربوط به برادرش [[عبیدالله بن عباس]] است<ref>برای توضیح بیشتر ر.ک: پاورقی مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۵، ص۱۵۳-۱۶۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ الکامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۳۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی ج۲]]، ص۹۰۸-۹۰۹.</ref>
نکته دیگری که در زمینه مباحث [[قرآن]] از ابن عباس نقل شده و جای [[تأمل]] است، نظر ابن عباس دربارۀ قرآن موجود می‌باشد. در موارد متعددی از ابن عباس نقل شده که وی [[معتقد]] بود به هنگام جمع‌آوری و [[نگارش قرآن]]، کاتب را [[خواب]] ربوده<ref>الاتقان، ج۱، ص۵۴۱: ۳۴۹۸.</ref>، و در نتیجه در الفاظ قرآن غلط واقع شده است. پذیرش این قول به خدشه در قرآن منجر می‌شود و عدم پذیرش آن به مخدوش شدن ابن عباس و [[راویان]] اقوالش به [[سند صحیح]] می‌انجامد؛ لذا این موضوع نیز از مشکلاتی است که [[اهل سنت]] باید چاره‌ای برای [[تدارک]] آن بیاندیشند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۱ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱]]، ص ۱۹۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۷٬۶۱۰

ویرایش