عصر امام کاظم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} سی و پنج سال از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ ه. بر | [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} سی و پنج سال از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ ه. بر مسند [[امامت]] جلوس فرمود. خلفای معاصر ایشان جملگی از [[بنی عباس]] بودند: [[منصور دوانیقی]]، [[مهدی عباسی]]، [[هادی عباسی]] و [[هارون الرشید]]. [[امام]] {{ع}} در [[عهد]] [[هارون]] سالها در زندان به سر برد. | ||
فعالیتهای [[امام کاظم]] {{ع}} را بر دو دسته دانستهاند: | فعالیتهای [[امام کاظم]] {{ع}} را بر دو دسته دانستهاند: | ||
# فعالیتهای [[علمی]] و [[فکری]] و چارهجویی برای رویارویی با [[عقاید]] نادرست و [[بدعتها]] و واپسگراییها. [[امام]] {{ع}} شاگردانی پرورانید تا به واسطه آنان آموزههای راستین [[دینی]] و [[شیعی]] را میان [[مردم]] بگستراند. شاگردان به محضر [[امام]] بار مییافتند و در مجلس ایشان مینشستند و چون [[فتوا]] یا [[کلامی]] [[علمی]] میشنیدند، مینوشتند و ثبت میکردند<ref>الانوار البهیة، ۱۶۹ و ۱۷۰.</ref>. | # فعالیتهای [[علمی]] و [[فکری]] و چارهجویی برای رویارویی با [[عقاید]] نادرست و [[بدعتها]] و واپسگراییها. [[امام]] {{ع}} شاگردانی پرورانید تا به واسطه آنان آموزههای راستین [[دینی]] و [[شیعی]] را میان [[مردم]] بگستراند. شاگردان به محضر [[امام]] بار مییافتند و در مجلس ایشان مینشستند و چون [[فتوا]] یا [[کلامی]] [[علمی]] میشنیدند، مینوشتند و ثبت میکردند<ref>الانوار البهیة، ۱۶۹ و ۱۷۰.</ref>. | ||
# فعالیت دیگر [[امام]] {{ع}} [[هدایت]] و نظارت بر پایگاههای مردمی و هواخواهان خویش بود. [[امام]] {{ع}} از این گذر میکوشید افزون بر حفظ رابطه خویش با [[شیعیان]] و [[هدایت]] آنان، موضع منفی خود در برابر [[حکومت]] را نیز بدانان منتقل کند و در همین مسیر، همواره | # فعالیت دیگر [[امام]] {{ع}} [[هدایت]] و نظارت بر پایگاههای مردمی و هواخواهان خویش بود. [[امام]] {{ع}} از این گذر میکوشید افزون بر حفظ رابطه خویش با [[شیعیان]] و [[هدایت]] آنان، موضع منفی خود در برابر [[حکومت]] را نیز بدانان منتقل کند و در همین مسیر، همواره نارضایتی خویش از ارباب [[حکومت]] را آشکار میساخت و [[همکاری]] با آنان را [[حرام]] میشمرد<ref>وسائل الشیعه، ۱۲/ ۱۴۰.</ref>. | ||
[[مناظره]] سرزنشآمیز [[امام]] {{ع}} با [[هارون الرشید]] در | [[مناظره]] سرزنشآمیز [[امام]] {{ع}} با [[هارون الرشید]] در مرقد مطهر [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در پیش بزرگان و فرماندهان کشوری و لشکری را میتوان از این گونه فعالیتها شمرد<ref>مناقب آل ابیطالب، ۴/ ۳۴۵.</ref>. | ||
برخی از مهمترین موضوعات یادکردنی روزگار [[امام کاظم]] {{ع}} عبارتاند از: | برخی از مهمترین موضوعات یادکردنی روزگار [[امام کاظم]] {{ع}} عبارتاند از: | ||
# برخاستن جنبشهای انقلابی که [[امام]] {{ع}} برخی از آنها را تأیید میکرد؛ همانند جنبش [[شهید فخ]]<ref>مقاتل الطالبیین، ۴۵۲ و ۴۵۳.</ref>. | # برخاستن جنبشهای انقلابی که [[امام]] {{ع}} برخی از آنها را تأیید میکرد؛ همانند جنبش [[شهید فخ]]<ref>مقاتل الطالبیین، ۴۵۲ و ۴۵۳.</ref>. | ||
# سازماندهی [[نظام]] سری رابطان به دست [[امام]] {{ع}} که [[وظیفه]] داشتند ارتباط ایشان را با [[شیعیان]] سامان دهند و فرمانهای [[مقام امامت]] را بدانان برسانند<ref>پیشوایان ما، ۲۱۴.</ref>. | # سازماندهی [[نظام]] سری رابطان به دست [[امام]] {{ع}} که [[وظیفه]] داشتند ارتباط ایشان را با [[شیعیان]] سامان دهند و فرمانهای [[مقام امامت]] را بدانان برسانند<ref>پیشوایان ما، ۲۱۴.</ref>. | ||
# پیدایی برخی مسلکهای [[انحرافی]] و | # پیدایی برخی مسلکهای [[انحرافی]] و اوجگیری فعالیتهای [[عقیدتی]] و [[سیاسی]] آنها. برخی از این مسلکها ادعای [[تشیع]] نیز سر میدادند؛ ولی به هیچ روی مقبول [[امام]] {{ع}} نبودند. فرقههای [[ناووسیه]]، [[اسماعیلیه]]، مبارکیه، سمطیه و [[فطحیه]] چنین بودند. پدید آمدن این فرقهها در قلمرو [[مکتب]] [[تشیع]] شرایط حساسی را برای [[امام]] {{ع}} پدید آورد که تا آن زمان بیسابقه بود. [[امام]] {{ع}} با تدبیری خاص، توانست [[شیعیان]] را از این چالش [[فکری]] و [[عقیدتی]] برهاند و امامتِ مقبول [[آیین اسلام]] را برای آنان نمایان سازد. | ||
# [[سازشناپذیری]] [[امام کاظم]] {{ع}} در برابر [[حکومت]] و کژرویهای دیگر [[جامعه اسلامی]]، مسئلهای را پیش آورد که برای [[امامان]] پیشین پیش نیامده بود. [[امام]] {{ع}} برای مدتی طولانی در زندان حبس شد. | # [[سازشناپذیری]] [[امام کاظم]] {{ع}} در برابر [[حکومت]] و کژرویهای دیگر [[جامعه اسلامی]]، مسئلهای را پیش آورد که برای [[امامان]] پیشین پیش نیامده بود. [[امام]] {{ع}} برای مدتی طولانی در زندان حبس شد. | ||
[[حاکمان عباسی]] از [[وجود امام]] {{ع}} بیمناک بودند و هر از چند گاهی ایشان را به زندان میانداختند. روزگار حبس [[امام]] {{ع}} در [[عهد]] هارونالرشید طولانیتر بود و بارها به زندان رفت<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref>. | [[حاکمان عباسی]] از [[وجود امام]] {{ع}} بیمناک بودند و هر از چند گاهی ایشان را به زندان میانداختند. روزگار حبس [[امام]] {{ع}} در [[عهد]] هارونالرشید طولانیتر بود و بارها به زندان رفت<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref>. | ||
راویان حدیث و [[شیعیان]] برای استفاده از ایشان گرد آمدند و با وجود شرایط دشوار [[سیاسی]]، راویان، سخنان ایشان را مینوشتند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۵۳؛ ج۹۱، ص۳۲۰.</ref>. بخش قابل توجهی از مسائل [[فقهی]] در بابهای گوناگون [[فقه]] از [[طهارت]] تا دیات و فلسفه احکام به وسیله [[علی بن جعفر]] از برادرش [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به [[مردم]] منتقل شده است<ref>عریضی، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۱۰۳ - ۳۵۱.</ref>. | |||
بیان جایگاه [[عقل]] و [[خرد]] در [[قرآن]] و نقش خود در [[هدایت]] [[انسان]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳ ـ ۲۰.</ref>، شرح [[مسائل اعتقادی]] از جمله [[توحید]]<ref>صدوق، التوحید، ص۶۹؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ص۲۵۵ - ۲۶۷.</ref>، [[نبوت]] و [[انبیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>، بیان [[سیره]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}}<ref>حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۳۱۷ - ۳۳۰.</ref> و [[امامت]] و بیان حقانیت [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۵۰.</ref> از جمله امامت خود ایشان<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۹۹.</ref>، مسائل [[اخلاقی]] و بیان | بیان جایگاه [[عقل]] و [[خرد]] در [[قرآن]] و نقش خود در [[هدایت]] [[انسان]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳ ـ ۲۰.</ref>، شرح [[مسائل اعتقادی]] از جمله [[توحید]]<ref>صدوق، التوحید، ص۶۹؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ص۲۵۵ - ۲۶۷.</ref>، [[نبوت]] و [[انبیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>، بیان [[سیره]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}}<ref>حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۳۱۷ - ۳۳۰.</ref> و [[امامت]] و بیان حقانیت [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۵۰.</ref> از جمله امامت خود ایشان<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۹۹.</ref>، مسائل [[اخلاقی]] و بیان ارزشهای دینی<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۳، ص۲۴۱ - ۲۵۳.</ref>، مسائل [[فقهی]] و [[بیان احکام]] [[شرعی]]<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۲، ص۱۸۱ ـ ۵۹۷؛ ج۳، ص۷ ـ ۲۳۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۳۸۷.</ref>، از مسائل مطرح در سخنان حضرت بود و [[مردم]] برای حل معضلات [[تاریخی]] نیز از ایشان کمک میگرفتند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. آن حضرت به [[مبارزه]] با افراد [[منحرف]] و سران فرقههای [[بدعتگذار]] مانند [[علی بن حمزه بطائنی]] از سران جریان [[واقفیه]] پرداخت<ref>امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید عباس رضوی|رضوی، سید عباس]]، [[موسی بن جعفر (مقاله)| مقاله «موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۹]]، ص ۶۱۸.</ref> | ||
== موضعگیریهای سیاسی == | == موضعگیریهای سیاسی == | ||
{{اصلی|سیره سیاسی امام کاظم}} | {{اصلی|سیره سیاسی امام کاظم}} | ||
دوره [[امامت]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از دورههای پرخفقان | دوره [[امامت]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از دورههای پرخفقان تاریخ اسلام است<ref>اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۴۳۷؛ کورانی، علی، الامام الکاظم سید بغداد و حامیها و شفیعها، ص۸۴، ۱۲۵ ـ ۱۳۳، ۱۳۷ ـ ۱۴۲، ۱۸۹.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} با [[حاکمان]] [[بنیعباس]]، معاصر بود<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۲۳؛ ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۳۷، ۹۴۵، ۹۵۸.</ref>. این گروه، مقتدر و [[ستمکار]] بودند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۸۷ و ۲۹۰.</ref>. | ||
[[موسی بن جعفر]]{{ع}} همانند دیگر [[ائمه]] [[امامت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] را متعلق به [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} میدانست<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۳۶.</ref> و در راه احیای [[حقوق]] غصب شده آنان و نیز [[گسترش عدالت]] در [[جامعه]] تلاش میکرد<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۲۰ و ۳۴۶؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۵۷ ـ ۶۳.</ref>. [[یاران]] ایشان نیز در همین راستا فعالیت میکردند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۵۸ و ۲۶۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۸۹.</ref> و [[واجبات]] [[مالی]] خود از جمله [[خمس]] را به ایشان تحویل میدادند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲.</ref>. همچنین شواهدی در دست است که برخی از نهضتهای [[علویان]] مانند [[نهضت حسین بن علی معروف به شهید فخ]] مورد | [[موسی بن جعفر]]{{ع}} همانند دیگر [[ائمه]] [[امامت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] را متعلق به [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} میدانست<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۳۱۵ ـ ۳۳۶.</ref> و در راه احیای [[حقوق]] غصب شده آنان و نیز [[گسترش عدالت]] در [[جامعه]] تلاش میکرد<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۲۰ و ۳۴۶؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۱، ص۵۷ ـ ۶۳.</ref>. [[یاران]] ایشان نیز در همین راستا فعالیت میکردند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۵۸ و ۲۶۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۸۹.</ref> و [[واجبات]] [[مالی]] خود از جمله [[خمس]] را به ایشان تحویل میدادند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۹۱ ـ ۲۹۲.</ref>. همچنین شواهدی در دست است که برخی از نهضتهای [[علویان]] مانند [[نهضت حسین بن علی معروف به شهید فخ]] مورد حمایت ایشان بودند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۶۶؛ اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰.</ref>. از سوی دیگر، [[خلفای عباسی]] همه راههای تطمیع و [[تهدید]] را برای به [[سکوت]] واداشتن [[امام کاظم]]{{ع}} [[تجربه]] کردند و پس از بینتیجه بودن آن، به [[زندان]] و [[شکنجه]] و کشتن روی آوردند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۴۴ و ۲۳۸؛ ج۹۹، ص۱۷.</ref>. | ||
در برابر [[خشونت]] [[خلفای عباسی]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۷، ص۱۷۶ - ۱۷۷.</ref>، تنها چیزی که میتوانست | در برابر [[خشونت]] [[خلفای عباسی]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۲۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۷، ص۱۷۶ - ۱۷۷.</ref>، تنها چیزی که میتوانست خط فکری و [[سیاسی]] [[اهل بیت]]{{عم}} را تداوم بخشد، [[توسل]] به شیوه [[تقیه]] در [[مبارزه]] و [[جهاد]] بود<ref>خامنهای، سیدعلی، انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۴۴.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} به برخی از [[یاران]] زیرک و توانمند خود [[اجازه]] داده بود که به [[دستگاه خلافت]] نزدیک شوند و از این راه به [[پیروان اهل بیت]]{{عم}} کمک کنند<ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۳۶ - ۴۳۷؛ آل قاسم، عدنان فرحان، تاریخ الحوزات العلمیة، ج۲، ص۲۲ - ۲۳.</ref>. ایشان با [[شیعیان]] ارتباط حضوری و مکاتبهای داشت<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۲۶؛ کورانی، علی، الامام الکاظم سید بغداد و حامیها و شفیعها، ص۲۷۷ ـ ۲۸۰.</ref> و افزون بر [[مدینه]] با دیگر نقاط از جمله [[مکه]] و [[شام]] نیز ارتباط داشت<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۱۱ ـ ۳۱۲.</ref> و پیامهای خود را مستقیم یا به وسیله تشکیلات وکالت به [[پیروان]] خود منتقل میساخت<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۱۲؛ ج۸، ص۱۲۴.</ref>. | ||
[[امام کاظم]]{{ع}} در راه [[اسلام]] مانند دیگر [[اولیای خدا]]، [[رنج]] و | [[امام کاظم]]{{ع}} در راه [[اسلام]] مانند دیگر [[اولیای خدا]]، [[رنج]] و محنت کشید<ref>امام خمینی، صحیفه، ج۱۳، ص۱۶۷.</ref>. حضرت [[حاکمان عباسی]] را لایق [[خلافت]] نمیدانست و آنان را [[طاغوت]] میشمرد<ref>امام خمینی، صحیفه، ج۴، ص۱۰۰.</ref>. [[هارون عباسی]] به جهت اقبال [[مردم]] به امام کاظم{{ع}} و [[ترس]] از به خطر افتادن [[حکومت]] خود، با حضرت بسیار [[دشمنی]] میکرد<ref>امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۴۵۸.</ref>. ائمه [[اهلالبیت]]{{عم}} از جمله [[موسی بن جعفر]]{{ع}} وقتی زمینه مبارزه آشکار و مسلحانه با [[ستمکاران]] را فراهم نمیدیدند، پنهانی مردم را [[دعوت]] به مبارزه علیه [[ستم]] میکردند و بدین سبب رژیمهای [[ستمکاری]] مانند هارون عباسی، آنان را بازداشت میکردند<ref>امام خمینی، صحیفه، ج۴، ص۲۱.</ref>. | ||
امام کاظم{{ع}} هرگونه [[همکاری]] با [[ستمکاران]] حتی به اندازه دوختن کیسه و تیزکردن قلمی برای آنان را ناروا میشمرد<ref>امام خمینی، مکاسب، ج۲، ص۱۵۰.</ref> و به [[یاران]] خود درباره همکاری با دستگاه [[ستمکار]] [[بنیعباس]] هشدار میداد<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۷۲.</ref>. از سوی دیگر، [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به برخی از [[خواص]] خود [[اجازه]] داد در دستگاه هارون وارد شوند. امام کاظم{{ع}} در [[حبس]] نیز دست از [[هدایت مردم]] و | امام کاظم{{ع}} هرگونه [[همکاری]] با [[ستمکاران]] حتی به اندازه دوختن کیسه و تیزکردن قلمی برای آنان را ناروا میشمرد<ref>امام خمینی، مکاسب، ج۲، ص۱۵۰.</ref> و به [[یاران]] خود درباره همکاری با دستگاه [[ستمکار]] [[بنیعباس]] هشدار میداد<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۷۲.</ref>. از سوی دیگر، [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به برخی از [[خواص]] خود [[اجازه]] داد در دستگاه هارون وارد شوند. امام کاظم{{ع}} در [[حبس]] نیز دست از [[هدایت مردم]] و مقابله با دشمن نکشید<ref>امام خمینی، صحیفه، ج۲، ص۳۷۱.</ref>.<ref>[[سید عباس رضوی|رضوی، سید عباس]]، [[موسی بن جعفر (مقاله)| مقاله «موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۹]]، ص ۶۱۹-۶۲۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۱۵.</ref> | ||
== ویژگیهای این عصر == | == ویژگیهای این عصر == | ||
[[منصور عباسی]] پس از بهشهادت رساندن [[امام صادق]]{{ع}} و | === سیاست اختناق منصور عباسی === | ||
جاسوسانی را گمارد تا او را از تمام فعالیتهای علویان باخبر کنند. آنان نیز به منظور جلبنظر [[خلیفه]] و خوش خدمتی هر حرکتی را که از علویان میدیدند پس از [[تحریف]] و دروغسازی به اطلاع خلیفه میرساندند. | [[منصور عباسی]] پس از بهشهادت رساندن [[امام صادق]]{{ع}} و سرکوب [[قیامها]] و [[انقلاب]] [[علویان]] در [[روزگار]] خود، نه تنها [[سیاست]] جبارانه خود را نسبت به علویان [[تغییر]] نداد، بلکه درحالیکه ترسی از ایشان بر [[زندگی]] او [[سایه]] افکنده بود، با سینهای آکنده از [[کینه]] و [[دشمنی]] این [[خاندان]]، شیوه خود را پی گرفت و عرصه را بر آنان به شدت تنگ کرد. بیگناهان را به سیاهچالها افکنده، [[زندان]] را بر سر ایشان ویران میکرد و برخی را زندهزنده در میان ستونها قرار میداد. جاسوسانی را گمارد تا او را از تمام فعالیتهای علویان باخبر کنند. آنان نیز به منظور جلبنظر [[خلیفه]] و خوش خدمتی هر حرکتی را که از علویان میدیدند پس از [[تحریف]] و دروغسازی به اطلاع خلیفه میرساندند. | ||
از دیگر سو، منصور جریانهای [[الحادی]]، مانند [[غلات]] و | از دیگر سو، منصور جریانهای [[الحادی]]، مانند [[غلات]] و زندیقان را [[آزاد]] گذارده بود تا در میان [[مردم]] نفوذ [[فکری]] کرده، آنان را به [[گمراهی]] کشیده و از مسیر [[اهل بیت]]{{عم}} [[منحرف]] کنند. او همچنین برخی از [[عالمان]] [[سست]] عنصر را به خود نزدیک کرد تا مهر تأییدی بر [[حکومت]] او باشند و به آن [[مشروعیت دینی]] بخشند. وضع [[حاکم]] بر آن روزگار را و نیز [[بیم]] و هراسی که بر آن دوره سایه افکنده بود در چند نکته میتوان روشن کرد: | ||
نکته نخست: وصیتنامهای را که امام صادق{{ع}} برای عموم مردم و با توجه به وضعیت موجود تنظیم کرده بود، از پنج نفر به عنوان [[جانشین]] خویش نام میبرد که به ترتیب: «[[ابو جعفر منصور]]» (خلیفه وقت)، «[[محمد بن سلیمان]]»، «عبدالله»، «[[موسی]]» و | ==== نکته نخست: چگونگی وصیتنامه امام صادق{{ع}} ==== | ||
وصیتنامهای را که امام صادق{{ع}} برای عموم مردم و با توجه به وضعیت موجود تنظیم کرده بود، از پنج نفر به عنوان [[جانشین]] خویش نام میبرد که به ترتیب: «[[ابو جعفر منصور]]» (خلیفه وقت)، «[[محمد بن سلیمان]]»، «عبدالله»، «[[موسی]]» و «حمیده» بودند. از سوی دیگر نامه منصور به [[کارگزار]] خود در [[مدینه]] بود که طی آن به کارگزار خود دستور داده بود تا در صورتی که امام صادق{{ع}} فرد مشخصی را به [[جانشینی]] خود معرفی کند، او را بکشد. [[تأمل]] در وصیتنامه امام صادق{{ع}} و [[فرمان]] منصور مبنی بر کشتن جانشین آن حضرت، روشی را که منصور در برخورد با [[امام کاظم]]{{ع}} در پیش گرفته بود و نیز دامنه زیر نظر گرفتن حرکات و سکنات امام کاظم{{ع}} را که از طریق [[جاسوسان]] مورد اعتماد منصور صورت میگرفت روشن میکند. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} با [[علم]] به اینکه [[آینده]] آبستن چه حوادثی است و چه خطرهایی فرزندش امام کاظم{{ع}} را [[تهدید]] میکند، با بیانی خاص، [[حقیقت]] امر و مسأله [[امامت]] و [[جانشینی]] به [[حق]] خود را به اطلاع [[شیعیان]] رساند. البته بیانی که امام صادق{{ع}} برگزید باعث شد تا عدهای از شیعیان برای مدتی کوتاه یا دراز در [[شناخت امام]] خود دچار [[اشتباه]] و [[سرگردانی]] شوند، اما حفظ جان [[جانشین]] [[امام]] که از سوی [[خداوند]] تعیین و [[اطاعت]] از او [[واجب]] شده بود، در چنان شرایطی ضروری بوده و ادامه راه امامت جز با بهرهگیری از ابزار متناسب با شرایط آن [[زمان]] ممکن نبود. روشن است [[یاران]] هشیار امام صادق{{ع}} در مورد [[وصیت]] آن حضرت که امامت [[حضرت کاظم]]{{ع}} را مدنظر داشت، دچار اشتباه و سردرگمی نمیشدند. | |||
[[ | «[[داوود بن کثیر رقی]]» میگوید: «مردی [[خراسانی]] که «[[ابو جعفر]]» کنیه داشت عازم [[کوفه]] بود. عدهای از [[مردم خراسان]] نزد او آمده، از او خواستند تا [[اموال]] ([[حقوق]] [[شرعی]] و [[هدایا]]) و مسائل شرعی ایشان را به کوفه ببرد. ابو جعفر چون به کوفه رسید منزلی گزید، سپس به [[زیارت]] [[مرقد امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت. او در گوشه [[مسجد]] مردی را دید که گروهی گرد او جمع شدهاند. زمانی که از زیارت [[فراغت]] یافت به آنان نزدیک شد و دریافت که آنان [[فقیهان]] [[شیعی]] هستند و از شیخ خود «[[ابو حمزه ثمالی]]» [[دانش]] فرا میگیرند. | ||
[[ | |||
ابو جعفر میگوید: در همین حال که نشسته بودم مردی [[اعرابی]] ([[بادیهنشین]]) پیش آمد و گفت: من از [[مدینه]] آمدهام. [[جعفر بن محمد]]{{ع}} به [[دیار]] باقی شتافت. ابو حمزه نعرهای دردمندانه برآورد و دست بر [[زمین]] کوفت، سپس از [[مرد]] اعرابی پرسید: آیا از او وصیتی شنیدهای؟ مرد اعرابی گفت: برای فرزندانش عبدالله و [[موسی]] و نیز برای منصور [[وصیت]] کرد. ابو حمزه گفت: [[ستایش]] خدای را که گمراهمان نکرد، کوچک و بزرگ را آشکار و روشن کرد و امر بزرگ را پنهان داشت. | |||
من | آنگاه به سوی [[مرقد امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و [[نماز]] گزارد و ما نیز نماز گزاردیم. سپس به سوی او رفتم و گفتم: معنای کوچک و بزرگ را برای من بازگو. ابو حمزه گفت: بزرگ (عبدالله) نقص دارد و کوچک (موسی) را در کنار بزرگ قرار داد و امر بزرگ را به وسیله منصور پنهان داشت؛ چراکه اگر منصور میپرسید: [[وصی]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} کیست؟ پاسخ میشنید: تو وصی او هستی. [[مرد]] [[خراسانی]] میگوید: معنای پاسخ او را نفهمیدم<ref>عوالم العلوم الامام الکاظم{{ع}}، ص۱۷۵.</ref>. آنگاه به [[مدینه]] رفت تا خود، وصی امام صادق{{ع}} را بازشناسد»<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | ||
==== نکته دوم: سرگردانی شیعیان درباره جانشین امام صادق{{ع}} ==== | |||
پس از شهادت امام صادق{{ع}} [[حاکمیت]]، [[شیعیان]] را به شدت زیر نظر داشت و از همینرو آشفتگی و [[درماندگی]] [[جامعه]] [[تشیع]] را در برگرفت و محیط، آکنده از [[احتیاط]] و [[تقیه]] شد. حال و هوای این مقطع زمانی را که از نظر [[تاریخ]] تشیع حایز اهمیت است، از زبان «[[هشام بن سالم]]» یکی از برجستگان و چهره شناخته شدۀ تشیع میشنویم. او میگوید: «پس از [[وفات]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} من و «[[مؤمن طاق]]» ([[ابو جعفر]]) در مدینه بودیم. [[مردم]] یکصدا «عبد الله افطح» را [[جانشین]] پدرش [[امام صادق]]{{ع}} میدانستند؛ زیرا از امام صادق{{ع}} نقل میکردند که فرموده است: امر امامت از آن بزرگتر است اگر نقصی نداشته باشد. | |||
من و «صاحب طاق» بر عبدالله وارد شدیم و مردم را گرد او جمع شده دیدیم. همانگونه که پیش از آن از پدرش مسائلی را میپرسیدیم، از او سؤال کردیم: [[زکات]] بر چه مقدار [[واجب]] است؟ گفت: در دویست درهم، پنج درهم. پرسیدیم: زکات صد درهم چه مقدار است؟ گفت: دو و نیم درهم<ref>اصل ثابت نزد مسلمانان این است که به کمتر از دویست درهم زکات تعلق نمىگیرد اما افطح این حکم را نمىدانست.</ref>. به او گفتیم: به [[خدا]] [[سوگند]] [[مرجئه]] نیز این را نمیگویند. [[عبد الله افطح]] دست به سوی [[آسمان]] برد و گفت: به خدا سوگند نمیدانم مرجئه در اینباره چه میگویند! | |||
هشام میگوید: من و «[[ابو جعفر احول]]»<ref>مؤمن طاق ابو جعفر صاحب طاق و احول لقبهاى «محمد بن على بن نعمان» است. نک: اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۲۵.</ref> سرگشته و درمانده از نزد عبدالله خارج شدیم و نمیدانستیم کجا باید برویم و آهنگ چه کسی کنیم. در این گفتوگو بودیم که نزد مرجئه [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]]، یا [[خوارج]] برویم، نمیدانستیم<ref>مفید الارشاد، ج۲، ص۲۲۱؛ مدینة المعاجز، ج۶، ص۲۰۸.</ref>. در این [[وادی]] [[سرگردانی]] بودیم که دیدم مردی کهنسال با اشاره دست، مرا فرا میخواند. از آنجا که در [[مدینه]] جاسوسانی بودند که [[منصور دوانیقی]] گمارده بود تا [[شیعیان]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را [[شناسایی]] کرده، برای گردن زدن به حکومتیان بسپارند، آن پیرمرد را از جمله [[جاسوسان]] پنداشتم. از اینرو به [[ابو جعفر]] ([[مؤمن طاق]]) گفتم: از من فاصله بگیر، مبادا خود را به کشتن دهی که این پیرمرد مرا میخواهد و با تو کاری ندارد. | |||
از | ابو جعفر کمی از من فاصله گرفت و من که میپنداشتم راه گریزی ندارم، دنبال پیرمرد روانه شدم. او مرا به درب [[خانه]] ابو الحسن، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} رساند و خود بازگشت. در همین حال خادمی را در درگاه خانه دیدم که به من گفت: وارد شو خدایت [[رحمت]] کند. چون وارد خانه شدم با [[امام کاظم]]{{ع}} روبهرو شدم. او سخن خود را با من چنین آغاز کرد: نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه، نه به سوی یزیدیه، نه به سوی معتزله و نه به سوی خوارج، به سوی من، به سوی من، به سوی من. | ||
باز | |||
امام{{ع}} فرمود: بپرس باخبر میشوی و آن را فاش مکن که اگر چنین کنی فرجام، سر بریدن است. | به [[امام]]{{ع}} گفتم: فدایت شوم، پدرت از [[دنیا]] رفت؟ حضرت فرمود: آری. گفتم: فدایت گردم، پدرت به [[مرگ]] درگذشت؟ فرمود: آری. گفتم: فدایت شوم، پس از او چه کسی امام ماست؟ فرمود: [[خداوند]] اگر بخواهد تو را [[هدایت]] کند چنان خواهد شد. | ||
هشام میگوید: پرسشهایی از [[امام کاظم]]{{ع}} کردم و او را دریایی از [[دانش]] یافتم. آنگاه به او گفتم: فدایت گردم، [[شیعیان]] تو و شیعیان پدرت سرگشته و راه گم کردهاند. با اینکه مرا به | |||
امام کاظم{{ع}} فرمود: هریک از آنان را راه یافته دیدی، از این امر آگاه کن و از او [[پیمان]] [[رازداری]] | گفتم: فدایت شوم، عبد الله افطح مدعی است که پس از پدرش [[امام]] میباشد. حضرت فرمود: عبدالله میخواهد از [[فرمان خدا]] [[سرپیچی]] کرده، [[بندگی]] او را نکند. گفتم: فدایت گردم، پس چه کسی پس از او ([[امام صادق]]{{ع}}) امام ما خواهد بود؟ امام{{ع}} فرمود: اگر [[خداوند]] بخواهد تو را [[هدایت]] کرده راه را بنمایاند هدایتت خواهد کرد. گفتم: فدایت شوم تو خود امام هستی؟ فرمود: چنین نمیگویم (ادعای این امر را ندارم). با خود اندیشیدم که راه [[درستی]] برای رسیدن به خواستهام و شناختن امام [[انتخاب]] نکردهام و در مطرح کردن [[پرسش]] خود به [[بیراهه]] رفتهام. این بود که به حضرت گفتم: فدایت گردم، آیا شما امام دارید؟ حضرت پاسخ داد: نه. | ||
از هیبت و شکوه آن حضرت حالتی به من دست داد که هنگام دیدار با امام صادق{{ع}} اینچنین تحت تأثیر جلال و عظمت آن حضرت قرار نمیگرفتم و تنها خداوند از آن [[آگاه]] است. باز گفتوگو را با حضرت دنبال کرده، گفتم: فدایت شوم، آنچه را که از پدرت میپرسیدند، از شما بپرسم؟ امام{{ع}} فرمود: بپرس باخبر میشوی و آن را فاش مکن که اگر چنین کنی فرجام، سر بریدن است. | |||
هشام میگوید: پرسشهایی از [[امام کاظم]]{{ع}} کردم و او را دریایی از [[دانش]] یافتم. آنگاه به او گفتم: فدایت گردم، [[شیعیان]] تو و شیعیان پدرت سرگشته و راه گم کردهاند. با اینکه مرا به راز نگاه داشتن امر فرمودهای آنان را از خبر [[امامت]] شما آگاه کنم. و به سوی شما دعوتشان کنم؟ امام کاظم{{ع}} فرمود: هریک از آنان را راه یافته دیدی، از این امر آگاه کن و از او [[پیمان]] [[رازداری]] بگیر؛ چراکه اگر این امر (امامت) را فاش کنند فرجام کار، سر بریدن است و در این هنگام امام کاظم{{ع}} با دست به گلوی خویش اشاره فرمود<ref>اختیار المعرفة الرجال، ج۲، ص۵۶۵، حدیث ۵۰۲؛ الارشاد، ج۲، ص۲۲۱- ۲۲۲؛ اعلام الورى، ج۲، ص۱۶- ۱۷ (به نقل از الارشاد، ج۲، ص۲۲۱- ۲۲۲)؛ کشف الغمة، ج۳، ص۱۲- ۱۳؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۵۰.</ref>. | |||
این [[روایت]] که از [[هشام بن سالم]] نقل شده است واقعیتهایی را از فضای [[حاکم]] بر [[روزگار]] [[امام کاظم]]{{ع}} روشن میکند که به شرح زیر میآید: | این [[روایت]] که از [[هشام بن سالم]] نقل شده است واقعیتهایی را از فضای [[حاکم]] بر [[روزگار]] [[امام کاظم]]{{ع}} روشن میکند که به شرح زیر میآید: | ||
# [[جاسوسان]] فراوانی | # [[جاسوسان]] فراوانی جامعه شیعی را کاملا زیر نظر داشتند و [[ترس]]، ناامنی و فضای وحشتآلود، [[مسلمانان]] و برجستگان آنان، به ویژه آن دسته از آنان را که ساکن [[مدینه]] بودند فرا گرفته بود. | ||
# عدم [[اعلان]] [[امامت]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} برای همگان | # عدم [[اعلان]] [[امامت]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} برای همگان بود؛ چراکه تنها عدهای انگشتشمار از [[شیعیان]] از امامت [[حضرت موسی]]{{ع}} [[آگاهی]] یافته بودند<ref>از جمله این خواص زراره، داوود بن کثیر رقى، حمران، ابو بصیر و مفضل بن عمر هستند.</ref>، به گونهای که «هشام بن سالم» که از بزرگان [[شیعه]] بود، پس از گذشت زمانی و از راههای [[شرعی]] و [[عقلی]] توانست [[امام زمان]] خود را بشناسد. این تجربیات، شیعه را واداشت تا با [[تقیه]] و [[پنهانکاری]]، خود را از گزند [[ستمگران]] و لبه تیز [[شمشیر]] آنان ایمن سازد. به همین دلیل است که چون راویان میخواستند از امام کاظم{{ع}} نقل روایت کنند از حضرت صریحا نام نمیبردند، بلکه با تعبیر «عبد صالح گفت»، «[[سید]] گفت»، «عالم گفت» و... مطلبی را از [[امام]]{{ع}} نقل میکردند. | ||
# | # اختناق، محدودیت و ممنوعیتها، تعقیب مخالفان [[حکومت]]، سرکوب اندیشههای [[پاک]]، ترویج شایعههایی [[دروغین]] از سوی [[حاکمیت]]، زمینه را برای [[رشد]] افراد [[پست]] و [[ناپاک]] فراهم آورد. در این دوره، فعالیت اینان فزونی گرفت، آوازهشان فراگیر شد و گروههای متعددی را به وجود آوردند. آنان با حمایتهای بیدریغ [[خلیفه]]، خود را به عنوان [[رهبران]] [[فکری]]، [[فقهی]] و [[حدیثی]] [[امت]] مطرح و در [[جامعه]] آن [[روز]] موقعیتی پیدا کردند. به همین دلیل بود که هشام بن سالم دچار [[سرگردانی]] شده، فرقههایی را که در آن روزگار مطرح بودند برشمرده و با [[ابو جعفر]] همزبان شده که: نزد [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]] یا [[خوارج]] برویم. | ||
# در ماجرای هشام میبینیم که امام کاظم{{ع}} راهی جز راه | # در ماجرای هشام میبینیم که امام کاظم{{ع}} راهی جز راه عبد الله افطح مدعی امامت، برگزیده بود. حضرت در برخورد با هشام، ابتدا گفتوگوی او و [[ابو جعفر]] را که تنها آن دو از آن [[آگاه]] بودند باز گفت و از رفتن نزد فرقههایی که آنان در نظر داشتند بازداشته، سپس فرمود: به سوی من، به سوی من، به سوی من<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | ||
==== نکته سوم: ماجرای خزانه ==== | |||
ماجرای «خزانه» است. این ماجرا از جمله [[حقایق]] [[تاریخی]] است که از [[سیاست]] منصور مبنی بر از میان برداشتن و [[کشتار]] [[علویان]]، پرده برمیدارد. منصور با این اقدام به فرزند و [[جانشین]] خود «[[مهدی]]» میفهماند که [[دستگاه خلافت]] تنها با این شیوه [[پایدار]] میماند. جمع بیشماری از [[شیعیان]] [[معتقد]] و [[مؤمن]] به [[زندان]] افکنده شده، پس از [[شکنجه]] به کام [[مرگ]] فرستاده میشدند و رنجی که [[امام کاظم]]{{ع}} از این رخداد میکشید، از دیگر حقایق آن [[روزگار]] است که در این واقعه تاریخی آمده است. زمانی به [[رنج]] امام کاظم{{ع}} پی میبریم که میشنویم یکی از این خزانهها، محل جمعآوری سرهای بریده کهنسالان، [[جوانان]] و خردسالان از [[خاندان رسالت]] بوده است. این ماجرا را در [[تاریخ]] [[طبری]] چنین میخوانیم: «هنگامی که منصور عازم [[حج]] شد «ریطه دختر ابو العباس» و [[همسر]] مهدی را فراخواند و به او سفارشهایی کرد؛ چراکه در این [[زمان]] مهدی در «[[ری]]» بود. منصور امر [[حکومت]] را به ریطه واگذارد و کلید خزانهها را بدو سپرد. آنگاه او را سوگندهای سخت داد و از او [[پیمان]] گرفت تا زمانی که منصور زنده است خزانه را باز نکند و چون مرد، تنها او و همسرش مهدی درب خزانه را بگشایند و تأکید کرد که شخص سومی با آنان نباشد. | |||
هنگامی که مهدی از ری به [[بغداد]] آمد، ریطه کلیدها را به او داد و سفارشهای منصور را در مورد خزانه به مهدی رساند. چون خبر مرگ منصور به مهدی رسید و مهدی بر تخت [[خلافت]] نشست درب خزانه را باز کرد و با همسرش وارد آن شد. او عمارتی بزرگ دید که [[جوانان]] و [[پیران]] و خردسالان فراوانی در آن کشته شده، بر [[زمین]] افتادهاند و به گوش هریک از آنان برگهای حاوی مشخصات و نسب ایشان آویخته شده بود. این صحنه آنچنان تکاندهنده بود که [[مهدی]] را به [[وحشت]] انداخت. به دستور مهدی گودالی کنده شد و پیکر کشتگان را در آن [[دفن]] و روی آن را هموار کردند»<ref>طبرى، ج۶، ص۳۴۳- ۳۴۴ (چاپ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات- بیروت).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | |||
==== نکته چهارم: تشکیک در مسأله رهبری ==== | |||
تشکیک در مسأله رهبری امت اسلامی و اینکه چه کسی پس از [[امام صادق]]{{ع}} عهدهدار این مقام خواهد شد، یکی دیگر از مسائلی بود که در آغاز امامت [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} و به انگیزه برهم زدن صفوف [[شیعیان]] و از میان بردن آنان و نیز برافروختن [[آتش]] [[آشوب]] و [[هرجومرج]]، دامن زده شد. | |||
بنمایه این امر ادعای عبد الله افطح، [[برادر]] بزرگ [[امام کاظم]]{{ع}} در مورد [[امامت]] بود که بالطبع رنجی بر دیگر رنجهای امام کاظم{{ع}} میافزود؛ زیرا در این وضعیت، دستگاههای [[ستمگر]] وابسته به منصور، لحظات [[زندگی]] و هرحرکت امام کاظم{{ع}} را زیر نظر داشتند و به آن به دیده [[شک]] مینگریستند<ref>هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج۲، ص۳۲۵، حیاة الامام موسى بن جعفر{{ع}} (چاپ دار التعارف للمطبوعات- بیروت)؛ الارشاد، ج۲، ص۲۰۹، ذکر اولاد ابى عبد الله{{ع}} و عددهم و اسمائهم و طرف من اخبارهم (چاپ مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث- قم).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | |||
==== نکته پنجم: واعظان درباری ==== | |||
از دیگر سیاستهایی که [[حاکمان عباسی]]، به ویژه [[منصور عباسی]] در پیش گرفتند، ایجاد جریان [[دینی]] وابسته به [[حاکمیت]]؛ یعنی «واعظان درباری» بود. پس از آنکه [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از عرصه [[سیاسی]] و [[فکری]] دور نگهداشته شد، پدیده واعظان درباری جایگزینی برای امام{{ع}} بود که [[خلیفه]] با تمام توان و آنچه در دست داشت از آن حمایت میکرد تا از یکسو جای خالی امام{{ع}} را پر کرده، از سوی دیگر این [[عالمان]] [[حکومت]] ساخته، سیاستهای منصور را [[تأیید]] کنند. منصور با اجرای این [[سیاست]] میخواست به [[امت اسلامی]] القاء کند که دنبالهرو و [[سیره پیامبر]]{{صل}} و در خط [[اسلام]] است. در شمار این واعظان و [[عالمان]]، «[[مالک بن انس]]» بود. او آن بخش از [[اعتقادات]] را برمیگزید که با [[سیاست]] منصور در تعارض نباشد و بدین ترتیب با [[خلیفه]] همآواز شد. همین امر باعث شد تا منصور «الموطأ» (کتاب [[فقهی]] مالک) را با [[زور]] سرنیزه و [[شمشیر]] بر [[مردم]] [[تحمیل]] کرده، مالک را [[سرپرست]] تمام [[کارگزاران]] و عمله [[دولت]] در [[حجاز]] گرداند. مردم نیز بر درب سرای او جمع میشدند و والیان و [[حاکمان]] از او میترسیدند. هنگامی که «[[شافعی]]» خواست بر مالک وارد شود از والی [[شهر]] خواست تا وساطت کند، باشد که به آسانی به دیدار مالک نایل آید، ولی شافعی در پاسخ گفت: «با پای برهنه و پیاده از [[مدینه]] به [[مکه]] رفتن بر من آسانتر است از اینکه به درب سرای مالک بروم. من [[خواری]] را زمانی [[حس]] و لمس میکنم که بر درب سرای او بایستم». | |||
دیگر واعظان وابسته نیز راهی مشابه آنچه مالک برگزید، پیمودند. آنان با در نظر گرفتن سلیقه و [[تمایل]] منصور، تمام [[ستایش]] خود را نثار منصور و [[خاندان]] او میکردند<ref>الأئمة الأربعه، ج۲، ص۱۰۰؛ حیاة مالک بن انس، الفصل الخامس، باب ۶، مهابة مالک؛ سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۲۶؛ حیاة الامام موسى بن جعفر الکاظم{{ع}}.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | |||
==== نکته ششم: شیوع فرقههای انحرافی ==== | |||
این مرحله [[شاهد]] گسترش و شیوع فرقههای منحرفی چون: [[ملحدان]]، زندیقان، [[غالیان]]، جبریان و [[مرجئه]] بود که همگی دارای عقایدی [[منحرف]] بودند و صاحبان و طرفداران این [[عقاید]] از آن [[دفاع]] میکردند. البته این اعتقادها زاییده این دوره نبودند، بلکه وضعیت موجود زمینه را برای فعال شدن و [[رشد]] این [[افکار]] و اعتقادها فراهم کرد؛ زیرا برخی از [[خلفا]] یکی از این اعتقادها و [[فرقهها]] را پذیرفته و از آن [[پیروی]] میکردند و به برخی دیگر از آنان [[اجازه]] رواج یافتن و فعال بودن میدادند. | |||
همانطور که پیشتر گفته شد [[فرقه]] «غالیان» یکی از این [[فرقهها]] بود. [[غالیان]] ابتدا به [[رسالت]] [[امامان]] [[معتقد]] بوده و آنان را [[پیامبر]] میخواندند، سپس [[امام صادق]]{{ع}} و پدران گرامی ایشان را [[خدا]] خواندند. از همینرو امام صادق{{ع}} از ایشان [[بیزاری]] جسته، آنان را مورد [[لعن]] شدید خویش قرار داد. [[حاکمیت]]، بیشترین استفاده را از وجود آنان برد، به این ترتیب که از سویی ایشان را تقویت کرده، از دیگر سو و به منظور بدنام کردن [[شیعیان]] و [[مکتب تشیع]]، غالیان را مورد [[اتهام]] قرار میداد. بعدها نیز این [[تهمت]] را دستاویزی برای سخت گرفتن و در تنگنا و تحت پیگرد قرار دادن شیعیان قرار داد؛ چراکه اینان [[زندیق]] بودند و تحت تعقیب قرار دادن آنان [[وظیفه]] [[دولت]] و [[حکومت]] بود! | |||
جریان دیگری که معاصر [[امام کاظم]]{{ع}} بود و خطری بزرگ برای حال و [[آینده]] [[امت اسلامی]] به شمار میرفت، [[فرقه]] «[[مرجئه]]» بود. این جریان پیشتر در برابر امام صادق{{ع}} قد [[علم]] کرده بود و [[امام]]{{ع}} همگان، به ویژه [[جوانان]] را از آنان و افکارشان برحذر میداشت. اینان معتقد بودند که [[داوری]] درباره مرتکب گناه کبیره را باید به [[قیامت]] واگذاشت و از اینرو در [[دنیا]] و طبق [[دلایل]] و شواهد و [[رفتار]] افراد، نسبت به آنان که آیا دوزخی هستند یا بهشتی، داوری نمیکردند. | |||
صاحبان این [[اعتقاد]] تلاش میکردند [[حقایق]] را لوث کرده، [[شر]] و خیر را با هم درآمیزند. آنان میان رفتار امام علی{{ع}} و معاویه و میان موضعگیری [[امام حسین]]{{ع}} و یزید هیچ تفاوتی قائل نبودند؛ چراکه معتقد بودند داوری نسبت به [[گناهکاران]] از [[وظایف]] ما در این دنیا نیست، بلکه باید آن را برای [[روز واپسین]] و داوری الهی واگذاشت تا [[حق]] از [[باطل]] بازشناخته شود! | |||
بعدها این فرقه [[باور]] و [[اعتقادی]] برگزیدند و پذیرفتند که از نظر خطرآفرینی، به ویژه برای جوانان کمتر از باور و اعتقاد قبلیشان نبود. بر اساس این اعتقاد، [[ایمان]] موردنظر [[خداوند]]، ایمان قلبی بوده، نه رفتار و [[سلوک]] خارجی؛ زیرا سلوک و [[رفتار]] خارجی ممکن است فریبکارانه باشد و لذا فاقد [[ارزش]] است و آنچه مورد توجه و عنایت خداوند است، ایمان قلبی است. | |||
بنابراین از نظر آنان [[انسان]] میتواند دامان به [[زنا]] بیالاید، میگساری کند و مرتکب [[قتل]] بشود؛ زیرا اینها تصرفات خارجی بوده و مهم این است که این فرد [[اعتقاد]] و ایمان قلبی به [[خداوند]] داشته باشد! | |||
در این مقطع زمانی «جبریها» از پای ننشستند و اعتقاد به «[[جبر]]» را که در زمان معاویه پدید آمده بود و [[عباسیان]] نیز بدان تمسک جسته بودند، رواج دادند. جبریها میگویند: «ما در [[افعال]] خود اختیاری نداریم. پس اگر خداوند [[اراده]] کند که [[نماز]] بگزاریم نماز میگزاریم و اگر اراده او بر آن باشد که شراب بنوشیم، تن به آن میدهیم و به یک سخن، هر چه کنیم تبلور [[اراده الهی]] است و ما را در آن اختیاری نیست!» | |||
آنچه در این [[عقاید]] و [[فرقهها]] جلب توجه میکند این است که هریک از این [[افکار]] و اعتقادها و [[پیروان]] آن در خدمت [[حاکمیت]] بودهاند و این، وجه مشترک میان آنهاست. آنان کارهای غیردینی و [[بیگانه]] با [[اسلام]] را که از [[حاکمان]] سر میزد، با این افکار و عقاید [[باطل]] توجیه نموده، از دیگر سو [[عامه]] [[مسلمانان]] [[سست]] عنصر را که [[درک]] و [[دانش]] عمیق نداشتند با این [[اباطیل]] آرام و قانع میکردند. | |||
همین عوامل و پیامدهای مثبت آن ـ البته از نظر [[حاکمان جور]] ـ سبب شد تا حاکمان زمینه را برای نشر و گسترش آنها که از تراوشات [[اندیشه]] [[یهودیان]] و دیگر [[دشمنان]] [[آیین]] محمدی بود و به [[جهان اسلام]] رخنه کرده بود، فراهم کنند<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | |||
همین عوامل و پیامدهای مثبت آن | |||
== منابع == | == منابع == |