عصر امام کاظم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
راویان حدیث و [[شیعیان]] برای استفاده از ایشان گرد آمدند و با وجود شرایط دشوار [[سیاسی]]، راویان، سخنان ایشان را مینوشتند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۵۳؛ ج۹۱، ص۳۲۰.</ref>. بخش قابل توجهی از مسائل [[فقهی]] در بابهای گوناگون [[فقه]] از [[طهارت]] تا دیات و فلسفه احکام به وسیله [[علی بن جعفر]] از برادرش [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به [[مردم]] منتقل شده است<ref>عریضی، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۱۰۳ - ۳۵۱.</ref>. | راویان حدیث و [[شیعیان]] برای استفاده از ایشان گرد آمدند و با وجود شرایط دشوار [[سیاسی]]، راویان، سخنان ایشان را مینوشتند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۸، ص۱۵۳؛ ج۹۱، ص۳۲۰.</ref>. بخش قابل توجهی از مسائل [[فقهی]] در بابهای گوناگون [[فقه]] از [[طهارت]] تا دیات و فلسفه احکام به وسیله [[علی بن جعفر]] از برادرش [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به [[مردم]] منتقل شده است<ref>عریضی، علی بن جعفر، مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص۱۰۳ - ۳۵۱.</ref>. | ||
بیان جایگاه [[عقل]] و [[خرد]] در [[قرآن]] و نقش خود در [[هدایت]] [[انسان]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳ ـ ۲۰.</ref>، شرح [[مسائل اعتقادی]] از جمله [[توحید]]<ref>صدوق، التوحید، ص۶۹؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ص۲۵۵ - ۲۶۷.</ref>، [[نبوت]] و [[انبیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>، بیان [[سیره]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}}<ref>حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۳۱۷ - ۳۳۰.</ref> و [[امامت]] و بیان حقانیت [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۵۰.</ref> از جمله امامت خود ایشان<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۹۹.</ref>، مسائل [[اخلاقی]] و بیان ارزشهای دینی<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۳، ص۲۴۱ - ۲۵۳.</ref>، مسائل [[فقهی]] و [[بیان احکام]] [[شرعی]]<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۲، ص۱۸۱ ـ ۵۹۷؛ ج۳، ص۷ ـ ۲۳۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۳۸۷.</ref>، از مسائل مطرح در سخنان حضرت بود و [[مردم]] برای حل معضلات [[تاریخی]] نیز از ایشان کمک میگرفتند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. آن حضرت به [[مبارزه]] با افراد [[منحرف]] و سران فرقههای [[بدعتگذار]] مانند [[علی بن حمزه بطائنی]] از سران جریان [[واقفیه]] پرداخت<ref>امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید عباس رضوی|رضوی، سید عباس]]، [[موسی بن جعفر (مقاله)| مقاله «موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۹]]، ص | بیان جایگاه [[عقل]] و [[خرد]] در [[قرآن]] و نقش خود در [[هدایت]] [[انسان]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۳ ـ ۲۰.</ref>، شرح [[مسائل اعتقادی]] از جمله [[توحید]]<ref>صدوق، التوحید، ص۶۹؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ص۲۵۵ - ۲۶۷.</ref>، [[نبوت]] و [[انبیا]]<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۲۶.</ref>، بیان [[سیره]] و [[معجزات پیامبر]]{{صل}}<ref>حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص۳۱۷ - ۳۳۰.</ref> و [[امامت]] و بیان حقانیت [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}}<ref>ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۹۵۰.</ref> از جمله امامت خود ایشان<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۲۹۹.</ref>، مسائل [[اخلاقی]] و بیان ارزشهای دینی<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۳، ص۲۴۱ - ۲۵۳.</ref>، مسائل [[فقهی]] و [[بیان احکام]] [[شرعی]]<ref>عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی، ج۲، ص۱۸۱ ـ ۵۹۷؛ ج۳، ص۷ ـ ۲۳۲؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۵، ص۳۸۷.</ref>، از مسائل مطرح در سخنان حضرت بود و [[مردم]] برای حل معضلات [[تاریخی]] نیز از ایشان کمک میگرفتند<ref>ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۳۱۱.</ref>. آن حضرت به [[مبارزه]] با افراد [[منحرف]] و سران فرقههای [[بدعتگذار]] مانند [[علی بن حمزه بطائنی]] از سران جریان [[واقفیه]] پرداخت<ref>امام خمینی، الطهاره، ج۳، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید عباس رضوی|رضوی، سید عباس]]، [[موسی بن جعفر (مقاله)| مقاله «موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۹ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۹]]، ص ۶۱۸؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، [[تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ (کتاب)|تاریخ اسلام بخش دوم ج۲]]، ص۲۶.</ref> | ||
== موضعگیریهای سیاسی == | == موضعگیریهای سیاسی == | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
== ویژگیهای این عصر == | == ویژگیهای این عصر == | ||
[[منصور عباسی]] پس از بهشهادت رساندن [[امام صادق]]{{ع}} و سرکوب [[قیامها]] و [[انقلاب]] [[علویان]] در [[روزگار]] خود، نه تنها [[سیاست]] جبارانه خود را نسبت به علویان [[تغییر]] نداد، بلکه درحالیکه ترسی از ایشان بر [[زندگی]] او [[سایه]] افکنده بود، با سینهای آکنده از [[کینه]] و [[دشمنی]] این [[خاندان]]، شیوه خود را پی گرفت و عرصه را بر آنان به شدت تنگ کرد. بیگناهان را به سیاهچالها افکنده، [[زندان]] را بر سر ایشان ویران میکرد و برخی را زندهزنده در میان ستونها قرار میداد. جاسوسانی را گمارد تا او را از تمام فعالیتهای علویان باخبر کنند. آنان نیز به منظور جلبنظر [[خلیفه]] و خوش خدمتی هر حرکتی را که از علویان میدیدند پس از [[تحریف]] و دروغسازی به اطلاع خلیفه میرساندند. | [[منصور عباسی]] پس از بهشهادت رساندن [[امام صادق]]{{ع}} و سرکوب [[قیامها]] و [[انقلاب]] [[علویان]] در [[روزگار]] خود، نه تنها [[سیاست]] جبارانه خود را نسبت به علویان [[تغییر]] نداد، بلکه درحالیکه ترسی از ایشان بر [[زندگی]] او [[سایه]] افکنده بود، با سینهای آکنده از [[کینه]] و [[دشمنی]] این [[خاندان]]، شیوه خود را پی گرفت و عرصه را بر آنان به شدت تنگ کرد. بیگناهان را به سیاهچالها افکنده، [[زندان]] را بر سر ایشان ویران میکرد و برخی را زندهزنده در میان ستونها قرار میداد. جاسوسانی را گمارد تا او را از تمام فعالیتهای علویان باخبر کنند. آنان نیز به منظور جلبنظر [[خلیفه]] و خوش خدمتی هر حرکتی را که از علویان میدیدند پس از [[تحریف]] و دروغسازی به اطلاع خلیفه میرساندند. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۴: | ||
ابو جعفر میگوید: در همین حال که نشسته بودم مردی [[اعرابی]] ([[بادیهنشین]]) پیش آمد و گفت: من از [[مدینه]] آمدهام. [[جعفر بن محمد]]{{ع}} به [[دیار]] باقی شتافت. ابو حمزه نعرهای دردمندانه برآورد و دست بر [[زمین]] کوفت، سپس از [[مرد]] اعرابی پرسید: آیا از او وصیتی شنیدهای؟ مرد اعرابی گفت: برای فرزندانش عبدالله و [[موسی]] و نیز برای منصور [[وصیت]] کرد. ابو حمزه گفت: [[ستایش]] خدای را که گمراهمان نکرد، کوچک و بزرگ را آشکار و روشن کرد و امر بزرگ را پنهان داشت. | ابو جعفر میگوید: در همین حال که نشسته بودم مردی [[اعرابی]] ([[بادیهنشین]]) پیش آمد و گفت: من از [[مدینه]] آمدهام. [[جعفر بن محمد]]{{ع}} به [[دیار]] باقی شتافت. ابو حمزه نعرهای دردمندانه برآورد و دست بر [[زمین]] کوفت، سپس از [[مرد]] اعرابی پرسید: آیا از او وصیتی شنیدهای؟ مرد اعرابی گفت: برای فرزندانش عبدالله و [[موسی]] و نیز برای منصور [[وصیت]] کرد. ابو حمزه گفت: [[ستایش]] خدای را که گمراهمان نکرد، کوچک و بزرگ را آشکار و روشن کرد و امر بزرگ را پنهان داشت. | ||
آنگاه به سوی [[مرقد امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و [[نماز]] گزارد و ما نیز نماز گزاردیم. سپس به سوی او رفتم و گفتم: معنای کوچک و بزرگ را برای من بازگو. ابو حمزه گفت: بزرگ (عبدالله) نقص دارد و کوچک (موسی) را در کنار بزرگ قرار داد و امر بزرگ را به وسیله منصور پنهان داشت؛ چراکه اگر منصور میپرسید: [[وصی]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} کیست؟ پاسخ میشنید: تو وصی او هستی. [[مرد]] [[خراسانی]] میگوید: معنای پاسخ او را نفهمیدم<ref>عوالم العلوم الامام الکاظم{{ع}}، ص۱۷۵.</ref>. آنگاه به [[مدینه]] رفت تا خود، وصی امام صادق{{ع}} را بازشناسد»<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | آنگاه به سوی [[مرقد امیر المؤمنین]]{{ع}} رفت و [[نماز]] گزارد و ما نیز نماز گزاردیم. سپس به سوی او رفتم و گفتم: معنای کوچک و بزرگ را برای من بازگو. ابو حمزه گفت: بزرگ (عبدالله) نقص دارد و کوچک (موسی) را در کنار بزرگ قرار داد و امر بزرگ را به وسیله منصور پنهان داشت؛ چراکه اگر منصور میپرسید: [[وصی]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} کیست؟ پاسخ میشنید: تو وصی او هستی. [[مرد]] [[خراسانی]] میگوید: معنای پاسخ او را نفهمیدم<ref>عوالم العلوم الامام الکاظم{{ع}}، ص۱۷۵.</ref>. آنگاه به [[مدینه]] رفت تا خود، وصی امام صادق{{ع}} را بازشناسد»<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | ||
==== نکته دوم: سرگردانی شیعیان درباره جانشین امام صادق{{ع}} ==== | ==== نکته دوم: سرگردانی شیعیان درباره جانشین امام صادق{{ع}} ==== | ||
خط ۷۸: | خط ۷۷: | ||
# عدم [[اعلان]] [[امامت]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} برای همگان بود؛ چراکه تنها عدهای انگشتشمار از [[شیعیان]] از امامت [[حضرت موسی]]{{ع}} [[آگاهی]] یافته بودند<ref>از جمله این خواص زراره، داوود بن کثیر رقى، حمران، ابو بصیر و مفضل بن عمر هستند.</ref>، به گونهای که «هشام بن سالم» که از بزرگان [[شیعه]] بود، پس از گذشت زمانی و از راههای [[شرعی]] و [[عقلی]] توانست [[امام زمان]] خود را بشناسد. این تجربیات، شیعه را واداشت تا با [[تقیه]] و [[پنهانکاری]]، خود را از گزند [[ستمگران]] و لبه تیز [[شمشیر]] آنان ایمن سازد. به همین دلیل است که چون راویان میخواستند از امام کاظم{{ع}} نقل روایت کنند از حضرت صریحا نام نمیبردند، بلکه با تعبیر «عبد صالح گفت»، «[[سید]] گفت»، «عالم گفت» و... مطلبی را از [[امام]]{{ع}} نقل میکردند. | # عدم [[اعلان]] [[امامت]] [[حضرت کاظم]]{{ع}} برای همگان بود؛ چراکه تنها عدهای انگشتشمار از [[شیعیان]] از امامت [[حضرت موسی]]{{ع}} [[آگاهی]] یافته بودند<ref>از جمله این خواص زراره، داوود بن کثیر رقى، حمران، ابو بصیر و مفضل بن عمر هستند.</ref>، به گونهای که «هشام بن سالم» که از بزرگان [[شیعه]] بود، پس از گذشت زمانی و از راههای [[شرعی]] و [[عقلی]] توانست [[امام زمان]] خود را بشناسد. این تجربیات، شیعه را واداشت تا با [[تقیه]] و [[پنهانکاری]]، خود را از گزند [[ستمگران]] و لبه تیز [[شمشیر]] آنان ایمن سازد. به همین دلیل است که چون راویان میخواستند از امام کاظم{{ع}} نقل روایت کنند از حضرت صریحا نام نمیبردند، بلکه با تعبیر «عبد صالح گفت»، «[[سید]] گفت»، «عالم گفت» و... مطلبی را از [[امام]]{{ع}} نقل میکردند. | ||
# اختناق، محدودیت و ممنوعیتها، تعقیب مخالفان [[حکومت]]، سرکوب اندیشههای [[پاک]]، ترویج شایعههایی [[دروغین]] از سوی [[حاکمیت]]، زمینه را برای [[رشد]] افراد [[پست]] و [[ناپاک]] فراهم آورد. در این دوره، فعالیت اینان فزونی گرفت، آوازهشان فراگیر شد و گروههای متعددی را به وجود آوردند. آنان با حمایتهای بیدریغ [[خلیفه]]، خود را به عنوان [[رهبران]] [[فکری]]، [[فقهی]] و [[حدیثی]] [[امت]] مطرح و در [[جامعه]] آن [[روز]] موقعیتی پیدا کردند. به همین دلیل بود که هشام بن سالم دچار [[سرگردانی]] شده، فرقههایی را که در آن روزگار مطرح بودند برشمرده و با [[ابو جعفر]] همزبان شده که: نزد [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]] یا [[خوارج]] برویم. | # اختناق، محدودیت و ممنوعیتها، تعقیب مخالفان [[حکومت]]، سرکوب اندیشههای [[پاک]]، ترویج شایعههایی [[دروغین]] از سوی [[حاکمیت]]، زمینه را برای [[رشد]] افراد [[پست]] و [[ناپاک]] فراهم آورد. در این دوره، فعالیت اینان فزونی گرفت، آوازهشان فراگیر شد و گروههای متعددی را به وجود آوردند. آنان با حمایتهای بیدریغ [[خلیفه]]، خود را به عنوان [[رهبران]] [[فکری]]، [[فقهی]] و [[حدیثی]] [[امت]] مطرح و در [[جامعه]] آن [[روز]] موقعیتی پیدا کردند. به همین دلیل بود که هشام بن سالم دچار [[سرگردانی]] شده، فرقههایی را که در آن روزگار مطرح بودند برشمرده و با [[ابو جعفر]] همزبان شده که: نزد [[مرجئه]]، [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]] یا [[خوارج]] برویم. | ||
# در ماجرای هشام میبینیم که امام کاظم{{ع}} راهی جز راه عبد الله افطح مدعی امامت، برگزیده بود. حضرت در برخورد با هشام، ابتدا گفتوگوی او و [[ابو جعفر]] را که تنها آن دو از آن [[آگاه]] بودند باز گفت و از رفتن نزد فرقههایی که آنان در نظر داشتند بازداشته، سپس فرمود: به سوی من، به سوی من، به سوی من<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | # در ماجرای هشام میبینیم که امام کاظم{{ع}} راهی جز راه عبد الله افطح مدعی امامت، برگزیده بود. حضرت در برخورد با هشام، ابتدا گفتوگوی او و [[ابو جعفر]] را که تنها آن دو از آن [[آگاه]] بودند باز گفت و از رفتن نزد فرقههایی که آنان در نظر داشتند بازداشته، سپس فرمود: به سوی من، به سوی من، به سوی من<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | ||
==== نکته سوم: ماجرای خزانه ==== | ==== نکته سوم: ماجرای خزانه ==== | ||
ماجرای «خزانه» است. این ماجرا از جمله [[حقایق]] [[تاریخی]] است که از [[سیاست]] منصور مبنی بر از میان برداشتن و [[کشتار]] [[علویان]]، پرده برمیدارد. منصور با این اقدام به فرزند و [[جانشین]] خود «[[مهدی]]» میفهماند که [[دستگاه خلافت]] تنها با این شیوه [[پایدار]] میماند. جمع بیشماری از [[شیعیان]] [[معتقد]] و [[مؤمن]] به [[زندان]] افکنده شده، پس از [[شکنجه]] به کام [[مرگ]] فرستاده میشدند و رنجی که [[امام کاظم]]{{ع}} از این رخداد میکشید، از دیگر حقایق آن [[روزگار]] است که در این واقعه تاریخی آمده است. زمانی به [[رنج]] امام کاظم{{ع}} پی میبریم که میشنویم یکی از این خزانهها، محل جمعآوری سرهای بریده کهنسالان، [[جوانان]] و خردسالان از [[خاندان رسالت]] بوده است. این ماجرا را در [[تاریخ]] [[طبری]] چنین میخوانیم: «هنگامی که منصور عازم [[حج]] شد «ریطه دختر ابو العباس» و [[همسر]] مهدی را فراخواند و به او سفارشهایی کرد؛ چراکه در این [[زمان]] مهدی در «[[ری]]» بود. منصور امر [[حکومت]] را به ریطه واگذارد و کلید خزانهها را بدو سپرد. آنگاه او را سوگندهای سخت داد و از او [[پیمان]] گرفت تا زمانی که منصور زنده است خزانه را باز نکند و چون مرد، تنها او و همسرش مهدی درب خزانه را بگشایند و تأکید کرد که شخص سومی با آنان نباشد. | ماجرای «خزانه» است. این ماجرا از جمله [[حقایق]] [[تاریخی]] است که از [[سیاست]] منصور مبنی بر از میان برداشتن و [[کشتار]] [[علویان]]، پرده برمیدارد. منصور با این اقدام به فرزند و [[جانشین]] خود «[[مهدی]]» میفهماند که [[دستگاه خلافت]] تنها با این شیوه [[پایدار]] میماند. جمع بیشماری از [[شیعیان]] [[معتقد]] و [[مؤمن]] به [[زندان]] افکنده شده، پس از [[شکنجه]] به کام [[مرگ]] فرستاده میشدند و رنجی که [[امام کاظم]]{{ع}} از این رخداد میکشید، از دیگر حقایق آن [[روزگار]] است که در این واقعه تاریخی آمده است. زمانی به [[رنج]] امام کاظم{{ع}} پی میبریم که میشنویم یکی از این خزانهها، محل جمعآوری سرهای بریده کهنسالان، [[جوانان]] و خردسالان از [[خاندان رسالت]] بوده است. این ماجرا را در [[تاریخ]] [[طبری]] چنین میخوانیم: «هنگامی که منصور عازم [[حج]] شد «ریطه دختر ابو العباس» و [[همسر]] مهدی را فراخواند و به او سفارشهایی کرد؛ چراکه در این [[زمان]] مهدی در «[[ری]]» بود. منصور امر [[حکومت]] را به ریطه واگذارد و کلید خزانهها را بدو سپرد. آنگاه او را سوگندهای سخت داد و از او [[پیمان]] گرفت تا زمانی که منصور زنده است خزانه را باز نکند و چون مرد، تنها او و همسرش مهدی درب خزانه را بگشایند و تأکید کرد که شخص سومی با آنان نباشد. | ||
هنگامی که مهدی از ری به [[بغداد]] آمد، ریطه کلیدها را به او داد و سفارشهای منصور را در مورد خزانه به مهدی رساند. چون خبر مرگ منصور به مهدی رسید و مهدی بر تخت [[خلافت]] نشست درب خزانه را باز کرد و با همسرش وارد آن شد. او عمارتی بزرگ دید که [[جوانان]] و [[پیران]] و خردسالان فراوانی در آن کشته شده، بر [[زمین]] افتادهاند و به گوش هریک از آنان برگهای حاوی مشخصات و نسب ایشان آویخته شده بود. این صحنه آنچنان تکاندهنده بود که [[مهدی]] را به [[وحشت]] انداخت. به دستور مهدی گودالی کنده شد و پیکر کشتگان را در آن [[دفن]] و روی آن را هموار کردند»<ref>طبرى، ج۶، ص۳۴۳- ۳۴۴ (چاپ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات- بیروت).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | هنگامی که مهدی از ری به [[بغداد]] آمد، ریطه کلیدها را به او داد و سفارشهای منصور را در مورد خزانه به مهدی رساند. چون خبر مرگ منصور به مهدی رسید و مهدی بر تخت [[خلافت]] نشست درب خزانه را باز کرد و با همسرش وارد آن شد. او عمارتی بزرگ دید که [[جوانان]] و [[پیران]] و خردسالان فراوانی در آن کشته شده، بر [[زمین]] افتادهاند و به گوش هریک از آنان برگهای حاوی مشخصات و نسب ایشان آویخته شده بود. این صحنه آنچنان تکاندهنده بود که [[مهدی]] را به [[وحشت]] انداخت. به دستور مهدی گودالی کنده شد و پیکر کشتگان را در آن [[دفن]] و روی آن را هموار کردند»<ref>طبرى، ج۶، ص۳۴۳- ۳۴۴ (چاپ مؤسسة الاعلمى للمطبوعات- بیروت).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | ||
==== نکته چهارم: تشکیک در مسأله رهبری ==== | ==== نکته چهارم: تشکیک در مسأله رهبری ==== | ||
تشکیک در مسأله رهبری امت اسلامی و اینکه چه کسی پس از [[امام صادق]]{{ع}} عهدهدار این مقام خواهد شد، یکی دیگر از مسائلی بود که در آغاز امامت [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} و به انگیزه برهم زدن صفوف [[شیعیان]] و از میان بردن آنان و نیز برافروختن [[آتش]] [[آشوب]] و [[هرجومرج]]، دامن زده شد. | تشکیک در مسأله رهبری امت اسلامی و اینکه چه کسی پس از [[امام صادق]]{{ع}} عهدهدار این مقام خواهد شد، یکی دیگر از مسائلی بود که در آغاز امامت [[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} و به انگیزه برهم زدن صفوف [[شیعیان]] و از میان بردن آنان و نیز برافروختن [[آتش]] [[آشوب]] و [[هرجومرج]]، دامن زده شد. | ||
بنمایه این امر ادعای عبد الله افطح، [[برادر]] بزرگ [[امام کاظم]]{{ع}} در مورد [[امامت]] بود که بالطبع رنجی بر دیگر رنجهای امام کاظم{{ع}} میافزود؛ زیرا در این وضعیت، دستگاههای [[ستمگر]] وابسته به منصور، لحظات [[زندگی]] و هرحرکت امام کاظم{{ع}} را زیر نظر داشتند و به آن به دیده [[شک]] مینگریستند<ref>هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج۲، ص۳۲۵، حیاة الامام موسى بن جعفر{{ع}} (چاپ دار التعارف للمطبوعات- بیروت)؛ الارشاد، ج۲، ص۲۰۹، ذکر اولاد ابى عبد الله{{ع}} و عددهم و اسمائهم و طرف من اخبارهم (چاپ مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث- قم).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | بنمایه این امر ادعای عبد الله افطح، [[برادر]] بزرگ [[امام کاظم]]{{ع}} در مورد [[امامت]] بود که بالطبع رنجی بر دیگر رنجهای امام کاظم{{ع}} میافزود؛ زیرا در این وضعیت، دستگاههای [[ستمگر]] وابسته به منصور، لحظات [[زندگی]] و هرحرکت امام کاظم{{ع}} را زیر نظر داشتند و به آن به دیده [[شک]] مینگریستند<ref>هاشم معروف الحسنى، سیرة الائمة الاثنى عشر، ج۲، ص۳۲۵، حیاة الامام موسى بن جعفر{{ع}} (چاپ دار التعارف للمطبوعات- بیروت)؛ الارشاد، ج۲، ص۲۰۹، ذکر اولاد ابى عبد الله{{ع}} و عددهم و اسمائهم و طرف من اخبارهم (چاپ مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث- قم).</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | ||
==== نکته پنجم: واعظان درباری ==== | ==== نکته پنجم: واعظان درباری ==== | ||
از دیگر سیاستهایی که [[حاکمان عباسی]]، به ویژه [[منصور عباسی]] در پیش گرفتند، ایجاد جریان [[دینی]] وابسته به [[حاکمیت]]؛ یعنی «واعظان درباری» بود. پس از آنکه [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از عرصه [[سیاسی]] و [[فکری]] دور نگهداشته شد، پدیده واعظان درباری جایگزینی برای امام{{ع}} بود که [[خلیفه]] با تمام توان و آنچه در دست داشت از آن حمایت میکرد تا از یکسو جای خالی امام{{ع}} را پر کرده، از سوی دیگر این [[عالمان]] [[حکومت]] ساخته، سیاستهای منصور را [[تأیید]] کنند. منصور با اجرای این [[سیاست]] میخواست به [[امت اسلامی]] القاء کند که دنبالهرو و [[سیره پیامبر]]{{صل}} و در خط [[اسلام]] است. در شمار این واعظان و [[عالمان]]، «[[مالک بن انس]]» بود. او آن بخش از [[اعتقادات]] را برمیگزید که با [[سیاست]] منصور در تعارض نباشد و بدین ترتیب با [[خلیفه]] همآواز شد. همین امر باعث شد تا منصور «الموطأ» (کتاب [[فقهی]] مالک) را با [[زور]] سرنیزه و [[شمشیر]] بر [[مردم]] [[تحمیل]] کرده، مالک را [[سرپرست]] تمام [[کارگزاران]] و عمله [[دولت]] در [[حجاز]] گرداند. مردم نیز بر درب سرای او جمع میشدند و والیان و [[حاکمان]] از او میترسیدند. هنگامی که «[[شافعی]]» خواست بر مالک وارد شود از والی [[شهر]] خواست تا وساطت کند، باشد که به آسانی به دیدار مالک نایل آید، ولی شافعی در پاسخ گفت: «با پای برهنه و پیاده از [[مدینه]] به [[مکه]] رفتن بر من آسانتر است از اینکه به درب سرای مالک بروم. من [[خواری]] را زمانی [[حس]] و لمس میکنم که بر درب سرای او بایستم». | از دیگر سیاستهایی که [[حاکمان عباسی]]، به ویژه [[منصور عباسی]] در پیش گرفتند، ایجاد جریان [[دینی]] وابسته به [[حاکمیت]]؛ یعنی «واعظان درباری» بود. پس از آنکه [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از عرصه [[سیاسی]] و [[فکری]] دور نگهداشته شد، پدیده واعظان درباری جایگزینی برای امام{{ع}} بود که [[خلیفه]] با تمام توان و آنچه در دست داشت از آن حمایت میکرد تا از یکسو جای خالی امام{{ع}} را پر کرده، از سوی دیگر این [[عالمان]] [[حکومت]] ساخته، سیاستهای منصور را [[تأیید]] کنند. منصور با اجرای این [[سیاست]] میخواست به [[امت اسلامی]] القاء کند که دنبالهرو و [[سیره پیامبر]]{{صل}} و در خط [[اسلام]] است. در شمار این واعظان و [[عالمان]]، «[[مالک بن انس]]» بود. او آن بخش از [[اعتقادات]] را برمیگزید که با [[سیاست]] منصور در تعارض نباشد و بدین ترتیب با [[خلیفه]] همآواز شد. همین امر باعث شد تا منصور «الموطأ» (کتاب [[فقهی]] مالک) را با [[زور]] سرنیزه و [[شمشیر]] بر [[مردم]] [[تحمیل]] کرده، مالک را [[سرپرست]] تمام [[کارگزاران]] و عمله [[دولت]] در [[حجاز]] گرداند. مردم نیز بر درب سرای او جمع میشدند و والیان و [[حاکمان]] از او میترسیدند. هنگامی که «[[شافعی]]» خواست بر مالک وارد شود از والی [[شهر]] خواست تا وساطت کند، باشد که به آسانی به دیدار مالک نایل آید، ولی شافعی در پاسخ گفت: «با پای برهنه و پیاده از [[مدینه]] به [[مکه]] رفتن بر من آسانتر است از اینکه به درب سرای مالک بروم. من [[خواری]] را زمانی [[حس]] و لمس میکنم که بر درب سرای او بایستم». | ||
دیگر واعظان وابسته نیز راهی مشابه آنچه مالک برگزید، پیمودند. آنان با در نظر گرفتن سلیقه و [[تمایل]] منصور، تمام [[ستایش]] خود را نثار منصور و [[خاندان]] او میکردند<ref>الأئمة الأربعه، ج۲، ص۱۰۰؛ حیاة مالک بن انس، الفصل الخامس، باب ۶، مهابة مالک؛ سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۲۶؛ حیاة الامام موسى بن جعفر الکاظم{{ع}}.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | دیگر واعظان وابسته نیز راهی مشابه آنچه مالک برگزید، پیمودند. آنان با در نظر گرفتن سلیقه و [[تمایل]] منصور، تمام [[ستایش]] خود را نثار منصور و [[خاندان]] او میکردند<ref>الأئمة الأربعه، ج۲، ص۱۰۰؛ حیاة مالک بن انس، الفصل الخامس، باب ۶، مهابة مالک؛ سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۲۶؛ حیاة الامام موسى بن جعفر الکاظم{{ع}}.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref> | ||
==== نکته ششم: شیوع فرقههای انحرافی ==== | ==== نکته ششم: شیوع فرقههای انحرافی ==== | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۱: | ||
آنچه در این [[عقاید]] و [[فرقهها]] جلب توجه میکند این است که هریک از این [[افکار]] و اعتقادها و [[پیروان]] آن در خدمت [[حاکمیت]] بودهاند و این، وجه مشترک میان آنهاست. آنان کارهای غیردینی و [[بیگانه]] با [[اسلام]] را که از [[حاکمان]] سر میزد، با این افکار و عقاید [[باطل]] توجیه نموده، از دیگر سو [[عامه]] [[مسلمانان]] [[سست]] عنصر را که [[درک]] و [[دانش]] عمیق نداشتند با این [[اباطیل]] آرام و قانع میکردند. | آنچه در این [[عقاید]] و [[فرقهها]] جلب توجه میکند این است که هریک از این [[افکار]] و اعتقادها و [[پیروان]] آن در خدمت [[حاکمیت]] بودهاند و این، وجه مشترک میان آنهاست. آنان کارهای غیردینی و [[بیگانه]] با [[اسلام]] را که از [[حاکمان]] سر میزد، با این افکار و عقاید [[باطل]] توجیه نموده، از دیگر سو [[عامه]] [[مسلمانان]] [[سست]] عنصر را که [[درک]] و [[دانش]] عمیق نداشتند با این [[اباطیل]] آرام و قانع میکردند. | ||
همین عوامل و پیامدهای مثبت آن ـ البته از نظر [[حاکمان جور]] ـ سبب شد تا حاکمان زمینه را برای نشر و گسترش آنها که از تراوشات [[اندیشه]] [[یهودیان]] و دیگر [[دشمنان]] [[آیین]] محمدی بود و به [[جهان اسلام]] رخنه کرده بود، فراهم کنند<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر | همین عوامل و پیامدهای مثبت آن ـ البته از نظر [[حاکمان جور]] ـ سبب شد تا حاکمان زمینه را برای نشر و گسترش آنها که از تراوشات [[اندیشه]] [[یهودیان]] و دیگر [[دشمنان]] [[آیین]] محمدی بود و به [[جهان اسلام]] رخنه کرده بود، فراهم کنند<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)| پیشوایان هدایت ج۹]]، ص ۷۹-۹۲.</ref>. | ||
== امام و خلفای عباسی == | |||
=== منصور عباسی === | |||
دوران [[امامت امام کاظم]] {{ع}} با دوران [[خلافت]] چهار [[خلیفه عباسی]] یعنی [[منصور دوانیقی]]، مهدی، [[هادی]] و [[هارونالرشید]] همزمان بود<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۲۳؛ إعلام الوری، ص۲۹۵.</ref>. پس از شهادت امام صادق{{ع}} در عصر منصور دوانیقی و تحیّر وی در کیستی [[وصیّ]] حضرت، [[منصور]] متعرّض [[امام کاظم]] {{ع}} نشد تا از دنیا رفت<ref>عیون المعجزات، ص۹۷.</ref>. منصور [[دوست]] داشت امام کاظم {{ع}} را به خود نزدیک کند و از [[مشروعیت]] و محبوبیت وی بهره گیرد؛ اما امام که از وی و اعمالش [[خشنود]] نبود در مقابل این درخواست، [[مقاومت]] مینمود. در برخی [[روایتها]] آمده که منصور در یکی از [[اعیاد]] غیراسلامی از حضرت خواست به جای وی بنشیند و هدایای [[مردم]] را دریافت کند. [[امام]] نخست ابا کرد و چون در ادامه اصرار او را دید، پذیرفت. حضرت بر [[کرسی]] نشست و [[امیران]] و [[حاکمان]] [[هدایا]] و تحفههایی را نزد وی آوردند. از آخرین کسانی که نزد وی آمد، پیرمردی کهنسال بود که اظهار [[فقر]] نمود و گفت من چیزی برای تحفه دادن ندارم و تنها ابیاتی را که جدّم در رثای جدّ تو [[حسین بن علی]] {{ع}} گفته است آوردهام. پس از اینکه آن پیرمرد ابیات خود را خواند امام فرمود هدیهات را پذیرفتم. بنشین که [[خداوند]] تو را خیر دهد. پس از دیدار امام با همه [[مهمانان]]، به [[منصور دوانیقی]] اعلام کرد با این هدایا چه میکنی؟ [[منصور]] نیز همه آنها را به امام بخشید. حضرت نیز همه آن هدایا را به آن پیرمرد داد و فرمود این [[اموال]] را بردار که [[هدیه]] من به توست<ref>المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۱۸.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام موسی بن جعفر (مقاله)|مقاله «امام موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۴۸۷-۴۹۷.</ref> | |||
=== مهدی عباسی === | |||
در [[زمان]] [[خلافت]] [[مهدی عباسی]]، به جهت [[شهرت]] و محبوبیت امام، توجه بیشتری از ناحیه [[اهل]] [[قدرت]] به وی معطوف شد، به گونهای که مهدی عباسی [[دستور]] بازداشت حضرت و [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد. منابع متعددی نوشتهاند که شبانگاه [[خلیفه]] در [[خواب]]، امیرالمؤمنین علی {{ع}} را دید که او را به جهت [[آزار]] موسی بن جعفر{{ع}} توبیخ و [[سرزنش]] میکند. خلیفه چون از خواب برخاست، [[امام کاظم]] {{ع}} را احضار کرد و ضمن دلجویی از وی، امام را [[آزاد]] کرد و دیگر متعرّض ایشان نشد<ref>تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۳۲؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۱۷۷؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۰۰؛ مدینة المعاجز، ج۶، ص۴۲۶.</ref>. از دیگر مواجهات امام با مهدی عباسی میتوان به موردی اشاره کرد که در آن [[موسی بن جعفر]] {{ع}} درباره [[فدک]] سخن گفت. روایت شده است که روزی خلیفه به دادرسی [[مظلومان]] نشسته بود و هرکس با وی از ظلمی که بر او رفته بود سخن میگفت و داد خود را میستاند. امام کاظم {{ع}} در این موقعیت بر او وارد شد و خواست که [[خلیفه]] آنچه را به [[زور]] از [[فاطمه]] و خاندانش {{عم}} ستانده شده بازپس دهد. حضرت به تفصیل داستان [[هدیه]] [[فدک]] به فاطمه {{س}} و حوادث پیرامون آن را در [[زمان]] [[ابوبکر]] تشریح کرد و آن را [[حقّ]] [[فرزندان]] وی دانست. [[مهدی]] از [[امام]] خواست که حدود فدک را مشخص کند تا به وی پس داده شود اما چون دید که آنچه باید پس بدهد، منطقه وسیعی را دربر میگیرد، از این کار منصرف شد<ref>الکافی، ج۱، ص۵۴۳؛ المقنعة، ص۲۸۸-۲۸۹؛ تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۸-۱۴۹؛ فقه القران. ج۱، ص۲۴۸.</ref>. [[مهدی عباسی]] نیز چون دیگر [[خلفا]] به [[مرجعیت علمی]] و [[معنوی]] [[ائمه]] [[آگاه]] بود و از اینرو در مواضع [[دشواری]] به [[امام کاظم]] {{ع}} مراجعه میکرد. نقل شده وقتی مهدی عباسی قصد تجدید بنای [[مسجدالحرام]] را نمود، خانهای در زاویهای از [[مسجد]] باقی ماند که صاحبانش از فروش آن [[امتناع]] میورزیدند. از فقهای عصر در این باب [[پرسش]] کردند و همه گفتند نباید [[مال]] غصبی را جزء مسجدالحرام نمود. خلیفه برای حلکردن این معضل [[متوسل]] به امام کاظم {{ع}} شد و حضرت طی نامهای کوتاه فرمود اگر [[مردم]] آنجا سکونت داشتهاند و [[کعبه]] پس از آن در آنجا پدید آمده، [[خلق]] [[اولی به تصرف]] [[ملک]] خود هستند، اما اگر کعبه پیش از آن بوده و مردم آمده و آنجا سکونت کردهاند، کعبه سزاوارتر است. پس از این خلیفه [[مالی]] به صاحبان [[خانه]] داد و آنان را [[راضی]] کرد<ref>کتاب الوافی، ج۱۸، ص۱۰۶۳-۱۰۶۴؛ مکاتیب الأئمة {{عم}}، ج۴، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام موسی بن جعفر (مقاله)|مقاله «امام موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۴۸۷-۴۹۷.</ref> | |||
=== هادی عباسی === | |||
در یک سالی که [[موسی بن مهدی]] مشهور به [[هادی عباسی]] خلیفه بود، روابط وی با امام کاظم {{ع}} به هیچروی [[نیکو]] نبود و او که از [[قیام]] برخی از [[علویان]] مانند [[حسین بن علی]] مشهور به [[شهید فخ]] بسیار عصبانی بود، [[موسی بن جعفر]] {{ع}} را خطری بزرگ برای خود میدانست. او حتی پیگیر به [[قتل]] رساندن امام بود که البته موفق به این کار نشد. گفته شده موسی بن جعفر{{ع}} به جهت [[رفتار]] و گفتار نامناسب وی او را [[نفرین]] کرد و او پس از مدتی کوتاه از [[دنیا]] رفت<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۷۹؛ مهج الدعوات، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref>. [[امام کاظم]] {{ع}} با آنکه مانند پدر و جدّ خود طریق [[تقیه]] پیش گرفته بود و [[اعتقادی]] به [[قیام]] اظهار نمیکرد و در ماجرای قیام [[شهید فخ]] نیز نه آمر بود و نه عامل؛ با این همه شهید فخ را مردی [[مؤمن]] و صاحب [[فضیلت]] و قیامکننده به [[امر به معروف و نهی از منکر]] معرفی فرمود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۸۰.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام موسی بن جعفر (مقاله)|مقاله «امام موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۴۸۷-۴۹۷.</ref> | |||
=== هاورن عباسی === | |||
[[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} قریب پانزده سال با [[هارونالرشید]] معاصر بود. [[هارون]] خلیفهای محتاط و بیرحم بود و به محض [[احساس]] خطر، در زندانی کردن و کشتن مخالفانش تردید نمیکرد. در ابتدای [[خلافت]] او با امام کاظم {{ع}} [[دشمنی]] آشکاری اظهار نمیکرد. حتی برخی [[اخبار]] حکایت از آن دارد که او در ابتدای کار خود در حق امام به جهت [[خویشاوندی]] و مقام معنوی حضرت رفتارهای متواضعانهای انجام میداد و وی را گرامی میداشت. یکی از این اخبار به نقل از [[مأمون]] فرزند هارونالرشید در موسم [[حج]] نقل شده است که نشان از [[آگاهی]] هارون به جایگاه امام کاظم {{ع}} دارد<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۸۸-۸۹.</ref>. [[امام]] دیدار هارون را خوش نداشت و او را به جهت [[دنیادوستی]]، [[دوست]] نمیداشت و صراحتاً میفرمود اگر از جدّم [[رسول خدا]] {{صل}} نشنیده بودم که [[اطاعت]] از [[سلطان]] به جهت تقیه [[واجب]] است؛ هرگز او را [[ملاقات]] نمیکردم. در ملاقاتهای نخست، هارونالرشید مقدار قابلتوجهی [[هدیه]] به حضرت میداد که امام آن را به [[مصرف]] [[نیازمندان]] میرساند<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۷۶-۷۸.</ref>. | |||
هارونالرشید پس از مدتی از ناحیه امام [[موسی بن جعفر]] {{ع}} احساس خطر کرد و موقعیت وی را مانند خلیفهای غیررسمی در کنار خود دید<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۷۳.</ref>. برخی اخبار این احساس خطر را منسوب به بدگویی برخی از [[خاندان]] برامکه و به ویژه یحیی بن خالد برمکی دانستهاند<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۶۹-۷۰.</ref>. هر چند [[سعایت]] برخی اطرافیان [[هارونالرشید]] از جمله یعقوب بن داوود که [[مذهب]] [[زیدی]] داشته<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۷۳.</ref> در تشدید [[آزار]] و تعقیب [[امام]] نقش عمدهای داشته، اما با توجه به رابطه برامکه با [[حضرت موسی بن جعفر]] {{ع}} و آنچه در این باب در منابع دیگر آمده است، نمیتوان نقش [[برمکیان]] و از جمله [[یحیی]] را در [[زندانی]] کردن و [[شهادت]] حضرت جدی دانست. | |||
در خبری ذکر شده که هارونالرشید قصد کشتن [[امام کاظم]] {{ع}} را داشت و پس از آنکه چندین نفر از چنین کاری ابا نمودند، حضرت را به [[فضل بن یحیی]] [[برمکی]] سپرد و [[فضل]]، نه تنها امام را به [[قتل]] نرساند، بلکه او را به [[بهترین]] صورتی میزبانی کرد. وقتی [[اخبار]] این [[رفتار]] محترمانه به هارونالرشید رسید او را [[تنبیه]] [[سختی]] کرد<ref>الارشاد، ج۲، ص۲۳۸-۲۴۲؛ کتاب الغییة، طوسی، ص۲۸-۳۱.</ref>. یحیی به جهت جایگاه خطیری که در دستگاه [[عباسیان]] داشته، [[تقیه]] میکرده و در فرصتهای مناسب میکوشیده [[خلیفه]] را مجاب به رفتار صلحآمیز با امام کاظم {{ع}} بنماید. [[روایتها]] حکایت از آن دارد که یحیی از هارونالرشید درخواست [[آزادی]] امام و انصراف از قتل وی را داشته است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۴؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۹۰.</ref>. برخی اخبار نشان از آن دارد که امام کاظم {{ع}} پیش از شهادت، نگران یحیی و خاندانش بوده و او را از خطر [[هارون]] زنهار میداده است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۵؛ المناقب، ابنشهرآشوب، ج۴، ص۲۹۰.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام موسی بن جعفر (مقاله)|مقاله «امام موسی بن جعفر»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]]، ص ۴۸۷-۴۹۷.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |