عصر امام کاظم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←نکته دوم: سرگردانی شیعیان درباره جانشین امام صادق{{ع}}
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
پس از شهادت امام صادق{{ع}} [[حاکمیت]]، [[شیعیان]] را به شدت زیر نظر داشت و از همینرو آشفتگی و [[درماندگی]] [[جامعه]] [[تشیع]] را در برگرفت و محیط، آکنده از [[احتیاط]] و [[تقیه]] شد. حال و هوای این مقطع زمانی را که از نظر [[تاریخ]] تشیع حایز اهمیت است، از زبان «[[هشام بن سالم]]» یکی از برجستگان و چهره شناخته شدۀ تشیع میشنویم. او میگوید: «پس از [[وفات]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} من و «[[مؤمن طاق]]» ([[ابو جعفر]]) در مدینه بودیم. [[مردم]] یکصدا «عبد الله افطح» را [[جانشین]] پدرش [[امام صادق]]{{ع}} میدانستند؛ زیرا از امام صادق{{ع}} نقل میکردند که فرموده است: امر امامت از آن بزرگتر است اگر نقصی نداشته باشد. | پس از شهادت امام صادق{{ع}} [[حاکمیت]]، [[شیعیان]] را به شدت زیر نظر داشت و از همینرو آشفتگی و [[درماندگی]] [[جامعه]] [[تشیع]] را در برگرفت و محیط، آکنده از [[احتیاط]] و [[تقیه]] شد. حال و هوای این مقطع زمانی را که از نظر [[تاریخ]] تشیع حایز اهمیت است، از زبان «[[هشام بن سالم]]» یکی از برجستگان و چهره شناخته شدۀ تشیع میشنویم. او میگوید: «پس از [[وفات]] [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} من و «[[مؤمن طاق]]» ([[ابو جعفر]]) در مدینه بودیم. [[مردم]] یکصدا «عبد الله افطح» را [[جانشین]] پدرش [[امام صادق]]{{ع}} میدانستند؛ زیرا از امام صادق{{ع}} نقل میکردند که فرموده است: امر امامت از آن بزرگتر است اگر نقصی نداشته باشد. | ||
من و «صاحب طاق» بر عبدالله وارد شدیم و مردم را گرد او جمع شده دیدیم. همانگونه که پیش از آن از پدرش مسائلی را میپرسیدیم، از او سؤال کردیم: [[زکات]] بر چه مقدار [[واجب]] است؟ گفت: در دویست درهم، پنج درهم. پرسیدیم: زکات صد درهم چه مقدار است؟ گفت: دو و نیم درهم<ref>اصل ثابت نزد مسلمانان این است که به کمتر از دویست درهم زکات تعلق نمىگیرد اما افطح این حکم را نمىدانست.</ref>. به او گفتیم: به [[خدا]] [[سوگند]] [[مرجئه]] نیز این را نمیگویند. | من و «صاحب طاق» بر عبدالله وارد شدیم و مردم را گرد او جمع شده دیدیم. همانگونه که پیش از آن از پدرش مسائلی را میپرسیدیم، از او سؤال کردیم: [[زکات]] بر چه مقدار [[واجب]] است؟ گفت: در دویست درهم، پنج درهم. پرسیدیم: زکات صد درهم چه مقدار است؟ گفت: دو و نیم درهم<ref>اصل ثابت نزد مسلمانان این است که به کمتر از دویست درهم زکات تعلق نمىگیرد اما افطح این حکم را نمىدانست.</ref>. به او گفتیم: به [[خدا]] [[سوگند]] [[مرجئه]] نیز این را نمیگویند. عبد الله افطح دست به سوی [[آسمان]] برد و گفت: به خدا سوگند نمیدانم مرجئه در اینباره چه میگویند! | ||
هشام میگوید: من و «[[ابو جعفر احول]]»<ref>مؤمن طاق ابو جعفر صاحب طاق و احول لقبهاى «محمد بن على بن نعمان» است. نک: اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۲۵.</ref> سرگشته و درمانده از نزد عبدالله خارج شدیم و نمیدانستیم کجا باید برویم و آهنگ چه کسی کنیم. در این گفتوگو بودیم که نزد مرجئه [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]]، یا [[خوارج]] برویم، نمیدانستیم<ref>مفید الارشاد، ج۲، ص۲۲۱؛ مدینة المعاجز، ج۶، ص۲۰۸.</ref>. در این [[وادی]] [[سرگردانی]] بودیم که دیدم مردی کهنسال با اشاره دست، مرا فرا میخواند. از آنجا که در [[مدینه]] جاسوسانی بودند که [[منصور دوانیقی]] گمارده بود تا [[شیعیان]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را [[شناسایی]] کرده، برای گردن زدن به حکومتیان بسپارند، آن پیرمرد را از جمله [[جاسوسان]] پنداشتم. از اینرو به [[ابو جعفر]] ([[مؤمن طاق]]) گفتم: از من فاصله بگیر، مبادا خود را به کشتن دهی که این پیرمرد مرا میخواهد و با تو کاری ندارد. | هشام میگوید: من و «[[ابو جعفر احول]]»<ref>مؤمن طاق ابو جعفر صاحب طاق و احول لقبهاى «محمد بن على بن نعمان» است. نک: اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۴۲۵.</ref> سرگشته و درمانده از نزد عبدالله خارج شدیم و نمیدانستیم کجا باید برویم و آهنگ چه کسی کنیم. در این گفتوگو بودیم که نزد مرجئه [[قدریه]]، [[زیدیه]]، [[معتزله]]، یا [[خوارج]] برویم، نمیدانستیم<ref>مفید الارشاد، ج۲، ص۲۲۱؛ مدینة المعاجز، ج۶، ص۲۰۸.</ref>. در این [[وادی]] [[سرگردانی]] بودیم که دیدم مردی کهنسال با اشاره دست، مرا فرا میخواند. از آنجا که در [[مدینه]] جاسوسانی بودند که [[منصور دوانیقی]] گمارده بود تا [[شیعیان]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} را [[شناسایی]] کرده، برای گردن زدن به حکومتیان بسپارند، آن پیرمرد را از جمله [[جاسوسان]] پنداشتم. از اینرو به [[ابو جعفر]] ([[مؤمن طاق]]) گفتم: از من فاصله بگیر، مبادا خود را به کشتن دهی که این پیرمرد مرا میخواهد و با تو کاری ندارد. |