|
|
خط ۷۶: |
خط ۷۶: |
| جمعی حر را تیرباران کردند. به نقل [[صدوق]] حر خود را به دریای [[دشمن]] زد، در اثنای [[جنگ]] زخمی به گوش و چشم او اصابت کرد و خونش از بالای اسب جاری شد که [[حصین بن نمیر]] به زید بن سفیان گفت: این همان حر است که [[آرزو]] میکردی روزی او را گیر بیاری و به او نیزه بزنی، زید به جنگ او رفت وقتی با حر درگیر شد، حر ضربتی به او نواخت که به [[جهنم]] واصل شد. حر آنچنان جنگید که چهل نفر سواره و پیاده را کشت، رو به جانب [[سیدالشهدا]] کرد و گفت: آیا از من [[راضی]] شدی؟ [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|نعم انت حر كما سَمّتكَ أُمك}}؛ آری تو [[آزادمردی]]، چنان که مادرت تو را حر نامید. سرانجام اسب حر را پی کردند، حر پیاده ماند و باز جنگ میکرد. سرانجام دور او را گرفتند، ایوب بن مسرح او را [[شهید]] کرد و به روایتی نیزه بر سینهاش زدند که شکافته شد<ref>نفایس الفنون، ص۲۲۹؛ ابصار العین، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۵۰.</ref> | | جمعی حر را تیرباران کردند. به نقل [[صدوق]] حر خود را به دریای [[دشمن]] زد، در اثنای [[جنگ]] زخمی به گوش و چشم او اصابت کرد و خونش از بالای اسب جاری شد که [[حصین بن نمیر]] به زید بن سفیان گفت: این همان حر است که [[آرزو]] میکردی روزی او را گیر بیاری و به او نیزه بزنی، زید به جنگ او رفت وقتی با حر درگیر شد، حر ضربتی به او نواخت که به [[جهنم]] واصل شد. حر آنچنان جنگید که چهل نفر سواره و پیاده را کشت، رو به جانب [[سیدالشهدا]] کرد و گفت: آیا از من [[راضی]] شدی؟ [[امام]] فرمود: {{متن حدیث|نعم انت حر كما سَمّتكَ أُمك}}؛ آری تو [[آزادمردی]]، چنان که مادرت تو را حر نامید. سرانجام اسب حر را پی کردند، حر پیاده ماند و باز جنگ میکرد. سرانجام دور او را گرفتند، ایوب بن مسرح او را [[شهید]] کرد و به روایتی نیزه بر سینهاش زدند که شکافته شد<ref>نفایس الفنون، ص۲۲۹؛ ابصار العین، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۵۰.</ref> |
|
| |
|
| ===[[شهادت]] [[بریر بن خضیر]]=== | | === شهادت بریر بن خضیر === |
| بعد از شهادت حر، بریر بن خضیر که از [[بندگان صالح خدا]] و از [[قراء]] [[قرآن]] در [[مسجد جامع کوفه]] بود که به [[زهد]] و [[پارسایی]] [[شهرت]] داشت. شبها را به [[عبادت]] و روزها را به [[روزهداری]] میگذراند. [[بریر]] از بزرگترین فقهای عصر خود بود و در میان [[مردم کوفه]] مقامی بلند داشت و اوقاتش به [[عبادت]] میگذشت و [[قرآن]] [[تلاوت]] میکرد و [[تفسیر]] مینمود او دایی ابواسحاق [[عمرو بن عبدالله سبیعی]] است که در [[زمان امام سجاد]]{{ع}} [[زندگی]] میکرد، معروف است او ۴۰ سال [[نماز صبح]] را با وضوی [[نماز عشا]] میخواند و هر شب یک قرآن ختم میکرد<ref>طبری، ج۶، ص۲۴۸؛ العیون العبری، ص۱۲۱؛ منتهی الامال، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. | | {{اصلی|بریر بن خضیر}} |
| نقل شده وقتی [[حر]] راه را بر [[امام]] [[سیدالشهدا]] بست و امام [[خطبه]] خواند پس از [[کلام]] سیدالشهدا ایشان برخاست و عرض کرد {{عربی|و الله يابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك تقطع فيها اعضائنا...}}؛ ای فرزند [[رسول خدا]] حقا که [[پروردگار]] بر ما [[منت]] نهاد که ما در پیش روی تو [[جنگ]] کنیم و در آن جنگ بدن ما پاره پاره گردد تا اینکه جد تو در [[قیامت]] ما را [[شفاعت]] فرماید. [[رستگار]] نمیشود کسانی که [[حق]] پسر [[پیامبر]] خود را ضایع کنند و وای بر آنها که با چه [[خدا]] را [[ملاقات]] خواهند کرد. اف بر آنها روزی در [[آتش جهنم]] فریادشان به [[آه]] و ناله و واویلا بلند شود. | | بعد از شهادت حر، بریر بن خضیر که از [[بندگان صالح خدا]] و از [[قراء]] [[قرآن]] در [[مسجد جامع کوفه]] بود از امام اذن جهاد گرفت. نقل شده وقتی حر راه را بر [[امام]] [[سیدالشهدا]] بست و امام [[خطبه]] خواند پس از [[کلام]] سیدالشهدا ایشان برخاست و عرض کرد: {{عربی|و الله يابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك تقطع فيها اعضائنا...}}؛ «ای فرزند [[رسول خدا]] حقا که [[پروردگار]] بر ما [[منت]] نهاد که ما در پیش روی تو [[جنگ]] کنیم و در آن جنگ، بدن ما پاره پاره گردد تا اینکه جد تو در [[قیامت]] ما را [[شفاعت]] فرماید...». |
|
| |
|
| قبل از [[روز عاشورا]] با [[اجازه امام]] به ملاقات [[عمر سعد]] رفت و بدون اینکه به او [[سلام]] کند در برابرش نشست! این امر سبب [[خشم]] عمر سعد گردید لذا به او گفت: مگر مرا [[مسلمان]] نمیدانی؟ [[بریر]] به او گفت تو اگر مسلمان بودی با [[خاندان پیامبر]] اینگونه [[رفتار]] نمیکردی. | | قبل از [[روز عاشورا]] با [[اجازه امام]] به ملاقات [[عمر سعد]] رفت و بدون اینکه به او [[سلام]] کند در برابرش نشست! این امر سبب [[خشم]] عمر سعد گردید لذا به او گفت: مگر مرا [[مسلمان]] نمیدانی؟ [[بریر]] به او گفت تو اگر مسلمان بودی با [[خاندان پیامبر]] اینگونه [[رفتار]] نمیکردی. |
| [[روایت]] شده که همین [[بریر بن خضیر]] و [[عبدالرحمن بن عبد ربه انصاری]] بر در [[خیمه]] ایستاده بودند. بریر میخندید و کاری میکرد که عبدالرحمن را به [[خنده]] درآورد، عبدالرحمن میگفت: ای بریر آیا اکنون موقع خنده است؟ فعلاً موقع [[شوخی]] و [[مزاح]] نیست.
| |
| بریر گفت: خویشاوندانم میدانند که من در [[زمان]] [[جوانی]] و [[پیری]] شوخی را [[دوست]] نداشته و ندارم. این مزاح و خندهای را که اکنون میکنم بشارتی است برای آن نعمتی که به سوی آن میرویم. به [[خدا]] قسم چیزی مانع ما نیست مگر اینکه با شمشیرهای خود با این گروه دیدار نماییم و یک [[ساعت]] با ایشان بجنگیم و سپس با [[حورالعین]] [[معانقه]] کنیم!<ref>لهوف، ص۹۶.</ref>.
| |
| او در [[جنگ]] این [[رجز]] را میخواند:
| |
| {{عربی|إنا برير و أبی خضير *** ليث يروع الأسد عند الزئر
| |
| يعرف فينا الخير [[أهل]] الخير *** أضربكم و لا أری من ضير
| |
| كذاك فعل الخير من برير}}
| |
| من [[بریر]] هستم و پدرم خضیر میباشد. من شیری هستم که شیران از غرش من میترسند. افرادی که [[اهل]] خیر هستند [[نیکوکاری]] ما را میدانند. من شما را با [[شمشیر]] میزنم و ضرری نمیبینم. [[کار خیر]] بریر اینطور است.
| |
|
| |
|
| سپس در حالی بر آن گروه [[ستمگر]] [[حمله]] کرد که میگفت: ای قاتلهای [[مؤمنین]]! نزدیک من بیایید. نزدیک من بیایید ای کشندگان [[فرزندان]] بدریین. نزدیک من بیایید ای [[قاتلین]] [[اولاد]] [[رسول]] [[پروردگار]]، رسول عالمین و ذریهای که از آن حضرت باقی مانده است. بریر بهترین [[سخنور]] اهل [[زمان]] خود بود. وی همچنان مشغول [[قتال]] بود تا اینکه تعداد سی نفر را کشت.
| | روز [[عاشورا]] بریر به دشمن حمله کرد و در حالی بر آن گروه [[ستمگر]] حمله کرد که میگفت: ای قاتلهای [[مؤمنین]]! نزدیک من بیایید. نزدیک من بیایید ای کشندگان [[فرزندان]] بدریین. نزدیک من بیایید ای [[قاتلین]] [[اولاد]] [[رسول]] [[پروردگار]]، رسول عالمین و ذریهای که از آن حضرت باقی مانده است. بریر بهترین [[سخنور]] اهل [[زمان]] خود بود. وی همچنان مشغول [[قتال]] بود تا اینکه تعداد سی نفر را کشت. |
| [[یزید بن معقل]] از [[لشکر]] [[عمر سعد]] آمد جلو او ایستاد و پرسید: ای بریر آیا تو [[فکر]] نمیکنی که خدا در [[حق]] تو [[بدی]] کرده باشد؟ بریر در جوابش گفت: خدا هر چه خیر من بوده انجام داده و تو را به بدی گرفتار کرده است! {{عربی|صنع الله بي خيرا و صنع بك شرا}}؛ یزید گفت: [[دروغ]] میگویی در که قبلاً [[دروغگو]] نبودی! آنگاه به سخنان خود اضافه کرد: آیا به یاد میآوری روزی من با تو در محله «بنی لوزان» قدم میزدیم، آن [[روز]] تو به من میگفتی: معاویه [[ضال]] است و تنها [[علی بن ابیطالب]] [[امام]] [[راستین]] و بر حق میباشد؟ {{عربی|كان معاوية ضالا و أن الامام الهدى علي بن ابي طالب}}.
| |
| بریر در جواب وی گفت: آری امروز هم همین [[عقیده]] را دارم. یزید دوباره به گفتار خود ادامه داد و گفت: من هم [[شهادت]] میدهم که تو از گمراهانی! [[بریر]] که این سخن را شنید از او درخواست کرد قبل از [[قتال]] [[مباهله]] کنند تا هر کدام بر باطلاند او کشته و [[رسوا]] شود. هر دو دستهای خود را به سوی [[آسمان]] بلند کردند و از [[خداوند]] خواستند هر کدام از ما [[دروغگو]] و بر باطلیم او مشخص و کشته شود.
| |
|
| |
|
| پس از انجام [[مراسم]] مباهله قتال را شروع کردند، بریر شمشیری بر فرق سر یزید فرود آورد که کلاه او را شکافت و تا اعماق سرش نیز فرو رفت و در حالی که [[شمشیر]] بریر هنوز از [[مغز]] سر او بیرون نیامده بود از بالای اسب به [[زمین]] افتاد، در همین [[حال]] که بریر میخواست شمشیرش را از شکاف سر او بیرون بکشد، [[رضی بن منقذ عبدی]] [[حمله]] کرد و با بریر درگیر شد، بریر او را به زمین افکند و با زانو روی سینهاش نشست که صدایش بلند شد و از [[یاران]] خود کمک خواست تا نجاتش دهند.
| | در کشاکش جنگ، [[کعب بن جابر بن عمرو ازدی]] به بریر حمله کند، عفیف بن زهیر نعره زد که: کجا میروی؟ این [[بریر بن خضیر]] [[قاری قرآن]] است که در [[مسجد جامع کوفه]] [[قرآن]] به ما میآموخت؛ ولی کعب به گفته عفیف اعتنا نکرد و در همان حال که بریر روی سینه رضی نشسته بود، شمشیرش را به پشت بریر فرو کرد. بریر در آخرین فرصت که برایش باقی مانده بود با چنگ و دندان بر او حمله کرد و قسمتی از بینی رضی منقذ عبدی را با دندان قطع کرد. در همین حال بریر با شمشیر کعب از [[دنیا]] رفت<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۵۲.</ref> |
| [[کعب بن جابر بن عمرو ازدی]] رفت که بر بریر حمله کند، [[عفیف بن زهیر]] نعره زد که: کجا میروی؟ این [[بریر بن خضیر]] [[قاری قرآن]] است که در [[مسجد جامع کوفه]] [[قرآن]] به ما میآموخت {{عربی|هذا برير بن خضير القاري الذي كان يقرؤنا القرآن في جامع الكوفة}}؛ ولی کعب به گفته عفیف اعتنا نکرد و در همان حال که بریر روی سینه رضی نشسته بود، شمشیرش را به پشت بریر فرو کرد. بریر در آخرین [[فرصت]] که برایش باقی مانده بود با چنگ و دندان بر او حمله کرد و قسمتی از بینی رضی منقذ عبدی را با دندان قطع کرد. در همین حال بریر با شمشیر کعب از [[دنیا]] رفت<ref>بحار، ج۴۵، ص۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء]]، ج۲، ص ۵۲.</ref> | |
|
| |
|
| ===شهادت [[وهب بن عبدالله]]=== | | ===شهادت [[وهب بن عبدالله]]=== |