پرش به محتوا

اصحاب امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:
=== شهادت حبیب بن مظاهر ===
=== شهادت حبیب بن مظاهر ===
{{اصلی|حبیب بن مظاهر}}
{{اصلی|حبیب بن مظاهر}}
حبیب ابن مظاهر [[رسول خدا]] را [[درک]] کرده بود و از [[یاران خاص]] [[امیرالمؤمنین]] بود او در تمام [[جنگ‌ها]] در خدمت علی{{ع}} بوده و [[علوم]] بسیاری را از آن حضرت فرا گرفت. او [[علم]] منایا «[[زمان مرگ]] افراد» و [[بلایا]] «حوادثی که بعدها اتفاق می‌افتد» را از [[امام]] فرا گرفت. شاهدش گفتگویی است که با [[میثم تمار]] داشت که در [[کوفه]] به [[میثم]] گفت گویا می‌بینم در راه [[محبت اهل بیت]] به دار آویخته می‌شوی. میثم هم به او گفت گویا می‌بینم در حمایت از [[فرزند پیامبر]] به شهادت می‌رسی و سرت را از بدن جدا کرده در کوفه می‌گردانند.
حبیب ابن مظاهر [[رسول خدا]] را [[درک]] کرده بود و از یاران خاص [[امیرالمؤمنین]] بود او در تمام [[جنگ‌ها]] در خدمت علی{{ع}} بوده و [[علوم]] بسیاری را از آن حضرت فرا گرفت. او [[علم]] منایا «زمان مرگ افراد» و [[بلایا]] «حوادثی که بعدها اتفاق می‌افتد» را از [[امام]] فرا گرفت. شاهدش گفتگویی است که با [[میثم تمار]] داشت که در [[کوفه]] به میثم گفت گویا می‌بینم در راه [[محبت اهل بیت]] به دار آویخته می‌شوی. میثم هم به او گفت گویا می‌بینم در حمایت از [[فرزند پیامبر]] به شهادت می‌رسی و سرت را از بدن جدا کرده در کوفه می‌گردانند.


ایشان بزرگ [[قبیله بنی‌اسد]] بود که در کوفه [[شیعیان]] را به حمایت از [[سیدالشهدا]] [[دعوت]] کرد، او بی‌هیچ مسامحه‌کاری بلکه با روحیه‌ای [[جوان]] و شاداب و پر انرژی خود را از کوفه به [[کربلا]] رساند. وقتی اطراف سیدالشهدا را [[خلوت]] دید [[اجازه]] گرفت به قبیله بنی‌اسد آمد و [[مردم]] را جمع کرد و ورود امام به کربلا را به آنها رساند و با [[بسیج]] [[احساسات]] و برخوردی حماسی از آنها خواست خود را برای [[یاری]] فرزند [[زهرا]] به کربلا برسانند، ولی متأسفانه [[جاسوسی]] به [[ابن زیاد]] خبر داد که [[بنی‌اسد]] به کربلا می‌روند و او هم نیرویی اعزام کرد، حبیب موقع حرکت بنی‌اسد خود را در محاصره نیروهای ابن زیاد دید و لذا حلقه محاصره را پاره کرد با اسب تاخت و به کربلا آمد و با نقل گزارش دعوتش از بنی‌اسد و ممانعت نیروهای [[کوفه]] به حضور امام خود را [[وقف]] خدمت به امام کرد.
ایشان بزرگ [[قبیله بنی‌اسد]] بود که در کوفه [[شیعیان]] را به حمایت از [[سیدالشهدا]] [[دعوت]] کرد، او بی‌هیچ مسامحه‌کاری بلکه با روحیه‌ای [[جوان]] و شاداب و پر انرژی خود را از کوفه به [[کربلا]] رساند. وقتی اطراف سیدالشهدا را خلوت دید [[اجازه]] گرفت به قبیله بنی‌اسد آمد و [[مردم]] را جمع کرد و ورود امام به کربلا را به آنها رساند و با [[بسیج]] [[احساسات]] و برخوردی حماسی از آنها خواست خود را برای [[یاری]] فرزند [[زهرا]] به کربلا برسانند، ولی متأسفانه [[جاسوسی]] به [[ابن زیاد]] خبر داد که [[بنی‌اسد]] به کربلا می‌روند و او هم نیرویی اعزام کرد، حبیب موقع حرکت بنی‌اسد خود را در محاصره نیروهای ابن زیاد دید و لذا حلقه محاصره را پاره کرد با اسب تاخت و به کربلا آمد و با نقل گزارش دعوتش از بنی‌اسد و ممانعت نیروهای [[کوفه]] به حضور امام خود را [[وقف]] خدمت به امام کرد.


این پیرمرد سالخورده موقعی که برای [[پیکار]] با [[دشمن]] آماده شده بود و می‌خواست به میدان [[جنگ]] برود از [[شادی]] می‌خندید! [[یزید بن حصین همدانی]] که بزرگ [[قاریان قرآن]] بود به حبیب گفت: [[برادر]] اکنون با این صحنه خونبار چه جای خندیدن است؟ جواب داد: کجا و چه وقت برای [[شادمانی]] و مسرت شایسته‌تر از این موقع است؟ چون طولی نمی‌کشد که با [[شمشیر]] این [[ستمکاران]] کشته می‌شویم و به [[سعادت ابدی]] نائل می‌گردیم<ref>سفینه، ص۲۰۶.</ref>.
این پیرمرد سالخورده موقعی که برای [[پیکار]] با [[دشمن]] آماده شده بود و می‌خواست به میدان [[جنگ]] برود از [[شادی]] می‌خندید! [[یزید بن حصین همدانی]] که بزرگ [[قاریان قرآن]] بود به حبیب گفت: [[برادر]] اکنون با این صحنه خونبار چه جای خندیدن است؟ جواب داد: کجا و چه وقت برای [[شادمانی]] و مسرت شایسته‌تر از این موقع است؟ چون طولی نمی‌کشد که با [[شمشیر]] این [[ستمکاران]] کشته می‌شویم و به [[سعادت ابدی]] نائل می‌گردیم<ref>سفینه، ص۲۰۶.</ref>.


[[ظهر]] [[روز عاشورا]] در نزاعی بین حبیب و [[حصین بن تمیم]] بر سر جسارتی که آن [[ملعون]] به [[نماز]] [[سید الشهدا]] کرد موضوع به درگیری کشیده شد و جنگ سختی در گرفت، حبیب با اینکه پیر بود شصت و دو نفر از آنها را کشت و سرانجام با ضرب شمشیر [[بدیل بن صریم]] و نیزه دیگری از [[بنی‌تمیم]] از اسب به [[زمین]] افتاد، همین که خواست از زمین بلند شود، حصین بن تمیم شمشیری بر فرق سرش فرود آورد و با صورت به زمین افتاد، در این هنگام آن تمیمی دیگر که نیزه به او زده بود، سر از بدنش جدا کرد<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۷۰.</ref>.
ظهر [[روز عاشورا]] در نزاعی بین حبیب و [[حصین بن تمیم]] بر سر جسارتی که آن [[ملعون]] به [[نماز]] [[سید الشهدا]] کرد موضوع به درگیری کشیده شد و جنگ سختی در گرفت، حبیب با اینکه پیر بود شصت و دو نفر از آنها را کشت و سرانجام با ضرب شمشیر [[بدیل بن صریم]] و نیزه دیگری از [[بنی‌تمیم]] از اسب به [[زمین]] افتاد، همین که خواست از زمین بلند شود، حصین بن تمیم شمشیری بر فرق سرش فرود آورد و با صورت به زمین افتاد، در این هنگام آن تمیمی دیگر که نیزه به او زده بود، سر از بدنش جدا کرد<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۷۰.</ref>.


===شهادت [[جناده بن حارث انصاری]]===
===شهادت [[جناده بن حارث انصاری]]===
۱۱۵٬۶۳۵

ویرایش