پرش به محتوا

اصحاب امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
[[شوذب]] از بزرگان کوفه و از جنگاوران بنام و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین]] بود. صاحب حدائق می‌نویسد: ایشان بلندگوی [[شیعیان]] بود. برای شیعیان از امیرالمؤمنین [[اخبار]] و [[احادیث]] فراوان نقل می‌کرد و [[مردم]] به او بسیار علاقه داشتند.  
[[شوذب]] از بزرگان کوفه و از جنگاوران بنام و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین]] بود. صاحب حدائق می‌نویسد: ایشان بلندگوی [[شیعیان]] بود. برای شیعیان از امیرالمؤمنین [[اخبار]] و [[احادیث]] فراوان نقل می‌کرد و [[مردم]] به او بسیار علاقه داشتند.  


[[ربیع بن تمیم]] می‌گوید: وقتی او به میدان آمد او را شناختم و چون [[شجاعت]] او را در [[جنگ‌ها]] دیده بودم و می‌دانستم او از [[شجاعان]] است از این رو در میان [[لشکر]] داد زدم {{عربی|أيّها الناس، هذا أسد الاسود}}؛ این شیر شیران است، این [[عابس بن ابی شبیب]] است، هر کس به او نزدیک شود کشته می‌شود. لذا [[عمر سعد]] سخت بر آشفته شد و [[فرمان]] داد او را سنگباران کنند. [[عابس]] که دید از هر طرف سنگ به سویش پرتاب می‌کنند مانند یک شیر، زره از تن درآورد و کلاه خود از سر دور انداخت و خود را در [[دل]] دریای [[لشکر]] انداخت و به هر طرف حمله می‌کرد بیش از دویست نفر را از جلو خود فراری می‌داد و مانند روباه از برابر او می‌گریختند، تا اینکه از چهار طرف او را محاصره کردند و پس از جراحات بسیار که از سنگ و [[شمشیر]] و غیره برداشته بود او را کشتند و سر از بدنش جدا کردند، و جماعتی از [[شجاعان]] لشکر عمر سعد هر یک ادعا می‌کرد وی او را کشته است، و چون کار [[ستیز]] و ادعا بالا گرفت عمر سعد گفت: بر سر عابس [[مجادله]] مکنید هیچ کس نمی‌توانست یک تنه او را بکشد، شما همگی با هم توانستید او را بکشید و بدین وسیله به [[نزاع]] و [[کشمکش]] آنها خاتمه داد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۷۴.</ref>
ربیع بن تمیم می‌گوید: وقتی او به میدان آمد او را شناختم و چون [[شجاعت]] او را در [[جنگ‌ها]] دیده بودم و می‌دانستم او از [[شجاعان]] است از این رو در میان [[لشکر]] داد زدم {{عربی|أيّها الناس، هذا أسد الاسود}}؛ این شیر شیران است، این [[عابس بن ابی شبیب]] است، هر کس به او نزدیک شود کشته می‌شود. لذا [[عمر سعد]] سخت بر آشفته شد و [[فرمان]] داد او را سنگباران کنند. [[عابس]] که دید از هر طرف سنگ به سویش پرتاب می‌کنند مانند یک شیر، زره از تن درآورد و کلاه خود از سر دور انداخت و خود را در [[دل]] دریای [[لشکر]] انداخت و به هر طرف حمله می‌کرد بیش از دویست نفر را از جلو خود فراری می‌داد و مانند روباه از برابر او می‌گریختند، تا اینکه از چهار طرف او را محاصره کردند و پس از جراحات بسیار که از سنگ و [[شمشیر]] و غیره برداشته بود او را کشتند و سر از بدنش جدا کردند، و جماعتی از [[شجاعان]] لشکر عمر سعد هر یک ادعا می‌کرد وی او را کشته است، و چون کار [[ستیز]] و ادعا بالا گرفت عمر سعد گفت: بر سر عابس [[مجادله]] مکنید هیچ کس نمی‌توانست یک تنه او را بکشد، شما همگی با هم توانستید او را بکشید و بدین وسیله به [[نزاع]] و [[کشمکش]] آنها خاتمه داد<ref>بحار، ج۴۵، ص۲۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت سیدالشهداء ج۲ (کتاب)|مظلومیت سیدالشهداء ج۲]]، ص ۷۴.</ref>


===[[شهادت]] [[عابس بن ابی شبیب]]===
===[[شهادت]] [[عابس بن ابی شبیب]]===
۱۱۵٬۶۳۵

ویرایش