پرش به محتوا

آیا علم معصوم شأنی است یا فعلی؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=150%|' به '{{عربی|'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=155%|' به '{{عربی|اندازه=100%|')
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=150%|' به '{{عربی|')
خط ۴۹: خط ۴۹:
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید علی هاشمی ۱|سید علی هاشمی]]''' در مقاله ''«[[قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن (مقاله)|قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن]]»'' و کتاب ''«[[ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی (کتاب)|ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی]]»'' در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید علی هاشمی ۱|سید علی هاشمی]]''' در مقاله ''«[[قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن (مقاله)|قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن]]»'' و کتاب ''«[[ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی (کتاب)|ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی]]»'' در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:
:::::*«چنانکه از تعریف [[علم فعلی یا حضوری یا دائمی و احاطی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)|علم فعلی]] پیداست، حضور یک علم نزد [[امام]]، به معنای فعلیت آن است. بنابراین حتی [[علم شأنى یا استعدادی یا ارادی و اختیاری معصوم به چه معناست؟ (پرسش)|علوم شأنی]]، وقتی برای [[امام]] محقق شد، [[علم فعلی]] است. بنابراین در اینکه بخشی از علوم آنان بالفعل است، تردید نیست. چنانکه بخشی از علوم ما نیز بالفعل است؛ مثلاً: نام، آدرس، شماره تلفن و برخی دیگر از مشخصات خود و برخی از نزدیکانمان را بالفعل در حافظه داریم و نیازی نیست که برای آگاهی از آنها این دانش‌ها را کسب کنیم. بحث و اختلاف در مورد شأنی یا فعلی بودن [[علم امام]]، در این است که "آیا همه علوم امام بالفعل است یا بخشی از آن بالفعل و بخشی دیگر شأنی است؟" به عبارت دیگر بحث در "محدوده علوم بالفعل امام" است که "آیا تمام علوم امام را شامل می‌شود یا تنها بخشی از آن را؟"».<ref>[http://fa.imamatpedia.com/index.php?title=%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)&action=edit&redlink=1 ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه]</ref>.
:::::*«چنانکه از تعریف [[علم فعلی یا حضوری یا دائمی و احاطی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)|علم فعلی]] پیداست، حضور یک علم نزد [[امام]]، به معنای فعلیت آن است. بنابراین حتی [[علم شأنى یا استعدادی یا ارادی و اختیاری معصوم به چه معناست؟ (پرسش)|علوم شأنی]]، وقتی برای [[امام]] محقق شد، [[علم فعلی]] است. بنابراین در اینکه بخشی از علوم آنان بالفعل است، تردید نیست. چنانکه بخشی از علوم ما نیز بالفعل است؛ مثلاً: نام، آدرس، شماره تلفن و برخی دیگر از مشخصات خود و برخی از نزدیکانمان را بالفعل در حافظه داریم و نیازی نیست که برای آگاهی از آنها این دانش‌ها را کسب کنیم. بحث و اختلاف در مورد شأنی یا فعلی بودن [[علم امام]]، در این است که "آیا همه علوم امام بالفعل است یا بخشی از آن بالفعل و بخشی دیگر شأنی است؟" به عبارت دیگر بحث در "محدوده علوم بالفعل امام" است که "آیا تمام علوم امام را شامل می‌شود یا تنها بخشی از آن را؟"».<ref>[http://fa.imamatpedia.com/index.php?title=%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D8%A7%D8%A6%D9%85%D9%87_%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)&action=edit&redlink=1 ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه]</ref>.
:::::*«باید توجه داشت که علم پیامبران و [[ائمه]]{{عم}}، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد [[معصوم]]{{ع}} ([[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}}) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند [[معصومین]]{{عم}} علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم [[ائمه]]{{عم}} در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم [[معصومین]]{{عم}} غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده [[معصوم]]{{ع}} مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار [[معصومین]]{{عم}} قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: [[معصومین]]{{عم}} در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: {{عربی|اندازه=150%|« لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»}}<ref> هرچیزی که طلب شود در دسترس قرار نمی‌گیرد.</ref>؛ مثلاً در شهادت بعضی از [[معصومین]]{{عم}} آمده است که خداوند مانع استفاده [[معصوم]]{{ع}} از [[علم غیب]] شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر [[معصومین]]{{عم}} اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»<ref>مکاتبه اختصاصى [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>.
:::::*«باید توجه داشت که علم پیامبران و [[ائمه]]{{عم}}، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد [[معصوم]]{{ع}} ([[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}}) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند [[معصومین]]{{عم}} علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم [[ائمه]]{{عم}} در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم [[معصومین]]{{عم}} غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده [[معصوم]]{{ع}} مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار [[معصومین]]{{عم}} قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: [[معصومین]]{{عم}} در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: {{عربی|« لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»}}<ref> هرچیزی که طلب شود در دسترس قرار نمی‌گیرد.</ref>؛ مثلاً در شهادت بعضی از [[معصومین]]{{عم}} آمده است که خداوند مانع استفاده [[معصوم]]{{ع}} از [[علم غیب]] شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر [[معصومین]]{{عم}} اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»<ref>مکاتبه اختصاصى [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>.
:::::*«مراد از شأنی یا فعلی بودن علوم برگزیدگان خداوند پاسخ به این پرسش است که آیا آنان توان و شأنیت آگاهی به علوم ویژه و گسترده‌ای را داشتند یا آنکه این علوم، بالفعل نزد آنان بوده است؟ آیا علوم آنان در قلمروهای مختلف، بالفعل بوده یا آنکه برخی از آن به طور بالفعل نزد ایشان حاضر نبوده است؛ اما توان آن را داشتند که از شیوه‌های مختلف مانند الهام، دریافت از [[روح القدس]] و تعقل، این علوم را کسب کنند؟ توجه داریم که تعبیر [[علم شأنی]]، با نوعی تسامح همراه است و درواقع، علمی در کار نیست؛ بلکه استعداد و قابلیت کسب آن علم وجود دارد. همانند فقیه یا دانشمندی که پس از سال‌ها تحصیل و تلاش، از استعداد و توانی علمی برخوردار شده است؛ به گونه‌ای که اگر مسئله جدیدی را از او بپرسند، می‌تواند با تکیه به توان علمی خویش، پاسخ آن را از اندوخته‌های پیشین خود یا از طریق مطالعه و تحقیق به دست آورد؛ اما افراد عادی که چنین توانایی را ندارند یا استعدادشان از فعلیت دور است، باید سال‌ها تلاش کنند تا بتوانند پاسخ‌گوی آن پرسش‌ها باشند.
:::::*«مراد از شأنی یا فعلی بودن علوم برگزیدگان خداوند پاسخ به این پرسش است که آیا آنان توان و شأنیت آگاهی به علوم ویژه و گسترده‌ای را داشتند یا آنکه این علوم، بالفعل نزد آنان بوده است؟ آیا علوم آنان در قلمروهای مختلف، بالفعل بوده یا آنکه برخی از آن به طور بالفعل نزد ایشان حاضر نبوده است؛ اما توان آن را داشتند که از شیوه‌های مختلف مانند الهام، دریافت از [[روح القدس]] و تعقل، این علوم را کسب کنند؟ توجه داریم که تعبیر [[علم شأنی]]، با نوعی تسامح همراه است و درواقع، علمی در کار نیست؛ بلکه استعداد و قابلیت کسب آن علم وجود دارد. همانند فقیه یا دانشمندی که پس از سال‌ها تحصیل و تلاش، از استعداد و توانی علمی برخوردار شده است؛ به گونه‌ای که اگر مسئله جدیدی را از او بپرسند، می‌تواند با تکیه به توان علمی خویش، پاسخ آن را از اندوخته‌های پیشین خود یا از طریق مطالعه و تحقیق به دست آورد؛ اما افراد عادی که چنین توانایی را ندارند یا استعدادشان از فعلیت دور است، باید سال‌ها تلاش کنند تا بتوانند پاسخ‌گوی آن پرسش‌ها باشند.
::::::با توجه به این نکته، تفاوت مردم عادی و دانشمندان در علوم شأنی آن است که شأنی و بالقوه بودن دانش آنان، برخلاف دیگر مردم -که آنان نیز توان فراگیری آن دانش را دارند- به فعلیت بسیار نزدیک است؛ اما در افراد عادی، با آنکه استعداد تخصص در یک رشته و علم به مباحث پیچیده آن وجود دارد، این توان از فعلیت آن فاصله زیادی دارد. از همین روی است که در عرف، به متخصصی که به‌آسانی می‌تواند پاسخ پرسشی را از اندوخته‌های ذهنی خود یا از کتاب‌ها و منابع آن موضوع، استنباط و استخراج کند، عالم به آن دانش گفته می‌شود. جای تردید نیست که [[پیامبران]] علوم بسیاری را از طریق [[وحی]] و دیگر شیوه‌های یادشده دریافت کرده‌اند و این علوم بالفعل نزد آنان وجود داشته است. بنابراین در بالفعل بودن بخشی از علوم آنان تردید نیست؛ چنان‌که بخشی از علوم ما نیز بالفعل است؛ مثلاً نام، آدرس، شماره تلفن و برخی دیگر از مشخصات خود و برخی از نزدیکانمان را بالفعل در حافظه داریم و نیازی نیست که برای آگاهی از آنها این دانش‌ها را کسب کنیم. بحث در این است که آیا همه علوم آنان بالفعل بوده‌اند یا بخشی از آن نیز شأنی بوده است؛ بدین‌معنا که آنان بالفعل به این امور آگاهی نداشتند، اما به دلیل ارتباط وحیانی با خداوند و بهره‌مندی از دیگر شیوه‌های مخصوص دریافت علم، هر مسئله تازه‌ای که برای آنان رخ می‌داد، دانش آن را به‌زودی دریافت می‌کردند. چنین دانشی را [[علم شأنی]] می‌نامیم.
::::::با توجه به این نکته، تفاوت مردم عادی و دانشمندان در علوم شأنی آن است که شأنی و بالقوه بودن دانش آنان، برخلاف دیگر مردم -که آنان نیز توان فراگیری آن دانش را دارند- به فعلیت بسیار نزدیک است؛ اما در افراد عادی، با آنکه استعداد تخصص در یک رشته و علم به مباحث پیچیده آن وجود دارد، این توان از فعلیت آن فاصله زیادی دارد. از همین روی است که در عرف، به متخصصی که به‌آسانی می‌تواند پاسخ پرسشی را از اندوخته‌های ذهنی خود یا از کتاب‌ها و منابع آن موضوع، استنباط و استخراج کند، عالم به آن دانش گفته می‌شود. جای تردید نیست که [[پیامبران]] علوم بسیاری را از طریق [[وحی]] و دیگر شیوه‌های یادشده دریافت کرده‌اند و این علوم بالفعل نزد آنان وجود داشته است. بنابراین در بالفعل بودن بخشی از علوم آنان تردید نیست؛ چنان‌که بخشی از علوم ما نیز بالفعل است؛ مثلاً نام، آدرس، شماره تلفن و برخی دیگر از مشخصات خود و برخی از نزدیکانمان را بالفعل در حافظه داریم و نیازی نیست که برای آگاهی از آنها این دانش‌ها را کسب کنیم. بحث در این است که آیا همه علوم آنان بالفعل بوده‌اند یا بخشی از آن نیز شأنی بوده است؛ بدین‌معنا که آنان بالفعل به این امور آگاهی نداشتند، اما به دلیل ارتباط وحیانی با خداوند و بهره‌مندی از دیگر شیوه‌های مخصوص دریافت علم، هر مسئله تازه‌ای که برای آنان رخ می‌داد، دانش آن را به‌زودی دریافت می‌کردند. چنین دانشی را [[علم شأنی]] می‌نامیم.
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
::::::«بالفعل بودن یکی از ویژگی‌های برجسته [[علم امام]]{{ع}} است که اختلافات فراوانی حول آن وجود دارد. و معنی آن این است که [[امام]]{{ع}} به همه اشیا به حسب مقام نورانیت خود آگاه است.
::::::«بالفعل بودن یکی از ویژگی‌های برجسته [[علم امام]]{{ع}} است که اختلافات فراوانی حول آن وجود دارد. و معنی آن این است که [[امام]]{{ع}} به همه اشیا به حسب مقام نورانیت خود آگاه است.
::::::بالفعل بودن در اینجا به معنی حاضر بودن است و این حاضر بودن در قبال حصولی بودن نیست بلکه در قبال شأنی بودن [[علم امام]]{{ع}} است. یعنی علم به اشیا یا به تعبیر صحیح‌تر اشیا و حقایق در پیش [[امام]] حاضر هستند و از او پنهان نیستند. شهید [[قاضی طباطبایی]] بالفعل بودن را در قبال شانی بودن تلقی کرده‌اند و عقیده دارند منظور از شانی بودن یعنی اینکه [[امام]] شان این را دارد که خداوند به او علومی از [[غیب]] عطا کند. شهید [[قاضی طباطبایی]] در مقدمه‌ای بر کتاب [[علم امام]] [[مرحوم مظفر]] در این باره می‌گویند:" تمامی اوصاف [[امام]]{{ع}} و کمالات وی در مقام فعلیت است و در مرحله موجودیت است. یعنی [[امام]] عالم است فعلا و دارای مقام علم فعلی است و اوصافش از علم و غیر آن در مرحله شانیت نیست. به این معنی که اگر خداوند به [[امام]] علم آموخت می‌داند و اگر نیاموخت و یاد نداد نمی‌داند این حرف ناشی از جهالت پاره‌ای از اشخاص است که به فکر قاصر خودشان تصور کرده‌اند زیرا این حرف نسبت به تمامی موجودات و سایر اشخاص یکسان است. در مرحله شأنیت اگر خدا به شخصی و به موجودی چیزی یاد داد و علم داد می‌داند و اگر نداد نمی‌داند"
::::::بالفعل بودن در اینجا به معنی حاضر بودن است و این حاضر بودن در قبال حصولی بودن نیست بلکه در قبال شأنی بودن [[علم امام]]{{ع}} است. یعنی علم به اشیا یا به تعبیر صحیح‌تر اشیا و حقایق در پیش [[امام]] حاضر هستند و از او پنهان نیستند. شهید [[قاضی طباطبایی]] بالفعل بودن را در قبال شانی بودن تلقی کرده‌اند و عقیده دارند منظور از شانی بودن یعنی اینکه [[امام]] شان این را دارد که خداوند به او علومی از [[غیب]] عطا کند. شهید [[قاضی طباطبایی]] در مقدمه‌ای بر کتاب [[علم امام]] [[مرحوم مظفر]] در این باره می‌گویند:" تمامی اوصاف [[امام]]{{ع}} و کمالات وی در مقام فعلیت است و در مرحله موجودیت است. یعنی [[امام]] عالم است فعلا و دارای مقام علم فعلی است و اوصافش از علم و غیر آن در مرحله شانیت نیست. به این معنی که اگر خداوند به [[امام]] علم آموخت می‌داند و اگر نیاموخت و یاد نداد نمی‌داند این حرف ناشی از جهالت پاره‌ای از اشخاص است که به فکر قاصر خودشان تصور کرده‌اند زیرا این حرف نسبت به تمامی موجودات و سایر اشخاص یکسان است. در مرحله شأنیت اگر خدا به شخصی و به موجودی چیزی یاد داد و علم داد می‌داند و اگر نداد نمی‌داند"
::::::[[مرحوم صالحی]] از جمله قائلين به شانی بودن [[علم امام]] هستند. ایشان وجود تناقض را در روایاتی که [[علم امام]] را بالفعل می‌دانند را دلیل بر سقوط اعتبار این قبیل روایات می‌دانند. یک دسته از روایات دلالت دارند بر اینکه [[امام]] علم {{عربی|اندازه=150%|" مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ"}} را دارا می‌باشد<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۰۹.</ref>. از طرفی دیگر روایاتی داریم که دلالت دارند بر اینکه [[امام]] هر گاه بخواهد بر چیزی اطلاع حاصل کند اراده می‌کند و می‌فهمد: {{عربی|اندازه=150%|" الْإِمَامَ‏ إِذَا شَاءَ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ عَلِمَ‏‏‏‏ ‏‏"}}<ref> کلینی، کافی، ص ۲۰۸.</ref>. منکران بالفعل بودن و همچنین عمومیت [[علم امام]] در اینجا می‌گویند، اگر [[امام]] بالفعل به همه چیز آگاه است، دیگر چه نیازی به این است که اراده کند تا علم حاصل کند؟ این دو مطلب باهم نمی‌سازد. به عبارت دیگر بالفعل بودن [[علم امام]] با ارادی بودن آن نمی‌سازد زیرا اراده کردن امری دلالت بر فقدان بالفعل آن امر دارد.
::::::[[مرحوم صالحی]] از جمله قائلين به شانی بودن [[علم امام]] هستند. ایشان وجود تناقض را در روایاتی که [[علم امام]] را بالفعل می‌دانند را دلیل بر سقوط اعتبار این قبیل روایات می‌دانند. یک دسته از روایات دلالت دارند بر اینکه [[امام]] علم {{عربی|" مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ"}} را دارا می‌باشد<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۰۹.</ref>. از طرفی دیگر روایاتی داریم که دلالت دارند بر اینکه [[امام]] هر گاه بخواهد بر چیزی اطلاع حاصل کند اراده می‌کند و می‌فهمد: {{عربی|" الْإِمَامَ‏ إِذَا شَاءَ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ عَلِمَ‏‏‏‏ ‏‏"}}<ref> کلینی، کافی، ص ۲۰۸.</ref>. منکران بالفعل بودن و همچنین عمومیت [[علم امام]] در اینجا می‌گویند، اگر [[امام]] بالفعل به همه چیز آگاه است، دیگر چه نیازی به این است که اراده کند تا علم حاصل کند؟ این دو مطلب باهم نمی‌سازد. به عبارت دیگر بالفعل بودن [[علم امام]] با ارادی بودن آن نمی‌سازد زیرا اراده کردن امری دلالت بر فقدان بالفعل آن امر دارد.
::::::در نقد و پاسخ‌هایی که بین [[علامه طباطبایی]] و [[صالحی نجف آبادی]] رد و بدل شده عمده اشکال [[مرحوم صالحی]] بر این نکته است. ایشان در نقد سخن علامه که گفته‌اند: [[امام]] هر چه را بخواهد به اذن خدا به ادنی توجهی می داند و همچنین گفته ایشان که [[امام]] بالفعل به همه چیز و به هر واقعه شخصی آشناست. می‌گویند: بین این دو عبارت تناقض وجود دارد زیرا معنای اینکه هر چه را بخواهد به ادنی توجهی می‌داند این است که بالفعل نمی‌داند ولی وقتی توجه کند می‌داند و معنای اینکه [[امام]] بالفعل به همه چیز عالم است این است که علم فعلی برای [[امام]] موجود است و احتیاجی به توجه کردن ندارد و این تناقضی روشن است.
::::::در نقد و پاسخ‌هایی که بین [[علامه طباطبایی]] و [[صالحی نجف آبادی]] رد و بدل شده عمده اشکال [[مرحوم صالحی]] بر این نکته است. ایشان در نقد سخن علامه که گفته‌اند: [[امام]] هر چه را بخواهد به اذن خدا به ادنی توجهی می داند و همچنین گفته ایشان که [[امام]] بالفعل به همه چیز و به هر واقعه شخصی آشناست. می‌گویند: بین این دو عبارت تناقض وجود دارد زیرا معنای اینکه هر چه را بخواهد به ادنی توجهی می‌داند این است که بالفعل نمی‌داند ولی وقتی توجه کند می‌داند و معنای اینکه [[امام]] بالفعل به همه چیز عالم است این است که علم فعلی برای [[امام]] موجود است و احتیاجی به توجه کردن ندارد و این تناقضی روشن است.
::::::[[علامه طباطبایی]] در جواب این نقد گفته‌اند: هیچ گونه تناقضی میان دو مطلب نیست. اینکه گفته می‌شود [[امام]] به همه چیز بالفعل واقف و عالم است مربوط به مقام نورانیت می‌باشد، چنانکه ادله نقلی و عقلی دلالت دارند و اینکه گفته می‌شود [[امام]] آنچه را بخواهد به ادنی توجهی به اذن خدا می‌داند مربوط به مقام عنصری و بشری است.
::::::[[علامه طباطبایی]] در جواب این نقد گفته‌اند: هیچ گونه تناقضی میان دو مطلب نیست. اینکه گفته می‌شود [[امام]] به همه چیز بالفعل واقف و عالم است مربوط به مقام نورانیت می‌باشد، چنانکه ادله نقلی و عقلی دلالت دارند و اینکه گفته می‌شود [[امام]] آنچه را بخواهد به ادنی توجهی به اذن خدا می‌داند مربوط به مقام عنصری و بشری است.
::::::بنا بر نظر [[علامه طباطبایی]] ارادی بودن [[علم امام]] که در روایت معروف: {{عربی|اندازه=150%|" الْإِمَامَ‏ إِذَا شَاءَ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ عَلِمَ‏‏‏‏ ‏‏"}}<ref> کلینی، کافی، ص ۲۰۸.</ref>، آمده، به حسب مقام بشری و عنصری است. و بالفعل بودن و عالم به {{عربی|اندازه=150%|" مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏"}} بودن [[امام]] به حسب مقام فرا بشری و نورانیت اوست.
::::::بنا بر نظر [[علامه طباطبایی]] ارادی بودن [[علم امام]] که در روایت معروف: {{عربی|" الْإِمَامَ‏ إِذَا شَاءَ أَنْ‏ يَعْلَمَ‏ عَلِمَ‏‏‏‏ ‏‏"}}<ref> کلینی، کافی، ص ۲۰۸.</ref>، آمده، به حسب مقام بشری و عنصری است. و بالفعل بودن و عالم به {{عربی|" مَا كَانَ وَ مَا يَكُون‏"}} بودن [[امام]] به حسب مقام فرا بشری و نورانیت اوست.
::::::به بیان دیگر: تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسان‌ها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد. لکن به مرحله ماده و عالم طبیعت که می‌رسند، یعنی مرحله ناقص، مانند دیگران هستند بدین معنا که شاید چیزی را نخواهند بدانند و از سیطره علم کنونی آنها خارج باشد. بنابراین ایشان نیز مانند علامه درک کمیت و کیفیت [[علم امام]] را مبتنی بر درک مقام ولایت کلیه [[امام]] می‌دانند.
::::::به بیان دیگر: تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسان‌ها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و در معرض دید آنهاست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای آنان معنا ندارد. لکن به مرحله ماده و عالم طبیعت که می‌رسند، یعنی مرحله ناقص، مانند دیگران هستند بدین معنا که شاید چیزی را نخواهند بدانند و از سیطره علم کنونی آنها خارج باشد. بنابراین ایشان نیز مانند علامه درک کمیت و کیفیت [[علم امام]] را مبتنی بر درک مقام ولایت کلیه [[امام]] می‌دانند.
::::::پس نتیجه این شد که [[علم امام]] هم بالفعل است و هم ارادی و توجیه آن به حسب مراتب وجود [[امام]] است»<ref>[[آگاهی امامان از غیب  (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص۶۲ - ۶۵.</ref>.
::::::پس نتیجه این شد که [[علم امام]] هم بالفعل است و هم ارادی و توجیه آن به حسب مراتب وجود [[امام]] است»<ref>[[آگاهی امامان از غیب  (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص۶۲ - ۶۵.</ref>.